فلاكت جامعه ايراني عصر رضاشاه و كتمانكاري منابع اسنادي انگليس

فاصلة زماني سالهاي 1921 تا 1941 در تاريخ ايران بيشتر به يک خلأ ميماند. برغم کتابهاي تاريخي متعددي که نوشته شده است، اطلاعات بسيار ناچيزي از اين دوره در دست است. قحطي اسناد و مدارک تاريخي را ميتوان از انتشار فقط يک جلد مدارک مربوط به رضا شاه در اين دوره، که در سال 1999 در تهران انتشار يافت، کاملاً دريافت. به چندين دليل روشن، مدارک مستندِ بسيار اندکي در ارتباط با اين دوره وجود دارد. نخست اينکه شدت سانسور در طول دوره مزبور، ثبت بيطرفانه و دقيق رويدادها را بسيار دشوار ميساخت. علاوه بر اين، در دوران حکومت پهلوي دوم (1941-1979)، بسياري از مدارک جرم رضا شاه از بين برده شد و مورخان از هرگونه تحقيق و موشکافي درباره رويدادهاي اين دوره برحذر شدند. دليل ديگري که تاريخ اين دوره را در هالهاي از ابهام فرو برده است، اتکاي تقريباً صرف محققان به اسناد ديپلماتيک انگلیس درباره ايران است. با توجه به اشغال نظامي ايران و كودتاي 1299 افتادن کنترل امور ايران دست انگليسها؛ نقش تعيين کننده انگليسيها در به قدرت رسيدن پهلوي اول و دوم؛ و همدستي آنها با رضا شاه، نبايد انتظار داشت که اسناد ديپلماتيک انگلیس تصوير دقيق و بيطرفانهاي از اوضاع آن زمان در اختيار ما بگذارد. بر اساس مدارک و اسناد وزارت امور خارجه آمريکا درباره ايران، 1941-1921، وقايع هولناکي در سالهاي 1921 تا 1941 در ايران اتفاق افتاد. انگليسیها خيلي خوب ميدانند كه چون رضا شاه با کمک و حمايت آنها به قدرت رسيد و به مدت 20 سال بر سر کار ماند، مسئوليت نهايي جناياتي که در طول اين دوره رخ داد بر عهده آنهاست. به همين دليل، از همان ابتدا بنا را بر پنهانکاري گذاشتند. نمونههاي بارزي از دروغگويي و فريبکاري انگليسیها درباره نقششان در ايران را ميتوان در اسناد و گزارشهاي پارلمانيشان یافت.
متعاقب حمله انگليس و اشغال نظامي ايران در سال 1918، توجه آمريکا به ايران بیشتر شد. کمي پس از اشغال نظامي ايران، سفارت آمريکا در تهران شروع به تهيه و ارسال گزارشهاي مفصلي درباره وضعيت سياسي، نظامي، و اقتصادي ايران کرد. گزارشهاي نظامي و سه ماهه هيأت نمايندگي آمريکا که از اکتبر 1918 تا آوريل 1921 به وزارت امور خارجه ارسال شد مجموعهاي بسيار ارزشمند از مدارک تاريخي را تشکيل ميدهد . دولت آمريکا در طول دهه 1920 با انتصاب هيأتي از مستشاران مالي به رياست آرتور چستر ميلسپو و تلاش شرکتهاي نفتي آمريکا براي يافتن جاي پايي در امور نفتي ايران، سعي در حفظ منافع خود در ايران داشت. مکاتبات ميلسپو با وزارت امور خارجه و گزارشهايش به سفارت آمريکا در تهران که به طور مقتضي به واشنگتن ارسال ميشد، و بدين ترتيب در بايگاني وزارت امور خارجه آمريکا ثبت و ضبط شده است، منبعي غني از مدارک تاريخي بر جاي گذاشته است. نارضايتي عميق و خصومت آشکار دولت آمريکائيها با سياست پسرعموهاي انگليسيشان در ايران کاملاً از اين اسناد و مدارک ديپلماتيک پيداست. روشن است که ديپلماتهاي اعزامي آمريکا به ايران از سياستهاي انگليس در ايران، غارت نفت اين کشور، و تحميل يک ديكتاتور نظامي ددمنش و بيسواد بر آن، منزجر بودند. علاوه بر اين، آنها از کوتاه شدن دست شرکتهاي آمريکايي از سفره نفت ايران توسط انگليسیها و سلطه آنها بر نيروي هوايي ارتش ايران كه به ضرر آمريکا بود بسيار خشمگين بودند، ولي تمايلي به رويارويي مستقيم با انگليسیها نداشتند.(1) البته لازم نبود خيلي منتظر بمانند. در سال 1942، دولت روزولت از فرصتي که به سبب مشکلات عديده انگليس در طول جنگ جهاني دوم ايجاد شده بود، سود جست و به بيست و پنج سال سلطه انحصاري انگليس بر ايران خاتمه داد. عصر سلطه آمريکا شروع شده بود، و اين سلطه در طول جنگ سرد نيز ادامه يافت تا آنکه معلوم شد اتحاد شوروي در حال فروپاشي است. چنانکه اسناد وزارت امور خارجه آمريکا به روشني نشان ميدهد، دولت آمريکا حتي از همان سال 1921 نيز تنفر عميقي از پهلويها داشت. برخي نظراتي که وزيران مختار و کارداران آمريکا درباره رضاخان ابراز داشتهاند بسيار خارج از ادب ديپلماتيک است. علاوه بر اين، دولت آمريکا به هيچ وجه دلباخته پسر و جانشين رضا شاه نيز نبود. حمایتها و کمکهای دولت آمريکا به رژيم پهلوي از سال 1942 تا 1978 صرفاً بر اساس ملاحظات استراتژيک و ژئوپوليتيک بود. با نزديک شدن روزهاي پاياني جنگ سرد، نفسهاي رژيم ايران نيز به شماره افتاد و حكومت از هم فروپاشيد و ايران توانست استقلال خود را بازيابد.
يکي از نشانههاي علاقه مفرط آمريکا به حفظ منافع خود در ايران در سالهاي 1918 تا 1941، اعزام تعدادي از توانمندترين ديپلماتهاي آمريکايي به اين کشور بود، که از ميان آنها چارلز کامر هارت ، وزير مختار آمريکا در ايران از سال 1930 تا 1933، برجستهترينآنها به حساب ميآمد. گزارشهاي فراوان، تیزبینانه، و غالباً عالي او درباره اوضاع و شرايط ايران و رضا شاه بسيار خواندني است. گزارشهاي او درباره «حرص و طمع جنونآميز» رضا شاه، و مالاندوزي و ددمنشيهاي شخصياش نمونهاي عالي از گزارشنويسي ديپلماتيک به حساب ميآيد. گزارشهاي هارت درباره دستگيري و قتل دوستش عبدالحسين تيمورتاش، وزير دربار تواناي رضا شاه، از جمله نمونههاي کلاسيک گزارشنويسي است. علاوه بر این، گزارشهاي او دربارة اعطاي امتيازات نفتي 1933 به انگليسیها، و نقش شخص رضاشاه در تحميل اين قرارداد به مذاکرهکنندگان ايراني که در قبول آن اکراه داشتند، يک سند تاريخي ارزشمند است. از جانشينان هارت نيز گزارشهاي مفصلي درباره آغاز مجدد حکومت وحشت در ايران پس از سال 1933؛ قتل در زندانها؛ اعدامهاي غيرقانوني؛ و فجيعتر از همه، کشتار ددمنشانه تظاهرکنندگان و زائران حرم امام رضا در روزهاي 12 تا 14 ژوئيه 1935 باقي مانده است.
با شروع جنگ جهاني دوم، آمريکا توجه بيشتري به ايران پيدا کرد. گزارشهايي که درباره اوضاع اقتصادي ايران در سالهاي 1940 تا 1941 در دست است حکايت از کشوري آسیبدیده دارد. ميدانيم که در سال 1941، پس از بيست سال چپاول و ددمنشي حکومت، مردم ايران با کمبود شديد مواد غذايي مواجه شدند. در سالهاي 1940 تا 1941 مردم تهران چندين بار بر سر مسئله نان شورش کردند. بنابراين، ميتوانيم با استفاده از اين اسناد، کذب افسانهها و تبليغاتي را که انگليسیها درباره رضا شاه و عصر طلايياش ساخته و تا به امروز تداوم بخشيدهاند، ثابت کنيم.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت :
1 - نک صباحی، سیاست انگلیس در ایران، صص 154-141.