توافقات خوانين جنوب و تأثير آن بر فعاليتهاي شركت نفت انگليس


بالاخره در سال 1894م/ 1311ق، محمدحسينخان شهابالسلطنه ــ پسر بزرگ امامقليخان حاجيايلخاني (سپهدار و سردار مفخم بعدي) ــ پيشنهاد كرد خانوادههاي ايلخاني و حاجيايلخاني بدون خانواده ايلبيگي (رضاقليخان) به طور مشترك حكومت بختياري و چهارمحال را بر عهده گيرند. دو خانواده بر اين پيشنهاد توافق كردند و قرار شد مسنترين فرد دو خانواده به عنوان ايلخاني و نفر دوم از خانواده ديگر به عنوان ايلبيگي انتخاب شود.
اين توافق زمينهاي را فراهم كرد تا از آن پس، تا سال 1315ش/ 1936م، يعني 42 سال بعد تا اواخر سلطنت رضاشاه حكومت در بختياري و چهارمحال بين دو خاندان مشترك باشد.   براي تحكيم و تقويت اين قرارداد، اسفنديارخان ــ پسر بزرگ حسينقليخان ــ با دختر محمدحسينخان ازدواج كرد. در مقابل، دختر اسفنديارخان نيز به ازدواج محمدحسينخان درآمد.   اين وضعيت ادامه يافت تا هنگامي كه دارسي و شركا درصدد برآمدند تا براي حفاري و اكتشاف نفت از مناطق جنوبي و مسجدسليمان اقدام كنند. بنابراين، قرارداد 1905م/ 1323ق بين دارسي و شركا و خوانين به امضا رسيد. هنگامي كه در آوريل 1908م/ 1326ق نفت در جنوب ايران كشف شد، براي دارسي و شركا مشخص و مبرهن بود كه اگر بخواهند نفت اكتشافي را به بازار فروش برسانند، ميبايست آن را از منطقه مسجدسليمان به سواحل خليج فارس انتقال دهند و در همين راستا، قلمرو حكومتي شيخ خزعل ــ حاكم محمره ــ براي انتقال نفت از طريق خط لوله يا هر وسيلهاي ديگري اهميت ويژه يافت و روابط عادي و دوستانه بين خوانين بختياري و شيخ خزعل براي تضمين امنيت و آرامش مناطق جنوبي اهميت زيادي پيدا كرد. به همين دليل با وساطت و دخالت دولت بريتانيا، قراردادي بين خوانين بختياري و شيخ خزعل به امضا رسيد. طي اين قرارداد كه در مارس 1908م امضا شد، دو طرف بر چگونگي تنظيم روابط با دولت مركزي و اتخاذ سياست مشترك در برابر آن و همچنين روابط بين دو طرف، توافق كردند. قرارداد در ده ماده به عبارت زير تنظيم شده بود:
1. تأكيد بر عمل بر اساس خواسته و دستور دولت مركزي و اقدام مشترك در برابر هر گونه دستاندازي و دخالت دولت مركزي در حوزه حكمراني دوطرف.
2. دوستي با دوستان و دشمني با دشمنان يكديگر.
3. كوشش براي جلوگيري و پايان دادن به اغتشاش و آشوب طوايف در قلمرو دو طرف.
4. اداره و تقسيم مشترك حكومت و اداره عربستان يا بهبهان يا كهگيلويه.
5. واداشتن دولت مركزي به واگذاري حكومت منطقه به دو طرف قرارداد و احتراز از همكاري با حاكم منصوب دولت در عربستان.
6. هيچيك از دو طرف به تنهايي حق خريد خالصجات دولتي را ندارد؛ در صورتي كه دولت مركزي تصميم بگيرد خالصجات دولتي را به فروش برساند.
7. خريد مشترك املاك رجال ايراني در عربستان. ضمن آنكه هيچيك از دو طرف حق اجاره يا كشت و زرع در اراضي رجال دولتي را ندارد، مگر به سود آنها باشد.
8. پس از عقد قرارداد، هيچيك از دو طرف نبايد افراد يا اموال وابسته به طرف ديگر را پذيرفته و اعلام همبستگي كند و در مجموع، نبايد چيزي را از همديگر پنهان كنند.
9. اگر در بين خوانين اختلافي بروز كرد، شيخ بايد تلاش كند تا بين آنها صلح و صفا برقرار كند.
10. هر يك از دو طرف كه از قرارداد عدول كند يا تنها منافع شخصي خود را در نظر گيرد، قابل نكوهش و سرزنش خواهد بود.
قرارداد به امضاي نجفقليخان و خسروخان از خاندان ايلخاني، غلامحسينخان از خاندان حاجيايلخاني و شيخ خزعل و شيخ جالبخان رسيد.   اجراي موارد اين قرارداد
هيچگونه ضمانت اجرايي خاصي نداشت، ولي دو طرف كنسول انگليس را در محمره] خرمشهر[ به نام مكدوال   به عنوان گواه انتخاب كردند تا چنانچه در آينده اختلافي بروز كرد، او بتواند متخلف را شناسايي كرده و موارد تخلف را به او گوشزد كند. 
پس از مدتي، ماده ديگري بر اين توافقنامه افزوده شد. بدينترتيب كه درباره تملك اراضي مورد اختلاف واقع در اراضي جراحي كه بخشي از آن در تملك مشيرالدوله و بخشي ديگر در تملك رضاقليخان نظامالسلطنه بود، هيچكس به غير از شخص شيخ خزعل حق خريداري اراضي را نداشت.   اين ماده بدان جهت به قرارداد قبلي افزوده شد كه به كشمكش دو طرف بر سر اراضي مورد نزاع پايان داده شود. مدتي بعد، پس از ظهور استبداد صغير، زمينه براي دخالت خوانين بختياري در مسائل سياسي و قدم نهادن در چرخهاي بزرگتر و وسيعتر از قلمرو بختياري فراهم شد.
ولي قبل از آنكه بختياريها در اين مسير نو و پرفراز و نشيب قدم گذارند، خوانين تصميم گرفتند به اختلاف ديرينه بين خاندان ايلخاني و حاجيايلخاني كه ميتوانست آنها را از ايفاي نقشي مؤثر و مهم در صحنه تحولات جامعه ايراني محروم كند، پايان دهند. در همين راستا قراردادي در تاريخ يازدهم ربيعالاول 1327ق / سوم آوريل 1909م بين اولاد خاندان ايلخاني و حاجيايلخاني به امضا رسيد   كه داراي يك مقدمه، ده ماده و يك متمم بود. هدف از عقد اين قرارداد، آنگونه كه در مقدمه قرارداد آمده بود، پيشبرد اهداف جنبش ملي، استحكام رژيم مشروطه و تقويت روابط دو خانواده ايلخاني و حاجيايلخاني بود.
دو طرف در ماده اول قرارداد، بر اساس سنت مرسوم بر دور نگهداشتن خاندان ايلبيگي و بزرگ آنها ــ حاج ابراهيمخان ضرغامالسلطنه ــ از دور مذاكرات تأكيد كرده و ايفاي هرگونه نقشي را از سوي آنها در انعقاد و اجراي قرارداد انكار كردند. بقيه موارد قرارداد شامل دو گونه توافق بود:
1. توافق بر سر تقسيم مساوي درآمدها و عايدات شامل ماده دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم و هشتم.
2. چگونگي برخورد با تخطي طرفين امضاكننده قرارداد از موارد مورد توافق شامل مواد هفتم، نهم و دهم.
در ماده دوم و سوم، دو طرف توافق كردند هر نوع امتياز يا منافعي از سوي دولت يا ملت در قلمرو بختياري و چهارمحال و اصفهان يا غير آن، به طور مساوي بين دو طرف تقسيم شود و تقسيم مساوي عوايد مالياتي حاصله از اصفهان، پس از تصويب و كسر مخارج از سوي افراد دو خانواده در ماده چهارم و توافق بر سر تقسيم اسلحه و مهمات و هرگونه وسيلهاي كه از سربازان دولتي به دست آيد يا هر آنچه كه از اقبالالدوله كاشي ــ حاكم اصفهان ــ به دست آمده يا مصادره شود، به صورت مساوي در ماده پنجم و ششم گنجانده شده بود.
در ماده هفتم، دو طرف توافق كردند چنانچه رژيم مشروطه مستقر شود و اولاد حسينقليخان ايلخاني، مقامهاي دولتي به دست آورند، يا حكومت جديد (پس از سرنگوني استبداد صغير) تصميم بگيرد كه حكومت چهارمحال و بختياري را به افراد يكي از دو خانواده واگذار كند، از پذيرش آن احتراز كنند؛ مگر آنكه حكومت بختياري بين دو خاندان به طور مساوي تقسيم شود. بر اساس ماده هفتم قرارداد، در صورتي كه هر يك از اعضاي خاندان، كوچك يا بزرگ، به هر علت ياغي ميشد، سردار اسعد (عليقليخان از خاندان ايلخاني) و سالار اشرف (علياكبرخان از خاندان حاجيايلخاني) موظف به مجازات وي بودند. البته اين اقدام ميبايست مورد تأييد خوانين بزرگ قرار ميگرفت.
بر اساس ماده نهم، سردار اسعد متعهد شد تا از انجام هرگونه اقدام و اتخاذ روش خصمانه از سوي صمصامالسلطنه (نجفقليخان) و سردارظفر (خسروخان) در برابر سردار محتشم و سالار اشرف جلوگيري كند. سردار اسعد (عليقليخان) در انتهاي اين قرارداد كه در پشت جلد قرآن كريم نوشته شده بود، افزود: «من خدا را شاهد و گواه ميگيرم و به قرآن سوگند ياد ميكنم كه تا زنده هستم، دست از حمايت سردار محتشم و سالار اشرف برندارم.»   در متمم قرارداد كه در ششم جماديالثاني 1327 نگاشته شد،
جعفرقليخان پسر عليقليخان مطالب ذكر شده توسط پدرش را مورد تأكيد قرار داد و چنين اضافه كرد:
تا زماني كه زنده هستم، به سردار محتشم و سالار اشرف خدمت خواهم كرد و به قرآن قسم ياد ميكنم كه با سردار محتشم و سالار اشرف مانند پدر خود رفتار كنم و آنچه در قدرت دارم، براي آنها انجام دهم و همچنين براي پيشبرد اهداف مشروطيت هيچ نوع قصور و كوتاهي نورزم. 
اين قرارداد توسط حاجآقا نورالله اصفهاني ــ روحاني معروف اصفهاني ــ و صمصامالسلطنه در هفده جماديالثاني امضا شد و هر دو آنها، آن را مورد تأييد قرار دادند.
مدتي بعد بختياريها شهر اصفهان را تصرف كردند و از آنجا راهي تهران شدند. تهران در تاريخ 9 ذيحجه 1326ق/ 2 ژانويه 1909م به تصرف بختياريها و ديگر مجاهدين مشروطه درآمد و توافق همچنان مبناي عمل باقي ماند. خوانين بزرگ بختياري همچون سردار اسعد، صمصامالسلطنه، سردار محتشم و سردار جنگ، پس از فتح تهران به مناصب و پست رئيسالوزرايي، وزارت و يا حكومت شهرهاي مختلف همچون يزد، بهبهان و كرمان دست يافتند و به اداره حكومت و سرزمين بختياري اهميت كمتري داده شد. اين امر به گونهاي بود كه در ملاقات بين دكتر يانگ و سلطان محمدخان سردار اشجع، خان بختياري به يانگ نماينده شركت نفت انگليس گفت: «زندگي چادرنشيني ديگر زندگي ما نيست و اين وضعيت ]حكومت بر لرهاي بختياري [براي فرزندان ما كافي است». 
 دكتر يانگ اين جمله را چنين تعبير كرد كه منظور سردار اشجع اين است كه «چيزي كه حالا آرزوي آن را داريم، حكومت و كارهاي پرسود در شهرهاي بزرگ است؛ جايي كه مداخل، با مناصبمان تراز باشد. جايي كه بتوانيم همچون آقايان زندگي كنيم.» 
به همين دليل، خوانين جوانتر به حكومت بر منطقه بختياري گماشته شدند. و البته سلطان مرادخان منتظمالدوله ــ فرزند اسفنديارخان ــ از خاندان ايلخاني و علياكبرخان سالار اشرف ــ فرزند سردار محتشم ــ از خاندان حاجيايلخاني وظايف خود را به خوبي انجام دادند. 
به هر روي با در نظر گرفتن روند رو به افزايش روابط بين خوانين بختياري و دولت انگلستان و با توجه به وساطت انگليسيها در عقد قراردادهاي قبلي بين خوانين و شيخ خزعل و قرارداد بين خوانين در سال 1909م/ 1327ق و همچنين، مسئله انتقال اراضي و دراختيار گرفتن اراضي مورد نياز براي احداث خطوط انتقال نفت از يك سو و احداث پالايشگاه نفت در آبادان از سوي ديگر، همه چيز براي انتقال، تصفيه و صدور نفت آماده شد. سفارت انگليس در تهران نيز درصدد بود تا براي حفظ منافع خود و ايجاد نظم و امنيت در منطقه بختياري، اختلاف بين خوانين را از بين برده و يا به حداقل كاهش دهد. عامل بسيار مؤثر در اين تلاش، آن بود كه طبق قرارداد 1907م/ 1325ق، اصفهان در محدوده منطقه نفوذ روسها قرار ميگرفت. انگليسيها از اين بيمناك بودند كه منطقه بختياريها با دسترسي به كناره خليج فارس و قرار گرفتن در حوزه نفوذ روسها، پاي رقيب ديرينه را به كرانههاي خليج فارس باز كند. به همين دليل وزير مختار انگليس در تهران ــ والتر تونلي   ــ تلاش ميكرد تا خوانين همچنان متمايل به انگلستان و به عنوان متحد آن كشور در منطقه عمل كنند. در همين راستا، با فشار و نظارت دولت انگلستان و پادرمياني آنها، سنت قديمي حاكم بر خاندان ايلخاني و حاجيايلخاني، در تعيين ايلخان و ايل بيگ تغيير كرد.
بنا بر اظهار دكتر يانگ ــ نماينده سياسي شركت نفت ايران و انگليس ــ ، با فشاري كه از سوي سفارتخانه آن كشور بر خوانين اعمال شد، آنها از عادت معمول خود دست كشيده و طي قراردادي در 24 رجب 1330ق/10 ژوئيه 1912م، نصيرخان، سردار جنگ را به عنوان ايلخاني با اختيارات كامل منصوب كردند.   طبق اين قرارداد اولاد
خاندان ايلخاني و حاجيايلخاني، نصيرخان را از خاندان حاجيايلخاني از مارس 1912م/ ربيعالثاني 1330ق تا مارس 1917م/ صفر1335ق، به سمت حاكم بختياري و چهارمحال منصوب كردند تا به طور مستقل و با اختيارات تام به عنوان ايلخاني به وظايف خود عمل كند. اين حكم در خلال مدت فوقالذكر قابل لغو و تعويض نبود. رئوس وظايف ايلخاني طبق قرارداد به اختصار عبارت بودند از:
ماده اول: در تمام مدت يكي از نوادگان مرحوم حسينقليخان ايلخاني، به عنوان ايل بيگ دستيار در امور حكومتي بود و در نفع و ضرر با نصيرخان ايلخاني شريك بود. تا زماني كه سردار جنگ از ايلبيگي راضي بود، او در سمت خود باقي ميماند و در صورت عدم رضايت، عزل و يكي ديگر از افراد خاندان ايلخاني به جاي وي منصوب ميشد. در صورت تصميم به تعويق ايلبيگي، هيچكس حق اعتراض به آن را نداشت. در آن زمان مرتضيقليخان ــ فرزند نجفقليخان صمصامالسلطنه ــ ايل بيگ بختياريها بود.
ماده دوم: ايلخاني و ايلبيگي در برخورد با خوانين كوچك خاندان ايلخاني و حاجيايلخاني، از اختيارات نامحدودي برخوردار بودند. اختيار اجازه اقامت در قلمرو چهارمحال و بختياري يا ترك منطقه در صورت تشخيص اخلال امنيت از سوي آنها، با سردار جنگ و مرتضيقليخان بود. در صورت سرپيچي هر يك از افراد، دولت و خوانين با وي مقابله كرده و شخص خاطي و متمرد با قوه قهريه، به شدت مجازات ميشد. در اين ارتباط احتمال داشت كه شخص متمرد، مال و حتي جان خود را از دست بدهد و هيچكس از افراد دو خاندان حق اعتراض نداشتند.
ماده سوم: حق تنبيه خوانين كوچك و كلانتران، در صورت بينظمي و اغتشاش با ايلخاني و ايلبيگي بود. آن دو ميتوانستند هر فردي را عزل و ديگري را به جاي وي منصوب كنند. حقوق و مستمري فردي را قطع و يا اضافه كنند و مجموع اقدامات آنها معتبر و قانوني بود و كسي حق فسخ يا تغيير احكام و فرامين آنها را نداشت.
ماده چهارم: وصول ساليانه ماليات منطقه چهارمحال و بختياري و شاخشماري و پرداخت حقوق نگهبانان شركت نفت و... برعهده ايلخاني و ايلبيگي بود. در ازاي آن هزينههايي همچون حقوق مأموران حفاظت راهها و نگهبانان مناطق عملياتي، حفاري و توليد نفت و همچنين تعمير پلها و توسعه كاروانسراهاي كنار جاده لينچ برعهده آنها بود و كسي حق دخالت و ادعاي سهمي نداشت.
ماده پنجم، ششم، هفتم و هشتم: پرداخت ماليات بختياري پس از كسر حقوق و مستمري خود به دولت و پرداخت مطالبات شركت لينچ توسط ايلخان و ايلبيگ، همچنين دريافت يك وام هشتهزار ليرهاي از بانك شاهي و پرداخت اقساط آن در چهار قسط دوهزار ليرهاي با بهره آن، و لزوم پرداخت هرگونه وجهي بابت ماليات راهداري و غيره توسط افراد به ايلخان و ايلبيگي و اعزام سوار به تهران تا دوهزار نفر به ازاي دريافت پانزده تومان براي هر سوار توسط آنها پيشبيني شده بود.
اين قرارداد توسط خوانين بزرگي همچون صمصامالسلطنه، سردار محتشم، سردار اسعد و اميرمفخم، در تهران امضا شد.   به دنبال آن نيز سر والتر تونلي ــ وزير مختار وقت انگليس در تهران ــ در همان روز به اطلاع سر ادوارد گري رساند كه به وسيله كنسول انگليس در اصفهان، پيامي سخت براي خوانين جوان و جنجالطلب بختياري فرستاده است.
تونلي به خوانين جوان اخطار كرد كه مواظب رفتار خودشان باشند و از سردار جنگ اطاعت كنند. اين امر ظاهرآ به تقاضاي خوانين بزرگ در تهران انجام ميگرفت؛ زيرا خوانين حاضر بودند دستورات وزيرمختار انگليس در تهران را اجرا كنند. وي همچنين در گزارش خود كه براي تأمين بهتر امنيت در جاده بختياري توسط سردار جنگ، او با انتصاب برادر بزرگ سردار جنگ ــ لطفعليخان اميرمفخم ــ به حكومت كرمان موافقت كرده است. 
از زمان قتل حسينقليخان تا آن زمان، چنين اختياراتي به يك ايلخاني داده نشده بود. قبل از عقد اين قرارداد، براي انتخاب ايلخان جديد بايد خوانين بزرگ به توافق ميرسيدند كه اين رويه مشكلات زيادي را به دليل اختلافنظرهاي خوانين در پي داشت و كارها و امور به كندي پيش ميرفت؛ زيرا خوانين بزرگ در تهران مستقر بودند و نمايندگان آنها نميتوانستند رأسآ و مستقيمآ تصميمي اتخاذ كنند، مگر اينكه تصميمات آنها مورد تأييد خوانين بزرگ تهران قرار ميگرفت. 
از نظر دكتر يانگ، انتصاب سردار جنگ براي مدت پنج سال در كشوري كه با اوضاع آن پيوسته شرايط متفاوت به سرعت تغيير ميكرد، فرصت مناسبي براي پيگيري طرحهاي مختلف بود. از ديدگاه او، اگر سردار جنگ خود را به حد كافي قدرتمند نشان ميداد، ميتوانست خوانين و نيروهاي جوانتر را تحت كنترل درآورد. دكتر يانگ در گزارشي به لندن نوشت: «... ما بايد خود را مرهون سفارت بدانيم؛ تا وقتيكه اختيارات تقسيم شده باشد، حكومت نيز به صورت تقسيم شده باقي ميماند كه اين امر تهديدكننده صلح و روابط خوب در مناطق نفتي است....»  
 از نظر دكتر يانگ، مسئله دوگانگي رياست نگهبانان مناطق نفتي مشكلات جدي را در پي داشت كه او اميدوار بود بتواند با تشويق خوانين كاري كند كه آنها از رسم قبلي دست برداشته و يك نفر با به عنوان رئيس نگهبانان تعيين كنند. 
عنصر خطرساز فراتر از توان و قدرت سردار جنگ، تغيير پي در پي دولتها در تهران بود. به ويژه اينكه خوانين به دليل عملكرد خود محبوبيتي نداشتند. به طور مثال، دكتر يانگ به اقدام سردار ظفر اشاره كرد كه در دستوري به نانوايان شهر اصفهان آنها را به پرداخت روزانه يك تومان ماليات واداشته بود كه اين مبلغ معادل 53 ليره در روز، 1590 ليره در ماه و 19080 ليره در سال بود.
به هر روي برخي تغييرات لازم بود تا خوانين كمي از قدرت كنار گذاشته شوند. در اين صورت مشكلي كه در منطقه بختياري بروز ميكرد، اين بود كه با كنار گذاشتن خوانين از اداره امور، اگر آنها تصميم به بازگشت به سرزمين خود را داشتند، همه اختيارات حكومتي به طور طبيعي ميبايست به آنها بازگردانده ميشد كه در آن صورت، هيچكس نميدانست چه اتفاقي خواهد افتاد؛ زيرا خوانين در مذاكرات خصوصي خود، اين نظريه را كه اگر از تهران بيرون رانده شوند، يك استان مستقل با مركزيت اصفهان به وجود آوردند، مورد بحث قرار داده بودند.
البته سردار جنگ تا آن زمان به دليل تعهدنامههايي كه به صورت متقابل با سفارت انگليس به امضا رسانده بود، موظف بود به خوبي عمل كند و يانگ اميدوار بود تا او براي مدتي مقام خود را حفظ كند؛ زيرا هرگونه قصور و كوتاهي از جانب وي ميتوانست به رسوايي و اخراجش بينجامد.
اگر زد و خورد و يا هرگونه خطر پيشبينينشدهاي به وجود ميآمد كه اقدامات مقابلهآميز فعالي را جهت پاسخگويي الزام ميبخشيد، اين اقدامات بايد از طرف دولت اعمال ميشد؛ زيرا در موارد قبلي كه رينولدز براي اعاده نظم كنسول انگليس را تحت فشار قرار داده بود تا نگهبانان لازم (گارد نفتي هندي در سال 1907) را به منطقه آورند، طرف انگليسي متحمل پرداخت هزينه اين اقدام شده بود. در حاليكه اگر اقدامات مقابلهآميز از سوي دولت ايران انجام ميگرفت، هزينه آن توسط دولت ايران پرداخت ميشد. به ويژه اينكه در موارد مشابه مثل مناطق نفتي در روسيه، خودِ دولت روسيه مجبور به پرداخت غرامت شده و حفاظت لازم را براي شركتهاي نفتي، تأمين كرده بود.
يانگ از آن ميهراسيد كه اگر پمپاژ نفت در لولهها شروع شود و اتفاقي براي خطوط انتقال نفت روي دهد، كار مهمي از دست متحدان محلي بريتانيا، يعني شيخ خزعل و خوانين بختياري برنيايد:
... شيخ محمره موظف به پرداخت خسارت نيست. ولي خوانين بختياري موظف هستند. اولي بايد مجرم را تنبيه كند و دومي پولي براي پرداخت ندارد و هيچيك از آنها، بعد از اينكه خساراتي وارد شد، كمك زيادي به ما نميكنند.... 
درستي ديدگاهها و پيشبيني يانگ در مورد عدم توانايي براي پيشگيري از وقوع حوادث و يا كمك مؤثر براي جبران آن، عملا در هنگام جنگ جهاني اول در سال 1915م/ 1333ق و انفجار در خطوط انتقال نفت كه مدتي نزديك به 5/3 ماه كار انتقال نفت را متوقف ساخت، ثابت شد.
امنيت مورد نياز و صلح و آرامشي كه انگليسيها سعي ميكردند تا در مناطق نفتي به طور كامل و دلخواه آنها به وجود آيد، تأمين نشد؛ تا جايي كه والتر تونلي ــ وزير مختار انگليس در تهران ــ زمينه را براي ورود يك دسته 21 نفره سوار هندي با عنوان گارد محافظ كنسولگري انگليس در اهواز از هندوستان فراهم ساخت؛   زيرا علاقه و اشتياق
دولت بريتانيا براي انتخاب پنج ساله سردار جنگ به سمت ايلخاني و ايجاد امنيت و ثبات در منطقه بختياري با عدم موفقيت مواجه شده بود. علت اين موفقيت آن بود كه از يك طرف، اولاد ايلخاني با تقويت و ازدياد قدرت سردار جنگ مخالفت ورزيده، به او حسادت ميكردند و از طرف ديگر، نصيرخان سردار جنگ نيز متوجه شده بود كه سهم عايدات خانوادگي خود را دريافت نميكند.
از طرف ديگر، انگليسيها به دليل تأكيد سردار جنگ در حفظ بيطرفي در جنگ و نزديكي با واسموس ــ نايب كنسول آلمان در بوشهر ــ و اختلافات بين سردار جنگ و شيخ خزعل به تدريج از او فاصله گرفتند و موضع دولت ايران كه در آن ايام تحت نفوذ بختياريها نيز قرار داشت، نميتوانست موضعي خاص و مؤثر باشد. 

در همان ايام و در اواخر سال 1912 چارلز گرينوي ــ مدير عامل شركت نفت ايران و انگليس ــ طي نامهاي به وزارت خارجه، خواستار تصميمگيري دولت در مورد پيشنهاد شركت نفت جهت تحويل سوخت به نيروهاي دريايي انگليس، در صورت تغيير سوخت كشتيها از ذغال سنگ به نفت، شد. او نوشت: «... آيا هيچ تصميمي به وسيله دولت اعليحضرت در اين زمينه گرفته شده يا نه، چرا كه كمپاني اكنون به مرحله توليد رسيده و به سرعت انبارهايش از سوخت انباشته ميشود....» 
 گرينوي ضمن اشاره به مخالفتهايي كه در اين زمينه، به دليل الزامات سياسي فزايندهاي كه در صورت بروز جنگ يا آشوب ميتوانست در ايران به وجود آيد، افزود:
«... با قرارداد پيشنهاد شده ]فروش نفت[ يا بدون آن، ]مأموران و كاركنان شركت نفت در ايران[ در شرايطي هستند كه انتظار حمايت و محافظت دارند....» 
از ديدگاه او، كمپاني نفت ايران و انگليس به جاي آنكه دليل ايجاد مشكل در منطقه باشد، نوعي تأثير آرامكننده مشخص و روشن در آن قسمت از ايران (مناطق نفتخيز) داشت و همه آن سودي كه به سكنه آن منطقه از طريق فعاليت شركت نفت ميرسيد، باعث ايجاد صلح و آرامش در منطقه شده بود؛ صلح و آرامشي كه دولت ايران توانايي ايجاد آن را در نقاط ديگر نداشت.
گرينوي معتقد بود كه درخواست نيروي دريايي براي تغيير سوخت از ذغال سنگ به نفت و تأمين سوخت موردنظر از طريق منابع نفتي ايران، به جهت تمايل آن نيرو به افزايش مسئوليتهاي سياسي دولت انگلستان نسبت به شركت نفت نبود، بلكه نيروي دريايي خواستار تأمين و تضمين اعاده نظم در جنوب ايران براي حفظ منافع بريتانيا در اين منطقه بود.
به دنبال اين مكاتبات، والتر تونلي ــ وزير مختار انگليس ــ طي نامهاي به وزير امور خارجه انگليس، نظر دكتر يانگ را درباره عدم محبوبيت خوانين تأييد كرد. او در اين مورد چنين اظهار داشت: «... نگراني من از اين است كه بختياريها، به واسطه شهرتي كه از غارت و تاراج در فرصتهاي به دست آمده كسب كردهاند، تنها قدردان و سپاسگزار خود باشند....»   در عين حال، تونلي اظهارات دكتر يانگ را در مورد اقدامات سردار ظفر
در اصفهان مبني بر اخذ ماليات مضاعف از آنها كاملا تكذيب كرد و آن را ساختگي خواند:
... مفتخرم كه اظهار نمايم از سوي كنسول اعليحضرت در اصفهان در مورد آنچه اساس اتهام سردار ظفر بوده است، استعلام كردهام كه والي اصفهان دستور پرداخت يك تومان ماليات براي نانوايان را صادر كرده است. آقاي گراهام مرا مطلع ساخت كه هرگز اين تهمت ساختگي وارده بر سردار ظفر را نشنيده است.... 
با وجود اين، تونلي اضافه كرد كه سردار ظفر از هر راه و روشي به منظور پركردن جيبهاي حجيم خود استفاده ميكند. او معتقد بود با توجه به گزارشهاي دريافتي از اصفهان و كرمان، نهايتآ روند هدايت خوانين شكل بسيار مناسبي به خود گرفته است. به طور مثال، تونلي از لطفعليخان اميرمفخم نام برد كه با توجه به اظهار وظيفهشناسي در برابر دولت بريتانيا به حكومت كرمان منصوب شده بود. وي به عنوان نمونه ديگر از نصيرخان ايلخاني، سردار جنگ ياد كرد. تونلي در پايان نتيجه گرفت كه: «... من قلبآ
معتقدم تمامي بختياريها از دوستان انگلستان هستند....»
البته اين ديدگاه تونلي بود؛ چند ماه بعد هاروث   ــ كنسول انگليس در خوزستان ــ
طي يادداشتي، نظري كاملا متفاوت با نظر وزيرمختار ارائه كرد. او در ارزيابي معاهدات منعقد شده بين انگليسيها و بختياريها و عربها، چنين اظهار داشت: تاريخ گذشته نشان ميدهد كه بختياريها با ما سر پيمانشكني داشتهاند. بنابراين اگرچه ما در زمينه صداقت و وفاداري به مفاد پيماننامه ميتوانيم از جانب شيخ خزعل مطمئن باشيم. ولي متأسفانه در جايگاهي نيستيم كه در مورد بختياريها نيز اين رأي را صادر كنيم.... 
در همان زمان، سرپرسي كاكس ــ نماينده سياسي مقيم بريتانيا در خليج فارس و سركنسول آن كشور در فارس ــ طي نامهاي وجود منابع نفتي مطمئن را براي تأمين نيازهاي نيروي دريايي سلطنتي مورد تأكيد قرار داد: «... مطمئن هستيم كه منابع نفتي براي برآوردن نيازهاي نيروي دريايي سلطنتي در مكانهايي كه وجود آنها براي كنترل و حفاظت منطقه ضروري است، كافي ميباشد....» 
 بنابراين وجود منابع نفتي و نياز نيروي دريايي انگليس جهت تأمين نفت در صورت تغيير سوخت كشتيها از ذغال سنگ به نفت و همچنين، تلاشهاي دولت روسيه براي اعمال نفوذ در منطقه بختياري انگليسيها را نسبت به روابطشان با خوانين بختياري و حفاظت از مناطق نفتي حساس ميساخت. اين حساسيت موجب شد دولت بريتانيا بار ديگر در صدد برآيد تا تعهدات محكمي را با خوانين بختياري به مرحله اجرا گذارند.

پی نوشت:

۱ . بختياريها در آيينه تاريخ. ص .119
۲ . تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. صص 159-.161
۳ . همان. صص 235-.237
۴ . Macduall
۵ . همان. صص 292-.293
۶ . Great Britain, Foreign Office. No 38, Sir W.Townley to Sir Edward Grey. Tehran, 17 March,1913. F.O. 416/56.
۷ . Ibid, Inclosure in No 59, Agreement between Haji AliKuli Khan and the Family ofHusseinKuli Khan and Family of ImamKuli Khan, signed at malamir on the 11thRabbi-ul-Awwal 1327/3, April 1909. F.O. 416/42.
۸ . Ibid.
۹ ,2. Ibid.
۱۰ . Ibid. Inclosure in No 386, Memorandum on the governorship of Bakhtiaristan, Mr.Young.F.O. 416/54.
۱۱ . Ibid.
۱۲ . Ibid.
۱۳ . Walter Townley
۱۴ . Ibid.
۱۵ . تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. صص 344-.348
۱۶ . همان. صص 226-.227
۱۷ . همان. ص .288
۱۸ . Great Britain, Foreign Office. Inclosure in No 386, Memorandum on the governorship ofBakhtiristan. M.Young. F.O. 416/54.
۱۹ ,2,3. Ibid.
۲۰ . Ibid.
۲۱ . تاريخ سياسي اجتماعي بختياري. ص .309
۲۲ . همان. صص 310-.311
۲۳ . Great Britain, Foreign Office. No 403, Anglo Persian Oil Company to Foreign Office,Winchester House, Old Broad Street. London, 19 December 1912. F.O. 416/54.
۲۴ ,3. Ibid.
۲۵ . Ibid. No 33. Sir W.Townley to Sir Edward Grey. Tehran, 23 February 1913. F.O. 416/56.
۲۶ ,3,4,5. Ibid.
۲۷ . Haworth
۲۸ . Ibid. No 215. India Office to Foreign Office, India Office. 29 June 1914. F.O. 416/60.
۲۹ . Ibid. No 215, Inclosure 3 Lieutenant Colonel Sir. P. Cox to government of India. Bushire, 7December 1913, F.O. 416/60.