زمينه‌هاي شکل‌گيري سياستهاي استعماري در شرق ايران

حوزه حکمراني خاندان علم واقع در شرق ايران و در يک منطقه بسيار گسترده و طولاني در سراسر مرزهاي شرقي از ابتداي نيمه جنوبي استان خراسان تا منتهی‌اليه جنوبي ايالت سيستان بود. اين ناحيه که سراسر از بيابانهاي لم‌يزرع و ارتفاعات مختلف در بخشهاي شمالي و دشتهاي خشک و سوزان پوشيده شده بود به دلايل مختلف مورد توجه قدرتهاي استعمارگر بود. يکي از مهم‌ترين اين دلايل هم‌جواري اين ناحيه با کشور هندوستان بود که براي قدرت‌هاي بزرگ در منطقه منافع سرشاري داشت و ايران مجبور بود تاوان اين همسايگي را بپردازد. در آن زمان افغانستان هنوز رسماً بخشي از خاک ايران بود و ايران از ناحيه شرق مرزي مشترک و طولاني با هندوستان داشت و از طرف شمال با روسيه همسايه بود. آسيب‌پذيري شرق ايران از طرف همسايه شمالي او، يعني روسيه و در نتيجه به خطر افتادن هندوستان از سوي اين کشور مسئله‌اي بود که انگلستان را نگران مي‌ساخت. در واقع در آن زمان با توجه به اشتهاي سيري‌ناپذير روسيه در توجه به هندوستان و همچنين آسيب‌پذيري ايران به عنوان سدي حايل ميان هند، انگليس و روسيه تزاري بود که انگلستان تشخيص داد افغانستان را از خاک ايران جدا کند تا به صورت مستقل اداره شود. از نظر دولتمردان انگليسي هر چند در ظاهر به نظر مي‌رسيد حکمرانان افغانستان استقلال يافته کمتر از دولت انگلستان حرف شنوي دارند امّا به دليل خوي و خصلت نظامي‌گري و بي‌باکي و جسارتي که داشتند بهتر از ايران مي‌توانستند در مقابل تجاوزات احتمالي روسيّه به ايستند.

از آنجا که تسلط دولت مرکزي قاجار در افغانستان بسيار ظاهري و ضعيف بود امور اين مناطق را خاندانهاي متنفذ و سران طوايف محلي اداره مي‌کردند که غالباً درگيريها و زد و خوردهاي رقابت‌آميز بين سران قبايل و خاندانهاي محلي در هرات، قندهار و کابل و ديگر نقاط پيش مي‌آمد و آرامش را از اين منطقه سلب مي‌کرد. در سيستان نيز وضعيت مشابهي وجود داشت و کمتر مي‌شد به امنيّت و آسيب‌ناپذيري اين ناحيه از قلمرو کشور اميد بست.

در چنين شرايطي بود که استراتژي بريتانيا در مناطق شرقي ايران شکل مي‌گرفت و به تدريج هيئتهاي مختلف نظامي ـ سياسي انگلستان به طرق مختلف به منطقه اعزام مي‌شدند تا راهکارهاي نفوذ در منطقه، و ايجاد موانع در برابر توسعه‌طلبي و پيشرفت روسيّه را دريابند. در واقع گزارشهاي ميسيونرهاي مختلف از اين مناطق بود که دولتمردان انگلستان را متقاعد مي‌ساخت تا جهت کنترل اوضاع و احوال اين منطقه اقدامات اساسي‌تر انجام دهند.

در پي گزارشهاي هيئتهاي متعدد از جمله هيئت سرهنگ سي.اي. استيوارت و سرهنگ يان اسميت که در منطقه تفحصات گسترده‌اي را آغاز کرده و نتيجه کنکاشهاي خود را به دولت بريتانيا اعلام کرده بودند استراتژي جديد بريتانيا در منطقه شرق ايران شکل جدّي‌تر به خود گرفت. هر چند قبل از اين نيز افرادي مانند سر راولينسون، فريزر، و ديگران درباره اهميّت استراتژيک منطقه شرق ايران و سيستان و افغانستان گزارشهاي مبسوطي به دولت متبوع خود ارائه داده بودند.

سرهنگ مک گرگور افسر انگليسي که در سال 1292ق/ 1875م از مناطق شرقي ايران ديدن کرده بود، اهميّت اين منطقه را به دولتمردان خود گوشزد مي‌کند و مي‌نويسد:

              ... اميدوارم خوانندگان اين نوشته مرا آن قدر ابله ندانند که تصوّر کنند يک ماه سرگرداني در اين بيابانها به منظور تفريح بوده است. من کار ندارم آن سرهنگ روسي به چه دليل به اينجا آمده بود، سفر او خواه به منظور پيدا کردن راهي براي خشکاندن مرداب سيستان يا براي مطالعه ارتفاع نسبي کوير نمک و لوت و يا هر منظور ديگر که بوده باشد مهّم نيست. موضوع مهّم آن است که اين سرهنگ انگليسي ]نويسنده[ به تفريح دلخوشي نداشته، بلکه آمده کشوري را مطالعه کند که در آينده دسيسه‌هاي روزافزون روسها در آن منافع آينده دولت او را به خطر خواهند افکند. همچنين آمده تا اطلاعاتي درباره راهها و نظاير آن براي دولت متبوع خود جمع‌آوري کند. 1

 وي، به ويژه، به اهميّت سوق‌الجيشي بسيار مهّم ايران در رابطه با هندوستان اشاره کرده و به دولتمردان کشور متبوعش القا مي‌کند که «ايران در واقع کليد منطقه است».2

در واقع استراتژي جديد انگلستان در منطقه در پيوند با احتمال اشغال مناطق مرو و آسياي ميانه تدوين مي‌شد؛ انديشه‌اي که در نهايت صحّت آن به ثبوت رسيد و دولت روسيّه تزاري با تصرف خانات آسياي ميانه قدمي ديگر به هندوستان نزديک شد. مک گرگور سرهنگ انگليسي در سال 1292ق/ 1875م چند سال قبل از تصرف مناطق سابق‌الذکر، از اين که روسها در فکر تصرف اين مناطق هستند بسيار متأسف است و دولتمردان روسيه را شماتت مي‌کند و اقدام روسيه را در اين مورد غيرعادلانه مي‌داند. با اين حال به دولتمردان دولت متبوع خود گوشزد مي‌کند که مبادا چشم خود را بر آثار سوء و مخرب چنين طرز تفکري که در دولتمردان روسيه وجود دارد ببندند. لازم است پيش از آن که روسيّه با اشغال اين مناطق به مثابه خاري در چشم انگلستان شود جلوگيري به عمل آورند، چرا که به نظر وي اشغال خانات مرو و آسياي ميانه از سوي روسيّه «بسان ذره سمّي است که بر زخمي گذارند که سبب مي‌شود زخم بيشتر چرکين شود.»3

پابه‌پاي تلاشهاي انگلستان جهت نفوذ در شرق ايران، روسيّه نيز به شکل گسترده‌اي درصدد سبقت گرفتن از حريف خود بود، چنانکه در ناحيه بلوچستان افکار روسيه دوستي را ترويج مي‌کرد و در تلاش بود از احساسات مذهبي مردم اين منطقه که اغلب اهل تسنّن بودند بهره بگيرد تا بتواند قرابتي مذهبي ميان آنها و مردم افغانستان به وجود آورد و قدمي به سوي هندوستان بردارد.

لرد کرزن سياستمدار برجسته انگليسي که در اوايل دهه آخر قرن نوزدهم از ايران ديدن مي‌کند از اشتهاي سيري‌ناپذير روسيه جهت دست‌يابي به قلمرو سيستان سخن مي‌گويد که اين کشور مي‌کوشد تا از طريق راه مشهد ـ سيستان به دريا دسترسي پيدا کند. وي همچنين از نفوذ عناصر طرفدار روسيه در قلمروهاي جنوبي ايالت خراسان گزارش مي‌دهد که تلاش مي‌کنند اطلاعات مناطق مرزي ايران و انگلستان در سيستان و جنوب خراسان را دراختيار روسيه قرار دهند: «در گرداگرد خراسان از شمال غربي تا جنوب شرقي نقاط فراواني هست که صحنه فعاليت و نفوذ و تحرکات دايمي روس است و بدين‌ترتيب تارهاي مسکو رفته رفته و با اطمينان خاطر بر قامت قرباني موردنظر ايشان تنيده مي‌شود.» وي علاوه براين، به گستردگي بيش از حد قدرت روسيه و حوزه مستعد جهت نفوذ روسيه اشاره دارد که از استرآباد تا قوچان و کلات و خواف و سيستان گسترده است، و هشدار مي‌دهد که اگر سياستمداران لندن اقدامات لازم را به عمل نياورند موقعيت جديد «نشان خواهد داد که چگونه و تا چه اندازه وضعي ناشي از همسايگي دولتي نيرومند که نقاط کوهستاني را هم در دست دارد، ممکن است در مقابل همسايه‌اي که ضعيف و ناتوان است براي دولت روس وضع ممتاز قاطع ايجاد کند.»4

کرزن همچنين اهميت سوق‌الجيشي و مهم مرزها و قلمروهاي شرقي ايران را گوشزد مي‌کند. به عقيده وي از آنجايي که ايران از گردنه ذوالفقار تا انتهاي جنوبي سيستان داراي مرز مشترکي با افغانستان است، هر دولتي که بتواند به داخل ايران نفوذ کند و در آن مستقر شود، کليد هرات را در دست خواهد داشت، چرا که جاده‌اي عرابهرو که بين راه مشهد و هرات کشيده شده مي‌تواند فراه و گرشک تا قندهار را نيز تهديد کند و تا سواحل رود هيرمند را تحت کنترل درآورد. نايب‌السلطنه هند خطر استقرار روسيه در خراسان را هشدار مي‌دهد، چرا که بدين‌ترتيب تدريجاً خواهد توانست به درون مرزهاي جنوبي خراسان و سيستان نفوذ پيدا کند، به ويژه اين که تا آن زمان هنوز خطوط مرزي ايران و افغانستان و بلوچستان هند و ايران روشن نبوده است. به عقيده وي در صورت اهمال انگلستان، روسيه خواهد توانست با گسترش دادن راه‌آهن خود تا نصرت‌آباد، مرکز سيستان، در صدد تصرف بندري در کناره اقيانوس هند برآيد و «به اين‌ ترتيب آرزوي ديرين او که دسترسي بر مخرجي به درياهاي جنوبي است تحقق خواهد يافت». او عقيده برخي از سياستمداران انگليسي را که راه خراسان تا هند را خيلي طولاني مي‌دانند به باد انتقاد مي‌گيرد و آن را استدلالي غلط مي‌داند که اين دسته «با کمال حماقت تکرار مي‌کنند که تجربه‌هاي گذشته بي‌پايگي آن را نشان داده است.» به نظر وي افغانستان سدي پولادين در سرحدات شمالي «هندوستان عزيز» است و اگر اجازه داده شود که دولت ثالثي مانند روسيه به حريم آن نزديک شود اين عمل در واقع در حکم خبطي بزرگ و نابخشودني است. وي وظيفه انگلستان را جهت حفظ حريم هندوستان نگهداري وضع موجود و نفوذ هر چه بيشتر در مرزهاي شرقي ايران در خراسان و سيستان مي‌داند و عقيده دارد که انگلستان بايد «ناظر و نگران آزادي راه‌هايي باشد که براي پيشرفت تجارت انگلستان ضرورت کامل دارد و اگر آن راهها به جاي دوست در دست قدرتي بيگانه باشد خطر نماياني از لحاظ هندوستان خواهد بود.» کرزن تأکيد دارد که لازم است دولت بريتانيا تعداد نمايندگيها و کنسولهايش را در سراسر قلمروهاي شرقي ايران از خراسان شمالي تا سيستان گسترش دهد، به ويژه قلمروهاي خراسان جنوبي و سيستان را که با مرزهاي بلوچستان انگليس ارتباط تنگاتنگ دارد براي تأمين نيازها و منافع بريتانيا مهّم مي‌شمارد و دست‌يابي به اين مناطق را در حکم در دست گرفتن تمام بازارهاي داخلي ايران براي بريتانيا مي‌داند و معتقد است که اين منطقه «کانون قدرت اقتصادي ما در سراسر ايران مرکزي و جنوبي خواهد شد و حتّي کليد و راز تفوق روس را در خراسان شمالي نيز مي‌توان در هم شکست.»5

در پي ارسال گزارشهاي هيئتها و متخصّصان متعدد انگليسيها از مناطق شرق ايران بود که توجه انگلستان به طور جدّي به اين مناطق معطوف شد. چنان که در سال 1308ـ1309ق/ 1890ـ1891م در پي نفوذ هر چه بيشتر در بازارهاي ايران، ناحيه بلوچستان ـ سيستان ـ مشهد به عنوان يکي از مناطق سه‌گانه ورود به داخل ايران مورد توجه قرار گرفت و از آنجا که بين انگلستان و روسيه جهت نفوذ به مناطق سيستان و خراسان رقابت وجود داشت، انگلستان جاده کويته ـ نوشکي ـ نصرت‌آباد ]مرکز سيستان [را احداث کرد.6 هانري رنه‌ دالماني سياح خارجي هم که در اوايل قرن بيستم ميلادي در ايران به سر مي‌برد، در سفرنامه‌اش خاطر نشان مي‌سازد که انگليسي‌ها جهت پيش بردن مقاصد اقتصادي تجاري خود در شرق ايران دست به اقدامات زيربنايي زيادي زده‌اند، از جمله احداث جاده‌هاي کاروان رو که کالاهاي اين کشور را از اين جادهها تا نقاط مرکزي ايران مي‌توان حملکرد. اصلي‌ترين راهي که انگليسيها در شرق ايران احداث کرده بودند از سراسر منطقه سيستان مي‌گذشت تا به خراسان مي‌رسيد. بنابراين روابط تجاري اقتصادي بين خراسان و هندوستان از طريق اين راه تسهيل مي‌شد.7

 بنابراين هر چند روسيه از مدتها پيش سياست دست‌يابي به خليج‌فارس از طريق راه‌حلّهاي نظامي و خصمانه را تقريباً معوق و مسکوت گذارده بود، امّا اين امر به مفهوم مهم نبودن و يا کنار گذاردن سياست رسيدن به مناطق جنوبي ايران نبود. بنابراين هنوز هم مناطق شرقي ايران از خراسان گرفته تا سيستان و بلوچستان و سواحل خليج‌فارس براي اين دولت اهميّت شايان داشت، امّا تلاش اين کشور بيشتر در راه‌حلّهاي سياسي‌ ـ ‌اقتصادي و از طريق مسالمت‌آميز متمرکز مي‌شد و راهحلّهاي نظامي اهميّت درجه دوّم يافته بود. بنابراين در موقعيتي که روسيه، در نيمه قرن نوزدهم، توانسته بود سراسر ايالات شمال و شمال شرق ايران از استرآباد تا خراسان شمالي را تحت سيطره اقتصادي و سياسي خود درآورد و کنسولهاي اين کشور تلاشهاي گسترده‌اي جهت تثبيت هر چه بيشتر قدرت روسيه اعمال مي‌کردند دولتمردان انگليسي هم در مقام جلوگيري نفوذ اين کشور در مناطق سيستان و قاينات که در اين زمان تحت حکمراني خاندان علم قرار داشت، نمي‌توانستند بي‌تفاوت بمانند. انگلستان نگران اين مسئله بود که روسيه با دست‌يابي به جنوب خراسان و سيستان نه تنها قسمت شمالي، بلکه سراسر اين قلمرو را تا جنوب درنوردد و به مجاورت حريم مرزي هند برسد. دولتمردان انگليسي تشخيص داده بودند که راه‌يابي روسيه از طريق عبور از سراسر قلمروهاي افغانستان، که در 1273ق/ 1856م مستقل شده بود، به درون حوزه نفوذ اين کشور در هندوستان چندان عملي نخواهد بود چرا که فاصله بين روسيه و هندوستان افغانستان بود که نزديک به پانصد مايل تا مرز فاصله داشت به ويژه اين که در درون افغانستان ايلات و عشاير جنگ‌جو و بي‌باکي مي‌زيستند که به راحتي نمي‌توانستند سلطه روسيه را بر خود بپذيرند. بنابراين پيشروي روسيه در اين منطقه مستلزم به کارگيري نيروهاي نظامي و تدارکاتي فوق‌العاده سنگين بود و به دشواري مي‌شد براي عبور روسيه از درون اين کشور تازه استقلال يافته شانسي درنظر گرفت. مضافاً اين که روسيه براي حمله به افغانستان مجبور بود چندين پيمان‌نامه و قراردادي را که با انگلستان در مورد عدم تجاوز به اين کشور بسته بود زيرپا بگذارد، و اين امر در درازمدّت نمي‌توانست خواسته‌هاي اين کشور را تأمين کند. اين قبيل مسائل موجب شد تا رقابت دو کشور روسيه و انگلستان در ايران از شکل اوّليه خود که بيشتر در بخش نظامي متمرکز بود، خارج شده و به سوي رقابتهاي تجاري، اقتصادي و سياسي پيش برود.

لرد کرزن، در سال 1309ق/ 1891م درباره تحمل‌ناپذيري نفوذ روسيه در جنوب ايران مي‌نويسد:

             ... من در اينجا راجع به جنبه‌هاي ديگر ارزش بهشت سيستان براي روسيه که از آن جمله است تسهيل دسترسي او به درياي جنوبي بسط مقال نمي‌دهم، زيرا که به نظر من يک بندر روس در خليج‌فارس يا اقيانوس هند از لحاظ يک وزير کابينه دولت انگليس به همان اندازه تحمل‌ناپذير است که وجود بندري انگليسي در کرانه بحر خزر در نظر هر تزار. ترديدي نيست که دولت روس با ديدگان مشتاق آرزومند يافتن راه دريايي جنوب است و يکي از دو راهي که ميتواند به آن هدف برسد رخنه کردن به طرف جنوب از راه مشهد و سيستان است. وي در ادامه گفتارش به سياستمداران انگليسي شديداً هشدار مي‌دهد که از افتادن جنوب خراسان و سيستان به دست روسيه جلوگيري کنند، چرا که در صورت وقوع چنين حادثه‌اي تمام نقشه‌هاي انگلستان که در بيشتر موارد متضمن برآورده ساختن منافع دراز مدت انگلستان است نقش بر آب خواهد شد، و به دولتمردان انگليسي تأکيد مي‌کند که براي جلوگيري از رخنه و نفوذ اقتصادي روسيه به مناطق شرقي ايران از تاکتيک خود روسيه پيروي کنند. در اين زمان روسيه با گسترش راه‌آهن ماوراء خزر به راحتي مي‌توانست تمام بازارهاي شمال شرقي ايران را در استرآباد و خراسان تحت پوشش قرار دهد. کرزن معتقد است انگلستان نيز بايست دست به احداث راه‌آهني بزند که مبدأ آن در هندوستان و اوّلين مقصد آن سيستان باشد.9

بنابراين در مرحله دوّم سياست انگلستان در شرق ايران تنها دفاع از حريم هندوستان نبود، بلکه جلوگيري از نفوذ روسيه به درون قلمروهاي جنوبي‌تر ايران بود تا بتواند بازارهاي داخلي اين مناطق را از دسترس روسيه دور نگه دارد.

از ديگر اقدامات اساسي دولت انگلستان در شرق ايران تأسيس کنسولگريهايي در مرکز سيستان يعني نصرت‌آباد و شهرهاي بيرجند و قاين بود تا با سهولت بيشتري منافع اين کشور تأمين شود. حتي برخي از گزارشات حاکي از اين بود که انگليسيها جهت حفظ موقعيت خود در اين منطقه سعي مي‌کردند حتي‌الامکان از انتشار اخبار مربوط به چگونگي فعاليتهاي خود جلوگيري به عمل آورند. چنانکه يک سياح سوئدي که در اوايل قرن بيستم از اين منطقه عبور مي‌کند مي‌نويسد: «بايد در نصرت‌آباد تعهدنامه‌اي را در سه نسخه امضا بکنم که هرگز چه مستقيم و چه غيرمستقيم مطلبي درباره راه بازرگاني سيستان و نوشکي و سرزميني که اين راه در آن قرار دارد منتشر نکنم، مگر اين که نوشته‌هايم را دراختيار حکومت هند قرار داده و از آنها اجازه انتشار گرفته باشم.»10

هر چند اين مطلب تا حدودي اغراق‌آميز به نظر مي‌رسد اما به هر حال نشانگر شدت رقابت روسيه و انگليس در اين مناطق است.

سر دنيس رايت، ديپلمات انگليسي، درباره علّت وجودي کنسول‌هاي متعدد انگلستان در ايران مي‌نويسد:

از سال 1841]ق1340[ که حتّي يک کنسولگري در ايران وجود نداشت تا سال 1921]ق1340[ بيست و سه کنسولگري در ايران تأسيس شد. در آن دوران اتباع بريتانيا مقيم در ايران بسيار کم بودند. مسافران نيز پرندگاني ناياب و گذرا، و قاچاق مواد مخدر نيز اصلاً وجود نداشت. اين حقيقت نيز وجود دارد که توسعه کنسولگريهاي بريتانيا در ايران به خاطر حمايت از اتباع هند و اشخاص تحت‌الحمايه گوناگون بود، ولي تعداد اين کنسولگريها و حضور سرکنسول، کنسول، معاون کنسول و نمايندگيهاي کنسولي که در سرتاسر ايران پخش شده بودند نمي‌تواند تنها به اين دليل باشد. داستان اين گروه جزئي از بازي بزرگي بود که ميان روسيه و بريتانيا براي نفوذ در ايران جريان داشت. وظايف اين کنسولها در هر قسمت با يکديگر تفاوت مي‌کرد ولي آن چيزي نبود که کنسولهاي امروز به انجام آن مشغولند.11

کنسولهاي انگلستان در شرق کشور از اهميّت و قدرت بيشتري برخوردار بودند و هزينه‌هايي که به آنها اختصاص مي‌يافت تا چندين برابر موارد مشابه در مناطق ديگر بود، چنان که در سال 1317ق/ 1899م کنسولگري مشهد و کنسولگري اين کشور در تبريز به ترتيب 8600 و 940 ليره براي انگلستان هزينه داشتند و در اغلب اوقات کنسولهاي انگليسي مقيم شرق براي اقدامات خود منتظر هيچ‌گونه دستورالعملي از ناحيه وزير مختار در تهران نمي‌ماندند و خود رأساً عمل مي‌کردند.12 در عين حال آنجا که انگلستان احساس مي‌کرد حکومتهاي محلي حافظ منافع اين کشور هستند کمتر دغدغه خاطر داشت. چنان که در مباحث آتي خواهد آمد، تا اواخر قرن نوزدهم ميلادي و اوايل قرن چهاردهم هجري قمري، مدرکي دال بر وابستگي خاندان علم به انگلستان در دست نداريم؛ بلکه پس از درگذشت اميرعلم خان سوم (حشمت‌الملک اول) بود که تدريجاً روابط دوستانه بين خاندان علم و دولت انگلستان برقرار شد. چنان که کنسولگريهاي اين کشور در شرق ايران و در حوزه حکمراني خاندان علم نيز در اواخر قرن نوزدهم ميلادي تأسيس شد. بنابراين از زمان به قدرت رسيدن جانشينان حشمت‌الملک اول انگلستان از روابط دوستانه با اين خاندان برخوردار شد. تا جايي که تا حدود زيادي مي‌توانست به حفظ منافع خود در اين مناطق اميدوار باشد. چنان که دنيس رايت در اين‌باره مي‌نويسد: «بيرجند مرکز اقامت خاندان قدرتمند علم بود که در اين منطقه که روسها و انگليسيها رو در روي هم قرار داشتند داراي نفوذ زيادي بودند. انگليسيها اين شانس را داشتند که از دوستي اين خاندان برخوردار باشند ...»12

به علاوه انگلستان براي به دست گرفتن کنترل هر چه بيشتر مناطق شرقي ايران، به ويژه در امور اقتصادي و تجاري، شعباتي از بانک شاهنشاهي را در شهرهاي مهم اين منطقه افتتاح کرد. شعبه‌اي از اين بانک با فشار حکومت انگليسي هند در سال 1321ق/ 1903م در نصرت‌آباد سيستان تأسيس شد. تأسيس اين بانک نه از روي نياز بلکه صرفاً «به دنبال پخش شايعاتي مبني بر گشايش يک بانک توسط روسها در آنجا آغاز به کار کرد.» هدف انگلستان از تأسيس اين بانک علاوه بر رقابت با روسها تجارت در آن منطقه بود. به همين دليل عده‌اي از تجار اين کشور تشويق شدند مؤسساتي مالي اعتباري در سيستان و شرق ايران پديد آورند.13

امّا به رغم اختلاف نظرهايي که در بين سياستمداران بريتانيايي در نحوه اعمال سياست در ايران وجود داشت، تمام آنها در يک نکته اتفاق نظر داشتند و آن اين بود که مرزهاي شرقي ايران، به ويژه از نيمه جنوبي خراسان تا سيستان و بندرهاي هم عرض اين سرزمين و خليج‌ فارس، براي بريتانيا اهميّت حياتي دارد و چنانچه روسها درصدد تصرف باقي سرزمين ايران باشند بر انگلستان واجب است که در حفظ مناطق ياد شده بکوشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سي. ام. مک گرگور، شرح سفري به ايالت خراسان. جلد 1 ترجمه مجيد مهدي‌زاده، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي. 1366، ص 142 .
2. سي. ام. مکگرگور، شرح سفري به ايالت خراسان. جلد دوم، ترجمه اسدالله توکلي طبسي، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي. 1368، ص 253 .
3. همان.
4. جرج ناتانيل کرزن، ايران و قضيه ايران. جلد اول، ترجمه غلامعلي وحيد مازندراني، چاپ سوم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي. 1367، ص 275 .
5. همان، صص 296 ـ 297 .
6. ويلهلم ليتن، ايران از نفوذ مسالمت‌آميز تا تحت‌الحمايگي. ترجمه مريم ميراحمدي، چاپ اول، تهران، مؤسسه انتشارات معين. 1367، ص 85 .
7. هانري رنه ‌دالماني، سفرنامه از خراسان تا بختياري. جلد اول، ترجمه فره‌وشي، تهران، انتشارات ابن سينا و اميرکبير. 1335 ص 102 .
8. جرج کرزن، پيشين، ص 219- 230 .
9. سون هدين، کويرهاي ايران. ترجمه پرويز رجبي، چاپ اول، تهران، انتشارات توکا. 1355، ص 682 .
10. سردنيس رايت. نقش انگليس در ايران. ترجمه فرامرز فرامرزي، تهران، انتشارات فرخي. 1361ص113 ـ114 .
11. از سال 1890 م به بعد انگلستان در شرق ايران کنسولگري‌هاي متعددي تأسيس کرد. در سال 1896م هنگامي که آشکار شد روسها مي‌خواهند در سيستان يک کنسولگري افتتاح کنند ژنرال سايکس با شتاب از کرمان عازم سيستان شد تا کنسولگري انگلستان در نصرت‌آباد را تأسيس کند. در سال1321ق/1903م کنسولگري انگليس در تربت حيدريه افتتاح شد.
12. دنيس رايت، پيشين، ص 133 .
13. همان، ص 161 .