انگلستان، رضاخان و تسليم خزعل

 انگلستان، رضاخان و تسليم خزعل

[خزعل (دست راست) در كنار يكي از امراي عرب]

شيخ خزعل از قبيله بني کعب يکي از رجال انگلوفيل ايران بود که از دوره مشروطه به بعد در تحولات سياسي ايران در استان خوزستان نقش مهمي داشته است. او از انقلاب مشروطيت هواداري کرد و در دوران جنگ جهاني اول نيز کمکهاي شاياني به دولت انگلستان کرد. بدين ترتيب، او توانست اطمينان کامل انگلستان را به خود جلب کرده و با پشتيباني آن دولت به حاکم قدرتمند و بي‌رقيب خوزستان تبديل گردد. با توجه به موقعيت و اهميت منطقه نفت‌خيز و استراتژيک خوزستان، وجود شيخ خزعل براي بريتانيا از اهميت بسيار بالايي برخوردار بود. اما سرانجام در سال 1303 شمسي به وسيله رضاخان از صحنه سياست ايران و خوزستان حذف گرديد. هنگامي که رضاخان دست به کار حذف خزعل شد، تحريکات کميته قيام سعادت را نشانه آن دانست که خزعل در پي جدا ساختن خوزستان از خاک ايران است و دولت انگليس نيز او را در اين نيت سو، حمايت مي‌کند. بدين گونه چنين وانمود ساخت که حذف خزعل، اقدامي براي جلوگيري از تجزيه ايران و مبارزه با مهم‍ترين عامل انگليس و منافع آن دولت است. کتاب سفرنامه خوزستان تنها براي توجيه و القاي همين ديدگاه است. به پيروي از رضاخان، ديگر پهلوي‍ستاييان و پهلوي‍نگاران هم در شرح اين مدعا به قلمفرسايي پرداخته و انبوهي از متون تاريخنگاري پهلوي را به اين مقوله اختصاص دادند، به گونه‍اي که بسياري از کساني که آگاهي تاريخي‌‍شان محدود به تاريخ‌‍نگاري يادشده است، از فيلم زندگي سياسي شيخ خزعل تنها تصوير آگرانديسمان شده و تحريف شده سال 1303 را به ياد مي‍آورند و مي‌بينند.
 
اما ديدگاه مستقل از تاريخ‌نگاري رايج پهلويستي، روايت ديگري از حذف خزعل دارد. مفروضات مهم ديدگاه يادشده اين است که دولت بريتانيا با انجام کودتاي 1299 و روي کار آوردن مهره‌اي مطمئن‌تر که افزون بر خوزستان، در سراسر ايران براي آنها کارآمدي داشته باشد، ديگر از دست‌پروردگان جزئي محلي بي‌نياز شده و آنان را به عنوان ابزارهاي زائدي که دوران مصرفشان به پايان آمده بود، مي‌نگريست. به همين دليل حذف آنان را در دستور کار خود قرار داد و به همان ميزان که از تثبيت و استقرار دولت کودتا مطمئن مي‌شد، دست از حمايت اين دست‌پروردگان محلي برداشته و دولت کودتا را در حذف آنان ياري مي‌داد. در اين فرايند تدريجي و پر احتياط، خزعل مهم‌ترين و آخرين آنان بود. در اين ديدگاه، حذف خزعل نه تنها اقدامي ضدانگليسي نبوده، بلکه به درست، خواسته آن دولت و در راستاي برنامه‌ها و منافع آن نيز بوده است.

به نظر مي‌رسد افزون بر استدلالهاي فراوان در تأييد اين ديدگاه، دست کم اسناد منتشرشده وزارت خارجه بريتانيا هم ديدگاه حاکم بر تاريخنگاري پهلويستي را بي‌اعتبار ساخته و ديدگاه مستقل را تأييد مي‌کنند. با اشاراتي کوتاه به گزيده‌اي از اين اسناد، داوري را به خوانندگان مي‌سپاريم.

لورين در گزارش مورخ 7 فوريه 1924/ 17بهمن 1302 يعني يک سال پيش از حذف خزعل مطرح مي‌کند که شيخ اينک به چيز ناهنجاري مبدل شده است که سرنوشتش بايد فرع بر ملاحظه اصلي باشد و ملاحظه اصلي اکنون ايراني ثابت و يکپارچه، ديواري محافظ در برابر تهديد شوروي به خليج فارس و هند است.

او در گزارش ديگري در 20 فوريه 1922/ 1 اسفند 1300 مي‌نويسد: رضاخان همان کاري را که انگليسيها مي‌خواستند به دست انگليسيها انجام دهند، به دست ايرانيها خواهد کرد.

در 12 شهريور 1301 ايشان در گزارشي براي کرزن مي‌نويسد: بايد پيوسته به خاطر سپرد که ملاک نهايي مناسبات ما با ايران، تهران است و اينکه يکپارچگي تمامي امپراطوري ايران به طور کلي و در درازمدت براي مصالح بريتانيا مهم‌تر است تا تفوق محلي هر يک از دست‌پروردگان ويژه ما.

در گزارش ديگري در 10 ژانويه 1923/ 19 دي 1301 پس از اطمينان از برخي پيشرفتهاي رضاخان مي‌نويسد: اينک هنگام آن رسيده است که پيوندهايمان را با دست‌پروردگان محلي شل کنيم و پشتيباني از وزير جنگ (رضاخان) قطعاً به معني سلب دوستيهاي محلي ما است که دشوارترين و مهم‌ترين آنها البته شيخ محمره (خزعل) است.

در گزارش ديگري آورده است، رضاخان مي‌تواند موهبتي براي ما باشد و اظهار نگراني مي‌کند که اگر رضاخان در کارهايش موفق نشود، دشمنان او در تهران فرصت مي‌يابند تا از کار برکنارش سازند.

در گزارشهاي ديگري آمده است که رضاخان پس از آمادگي، مقامات انگليسي را مطمئن مي‌سازد که آماده عمليات موفقيت‌آميز جنوب است. حيثيت او در خطر است و بايد به جنوب برود.

دولت انگليس هم پس از اين اطمينان و با توجه به ضرورت مسئله براي حفظ و تحکيم رضاخان، نه تنها به تدريج و به طور نامحسوس دست از حمايت خزعل برمي‌دارد بلکه از پشتيباني عشاير ديگر از او جلوگيري به عمل آورد و سرانجام هم به او دستور داد که تسليم رضاخان گردد.

اينها همه در گزارشهاي وزارت خارجه بريتانيا آمده است. براي نمونه، پس از آنکه زمينه حذف خزعل کاملاً فراهم شد، آنان که سالها او را در رويارويي با دولتهاي مرکزي و نپرداختن ماليات ياري مي‌دادند، سرانجام در نامه‌اي به طور رسمي به او نوشتند که ايشان به دليل سرکشي عليه حکومت مرکزي و نپرداختن ماليات، حق استناد به تعهدهاي بريتانيا را که از خودمختاري او پاس دارد، از دست داده است چون اين تعهدات مشروط به وفاداري به حکومت مرکزي بود!

سرانجام لورين به کنسول انگليس در اهواز دستور مي‌دهد که شيخ را مجبور کند تا تسليم شده و به پيشباز رضاخان برود.