استعمار انگليس

استعمار انگليس

انگليس طي دويست سال گذشته لطمات زيادي به كشور ما وارد ساخته و در زمينه‌هاي مختلف موانعي را در راه پيشرفت اين ملت فراهم نموده است. تنها نفت نبود كه منجر به نهضت ملي شد، بلكه در مسئله جنگهاي ايران و روسيه نيز يكي از عوامل شكست ايران و تحميل عهدنامه‌هاي ننگين گلستان و تركمنچاي، سياست انگلستان بود. در همين دويست سال اخير، بخشهايي از ايران بزرگ با اقدامات، حيله و مكرهاي زمامداران انگليس جدا شده است. عوامل انگليس باعث بسياري از فتنه‌ها و فساد و كشتارهاي درون مرزهاي ايران در اين مدت طولاني بوده‌اند. انگليس ده‌ها سال نفت ايران را استخراج كرد و بدون حساب و كتاب به غارت برد و طلبكار هم بود كه اشخاصي به لوله‌هاي نفت لطمه زده و خسارت وارد كرده‌اند. دستگاه فراماسوني با تمام فجايع بسيارشان، مربوط به سياست پنهانكاري انگليس است. در مسئله كاپيتولاسيون، در دادن قرض و فروش اسلحه چنان عمل كرده‌اند كه گويا تصميم به نابودي ملت ايران داشته‌اند. در انقلاب مشروطيت اصالت قيام عمومي عليه دستگاه استبداد را آلوده كردند و سفارت خود را مركز توطئه قرار دادند.
هرگاه نظر اجمالي به حوادث و اتفاقات 150 سال اخير ايران بيفكنيم و نقش مبارزاتي و اصلاحي نيروهاي مبارز را بررسي و مطالعه كنيم به خوبي درمي‌يابيم تنها نيرويي كه هميشه در برابر دخالت مستقيم و غيرمستقيم اجانب و خطوط انحرافي و قدرتهاي فرصت‌طلب ايستادگي كرده‌اند، نيروي اصيل اسلامي به رهبري روحانيت مبارز بوده است. تاريخ ايران به تنهايي شاهد موارد بسياري از قيام مرداني بزرگ از تبار روحانيت است. كه در هر برهه از زمان آگاهانه و بنابر تكليف و وظيفه الهي در برابر خطرات و انحرافات فكري و التقاطاتي كه فرهنگ و آداب و سنن اصيل اسلامي را به تباهي بكشد مانند دژي مستحكم، پايداري و ايستادگي كرده‌اند. مخالفت با دخالت بيگانه و تجهيز ملت در مقابل آن تفاوتي نداشت كه آن بيگانه انگليس باشد يا روسيه يا آمريكا.
در قرارداد 1907 و 1915 ايران را با روسيه تقسيم كردند و براي خود منطقه نفوذ و منطقه اشغال و تصرف در نظر گرفتند. در قرارداد 1919 قصد تحت‌الحمايگي ايران را داشتند. هر كجا هم ملت و رهبران مردمي متوجه اين سياست مزورانه شدند و انگليسيها را از در بيرون انداختند با لباس بدلي و با قيافه‌اي دوستانه از پنجره وارد شدند.
با مراجعه به سابقه امتيازاتي كه در زمان شاهان قاجار مي‌گرفتند؛ قبل از رژي، امتيازاتي داشتند كه به همه منابع ثروت ايران مربوط مي‌شد. مثل امتياز رويتر كه ملغي گرديد و در امتياز تنباكو كه با ايستادگي روحانيت و زعامت آيت‌الله ميرزاي شيرازي مرجع بزرگ و تلاش سيدجمال‌الدين اسدآبادي با رسوايي و ندامت خارج شدند.
در اينجا به معرفي آيت‌الله سيدابوالقاسم كاشاني مي‌پردازيم كه در دو جبهه در مقابل انگليس ايستاد؛ يكي براي استقلال عراق و ديگري در نهضت ملي ايران كه رهبري آن را خود برعهده داشت. او در انقلاب 1920 عراق كه علماي شيعه به همراه عشاير عراق در برابر قواي متجاوز ايستادند نيز حضور داشت.
در تاريخ استعمار به كشورهاي استعمارگري برمي‌خوريم كه از قاره اروپا حركت كرده و تحت عنوان آبادكردن ديگر سرزمينها! به غارت و چپاول پرداخته‌اند، نقاطي را اشغال كرده‌اند، به قتل و كشتار مردم پرداخته‌اند. به لحاظ برتري در سلاح و امكانات دريانوردي صدمات بسياري به ملل شرق وارد ساخته‌اند. در اين ميان نام پرتغال، اسپانيا، هلند و فرانسه و بعد در وضعي شديدتر، نام انگلستان ثبت شده است. روسيه تزاري هم به لحاظ همسايگي و مجاورت، تجاوزات زيادي به ايران داشته است؛ اما بحث ما در خصوص انگلستان است كه در دوراني توانست بحريه قوي تشكيل دهد و بر ديگر كشورهاي استعمارگر اروپايي تفوق يابد و با قدرت تسليحاتي آنان را عقب بزند.
در تاريخ تحولات سياسي مي‌بينيم هنگامي كه جانشينان كريم‌خان مشغول كشتار يكديگر بودند، انگليسيها از فرصت استفاده كردند و با اشغال جزيره قشم آن را مركز ناوگان خود در خليج فارس قرار دادند و با نام توسعه روابط بازرگاني ايران مشغول اقداماتي شدند كه بايد آن را توطئه و خيانت ناميد. در پاييز 1201/1787 كنسول انگليس در بصره هيأتي را به شيراز فرستاد تا به حضور جعفرخان زند برسد و در حد ممكن امتيازاتي بگيرد. در 18 ژانويه 1788 اين هيأت فرماني از جعفرخان گرفت كه به موجب آن اتباع انگليس در امور بازرگاني ايران امتيازاتي به دست آوردند.(1) اگر فرمان صادره را با دقت مرور نماييد مي‌بينيد كه حاكم ايران با چه محبت و علاقه و دوستي از اتباع انگليسي براي تجارت استقبال مي‌نمايد. سپس آن را با رفتار مأمورين و اتباع انگليس بسنجيد كه چگونه عمل كرده‌اند. انگليسيها اين فرمان را بهانه قرار دادند و حق انحصاري تجارت در خليج‌فارس را متعلق به خود شناختند. آنها با توسعه نفوذ در هند شرقي اداره مستقيم ايالات هند را در دست گرفتند. روابط ايران و انگليس كه تا آن زمان بر اساس تجارت بين دو كشور استوار بود تغيير شكل داد و از اواخر قرن 18 و اوايل قرن 19 ايران و خليج‌فارس، از نظر انگليسيها به صورت حصار و حفاظ سرحدات هند درآمد. به اين جهت سياست و روابطشان را با زمامداران ايران طوري تنظيم مي‌كردند كه نظارت كافي بر ايران داشته باشند و آن را مانند سدي در مقابل كشورهاي اروپايي نظير فرانسه و روسيه در راه هندوستان حفظ نمايند. انگليس براي تحقق منظور خود از هيچ‌گونه جنايت و خيانتي در منطقه رويگردان نبود. شركت هند شرقي انگليس پايگاهي در هند براي اقدامات انگليس در منطقه بود. صرف‌نظر از اسناد با مراجعه به خاطرات سفر يا يادداشتهاي مطالعاتي بعضي از انگليسيها مثل گولداسميت درمي‌يابيم كه حضور آنها در منطقه با چه دقت و تحقيقات وسيعي همراه بوده و چگونه از اوضاع و احوال رجال حاكم بر ايران و رقابتي كه بين آنها نسبت به سلطنت وجود داشته، اطلاع پيدا مي‌كردند.(2)
بالاخره در مشرق ايران، دوره رقابت روسيه، هلند و فرانسه با انگليس به پايان رسيد. انگليسيها با حيله و نيرنگ و با كمك كمپاني هند شرقي بر شبه قاره هند مسلط شدند و ديگر رقيبان را از آنجا دور ساختند اما امپراتوري جديد روسيه و فرانسه و اتريش نمي‌توانستند اين سرزمين وسيع را با تمام امتيازاتش در اختيار انگليس ببينند و چشم طمع از آن بپوشند. لازمه امپراتوري و بقاي قدرت و اعتبارشان ايجاب مي‌كرد آنها هم به هند راه يابند و انگليس را از صحنه خارج سازند و يا لااقل سهمي از آن به دست آورند. راه رسيدن به هند، از ايران مي‌گذشت. فرانسه و روسيه تنها از راه ايران مي‌توانستند ضربه كاري را به انگليس وارد سازند و به ثروتهاي سرشار هند دست يابند. انگليس هم موقعيت حساس ايران را مي‌شناخت. ايران در هند نفوذ فرهنگي داشت و حدود هشتصد سال زبان فارسي زبان رسمي هند بود و فرهنگ و تمدن ايراني در سراسر هند رواج قطعي داشت. به همين جهت هيأتهاي انگليسي با عناوين مختلف به سوي ايران روان بودند و همواره وضع منطقه را مدنظر داشتند و با همين بيداري و سياست‌گذاري، بزرگ‌ترين صدمات را به اشكال مختلف بر پيكر ايران وارد ساختند.(3) از جمله به تدريج شيخ‌نشينهاي خليج فارس را كه مطيع ايران بودند زير نفوذ گرفت و در اين زمان مي‌توان گفت ايران بازيچه سياستهاي انگليس و فرانسه و روسيه شد.
با به سلطنت رسيدن فتحعليشاه، انگليسيها با تمهيدات خاص ارتباط نزديكي با دربار شاه ايران برقرار ساختند؛ اما شرايطي پيش آمد كه فرانسه جاي انگليس صاحب نفوذ را گرفت و هيأت گاردان براي تعليم نظامي قواي ايران به اين كشور آمدند و مدتي اين تعليمات ادامه يافت.(4) اما انگليس كه آرام نگرفته بود و نمي‌خواست ايران را دور از نفوذ خود ببيند با شرايطي كه فراهم كرد نمايندگان خود را به ايران گسيل داشت. سرهارد جونز توانست به طور كامل نفوذ گذشته را بازيابد. مورير كه خود از عوامل انگليس است و شرح مسافرتهاي خود را به طور كامل نوشته با ذكر جزئيات اولين ملاقات سفير انگليس با فحتعليشاه مي‌نويسد: «... پادشاه ايران پس از آن گفت كه دوستي اين دو مملكت قديمي است و اميد است كه بعدها اين دوستي روز به روز زيادتر گردد. بعد شاه سئوال كرد برادر من پادشاه انگلستان حالش چگونه است؟ دماغش چاق است؟ احوالش چطور است؟ بعد سئوال كرد آيا شاه فعلي انگلستان پسر پادشاه سابق است؟ كه اتباع او با ايران رابطه داشته‌اند؟... وقتي گفته شد اين همان پادشاه است كه در آن زمان هم سلطنت مي‌‌كرد بعد شاه گفت عجب فرانسويها در اين باب هم دروغ گفته‌اند...» فتحعلي‌شاه با ارتباطي كه با انگليس و نمايندگان آن داشت، شاه انگليس، جرج سوم را كه از زمان كريم‌خان در انگليس سلطنت مي‌كرد و تا سال 1820 هم زنده بود، نمي‌شناخت. البته از شخصي كه از آن وضع ناآگاهي باشد و طرف مذاكره را نمي‌شناسد، نمي‌توان انتظار بيشتري از آنچه كه گذشت، داشت.
در سال 1213 و سال بعد، از آن، انگليس توانست از طريق ايران و قواي فتحعليشاه كه تربيت شده فرانسويان بود، پيروز شود و هندوستان را كه در معرض خطر قرار گرفته بود همچنان حفظ كند با اين توضيح كه تيپو صاحب سلطان ميسور عليه سلطه انگليسيها بر هند قيام كرد و با زمان شاه، اميرافغانستان متحد گرديد و در همين احوال ناپلئون با تهديد مستعمرات انگليس در افريقا موفق شد مصر را تصرف و به سوي سوريه پيشروي كند. تيپو سلطان در چنين شرايطي از كمك فرانسه استفاده كرد. ناپلئون سپاه كوچكي به ياري او فرستاد و زمان‌شاه را هم به همكاري بيشتر با تيپو صاحب تشويق كرد. انگلستان از اين جريان به هراس آمد. فرمانده كل هندوستان براي جلوگيري از شركت احتمالي ايران در اين اتحاد ضدانگليسي دست به كار شد.(5) مهدي‌علي‌خان بادر نماينده شركت هند شرقي هند در بوشهر به صورت نماينده‌اي فوق‌العاده و با اختيارات تام عازم تهران گرديد.(6)
وي توانست فتحعلي‌شاه را به طمع تسخير افغانستان اندازد و او را وادار نمايد تا با اتحادي كه عليه انگليس تشكيل شده وارد جنگ كند، مهدي‌علي‌خان فرماني از شاه ايران گرفت كه به موجب آن مأمورين ايران موظف باشند فرانسويها را در خاك ايران بازداشت كنند و در اين زمان، زمان‌شاه، امير افغانستان با قواي عظيمي از تنگه خيبر گذشت و پيشاور و لاهور را تصرف كرد و رهبر سيكها را به اطاعت واداشت. وي مهياي حمله به دهلي، مركز هند بود اما انگليس مشكل بزرگي در مقابل او بود.(7)
فتحعلي‌شاه در اين تصور بود كه مي‌تواند مرزهاي ايران را به حدود دوره صفويه برساند و به همين جهت با سپاه خود عازم خراسان شد. محمودشاه كه از جانب انگليسيها حمايت مي شد در ايران پناهنده بود و قشون ايران را همراهي مي‌‌كرد. فتحعلي‌شاه توانست هرات و قندهار را به سادگي فتح نمايد. زيرا زمان‌شاه تمام قواي خود را به هند برده بود و مشغول نبرد با انگليسيها بود و چون اقدام فتحعليشاه را ديد، جبهه جنگ با انگليس را رها كرد و به افغانستان بازگشت؛ اما در حوالي قندهار از قواي ايران شكست خورد و دستگير و به دستور برادر پناهنده‌اش كور شد.(8)
فتحعلي‌شاه در اولين سال سلطنت بدون آن كه بفهمد چه خدمت بزرگي به انگليس كرده از نظر فرانسويها بزرگ جلوه نمود. آنها ايران را مركز پرقدرتي شناختند و فكر كردند اگر قبلاً‌ ايران را همراهي كرده بودند نهضت عليه انگليس در هندوستان با شكست مواجه نمي‌شد و لذا درصدد نزديكي دوباره با ايران برآمدند. اما انگليس چنين مجالي را بعد از دفع خطر تيپو سلطان به آنها نمي‌داد. انگليس از لشكركشي فتحعلي‌شاه به افغانستان بهره برد و از قيامي كه عليه انگليسيها برپا شده بود جلوگيري كرد. اكنون مسئله خطر ناپلئون بود و انگليس مي‌خواست اين بار هم ايران را به صورت سدي در مقابل خواسته‌هاي ناپلئون درآورد.(9) و در اين راه هم موفق شد. ناپلئون كه با يك كودتا در مقام كنسول اول جمهوري فرانسه قرار گرفته بود همچنان درصدد بود انگليس را به زانو درآورد و به مستعمراتش چنگ اندازد ولي اتحاد با روسيه و حمله دوجانبه به هند را راه مطلوبي يافته بود. پل اول، امپراتور روسيه با نقشه ناپلئون موافق بود. حمله به هندوستان مي‌بايست از طريق درياي سياه و بحر آزوف و رودخانه ولگا و بحر خزر و ايران انجام شود. فرماندار كل هند، ماركي ولزلي در اجراي سياست انگليس و استفاده از تجربه گذشته، اتحاد با ايران را لازم مي‌دانست و بر اين اساس جان مالكوم، يكي از افسران مستعمراتي انگليس در هند را به عنوان سفير، مأمور دربار ايران كرد تا اولاً سياست ضدافغانستاني ايران را همچنان گرم نگهدارد و ثانياً شاه ايران را به انجام اقداماتي عليه فرانسه وادار سازد و ثالثاً در صورت لزوم، قراردادهاي نظامي و بازرگاني با ايران منعقد نمايد. مالكوم در پاييز 1215/دسامبر 1800 با هدايايي وارد ايران شد و ضمن ملاقات با شاه موفق شد معاهداتي با ايران منعقد نمايد. مطابق معاهدات سياسي كه حاج‌ابراهيم‌خان اعتمادالدوله آن را امضا كرد دولت ايران دوست و متحد انگليس شد و مقرر گرديد چنانچه افغانستان يا فرانسه به هند حمله نمايند انگليس توپ و اسلحه لازم را در اختيار ايران گذارد و چنانچه فرانسه وارد يكي از بنادر ايران گرديد دو دولت مشتركاً اقدام كنند. مالكوم اصرار داشت جزاير قشم و هنگام در اختيار انگلستان قرار گيرد ولي مردم با اين تقاضا به مخالفت برخاستند و چنين اجازه‌اي ندادند.
معاهده ديگري هم بين انگليس و ايران منعقد شد كه به موجب آن تجار دو كشور حق آمد و رفت آزادانه به سرزمين يكديگر را پيدا كردند و بازرگانان انگليسي و هندي اجازه يافتند تا در تمام ايران بدون پرداخت عوارض و ماليات اقامت نمايند. فتحعليشاه مي‌خواست به نحوي حمايت انگليس را در مقابل تجاوزات احتمالي روسيه جلب نمايد؛ ولي انگليسيها با مهارت از چنين تعهداتي سر باز زدند.(10)
مالكوم، افسر انگليسي در مأموريت به ايران با امضاي قراردادهاي سياسي و بازرگاني موفق بود و در بازگشت به لقب «سر» مفتخر گرديد و انتظار مي‌رفت آثار زيادي براي قراردادها مترتب باشد. اما قتل ناگهاني پس اول تزار روسيه در مارس 1801 وضع را عوض كرد و موضوع حمله به هند منتفي شد و فرانسه هم به تنهايي براي حمله به هند آمادگي نداشت. در نتيجه انگليس هم ديگر علاقه‌اي به اجراي معاهده با ايران نداشت هر چند تجاوز روسيه به ايران فعليت نداشت اصرار فتحعلي‌شاه براي اجراي قرارداد بي‌فايده بود.(11) مخصوصاً بين فرانسه و انگليس معاهده صلح منعقد شد. فتحعلي‌شاه به ناچار محمدنبي خان را به عنوان سفير راهي هند انگليس كرد(12) كه او هم نتيجه‌اي نگرفت. انگلستان در اين تاريخ منافعي در اجراي قرارداد نداشت. به همين جهت شرايطي سنگين به فتحعلي‌شاه پيشنهاد كرد و از جمله واگذاري جزاير قشم و هرمز به انگليس و اجازه ايجاد استحكامات نظامي در بوشهر و همچنين قرار دادن بنادر درياي خزر در اختيار بازرگانان انگليسي كه معلوم بود چنين شرايطي نمي‌توانست مورد قبول ايران باشد. بدين ترتيب دولت انگلستان براي مقابله با تجاوزات روسيه كمكي به ايران نكرد و ارتش روسيه تزاري به شهرهاي شمالي ايران در حوزه قفقاز تجاوز كرد. روسيه طرح پطركبير را اجرا مي‌كرد.
دولت انگليس به تقاضاي كمك ايران با آن وعده‌ها پاسخ مساعد نداد و شرايطي را پيشنهاد نمود كه براي ايران قابل پذيرش نبود و ايران ناچار شد به دشمن مشترك آن دو يعني فرانسه روي آورد. فرانسه مي‌كوشيد بين ايران و عثماني روابط دوستانه‌اي برقرار گردد و آن دو از دو طرف به روسيه حمله كنند و كار اين امپراتوري متجاوز را يكسره سازند. به علاوه فرانسه علاقه زيادي داشت كه هند را از جنگ انگليس بيرون آورد كه آن هم از طريق ايران امكان داشت. در اين زمان روابط خوبي بين فرانسه و ايران برقرار شد و هيأتهاي متعددي رد و بدل و پيشنهادهايي مطرح شد كه منجر به انعقاد عهدنامه فين‌كنشتاين در 1807 بين فرانسه و ايران شد و بر طبق آن ايران متعهد گرديد با انگليس قطع رابطه كامل نمايد و فرانسه هم تعهد كرد ايران را در بازپس‌گيري گرجستان ياري نمايد و تماميت ارضي ايران را تضمين نمايد. روسها بعد از تصرف گنجه متوجه ايروان شدند. دولت عثماني هم در يك زمان در اثر تلاش فرانسه عليه دولت روسيه و انگليس اعلان جنگ داد اما در چنين اوضاعي به يكباره عهدنامه تيلسيت بين فرانسه و روسيه، فرانسه را از حمايت ايران دور ساخت و جنگ بين ايران و روسيه ادامه يافت. در يك زمان عثماني و ايران از دو طرف با روسيه در جنگ بودند. عباس‌ميرزا و يوسف‌پاشا، سرعسكر عثماني تصميم گرفته بودند كه ارتش ايران از مغرب و سپاه عثماني از مشرق در يك زمان وارد گرجستان گردند اما گودوويچ از اين طرح مشترك ايران و عثماني آگاهي يافت و قواي عثماني را با نيرويي فراوان شكست داد و عباس‌ميرزا هم با شكست عثماني عقب‌نشيني كرد و عثمانيها قرارداد متاركه 1222 را با روسها امضا كردند. ولي جنگ روسيه و ايران همچنان ادامه يافت و ايران بدون كمك و حمايت انگليس، فرانسه و عثماني با روسيه مي‌جنگيد و هيچ‌كدام در مقام كمك و حمايت از ايران نبودند زيرا منافع زيادي براي خود نمي‌ديدند.
بعد از معاهده تيلسيت، هيأت سرهارفورد جونز به دستور لرد مينستو فرمانفرماي كل هند از راه بوشهر وارد ايران شد و به دليل تغيير وضع و شرايط جديد، مورد استقبال قرار گرفت و موفق به عقد پيماني با ايران در 14 ماده معروف به مجمل شد. در اين پيمان، شاه ايران حكم ژاندارمي را دارد كه بايد براي انگليس، راه هند را آن طور كه انگليس دستور مي‌دهد، محافظت نمايد و چون با انگليس دوست مي‌شود بايد تمام قراردادها و معاهداتي كه با دول اروپا دارد از تاريخ اين معاهده باطل اعلام، جزاير جنوب ايران در اختيار قشون انگليس قرار گيرد و مأمورين محلي هم بايد مهياي پذيرايي از قشون انگليس باشند. به موجب اين قرارداد تحميلي، انگليس حق داشت حتي با كشوري كه با ايران در حال جنگ است متحد شود! ولي بايد سعي كند ايران را هم با آن دولت به صلح بكشاند اما ايران بايد قراردادهاي گذشته‌اش را هم با دول اروپا باطل كند و بعد از اين هم قراردادي با دولتي منعقد نكند كه احتمال ضرر براي انگليس داشته باشد. با انعقاد اين قرارداد، سرهارفورد جونز موفقيتهاي زيادي به دست آورد و حكومت هند انگليسي مي‌‌خواست دست‌آورد سرهارفورد جونز را به ملكم بسپارد.(13)
سرانجام هنگامي كه ميرزاابوالحسن‌خان، نماينده ايران در لندن توقف داشت سرگوراوزلي به جاي سرهارفورد جونز تعيين شد. وي در 9 نوامبر 1811 وارد تهران گرديد و مي‌بايست دنبال فعاليت سفير قبلي را بگيرد و قرارداد مفصل را با ايران منعقد نمايد كه در 29 صفر 1227/14 مارس 1812 چنين كرد.و حاصل اين قرارداد، تحميل و مفصل سه سال بود و در اين مدت اوضاع اروپا كاملاً فرق كرده بود و راههايي كه انگليس در زمان امضاي قرارداد براي نزديك شدن به ايران داشت در اين زمان از بين رفته بود؛ اما جنگهاي ايران و روس ادامه داشت. مورخين، سفير جديد را يكي از اولين عاملين رواج فساد و يكي از اصلي‌ترين مهره‌هاي فراماسونري ياد كرده‌‌اند كه صدمات زيادي به ايران وارد ساخت. سرگوراوزلي با عنوان افسر عالي‌رتبه انگليس (قبل از سفارت ايران) وظيفه پذيرايي از شاهزادگان و شخصيتهاي برجسته و بارز خارجي را برعهده داشت. (مقام او در شبكه فراماسونري اين شغل را براي او ايجاب كرده بود) او پس از آنكه به مقام سفارت كبرا در ايران نايل شد، رياست شبكه‌هاي فراماسونري منطقه را هم به دست آورد. با اصرار سرگوراوزلي در نامه‌هاي محرمانه او به وزارت امور خارجه انگليس به دنبال خدمات برجسته ميرزاابوالحسن‌خان، ماهي يكهزار روپيه براي وي تعيين شد كه از 1225 تا 1262 به وي پرداخت شد. سرگوراوزلي بعد از ايران به سفارت انگليس در روسيه رفت و در نامه‌اي كه در 15 اكتبر 1844م از سن‌پطرزبورگ به وزارت امور خارجه انگليس نوشت در مورد ايران چنين نظر داد: «عقيده صريح و صادقانه من اين است كه چون مقصود نهايي ما فقط صيانت از هندوستان مي‌باشد در اين صورت بهترين سياست اين خواهد بود كه كشور ايران را در همين حال ضعف و توحش و بربريت بگذاريم و سياست ديگري مخالف آن تعقيب نكنيم.»(14)
روسيه با توجه به رفتار انگلستان و فرانسه نسبت به ايران به سادگي توانست سياست پيشرفت به سوي درياهاي آزاد را با بهانه‌هايي پياده نمايد و در نتيجة قرارداد تيلسيت، ايران با وضع دشواري مواجه شد زيرا مسلم گرديد كه روسيه با فراغت از اروپا، تمام نيروهاي خود را در برابر ايران مي‌گمارد. مارشال گودريچ در مدت قليلي 150 هزار سرباز جنگي را كه از جبهه اروپا آزاد شده بودند براي جنگ با ايران آماده نمود و توانست بخشهايي از سرزمين ايران در قفقاز را اشغال و تا ايروان پيشروي كند و در سال 1324ق باز هم تغييراتي در جبهه اروپا رخ داد و انگليس حامي جديد ايران، بعد از فرانسه در كنار روسيه قرار گرفت و روسها در صفر 1324 به دستور تزار الكساندر اول در تمام جبهه‌هاي جنگ با ايران دست به تعرض زدند كه با شجاعت بسيار زياد ايرانيان، اين حملات دفع شد.
اين درست در زماني بود كه ايرانيان اميدي به فرانسه و انگليس نداشتند و اندكي  اتكاي به نفس پيدا كرده بودند و البته تغييراتي هم در وضع جبهه‌ها داده شده بود. علماي اسلام فتواي جهاد عليه روسها دادند و در نتيجه به فاصله كوتاهي، پنجاه هزار نفر براي جنگ مذهبي عازم جبهه‌ها شدند. روسها در اين تاريخ مجبور شدند در دو جبهه عليه ارتش عثماني و ارتش ايران بجنگند و اين كاري مشكل براي روسيه بود و اگر عثماني اسلامي و ايران اسلامي متفقاً به جنگ ادامه مي‌دادند قطعاً به شكست نهايي روسيه منجر مي‌شد؛ اما در اين زمان روسها ابتكار عمل به خرج دادند و به نظر مي‌رسد از راهنمايي انگليس هم برخوردار شدند. با اين توضيح كه ژنرال تورمسوف تصميم گرفت با ايران صلح كند و تمام قواي خود را در جبهه با عثماني به كار اندازد و به اين منظور حمله سختي را به قواي ايران شروع كرد تا آنجا كه فرمانده سپاه ايران مجبور شد به طرف ايروان عقب‌نشيني نمايد و در همين زمان روسيه پيشنهاد صلح به ايران داد.(15) ميرزابزرگ قائم‌مقام مأمور مذاكره شد و پيشنهادهاي روسها را غيرقابل قبول تشخيص داد زيرا روسها تقاضا داشتند كه دولت ايران تمام نقاطي را كه روسيه تا شروع مذاكرات متصرف شده ملك دولت تزاري بشناسند و ضمناً به ارتش روسيه اجازه داده شود تا از طريق ايران به عثماني حمله نمايد. چون ايران اين شرايط را نپذيرفت بار ديگر حمله شديد روسيه در تمام جبهه‌ها شروع شد و به دليل خيانت افسران انگليسي، دفاع ايران مؤثر واقع نگرديد، زيرا واحدهاي توپخانه ايران در اين زمان در اختيار افسران انگليسي بود و چون انگليس علاقه‌مند به توقف هرچه زودتر جنگ در جبهه ايران بود و قواي روس در جبهه ديگري مشغول گردد كه مورنظر انگليس بود، لذا افسران انگليسي دستور يافتند تا پستهاي خود را ترك كنند كه واحدهاي توپخانه بدون سرپرست ماندند. روسها نيز بر شدت حملات خود افزودند و پس از جنگ شديد اصلاندوز و ايروان، ارتش ايران به طرف رود ارس عقب‌ نشست و يك بار ديگر ثابت شد كه حضور بيگانه (آن هم بيگانه‌اي مثل انگليس) در ارتش يك كشور تا چه درجه خطرناك است و زمامداراني كه به هر عنوان بيگانه را دوست مي‌پندارند و به خدمت در قواي مسلح مي‌گمارند چقدر در اشتباه هستند. معلوم نيست در آن دوره چرا با وجود سوابق باز به آنها اطمينان شد؟ چرا افسران انگليسي سرپرستي واحدهاي توپخانه را در اختيار گرفتند؟ چرا بعد از قطعي شدن همكاري انگليس و روس در يك جبهه عليه فرانسه، باز هم افسران متخصص انگليس در ارتش ايران باقي ماندند؟ ايران و عثماني هر دو مورد تهاجم روسيه قرار داشتند و انگليس از ادامه جنگ در اين ناحيه احساس زيان كرد. ديپلماتهاي انگليس درصدد برآمدند راهي بيابند كه منافع آنها را تأمين كند و به همين جهت در جمادي‌الاول 1227 بين روس و عثماني بدون اطلاع ايران و برخلاف قرار دولت عثماني با ايران، صلح برقرار شد و عهدنامه بخارست امضا گرديد و يك بار ديگر ايران در مقابل روسيه تنها ماند. لشكريان آسيايي تزار كه از جبهه عثماني آسوده خاطر شده بودند متوجه شرق جبهه قفقاز گرديدند. انگليس طماني واسطه صلح روسيه با عثماني شد و پيمان بخارست را به امضا رساند كه دو، سه ماه بيشتر از امضاي معاهده مفصل با ايران نمي‌گذشت. البته براي ايران هم معاهده گلستان را به ارمغان آوردند. انگليس به خاطر منافعي كه در آن مقطع از نزديكي با روسيه احساس مي‌كرد ايران را وادار به امضاي قرارداد گلستان در 1228 كرد.(16)
يعني در همان زمان كه عثماني و ايران براي جنگ با روسيه متحد بودند، انگلستان با محاسبات خود از يك طرف عثماني را به قبول صلح و امضاي قرارداد بخارست وادار نمود در حالي كه ايران تنها مي‌جنگيد، وسيله سرگوراوزلي ايران را اميدوار به پيروزي مي‌نمود و به تدريج واسط صلح با روسيه شدند و ايران را تحت فشار قرار دادند كه به مذاكرات صلح تن دهد. در 8 جمادي‌الثاني 1227 نماينده بريتانيا وارد تبريز شد و پس از مذاكره با عباس‌ميرزا، وبرگوردن را براي مذاكره صلح نزد ژنرال دوريچيف فرستاد. جواب دوريچيف رونوشت عهدنامه بخارست و پيشنهاد متاركه چهل روزه جنگ بود. جيمز موريه مأمور شد تا پاسخ دوريچيف را به عباس‌ميرزا گزارش دهد. عباس‌ميرزا به ناچار به چهل‌ روز متاركه موافقت كرد و قرار شد پس از پايان مدت متاركه، مذاكرات صلح در محل سلطان حصاري در كنار رود ارس شروع شود؛ اما در اوايل رمضان سال 1227 آق وردف، ژنرال روسي به ستاد عباس‌ميرزا اطلاع داد كه چون اسكندرميرزا با كمك ايرانيان در گرجستان اغتشاش نموده و شرايط متاركه را به هم زده، مذاكرات صلح بي‌مورد است و به علاوه ژنرال دوريچيف ديگر اختياري براي مذاكره صلح ندارد و چنانچه ايران مايل به مذاكره صلح است نماينده خود را به اصلاندوز اعزام دارد. روسيه ديگر شتابي در صلح نداشت اما با اصرار سرگوراوزلي كه در انعقاد قرارداد صلح مأموريت داشت عباس‌ ميرزا ناچار از ميرزاابوالحسن‌خان ايلچي به همراه جيمز موريه به اصلاندوز اعزام شد. در اصلاندوز مذاكرات ايران و روس به نتيجه نرسيد ولي هر كدام شرايط خود را براي صلح عرضه كردند و جنگ بين ايران و روس مجدداً شروع شد. اين در حالي بود كه انگليس با روسيه متحد شده بود. نماينده دولت انگليس با اطلاع از اتحاد كشورش با روسيه اطلاع پيدا كرد و به افسران انگليس شاغل در ارتش ايران دستور داد پستهاي خود را ترك كنند و در عمليات نظامي عليه روسيه شركت ننمايند. بدين ترتيب يك بار ديگر ايران فريب انگليسيها را خورد و در لحظه حساس كه خدمتگزاران مي‌بايست صميمانه خدمت نمايند، خيانت كردند. در شب 12 شوال 1227/ اكتبر 1812 روسيه از موضع نظامي عباس‌ميرزا اطلاع يافت و مبادرت به حمله نمود. سپاهيان ايران پراكنده شدند و وليعهد به سختي توانست از رود ارس بگذرد و خود را نجات دهد. پس از اين شكست، عباس‌ميرزا به سوي تبريز رفت تا مقدمات مقاومت خود را در سال 1228 فراهم نمايد؛ اما سرگوراوزلي ادامه جنگ را مصلحت نديد و بر صلح بين روس و ايران اصرار كرد و قول داد كه عهدنامه صلح برابر ميل ايران تنظيم شود.(17) سفير انگليس به همراه نامه‌اي دكتر گامبل را به اردوگاه دوريچيف اعزام داشت تا به او اطمينان بدهد كه بزودي طرح سازش پيشنهاد مي‌شود. سپس به متاركه پنجاه روزه جنگ بين طرفين توافق شد. ابتدا مذاكرات با كندي صورت مي‌گرفت. سفير روس كه همه مقدمات را براي صلح فراهم كرده بود و مقامات ايران را در شرايطي كه جنگ براي ايران مي‌توانست همرا با موفقيت باشد به صلح واداشته بود در مذاكرات صلح شركت نكرد تا روسيه آزادي عمل بيشتري داشته باشد.(18) سفير انگليس در نامه‌هاي ديگري كه براي وزير امور خارجه متبوعش ارسال مي‌دارد به ظرافت كار خود هم تصريح مي‌نمايد كه چگونه با تمهيداتي ايران را به صلح واداشته است و البته بعد از پيمان گلستان از او تشكر هم كرده‌اند. سرگوراوزلي در نامه 10 نوامبر 1813 به وزير امورخارجه انگليس چنين مي‌نويسد: «اگر توهم حاصل نمي‌شد كه ممكن است تصور كنيد مجاهدتهاي من براي انعقاد پيمان صلح ميان دولتين روس و ايران يك نوع تخطي از اختيارات و قدرت خود در مقابل دولت اخير بود و يا اينكه از نفوذ خود در نزد شاه استفاده كرده و منافع حقيقي ايران را فراموش كرده باشم علت نداشت كه طرز رفتار و سياست خود شما را تصديع بدهم... همان موقع كه آ‌خرين نامه خود را از اقامتگاه مراغه براي شما فرستادم تبريكاتي براي شاه به تهران نوشته كه جواب آن را براي اطلاع شما با اين نامه مي‌فرستم، مي‌خواهم شما را مطمئن سازم كه نامه‌هايي از وزراء دربار دريافت كردم كه همگي تشكر و قدرداني خود را اظهار داشته‌اند) (به متن دو نامه سرگوراوزلي مراجعه شود.»(19)
آنچه نوشته شد مربوط به اول تا اوايل قرن 19 است. انگلستان در سوابق موجود به عنوان همسايه جنوب ايران شناخته مي‌شود. در حالي كه جزيره‌اي است در شمال اروپا. همسايگي آن در جنوب به مناسبت تسلط نامشروع آن نسبت به پاره‌اي از نقاط ايران و غير ايران كه در طول دو، سه قرن به دست آورده و در طول قرن بيستم مجبور به ترك اين مناطق شده است. انگلستان يكي از عوامل مؤثر در عقب‌ماندگي كشورهاي خاورميانه است. زمامداران انگليس در دوران استعمار بزرگ‌ترين خسارات را از طريق استفاده از كاپيتولاسيون و ايجاد شبكه‌‌هاي فراماسونري، سپس صهيونيسم زده‌اند. اينان سعي كرده‌اند نفوذ و تسلط خود را از دو طرف حفظ نمايند؛ عوام را با خرافات و مذهب‌تراشي و مذهب‌سازي از حقايق منحرف سازند و باسوادان و روشنفكران را به وسيله شبكه‌هاي فراماسونري در دام خود گرفتار سازند و مقاصد و اهداف شوم خود را پياده نمايند. انگلستان در وضع طبيعي و عادي سرزمين فقير و منتظر كمك ديگران است؛ اما با همين سياستهاي مكارانه از نوع نفاق‌افكني و دورويي و پشت‌هم ‌اندازي وضع خود را تأمين كرده است.
پي‌نوشت‌‌ها:
____________________
1. جعفرخان زند كه برادرزاده كريم‌خان به اعتبار اينكه كريم‌خان هم قبلاً فرماني براي نجات انگليسيها صادر نموده بود فرماني به اين شرح صادر كرد «به نام خداي جهان‌آفرين، اما بعد، از آنجايي كه ما هميشه خواهانيم كه تجار و قوافل آنها كه در مملكت ما آمد و رفت مي‌كنند در ظل حمايت ما بوده و در مهد امن و امان باشند و مطمئناً به كار تجارت خود مشغول شوند و براي مساعدت به آنها آنچه كه ما را در قوه باشد در حق آنها دريغ نخواهد شد. بنابراين فرمان مطاع براي تمام حكام و فرماندهان شهرها و قلاع به تمام سرداران و مأمورين جمع‌آوري حقوق گمركي صادر مي‌شود كه درباره تمام عمال ملت انگليس كه به قصد تجارت به مملكت ما وارد شده و مشغول تجارت هستند نهايت همراهي و مساعدت مرعي دارند كه همه آنها راحت و آسوده بدون مزاحمت احدي در امور تجاري خود‌خواه براي متاع وارده و خواه براي متاع صادره مشغول باشند و مي‌بايد از آنها حمايت و حفاظت شود. عمال دولتي نبايد به هيچ اسم و رسمي از آنها ماليات يا حق راهداري مطالبه كنند و به هيچ عنواني نبايد از نمايندگان ملت انگليس وجهي مطالبه شود و رفتار شما نسبت به آنها بايد طوري دوستانه باشد كه آنها به ما اطمينان نموده در رفت و آمد خودشان كاملاً‌ آزاد باشند و هميشه بايد بدون دغدغه خاطر مشغول تجارت خود بشوند. در هر موقع كه مال‌‌التجاره خودشان را به فروش مي‌رسانند در نقل و انتقال وجوه آن مختار مي‌باشند و از طرف شما نبايد ممانعتي به عمل آيد. لازم است دولت محترم ما با ليوزاي انگليس مقيم بصره به خوبي بداند كه عواطف و همراهي ما درباره شما بسيار زياد و فوق خيال شماها است و براي امتحان، بهتر است به آزمايش بگذارند و ملت انگليس را تشويق كنند كه در ايران به تجارت خودشان توسعه دهند در آن وقت مشاهده خواهند نمود ما نهايت درجه براي حفظ امنيت آنها خواهيم كوشيد به علاوه هر اندازه متاع ملت انگليس وارد ايران گردد هيچ مانعي و رادعي براي ورود آن سد راه نخواهد بود و آزادانه در هر كجاي ايران بخواهند مي‌توانند متاع خودشان را به فروش رسانند و پس از فروش هم در تحت حفاظت ما آسوده‌خاطر وجوه آن را برگردانند. ما قول مي‌دهيم كه مطالبه حقوق گمركي نخواهيم نمود و آنچه هم در سابق برقرار بوده ما آنها را لغو و باطل مي‌نماييم. در اين تاريخ تمام آنها باطل است و فراموش نخواهد شد. به تاريخ هشتم ربيع‌الثاني 1202 مطابق 18 ژانويه 1788 تاريخ روابط سياسي انگليس در قرن 19 محمود محمود، جلد 1، ص 9.
2. وقتي گولداسميت انگليسي مي‌نويسد: «بعد از اينكه صادق‌خان از مأموريت مراجعت كرد جاسوسان آقامحمدخان او را تحت‌نظر داشتند خواجه قاجار متوجه شده بود كه اگر شركاي جنايت صادق‌خان نهاوندي در بين فراشان خلوت باشند به طور حتم بعد از مراجعت صادق‌خان به او خواهند گفت كه منزلش مورد تفتيش قرار گرفته است لذا به جاسوسان سپرد مراقب باشند چه كساني با او تماس حاصل مي‌كنند. جاسوسان ديدند همين كه صادق‌خان نهاوندي برگشت دو تن از فراشان خلوت به او نزديك شدند و چيزي به وي گفتند و صادق‌خان از حرف آنها ناراحت شد. باز ديدند كه بعد از خروج صادق‌خان نهاوندي از اطاق خواجه‌قاجار همان دو نفري كه به صادق‌خان نزديك شده بودند با وي صحبت كردند. جاسوسان اين موضوع را به اطلاع خواجه قاجار رساندند و به او محقق شد كه آن دو نفر همدست صادق‌خان نهاوندي‌اند. غروب آن روز آقامحمدخان مردي را كه در شماخي مورد سرقت قرار گرفته بود احضار كرد و آنگاه صادق‌خان نهاوندي و دو فراش را احضار كرد. آن دو نفر وقتي صاحب پول و طلاآلات را ديدند به لرزه درآمدند و سارقين مجبور شدند كه آنچه برده بودند، پس بدهند و خواجه قاجار از صاحب مال پرسيد آيا آنچه از تو گرفتند به تو رسيد وي گفت دويست تومان از پولي كه از من گرفتند كم است آغامحمدخان امر كرد دويست تومان از صندوق‌خانه او به متظلم بدهند و گفت اين مبلغ را از بقيه اموال اين سه نفر بعد از كشته‌شدنشان جبران خواهيم كرد. هر سه آن گفته را از دهان خواجه قاجار شنيدند و چون شب فرا رسيده بود هنگامي كه در بازداشت بودند، قطعيت قتل خود را با [........] و طرح نقشه قتل خان قاجار تبديل به احتمال نمودند. اين گونه شرح واقعه از جانب آن انگليسي بعيد نيست كه خود هم در ماجرا به نحوي دخالت داشته‌اند.
3. در مغرب ايران امپراتوري عثماني قرار داشت. اين امپراتوري عنوان خلافت اسلامي را داشت و اسلام با وجود سابقه گسترش يافتنش در اروپا مطلوب دول تازه قدرت‌يافته اروپا از جمله انگليس و فرانسه نبود و طبعاً دولت عثماني مي‌بايست كوچك شود و تجزيه گردد تا خطر بالقوه‌اي در مقابل اروپا نباشد و در هيچ زمان با ايران تشيع متحد نگردد. در جنوب ايران قبايل عرب در اطراف خليج فارس بر اساس سوابق طولاني تابع ايران بودند. تسلط ايران بر سواحل و جزاير خليج فارس به قرنها قبل مي‌رسيد و ادامه داشت اما انگليس با تسلط بر هند مي‌خواست كه قبايل عرب سواحل خليج‌فارس از نفوذ ايران خارج شده مطبع امپراتوري انگليس گردند. انگليس با توجه به ناوگان عظيم دريايي كم كم اين شيخ‌نشين‌ها را زير سلطه خود درآورد. براي انگليس اين قسمت هم در خليج فارس مهم بود.
4. در سال 1221قمري/1807م ناپلئون امپراطور فرانسه به دنبال عهدنامه فين‌كنشتاين هيأت نظامي سياسي گاردان را به ايران اعزام داشت. چهارده نفر افسران اين هيأت كارهايي را در نظام ايران انجام دادند و كارخانه توپ‌ريزي در تهران و اصفهان داير كردند. لباس يك شكل (اونيفورم) را معمول كردند. نظاميان را به صفوف مختلف سواره‌نظام، پياده‌نظام، توپخانه مهندسي تقسيم نمودند. توپخانه صحرايي برقرار ساختند. به كار گرفتن سرباز هم مربوط به همين دوره است. قبل از آن به تقليد از روسها (سالدات) مي‌گفتند از ميرزاابوالقاسم فراهاني كه هنوز به مقام صدارت نرسيده بود خواستند معادل سالدات را به فارسي جستجو نمايد و او كلمه سرباز را ارائه داد و مطلوب افتاد و تا به حال به كار مي‌رود.
5. در اين تاريخ فرمانده كل هندوستان ماركي ولزلي بود كه سياست امپراتوري انگليس در منطقه را اعمال مي‌نمود.
6. مورخين به صور مختلف از آمدن مهدي‌عليخان و اهداف او نقل كرده‌اند از جمله اعتمادالسلطنه در تاريخ منتظم ناصري آن را در رديف وقايع سال 1314 نگاشته كه براي تبريك سلطنت خاقان اعزام شده ناسخ‌التواريخ هم آن را ضبط كرده. روضه‌‌الصفاي ناصري با تفصيل بيشتري به آن پرداخته و چنانچه دقت شود، كار مهمي هم به نفع انگليس در مسافرت خود انجام داده است. ملاحظات سياسي مؤثر انگليسي‌ها در ايران از همين تاريخ شروع مي‌شود و استمرار پيدا مي‌كند و از همين زمان به صور مختلف اين سياست مخرب عالم تضعيف و انحطاط ايران مي‌گردد. بارزترين آن تا انقلاب مشروطيت از دست دادن ثلث خاك ايران است.
7. مهديقلي‌خان در مذاكرات با درباريان ايران دقت داشت كه وحشت انگليس را از جمله زمان شاه به هند نشان ندهد خودش در اين مورد مي‌گويد «من در مكاتبات خود مخصوصاً از بردن اسم فرمانفرماي هندوستان خودداري نمودم اما غيررسمي از فجايع و غارت افغانها در لاهور شرح مفصلي بيان نمودم و مخصوصاً گفتم هزاران سكنه شيعه آن نواحي از ظلم و تعدي افغانها متواري و به هند انگليس پناهنده شده‌اند و علاوه نمودم كه اگر پادشاه ايران قادر است از تجاوزات شاه افغان جلوگيري كند به خداوند لايزال و عالم انسانيت هر دو حكومت كرده است (به كتاب تاريخ قاجار نوشته واتسون مراجعه شود.)
8. واتسون نويسنده انگليسي در كتاب خود به نام تاريخ قاجار كه حوادث دوران فتحعلي‌شاه و محمدشاه را نگاشته مأموريت مهديقلي‌خان را بسيار موفقيت‌آميز مي‌شناسد زيرا توانسته شاه ايران را وادار كند به افغانستان حمله نمايد و خطر تيپوسلطان را از انگليس دور سازد. محمدشاه برادر زمان‌شاه كه به ايران پناهنده شده بود به جاي زمان‌شاه بر افغانستان مسلط گرديد. او ديگر كاري به هند مورد تصرف انگليس نداشت. تيپو صاحب هم سرانجام وسيله قواي انگليس به قتل رسيد و با اين شكل قيامي كه عليه انگليس در هند شكل گرفته بود خاموش گرديد. تجربه بسيار ذيقيمتي براي سياست انگليس به وجود آمد تا در آينده هم از آن استفاده كند.
9. ناپلئون در 1915/1800 قدرت بي‌سابقه‌اي داشت و در مقام روي‌آوري به متصرفات انگليس بود. در بهار آن سال از كوههاي آلپ گذشت و امپراتوري اطريش را شكست داد به طوري كه ژنرال ملاس فرمانده قواي اطريش در وضع تسليم شرايط پيشنهادي ناپلئون را پذيرفت. پل اول امپراتور روسيه هم كه با ارتش عظيمي به فرماندهي سووارد در ايتاليا در مقابل قواي ناپلئون مي‌جنگيد پس از چهل و پنج هزار نفر تلفات عقب‌نشيني كرد و به روسيه بازگشت. وحشت ديگري از قواي او كه در اخبار انگليس بود و براي تصرف هند تلاش مي‌كرد يا كشته شدند و يا به اسارت درآمدند. پل كه حريف را اين چنين نيرومند يافت جذب او شد و راه اتحاد با ناپلئون را در پيش گرفت. پل و ناپلئون هر دو مي‌دانستند كه حكمرانان داخلي هندوستان با استقرار سلطه انگليس بر آن سرزمين مخالفند و يك حمايت خارجي مي‌تواند آنها را در قيام عليه انگليس موفق سازد. بنابراين موافقت كردند به هندوستان حمله ننمايند. در ژانويه 1800 پل اول تزار روسيه فرماني صادر كرد و پرنس اورلف فرمانده كل قزاقها را مأمور حمله به هند ساخت و نوشت... من اين قواي اعزامي را تحت فرماندهي شما قرار مي‌دهم و اين مأموريت امتيازات زيادي براي تمام شماها فراهم خواهد كرد و براي ما ثروت زيادي توليد خواهد گرديد و يك بازار خوبي براي متاع مملكت ما تهيه خواهد شد در ضمن ضربت مهلكي به قلب دشمن وارد مي‌سازد. ضمناً ما يك وظيفه ديگر خود را نيز انجام داده‌ايم كه آن آزاد نمودن سكنه هندوستان است. ملل هندوستان بعدها مطيع ما خواهند بود چنان كه امروز مطيع انگليسها مي‌باشند و بايد كليه تجارت آن مملكت وسيع را براي خود اختصاص بدهيم. ناپلئون تمام دول اروپا را با ميل و رضا يا با تهديد عليه انگليس متحد كرده بود و همه بنادر اروپا براي تجارت انگليس بسته شده بود مي‌رفت كه هند را هم از دست بدهد. در چنين شرايطي انگليس به ايران روي آورد و دربار ناآگاه ايران را به دنبال مقاصد خود كشاند و با مقداري پول و هدايا آنها را سرگرم ساخت و تعهدات عجيب و غريب از زمامداران ايران گرفتند و وضع خود را مستحكم ساخت و در نتيجه فرصت يافت خطر اصلي را دفاع كند.
10.يك بار با دقت اين معاهده پنج ماده‌اي را مرور نماييد و دقت كنيد كه چگونه انگليس براي حفظ هندوستان سرزمين ايران و دولتمردان را وسيله قرار داده است. بين تعهدات انگليس و تعهدات ايران را مقايسه نماييد در حالي كه ايران در آن زمان براي مقابله با روسيه نياز به كمك داشته اما در اين معاهده از اين بابت مطلبي ندارد. اين قرارداد با يك مقدمه و حمد و ثناي خداوند و چند آيه از قرآن و با درود بر پيامبر اكبر و ائمه اطهار شروع و سپس شرح مبسوطي از اتحاد و اتفاق سخن گفته و به استحكام بين ملل پرداخته و بعد تعريف و تمجيدي از فتحعلي‌شاه و ذكر مقام و القاب حاج ابراهيم كلاله صدراعظم و چند سطري مورد تعريف و توصيف كاپيتان جان مالكم و اداي احترام به شاه انگليس و دعا به فرمانفرماي هند و بالاخره با اين عبارت مقدمه بيان مي‌يابد «اين معاهده كه بين دو مملكت معظم است وسيله و رابطه محكمي خواهد بود كه نسلاً بعد نسل آنها را به هم مربوط نمايد و هر دو دولت هميشه تا دنيا باقي است بر طبق قرارداد ذيل عمل خواهند كرد.»
 ماده اول ـ تا خورشيد جهان افروز ممالك دولتين معظمين پرتوافكن است و عالم را منور مي‌گرداند اين اتحاد و يگانگي هم بين دولتين در صحنه روزگار باقي خواهد ماند و ريشه شوم [.....] و نفاق براي هميشه قطع خواهد گرديد و جاي آن را [.....] خواهد گرفت كه اسباب كمك و مساعدت اين دو ملت باشد و علل [.....] و فساد تا ابد محو خواهد گرديد.
11.در 1217/1802م حاج خليل‌خان ملك‌التجار قزويني از جانب فتحعلي‌شاه به هند اعزام شد تا بر تصرف و اجراي معاهدات اصرار ورزد اما در اثر نزاعي كه بين همراهان سفير و سربازان محافظ رخ داد حاج خليل‌خان سفير ايران به قتل رسيد. حكومت انگليسي هند براي جلوگيري از تيرگي روابط رسماً معذرت خواست و مبلغ قابل‌توجهي به عنوان خون‌بهاي سفير براي فتحعلي‌شاه فرستاد براي ملاحظه تفصيل جريان قتل سفير و وحشت انگليسي‌ها از اين حادثه و عزاداري كه در هند به اين مناسبت صورت گرفت به جلد اول كتاب زندگي و مأموريتهاي مالكوم نوشته ويليام كي مراجعه گردد.
12. محمدنبي‌خان قزويني برادرزن حاج خليل‌خان سفير مقتول به اين مأموريت اعزام شد تا حمايت انگليس عليه روسيه را جذب نمايند، ولي او را مدتي طولاني نگهداشتند. بعد از 7 ماه فرمانفرماي هند او را پذيرفت و سرانجام به او گفتند معاهده انگليس و ايران براي جلوگيري از خطر ناپلئون بوده نه خطر روسيه. ناچار وي در اول ژانويه 1817 با دست خالي از هند بازگشت. (به كتاب جنگهاي افغانستان نوشته جان ويليام كي، صص 46ـ42 مراجعه شود.)
13. دولت بريتانيا پس از معاهده تيلسيت و احساس موقعيت مناسب براي نفوذ در ايران در يك زمان دو هيأت به سوي ايران روانه ساخت. هيأتي مستقيماً از جانب دولت انگليس به رياست سرهاردفورد جونز و هيأت ديگري از طرف فرمانفرماي هندوستان به رياست سرجان ملكم. ملكم اجازه ورود به تهران را نيافت ولي سرهارفورد جونز توانست با دربار ايران نزديك شود و معاهده 20 محرم 1224/1809م با ايران امضا نمود. يكي از همراهان جونز مورير است كه تمام جريان مسافرت را قدم به قدم و بر حسب سليقه و نظر خود به رشته تحرير درآورده و بنام سفرنامه مورير انتشار يافته است كه تمام جريان مسافرت را قدم به قدم و بر حسب سليقه و نظر خود به رشته تحرير درآورده و به نام سفرنامه مورير انتشار يافته است. قسمتي از اين نوشته وضع دربار و تشريفات آن را نشان مي‌دهد و از رفتار و اخلاق شاه و صدراعظم و وزيران و [....] سخن مي‌گويد و از استقبال و پذيرايي‌هايي كه رجال و درباريان از سفير داشته‌اند و تحفه و هدايايي كه رد و بدل شده، بحثهايي دارد. متن عهدنامه گوياي مقاصد انگليس در اعزام نماينده نشان مي‌دهد كه چه ظلم و ستمي به ايران روا داشته‌اند. در جهت توسعه روابط ميرزاابوالحسن‌خان شيرازي خواهرزاده ميرزاابراهيم شيرازي صدراعظم مقتول در رأس هيأتي همراه جونيز به لندن اعزام شد.
14. آنچه سرگوراوزلي در نامه 15 اكتبر 1844 خود به وزارت خارجه انگليس مي‌نويسد و توحش و بربريت آن سيماي واقعي خود آنها است كه با توطئه و فريب و نيرنگ و خدعه و پشت هم اندازي و جاسوس پروري سعي در بردن ثروت ملل افريقا و آسيا در قرون گذشته داشته‌اند. اين براي انگلستان افتخاري نيست كه در قرن 18 و 19 غارتگر بوده‌اند و در قرن بيستم نفرت مردم بسياري از كشورها را جذب كرده‌اند. آنچه آنها ارتزاق مي‌كنند دسترنج و مايملك مستضعفين جهان است. والا محصول جزيره بريتانيا قادر به تأمين سه ماه آن كشور هم نيست. اقتصادي كه وسيله غرب تنظيم و گسترش يافته و با ابواب تجارت و مبادلات و پايه‌هاي علمي توجيه مي‌شود سبب مي‌گردد كشوري كه دهها ميليارد دلار درآمد از صادرات نفت دارد و به علاوه از حيث گندم خودكفا و محصولاتي مثل خرما رتبه اول و توليداتي مثل فرش كم‌نظير باشد فقير و توسعه نيافته محسوب شود و جزيره‌اي مثل بريتانيا ثروتمند تلقي گردد. تنها صنعت و علم نيست كه امتياز برتري را براي خود قائل هستند اين زير پا گذاشتن حقوق طبيعي و اوليه مردم ساير كشورها با اتكاء به قدرت تسليحاتي و كشتن و تخريب و ايجاد اختلاف و نفاق و مهارت در رواج خرافات و دور نگهداشتن ملل از مطالبه حقوقشان بوده است.
15. ما اشاره‌اي به جنگهاي روسيه و ايران را از آن جهت لازم ديديم كه در وقوع اين جنگها و ادامه آن و سپس صلح و از دست دادن شهرهايي از ايران دست انگليس را مي‌بينيم و در زماني كه انگليس تعهداتي را پذيرفته بود و افسران انگليسي در جنگ بايد ارتش ايران را ياري كنند، خيانت كردند.
16. سرگوراوزلي جانشين سرجان فورد جونز پس از ورود به ايران با خصوصياتي كه قبلاً از او ياد كرديم به سرعت با دربار و درباريان ايران آشنايي و دوستي كامل پيدا كرد و طرف توجه خاص شاه قرار گرفت و با شاه قرار گذاشت يك عده پنجاه هزار نفري قشون ايران را تحت تعليم افسران انگليسي قرار دهد و سي هزار قبضه تفنگ هم از هند براي قشون ارسال شد و با اينكه عباس ميرزا تمايل داشت ملكم به خدمت سپاه ايران بيايد مأموريت ديگري پيدا كرد و از ايران رفت. هداياي پادشاه انگليس براي شاه ايران به تهران رسيد مورير در اين مورد مي‌نويسد: «تمام اين هدايا از نظر شاه گشت و كالسكه‌اي را كه (يكي از هدايا بود) با تشريفات مخصوص با دست از كوچه‌هاي تنگ تهران كشان كشان به عمارت شاه برديم. فتحعلي‌شاه با درباريان خود آمده خوب تماشا نمود و فوق‌العاده خوشحال گرديد و رفت توي كالسكه نشست. عده‌اي از وزراي شاه كه در اين ميان ميرزاحسن‌خان شيرازي بود با فرج‌الله خان صاحب‌الدوله با لباسهاي درباري خودشان را به كالسكه بسته (يعني كار اسب را انجام داده‌اند) شاه را اين طرف و آن طرف راه مي‌بردند و شاه اظهار خوشحالي مي‌نمود. ميرزا شفيع‌صدراعظم اظهار تعجب مي‌نمود از اينكه كالسكه هم به جلو و هم به عقب كشيده مي‌شود.» سرگوراوزلي موقعيت مهمي پيدا كرده بود، مورد اطمينان شاه بود. ديگري سرّي نبود كه به او بازگو نكنند وي به تبريز رفت تا با عباس‌ميرزا هم آشنا شود. يك ماه در تبريز ماند. طوري كه عباس‌ميرزا نايب‌السلطنه را مجذوب ساخت و با او دوست شد كه ديگر آداب و رسومي بين ‌آنها وجود نداشت. عباس‌ميرزا اميد داشت با شورشي كه در گرجستان عليه روس‌ها به وجود آمده نقاط از دست داده را بازپس گيرد و سرگوراوزلي را وسيله‌اي در اين جهت تصور مي‌كرد اما به زودي دريافت كه سرگوراوزلي هم براي دريافت تقاضاهاي او و شرايط صلح روبرت گوردن را به گرجستان فرستاد و عباس‌ميرزا را با اصرار وادار ساخت تا تسليم جرياني باشد كه او پيش مي‌آورد. سرگوراوزلي گزارش گوردون در ارتباط با اختيارات ژنرال در [...] براي صلح و تقاضاي متاركه جنگ را وسيله موريه براي عباس‌ميرزا كه در اردو بود فرستاد و سرانجام عباس‌ ميرزا پس از ملاقات با سرگوراوزلي پذيرفت تا فرمانفرماي كل گرجستان را در آق‌تپه ملاقات نمايد.
17. با كوشش نماينده انگليس محل مذاكرات صلح گلستان مشخص شد. گلستان خطه‌اي است در كنار رود سيوا در قره‌باغ ابتكار متاركه جنگ و پيمان صلح گلستان مربوط به سرگوراوزلي و فعاليت همه جانبه‌اي است كه به دنبال شكست مذاكرات اصلاندوز انجام داد. مكاتبات وي با وزارت خارجه انگليس و گزارشاتي كه در اين خصوص به وزير خارجه كشور متبوع خود داده نشان مي‌‌دهد كه سرگوراوزلي از يك طرف رابطه خود را با فرانده كل قواي روس حفظ كرده و از طرف ديگر به فتحعلي‌شاه فشار وارد ساخته تا او را وادار به قبول مذاكرات صلح نمايد.
18. سفير انگليس در ايران سرگوراوزلي بعد از ورود به تبريز در نامه‌اي به وزير خارجه انگليس چنين گزارش داد با تهديد به قطع پرداخت كمك مالي بالاخره موفق شدم اجازه پادشاه را تحصيل كنم كه با نمايندگان دولت روس بدون دخالت ميرزا بزرگ و اطرافيانش داخل مذاكره شوم. اكنون افتخار دارم به اطلاع شما برسانم كه ما توفيق يافتيم به رفيق و متحد خود روسيه حتي از اين ناحيه دور كمك كنيم زيرا من اختيار تام دارم متاركه جنگ ميان دولتين ايران و روس را براي مدت يك سال به مرحله قطعي برسانم با اين ترتيب روسها خواهند توانست از سپاهيان قفقاز بر ضد دشمن مشترك استفاده نمايند. (نامه مورخ 10 ژوئيه سرگوراوزلي به ويكونت كاريره)
19. به نامه‌هاي متعدد نمايندگان انگليس به وزارت خارجه كشور متبوع خود و ديگر اسناد و كتب تاريخي در مورد جنگهاي ايران و روسيه و عهدنامه‌هاي گلستان و تركمانچاي مراجعه كنيد. ملاحظه مي‌‌نمائيد كه سياستمداران و زمامداران كشور انگليس در 180 سال قبل با چه مكر و حيله‌ و تزويري نظرات خود را به اولياء حكومت ايران تحميل مي‌كردند و سند قدرداني هم مي‌گرفتند.