پذيرش يهوديان در انگليس؛ بررسي آراء و افكار منشه بن اسراييل
منشه بن اسرائيل واعظ يهودي آمستردام و مؤلف آثار عبري اسپانيايي،
طراح اصلي پذيرش دوباره يهوديان در انگليس و برجستهترين شخصيت نفوذگذار در اين رويداد تاريخي است. وي از تمامي ويژگيها و محاسن لازم براي رهبري برخوردار بود. منشهبن اسرائيل هوش و قريحهاي سرشار و ويژگيهاي اخلاقي والا داشت و در پندار، كردار و رفتار از هرگونه خودپسندي مبرّا بود. وي انساني بيتكلف و صديق، فوقالعاده با استعداد و جذاب و در عين حال بسيار مؤمن و معتقد و مرد عمل بود. تمامي اندوه و اميدهاي امت قديمي يهود در دل وي جاي گرفته و تمامي زيبايي كتاب مقدس در انديشههاي وي تبلور يافته بود.
منشه نه يك اهل نظر و فن تلمودي بود و نه رياست يك مدرسه بزرگ خاخامي
را عهدهدار بود. وي
در سلسله مراتب رسمي مذهب يهود نيز از درجه و اعتبار
چنداني برخوردار نبود. وي در زمينه فقه و علوم ديني كه براساس ديدگاههاي سنتي تنها از طريق احاطه به آن ميتوان در ميان خاخامهاي فرهيخته و پيروان آنها منزلت و جايگاه خاصي پيدا كرد، موقعيت چندان مهمي نداشت. در محافل خاخامي، منشه را فردي متظاهر و التقاطي و شايد نوعي خيالپرداز ميشناختند كه اين برداشت هم، دور از واقعيت نبود. مردان عمل آن دوره احتمالا بر اين عقيده بودهاند كه منشه ميتوانست در مجالس عبادت، انجمنها، مؤسسات خيريه و مدارس يهوديان پرتغالي «جودنبريسترات» در آمستردام كارهاي زيادي انجام دهد
اين مرد استثنايي با وجود نيازهاي فوري آن زمان كه از داستان «ده قبيله گمشده قوم يهود» الهام گرفته بود به نوشتن كتابهاي متعدد پرداخت. كتابهاي وي برخلاف سنت آن زمان، به مسائل پيش پا افتاده مربوط به چگونگي انجام مراسم و مناسك مذهبي روزمره يهوديان نميپرداخت بلكه در آنها تاريخ گذشته و آينده «ده قبيله» و قوم بنياسرائيل به گونهاي شاعرانه و عرفاني به تصوير كشيده شده بود. وي عقيده داشت كه يهوديت در دفاع از خود ،به چيزي فراتر از فعاليتهاي محلي و در واقع به روشنبيني و بيپروايي خاص و رهايي از كارهاي روزمره محصور در محدوده جغرافيايي يك كشور خاص ، نياز دارد. وي علاوه بر كتابهاي متعددي كه در اين زمينه به زبانهاي عبري، اسپانيايي و لاتين نوشت و برخي از آنها را هم به زبانهاي ديگر، ترجمه كرد، با تعدادي از «روياپردازان» غير يهود كه با وجود اختلافنظر درباره برخي از مسائل اساسي، از لحاظ انديشه و افكار با وي هم عقيده بودند، ارتباط شخصي برقرار كرد. وي دادخواستها و پيشنهادهايي تنظيم كرد و مسائلي را مطرح كرد كه برخي از خاخامها آنها را در حيطه مشيت الهي ميدانستند. به وي الهام شده بود كه يهوديان بايد در انگليس اسكان يابند تا راه براي اسكان دوباره آنها در فلسطين هموار شود.
باتوجه به معني و مفهوم صهيونيسم در آن مقطع تاريخي، بايد گفت كه منشه صهيونيست بود. وي بيترديد فردي رؤيا پرداز بود اما ازجمله رؤياپردازاني بود كه در مزامير به آنها اشاره شده است. ما براي آنها همانند «رؤيا» بوديم. منشه آميزهاي از خرد دنيوي و درايت پيامبرگونه بود. وي از نوعي قدرت سحرآميز باستاني برخوردار بوده و نوشتههايش آكنده از مفاهيم و تعابير مذهبي بود. همين ويژگي مذهبي، منشه را قادر ساخت تا جامعه مسيحي انگليس را كه در آن زمان دستخوش بازنگري گسترده در ادراك و آگاهي مذهبي بود به هيجان آورد. هيچ يهودي ثروتمندي به اندازه اين دانشور فقير عبري، جامعه انگليس را تحتتأثير قرار نداده است. هيچ جامعه قدرتمند يهودي به اندازه اين يهودي رؤياپرداز از خود تأثير برجاي نگذاشته است و اين همه نه تنها به فعاليتهاي بيپايان، عزم راسخ و ثابت قدمي وي بود، بلكه عملا از نبوغ ذاتي و خلاقيت وي نيز سرچشمه ميگرفت.
وي يكي از بستگان نزديك خود را به نام ديويد آبرابانل ] مانوئل مارتينز دورميدو[ در سال 1654 براي تسليم طوماري به شوراي سلطنتي انگليس جهت پذيرش دوباره يهوديان به انگليس اعزام كرد و خود نيز پس از چندي براي كسب حمايت محافل مختلف از اين درخواست، راهي لندن شد.
علاوه بر تلاشهاي منشه، عوامل ديگري ازجمله مناسب بودن شرايط عمومي انگليس در آن زمان، در پذيرش دوباره يهوديان مؤثر بوده است. با وجود اين، عمدهترين نيروي محركه در اسكان دوباره يهوديان در انگليس، انگيزش خلاّ ق و پندار مسيحايي و عاطفي منشه بود. گرچه او نتوانست به آنچه كه ميخواست يعني دريافت اجازه رسمي براي پذيرش دوباره يهوديان به انگليس دست يابد اما مطرح كردن چنين درخواستي توانست توجّه محافل و شخصيتهاي طبقه حاكم در اين كشور را به اين موضوع جلب كند و تلاش فوق در نهايت موجب شد تا به اين واقعيت اعتراف شود كه در قوانين انگليس هيچ ممنوعيتي براي پذيرش مجدد يهوديان وجود ندارد.
اغراق نيست اگر بگوئيم كه اين رويداد بزرگ، ريشهاي مسيحايي داشت و از كتاب مقدس الهام گرفته بود. بدين ترتيب پذيرش دوباره يهوديان به انگليس به خاستگاه صهيونيسم تبديل شد. ميتوان به روشني با مطالعه نوشتههاي منشه به ويژه آثاري كه وي به زبان عبري نوشته است به اين نكته پي برد. تسلط وي به زبان عبري سبب شده است تا درك نوشتههاي عبري وي سادهتر باشد. وي پيوسته در اين انديشه بود كه پراكندگي عمومي يهوديان، بايد مقدم بر بازگشت آنان به سرزمين باستاني خود، صورت گيرد.
براساس كتاب مقدس، قوم يهود از يك سوي زمين تا سوي ديگر آن پراكنده خواهد بود و اين پراكندگي بالطبع جزاير انگليس را نيز كه شماليترين نقطه مسكوني زمين محسوب ميشوند، در بر خواهد گرفت. منشه به هيچ وجه اميد و آرزوي مسيحائي خود را پنهان نميكرد چون به اين واقعيت پي برده بود كه پاكدينان آرزو دارند امت خداوند را در زادگاه اجدادياش گرد آورند و بر آن بودند تا براي تحقق اين آرزو كمك كنند.
منشه با خاخامهاي ديگر چه تفاوتي داشت؟ همه خامخامها به خوبي از پيش گوئيهاي كتاب مقدس آگاه بودند و ميدانستند كه قوم يهود پراكنده خواهد شد. بين منشه و خاخامهاي ديگر تنها يك تفاوت وجود داشت: تفاوت ميان تحرك و بيتحركي، بين انگيزههاي كاملا معنوي و انگيزههايي كه انسان را به حركت و تلاش وا ميدارد. در آن زمان عقيده كلي اين بود كه اگر قرار است پراكندگي قوم يهود كامل باشد بايد كار را به دست مشيت الهي سپرد تا اين پراكندگي را كامل كند. آنهايي كه به اين امر ايمان داشتند به علت ترس از شكست، از هر نوع اقدامي در اين زمينه خودداري ميكردند. آنها به هيچ اقدامي در جهت پذيرش دوباره برادران خود نه تنها در فلسطين بلكه در انگليس دست نزدند. آنها انسانهاي مؤمني بودند اما مرد عمل نبودند. در اين ميان منشه ابتكار عمل را به دست گرفت. وي نه تنها ايمان و اعتقاد داشت بلكه طبق باور خود، وارد عمل شد. وي با دقّت هر چه تمامتر به گردآوري اسناد و شواهد پرداخت و با ارزيابي دشواريها و پذيرش صبورانه واقعيتها، با شور و شوق فراوان به مطالعه حقايق مربوط به پراكندگي قوم يهود پرداخت. وي بيش از هر صاحبنظر يهودي ديگر از زمان دون اسحاق يهودا آبرابانل به اين سو، خود را با انديشه مسيحاباوري سرگرم ساخته و به علت پويايي برنامههايش حتي از آبرابانل نيز فراتر رفته است.
منشه در كتاب «اميد قوم يهود» ، داستان مسافرت يك يهودي به نام آرون لوي مونته زينوس را بازگو ميكند كه به هنگام سفر در آمريكاي جنوبي در منطقه كورديراس به عدهاي از افراد قوم يهود برخورد كرد كه نمازهاي روزانه را به جاي ميآوردند و مراسم ويژه يهوديان را برپا ميكردند. آنان در واقع از يهوديان قوم روبن بودند. مونته زينوس ماجراي ديدار با اين گروه از يهوديان را براي منشه روايت كرد و واقعي بودن اين داستان را در سوگندنامهاي كه تسليم سران كنيسه آمستردام كرد مورد تأكيد قرار داد. داستان مونته زينوس ظاهرآ پراكندگي كامل قوم يهود در گوشه و كنار جهان را تأييد ميكرد. دانيال نبي در پيشگوئيهاي خود گفته بود كه پراكندگي قوم يهود لازمه احياي دوباره اين قوم است (تورات مثني كتاب مقدس):
«خداوند شما را در ميان تمامي اقوام از يك سوي زمين تا سوي ديگر آن پراكنده خواهد كرد.»
از گفتههاي مونته زينوس و مسافران ديگر چنين برميآيد كه يهوديان به آن سوي زمين رسيدهاند: «بگذاريد آنها وارد انگليس شوند تا به اين سوي زمين نيز رسيده باشند». منشه با چنين انديشهاي كتاب خود را نوشت و اين كتاب با حمايت و توصيه جان ديوري توسط يك پاكدين انگليسي به نام موزز وال از نسخه لاتين تحت عنوان «اميد قوم يهود» به انگليسي ترجمه و با استقبال فراوان خوانندگان انگليسي روبرو شد. اين كتاب در اصل به زبان اسپانيايي بود و سپس به لاتين ترجمه شده بود. منشه پس از انتشار اين كتاب، دو كتاب ديگر با عناوين سخنان خاضعانه و انتقام يهود نوشت.
نوشتههاي منشه و ترجمه آنها به زبان انگليسي تحولي چشمگير در انديشهها و برداشتهاي مذهبي مردم انگليس در قرن هفدهم ميلادي پديد آورد. به رسميت شناخته شدن آزادي مذهبي در انگليس در واقع از كشمكش ميان به اصطلاح «مؤمنان واقعي» و «ناهمسازان» سرچشمه گرفت. اصلاح مذهبي تنها به برقراري آزاديهاي محدود مذهبي منجر شده بود. زماني كه اذيت و آزار خود مؤمنان واقعي آغاز شد، مبارزه براي برقراري آزادي مذهبي شدت گرفت. لئونارد بوشر اولين كسي بود كه در سال 1614 با انتشار جزوهاي خواستار آن شد تا
آزادي مذهبي، يهوديان را نيز شامل شود.
پناهندگان انگليسي به آمستردام با يهوديان اين شهر و بيش از همه با منشه تماس برقرار كردند و بين آنها و منشه دوستي بسيار نزديكي به وجود آمد. مراوده و گفت و شنود بين «مؤمنان واقعي» انگليسي كه به علت آزار مؤمنان از كشور خود گريخته و به آمستردام پناه برده بودند و يهوديان اين شهر ادامه يافت و بيشتر پيش داوري و كينهتوزيها كه دشمنان ديرينه ايجاد كرده بودند و ناآگاهي هم به آن دامن زده بود، از ميان رفت. بين دو طرف، دوستي و صميميت پديد آمد و هر دو گروه به ويژه پاكدينان از اين دوستي بهره بردند. منشه در عين حال با اوليور سنت جان سفير انگليس در هلند (1651) كه بعدها به عضويت كميته بررسي پذيرش دوباره يهوديان به انگليس انتخاب شد، دوستي نزديك برقرار كرد.
مطالعه آثار منشه شناخت ژرفي از ارتباط روشنفكرانه وي با دانشوران و سياستمداران معاصرش و نيز اطلاعات گستردهاي درباره ديدگاههاي وي نسبت به يهوديت و مأموريتهايي كه برعهده داشته است در اختيار خوانندگان قرار ميدهد.
مكاتبههاي ادبي وي با روحانيون مسيحي، كتابهاي وي در دفاع از مذهب يهود كه به زبان اسپانيايي و لاتين نوشته شدهاند و ترجمههاي وي به زبان اسپانيايي، تنها يك جنبه از شخصيت و فعاليتهاي وي را در معرض قضاوت ديگران قرار ميدهد. براي شناخت دقيق منشه و پي بردن به افكار و انديشههاي وي و شيوههايي كه براي تحقق اهداف خود به كار بسته است بايد به مطالعه آثاري پرداخت كه وي به زبان عبري و خطاب به ملت يهود نوشته است. تنها با مطالعه اينگونه آثار و نوشتهها ميتوان به افكار و انديشههاي واقعي اين دانشور يهود پي برد.
منشه در اين زمينه، به عنوان ناشر يا مصحح تمام يا قسمتهايي از سه نسخه متفاوت از كتاب مقدس خودنمايي ميكند.(1) تورات چاميشا چومشه ، آمستردام (1631)، (2) كتاب تيليم ، آمستردام 1634، (3) اسريم و اربعه ، آمستردام، (1639).
اين كتابها را منشه با دقت و ظرافت فوقالعادهاي ويرايش كرد.
منشه در زمينه قوانين و رويههاي قضايي يهود نيز مهارت بسيار از خود نشان
داده است. وي با دقت تمام سه جلد از اين احكام و رويههاي قضايي را در مقام استاد حقوق و واعظ احكام عبري ويرايش كرد و الياهو ابوب هم آنها را در
آمستردام منتشر كرد. نقش منشه در انتشار اين سه جلد كتاب، تنها نقش مصحح بوده است.
بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد كه منشه با سرزمين مقدس از نزديك در تماس بود و در كار ويرايش احكام و رويههاي قضايي يهود تلاش ميكرد تا دستنوشتههاي مختلف را با يكديگر مقايسه كند و مطابقت دهد. اين سه جلد كتاب كه به قطع جيبي و به گونهاي بسيار زيبا منتشر شدهاند حاوي احكام و قوانين يهودي هستند و هيچ نوع تعبير و تفسيري در آنها ديده نميشود و طوري تنظيم شدهاند كه بتوان آنها را بازگو كرد. علاقمندان به فراگيري اصول و احكام مكتوب يهود در اين كتاب سه جلدي نمونههاي آموزنده فراواني خواهند يافت.
منشه كتاب ديگري را نيز ترجمه و ويرايش كرده است كه مطالعه آن اطلاعات مفيدي در زمينه گرايشهاي متداول در آن دوره و ارتباط وي با شخصيتهاي يهودي در اختيار خواننده قرار ميدهد. نام اين كتاب «آموزش به گناهكاران» است.
اين كتاب ضمن اثبات ارتباط منشه با يكي از شخصيتهاي بزرگ فلسطيني (سرزمين فلسطين يا ارض موعود) نشان ميدهد كه وي با شاعر و زباندان مشهور عبري، خاخام سليمان دوداود دو اسرائيل دو اوليويرا نويسنده كتاب شارشوت گابلوث و آيه لث آهابين كه هر دو آنها در سال 1665 در آمستردام منتشر شدند.
و بسياري اشعار و سرودههاي ديگر عبري، آشنا بوده است. وي را يكي از احياكنندگان ادبيات نوين عبري در هلند ميشناسند و اشعار و سرودههاي آموزندهاي از خود به يادگار گذاشته است. بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد كه منشه سخت به اشعار عبري علاقه داشت. منشه در كتاب «اعتراف گناهكاران» از شعر «ابراز پشيماني» سروده خاخام اوليويرا الهام گرفته است. اين شعر كه به زبانهاي عبري و پرتغالي سروده شده و در آن عبارتها و مفاهيم كتاب مقدس به كار گرفته شده، شامل دعاهايي براي بازسازي «شهر مقدس» است.
يكي ديگر از آثار منشه به زبان لاتين، كتابي است تحت عنوان پايان زندگي كه در سال 1639 در آمستردام منتشر شد. هدف منشه در نوشتن اين كتاب در واقع پاسخگويي به پرسشهايي بود يان فن بورويك ] يوهانس بورو ويشيس [
(1647-1594) دوست مسيحي و انديشمند او خطاب به روحانيان و صاحبنظران مختلف مطرح ساخته بود و به همين دليل حالت دفاعيه داشت. با وجود اين، دو مبحث از اين كتاب، اطلاعات مفيدي درباره ديدگاه منشه درباره سرزمين قوم يهود و مسيحاباوري، در اختيار خواننده قرار ميدهد.
منشه در زمينه دستور زبان عبري اطلاعات گستردهاي داشت و با بهرهگيري از اين دانش به اصلاح متون مقدس باستاني همت گماشت. وي در عين حال ويراستاري دقيق و باريك بين بود. وي در اجراي كارهاي تحقيقاتي خود با دانشوران و صاحبنظران مكتب سافد ارتباط گستردهاي برقرار كرد.
به هر حال، منشه بيش از همه تحتتأثير احساسات صهيونيستي شديد خاخام ايسائيا هوروتيز قرار داشته است. در زمينه اميد به نجات قوم يهود و مسيحاباوري، وي بيش از همه از آيرابانل الهام گرفته است. منشه در ضمن علاقه خاصي به اشعار مذهبي عبري زمان خود داشت و در كتاب خود، شعر نوين عبري را تحت عنوان «ويدوي » با ستايش اغراقآميز و ملكوتي از صهيون و بيتالمقدس معرفي كرد.
باتوجه به آنچه كه درباره منشه گفته شد، وي مقام يك «آشتيدهنده» را براي قوم يهود دارد. منشه با ژرفانديشي و آگاهي و دانش گسترده خود به تمامي اكتشافها و نوآوريهاي عصر خود كه دوران مهمي در زمينه اكتشافات محسوب ميشود، توجه و دلبستگي خاصي نشان داده است. وي از صميم قلب، گزارش مونته زنيوس درباره يهوديان پراكنده در گوشه و كنار جهان را باور داشته و از سوي ديگر دلبستگي فوقالعادهاي به فلسطين از خود نشان ميداد و اعتقاد وي به پيشگوئيهاي آبرابانل درباره ده قبيله گمشده تنها جنبه كنجكاوي نداشت بلكه براي «نجات ملي» از اهميت سرنوشتسازي برخوردار بوده است.
كتاب «نسيم زندگي» نوشته منشه، گرچه به ندرت مورد توجه قرار گرفته مهمترين اثر وي در زبان عبري است كه در سال 1651 در آمستردام منتشر شد. اظهارنظرهاي كنايهآميزي درباره افسانهها و خرافات صورت گرفته است كه اين كتاب آكنده از آنهاست. درست است كه افسانهها و باورهاي خرافي بسياري در اين كتاب وجود دارد، اما از ديدگاه ادبي، همين افسانهها و باورهاي خرافي بيش از ديگر نوشتهها و آثار منشه كه وي در آنها به عنوان مدافع مذهب يهود و مترجم، از آرمانهاي معيني دفاع كرده است، به شناخت واقعي وي كمك ميكند. در كتاب نسيم زندگي تصوير روشني از خود منشه در مقام فردي يهودي كه با زبان ملي براي برادران خود موعظه ميكند، ارائه شده است. مطالعه دقيق اين كتاب به زبان اصلي، باتوجه به سبك نگارش ويژه، اشارات فراوان موجود در آن و جذابيت خاصي كه دارد، به روشني ديدگاههاي مذهبي منشه، خود آگاهي ملي يهودي يا به بيان امروزي ماهيت صهيونيستي وي را نشان ميدهد.
اين كتاب مجموعه دقيقي است كه اجزاء آن با مهارت فراوان در كنار يكديگر قرار گرفتهاند. گرچه برخي از بخشهاي آن آكنده از تكلّف است، امّا در مجموع نوشته بسيار ارزشمندي است.
منشه در كتاب نسيم زندگي بر آن است تا ثابت كند كه ناميرايي روح، يك اصل تلمودي، قبالايي، خاخامي و توراتي است. به اعتقاد منشه، روح يك اصل غائي دروني است كه انسان از طريق آن تفكر، احساس و اراده ميكند. واژه ذهن ، بر اين امر دلالت دارد كه اين اصل موضوع حالت هشيارانه بشر است در حالي كه واژه روح نشانه آن است كه اصل فوق منبع فعاليتهاي جسماني نيز تلقي ميشود. از ديدگاه منشه، موضوع واقعيت روح و موجوديت جداگانه آن از جسم يكي از مهمترين مسائل مذهبي است چون نظريه زندگي دوباره (آينده) كاملا با اين مبحث در هم آميخته است.
منشه تلاش ميكند تا ثابت نمايد كه موسي مايمونيدس از اين مشايي بزرگ (منظور ارسطوست) پيروي نكرد و با استدلالي قوي كه تا حدي رنگ و بوي جدلي دارد با موسي (قرن 14) جوشوا نارموني ] مستر ويدال [ مفسر آراء و انديشههاي مايمونيدس مخالفت ميورزد. منشه باتوجه به چنين برداشتي، به ازلي بودن روح، تداوم آن در جهان آتي و تناسخ، باور دارد و با روي آوردن به شريعت يهود از زوهر نقل قول ميكند و خود را مريد خاخام اسحاق لوريا ميداند. براساس عقايد زوهر، انسان از سه عنصر تركيب يافته است. زندگي يا جان ، روان كه همان ذهن است و روح بدين ترتيب انسان يك، روان زنده است.
براي آگاهي و درك بهتر از افكار و انديشههاي منشه، لازم است تا اندازهاي از محدوده قلمرو ذهني خود خارج شويم. مليگرائي يهودي منشه كه از ديدگاه ما اصليترين ويژگي محسوب ميشود تنها در چارچوب نظام فكري او قابل درك است. وي در كتاب نيشماس چايم با صراحت تمام، مليگرايي يهودي خود را ابراز داشته است. آنچه را كه ما به زبان امروزي آن را نژاد، و فرديت ملي ميناميم در يك يهودي به خودي خود و باتوجه به اين حقيقت كه يهودي زاده شده است تبلور مييابد و منشه از آن به عنوان «روح يهودي» ياد ميكند. نظام فكري منشه عميقآ در متعالي بودن سرشت يهودي كه در واقع احترام فوقالعاده به نژاد است ريشه دارد. وي از چنين زاويهاي به تاريخ يهود نگاه ميكند. منشه با در نظر گرفتن حقايق تاريخي، معتقد است كه تاريخ شاهد تأثير و نفوذ سودمند سرشت قوم بنياسرائيل يا دقيقتر گفته باشيم سرشت يهودي بر زندگي عقلي بشر بوده است.
منشه در تشريح ديدگاه خود بر اسب راهوار قوه خيال سوار ميشود و سخنان اغراقآميزي به نقل از منابع معتبر با اين مضامين بيان ميدارد:
بسياري از نويسندگان به اين واقعيت اذعان دارند كه يونانيها و مصريها تمامي دانش خود را از يهوديان فرا گرفتهاند: ژوستين شهيد، بخشانيده اسكندريه و تئودورت (247-386) ميگويند بهترين فيلسوفان و شاعران، دانش و آگاهي خود را مديون كتاب مقدس هستند و به همين دليل است كه افلاطون، «موسي آتني» ناميده ميشود. كليرچاس مينويسد، ارسطو بيشترين دانش خود را از يك يهودي كه با وي نشست و برخاست فراوان داشت، فرا گرفته است. امبروز
مينويسد فيثاغورث (510-540 پ.م) در اصل يهودي بوده و بسياري از مطالب
و انديشههاي خود را از يهوديان دزديده است. كورنليوس الكساندر پليهيستور
(80 ب.م) مينويسد كه وي از مريدان حزقيال نبي بوده است. و سرانجام اينكه كساني چون اورفهئوس ، افلاطون، آناك گوراس ، فيثاغورث، تالس ، هومر (927ـ962(شاعر حماسهسراي يوناني و خالق ايلياد و اوديسه) و بسياري ديگر از انسانهاي فرهيخته از اقيانوس پهناور دانش حضرت موسي و فرزانگان و دانشوران آئين مقدس يهود كسب فيض كردهاند. در اين باره داود نبي در مزامير چنين گفته است:
خداوند كلام خود را به يعقوب ابلاغ ميكند
(مزامير سوره 147 آيه )19
او با هيچ ملت ديگر اينگونه برخورد نكرده است...
(همان سوره، آيه )20
منشه در پيشگفتار كتاب نسيم زندگي اين نكته را در قالبي كليتر بيان ميدارد و ميگويد: «هر جا كه از نويسندگان و صاحبنظران غير يهود نقلقول كرده است هدفش اين بوده تا نشان دهد كه بيشتر آموختهها و دانش آنها از منابع باستاني يهود سرچشمهگرفتهاند». وي تأكيد ميكند كه فيثاغورث يهودي بوده و هر آنچه گفته است از كتاب مقدس و شريعت يهود به عاريت گرفته شده و افلاطون از انديشههاي ارمياي نبي پيامبر قوم يهود الهام گرفته است. اين گفته بدان معني نيست كه منشه به اقوام ديگر توجه نداشته و به آنها عشق نميورزيده است بلكه برعكس بر يكي از عبارات شريعت يهود كه ميگويد انسانهاي باتقوا حتي از اقوام كافر، به شرط رعايت هفت فرمان نوح در زندگي آتي بشر سهيم خواهند بود، تأكيد ميورزد.
نيازي به تأكيد ندارد كه وي احترام خاصي براي مسيحيت قائل بود و اولين نويسنده عبراني است كه در موارد بسيار و در نهايت احترام از دستگاه مذهبي مسيحي نقلقول كرده است.
منشه حتي به هنگام بحث درباره تفتيش عقايد در اسپانيا كه پدرش از جمله قربانيان زجر كشيده آن بوده است به هيچ وجه نكتهاي كه بيانگر دشمني يا نفرت وي باشد بر قلم جاري نكرده است حال آنكه، وي در هلند زندگي ميكرد و تنها با هواداران اصلاحات مذهبي سر و كار داشت، از اين رو ميتوانست با صداقت، ديدگاه خود را در اين زمينه بيان كند. بهر تقدير، وي بر اين باور است كه خداوند رحمت ويژهاي به روح و جان قوم يهود اعطا كرده است و با بهرهگيري از همين رحمت ويژه الهي قوم يهود ميتوانند وجود محسوس خداوند را احساس كنند. اينكه يهوديان بايد يك قوم متمايز باقي بمانند و از امتياز خاص زندگي تقدس بخش خود برخوردار شوند. منشه براي اثبات ديدگاه خود پيوسته از كتاب مقدس نقل قول ميكند:
«... رستگار باش... قوم بنياسرائيل وارث من»
(اشعيا سوره 25ـ آيه )19
«بني اسرائيل، قوم وارث خداوند است،»،...
(ارميا سوره 16ـ آيه )10
«چه كسي همانند اين مردم، همانند بنياسرائيل امت يگانه روي زمين است...»
(شموئيل دوّم 23-)7
وي در عين حال، عبارتهاي متعددي را از كتاب زُهر (درخشان) نقل ميكند كه در آنها به صراحت بر شأن و منزلت روح يهود تأكيد شده است. منشه، علاوه براين، از خاخام يهودا بن سموئيل هالويس (1140-1085) ] ابوالحسن الاوي [ كه ديدگاههاي مشهورش در كتاب كوزاري (فصل يك، بخش 46) تشريح گرديده، نقل قول كرده است:
«بنياسرائيل»، قوم برگزيده خداوند است. چون خداوند روح مقدس به آنها اعطا كرده است.»
عبارت زير كه از زهر گرفته شده، سرلوحه تعاليم منشه محسوب ميشود و او به هنگام بحث درباره قوم بنياسرائيل پيوسته اين عبارت را تكرار ميكند. ... بايد نام خود را با نام خانوادگي اسرائيل مزين كند.
(اشعيا سوره 44 آيه )5
هر جا كه منشه خواسته است تا بدون اشاره به كشور، حزب يا مكتب خاصي به اصل يهودي، تأكيد كند (در عين حال اشارهاي مهم به مارانوها) از اين عبارت استفاده كرده است. باتوجه به تأكيد منشه بر مقدس بودن فلسطين، بر شمردن درجات هفتگانه تقدس، تشريح اشتياق انسانهاي با تقوا براي آرميدن ابدي در
خاك فلسطين و سكني گزيدن روحشان در سرزمين مقدس، ميتوان به ميزان دلبستگي وي به فلسطين پي برد. دلبستگي شديد منشه را به سرنوشت همكيشان بلاكشيدهاش ميتوان از سخنان وي درباره خاخام داود كاركاسون ، پيامآوري از قسطنطنيه «كه براي گردآوري صدقه براي برادران يهودي كه يك سال پيش به دست قزاقها اسير شده بودند به آمستردام آمد» به خوبي درك كرد. اشاره وي به كشتار يهوديان در سال 1648 در لهستان است و منشه از خداوند خواسته است تا فرشتگان خود را به كمك كاركاسون بفرستد. مهمترين نكته تبليغاتي وي در ميان مسيحيان در جهت استقرار دوباره يهوديان در سرزمين مقدس، در پيشگفتار كتاب نسيم زندگي به چشم ميخورد. منشه در آنجا اين چنين نوشته است:
بامدادان صحنهاي در پيش چشم خود ديدم. چشمهايم را باز كردم و فرشتهاي را ديدم كه مرا لمس كرد و خطاب به من گفت... من به تو در نوشتن كتابي درباره ده قبيلهاي كه مالك ميراث متروكه هستند الهام بخشيدم.
به گفته منشه، هزاران نفر از يهوديان اسپانيا و پرتغال به كشورهاي ديگر پناه بردند و به هيچ وجه نميتوان در چند كلمه خسارات هنگفتي را كه بر اثر اقدامات غير انساني تفتيش عقايد و خروج سرمايهها و شهروندان يهودي، به اين دو كشور وارد آمد، بازگو كرد. صرفنظر از رفتارهاي شنيع و غيرانساني، آشكارترين تأثير ستمگريهاي ناشي از تفتيش عقايد، اين بود كه ثروت، تجارت و مهارتها را به ترك كشور واداشت. وي در بحثي در اين زمينه، به عنوان سياستمداري كه اين دو كشور را ميشناسد سخن ميگويد. منشه در كتاب نسيم زندگي از خود تصوير انساني هوشمند و بردبار ارائه داده است. وي به قزاقها به اندازه پرتغاليها خشم نميگيرد. و تنها دعا ميكند كه كاركاسون بتواند اعانه لازم را گردآوري كند و از خدا ميخواهد تا فرشته خود را به كمك او بفرستد.
منشه با بكار بردن اين عبارت از كتاب مقدس، يعني دعا براي اعزام فرشته از سوي خداوند براي كمك به كاركاسون در گردآوري اعانه براي يهوديان از چنگ قزاقها، بر اهميت مأموريت اين خاخام تأكيد ميورزد. وي به اختصار، اما به روشي وضعيت يهوديان پراكنده را تشريح كرده است... اگر اقوام ديگر بپرسند چرا شما در اسارتيد، در معرض شقاوت و اهانت قرار داريد، پراكنده و سرگردانيد...؟ منشه با صراحت اين نظريه را كه پراكندگي بيپايان جزئي از مأموريت قوم بنياسرائيل است، رد ميكند. به اعتقاد وي پراكندگي قوم يهود بايد تكميل شود چون اين پراكندگي بايد به استقرار دوباره آنان در سرزمين مقدس منجر شود. در اين مورد خاص، ديدگاه وي نه تنها با آنچه در كتاب مقدس گفته شده انطباق دارد بلكه با دلايل عقلي و منطقي همراه است. فرايند پراكندگي بايد به اوج خود برسد و سپس روند استقرار دوباره آغاز شود.
بهزعم منشه، حكومتي كه موسي(ع) بنا نهاد، حكومت مذهبي بود. خداوند پادشاه واقعي قوم بنياسرائيل، و كتاب مقدس قانون اساسي اين حكومت بود. كاهنان ولاويان، وزيران خداوند و پيامبران، سفيران خداوند بودند كه مأموريت آنها انتقال و ابلاغ دستورات وي نه تنها به مردم بلكه به خود پادشاه بود. بدين ترتيب، اين قلمرو، قطعآ ملكوت خداوند است و پادشاه نايبالسلطنه دنيوي سلطان نامرئي است. او بيش از يك پادشاه حكومت مشروطه، مقيّد است چون نه تنها ناگزير به رعايت قانون (كتاب مقدس) بود بلكه در برابر كسانيكه مسئوليت تبيين قانون را برعهده داشتند، فرمانبردار بود. چنين حكومتي چه در عهد باستان و چه در قرون جديد در ميان هيچ يك از ملل جهان وجود نداشته است. قوم يهود اين نوع حكومت را، «دولت آرماني» ميداند و اميدوار است كه در آينده، همه جهان، انديشه حكومتي را كه پادشاه آن خداوند باشد بپذيرند اما اين امر تنها پس از استقرار نظام الهي در فلسطين تحقق خواهد يافت. از اينرو، يهوديان با نيايش به درگاه خداوند از وي ميخواهند تا همانند دوران باستان داوران (قضات) و مشاوران را به آنها بازگرداند تا آنها تحت فرمان خداوند زندگي پيشين خود را كه با عدالت، آرامش و خرد همراه بود باز يابند. آنها اميدوارند كه برقراري چنين حكومتي تمامي ابناء بشر را به پذيرش ملكوت خداوند يعني حكومت دادگري، عطوفت و عشق ترغيب كند.
برداشت منشه از ويژگي (يا تركيب خاص خوني) نياكان كه در قوم يهود تداوم دارد، كاملا با برداشتها و انديشههاي نوين امت يهود منطبق است و در ادبيات نوين صهيونيستي بازتاب دارد. فرد يهودي با احساس ضربان طبيعت در قلب خود، تاريخ نياكانش را در درون خود زنده مييابد. فرد يهودي در كشمكش زندگي تنها نيست بلكه از ارتباط خود با ميليونها نفر ديگر كه پيش از وي زندگي كرده و از روح و روان آنها سهمي به او رسيده آگاه است. فقط در آن وقت است كه با شكوهترين و حياتبخشترين احساسي كه يك نژاد قديمي ميتواند عرضه كند، يعني ابقاء گذرا بودن حيات فردي و ماندگاري جهان، براي او ارزش مييابد چون آينده ملي كه به سادگي قابل درك است به آينده بيپايان فرد معني و اعتبار ميبخشد. اين فرايند رواني، هدف ناخودآگاه همان چيزي است كه فرد آن را به عنوان يك آرزوي ملي تعبير ميكند.