عقب نشینی به عصر استعمار

کارل اتو اپل ، استاد فلسفه در دانشگاه فرانکفورت ، در 1992 -سال تاسیس «اتحادیه اروپایی»- نوشت: کاملا قابل قبول است که بپذیریم تشکیل یک اروپای متحد براساس حاکمیت یک نظام حقوقی و اخلاقی واحد، کاری ترسناک و رعب آور است. این تجربه تاریخی که اروپاییان با پندار فراگیری افکار و اندیشه های خود، در سده هجدهم و نوزدهم جهان را به تصرف خود درآوردند و پدیده های نکوهیده ای چون تجارت بردگان و نابودی سرخپوستان را موجب شدند، نشان می دهد که «فراگیری» فکر اروپایی تا چه حد می تواند خطرناک باشد (مقاله «حکم اخلاقی ، نشریه پیام ، از انتشارات یونسکو، پاریس ، ژولای و اوت 1992.)آنچه آندره بلون ، در کتاب آخرش ، «تمجید از نهضت ضدجهانی سازی» آورده ، تاکیدی است بر آنچه کارل اتواپل ، چهارده سال پیش از این ذکر کرده بود.بلون در این کتاب تاکید می کند که «جهانی سازی» چیزی نیست جز به اجرا در آوردن خواسته های استعماری تحت عنوان زیبای «جهان وطنی» و «جهانی شدن».بلون مضرات جهان گرایی و فراگیری فکر اروپایی را در مقاله ای که به تازگی برای نشریه «لوموند دیپلوماتیک» نگاشته برمی شمارد.اتو اپل ، میان آنچه توسط اروپای سده هجدهم و نوزدهم اتفاق افتاده بود، یعنی استعمار کشورهای آسیایی ، آفریقایی و امریکای جنوبی و آنچه در امریکای همان زمان رخ داده بود، یعنی کشتار سرخپوستان و برده ساختن سیاه پوستان ، نوعی هماهنگی دیده بود و آندره بلون هم میان «اتحادیه اروپایی» و «جهانی سازی» نوعی وحدت و هماهنگی دیده است (مقاله «جهانی شدن ، خلقت خداوندی» نشریه لوموند دیپلوماتیک ، پاریس ، نوامبر 2004).اپل البته در مقاله سال 1992، تلاش می کرد ثابت کند استعمار و امپریالیسم ذاتی فکر روشنگری اروپایی نیست و آنچه عقل اروپایی برای بشر به ارمغان آورده ، فراتر از استعمار و امپریالیسم است و هنوز هم می تواند به عنوان «معیاری جهانی» عمل کند، اما بلون با چنین دیدگاهی موافق نیست.دیدگاه بلون تا حدودی شبیه به نظریه میشل فوکو است که معتقد بوده میراث روشنگری دیگر به پایان رسیده و حرفی برای گفتن ندارد (کتاب «ایرانی ها چه رویایی در سر دارند»؛ ترجمه مجموعه مقالات فوکو درباره انقلاب ایران ، چاپ تهران ، نشر هرمس ،1377).فوکو، این نظریه را اروپا (یا غرب) می تواند یک قانون جهانی وضع کند که همه جهانیان آن را بپذیرند و بر آن گردن نهند را میراث فکری کانت می داند و آن را جایگزین اندیشه یونانی می داند که می گوید جهان را یکسره یونانی کند.فوکو این اندیشه را خطرناک می داند و آنچه را که بر اثر استعمار و امپریالیسم مدرن به وقوع پیوسته را ناشی از چنین تفکری به حساب می آورد. (کتاب «تاریخ جنسیت»، ترجمه رابرت هورلی ، چاپ نیویورک ، انتشارات وینتچ ،1980) 2دهه پس از انتشار این نظریه فوکو، ریچارد فالک ، عضو سابق «شورای روابط خارجی امریکا» در کتابی با عنوان «جهانی سازی شکارگر» توضیح می دهد که : هدف از پروژه جهانی سازی ، بازگشت به همان دوران استعمار و کلونی سازی است.از دیدگاه فالک ، طرح «نظم نوین جهانی» جورج بوش اول که با جنگ اول امریکا علیه عراق (1991) همراه بود، طرحی است برای تشکیل یک امپراتوری جهانی که احکام و اخلاق آن را غرب به رهبری امریکا تعیین می کند.او توضیح می دهد که اگرچه جورج بوش اول نتوانست جنگ نخست خلیج فارس را آن طور که می خواست به پایان برساند و جهانی سازی مطلوبش را به انجام برساند، اما این پروژه در دهه بعد (یعنی در دهه نخست سده بیست و یکم ) دنبال خواهد شد (کتاب «جهانی سازی شکارگر»، چاپ امریکا، پالیتی پرس ، بلک ول ، 1999).2سال پس از انتشار کتاب فالک ، جورج بوش دوم ، طرح نیمه کاره پدرش را به اجرا درآورد و با حمله مجدد به عراق کوشید نظریه «جهانی سازی به سبک امریکایی» را به اجرا درآورد. حمله دوم امریکا به عراق ، با مخالفت اروپایی ها مواجه شد و آنتونی گیدنز، جامعه شناس معروف انگلیسی اعلام کرد «عدم همراهی اروپا با امریکا در این جنگ غرب را به 2شقه تبدیل کرده است ، هر چند هر 2 شقه غرب یک نظریه واحد را دنبال می کنند». (مقاله «دوغرب ، نشریه «چشم اندازهای نو»، چاپ امریکا، پاییز 2003).از دیدگاه گیدنز، غرب (چه امریکا و اروپا) سرنوشت مختوم بشر است و همگان باید از افکار و اندیشه های همین یک تمدن پیروی کنند و این دیدگاه را فرانسیس فوکویاما، استراتژیست امریکایی هم تجویز کرده است.فوکویاما در یکی از آخرین گفته هایش می گوید: وظیفه امریکاست که در مناطق مختلف دنیا به «ملت سازی» بپردازد (مقاله «توازن میان قدرت نرم و قدرت سخت» مصاحبه با فوکویاما، نشریه «چشم اندازهای نو، تابستان2004).«ملت سازی» مورد نظر فوکویاما، همان کلونی سازی عصر استعمار است که اروپایی ها در سده نوزدهم به دنبالش بودند و با خشونت و قهر به اجرا درآوردند. کلونی سازی البته محتوم به شکست بود و «جهانی سازی » هم سرنوشتی جز آن نخواهد داشت.