روسوفيل و انگلوفيل در تاريخ معاصر ايران

روسوفيل و انگلوفيل در تاريخ معاصر ايران

شكل سنتي سير حوادث در ايران در عصر زمامداري قاجاريان به پايان رسيد. و اين سير وارد عرصه جديدي شد كه محوريت آن نه در ميان ملل شرقي بلكه در قاره اروپا بود. قاره‌اي كه در اين زمان مدعي بود درصدد كنترل سير حوادث جهان است. از تبعات ظهورعصر جديد به سردمداري اروپاييان، گسترش حوزه قدرت اين دول به ساير ممالك بود. اين اعمال قدرت در بعضي سرزمينها نظير ايران به رقابت و كشمكش اين دولت‌ها منجر شد. در اين ميان از لحاظ داخلي به تدريج در ميان سران دولتي دو جريان در حمايت وگرايش به دولت‌هاي اروپايي شكل گرفت. كه در تاريخ ايران به جريان روسوفيل (طرفداران سياست روسيه در ايران) و انگلوفيل (طرفداران سياست انگليس در ايران) اشتهار يافته است.
اگر بخواهيم جريان شناسي پديده حاضر را مورد بررسي و مداقه قرار دهيم مي‌بايست به دوره‌اي رجوع كنيم كه نخستين رويارويي دولتين روسيه و انگليس در تاريخ ايران به وقوع پيوست. «پيشروي‌هاي روسيه در آسياي مركزي فتوحات نمايان او در نيمه دوم سده نوزدهم و در نتيجه توسعه امپراتوري روسيه، اروپاييان را ناگهان حيرت زده و نگران كرد. كويرها و واحد‌هاي آسياي مركزي، كوههاي كشف نشده افغانستان، شهرهاي افسانه‌اي خراسان، ناگهان برصفحات اول روزنامه‌‌هاي معتبر تاختند و موضوع گفتگوهاي پرشور و هيجان در برلين، و پاريس و لندن شدند. به تدريج كه سپاهيان روس به آساني برطوايف قزاق، ازبك و تركمن پيروز مي‌شدند، فاصله روسها از انگليسيها كه آهسته به سوي بلوچستان و افغانستان نفوذ مي‌يافتند كمتر مي‌شد و خطر كشمكش و زدوخورد، صلحي متزلزل را كه بين اين دو قدرت عظيم منعقد شده بود تهديد مي‌كرد. از نظر لندن، نفوذ روسها در آسياي ميانه اگر مايه ترس و وحشت نبود، موجب اضطراب و نگراني بود. از نظر سن پترزبورگ اين كار طبيعي مي‌نمود و اوج كوششهايي بود كه از سه قرن پيش يعني از روزگار پادشاهي ايوان مخوف و جانشينان وي آغاز شده بود.»(1)
در دهه پاياني سده هجدهم روسيه فعاليت خود را از قفقاز نيز آغاز كرد و درسال 1801 گرجستان را ضميمه خاك خود كرد. ايران كه حاضر نبود سرزميني را از دست دهد كه قرنها برآن فرمان رانده بود، با روسها جنگيد و به سختي شكست خورد و به دنبال آن روسيه در طي يك نسل ناگهان قفقاز را درنورديده، گرجستان و آذربايجان شمالي و قسمتي از ارمنستان را ضميمه متصرفات خود كرد. حقوق وسيع بازرگاني و نفوذ عظيم سياسي روسيه در ايران، سبب گشت تا اين امپراتوري در مجاورت هندوستاني كه از آن انگليس بود مستقر شود. اكنون صحنه براي مبارزه روس و انگليس آراسته شده بود، دوئلي كه در امور آسياي ميانه و خاورميانه تنها عامل تعيين كننده به شمار مي‌رفت. (2)
كشمكش قدرتهاي روسيه و انگليس تنها نمي‌توانست در حد خارجي آن باقي بماند. آنها مي‌بايست از لحاظ داخلي نيز پايگاههاي مستحكمي براي اعمال سياست‌هايشان بيابند. بدين منظور آنها مي‌بايست به مصدر امور داخلي ايران كه همان شاه بود دسترسي و اعمال نفوذ مي‌كردند و اين نيز خود با اعمال نفوذ در ميان اطرافيان و معتمدان شاه امكان‌پذير بود. از اين زمان به بعد است كه جريان گرايش به روسيه و يا گرايش به انگليس در ميان سردمداران ايراني در تاريخ معاصر ايران پديد‌ آمد. روسيه و انگليس براي جذب و فراخواندن اطرافيان شاه ايران امكانات لازم را در اختيار داشتند. همان‌گونه كه مي‌دانيم كشورهاي تازه سربرآورده اروپايي و برآمده از عصر جديد توانسته بودند با بهر‌ه‌گيري از تجارت‌هاي دريايي و گسترش آن به سرتاسر جهان و همچنين به غارت بردن سرمايه ديگر ممالك ثروت هنگفتي به جيب زنند. در اين ميان انقلابات صنعتي نيز به اين ثروت اندوزي كمك شاياني كرد.
بنابراين دولت‌هاي استعماري و در راس آنها انگليس و روسيه با به كارگيري تنها اندكي از ثروت سرشارشان مي‌توانستند در دربارهاي دول شرق و از جمله ايران به راحتي اعمال نفوذ كنند. آنچه كه دول غربي را در اين راه ياري مي‌رساند وجود دربارياني بود كه به آساني به تقاضاي مالي دول غربي چراغ سبز نشان مي‌دادند. اين گروه از درباريان از قشرهاي ضعيف به مقامهاي درباري راه يافته بودند و طبيعي بود كه در ثروت‌اندوزي طمع دوچنداني داشته باشند. همچنين آنها در اين راه ممانعتي از سوي شاه و يا شاهزادگان پيش روي خود نمي‌ديدند، زيرا خود آنان نخستين كساني بودند كه به كمك مالي و حمايت سياسي دولت‌هاي غربي گرايش پيدا كردند.
متاسفانه وقتي صاحب اختيار مملكت (فتحعلي‌شاه) در طي قراردادي معتبر ازدولت انگليسي هند پول نقد را براي جلوگيري اتباع ايران از حمله به مرزهاي هندوستان قبول مي‌كرد و در ازاي دريافت اين وجه رابطه سياسي خود را با ديگران برهم مي‌زد و وابستگي سياسي صاحب ليره و روپيه را گردن مي‌نهاد، قبح دريافت پول از بيگانه تا درجه مهمي ريخته شد و پس از آنكه فرزند والاتبار و نايب السلطنه او، عباس ميرزا، در طي قرارداد ديگري درخواست حمايت تزارهاي روس را براي جانشيني پدر خويش مي‌كرد، ابهت توسل به بيگانه در اين كشور شكسته شد و زمينه‌اي فراهم آمد كه امروز يك پژوهنده از هر دري كه درآيد برروي زمين جاي سم سمداران را مي‌نگرد و تاريخ گذشته كشور را تنها  مي‌تواند از زاويه خدمت به بيگانگان در مقابل دريافت مزد و مقام از زيرنظر بگذراند. (3)
بدين ترتيب زرسالاران زورمدار توانستند با حربه اقتصادي عمال زرپرست سلطه‌پذير را به خدمت گيرند. همان‌گونه كه اشاره شد عمال داخلي كه به روسيه و يا انگليس گرايش پيدا كرده بودند از پايگاه اجتماعي و تمكن مالي قابل توجهي برخوردار نبودند. به طور مثال دو تن از انگلوفيل‌هايي كه نامشان در تاريخ ايران با پيروي و دفاع از سياست دولت انگلستان در ايران ثبت شده است از خانواده‌اي فقير به مقامهاي بالاي دولتي دست يافته بودند. يكي از آنها ابوالحسن خان ايلچي بود. وي نخستين وزير ايراني قاجارها بود كه از دولت انگلستان و حكومت هندوستان حقوق و مستمري مرتب گرفت. وي همچنين از «اعقاب خانداني منحط و پوسيده بود كه گاهي ساكن شيراز و زماني ساكن اصفهان بوده‌اند. در جواني وضع معيشت و نحوه شغل او بسيار پست بود.»(4) حاجي محمدحسين خان صدر اصفهاني ملقب به نظام‌الدوله كه مقام صدارت را برعهده داشت  نيز در اصفهان به شاگردي علاف‌باشي شهر اشتغال داشت. (5)
وقتي ميرزا ابوالحسن از هر حيث آماده خدمتگزاري به انگلستان شد، دولت انگلستان ساليانه مبلغي به عنوان مقرري براي ابوالحسن خان تعيين كرد. دولت انگلستان علاوه براعلام حمايت ايلچي از سياست دولت انگلستان درصدد بود از نفوذ وي برشاه استفاده كند و از اين طريق شاه را با سياستهاي دولت انگلستان در ايران همسو سازد. ترديدي نبود كه همكاري عمال ايراني وابسته به بيگانگان با دريافت مقرري رابطه‌اي متقابل داشت. به طور مثال هنگامي كه محمد نبي‌خان، سفير فوق‌العاده ايران در كلكته كه از طرف كمپاني هند شرقي، يك هزار روپيه مقرري مي‌گرفت، زماني كه حق نعمت را نشناخته و نفوذ خود را به نفع فرانسوي‌ها در ايران به كار گرفت، مقرري تعيين شده‌اش قطع گرديد. (6)
همچنين دولتهاي روس و انگليس با ورود كشوري ديگر به عرصه ايران مخالف بودند به طور مثال هنگامي كه فرستاده‌هاي ناپلئون در ايران مشغول فعاليت بودند و براي ارتش ايران سلاح‌هاي نظامي مي‌ساختند دولتين روس و انگليس به وحشت افتادند از يك طرف روسها وحشت داشتند كه در جنگ‌هاي آينده، اين سلاح‌ها مانع پيشرفت آنها بشود و از طرف ديگر انگليسي‌ها مي‌ترسيدند كه با اين توپ‌ها لشكريان ايران به تحريك و كمك ناپلئون به مرزهاي هندوستان بتازند.
افزايش قدرت دولتهاي روس و انگليس در ايران با افزايش وابستگي درباريان به روس و انگليس و فرورفتن آنان در فساد رابطه‌اي دو سويه داشت به طوري كه انحطاط مطلق و تنزل اخلاقي طبقات عاليه مملكت در دوران سلطنت محمد شاه به طور وحشت‌آوري وجود داشته است. از امام جمعه شهر گرفته تا شاهزاده درباري و مستوفي و داروغه و يا حتي ريش سفيدان شهر همه به گونه‌اي حقوق‌بگير شده بودند آنچه اين روند را تسريع كرد شكست نظامي‌اي بود كه ايران از دولت روسيه خورد . اين شكست سبب شد تا ابهت ايران نزد كشورهاي اروپايي كم و ابهت كشورهاي اروپايي نزد مردم ايران زياد شود به گونه‌اي كه به تدريج طبقه حاكم و مردم مرعوب نفوذ انگليس و روسيه شدند. اين ترس خود سبب گرديد تا جريان روسوفيلي و انگلو فيلي در ايران تشديد شود. اين ترس در ميان طبقه حاكم و مردم چنان نهادينه شد كه هرگونه حادثه‌اي در ايران بي‌درنگ به اين دو ابرقدرت نسبت داده مي‌شد.
آنچه كه سبب شد تا جريان گرايش به سياست‌هاي روس و انگليس در ايران آهنگي روبه پيشرفت بگيرد جريان تحت الحمايه شدن و در گام بعدي بست‌نشيني بود. «توسعه نفوذ خارجيان سبب شد تا عده‌اي از اتباع ايران براي فرار از مجازات يارهايي از زندان و قتل و جلوگيري از تاراج اموال و دارايي‌هاي خود به سفارتخانه‌هاي خارجي پناه ببرند و خود را تحت الحمايه آنها قرار دهند. در آن ايام شوم، سفارتخانه‌ها و كنسول‌گريهاي خارجي طبق قانون و رژيم كاپيتولاسيوني كه دولت ايران به دولتهاي اروپايي داده بود از مصونيت سياسي برخوردار بودند. دولت‌هاي روسيه و انگليس از اين مصونيت سياسي خود سوء‌استفاده مي‌كردند و حتي اسطبل‌هاي خود را محل تحصن و بست نشيني، تحت‌الحمايگي و پناه بردن افراد قرار داده بودند و هر چه دوران ضعف و عدم لياقت صدراعظم‌ها، اولياء دولت و شاهان بيشتر مي‌‌شد، به همان درجه دخالت ماموران ديپلماسي و مسئله بست‌نشيني، تحت‌الحمايگي و پناه بردن به پرچم سفارتخانه‌هاي خارجي اضافه مي‌گرديد، تا جايي كه به تدريج اهميت سفارتخانه‌ها از امامزاده‌ها، شاهچراغها، مساجد و تكايا بيشتر شد. (7)
جريان گرايش به سياست روسيه يا انگليس به تدريج و همچنان روند رو به گسترش را طي مي‌كرد. در بين بست‌نشينان، شاهزادگاني چون معتمدالدوله، فرهاد ميرزا، سيف‌الدوله... ديده مي‌شد كه از ظلم و جور شاهان و صدر اعظم‌هاي ايران به ستوه آمده بودند، عده‌اي از رجال چون ميرزا آقاخان نوري خود را تحت‌الحمايه دولت فخيمه معرفي مي‌كردند و بازرگاناني مثل برادران قندهاري و غيره گاهي كه اموال و دارائيشان در خطر بود و يا ارباب ها اراده مي‌كردند آنها را آلت فعل خود كنند، فو را در پناه سفارت و سفير انگليس و روسيه قرار مي‌گرفتند.
در دوران صدارت هفت ساله ميرزا آقا خان نوري، يكي از وظايف عمده ديپلماتها در ايران، دخالت در كارهاي دولتي و حمايت از عناصر مزدور، ناراضي و مجرمان بود.
در اين ميان وقوع حوادث گوناگون و بروز ناامني و بي‌كفايتي دولت ايران در مهار آنها سبب شد تا گرايش به روسيه و انگليس كه كنسول‌گريها و سفارت‌هايشان به مثابه جزيره‌اي در اقيانوس متلاطم و توفاني بود، بيشتر شود. اوج اين گرايش در جريان مشروطه خواهي ايرانيان جلوه‌گر شد. اين گرايش تا بدان حد گسترش يافته بود كه بسياري از محققان مشروطه را حاصل زدوبندهاي سياسي روسيه و انگليس در ايران مي‌دانند و اين دو دولت را در مخالفت و يا موافقت با جريان مشروطه‌خواهي ايرانيان مي‌بينند.
بسياري از مشروطه‌خواهان خود را درحمايت دولتين روس و انگليس قرار داده و خواستار مشروطه شدند. البته در اين ميان بودند افرادي كه به احترام سپيدي محاسنشان و اينكه بيرق اسلام را بر بيرق كفر ترجيح دادند و در اين راه نه سياست شمال (روسيه) نه سياست جنوب (انگليس) را در پيش گرفتند و خواستار اتكا به امكانات و مقتضيات خود ايرانيان شدند كه البته چيزي جز چوبه‌دار نصيب آنها نشد. اين گونه ايرانيان را نيز مي‌توان در دوره‌هاي بيش از مشروطه يافت. از جمله آنها مي‌توان به ميرزا ابوالقاسم قائم مقام و ميرزا تقي خان فراهاني معروف به اميركبير اشاره كرد. وزير مختار انگليس درباره عدم قبول رشوه و پول از طرف قائم مقام مي‌نويسد: «يك نفر در ايران هست كه با پول نمي‌شود او را خريد و آن قائم مقام است. (8)
قائم مقام در مورد خطر گسترش نفوذ روس و انگليس در ايران معتقد بود كه افزايش قدرت اين دو شير قوي‌پنجه (روسيه و انگليس) كه چنگال خود را در كالبد مملكت ما فرو برده‌اند، باعث انهدام ايران به عنوان يك ملت خواهد گرديدكه تحت استيلاي قدرت آن دو از پا در مي‌آيد و جان خواهد داد.
در دوراني كه سرسپردگي و حقوق‌بگيري از سفارتخانه‌هاي روس، انگليس و عثماني براي قريب به اتفاق رجال وقت امري عادي و حتي افتخارآميز تلقي مي‌شد ، اميركبير نه تنها اين سنت شوم را در هم شكست بلكه پول‌هايي را كه مي‌خواستند به صورت رشوه به وي بدهند نمي‌گرفت كه سرانجام به مصرف نابود كردنش رسانيدند. اگرچه نام نيك اين افراد در تاريخ ايران به جاودانگي ثبت شد اما جريان روسوفيل و انگلوفيل در ايران ادامه پيدا كرد و تا جايي پيش رفت كه اين روسوفيل‌ها و يا انگوفيل‌ها با حمايت اربابانشان تشكيل حكومت دادند. آنچه در پايان بحث حاضر مطرح مي‌شود آن است كه در اين جريان، فساد زمامداران ايران را نبايد به حساب ملت ايران گذاشته و موضوع معنويت ايران را با دفتر احوال رجال آن مخلوط نمائيم. مقاله حاضر تنها درصدد برآمد تا با توجه به حوصله و محدوديت‌هاي تحقيقي‌اش، به جريان شناسي پديده روسوفيل يا گرايش به سياست روسيه و يا انگلوفيل يا گرايش به سياست انگلستان در ايران بپردازد. دامنه اين تحقيق تنها به عوامل شكل‌گيري جرياني محدود مي‌شود كه معمولا در اوايل دوره حكومت قاجار بود. در اين ميان عوامل به دو دسته خارجي و داخلي تقسيم شد. از عوامل خارجي مي‌توان به رقابت‌هاي بين‌المللي انگلستان و روسيه اشاره كرد كه دامنه آن به محدوده ايران نيز كشيده شد. اين دولتها در صدد برآمدند تا ابتدا با استفاده از  قدرت زر خود و با تضعيف حكومت مركزي ايران با اتكا به زور خود برخي از رجال و شاهزادگان درباري را با خود همراه و همسو نمايند. از لحاظ داخلي نيز عواملي كه سبب شد كه جريان روسوفيل و انگلوفيل در ايران تقويت شود ابتدا ريشه در شخصيت افراد و ضعف بنيه مالي بسياري از آنان داشت سپس برخورداري از حمايت دولت‌هاي قدرتمند روسيه و انگليس براي مقابله با رقيبانشان بوده است . در مواردي معدودي نيز بايد به رويارويي دولت‌هاي روسيه و انگليس و وجود رعب و وحشت حاصل از قدرت طرفين در جامعه  اشاره كرد  .
پي‌نوشتها:
-1 فيروز كاظم زاده، روس و انگليس در ايران (پژوهش درباره امپرياليسم)، ترجمه منوچهر اميري، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1371، ص 1
-2 همان، صص 4-3
-3 سيدمحيط طباطبايي، «از مذموم تا محمود» روزنامه پارس، ش 3094، 8 فرورودين 1346، ص 3
-4 اسماعين رائين، حقوق‌بگيران انگليس در ايران، تهران، چاپخانه علمي، چاپ نهم، 1373، ص 39
-5 همان، ص 80
-6 همان، ص 32
-7 همان، ص 380
-8 اسناد وزارت خارجه انگليس، گزارش مورخ 6 دسامبر1834