مقاومت شكننده جان فوران
بررسي تاريخ تحولات معاصر در ايران با دو زمينه اختلاف نظر مواجه است؛ يكي اختلاف در تعيين مبداء براي تاريخ معاصر كه از تشكيل صفويه تا نهضت مشروطه در نوسان است و ديگري اختلاف در نظريه پردازي صاحب نظران و نويسندگان در خصوص بنياد تحولات اساسي تاريخ معاصر. مقالهاي را كه پيش رو داريد رهيافت مطالعاتي جان فوران يكي از محققين زبردست حوزه مطالعاتي ايران معاصر را مورد بازگويي و مداقه قرار داده است و به حواشي نظير مقاومت شكننده فوران پرداخته است. اكنون و با مطالعه اين مقاله با ديدگاهي نسبتا عميق و واقعگرايانه در مورد ريشه تحولات اساسي ايران در قرن اخير و از جمله نهضت مشروطيت و انقلاب اسلامي آشنا خواهيد شد. به اميد توجه شما عزيزان و گراميان
مقدمه
پژوهشگران و محققان در اين مورد كه تاريخ معاصر ايران دقيقا از چه زمان يا دورهاي آغاز ميگردد اختلاف نظرهايي باهم دارند. بنابر يك تعريف معمول، تاريخ معاصر هر سرزميني از زماني آغاز مي شود كه بنياد تحولات اساسي آن كشور، در آن سالها گذاشته شده باشد. پژوهشگران تاريخ معاصر ايران هر كدام يك دوره زماني خاص را به عنوان نقطه تحولات ايران برشمردهاند كه ميتوان آنها را در سه گروه ذيل دسته بندي نمود:
1- گروهي آغاز تاريخ معاصر ايران را همزمان با شروع دوره صفويه ميدانند. به عنوان مثال جان فوران2 تحليل تاريخ معاصر ايران را از ابتداي تاسيس سلسله صفويه آغاز نموده است.
2- برخي ديگر ابتداي سلطنت قاجاريه را نقطه آغاز تحولات ايران ميدانند.
3- گروه سوم نقطه شروع را در مشروطه جستجو كرده و معتقدند بيشتر تحولات معاصر ايران ريشه در جريان مشروطه دارد.
گروه نخست كه عصر صفويه را نقطه آغازين بررسي تحولات ايران معاصر ميدانند، براين باور هستند كه در دوره صفويه براي اولين بار پس از حدود نه قرن حكومتي مستقل در كشور تاسيس وتشيع به عنوان مذهب رسمي ايران شناخته شد.
در دوره صفويه حوزههاي علميه شيعي آغاز به كار نموده و شكل و نظم خاصي يافتند. سلسله فقهاي شيعه كه تاكنون نيز ادامه دارد با محقق اردبيلي در آن عصر شروع ميشود. در سالهاي حكومت صفويان حكمت متعاليه در اين عصر تاسيس شد و مهمترين منابع حديث شيعه مانند وسايل الشيعه، وافي و بحارالانوارگردآوري شدند. از سوي ديگرگروهي كه دوره قاجاريه را نقطه آغازتحولات ايران معاصر ميدانند بر اين نكته اشاره دارند كه مقارن با روي كار آمدن قاجاريه در ايران، انقلاب كبير فرانسه در سال 1789.م در آن كشور به پيروزي رسيد. از آن جا كه محققين بسياري تحولات اساسي اروپا را با انقلاب فرانسه مرتبط ميدانند، لذا گروهي از ايشان تحت تاثير اين نظريه، تاريخ معاصر ايران را نيز به انقلاب فرانسه مرتبط نموده و نقطه شروع تحولات معاصر ايران را همزمان با آن يعني دوره حكومت قاجار ميدانند.3
گروه سوم پژوهشگران تاريخ ايران نقطه شروع تحولات معاصر كشور را دوره زماني تقابل سنت و تجدد بر ميشمارند. بنابر اين عقيده، تقابل فوق در نهضت مشروطيت و با شعارهايي نظير آزاديخواهي، تجدد و درخواست برخي نهادهاي مدرن آغاز ميشود.
اما واقعيت آن است كه با مطالعه تاريخ معاصر ايران به خوبي در مييابيم بسياري ازريشههاي تحولات اساسي ايران، به قبل از مشروطه و حتي قاجاريه باز ميگردد. برهمين اساس نظريهاي كه نقطه شروع تاريخ معاصر ايران را دوره صفويه ميداند واقعيتر به نظر ميرسد.
در اين مقاله سعي شده است تا در راستاي نظريهاي كه شروع تاريخ معاصر ايران را دوره صفويه ميداند، رهيافت پژوهشي آقاي فوران در خصوص تحولات سياسي - اجتماعي ايران را مورد بررسي قرار دهيم. همچنين با توجه به استفاده فوران از ساير رهيافتهاي مطالعاتي، سعي خواهيم كرد مختصري از اين مباحث را نيز مطرح نماييم. فوران در تحليل تحولات سياسي – اجتماعي ايران پنج نظريه ذيل را مطرح نموده و معتقد است جهت تحليل تحولات ايران، اين پنج نظريه بايد به خدمت گرفته شود.
1- نظريه نظام جهاني امانوئل والرشتاين 4
2- نظريه وجوه توليد ماركسيستي 5
3- توسعه وابسته؛ بر اساس ديدگاههاي كاردوسو و فالتو.6
4- نظريه دولت سركوب گر7
5- فرهنگهاي سياسي مقاومت و مشروعيت، بر اساس نظريه ماكس وبر8
فوران معتقد است نبايد انتظار داشت كه يك نظريه به تنهايي بتواند مسايل ايران را تحليل نمايد. هر نظريه ممكن است تنها به يك بعد از مسايل توجه داشته باشد لذا ساير ابعاد را بايد با كمك ديدگاههاي ديگر بررسي كرد. بر همين اساس فوران 5 نظريه فوق را براي بررسي تحولات ايران مطرح و در انتها عقيده خود را تحت عنوان نظريه مقاومت شكننده ارائه ميدهد كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
فوران در تحليل خود، نخست بر اساس نظريه نظام جهاني والرشتاين، قرن شانزدهم ميلادي را به عنوان نقطه شروع تحولات در نظر ميگيرد. والرشتاين معتقد است جهان تا پيش از سال 1500.م به دو بخش توسعه يافته و عقب مانده تقسيم نميشد و از آن تاريخ به بعد است كه تحولات جديد امروزي و تقسيم جهان به كشورهاي پيشرفته و عقب مانده آغاز ميشود. نكته بسيار قابل توجه آن است كه سال 1500م (907 قمري) دقيقا مصادف با به قدرت رسيدن سلسله صفويه در ايران ميباشد.
كشورهاي پيشرفته و عقب مانده
والرشتاين اين رخداد را بر اساس تحولات اقتصادي و گذار از نظام فئوداليسم به سرمايه داري توضيح ميدهد. در شيوه توليد فئوداليته، اقتصاد درون گرا است در حالي كه در شيوه توليد سرمايهداري اقتصاد برون گرا و مرزگشا ميشود. اقتصاد سرمايه داري براي بقاي خويش همواره به دنبال منابع مواد اوليه و بازارهاي مصرف جديد ميباشد. ابزار توليد در اقتصاد فئودالي زمين و شيوه توليد، كشاورزي است و مبادلات نيز به صورت پاياپاي صورت ميگيرد در حالي كه در سيستم سرمايه داري ابزار توليد ماشين و كارخانه است و شيوه توليد به صورت صنعتي و ابزار مبادله پول ميباشد. وضعيت شيوه توليد كشاورزي در سيستم فئودالي از حالت ثبات برخوردار بود و در طول قرنها تغييرات چنداني را به خود نديد. در حالي كه در جامعه صنعتي تحولات بسيار سريع و به روز است. در همين راستا با اختراع ماشين در غرب، توليد افزايش چشمگيري يافت. براي مثال در انگلستان كه تا قبل از انقلاب صنعتي پارچه بافي با دست انجام ميشد، پس از اختراع ماشين وتغيير بافندگي از حالت دستي به صنعتي، توليد به يك باره افزايش يافت. افزايش توليد نيز در جاي خود دو پيامد اساسي را به دنبال داشت:
1- نياز بيشتر به مواد خام و اوليه 2- نياز به فروش بيشتر و دست يابي به بازار مصرف جديد.
بنابراين اگر مواد خام و اوليه جديد كشف نگردد و يا بازارهاي مصرفي يافت نشود، سرمايهداري با بحران و شكست مواجه خواهد شد. با اين فرض، ذات سرمايه داري نيازمند توسعه و گسترش است و به تعبير ماركسيستها در ذات سرمايه داري تجاوز طلبي وجود دارد و نميتواند يك جا ثابت بماند. بر اين اساس كشورهاي اروپايي پس از اشباع بازار داخلي به تسخير بازارهاي خارجي روي آوردند. به اين ترتيب تجاوز به كشورهاي ديگر شروع شد و راهها و مناطق جديد نيز كشف گرديدند. اكتشافات جغرافيايي نظير كشف قاره آمريكا بيشتر محصول سرمايه داري جديد و انقلاب صنعتي بودند. براي اين منظور آمريكا، شبه قاره هند و ساير مناطق، يكي پس از ديگري در اختيار گرفته شدند. درگيريها و نزاعهاي مختلف در مناطق گوناگون جهان روي داد. شكل اوليه گسترش و توسعه سرمايه داري نيز به صورت غارت مستقيم بود. در اين شكل استعمارگران با تجاوز و تسخير كشورها به شكل آشكار مواد اوليه و بازار آنان را تصاحب مينمودند. نتيجه فوري اين اقدام بروز قيامهاي گسترده مردمي و بر پايي جنبشها و اعتراضات گوناگون بود لذا پس از مدتي استعمار از حالت مستقيم به غير مستقيم تغيير شكل يافت. استعمارگران در زمان اشغال كشورها به گونهاي اقتصاد مستعمرات را وابسته به خود نمودند كه پس از خروج از آن كشورها و حتي اعطاي استقلال ظاهري، آنان باز به كشورهاي استعمارگر وابسته بودند. اين كشورهاي عقب مانده مجبور شدند كه معاملات خود را با استعماگران ادامه دهند. دولتهاي ضعيف با دست خود منابع اوليه را در اختيار كشورهاي صنعتي گذاشته و محصولات توليدي دريافت مينمودند. به عنوان مثال در هندوستان كه به طور سنتي پنبه كشت و توليد ميشد با برنامه انگليسيها، توليد پنبه متوقف گرديد. بريتانيا از يك طرف با وارد كردن پارچههاي بسيار ارزان به هند واز طرف ديگر تشويق به توليد ترياك كشاورزان هندي را به سمت كشت خشخاش به جاي پنبه سوق داد. تجار هندي پارچه نيز به خريد و فروش پارچههاي ارزان انگليسي روي آوردند. هندوستان كه خود زماني توليد كننده پنبه و پارچه بود، با غارت مستقيم به گونهاي تخريب شد كه به شكل بازاري براي فروش پارچههاي انگليسي درآمد. در غارت غير مستقيم، مناطق مستعمره به حدي وابسته به كالاهاي استعمارگران شده بودند كه با دست خود مواد اوليه به آنان داده و در مقابل محصولات آنان را وارد ميكردند. به تدريج پس از مدتي كشورهاي عقب مانده خواستار توليد كالا در سرزمين خود شدند. علاوه بر فشار كشورهاي عقب مانده براي توليد برخي كالاها، براي كشورهاي صنعتي نيز مقرون به صرفه نبود كه تمام محصولات را در كشور خود توليد كنند. مشكلاتي نظير آلودگي محيط زيست و بالا بودن هزينه توليد، كشورهاي صنعتي را وادار كرد تا برخي تكنولوژيهاي ساده را صادر نمايند اما هيچگاه با صدور تكنولوژيهاي درجه اول به كشورهاي ضعيف موافقت نكردند. علاوه بر اين دولتهاي صنعتي با پرداخت وام به كشورهاي عقب مانده براي خريد اين تكنولوژيها، به نوعي ديگر آنان را وابسته به خود نمودند.
رهيافت نظام جهاني
به عقيده والرشتاين آغاز تحولات جديد در سطح جهاني به ابتداي قرن شانزدهم ميلادي باز ميگردد و از آن زمان به بعد است كه مي توان كشورها را به پيشرفته و عقب مانده تقسيم كرد. وي براي توضيح اين وضعيت كشورهاي جهان را در سه گروه جاي ميدهد كه مي توان آن ها را در شكل زير نشان داد:
كشورهاي مركز
كشورهاي نيمهحاشيه
كشورهاي حاشيه
در اين شكل انتقال سرمايه از كشورهاي حاشيه به نيمه حاشيه و از نيمه حاشيه به كشورهاي مركز صورت ميگيرد. كشورهاي حاشيه كشورهايي هستند كه فقط استعمار مي شوند و به لحاظ توليد و انباشت سرمايه در بدترين وضعيت قرار دارند. اين كشورها كاملا وابسته به كشورهاي نيمه حاشيه و مركز ميباشند. كشورهاي نيمه حاشيه كشورهايي هستند كه از يك سو از سوي كشورهاي مركز استثمار ميشوند و از سوي ديگر كشورهاي حاشيه را استثمار ميكنند. وضعيت اقتصادي در اين كشورها نسبت به كشورهاي حاشيه بهتر و نسبت به كشورهاي مركز پايينتر است. در نهايت، كشورهاي مركز كشورهايي هستند كه از توان اقتصادي و نظامي بالايي برخوردارند. اين دولتها نقش استعمارگري داشته و خود هرگز مورد استثمار واقع نمي شوند. نكته قابل توجه آنكه در ميان كشورهاي مركز، نيمه حاشيه و حاشيه نيز مراتب مختلفي وجود دارد.
ايران در زمان صفويه كشوري است كه در عرصه خارجي نمودار فوق قرار دارد يعني در زمره هيچ يك از سه نوع كشورهاي ياد شده قرار نميگيرد. ايران در زمان صفويه كشوري تقريبا خودكفا است و هنوز وارد شبكه اقتصاد جهاني نشده است. بر همين اساس نميتوان اين كشور را جز كشورهاي مركز، نيمه حاشيه و يا حاشيه قرار داد. ايران تا قرن هجدهم ميلادي هم چنان جزء كشورهاي مستقل و در عرصه خارجي اقتصاد جهاني قرار دارد.
اما در قرن نوزدهم ايران به كشوري محتاج تبديل ميشود و به همين دليل آقاي فوران نظريه والرشتاين را در خصوص ايران به صورت كامل پاسخگو نميداند و معتقد است بايد از ساير نظريات نيز استفاده كنيم. در زمان فتحعلي شاه جنگهاي ايران و روس اتفاق ميافتد كه فوران علت آن را تلاش روسيه براي رسيدن به آبهاي گرم ميداند. روسيه با وجود برخورداري از وسعت پهناور،كشوري است كه در دسترسي به آبهاي گرم همواره دچار مشكل بوده است. به هر صورت جنگهاي ايران و روس، فتحعلي شاه را ناگزير ساخت تا دست به دامان ناپلئون، حاكم وقت فرانسه گردد. فرانسويان از اين فرصت نهايت بهره را بردند و با هدف دسترسي به هند و ايجاد فشار بر انگلستان، از دعوت فتحعلي شاه استقبال نمودند. اما از طرف ديگر، ناپلئون با روسها نيز مشغول معامله و گفتگو بود. ايران ناگزير به سراغ انگليسيها رفت اما اين كشور نيز به دليل توافقات پنهاني با روسيه، زمينه معاهدات ننگين گلستان و تركمنچاي را فراهم آورد. در اين زمان تمام فعاليتهاي انگلستان متوجه مصون ماندن شبه قاره هند از حمله ساير كشورها، به ويژه روسيه و فرانسه بود.
بنابراين به تدريج ايران از قرن نوزدهم ميلادي وارد كشورهاي نيمه حاشيه گرديد كه اين وضعيت تا دوره پهلوي اول تداوم يافت. با روي كار آمدن رضا شاه، ايران به كشوري حاشيهاي و استثمار شونده محض توسط قدرتهاي استعماري تبديل شد. در دوره قاجار هر چند ايران از استبداد رنج مي برد ولي هنوز وابستگي كامل را نپذيرفته بود. اما با شروع حكومت پهلوي اول كه دست نشانده انگليسها بود از استقلال ايران چيزي باقي نماند. اين حالت تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت تا اينكه سرانجام انقلاب اسلامي برعليه نظم دست ساخته استعمارگران و نظام سلطه جهاني به وقوع پيوست.
در ادامه بحث اصلي بايد اين نكته را يادآور شد كه با آغاز دوره قاجار، فشار جهاني بر ايران افزايش بيشتري يافت. فشارهاي جهاني در اين عصر به چهار بخش قابل تقسيم است: 1- فشار روسيه با تحميل جنگهاي خونين عليه ايران. 2- ورود فرانسه به صحنه سياسي ايران 3- حضور بيش از حد انگلستان در صحنه سياسي ايران 4- اعطاي امتيازات خفت بار دولتمردان ايران به بيگانگان از جمله معاهدات ننگين گلستان و تركمنچاي. به عنوان مثال در هر دو قرار داد فوق ضمن تحميل هزينه هاي سنگين بر ايران، روسها متعهد ميشوند كه از ولايتعهدي عباس ميرزا حمايت كنند و دقيقا از همين زمان است كه بذر اتكاي ايران به نيروي بيگانه و دخالت بيگانگان در امور داخلي ايران كاشته مي شود. علت اين امر نيز ضعف حكومت، وجود اختلافات داخلي در خاندان سلطنت و اتكاي آنان به نيروهاي بيگانه جهت حذف رقيب و تصاحب قدرت بود. بر همين اساس وقتي كه عباس ميرزا پيش از رسيدن به مقام سلطنت از دنيا رفت، فرزندش محمد ميرزا با حمايت روسيه به عنوان وليعهد برگزيده شد و به اين ترتيب دخالت و نفوذ عملي روسيه در ايران شكل گرفت.
به دنبال انعقاد معاهده تركمنچاي كه امتيازات زيادي در اختيار روسيه قرار داد گريبايدف براي نظارت بر اجراي مفاد معاهده به ايران آمد. يكي از كارهاي وي دستگيري زنان مسلمان گرجي و بردن آنان به سفارتخانه روسيه در تهران بود. هرچند به دليل وابستگي شديد دولت، كاري از سوي مقامات سلطنتي انجام نشد اما از آنجاكه دستگيري زنان مسلمان در تضاد آشكار با فرهنگ عمومي مردم ايران بود، لذا مردم به مقاومت پرداختند.
بنابراين، در قالب توسعه وابسته در داخل چرخه نظام جهاني، دولت ايران وادار شد تصميماتي در تضاد با فرهنگ عمومي مردم اتخاذ كند. مردم در برابر چنين حالتي مطابق با فرهنگ ديني شيعه به سراغ علماء ميروند. ميرزا مسيح مجتهد فرمان آزادي زنان را صادر كرد و مردم به سفارت روسيه حمله و با قتل گريبايدف و همراهانش زنان را آزاد كردند. دولت با حمايت نيروي بيگانه به سركوب داخلي پرداخته و ميرزا مسيح مجتهد را به عراق تبعيد مي كند. بدين وسيله چهره دولت سركوبگر در ايران ظاهر ميشود.
پس از دوره فتحعلي شاه و آغاز سلطنت محمد شاه، مساله شهر هرات پيش ميآيد. انگلستان در اين زمان قصد جداسازي هرات از ايران را دارد. با فشار نيروهاي انگليسي در جنوب ايران، محمد شاه مجبور به عقب نشيني از هرات ميگردد اما در عوض به مقابله با نيروهاي داخلي و سركوب آنان مي پردازد. براي مثال سيد محمد باقر شفتي درست در همين زمان مورد تعرض محمد شاه قرار ميگيرد.
در دوره سلطنت ناصرالدين شاه نيز كه به عصر بيخبري معروف است امتيازات گستردهاي در اختيار نيروهاي بيگانه به ويژه دو كشور روسيه و انگلستان قرار گرفت. در امتياز رويتر تمام سرمايه مملكت به جز معادن طلا، نقره و سنگهاي قيمتي به يك فرد انگليسي به نام رويتر واگذار گرديد. دامنه اعطاي اختيارات در اين امتياز به اندازهاي گسترده بود كه يكي از مقامات انگلستان به نام لردكرزن اعتراف كرد دنيا به خاطر ندارد كه يك كشور براي مدتي طولاني (70 سال) اين گونه مملكت خود را حراج كرده باشد. براساس اين امتياز، رويتر ميتوانست هر نوع شركتي را كه لازم ميديد در ايران تاسيس نمايد. وي همچنين ميتوانست بدون هيچ محدوديتي از منابع زير زميني و جنگلهاي ايران بهره برداري نمايد. در برابر انعقاد اين قرار داد، علما از جمله ملاعلي كني به شدت مقابله و موضعگيري كردند و اينگونه بود كه مجددا فرهنگ سياسي مقاومت شكل گرفت.
علما و روحانيون همچنين در برابر امتياز معروف تالبوت (تنباكو) به مخالفت برخاستند كه در راس اين حركت ميرزاي شيرازي قرار داشت.
رهيافت وجوه توليد
در جستجوي علت واگذاري گسترده اين امتيازات از سوي ايران به بيگانگان نظريه وجوه توليد ميتواند تا حدود زيادي پاسخگو باشد. در گذشته سه شيوه عمده توليد در ايران عبارت بودند از: 1- شيوه توليد دامداري و عشايري 2- توليد كشاورزي و دهقاني 3- شيوه توليد پيشه وري و مشاغل موجود در شهرها. اما در قرن نوزدهم شيوه توليد ديگري در ايران مطرح شد كه عبارت بود از: شيوه توليد صنعتي.
در اين قرن كارخانههاي جديد در تداوم انقلاب صنعتي غرب به ايران آورده شدند. در اين ميان نكته حائز اهميت آن است كه شيوه هاي توليد سنتي پاسخگوي تقاضاهاي موجود در ايران قرن نوزدهم نبود. شاهان و شاهزادهگان قاجار قصد داشتند براي تفريح يا دلايل ديگر به كشورهاي خارجي سفر نمايند درحالي كه تنها منبع درآمد ايران در اين قرن، اخذ ماليات به شمار ميرفت نفت ايران در قرن بيستم كشف و به عنوان منبع درآمد محسوب گرديد). افزايش درآمد حكومت نيازمند افزايش مالياتهاست و اين امر در زماني ممكن است كه توليد نيز افزايش يابد. با وجود شيوههاي توليد سنتي و محدوديت آنها و همچنين ظهور شيوه توليد صنعتي به هيچ عنوان امكان افزايش توليد و ماليات وجود نداشت. با سلطه كشورهاي بيگانه و ورود كالاهاي صنعتي به ايران، توليدات داخلي كه توان رقابت با توليدات صنعتي را نداشتند رو به نابودي گذاشت. بنابراين منبع درآمد كافي براي هزينههاي دولتي فراهم نميشد. دولت كه ميبايست به فكر ايجاد منابع جديد درآمدي باشد به تدريج واگذاري امتيازات به ديگر كشورها را آغاز كرد. اما اين اقدام حكومت اثرات زيانباري بر جامعه ايران وارد ميكرد. به عنوان نمونه در قضيه امتياز توتون و تنباكو هرچند در كوتاه مدت، درآمدي نصيب دولت مي شد اما به دليل آنكه صدها هزار ايراني از اين راه زندگي ميكردند، اقتصاد داخلي با مشكل جدي مواجه ميگرديد.
راه ديگر كسب درآمد جهت تامين هزينه هاي دولتي در اين زمان، فروش مناصب حكومتي به شمار ميرفت. پستهاي حكومتي هر ساله در زمان معيني به حراج گذاشته ميشد و هر كس پيشنهاد بيشتري مي داد برنده اين مزايده بود. صاحب اين منصب سعي ميكرد در مدت زمان كوتاهي هزينههاي پرداخته شده را از طريق مالياتهاي مضاعف از مردم پس بگيرد و در ضمن مبلغ بيشتري نيز به شاه بپردازد تا پست خود را از دست ندهد.
همچنين منبع ديگر كسب درآمد ايران در قرن نوزدهم دريافت، وامهاي خارجي بود كه بيشتر صرف سفرهاي خارجي ميشد و فشارهاي اقتصادي بسياري بر مردم تحميل ميكرد. در يك جمع بندي از مطالب فوق ميتوان چهار منبع درآمدي دولت ايران در قرن نوزدهم را چنين برشمرد:
1- ماليات 2- اعطاي امتيازات به بيگانگان 3-فروش مناصب حكومتي 4- اخذ وام از دولتهاي خارجي از جمله روسيه و انگلستان
با اين وجود مشكل اساسي اين بود كه وام ها و درآمدهاي فوق در سرمايه گذاري صحيح و در راه توسعه و آباداني ايران هزينه نميشد و جز در مقاطعي كوتاه، اين درآمدها در راههاي بيهوده صرف ميگرديد. تنها در يك مقطع عباس ميرزا و قائم مقام فراهاني و در برههاي ديگر، ميرزا تقي خان امير كبير سعي كردند اقدامات و اصلاحات مفيدي در كشور انجام دهند.
در اين بين ممكن است اين پرسش مطرح شود كه آيا نميتوان واگذاري امتيازات فوق را در قالب سرمايهگذاريهاي خارجي كه امرزه مطرح است ارزيابي نمود؟در پاسخ به اين سؤال بايد وجه تمايزي بين يك سرمايهگذاري صحيح خارجي با امتيازاتي كه استقلال و حاكميت يك كشور را با خطر مواجه مي سازد در نظر گرفت. واضح است امتيازي كه از طريق رشوه و اعمال نفوذ به بيگانگان واگذار گردد، تنها به عنوان فروش حاكميت و استقلال كشور تلقي خواهد شد.
بديهي است كه توسعه اقتصادي نيازمند سرمايهگذاريهاي انبوه نيز مي باشد اما اين وضعيت در ايران تنها در قالب توسعه وابسته شكلگرفت. دولت ايران به دليل فقدان درآمد كافي، براي جذب سرمايه به نيروهاي بيگانه متوسل شد و دست به اقداماتي زد كه نارضايتيهاي داخلي را تشديد ميكرد. راههاي تامين درآمدي كه پيش از اين به آن پرداخته شد از جمله اموري بودند كه فرهنگ سياسي مقاومت در ايران را افزايش داده و مشروعيت دولتها را بيش از پيش نزد مردم زير سؤال ميبردند.
به تدريج تشديد فشارها بر اقشار مختلف مردم، نارضايتي ها را گسترده تر ساخت. در تداوم همين روند مردم خواهان تاسيس عدالتخانه شده و براي اين منظور به سراغ علما رفتند و نهضت عدالتخواهي بر پا شد. انگلستان نيز به دليل رقابت با روسيه، كه در دربار نفوذ داشت، در صف طرفداران نهضت عدالتخانه قرار گرفت. پس از مدتي احساس شد كه صرف برپايي عدالتخانه مشكلي را حل نميكند بلكه نظام سلطنت بايد محدودتر گردد و بدين شكل نهضت عدالتخواهي رنگ مشروطه خواهي به خود گرفت. نهضت مشروطه به دليل آنكه مشكلات جامعه را استبداد، بيقانوني و عدم آزادي ميدانست خواهان محدود شدن اختيارات شاه و سلطنت بود. تاثير انقلاب فرانسه در اين جريان قابل انكار نيست و حتي برخي شعارهاي انقلاب فرانسه نيز در اين نهضت تكرار گرديد. اخوت، حريت و مساوات ازجمله شعارهاي انقلاب فرانسه بودند كه مي توانستند ظاهر و محتواي اسلامي نيز داشته باشند. در جريان شكلگيري نهضت مشروطه در ايران دو دسته ذيل با هم ائتلاف كرده بودند:
1- طرفداران فرهنگ سياسي شيعي. 2- روشنفكران بنابراين، در نهضت مشروطه ائتلاف گستردهاي از نيروهاي مذهبي و روشنفكر شكل گرفت كه در نهايت نيز به پيروزي رسيد.
نظريه مقاومت شكننده
در نظريه فوق بر اين نكته تاكيد شده است كه ايرانيان هرچند به راحتي در برابر دشمن متحد ميشوند اما وقتي پيروز شدند، اتحاد موجود سست شده و مقاومت آنان از بين ميرود.
ده روز پس از موافقت و امضاي مشروطه توسط مظفرالدين شاه، وي از دنيا رفت و پسرش محمد علي شاه به سلطنت رسيد. او كه سعي داشت نظام مشروطه را در هم بشكند استبداد صغير را به راه انداخت و با كمك روس ها مجلس را به توپ بست. بسياري از مشروطه خواهان در اين زمان دستگير و به قتل رسيده يا تبعيد شدند و سرانجام استبداد مجددا حاكم گرديد. در اعتراض به اقدامات محمدعلي شاه نهضت مشروطه خواهي درتبريز، گيلان و شهرهاي ديگر ايران برپا شد. با اقدامات اين گروه، تهران توسط مشروطه خواهان فتح گرديد و محمد علي شاه نيز به روسيه تبعيد شد. اما با وجود پيروزي مشروطه خواهان اهداف واقعي مشروطيت در ايران محقق نگرديد. دليل اين امر، حضور نيروهاي خارجي در ايران بود كه ميتوان آنرا با نظريه نظام جهاني تحليل كرد. به دليل حضور و نفوذ نيروهاي بيگانه و حمايت آنان از شاهان مستبد، عدم اتحاد نيروهاي مشروطه خواه و عدم وحدت كلمه بر سر هدف نهايي، مشروطه از مسير خود منحرف شد.
در حاليكه نيروهاي ديني خواستار مشروطه ديني و اسلامي بودند روشنفكراني نظير تقي زاده، مشروطه نوع غربي را دنبال ميكردند.
به دنبال بروز اختلافات گسترده بر سر نوع مشروطه و اهداف آن، نزاع و درگيري ميان مشروطه خواهان بالا گرفت و نيروهاي مذهبي و روشنفكر در مقابل هم قرار گرفتند. آيت الله بهبهاني توسط طرفداران تقي زاده ترور شد. ستارخان و باقرخان و ديگر مشروطه خواهان معروف يكي پس از ديگري متواري و يا به قتل رسيدند. روسها نيز به طور مداوم مشروطه خواهان و مجلس را مورد تهديد قرار ميدادند. آخوند خراساني كه با تدارك يك لشگر سعي داشت با تهديدات روس ها مقابله نمايد، به طرز نامعلومي از دنيا رفت.
سرانجام مشروطه به دليل نفوذ خارجي در آن و بروز اختلافات گسترده در ميان رهبران نهضت به بيراهه كشانده شد و مقاومت آن درهم شكست. از ديگر دلايل عمده شكست مشروطه ميتوان به تغيير رويكرد انگلستان اشاره كرد چرا كه آنان طي معاهدهاي با روسها به اهدافي كه مي خواستند نايل شدند و ديگر دليلي براي حمايت از مشروطه نميديدند و در ادامه حتي نظام مشروطه را مخالف منافع خود دانستند.
در سال 1907.م روسيه و انگلستان طي قراردادي ايران را به سه منطقه تقسيم كردند:
1- منطقه جنوب كه تحت سلطه و نفوذ انگليسيها قرار ميگرفت. 2- منطقه شمال كه تحت نفوذ روس ها قرار داشت. 3- منطقه بي طرف مركزي كه در ظاهر دولت ايران بر آن كنترل داشت.
نظام قدرتهاي جهاني به اين شكل آشكارا ايران را تقسيم كرد و عوامل خود را در بين صفوف مشروطه خواهان قرار داد تا آنگونه كه به ميل آنان است اين موج را كنترل كنند. در اين ايام به آهستگي نيروي سومي نيز وارد جريانات و تحولات ايران مي شد. برخي از رهبران ايران به دليل سرخوردگي از دو كشور روسيه و انگلستان خواستار حضور نيروي سوم - آمريكا – در ايران شدند.
همانگونه كه ذكر شد در سال 1915 و به دنبال آغاز جنگ جهاني اول، ايران به دو منطقه تحت نفوذ انگلستان و روسيه تبديل شده بود و با از بين رفتن منطقه بي طرف مركزي عملا دو دولت خارجي فوق بر ايران حكومت ميكردند. اين در حالي بود كه با آغاز جنگ جهاني اول در سال 1914 آلمان و عثماني نيز هر يك بخشهاي از خاك ايران را به تصرف خود درآورده بودند و حتي يك دولت طرفدار آلمان و عثماني در كرمانشاه شكل گرفته بود.
به دنبال آغاز جنگ جهاني اول، نياز ناوگان انگلستان و ديگر كشورها به نفت آشكار مي شود. اين در حالي است كه با اكتشاف نفت در ايران، اين كشور براي قدرتهاي بيگانه و به ويژه انگلستان اهميت بيش از پيش مييابد. در سال 1908 در شهر مسجد سليمان نفت كشف گرديد و در 1912 پالايشگاه آبادان به عنوان اولين پالايشگاه خاورميانه آغاز به كار كرد.
از سوي ديگر در جريان جنگ جهاني اول و با وقوع انقلاب اكتبر در روسيه، دست نفوذ يكي از قدرتهاي بيگانه كه در آن زمان سلطه گستردهاي در ايران داشت، قطعگرديد. به دنبال وقوع انقلاب روسيه كه شعارهايي نظير عدالتخواهي و مبارزه با استعمار و امپرياليسم را سر داده بود اين كشور دستور خروج نيروهاي خود را از ايران صادر و قرار دادهاي استعماري خود با ايران را لغو كرد. اما به دنبال خروج روسيه از ايران، انگلستان كه قصد داشت جاي خالي اين كشور را پركند نفوذ بيشتري بر ايران اعمال نمود كه در تحولات بعدي كشور ميتوان به وضوح آن را مشاهده كرد
در سال 1919 يك قرارداد استعماري از سوي انگليسيها مطرح و در زمان تعطيلي مجلس بر ايران تحميل شد. در اين قرارداد كه توسط وثوق الدوله به امضا رسيد، ايران عملا تحت الحمايه انگلستان گرديد. متعاقب اين رويداد مخالفت گستردهاي با اين قرار داد در كشور شكل گرفت . به عنوان مثال مدرس به شدت با آن مخالفت كرد وحتي احمد شاه نيز آنرا نپذيرفت. به دنبال اين مساله بود كه انگليسيها سعي كردند تا با خلع يد از خاندان قاجاريه، يك دولت مركزي قوي ولي دست نشانده در ايران ايجاد نمايند.
براساس سياست جديد انگلستان، در 3 اسفند سال 1299 شمسي( 1921.م) كودتاي سيد ضياء و رضا خان در ايران صورت گرفت. به نظر مي رسد وقايع و تحولات گوناگوني زمينه بروز يك دولت مقتدر در ايران را فراهم آورده بود. به دنبال پيروزي نهضت مشروطه در سال 1285.ش تا كودتاي رضاخان در 1299، چهارده سال تخريب و ناامني بر ايران حاكم بود. در اين سالها، دو ميليون نفر از جمعيت ده ميليوني ايران از بين رفت و در چنين وضعيتي زمينه براي حضور يك دولت مقتدر فراهم گرديد و رضاخان به عنوان مهره دست نشانده انگلستان جهت تامين اهداف اين كشور در ايران و خلع يد از سلسه قاجار برگزيده شد.
روس ها نيز نسبت به رضاخان خوشبين بودند زيرا وي را از نيروهاي قزاق محسوب مي كردند. ضمن آنكه از نظر روسها حكومت رضاخان اولين حكومت غير قبيله اي ايران به شمار ميرفت.
بنابراين مشاهده مي شود كه حكومت رضاخان از حمايت خارجي لازم بهره مند بود. از سوي ديگر وي سعي كرد تا با ارائه چهرهاي مذهبي از خود حمايتهاي مردمي را نيز جلب كند و از اين طريق توانست حد مطلوبي از امنيت را در ايران برقرار ساخته و قيامهاي مختلف را در گوشه و كنار ايران، يكي پس از ديگري سركوب نمايد. با حمايت مستقيم انگليسيها، كلنل محمدتقي خان پسيان، ميرزا كوچك خان، شيخ محمد خياباني، شيخ خزعل و …همگي سركوب گرديدند.
دراين زمان انگلستان تصميم گرفته بود در تمام كشورهاي تحت نفوذ خود دولتهاي مركزي مقتدري را حاكم سازد. بر همين اساس رضاخان در ايران، در تركيه كمال آتاتورك، در عراق ملك فيصل و در افغانستان امان الله خان به قدرت رسيدند. رضاخان پس از قدرت يابي سعي كرد با شعار مدرن كردن جامعه و جمهوري خواهي نشان دهد كه به دنبال توسعه و پيشرفت ايران است. در جمهوري تركيه كه توسط كمال آتاتورك اداره ميشد، دين در حاشيه قرار گرفته بود بنابراين، پيشنهاد جمهوري از سوي رضاخان با تجربه آن در تركيه، به طور طبيعي با استقبال علما مواجه نشد.
به دنبال خلع يد از سلسله قاجاريه و به سلطنت رسيدن حكومت پهلوي در ايران، انگلستان اهداف متعددي را در ايران توسط دولت دست نشانده خويش تعقيب مينمود كه عبارت بودند از:
1- انگلستان با تقويت رضاشاه در ايران، خواهان ايجاد يك مرز امنيتي پرقدرت در برابر روسيه بود.
2- امنيت نفت و منافع انگلستان دراين زمينه ميبايست تامين مي گرديد.
3- براي تحقق اهداف انگلستان مي بايست نهضتهاي اسلامي در ايران سركوب
مي شد.
رضاخان در جهت اجراي اين سياستها به مقابله با نهضتهاي اسلامي در ايران پرداخت. وي با مظاهر ديني، حوزه هاي علميه، لباس روحانيت، مراسم مذهبي، حجاب زنان و …. به شدت مخالفت ورزيد و از اين طريق چهر ه يك دولت سركوبگر را از خود نشان داد. رضاخان همچنين با تجديد نظر در قرارداد نفتي دارسي حدود 32 سال برمدت آن افزود وبه اين ترتيب نفت ايران براي مدت زمان بيشتري به انگلستان سپرده شد.
هرچند بسياري از روشنفكران همچون تقي زاده، تيمورتاش، فروغي و ديگران معتقد بودند براي نيل به توسعه ميبايست يك دولت مقتدر و سركوبگر حاكم گردد اما نيروهاي مذهبي در برابر اين جريان ايستادگي ميكردند. مدرس، حاج آقا نورالله اصفهاني، شيخ محمد تقي بافقي، انگجي، ميرزا حسين قمي و… با قيامهاي متعدد و از جمله معروف ترين آنها قيام مسجدگوهر شاد در برابر اين جريان مخالف خود را نشان دادند.
با بروز جنگ جهاني دوم، ايران گرفتار بحران تازهاي شد و مجددا به اشغال نيروهاي بيگانه درآمد. روسيه و انگلستان عليرغم اختلاف شديد در مباني اعتقادي و ايدئولوژيك و همچنين منافع مادي با حضور دشمن جديد و مشتركي به نام آلمان نازي، با هم متحد شدند. در خلال جنگ جهاني دوم كشورهاي روسيه، انگلستان و آمريكا وارد ايران شدند و با سقوط دولت رضاخان يك دهه هرج و مرج بر ايران مستولي گرديد.
با سقوط دولت مستبد رضا شاه در دهه 1320 حكومت ايران در دست مجلس قرارگرفت و قدرت اصلي از آن مجلس گرديد. مجلس شعار توسعه سرداد و در اين زمان اولين نسخه توسعه، توسط آمريكاييها بدين شكل در ايران نوشته شد: نفت ميبايست از چنگ انگليسيها خارج گردد.
متعاقبا با شعار ملي كردن نفت، ائتلاف محدودي بين نيروهاي مختلف در ايران به وجود آمد. آيت الله كاشاني، فدائيان اسلام، نيروهاي ملي و ديگر گروههاي اجتماعي گروه جديدي به وجود آوردند در نهايت جريان ملي شدن نفت نيز همچون جريان مشروطه تنها با ائتلاف نيروهاي مذهبي و روشنفكر به پيروزي رسيد. به دنبال اين جريانات، انگلستان به آمريكا متوسل شده و پيشنهاد مي كند كه دولت آمريكا از نفت ايران بهره مند گردد.
از سوي ديگر مصدق پس از رسيدن به قدرت، اقداماتي كرد كه نتيجه آن انزواي نيروهاي مذهبي بود. نواب صفوي زنداني شد، آيت الله كاشاني خانه نشين گرديد و مجلس منحل شد. شاه كه با حمايت آمريكا سعي در سركوب نهضت و بركناري دولت مصدق داشت با كودتاي 28مرداد در سال 1332 بدون مقاومت چنداني موفق به شكست نهضت گرديد. در اينجا نيز همانند نهضت مشروطه به دليل بروز اختلاف بين رهبران و نفوذ نيروهاي بيگانه، نهضت مردم شكست خورده و دولت استبدادي و سركوبگر مجددا قدرت ميگيرد.
در مطالعه تحولات و نهضتهاي مختلف ايران از مشروطه به بعد متوجه خواهيم شد كه عامل نفوذ خارجي و اختلاف داخلي نقش عمدهاي در شكست اين نهضتها ايفا نموده اند.
در مشروطه اختلاف بيشتر بر سر مشروعه يا غربي بودن آن بود. در جريان نهضت نفت نيز در حاليكه براي روحانيوني چون آيت الله كاشاني و نواب صفوي بحث مذهب و شريعت داراي اهميت بود مصدق لااقل در مملكت داري اعتقادي به ديانت و مذهب نداشت. هرچند در جريان كودتاي رضاخان انگلستان به عنوان عامل خارجي محسوب ميگرديد اما در كودتاي 28 مرداد 1332 اين آمريكا بود كه نقش اصلي را ايفا كرد. بر اين اساس از منظرتئوري فوران، مقاومت شكننده شكل گرفته و مجددا ديكتاتوري خشن به قدرت ميرسد. از آنجا كه دولت كودتا از حمايت داخلي برخوردار نيست، لذا از همان ابتدا شكل سركوبگر به خود ميگيرد وبه دنبال حاكميت دولت سركوبگر و استبدادي، مقاومتها دوباره شكل ميگيرند. در ايران با آغاز دهه 40 پس از چند سال وقفه، مخالفت ها شروع مي شود. آمريكايها كه در ايران نفوذ گستردهاي يافته بودند در صدد تصويب لايحه كاپيتولاسيون بودند كه اين مساله با مخالفت شديد مردم ايران به رهبري حضرت امام (ره) مواجه ميگردد. در اين جريان نيز ائتلاف جديدي شكل ميگيرد كه طيفهاي گوناگوني از نيروهاي مذهبي و ملي را در خود جمع كرده و عليه استبداد و استعمار موضعگيري ميكنند. سرانجام به دنبال اين جريان انقلاب اسلامي ايران به پيروزي مي رسد.
جان فوران در تحليل خود نسبت به انقلاب اسلامي ميگويد: پس از پيروزي انقلاب نيز مجددا نيروهاي خارجي دست به دست هم داده اند تا اين مقاومت را درهم شكنند. اما تاكنون(سال 1370 سال انتشار كتاب مقاومت شكننده) موفق نشدهاند و لذا اميد آنان به بروز و تشديد اختلافات داخلي است تا همچون نهضتهاي گذشته از اين طريق مقاومت درهم شكسته شود. وي تاكيد ميكند سابقه حركتهاي ايرانيان در گذشته نشان ميدهد اين امكان وجود دارد كه بين آنها اختلاف ايجاد كرد. لذا اگر نيروهاي بيگانه موفق شوند در درون نيروهاي انقلاب شكاف ايجاد كنند، مقاومت درهم شكسته خواهد شد.
به نظر ميرسد در يك جمع بندي مي توانيم بگوييم هر دولتي كه مايل است به حيات خود ادامه دهد، نيازمند انجام سه كار ويژه ذيل ميباشد:
1- ايجاد اتحاد دروني ميان بلوك قدرت حاكم 2- ايجاد تفرقه در ميان مخالفان و دشمنان خود 3- بسيج مردم در جهت حمايت از قدرت حاكم.
دولت ايران هنوز از سه گزينه فوق برخوردار است. اما اگر قدرتهاي خارجي موفق شوند در بين بلوك قدرت در ايران اختلاف و شكاف ايجاد نمايند، ممكن است برخي از نيروها براي تقويت خود با نيروهاي بيگانه ائتلاف كنند و تداوم اين مساله مقاومت انقلاب را درهم خواهد شكست. بايدتوجه داشت كه انقلاب اسلامي اولين نظامي است كه توانست قدرتمندانه در مقابل نظام جهاني و نيروهاي خارجي بايستد و آرايشي را كه نظام جهاني در منطقه و در خاورميانه ايجاد كرده بود برهم زند. به همين دليل لازم است مردم و دولتمردان در جمهوري اسلامي هوشياري بيشتري نسبت به كار ويژههاي اصلي تدوام حيات دولتها داشته باشند.
پي نوشت ها
1- مقاله حاضر تلفيق دو جلسه از مباحث درس تحولات سياسي اجتماعي ايران است كه با تخليص و ويرايش در اينجا آورده شده است.
2- جان فوران، مقاومت شكننده (تاريخ تحولات اجتماعي ايران از صفويه تا سالهاي پس از انقلاب اسلامي)، ترجمه: احمد تدين، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1378
3-ايران در دوره سلطنت قاجار، علي اصغر شميم
4- نگاه كنيد به: محمود سريع القلم، توسعه جهان سوم و نظام بين الملل، تهران، سفير، 1369،ص 8-12
5- يرواندآبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه: كاظم فيروزمند، حسن شمس آوري و محسن مدير شانه چي، تهران، مركز، 1377
6- نگاه كنيد به: تغيير اجتماعي و توسعه: مروري بر نظرات نوسازي، وابستگي و نظام جهاني، ترجمه: محمود حبيبي مظاهري، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1378
7- ساموئل هانتينگتن، سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني.
8- نگاه كنيد به: ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه: عباس منوچهري و ديگران.