نقش انگلستان در شكلگيري مرزهاي شرقي ايران

اگر دوران حكومت صفوي را آغاز روابط سياسي ـ اقتصادي ايران با دول خارجي بناميم، دوران حكومت قاجار را بايد آغاز روند وابستگي سياسي ـ اقتصادي ايران ناميد. در اين دوره دخالتهاي خارجي در امور داخلي ايران مشكلات و موانع اقتصادي را افزايش داد. دوره قاجار آغاز تغييرات بنيادي در فرهنگ جامعه ايران هم بود. ايران در عصر قاجار موقعيت استراتژيكي مهمي پيدا كرد. انگلستان به سرزمين ايران و بنادر جنوبي آن به چشم راههايي بر سر راه هند و چين مينگريست و از نظر روسها ايران تنها كشور مطلوب براي دست يافتن به درياهاي آزاد بود. موقعيت سرزميني ايران حركات استعمارگران روس و انگليس را شدت ميبخشيد. رقابت سياسي اين دو نيروي استعمارگر در مسير مشترك حمايت از نهادهاي كهن حكومتي، حفظ وضع موجود سياسي، حمايت از اعيان و اشراف، ايجاد اغتشاش و تحريكات در نواحي مختلف ايران تعريف شده بود كه در نتيجه آن، با تضعيف حكومت مركزي، بخش عظيمي از سرزمينهاي حاشيهاي از پيكر سرزمين ملي جدا گشت.
انگليسيها براي حفظ مستعمرات خود در هند و جلوگيري از دستبرد روسها كه پي در پي در آسياي مركزي به هندوستان نزديكتر ميشدند، كوشيدند تا افغانستان را به ناحيهاي حائل بر سر راه هندوستان تبديل بكنند. روسها نيز براي رسيدن به مرزهاي افغانستان و دستيابي بر سراسر آسياي مركزي بايد شتاب ميكردند و بايد از راه مرو و بلخ و هرات به اين مقصود ميرسيدند. دولت ايران نيز هرات را جزو خاك خود ميدانست و ميكوشيد از روسها ياري بگيرد و نگذارد كه هرات به دست افغانها و در حقيقت به دست انگليسيها بيفتد. سرزمين هرات تا آن زمان هميشه جزو خاك ايران بود.
جنگ دوم ايران و روسيه از 1241 تا 1243ق و گرفتاريهاي پس از آن مانع اقدامات دولت ايران در افغانستان شد از اين رو در 1245 كامران ميرزا، پسر محمود در افغانستان برابر ايران قيام كرد. پس از آن بار ديگر در 1257 در زمان محمدشاه و بار سوم در 1273 در زمان ناصرالدين شاه ايرانيان تا آستانه فتح هرات پيش رفتند و در هر دو بار هم دخالت مأموران انگلستان مانع شد.
قراردادهاي مهم ارضي قاجارها
در حالي كه قدرتهاي بزرگ غربي نفوذ سياسي اقتصادي و نظامي خود را در چهار گوشه دنيا توسعه ميدادند، ايران ايالات شمال غربي خود را در قفقاز به نفع روسيه (در قراردادهاي گلستان 1813م/1228ق و تركمانچاي 1828م/1243ق) و هرات را به سود افغانستان كه امپراتوري بريتانيا از آن پشتيباني ميكرد (قرارداد 1857) و مرو را در شمال شرقي به نفع روسيه از دست داد و سرانجام در سال 1827م ايالت سيستان به اجبار ميان ايران و افغانستان تقسيم شد.
1. معاهده پاريس
2. معاهده آخال
3. معاهده گلداسميت
امپراتوري انگليس، از مدتها قبل هندوستان را قبضه كرده بود و به عنوان ابرقدرتي سلطهجو از هر فرصتي براي استعمار ساير سرزمينها سود ميجست. قشون مسلط انگليس با اشغال افغانستان در مرزهاي تركستان مستقر شد و به هرات حمله كرد و از طريق كارگزاران محلي خود در كابل و قندهار بر آنجا مسلط گرديد. پادشاهان قاجار بيدرنگ والي خراسان را مأمور سركوب مهاجمان كرد و نيز نيروهاي ايران پس از هشت ماه محاصره هرات را پس گرفتند.
وضع جغرافيايي و طبيعي كشور
پس از شكست ايران در برابر ارتش نيرومند روسيه، با تحميل دو قرارداد شوم گلستان و تركمنچاي، بخشهايي از سرزمين ايرانينشين قفقاز از قلمرو حكومتي سلسله قاجار جدا شد و از همان زمان، مرزهاي كنوني در شمال غرب درياي خزر پديد آمد.
جنگهاي روسيه با ايران و جداسازي بخشهاي شمالي از ايران، فرصتهاي مناسبي پيش آورد تا دولت استعماري بريتانيا كه در هند پايگاهي سياسي و نظامي پديد آورده بود در سراسر افغانستان و ماوراءالنهر نيز نفوذ و سيطره يابد و در رقابت با فرانسه و روسيه با برخورداري از شيوههاي حكومت ملوكالطوايفي و برپا داشتن شورشهاي مبتني بر دسيسه و نيرنگ، بكوشد تا وضعي را پيش آورد كه بخشهايي از شرق ايران، زير سلطه مستقيم استعمار انگلستان درآيد و بخشهايي هم به صورت كشوري درآيد كه بتواند به قول مك نيل «نقش سپري» در برابر چشمداشتهاي جغرافيايي احتمالي روسيه نسبت به هندوستان بازي كند.
علت توجه انگليس به ايران و افغانستان در زمان قاجار
سياست بينالمللي قرن هجدهم در آسيا و اروپا عملاً بر محور انديشههاي توسعهطلبانه سلطهگران اروپايي ـ روسيه تزاري و انگلستان دور ميزد. اما وزنه سنگينتر در كفه ترازوي انگليس بود. از هنگامي كه عملاً خاك هندوستان به تصرف آن دولت درآمد، روسيه تزاري در آسياي مركزي دست به تصرفاتي زد و در 1864 تاشكند ـ مركز تركستان ـ را تسخير كرد. اين سلطهجويي روسها، دولت امپراتوري را نگران ساخت چرا كه از طريق مرزهاي شمالي، روسيه به هند نزديك ميشد. ده سال بعد روسيه چنان پيش رفت كه عملاً با سرحدات شمالي هند همسايه شد. اين براي هند قابل تحمل نبود بنابراين دولت مذكور در مانوري سياسي قسمت باريكي را در ارتفاعات پامير به دولت افغانستان واگذاشت و بدين وسيله راه نفوذ روسيه را مسدود ساخت. اين تحركات نظامي و سياسي روسيه هشداري جدي براي انگليس بود تا از طريق اظهار علاقه و دوستي با ايران، حائل سياسي و نظامي تازهاي براي نجات انبار مواد خام خود پديد آورد.
در چنين شرايطي مطامع جهانگشايي ناپلئون بناپارت نيز ايجاب ميكرد تا به مستعمرات انگليس در شرق و جنوب آسيا توجه كند. همين امر خطري جديتر براي انگليس محسوب ميگرديد. زيرا ناپلئون به سادگي ميتوانست از طريق ايران و افغانستان هند را تسخير كند. در واقع فتوحات ناپلئون، انگليس را واداشت تا در فوريه 1800 سروان جان ملكم را به سرپرستي هيأتي به ايران بفرستد. وي در ژانويه 1801 موفق به انعقاد معاهدات تجاري ـ سياسي با دولت ايران شد. يكي از مفاد اين قرارداد چنين بود كه اگر افغانستان عليه هندوستان دست به هجوم نظامي بزند دولت ايران متعهد ميشود كه با افغانستان وارد جنگ شود و دولت انگليس نيز متعهد شده بود در صورت حمله افغانستان يا فرانسه به سرزمين هند تا سرحد امكان لوازم و تجهيزات جنگي در اختيار دولت ايران قرار بدهد. فرانسه براي دستيابي به هندوستان هيچ راهي سادهتر و نزديكتر از ايران نيافت و پس از تماسهايي با دربار ايران معاهده فينكنشتاين را با ايران امضا كرد و طي آن دولت ايران متعهد گرديد تا بر ضد دولت انگلستان وارد جنگ شود و تمام روابط سياسي و تجاري خود را با آن دولت قطع و معاهدات را نيز ملغي اعلام كرد. در برابر به ارتش فرانسه اجازه داد تا از طريق ايران به هندوستان حمله نمايد.
به هر حال فتحعليشاه دريافت كه دولت فرانسه نيز جز به فكر منافع و مطامع خود نيست و در اين راه تا آنجا پيش رفته كه با دشمن ايران ـ روسيه ـ قرارداد صلح بسته است، توصيههاي اطرافيان شاه موجب گرديد تا فرستادگان انگليس را بپذيرد. سرهارفورد جونز در اوايل مارس 1809 به تهران رسيد و موفق به عقد پيمان تجاري گرديد. برخي از مفاد اين پيمان چنين بود 1. ايران بايستي مانع عبور هر نيرويي از خاك خود به سوي هندوستان شود 2. دولت انگليس حق دخالت در مخاصمات بين ايران و افغانستان را نخواهد داشت مگر اينكه طرفين از دولت مذكور تقاضاي حكميت نمايند.
مرزهاي خاوري
عليرغم ناكافي بودن مطالعه و پژوهش درباره سرزمينهاي مرزي و مرزهاي خاوري ايران با پاكستان و افغانستان، قدر مسلم اين است كه اين مرزها نخستين «نيمه مرز» به معني كنونياش در جهان است كه در نيمه دوم قرن نوزدهم پديد آمد. پيش از اين انسانها با مفهوم «سرحد» آشنا بودند كه معمولاً شامل نوار به نسبت پهناوري ميان دو كشور ميشد كه در عمل نقش منطقه برخورد ميان دو قدرت يا دو حكومت را بازي ميكرد. گسترش رقابتهاي امپرياليستي در قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم سبب پديد آمدن «اقتصاد جهاني» شد. از سوي ديگر، گسترش ارتباطات همگام با نظام اقتصادي جديد در نيمه نخست قرن نوزدهم لزوم تعيين نقاط و خطوط دقيق ميان دو حكومت براي تسهيل تماس ميان نمايندگان سياسي و بازرگاني آن دو حكومت و تأسيس گمركخانهها را پيش كشيد و اين مقدمهاي بود كه خطوط مرزي به مفهوم كنوني در نيمه دوم قرن نوزدهم را پديد آورد. نخستين خطوط مرزي جديد در استراليا، اروپا، آمريكاي شمالي، افريقاي جنوبي و ميان ايران و امپراتوري هند بريتانيا ايجاد شد.
مرگ احمدشاه دراني در سال 1151ق فروپاشي كشور تازه تأسيس افغانستان را در پي داشت؛ و هرات و كابل و قندهار دوباره آيين ديرين اميرنشينهاي وابسته در فدراتيو «ممالك محروسه» ايران را از سر گرفتند.
كامرانخان، پسر محمودشاه ابدالي، امير دستنشانده و وابسته ايراني در هرات دست به طغيان زد و گذشته از قطع رابطههاي وابستگي نسبت به تهران، با لشكركشي به فراه و غوريان و سيستان، ماجراجوييهايي را عليه حاكميت و تماميت سرزميني ايران در آن ديار آغاز كرد. حاج ميرزا آغاسي سپاهي به هرات روانه كرد. اين نيرو، هرات را در سال 1216 به محاصره درآورد. ياغيگري و تحريكات كامرانخان تا آن اندازه زشت و آشكار بود كه حتي سرجان مكنيل (Sir John Mc Neil) وزيرمختار بريتانيا در تهران و معمار اصلي تئوري جداسازي هرات از ايران، در اسفند 1216 به دولت خود نوشت كه حتي اگر حكومت هرات را حكومتي مستقل از ايران فرض كنيم «به نظر من ترديدي نميتواند وجود داشته باشد كه شاه [ايران] كاملاً موجه است كه عليه شاهزادگان كامران اعلام جنگ دهد.»
اين هنگام مصادف بود با دوران «سياست مستقيم» بريتانيا در افغانستان؛ دوراني كه بريتانيا بخش بزرگي از سرزمين افغانستان كنوني را به زير نفوذ مستقيم خود درآورده بود. در اين شرايط هم مكنيل به اين نتيجه رسيد كه سركشيهاي كامرانخان ابدالي در هرات زمينه را براي جداساختن هرات از ايران آماده ميسازد و هرات را «كليد دستيابي به هندوستان» معرفي كرد و به دولت هندوستان پيشنهاد داد تا تلاش خود را در راه جداساختن آن از ايران به كار گيرد و آن سرزمين را به كشوري مستقل تبديل كند كه بتواند نقش سپر را در برابر نقشههاي جغرافيايي ـ سياسي احتمالي روسيه نسبت به هندوستان بازي كند
به محض اين كه نيروهاي ايراني هرات را به محاصره درآوردند، مكنيل روابط سياسي هند بريتانيا را با ايران قطع كرد. دولت هند براي جلوگيري از سقوط هرات، از يك سو كامرانخان را تشويق به تجديد وابستگي به حكومت مركزي ايران كرد و از سوي ديگر نيروي دريايي خود را به خليج فارس فرستاد تا جزاير و كرانههاي ايراني را اشغال كنند.
اين نيرو جزيرة خارك و كرانههاي بوشهر و خوزستان تا برازجان را اشغال كرد. ميرزاآقاخان نوري به درستي اهميت خليج فارس و كرانهها و جزاير ايراني را بر اهميت هرات ترجيح داد و فتح هرات را ناديده گرفت و به قرارداد صلح 1236 (1857) پاريس با بريتانيا تن داد. اين قرارداد توسط فرخخان امينالملك از سوي دولت ايران امضا شد. مادة ششم قرارداد پاريس زمينه را براي پديد آمدن مرزهاي جديد در سرزمينهاي خاوري ايران آماده ساخت. اين در حالي بود كه بريتانيا تا اين تاريخ نيمه خاوري بلوچستان بزرگ و خراسان بزرگ را به زير كنترل مستقيم يا غيرمستقيم خود درآورده بود. همزمان نيز برخي از كارگزاران ژئوپوليتيك بريتانيا، همانند سرهنگ هنگرفورد هلديچ (Colonel Hangerford Holdich) ايدة طبيعي بودن مرزها را تبليغ ميكردند و بر اين باور بودند كه مرزها بايد جداكننده سرزمينها بوده بدون توجه به يكپارچگيهاي قومي مردم ساكن در مسير خطوط مرزي باشد. در نتيجهگيري اين ايده در كار تقسيم سرزمينهاي مرزي و ايجاد مرزهاي سياسي ميان ملتها، مشكلات بزرگ انساني ـ سياسي در سراسر جهان بويژه در خاورميانه به وجود آورد. يكي از تبليغكنندگان اين فكر، لرد جرج كرزن (Lord George Curzon) نايبالحكومه بريتانيا در هندوستان بود. وي درباره جدايي هرات از ايران نوشت:
ايران هرگز فراموش نخواهد كرد كه آنچه امروز افغانستان باختري ناميده ميشود در بزرگترين بخش تاريخ، خراسان بود كه هرات به طور سنتي از سوي حاكمان نايبالحكومهها و استانداران و يا اميران دستنشانده ايراني اداره ميشد، كه اين شهر محل سكونت مردمي از آيين و احساسات ايراني است نه افغاني و اينكه هيچ منابع طبيعي يا تباري اين شهر را از مشهد جدا نميسازد.
اين اقرار و تأييد صريح كرزن درباره ايراني بودن هرات به اين صورت در اسناد دولتي بريتانيا منعكس شده است: «دعاوي ايران نسبت به هرات، پيشينه درازي داشته است اين شهر پايتخت خراسان خاوري بود و از ديد جغرافيايي با هيچ مانع طبيعي از مشهد جدا نميشد.»
برخلاف اين اقرارهاي صريح درباره ايراني بودن هرات، رهبران دولت هند بريتانيا از هيچ تلاش آشكار غيرقانوني در جداساختن هرات از ايران كوتاهي نورزيدند. همين لرد كرزن در كتاب ايران و مسئله ايران، ديزرائيلي نخستوزير بريتانيا (حكومت لندن) را به خاطر پيشنهادش در زمينه بازگرداندن هرات به ايران سرزنش كرده است و ميگويد «لرد بيكنسفيلد (ديزرائيلي) هنگامي كه گفت هرات را بايد به ايران بازگرداند اشتباه غيرقابل توجيهي را مرتكب شد.»
در عين حال عليرغم اينكه هرات از تاريخ قرارداد 1857 پاريس رسماً از ايران جدا شد و به گونه صورت حكومتي مستقل در تحتالحمايگي بريتانيا درآمد، سلطان احمدشاه بلوچ شاه هرات استقلال يافته، تا شش سال پس از استقلال به دربار ايران، ماليات ميفرستاد و انگلستان از درك اين وضع كه ناشي از آيين ديرين فدراتيو «ممالك محروسه» ايران بود، عاجز ماندند.
مرزهاي خاوري ايران و قراردادهاي مرزي مربوطه
از زماني كه هندوستان بزرگ (شامل هندوستان، بنگلادش، پاكستان و كشمير) مستعمره انگليس شد، دو كشور ايران و افغانستان كه مرز مشترك با روسيه تزاري داشتند براي انگلستان اهميت حياتي درجه اول يافتند و حريمي براي جلوگيري از توسعهطلبي روسيه تلقي شدند. از اين رو امپراتوري بريتانيا براي جلوگيري از توسعهطلبي رقيب روس خود ميكوشيد تا راه حركت روسيه را به جنوب سد كند. همواره چنين بوده است كه اگر در شمال ايران قدرت انگليسيها بر روسيه نميچربيد، در استانهاي شرقي و جنوبي و مركزي و تهران ترتيبات محكمي براي جلوگيري از نفوذ روسيه داده ميشد در اينجا بود كه حكام محلي و رؤساي عشاير اهميت خاصي براي انگليس يافتند چون حافظ منافع او در ايران بودند. در مورد افغانستان وصول به آبهاي گرم در يك مرحله امكانپذير نبود بلكه در گام اول بايد افغانستان تصرف ميشد و در گام دوم بلوچستان و به اين ترتيب روسيه ارتش خود را به مرزهاي هندوستان بزرگ ميرساند. در زمان سلسله قاجاريه انگلستان در ايران و افغانستان بسيار فعال بود. علت اينكه انگليس به ايران اهميت بيشتري ميداد اين بود كه با تصرف ايران حتي با تصرف شرق ايران (استانهاي خراسان و سيستان و بلوچستان) توسط روسها امپراتوري جهاني انگليس و بويژه هندوستان بزرگ در معرض مخاطره جدي قرار ميگرفت لذا انگليسيها موفق ميشدند در طول قريب به صد سال توسعهطلبي روسيه را در جبال هندوكش متوقف كنند و نفوذ خود را در افغانستان تثبيت نمايند.
تاريخچة شهر هرات
هرات در زمان قاجارها
شهر هرات از ديرباز بخشي از خاك ايران بوده است و حكام آن نيز از طرف دولت مركزي ايران منصوب ميشدهاند. از اوايل سلطنت فتحعليشاه به بعد انگليسيها در تعقيب برنامه بلندمدت خود داير بر حراست هندوستان از دست اندازي قدرتهاي رقيب مصمم شدند كه بر سر راه شبه قاره هند موانعي پديد آوردند. طراحان سياسي لندن پس از مدتها تأمل به اين نتيجه رسيدند كه براي سد شدن راه دستيابي به افغانستان از طريق ايران بايد آن سرزمين را تماماً زير نفوذ و سيطره خود داشته باشند و در آنجا شبكهاي از امراي محلي و مطيع سر به راه خود را به قدرت برسانند. هدف اين بود كه هم از اين طريق منطقهاي حايل ميان هندوستان و مرزهاي غربي آن سرزمين به وجود آورند و هم با به دست گرفتن كنترل امراي محلي از طريق تحريكاتي در ميان آنها، به اقتضاي منافعشان وسايل مزاحمت دولت ايران را فراهم آورند و خود نيز در آن ميان به عنوان داور حل اختلافات عمل كنند و بدين ترتيب منافع استعماري خويش را به بهترين وجهي پيش برند. يكي از كانونهاي عمده اين تحريكات شهر تاريخي هرات بود. برابر نقشه آنان به هر ترتيب ممكن اين شهر بايد از پيكر ايران جدا ميشد و به صورت دژي دفاعي بر سر راه هندوستان درميآمد. سه بار در ايام سلطنت فتحعليشاه، محمدشاه و ناصرالدين شاه به منظور بازگردانيدن هرات به آغوش ايران به اين شهر لشكركشي شد. يك بار شهر نيز به تصرف نيروهاي ايراني درآمد؛ ولي امپراتوري انگلستان هر بار با تمام قدرت نظامي خود وارد عمل شد و كفه ترازو را در جهت مطامع استعماري خويش و به زيان ايران سنگين كرد.
محاصره هرات و مرگ ناگهاني عباس ميرزا
انگليسها در تمامي پيمانهايي كه در فاصله سالهاي 1800 تا 1814 ميان ايران و انگلستان منعقد گرديد، همواره هرات را جزو لاينفك ايران شناختهاند؛ اما همين كه ناپلئون شكست خورد و انگليسيها توانستند پس از بيست سال نفس راحتي بكشند، سياست خود را تغيير دادند و تصميم به جداسازي هرات و بلوچستان از ايران گرفتند و حريم امنيتي جديدي براي هندوستان به وجود آوردند. پس، شروع به تحريك و اغواي افغانها عليه ايران نمودند. به نظر دولت انگليس و حكومت هند، نفوذ روسيه در اثر قراردادهاي گلستان و تركمنچاي در ايران افزايش يافت و لازم بود هر چه زودتر افغانستان به صورت حدفاصل و حريم امنيتي هندوستان درآيد. از اين رو در ميان قبايل افغاني به تبليغ عليه ايران پرداختند و ماجراي جنگهاي قفقاز و شكستهاي ايران را در ميان افغانها شايع كردند تا به آنها ثابت كنند كه با حمايت انگلستان ميتوانند در مقابل دولت ايران مقاومت ورزند. در سپتامبر 1833 ارتش ايران به فرماندهي محمدميرزا وليعهد ثاني پس از تصرف سرخس، سپاه پنج هزار نفري كامران ميرزا را در برابر هرات شكست داد و آن شهر را محاصره كرد. نزديك بود در اثر پشتكار محمدميرزا كار تصرف هرات خاتمه يابد كه در 15 اكتبر 1833 عباس ميرزا، وليعهد در حالي كه آثار مرض مهلكي در او مشهود نبود و فقط 48 سال از عمرش ميگذشت به ناگهان درگذشت. خبر مرگ وليعهد با فرمان معاونت محمدميرزا از طرف فتحعليشاه يك جا رسيد.
هرات در اين موقع مانند حوزهاي مستقل به وسيله كامران ميرزا، فرزند محمودشاه اداره ميشد. وزير او يارمحمدخان به مأموريتي نزد وليعهد ايران فرستاده شد و به او ابلاغ گرديد كه اگر اربابش قدرت شاه ايران را بر قلمرو خود به رسميت نشناسد و خراج نپردازد هر آينه هرات محاصره خواهد شد. كامران ميرزا جواب طفرهآميزي داد و بدين ترتيب لشكركشي به افغانستان شروع گرديد. عباس ميرزا در اين موقع به دربار احضار شد و فرماندهي نظامي قشون به محمدميرزا محول گرديد و او هم در غوريان شروع به پيشرفت نمود. يك افسر لهستاني موسوم به بروسكي، شاهزاده جوان را ياري ميكرد و او در حالي كه حلقه محاصره را تنگتر ميكرد خبر مرگ عباس ميرزا را دريافت كرد. بنابراين با عجله معاهدهاي بسته شد كه بر طبق آن كامرانميرزا پرداخت خراج به شاه ايران و تخريب استحكامات غوريان را پذيرفت. محمدميرزا نيز با عجله به تهران آمد و به وليعهدي منصوب شد.
مرگ فتحعليشاه كه با بريتانياي كبير مناسبات صميمانه داشت و تاجگذاري محمدشاه كه تقريباً به كلي تحت نفوذ روسها بود براي سياست بريتانيا مضر بود. گذشته از مسئله هرات، دولت ايران سيستان را يكي از ايالات خود ميدانست و ضميمه شدن آنجا را به دست كامران ميرزا توهين و هتك احترامي به خود ميدانست. موقعيت سياسي بريتانيا خيلي ضعيف بود، چه در معاهده قطعي با ايران بريتانيا موافقت كرده بود كه در صورت وقوع جنگ بين ايران و افغانستان از مداخله خودداري نمايد. با وجود اين چون وسعت يافتن قلمرو ايران باعث ميشد كه جاسوسان روسي در نزديكي هندوستان مستقر گردند، سفير بريتانيا تمام نفوذ خود را براي متوقف ساختن اين لشكركشي به كار برد.
توافق روسيه و انگلستان در مورد تضمين استقلال ايران
محمدشاه در 31 ژانويه 1853 در تهران تاجگذاري كرد و نفوذ روسيه در دربار ايران به طرز فوقالعادهاي افزايش يافت. اين امر انگلستان را كه از مقاصد نهايي روسيه در مورد افغانستان و هندوستان بيم داشت، نگران ساخت. در نتيجه در دسامبر 1843 لرد پالمرستون وزير امور خارجه انگلستان به بلاي، سفير در پترزبورگ دستور داد با زمامداران روسيه وارد مذاكره شود و آنان را راضي كند كه به اتفاق، استقلال و تماميت ارضي ايران را به عنوان كشور حائل بين قلمرو دو دولت تضمين كنند. اين پيشنهاد دولت انگلستان كه ظاهري فريبنده داشت، روسها را در فشار قرار داد زيرا اگر به آن پاسخ منفي ميدادند وجهه آنها نزد ايرانيان به كلي از بين ميرفت. لذا عليرغم ميل باطني خود به ناچار با آن موافقت كردند و سندي در همين زمينه بين دو كشور به امضا رسيد.
عكسالعمل انگليس در مقابل سياست آزادسازي شرق ايران
دولت انگليس متوجه بود كه سفير روسيه نفوذ زيادي بر محمدشاه دارد و ميدانست كه شاه ايران در نظر دارد اقدامات گذشته را در سركوبي امراي هرات و كابل قندهار پيگيري كند و براي خنثي كردن نقشههاي مطروحه از هيچ اقدامي فروگذار نبود از جمله اقدامات او:
1. بازداشتن ايران از مداخله در امور افغانستان از طريق نمايندگان سياسي انگليس به اين معني كه ماك نايل، وزيرمختار انگليس در دربار محمدشاه مكرر به شاه يادآوري ميكرد كه ايران نبايد در امور افغانستان مداخله كند.
2. تقويت بنيه افغانستان؛ اين امر به عهده فرمانفرماي هند گذاشته شده بود به اين شكل كه لرد اوكلند، مأموري به افغانستان فرستاد تا امراي افغانستان را به پايداري در مقابل ايران و نقض عهد و پيمان دعوت نمايد و ضمناً نيروهاي آنها را ارزيابي كند و در اين رابطه دوستمحمدخان بارگزايي، امير كابل و كهندلخان، امير قندهار را به ياري كامران ميرزا دعوت كردند.
3. انگليس از دولت روسيه در خصوص دليل تحريك ايران توضيح خواست و كنت نسلرود، وزير امور خارجه روسيه موضوع را تكذيب نمود و اعلام كرد دولت روسيه در اين خصوص نظري ندارد.
4. ايجاد اغتشاش در داخل ايران؛ انگليسيها از هر راهي براي رسيدن به مقصود استفاده ميكردند. ايجاد بينظمي و اختلاف هم بهترين راه بود تاريخ تحولات سياسي و روابط خارجي ايران.
اعزام ميرزاحسينخان آجودانباشي به لندن
در همان حالي كه هرات در محاصره محمدشاه بود نماينده انگليس، مك نايل در امور ايران مداخله و مدافعين هرات را با وسايلي به مقاومت تشويق ميكرد. ميرزاحسينخان آجودانباشي به لندن اعزام شد تا ضمن تبريك جلوس سلطنت ملكه ويكتوريا از سفير انگليس شكايت كند و تعويض او را بخواهد. مك نايل قبل از اينكه سفير ايران اعزام شود، از جريان مطلع شد و تهران را ترك گفت و تصميم داشت دولت متبوع خود را وادار سازد كه سفير ايران را نپذيرد يا مأموريت او را بلااثر گذارد. مك نايل در جرايد لندن مقالاتي عليه ايران انتشار داد تا افكار عمومي را عليه ايران آماده سازد. ميرزاحسينخان هم در 23 جماديالثاني 1254 از راه تبريز عازم اروپا شد و مأموريت داشت در طول راه با اولياي دولت عثماني و امپراتوري اتريش و دولت فرانسه تماس بگيرد و مقاصد و اهداف ايران را به آنها نيز متذكر شود.
آجودانباشي در محرم 1255 وارد لندن شد. در پايتخت انگليس از وي استقبال و پذيرايي رسمي به عمل نيامد. ناچار در هتلي اقامت كرد و از چند انگليسي كه مأموريتهايي در ايران داشتند، مثل اليس و سرگوراوزلي راهنمايي خواست و پس از مدتي معطلي در نامهاي به لرد پالمرستون وزيرامور خارجه انگليس اعلام كرد كه از جانب شاه ايران حامل نامه و هدايايي براي ملكه انگليس است و مأموريت ديگري هم دارد. لرد پالمرستون قرار ملاقاتي با آجودانباشي گذاشت و در اين ملاقات دولت ايران را متهم به عهدشكني كرد و با اظهار نارضايتي از نفوذ روسيه در ايران تصريح كرد كه همة اقدامات مك نايل به دستور دولت انگليس انجام گرفته و تعويض او بيمورد است و مادامي كه دولت ايران تقاضاهاي انگليس را تأمين نكند سفارت آجودانباشي در دربار انگليس پذيرفتني نيست.
ميرزاحسينخان آجودانباشي نيز به راهنمايي عدهاي كه با او در تماس بودند درصدد برآمد ذهن رجال انگلستان و افكار عمومي را نسبت به حقانيت ايران جلب نمايد. در نتيجه در مجلس عوام سئوالي از لرد پالمرستون وزير امور خارجه مطرح شد كه وزير جوابي كامل نداد. موضوع مسكوت ماند ولي آجودانباشي روزانه اميدي پيدا كرد و مجدداً دو نامه به لرد پالمرستون نوشت و توضيح داد كه با عدم پذيرش سفير ايران و فراخواندن سفير انگليس از تهران موضوع تيرگي رابطه همچنان ادامه خواهد يافت در حالي كه ممكن است با مذاكره و تبادلنظر، نتايج مطلوبي به دست آيد. آجودانباشي چون پاسخي دريافت نداشت درصدد ترك لندن برآمد. در اين هنگام پيغامي مبني بر تأمل چند روزه دريافت كرد و پس از مشاهده بهانهجوييهاي بيشتر انگلستان پس از 41 روز اقامت در لندن از طريق فرانسه و عثماني به ايران بازگشت.
مذاكره آجودانباشي با پالمرستون
در مذاكرات آجودانباشي با پالمرستون وزير امور خارجه انگليس مسائلي مطرح شد كه بدين شرح بود:
1. اعتراض اصلي دولت انگليس اين بود كه ايران به تحريك روسيه به هرات حمله و آن سرزمين را محاصره كرده است. پاسخ آجودانباشي اين بود كه قبلاً انگليس همين اعتراض را به روسيه كرده و دولت عدم دخالت خود را اعلام داشته و انگليس آن را پذيرفته است با اين وصف چگونه و چرا اعلام عدم مداخله روسيه از جانب ايران در مسئله قابل پذيرش نيست.
2. لرد پالمرستون اصرار ميورزيد كه دولت بايد از محاصره هرات منصرف شود و نقاطي مثل قلعه غوريان را به امير هرات تعلق داشته و هنگام محاصره اشغال شده به وي مسترد دارد. پاسخ آجودانباشي اين بود كه شاه ايران دست از محاصره كشيده و مراجعت نموده و قلعه غوريان و نظاير آن را انگليس قبلاً ملك ايران شناخته و معلوم نيست طرح اين مسائل براي چيست.
در مقابل اعتراضات انگلستان، سفير ايران هم مواردي از عهدشكنيهاي انگليس را مطرح ساخت. از آن جمله دولت انگليس به موجب مادهاي از معاهدات متعهد شده بود كه در كشمكش ايران و امراي افغانستان مداخله نكند و حال آن كه به نحو بارزي خلاف آن را عمل ميكرد و ريشه همه اختلافات موجود، همان مداخله در موضوع هرات است.
بهبود روابط ايران و انگليس پس از رفع محاصره هرات
با وجود اين انگليس ايران را متهم ميكرد كه وسيله تحريك روسيه شده، چگونه ممكن است محرك، مقصر شناخته شود. در چنين اوضاع و احوالي محمدشاه دست از محاصره هرات برداشت و متوجه بود كه انگليسيها او را به اين بست كشاندهاند. حاجميرزاآقاسي صدراعظم محمدشاه، از مداخله انگليسيها در امور به اين نتيجه رسيده بود كه اگر در مقام و موقعيتش بماند بايد با سياست انگليس همراه شود، زيرا گزارش آجودانباشي دلالت داشت كه انگليس هرگونه مانعي را از سر راه برميدارد تا به مقاصدش برسد، بنابراين، مقامات ايران از شاه تا صدراعظم در مقابل انگليس تسليم شدند. قضيه محاصره هرات هم پايان گرفته بود و انگليس هم دريافته بود كه براي ادامه كار و كسب امتيازات با ملايمت و دوستي نتايجي بهتر به دست خواهد آورد زيرا:
1. براي نفوذ كامل در افغانستان و تبديل آن به سد محكمي در برابر هندوستان، محتاج دورهاي آرامش با ايران بود تا ايران مزاحمتي برايش فراهم نكند.
2. نفوذ روزافزون روسيه در ايران بعد از تركمنچاي، انگليس را به وحشت انداخته بود و تصور ميكرد اگر سياست همكاري روس و انگليس تغيير ماهيت بدهد، روسيه ميتواند با نفوذ در ايران، خطري جدي براي هندوستان انگليس باشد لذا لازم است با سياست دوستي، ايران را جذب نمايد و نفوذش را گسترش بدهد.
بعد از محاصره هرات، راه نفوذ انگليس هموار شد. نظر انگليس اين بود كه امراي افغان را به طور كامل مطيع خود سازد و آنها را از هرگونه رابطه با ايران منع نمايد و در اجراي اين برنامه لازم بود تغيير و تبديلي در امور افغانستان داده شود و اشخاص مورد اعتماد و اطمينان انگليس مصدر امور قرار گيرند. در اين تاريخ دوستمحمدخان، امير كابل و كهندلخان، امير قندهار و كامرانميرزا، حاكم هرات بودند كه با كمك وزيرش يارمحمدخان امور را اداره ميكرد دو نفر اول مورد اعتماد انگليس نبودند وزير با روسيه قول و قرارهايي گذارده و با ايران هم روابطي نزديك داشتند و بنابراين بايد تغيير ميكردند و نفر دوم گرچه با كمك انگليس مسلط شده بود اما در جهت تأمين نظر انگليس بايد تأمين لازم و كافي بدهد و مجري صديق سياست انگليس باشد و از آن عدول ننمايد.
تغيير امراي كابل و قندهار و مستقر ساختن شاه شجاع
فرمانده كل هندوستان تصميم داشت اتحادي سهگانه بين انگليس، امير پنجاب و شاه شجاع منعقد شود تا شاه شجاع با كمك سربازان امير پنجاب و مساعدت مادي و معنوي دولت انگلستان به افغانستان رفته زمام امور را به دست گيرد. اتحاد سه برقرار شد. اتحادي كه جنبه تجاوزكارانه داشت. آنان به اين اتحاد جنبه دفاع از افغانستان دادند.
هيچيك از امراي افغان، قدرت مقاومت در مقابل قواي عظيم فراهم شده را نداشتند. شهرهاي غزنه، قندهار و كابل يكي پس از ديگري عليرغم تمايل مردم مسلمان، سقوط كرد و شجاعالملك مانند سلطاني فاتح وارد كابل شد و از آنجا به هندوستان برده شد و در آنجا اقامت گزيد و كهندل دوستمحمودخان و برادرانش هم پس از مقاومتهايي سرانجام به دولت ايران پناهنده شدند و نقشه انگليس به طور دقيق در مورد سلطنت شاهشجاع به اجرا درآمد؛ اما كليه امور افغانستان وسيله مشاورين انگليسي شاه شجاع كه در رأس آنها ماكنوتن و بورنس قرار داشتند انجام ميگرفت.
جنگ هرات
سميتو در 1249ق به خدمت محمدشاه درآمد و فرمانده قشون براي تصرف هرات شد. وي پس از زحمات بسيار در 1254ق توانست شهر را به محاصره خود درآورد اما بياطلاعي وي از سياست دولت ايران سبب شد تا زحمات وي بياثر بماند. سياست دوپهلوي ايران در برابر انگليس و روسيه نتيجهاي جز كشته شدن بيهوده سربازان ايراني و اتلاف وقت بيشتر، اثري نداشت. سميتو مينويسد؛ محمدشاه با صدور دستورهاي مخفي، كاري ميكرد كه موفقيتي نصيب ارتش ايران شود تا به اين ترتيب انگليسيها را نيز راضي نگه دارد. زماني كه وي دو روز مهلت از دولت ايران خواست تا محاصره را به حصار اصلي شهر بكشاند و پيروز شود، با مخالفت زمامداران ايراني مواجه شد. سميتو مينويسد به حرف من گوش نكرد و دولت متبوعم (ايران) كه ده ماه پيرامون هرات وقت هدر داده و يا به كارهاي پوچ و بيمعني دست زده بود با دادن تنها دو روز مهلت موافقت نكرد. آنها براي اينكه حمله فوراً آغاز شود ساعت سعد را بهانه ميآورند و ميگفتند اوضاع ستارگان اكنون به گونهاي است كه در صورت حمله فوري موفقيت با لشكر ايران خواهد بود اما حقيقت چيز ديگري بود دولت ايران ميخواست با يك حمله شتابزده شكست بخورم.
بازگشت هرات به سوي ايران
هرات جزو خاك ايران بود. حاكم آنجا از بابت دولت ايران انتخاب ميشد؛ اما سياست انگليس با توطئه و نقشهاي خاص آن را به وضعي انداخت كه ديديم تعهداتي از كامرانميرزا گرفت و درواقع دستگاه حاكمه هرات عامل بلاارادهاي از انگليس شد. همين شدت تسليم و بيچارگي، مردم مسلمان افغانستان را بيدار ساخت و دولتمردان را تحت فشار قرار دادند. يارمحمدخان در اين انديشه بود كه انگليس تنها منافع خود را در نظر دارد و در موارد حساس حتي از مساعدت هم خودداري ميكنند. او با توجه به خواسته مردم سرنوشت دوستمحمدخان را بررسي كرد و اطمينان يافت دوستي با انگليس ناپايدار است و بايستي چارهاي انديشيد كه از دامي كه گرفتار شده خلاص گردد. يارمحمدخان درصدد برآمد كه با دولت ايران نزديك گردد و از رويه گذشته اظهار ندامت كرد. در 1257 هيأتي را به مشهد فرستاد و نقطه اتكايش را در ايران جستجو كرد و كامرانميرزا هم از روش وزير خود، يارمحمدخان تبعيت كرد. نمايندگان انگليس در هرات متوجه تمايل كامرانميزرا و يارمحمدخان به ايران شدند و درصدد برآمدند آنها را دستگير و هرات را ضميمه قلمرو شاه شجاع نمايند اما لرد اوكلند با اين اقدام موافقت نكرد و اصرار داشت يارمحمدخان را به طرف انگليس جذب كند ولي در اين امر موفق نشد و زحمات نمايندگان انگليس در هرات بلااثر ماند.
جاسوس ناصرالدينشاه
پس از مرگ محمدشاه هيچگونه مخالفتي براي جلوس وليعهد شانزده ساله به تخت به عمل نيامد. هر چند كه در ولايات اغتشاشات و ناامنيهايي روي داده بود، ناصرالدينشاه شش هفته پس از مرگ پدرش از تبريز به تهران آمد و در نيمة شب تاج بر سر گذاشت. در زمان ناصرالدين شاه، يارمحمدخان با موفقيت توانسته بود استقلال هرات را در مقابل ايران و طايفه بارگزائي كابل و قندهار حفظ كند. وي در 1851 درگذشت و صيدمحمد، كه جواني تقريباً كودن و هرزه بود به جاي پدر بر تخت نشست. چون به واسطه بيلياقتي او، عدهاي به دشمني او برخاسته بودند. صيدمحمد براي تحكيم موقعيت خود با ايران به مذاكره پرداخت. اين اقدام بريتانيا را بر آن داشت تا دو سال بعد، معاهدهاي به ايران تكليف شد كه به موجب آن دولت ايران متعهد شد كه به هيچ اسمي نيرو به قلمرو هرات نفرستد مگر آنكه يك دولت خارجي به آنجا حمله كند. اگر چه ايران به اين معاهده تن داد اما شكي نيست كه شاه از آن هيچ رضايت نداشت.
وضع تهديدآميز ايران براي افغانستان ايجاب كرد كه دوستمحمدخان، به عقد پيمان با بريتانيا روي آورد. بريتانيا بر ضد ايران از دو راه وارد عمل شد يكي غيرمستقيم و آن امضاي معاهده دوم در ژانويه 1857 با دوستمحمدخان بود و مطابق آن ماهيانه مبلغ يكصد هزار روپيه كمك خرج در طي جنگ به دوستمحمدخان عطا ميشد به شرطي كه تمام آن مبالغ را صرف ارتش خود نمايد. به علاوه مقدار زيادي تفنگ براي تجهيز او روانه شد. دوست محمد هم حملهاي به هرات نكرد.
انگليس و عدم مداخله ايران در امور هرات
دولت انگليس به تدريج قسمتهاي غربي و شمال غربي هند را كه تا آن زمان جزء متصرفات كمپاني هند شرقي نبود، تصرف كرد و رسماً با افغانستان همسايه و هم مرز شد. انگليس دوستمحمدخان، امير كابل را كه سوابق خوبي با انگليس نداشت با شيوههايي خاص متحد و همراه خود ساخت. انگلستان بدين ترتيب ميخواست هرات را به دوستمحمدخان بسپارد و يا آن را به شكل سدي بين ايران و افغانستان قرار دهد. در هرات، يارمحمدخان كه از ايران اظهار اطاعت ميكرد، در 1850 درگذشت و پسر او صيدمحمدخان جاي پدر را گرفت و او هم مثل پدر از شاه اعلام اطاعت ميكرد. دولت انگليس كه وضع رابطه هرات و ايران را مغاير منافع خود تشخيص ميداد به دولت ايران فشار آورد كه از مداخله در امور هرات خودداري نمايد و اين سرزمين را مستقل تلقي كند و در مقابل ايران مدتي در مقابل اين درخواست انگليس كه به زيان ايران بود مقاومت ميكرد و بالاخره ناچار به تمكين شد و سرانجام در 1269/ژانويه 1853 ناصرالدين شاه و صدراعظم ايران تعهد كردند كه از مداخله در امور هرات خودداري نمايند.
رنجيده شدن اتباع انگليسي مقيم ايران
چون در ماه صفر سال 1273 شهر هرات افغانستان به دست نواب اشرف و الاحسامالسلطنه سلطانمرادميرزا، عم نامدار شاهنشاه قاجار ادامالله عمره و شوكته گشوده گشت، وكلاي دولت بهيه انگليس در هر شهري از ممالك محروسه ايران بودند. رنجيده خاطر گشته بناي خروج از بلاد ايران را گذاشتند. مثل اينكه وزيرمختار آنها از دارالخلافه تهران بيرون رفت و اخبار حركت جهازات جنگي دولت بهيه انگليس به بوشهر رسيد. روز بيست و يكم اين ماه سه كشتي جنگي انگليسي وارد خور يعني لنگرگاه بوشهر گرديد و تا روز چهارم ربيع دويم، سي كشتي جنگي در خور بوشهر آمده لنگر انداخت و چندين كشتي ديگر در نواحي بصره و بغداد براي خريدن علوفه و گوسفند روانه شدند و سردار كل كشتيهاي جنگي دولت انگليس اترم بود.
نواب والا مؤيدالدوله به تدارك كارزار پرداخت و محمدتقلي ايلخان فارس و لطفعليخان، سرتيپ فوج قشقايي را روانه نواحي دشتي فرمود در روز هشتم ماه ربيع دويم شجاعالملك نوري شيرازي به عزم رزم انگليس از شيراز خيمه بيرون زد. در باغ جهاننما نقل مكان كرد و فوج سرباز خاصه و فوج سرباز چهار از فوج سرباز شيرازي و صد نفر سوار غلام ديواني و چهار ارابه توپ و يك ارابه خمپاره و قورخانه به سرداري شجاعالملك، بعضي از راه كازرون و بعضي از فيروزآباد روانه بوشهر شدند.
انگليسيها كه به شماره چهار پنج برابر ايرانيها بودند، از هر جانبي با توپ بر ايرانيان تاختند و آنها را در هم شكستند. عيد نوروز سنه ئيلانئيل در شب بيست و چهارم ماه رجب اين سال اتفاق افتاد. بزرگان لشكر ايران اردو را به استحكام تمام به جا گذاشته در انتظار خبر جنگ و صلح نشستند و چون امر مصالحه در ميانه دولت عليه ايران و عليه انگليس در شهر پاريس در روز هفتم رجب ماه 1273 به توسط جناب فخامت نصاب فرخخان امينالملك كاشاني به انجام رسيد و نتيجه آن عهدنامه عود سپاه ايران از شهر هرات و رجوع لشكر انگليس از بندر بوشهر بود و بعد از وصول اين عهدنامه سپاه انگليس از بوشهر به هندوستان و لشكر ايران از هرات به دارالخلافه تهران عود نمودند.
عمليات بريتانيا بر ضد ايران
نقشههاي مختلفي به مقامات نظامي بريتانيا عرضه شد از جمله اينكه ارتش هند مستقيماً با ارتش دوست و متفق افغان به سوي هرات حركت نمايد. نقشه ديگر كه اجراي آن مشكلتر بود اينكه از بندرعباس به سوي هرات پيشروي كنند اين هر دو نقشه محتاج كوشش زياد و مخارج هنگفتي بود. بالاخره مقرر شد كه در خليج فارس و در محمره (خرمشهر فعلي) دست به عمليات زده شود و در وهله اول جزيره خارك را كه در 4 دسامبر گرفته شد تصرف نمايند. قلعة قديمي هلندي (ريشر) به وسيله عدهاي از تنگستانيها كه به طور ثابت و استوار دفاع ميشد در موقع يورش بدان جا چهار افسر انگليسي به قتل رسيدند و بعداً بوشهر بمباران شد و تسليم گرديد.
عمليات بعدي بر ضد محمره متوجه بود. در ماه مارس نيروي اعزامي سوار كشتي شدند و به سرعت تمام به سوي شطالعرب راندند. محمره كه مطابق عهدنامه ارزروم به دست ايران افتاده بود قوياً سنگربندي شد و آتشبارهاي سنگين در هر دو طرف كارون نصب شده بود. سر جيمز اترم فرمانده قواي انگليسي يك آتشباره و خمپارهاي روي الوارهاي شناور تعبيه شده بود و شبانه با بالاي رودخانه در نقطه مقابل آتشباره توپخانه ايراني در ساحل راست كارون كشيده شد در هنگام صبح روز بعد آتش توپخانه كشتيهاي بخار با كمك اين آتشبار، قلاع را خاموش ساخت و كشتيهاي نقليه به كارون كشيده شده و نيروها در محلي از دو ميلي بالاي محمره پياده شدند. ايرانيان فرار كرده و توپها، مهمات اردوگاه را در پشت سر گذاشتند. اترم يك دسته سفاين جنگي كوچك در كارون تا به اهواز كه تصرف شد روانه ساخت در حالي كه ارتش ايران عقب مينشست و بدين طريق عمليات خاتمه يافت.
قطع رابطة انگليس و نتايج جنگ هرات
دولت انگليس براي حفظ هند ميبايست راه رسيدن به اين شبه قاره را از هر حيث در اختيار داشته باشد. افغانستان منطقه حدفاصل خطر بود و هرات هم بر طبق طراحان سياست انگليس ميبايست از ايران جدا شود. چالرز موري، جانشين سرهنگ شيل به ايران آمد تا با تهديد و ارعاب سياست خشن، دولتمردان ايران را وادار به تسليم نمايد و تكليف هرات به طور قطع به نفع انگليس روشن شود. موري با ورود به ايران شروع به بهانهجويي كرد. همه جا دولت انگليس برخلاف تعهدات عمل كرده بود. وساطت بوره نماينده دولت فرانسه براي رفع سوءتفاهم فايده نكرد و سرانجام موري پرچم سفارت را فرود آورد و سفارت را تعطيل كرد و در دسامبر 1855 با اهانتهايي به شاه از تهران خارج شد و روابط دو كشور قطع گرديد.
وقايع ايران در رجب 1272 ـ مارس 1856
روسها تقاضاي صلح كردند. حسامالسلطنه بعد از تصرف غوريان و بادغيسات و غيره به هرات رسيده بود. انگليسيها در 21 ربيعالاول 1272 چند كشتي جنگي و بادي به بوشهر آوردند و عده ناچيزي سرباز بحري پياده كردند. ميرزا آقاخان خود را دستپاچه وحشتزده نشان داد و از بيحساب بودن قواي انگليس و اشغال سرتاسر خاك ايران مطالبي به عرض شاه رسانيد لذا بدون درنگ مصمم شد فرخخان كاشي را كه صندوقدار شاه بود براي عقد صلح با انگليسيها به پاريس بفرستد. حسامالسلطنه قاصدي بادپيما به تهران فرستاد و نوشت كه از آمدن كشتيهاي انگليس به بوشهر نگران نباشيد، انگليسيها هرگز نميتوانند از برازجان بالاتر بيايند. با وجود مراسلات پيدرپي حسامالسلطنه فرخانامينالملك را در يازدهم ذيالقعده 1272 از راه اسلامبول به پاريس فرستادند پيش از آنكه فرخخان به پاريس برسد در هفتم صفر 1273 هرات فتح شد. حسامالسلطنه ضمن فتحنامه عريضهاي به شخص شاه نوشت كه شورش سپاهيان هند شروع شده اگر اجازه ميفرماييد با همين قشوني كه همراه دارم به هندوستان بروم ميرزاآقاخان در نزد شاه سعايت كرد و دلايل و شواهدي آورد كه اگر حسامالسلطنه به هندوستان برود، سلطنت ايران را هم به رايگان به دست آورد. حسامالسلطنه قاصدها فرستاد و فريادها كرد كه در هندوستان شورش عظيم برپا شده هر چه از انگليسيها بخواهيد خواهند داد. بيدار باشيد، مفت نبازيد، به خرج كسي نرفت.
ناپلئون سوم امپراتوري فرانسهاش را مرهون كمكهاي پالمرستون بود. ميرزاآقاخان صدراعظم ايران هم تبعه دولت انگليس و نوكر سفارت بود. فرخخان هم انگليسها آبستن كردند. هنوز هيأت سفارت عراق راهشان خشك نشده بود كه در هفتم رجب 1273 آن معاهدة ننگين را امضا نمودند و افغانستان را يكسره به دولت انگليس بخشيدند. با انعقاد معاهده پاريس، دولت ايران از حق خود به افغانستان با صلاح و صوابديد ميرزاآقاخان نوري صرفنظر نمود.
نتيجه مخارج كمرشكن قشونكشي به افغانستان و كشته شدن هزارها فرزندان [ايران] به خواهش ناپلئون سوم براي قرضي كه به پالمرستون صدراعظم انگليس داشت به باد رفت و ميرزاآقاخان از ملابس خاصة همايوني خلعت گرفت و بلافاصله براي انگليسيهاي بلاديده هندوستان، دفتر اعانه باز كرد و احكام خيلي سخت به حسامالسلطنه صادر نمود كه فوري هرات را از قشون ايران تخليه نموده به خراسان مراجعت كند.
عريضه ميرزاصادق نوري
ميرزاصادق نوري در عريضهاي به شاه، دوازده فقره خيانت براي ميرزاآقاخان برميشمارد از جمله مينويسد:
بند 9ـ حسامالسلطنه از هرات نوشته بود از آمدن كشتيهاي انگليس به بوشهر مشوش نباشيد با اين قشون كه دارند از برازجان بالاتر نميتوانند بيايند. شورش سپاهيان هند شروع شد، اجازه بفرماييد با اين قشون كه در اختيار دارم به هندوستان بروم. ميرزاآقاخان پيش شاه تيهپاره كرده اگر حسامالسلطنه به هندوستان برود شما را خلع و خودش شاهنشاه ايران خواهد شد.
بند 10ـ فرستادن فرخخان امينالملك به پاريس براي امضاي معاهده صلح ايران و انگليس با وجود اينكه شورش سپاهيان هند شروع شده بود معاهده را بيدرنگ امضا كند.
بند 12ـ با احضار حسامالسلطنه و رها كردن هرات، شيعيان افغانستان گرفتار بلا شدند.
وقايع هرات در عهد ناصرالدين شاه
والي خراسان، حسامالسلطنه در زمان ناصرالدين شاه هرات را محاصره و فتح كرد. هرات از رمضان تا صفر 1273 در محاصره سپاه ايران بود و حسامالسلطنه با وجود تهديدهاي انگلستان و فشارهاي دوستمحمدخان هر لحظه حلقة محاصره را تنگتر ميكرد تا مقاومت مدافعين در هم شكسته شد و شهر به تصرف قواي ايران درآمد. خبر فتح هرات به زودي در تمامي ايران پخش شد و موجي از شادماني كشور را فراگرفت.
سقوط هرات براي دولت انگلستان كه چندين سال به منظور همراه كردن دوستمحمدخان با خود براي تصرف اين شهر زحمت كشيده و هزينههاي بسيار سنگين متحمل شده بود ضربهاي هولناك به شمار ميرفت و به اعتبار و حيثيت امپراتوري بريتانيا در منطقه لطمهاي بزرگ ميزد به همين سبب طراحان سياسي لندن درصدد برآمدند كه به هر قيمتي حتي از طريق دامن زدن به جنگ تمامعيار با ايران، آب رفته را به جوي بازگردانند.
برخورد نظامي مناطق تنگستان با نيروي انگليس
دولت انگليس به اعتراف صريح زمامدارانش، هر وقت مصلحت و منافعش ايجاب ميكرد، در امور داخلي ايران مداخله مينمود و در تضعيف اين كشور پهناور كهنسال ميكوشيد و حتي به خاك ايران نيز نيرو اعزام ميداشت و استقلال و تماميت ارضي و حق حاكميت ايران را نقض ميكرد.
عمليات نظامي انگلستان در خليج فارس
هنگامي كه انگلستان نتوانست از طريق ديپلماسي مقاصد خويش را پيش ببرد مصمم شد تا با تجاوز نظامي به ايران مقاصد استعماري خود را درباره هرات به كرسي بنشاند. مقامات انگليسي بر آن شدند تا بندر محمره، جزيره خارك و بندر بوشهر را آماج حملات نيروي دريايي خود قرار دهند. اين نقشه در ربيعالثاني 1273 به اجرا درآمد و نيروهاي انگليسي در خارك پياده شدند. در مرحله بعد بوشهر را به تصرف خود درآوردند. تحت چنين شرايط دشواري بود كه هرات در سال 1274ق/1857م طبق معاهده پاريس از ايران جدا شد.
اعلان جنگ انگليس به ايران در 1273 (1856) و اشغال بنادر جنوب
جنگ كريمه با شكست روسيه پايان يافت و فاتح حقيقي آن، انگليس بود و اين پيروزي موجب شد كه به دولت ايران فشار بيشتري وارد سازد تا به كلي از هرات منصرف شده و مناطق افغانستان را به گونه بهتري محافظت كند و دوست«محمدخان كه از سياست انگليس تبعيت ميكرد و از ايران روگردان بود پذيرفت كه در تكميل پيمان 1855 قرارداد ديگري را امضا نمايد و به همين منظور در اواخر 1856 به هندوستان رفت. پس از مذاكرات با ادوارد رولانس، پيمان جديدي منعقد ساخت. اين پيمان موقعيت انگليس را در افغانستان پس از پانزده سال مستحكم نمود در حالي كه انگليس روابطش با ايران قطع شده بود و ايران هم در جريان حمله به هرات آزادي بيشتري احساس ميكرد. سپاهيان ايران به فرماندهي سلطانمراد ميرزا حسامالسلطنه حملات خود را در زمان محاصره هرات تشديد كردند. افسران انگليس كه پايان كار را نزديك ديدند از هرات خارج شدند و عيسيخان و ساير مدافعين هرات هم امان خواستند و هرات تسليم سپاه ايران شد. ناصرالدين شاه از حسامالسلطنه و سرداران او تقدير كرد و به وي خلعت و نشان داد؛ اما دولت انگليس كه در اين پيروزي ايران را تحملناپذير ميدانست كشتيهاي جنگي خود را به خليج فارس گسيل داشت و در نوامبر 1856 به دولت ايران اعلان جنگ داد. ناوگان جنگي انگلستان جزيره خارك را اشغال و در بوشهر قوا پياده كرد و به خرمشهر رفت. دولت ايران كه انتظار اين تهاجم را نداشت در مقابل متجاوزين انگليسي دفاع لازم را نكرد. ناصرالدين شاه كه متكي به ملت نبود و اميد به كمك دولت ديگري هم نداشت راضي شد كه در مقابل صلح با انگلستان هرات را تخليه نمايد و به اين منظور فرخخان امينالملك را مأمور كرد تا با سفير انگلستان در قسطنطنيه تماس بگيرد و شرايط صلح را جويا گردد. شرايط پيشنهادي انگليس سنگين و خلاصه آن به شرح ذيل بود:
1. شهر هرات از قواي ايران تخليه شود و خسارت وارده به مردم شهر پرداخت گردد.
2. دولت ايران به عدم دخالت در امور هرات تعهد نمايد.
3. مطالبات اتباع انگليسي هر چه زودتر از جانب دولت ايران پرداخت شود.
4. پيمان تجاري جديدي بين انگليس و ايران منعقد شود و دولت انگليس مجاز باشد در هر يك از شهرهاي ايران كه مايل باشد كنسولگري داير نمايد.
5. صدراعظم ايران از صدارت معزول گردد.
6. بندرعباس به امام مسقط واگذار شود زيرا وي در جهت منافع انگليس براي ايران مزاحمت ايجاد كرده بود. چون پيشنهادهاي انگليس سنگين بود و نميتوانست مورد قبول ايران قرار گيرد بنابراين ناصرالدين شاه به فرخخان دستور داد با وزيرمختار امريكا در استانبول مذاكره كند و وساطت امريكا را طلب نمايد. دولت امريكا به دليل اتخاذ سياست انزواطلبي اين پيشنهاد را نپذيرفت و فرخخان عازم فرانسه شد تا ميانجيگري اين دولت را مطرح نمايد.
وساطت فرانسه و انعقاد پيمان صلح پاريس بين ايران و انگليس
فرخخان امينالملك در پاريس به ديدار ناپلئون سوم رفت كه روابط خوبي با انگليس داشت و از او خواست تا شرايط بهتري براي صلح با ايران و انگليس فراهم كند.
ناپلئون سوم اين تقاضا را پذيرفت و مذاكرات سه جانبهاي در شهر پاريس صورت گرفت و سرانجام با معاهده صلح 1575 بين ايران و انگليس دوران جديدي از روابط پيش آمد.
پيمان پاريس داراي يك مقدمه و پانزده ماده است امضاكنندگان پيمان از جانب انگليس بارون كاولي سفير انگليس در فرانسه و از طرف ايران فرخخان امينالملك بود كه مشخصات آنها در مقدمه همراه با علل انعقاد پيمان آمده است.
در ماده پنجم، ايران متعهد شده بود كه ظرف سه ماه به تخليه هرات و ديگر نقاط افغانستان مبادرت نمايد.
در ماده ششم، شاه ايران از هر نوع ادعاي سلطنت و حاكميت نسبت به هرات و ساير قسمتهاي افغانستان دست برداشته متعهد گردد كه در مداخله در امور آن سرزمين خودداري نمايد.
هرات و افغانستان را مستقل بشناسد و از امراي آن هيچگونه علامت اطاعت مثل سكه و خطبه و باج و خراج مطالبه نكند و دولت ايران تعهد ميكند كه اختلافي با امراي هرات يا ساير نقاط پيدا نمود، قوه قهريه به كار نبرد و موضوع را به اهتمامات دوستانه دولت انگليس رجوع نمايد و دولت انگلستان هم متعهد است كه هميشه نفوذ خود را به كار برده و نگذارد از طرف ارتقاي افغان مزاحمتي براي دولت ايران ايجاد گردد.
در ماده هفتم پيشبيني شده، چنانچه يكي از امراي افغان به حدود ايران تجاوز نمايد و اقدامات اصلاحي مثمرثمر نشود دولت ايران ميتواند با به كار بردن قواي مسلح از اين تجاوز جلوگيري نمايد مشروط بر آنكه قواي ايران پس از تأمين منظور انجام مأموريت خود بلافاصله به خاك ايران مراجعت نمايد و دولت ايران اين موضوع را وسيله و بهانه تصرف شهر يا قضيهاي از افغانستان قرار ندهد.
ماده چهادهم قرارداد مقرر ميدارد بلافاصله پس از مبادله اسناد مصدق عهدنامه سربازان انگليسي كه در خاك ايران هستند از عمليات خصمانه دست خواهند كشيد و به محض آنكه خاك افغانستان از سربازان ايران تخليه و پذيرفته شدن سفير انگلستان در تهران عملي شد، دولت انگلستان نسبت به تخليه خاك ايران اقدام خواهد نمود.
پس از امضاي پيمان در مدت كوتاهي (1273 ـ مه 1857) وارد مرحله اجرا گرديد. اولين نمودار اجرا بازگشت سرچارلز موري وزيرمختار انگليس بود.
دولت ايران، به حسامالسلطنه دستور داد هرات را ترك كند. وي با زحماتي كه در اين مورد كشيده بود مايل به تخليه و ترك هرات نبود ولي بالاخره ناچار به اطاعت و اجراي پيمان شد و با جمعي از اهالي شهر هرات كه با او همكاري كرده بودند از هرات خارج شد. حكومت هرات به برادرزاده و داماد دوستمحمدخان (سلطاناحمدخان) تسليم شد. آنچه را كه روس در 11828 به موجب معاهده پاريس، تركمنچاي پس از 25 سال جنگ به دست آورد، انگليس بعد از 25 سال توطئه و مبارزه و سياست مزدورانه در 1273 با معاهده پاريس به دست آورد. روسها قفقاز را و انگليس هم افغانستان را از ايران گرفتند. در تمام مدتي كه ايران درگير با روسها بود عمال انگليسيها در تمام شهرهاي ايران آشنا و دوست تهيه ميكردند تا در موقع لزوم از آنها استفاده كنند. حتي در ميان عشاير نفوذ يافتند و شيوخ خليج فارس را عامل خود ساختند. بعد از پيمان پاريس، سياست انگليس عوض شد و از اين به بعد صرف اخذ امتياز گرديد.
عهدنامه صلح پاريس
ناپلئون سوم، فرخخان امينالملك را در 25 ژانويه 1857 طي تشريفات باشكوهي به حضور پذيرفت و با وساطت وي، مذاكرات صلح بين فرخخان و لرد كاولي سفير انگليس در پاريس آغاز شد.
طبق عهدنامهاي كه در 4 مارس 1857 (1273ق) بين فرخخان و لرد كاولي به امضا رسيد، صلح برقرار گرديد و انگليسيها متعهد شدند قوايشان را در مدت كوتاهي از خاك ايران خارج سازند و اسراي جنگي ايران را آزاد كنند. در مقابل، دولت ايران متعهد گرديد بيدرنگ هرات را تخليه و از هرگونه ادعاي حاكميت نسبت به هرات و ساير نقاط افغانستان صرفنظر كند و در امور داخل آن كشور هيچگونه دخالتي ننمايد. دو دولت حق افتتاح كنسولگري در شهرهاي مهم يكديگر را به رسميت شناختند. فرمانده نيروهاي انگليسي به محض اطلاع از اين خبر دستور تخليه خاك ايران را داد و در ظرف مدت كوتاهي بوشهر و خارك و اهواز و محمره از قواي انگليسي تخليه شد. با سلطان مسقط هم قراردادي منعقد گرديد كه به موجب آن قرار شد چابهار و بندرعباس به مدت بيست سال و از قرار سالي شانزده هزار تومان به وي اجاره داده شود و جزاير هرمز و قشم را هم جزء قلمرو ايران بشناسد و به آنها تجاوز نكند. اسناد مصوبه عهدنامه صلح در بغداد مبادله شد.
سيستان و اشغال نيمه خاوري
تجاوزهاي مداوم حكومتهاي كابل و قندهار و بعدها جانشينان دوستمحمدخان در افغانستان به سيستان و اشغال نيمه خاوري اين استان، زمينه را براي اجراي مفاد ماده ششم قرارداد صلح 1857 پاريس درمورد داوري دولت هند بريتانيا در اختلاف سرزميني و مرزي با افغانستان آماده ساخت. احمدخان و ابراهيمخان از سرداران بلوچ سيستان، خود و سرزمينهاي تحت فرمانروايي خود را در بخش خاوري و شمالي دلتاي هيرمند (لاش جوين، چخانسوز و نادعلي) به تابعيت اميرشيرعليخان اميرخان افغانستان درآوردند. اين ماجرا كه در سال 1244 (1865) رخ داد سبب تحريك اميرعلمخان سوم خزيمه حشمتالملك، اميرقاينات و سيستان گرديد كه با اميرشيرعليخان افغان در رقابت بود و منجر به واكنش نظامي شد. دولت ايران در پاسخ به شكايت دولت ايران به دولت بريتانيا در لندن شكايت برد. لرد راسل [Lord Russell] وزير امور خارجة بريتانيا در پاسخ به شكايت دولت ايران بيپرده نوشت كه بريتانيا علاقهاي به اين مسئله ندارد و دو طرف ميتوانند با توسل به زور اسلحه، حقوق خود را در سيستان ترميم كنند.
با دريافت اين نامه، اميرعلمخان حشمتالملك به بخش اشغال شده سيستان از سوي افغانان در خاور دلتاي هيرمند حمله برد و آن سرزمينها را همان سال به ايران بازگرداند. سيستان از آن تاريخ رسماً در حكومت مرزداري نيمه مستقل خزيمه ادغام شد و به دليل حساسيت استراتژيك ويژهاش، در مقام «وليعهدنشين» آن حكومت مرزداري، سيستم حكومتي محلي نيمه مستقلي را در سازمان حكومتي مرزداري خودمختار خزيمه به وجود آورد. پيش از آن، حكومت مرزداري سيستان در دست خانواده كياني بود و آنان خود را از بازماندگان كيانيان افسانهاي ميشمردند.
اميرعلمخان خزيمه پسر بزرگ خود، اميرعلياكبرخان حسامالدوله دوم (حشمتالملك دوم) را به عنوان «نايبالحكومه» روانه سيستان كرد و او تا آخر در مقام «امير سيستان» ماند. وي در اواخر عمر به بيرجند، مركز حكومت خودمختار مرزداري خزيمه در قاينات بازگشت و پسرجوان خود، اميرمعصومخان حسامالدوله سوم را مأمور سرپرستي امور سيستان كرد. اين وضع تا سال 1316 (1937) ادامه يافت. در آن سال اميرمعصومخان خزيمه از اميري قاينات و سيستان استعفا كرد و به حكومت مرزداري نيمه مستقل 1300 ساله خزيمه در قاينات و سيستان پايان داد. در آن تاريخ سيستان و بلوچستان در هم ادغام شد و در قالب استان جداگانهاي در نظام سياسي جديد ايران درآمد. به هر حال، تنبيه سرداران يادشده بلوچي سيستان سبب شد تا امير افغانستان، اميرشيرعليخان، به موجب قرارداد سال 1857 خود با هند بريتانيا از ايران به دولت هندوستان شكايت برد. دولت هند بريتانيا نظر وزير امور خارجه بريتانيا را در زمينه مختار بودن ايران در تأمين حقوق خود در سيستان، ولو با استفاده از زور اسلحه بيربط و مردود شمرد و حكميت مرزي افسران خود را به موجب ماده ششم قرارداد پاريس با ايران و قرارداد 1857 خود با افغانستان تحميل كرد. بدين ترتيب كار شكلگيري نهايي مرزهاي خاوري ايران آغاز گرديد.
داوري مرزي گلداسميد در سيستان
داوري مرزي گلداسميد در سيستان با مشكلات فراواني آغاز شد. كارشكنيهاي ميرزامعصومخان انصاري، نماينده دولت ايران در كميسيون به اوج رسيد. وي به مأموريت گلداسميد در سيستان شديداً بدبين بود و در يادداشتهاي فراوانش به دولت ايران پافشاري ميكرد كه گلداسميد در نظر دارد همة سيستان را به افغانستان بدهد.
ميرزامعصومخان، پس از عبور از بلوچستان و ورود به خاك سيستان، حشمتالملك اول امير قاينات و سيستان را از ترديدهاي خود نسبت به مأموريت گلداسميد آگاه ساخت. اميرعلمخان نيز تا توانست در كار كميسيون گلداسميد كارشكني كرد. وي در نصرتآباد كه يكي از خانههاي خود را بنا كرده بود و بعدها «زابل» نام گرفت، ميرزامعصومخان انصاري را در يكي از بناهاي مجلل خود سكونت داد و ژنرال گلداسميد و همراهان انگليسي او را به ساختماني محقر منتقل ساخت و اجازه نداد نماينده افغانستان در كميسيون داوري مرزي و سرپرست يا «مشاور» او، ژنرال پولاك (Pollock) گام بر خاك سيستان نهند و تأكيد كرد كه نخواهد گذاشت خاك سيستان به اميرافغانستان داده شود. وي در اين راه تا آنجا پيش رفت كه نامه ويژه ناصرالدين شاه داير بر موافقت دولت وي با داوري گلداسميد را بيارزش شمرد. در نتيجه اين برخوردهاي محكم وي، گلداسميد در گزارشي به دولت هند بريتانيا نوشت:
امير قاين قدرت زيادي دارد. نماينده ايران در كميسيون مرزي به دست او بازي ميكند و مرتباً از نامه لرد راسل ياد ميكند. وي ميگويد هيچ بخشي از مايملك كنوني ايران، قابل بحث نخواهد بود.
با دريافت اين يادداشتها و بر اساس اين گونه آگاهيها، دولت هندوستان در نامهاي از ژنرال پولاك، مشاور يا سرپرست نماينده اميرافغانستان در كميسيون مرزي گلداسميد نوشت:
ايران بخشهاي اصلي را چنان محكم در اختيار دارد كه نظر داوري مرزي بايد به سود ايران باشد ولي... چنين مرزي (روي شاخه اصلي هيرمند در دلتا)، اگرچه همه آنچه را كه خواستة افغانستان است برآورده نميسازد، ميتواند منافع افغانستان را تأمين كند.
اين نامه از يك سو، نشان ميدهد كه هند بريتانيا قصد داشت بخشهاي بزرگتري از سيستان را به افغانستان دهد ولي قدرتنماييهاي اميرعلمخان خزيمه مانع از اين كار شد و از سوي ديگر زمينهاي فراهم ساخت تا بر اساس آن ژنرال گلداسميد توانست مرزهاي دو كشور را روي شاخه اصلي هيرمند در دلتا قرار دهد و آنچه را «سيستان داخلي، يا سيستان اصلي» نام داده بود به ايران بدهد و بخش بزرگتر آن سرزمين را كه وي «سيستان خارجي» ناميده بود به افغانستان ببخشد.
اعتراضات و كارشكنيهاي اميرعلمخان خزيمه، امير قاينات و سيستان و ميرزامعصومخان انصاري، نماينده دولت ايران در كميسيون داوري سبب شكايت گلداسميد از آنان نزد مقامات بريتانيا و درخواست از آنان براي اعمال نفوذ در تهران شد تا كميسيون داوري مرزي از شر آن دو رها شود. وي در كتاب خود نيز از كارشكنيهاي اين دو نفر ناله سر ميدهد در نتيجه اين شكايتها، نه تنها اميرعلمخان خزيمه در اوايل سال 1251 (1872) از حكومت سيستان معزول شد و شخصي به نام صمصامالملك به جاي او حكومت سيستان را گرفت و بخش بزرگي از املاك شخصي و خانوادگي اميرعلمخان در خاور شاخة اصلي هيرمند به افغانستان داده شد، بلكه ميرزامعصومخان انصاري ناگهان ناپديد گرديد و ديگر از او در اين رابطه نامي و نشاني به ميان نيامد. اميرعلمخان خزيمه در فروردينماه 1253/دسامبر1874 دوباره حكومت سيستان را به دست آورد و ناصرالدينشاه كه متوجه اشتباه خود شده بود شمشير مرصعي را به پاس خدماتش در سيستان به وي اعطا كرد.
گلداسميد كار تعيين مرز سيستان را در سال 1251/1872 به پايان رساند و نتيجه كار را به تهران برد. در تهران اين اسناد، در نهايت بيخبري به امضاي ميرزاملكمخان ناظمالدوله به عنوان نماينده ايران در كميسيون حكميت گلداسميد (به جاي ميرزامعصومخان انصاري) رسيد. ميرزاملكمخان در حالي اسناد تعيين مرزهاي سيستان را امضا كرد كه حتي سيستان را نديده و از چگونگي كار مطالعات مرزي و تعيين مرز كمترين آگاهي را نداشت. وي پس از دو بار ديدار با گلداسميد در تهران و پس از برخي لفاظيهاي بيمورد و بينتيجه، خطوط مرزي تعيين شده از سوي گلداسميد و نقشههاي مربوط را به نمايندگي از سوي دولت ايران امضا كرد. تنها موردي كه در تصميمات مرزي گلداسميد يادي از آب هيرمند دارد به اين قرار است «فراتر، بايد كاملاً درك شود كه هيچ كاري از سوي دو طرف نبايد صورت گيرد كه نتيجهاش دخالت در آب مورد نياز براي آبياري در كرانه باشد.»
پس از تأسيس دولت افغانستان، سيستان موقتاً تحت تسلط امراي كوچك محلي هرات و قندهار و كابل درآمد؛ اما در نيمه دوم سده نوزدهم دوباره ايران قدرت خود را بر قسمت اعظم آن شهرستان مستقر كرد. اختلاف مرزي ايران و افغانستان در سال 1872 با حكميت هيأتي كه سرفردريك گلداسميد در رأس آن قرار داشت حل و فصل شد.
سيستان از نظر انگليسيها
از نظر انگليسيها سيستان ارزش فراوان سوقالجيشي داشت. «تصرف آن اقدام مقدماتي مهمي خواهد بود براي پيشروي همه جانبه به سوي هند يا حمله به افغانستان». در عين آنكه عمال انگليسي آهسته راه شمال را در پيش ميگرفتند، عمال روس با عنوان بازرگاني به آمد و شد در طول مرزهاي افغانستان و هندوستان ميپرداختند. چالرز هاردينگ، متصدي امور سفارت انگليس در تهران در غياب سرمورتيموديورند هدف روسها را آن ميدانست كه تا جنوبيترين نقطه يعني تا سيستان ريشه بدوانند تا بتوانند مرزهاي هندوستان را دور بزنند. او در خاطراتش به خويشتن ميبالد كه با آوردن عدهاي سرباز هندي به مرز، نقشه روسها را بر هم زده و آنان را وادار كرده است كه بساط خود را برچينند و بروند.
ه. س. بارنز وزير امور خارجه هندوستان به هاردينگ نوشت كه حكومت هندوستان «در تأكيد اين مطلب كه بريتانياي كبير علاقة بسيار فراوان نسبت به سيستان دارد» بينهايت اهميت قايل است. در اواخر سال 1901/1319 عده ناچيزي از افراد نظامي هندي و انگليسي به فرماندهي سروان وب وير پاسگاهي در ميرجاوه تأسيس كردند. اين نقطه، دهي است در ساحل رود تالاب در محلي كه عموماً آنجا را جزو خاك ايران ميشناختند و ميپنداشتند ميرجاوه از نظر مركز ذخائر راه بازرگاني سيستان حائز كمال اهميت براي انگليسيها است و تصور ميكردند كه دزداب (زاهدان كنوني) نيز چنانچه روسيه به كشيدن راهآهن مشرق ايران تا خليج فارس اقدام كند براي دولت بينهايت اهميت خواهد داشت.
سيستان پس از معاهده پاريس
يكي از مهمترين مسائلي كه دولت انگليس پس از امضاي معاهده پاريس با آن مواجه شد مسئله سيستان بوده است. شاه ايران در بين سالهاي 1861 تا 1863 مكرر از دولت بريتانيا دعوت كرد كه در مقابل تجاوز افغانها وساطت كند اما جواب دولت انگلستان اين بود كه چون آن دولت سلطنت شاه را در سيستان به رسميت نميشناسد نميتواند در اين كار مداخله نمايد بلكه طرفين بايد آن را حتي به زور شمشير حل كنند. اعلام اين سياست و خطمشي به نفع ايران بود. در اين موقع دولت بريتانيا رويه عدم مداخله را ترك كرد و به استناد مادة 6 عهدنامة پاريس پيشنهاد حكميت داد و دو دولت مزبور نيز با آن موافقت كردند.
سرفردريك گلداسميد، نخستين مدير تلگراف در ايران، در 1864 متوجه شد كه در مغرب گوادر هيچگونه مأمور رسمي ثابتي وجود ندارد تا بتواند با او مذاكره نمايد. بنابراين از نظر كشيدن خط تلگراف و نيز حفظ منافع ايران چنين صلاح ديد كه مرز ثابت مشخصي تعيين گردد و براي اجراي اين منظور باب مذاكرات مفتوح شد و منجر به توافق براي تشكيل كميسيون مشترك از بريتانياي كبير و ايران و كلات گرديد. ژنرال گلداسميت به سوي گوادر رفت. در آنجا ماژورلوت كه از مرز مورد بحث بازديد و نقشهبرداري كرده بود و ميتوانست اطلاعات جمع شده قبلي را در اين ناحيه كامل سازد، به او پيوست.
پس از آن كميسر بريتانيا نظر داد كه مرز ايران را از يك نقطه واقع در مشرق گوادر تا كوهك محدود و معين نمود. شاه اين خط سرحدي را پذيرفت زيرا با نظريات و دعاوي ايران موافق و مساعد بود. گلداسميت از اين موفقيتي كه نصيب او شده بود مورد تحسين قرار گرفته و براي دست زدن به كاري مشكلتر تشويق و ترغيب گرديد.
كميسيون حكميت سيستان
سرفردريك گلداسميت پس از موفقيت در تعيين و تصويب سرحد مكران مأمور سيستان شد تا در موضوع دعاوي ايران و افغان قضاوت و حكميت نمايد. ميسيون انگليسي از بندرعباس و ژنرال پولوك نماينده لردمايو، فرمانفرماي هند و نيز دكتر بلر مستشرق نيز به آنها پيوستند. ژنرال گلداسميت در حكم داوري خود بين سيستان اصلي و سيستان رويي فرق گذاشته بود. او سيستان اصلي را از نيزار واقع در شمال كانال اصلي در جنوب معين كرده و اين ناحيه در آن موقع به وسيله رود هيرمند در طرف مشرق محدود بود. اين قسمت كه در حدود 950 ميل مربع مساحت و 45 هزار نفر جمعيت داشت، به ايران واگذار شد. سيستان رويي يا ناحيهاي كه در ساحل راست رود هيرمند بود به افغانستان داده شد. از نقطهاي كه كانال اصلي نزديك سد بزرگ موسوم به بند سيستان شروع ميشود سرحد اعلام شده تا كوه ملك سياه امتداد پيدا ميكند. اين محل امروزه محل التقاء مرز دو كشور ايران و افغانستان با امپراتوري هندوستان ميباشد.
تعيين حدود سرحدي سيستان، دومين وظيفه مأموريت مخصوص جنرال گلداسميت بود. با خاتمه موضوع سرحد ايران و كلات، جنرال از تهران به لندن رفت و گزارش عمليات خود را به دولت انگليس داد و براي عمليات آينده خود دستور گرفت و در دهم نوامبر 1871 مجدداً عازم ايران گرديد.
برابر اين حكميت، قشون ساخلوي دولت ايران قلعة نادلي را بايد ترك ميكرد. در اين صورت مجراي اصلي رود هيرمند زيردست كوهك سرحد شرقي سيستان دولت ايران خواهد بود. خط سرحدي نيز از كوهك شروع ميشد و تا تپههاي غربي دشت سيستان ادامه مييافت.
جدايي سيستان از ايران
اما كار دخالت انگليس در ايران به اينجا ختم نشد. بريتانيا پس از مدتي درصدد برآمد در جنوب شرقي ايران و ساحل شمالي خليج فارس حريم امني به دست آورد و طوري اقدام نمايد كه اگر روسيه روزي خواست به هندوستان حمله نمايد پيشبيني لازم شده باشد. به همين جهت انگلستان ابتدا در سيستان به فتنهانگيزي و آشوب پرداخت و در اوت 1872م نماينده بريتانيا سيستان را به دو قسمت كرد و بخشي از آن را در اختيار افغانستان قرار داد.
ميرزاحسينخان سپهسالار هنگام انتصاب به صدارت به جز امتياز رويتر و تدارك سفر ناصرالدين شاه به فرنگ به تعهدات ديگري نيز در مورد سيستان و بلوچستان به دولت انگليس داده بود. اختلافات مرزي بين ايران و افغانستان در منطقه سيستان با حكميت انگليس به گونهاي كه خواست آن دولت بود، حل و فصل گرديد. اما در مورد بلوچستان، دولت انگليس در اين دوره موافقت ايران را براي كشيدن سيم تلگراف از جاسك تا كراچي كسب كرد. دولت انگليس كه در پي بسط نفوذ خود در اين نواحي بود، در جريان سيمكشي، ناامني منطقه را بهانه قرار داد و پس از انجام مذاكراتي مقرر گرديد كه گلداسميت، مأمور انگليسي در اين موضوع و تعيين مرزهاي جديد در بلوچستان حكميت نمايد و بالاخره با حكميت اين شخص قسمتهايي از بلوچستان نيز مانند سيستان از ايران جدا شد.
دومين كميسيون حكميت سيستان 1905ـ1903
در سال 1891 رود هيرمند مسير خود را تغيير داد. ترعه رودي كه به نام رود پريان موسوم است به ميزان زيادي به طرف مشرق ترعهاي كه ژنرال گلداسميت براي مرز معين نموده بود جريان داشت. اين تغيير مسير، فرستادن دومين حكومت را در تحت فرمانده كلنل مك ماهون ايجاب كرد.
سرحد مطابق فتواي اين كميسيون مانند سابق از كوه ملكسياه تا بند سيستان سد اصلي كشيده شد. و از آنجا در امتداد هيرمند تا نقطهاي كه رودخانه به دو شعبه تقسيم ميشود ادامه مييابد. مرز مزبور مانند سابق در امتداد هيرمند تا دو نقطه كه رودخانه به دو شعبه تقسيم ميشود ادامه مييابد. مرز مزبور مانند سابق دنبال ترعه نادعلي را گرفته ولي خطي كه تقريباً به شمال ادامه داشت با دقت و صراحت بيشتري نسبت به كميسيون اولي معين شد.
تصحيح خطوط مرزي
سرهنگ سي. اي. بيت، نماينده فرمانرواي كل هندوستان در بلوچستان مينويسد كه تصرف دزداب «پرهاي خواهد بود در چرخ راهآهن طرحريزي شده روسيه». پس از ورود نيروي انگليسي به ميرجاوه، دولت ايران بيدرنگ به سرآرتور هاردينگ اعتراض كرد و او درباره روسها بدگمان شد. حكومت هندوستان مشتاق بود كه با دولت ايران درباره «تصحيح» خطوط مرزي به نوعي مذاكره و معامله كند كه در نتيجه بتواند هم ميرجاوه را به چنگ آورد و هم دزداب را. هاردينگ نظر مخالف داد. شاه نسبت به نقشههاي انگليسيها در بلوچستان سخت سوءظن داشت و محتمل بود كه صدراعظم با سفارت روس مشورت كند كه البته به او توصيه ميكردند كه در حفظ دزداب اصرار ورزد و به وي قول ميدادند كه از پشتيباني دولت روسيه برخوردار خواهد بود.
دولت ايران روشي محكم و در آن واحد انعطافپذير در پيش گرفت و اعلام كرد كرانة راست تالاب مانند قم و كاشان جزو خاك ايران است و انتظار دارد كه دولت انگليس حق مسلم ايران را به رسميت بشناسد و به مأموران خود دستور دهد كه در امور سرحدي مداخله نكنند كه اين امر برخلاف روابط حسنه فيمابين دولتين است. در ضمن دولت ايران پيشنهاد هاردينگ را درباره تشكيل كميسيون علامتگذاري مرزي رد نكرد. روسيه از آغاز كار مسئله علاقه دولت متبوع خود را به اين مسئله ابراز كرد. هاردينگ از كشانده شدن پاي روسها در مسئله ميرجاوه ابراز تأسف كرد!
او همچنين اطمينان داد كه روسها به آنها اطلاع داده بودند كه اگر به ما انگليسيها اجازه داده شود كه ميرجاوه را اشغال يا خط مرزي تعيين شده منضم به پروتكل هالديچ را به سوي خود اصلاح كنيم دولت روسيه اصرار خواهد كرد كه تصحيح مشابهي در مورد ايران و روس معمول و يك قطعه خاك در شمال از ايران تجزيه گردد.
ما قبلاً توجه همه را به مساعي انگليس كه ميخواهد دست روي بلوچستان ايران و در صورت امكان سيستان نيز بگذارد جلب كردهايم با توجه به اهميت معتنابه سياسي و سوقالجيشي كه اين شهرستانها دارد به همين قصد و نيت است كه ميبينيم اين ولايات دائماً مملو از عمال انگليسي است كه سرگرم افشاندن بذر نارضايتي در ميان عشايرند و آنان و مقامات دولتي را مزدور خود ميكنند و به جنايت برميانگيزند. بيشك انگليسيها همه مأموران اداري ايران را در طول مرزهاي بلوچستان انگليس با طلاي انگليس خريدهاند و بسياري از آنان مدتهاست كه مزدور بريتانيا هستند كمااينكه بعضي از رؤساي بلوچ چنيناند. بنابراين لازم است در نقاطي كه به حقوق ارضي ايران تجاوز شده است، ما نمايندگان مختار روسيه را بفرستيم تا به اتفاق مقامات ايراني رسيدگي دقيقي نسبت به تمام مسئله مورد اختلاف به عمل آورند. ما نميتوانيم همچنان جنوب شرقي ايران را در اختيار انگلستان بگذاريم ـ اين مسئله با منافع مهم حياتي ما سر و كار دارد. ما مدتها است كه از طرح مسئله سيستان پرهيز كردهايم اما اوضاع و احوال ايجاب ميكند كه بايد آن را مطرح كنيم.
ميلر، كنسول روس به انگليسيها اخطار ديگري كرد. وي همراه اسكورت مفصل مجهز مسلحي در امتداد مرز بين ايران و بلوچستان با بياعتنايي به انگليسيها، سفر كرد و آنان را در مورد اين ادعا كه در سيستان داراي موقعي خاص ميباشند به مبارزه طلبيد انگليسيها با بيميلي عكسالعمل نشان دادند. افزايش قواي هند در بلوچستان بينتيجه بود و روسها اين كار را جدي نگرفتند و مأموران انگليسي در آن سوي مرز بلوچستان از روي خشم درخواست اقدام عليه ميلر را كردند. ماهها گذشت تا سرانجام لنزداون مدارك كامل مربوط به قضية ميرجاوه و دزداب را دريافت كرد. پس از خواندن تمام اوراق و مكاتبات، لنز داون دانست كه موقع انگليس در آنجا تا چه حد سست است. افسران مرزهاي شمال غربي، خودسرانه اقداماتي كرده و اسباب دردسر براي دولت فراهم كرده بودند. سرتامس. ه. سندرسون معاون وزارت امور خارجه انگليس به وزارت هندوستان نوشت كه لنزداون به خوبي به نارضايي افسران از خطوط مرزي كه كميسيون مشترك در سال 1896 تعيين كرده واقف است با اين همه تا هنگامي كه اين مرز با توافق تغيير نيافته است بايد محترم شمرده شود.
كميسيون سرحدي ايران و بلوچستان 1896م
گلداسميت بدين طريق سرحد ايراني را اول از گواتاري، بندري در درياي عرب، تا كوهك و بعداًٍ از سيستان تا كوه ملكسياه مشخص و معين نمود. بين اين دو محل سرزميني به طول سيصد ميل واقع شده كه بيشتر آن صحرا و بيابان و فقط داراي چند بيشه خرما بود. در سال 1896 يك كميسيون سرحدي تحت رياست كلنل هولديچ تشكيل شد و اين ناحيه را به ايران واگذاشت. در صورتي كه بيشههاي خرما از جمله «لادگشت» به خاران داده شد. چند بيشه خرماي ديگر در انتهاي شمال كه شامل هوك سوتك بود به ايران واگذار شد.
مرز ايران از بندر گواتار تا سيستان مشخص شد، دشت هشتادان در خراسان كه مورد مناقشه بود در سال 1891 به وسيله ژنرال مكلين تحديد حدود شد.
حكميت دولت انگليس در بلوچستان
در 22 اوت 1871 وزيرمختار انگليس به ملاقات وزير امور خارجه ايران رفت كه از تصميم شاه در باب حدود سرحدي مطلع شود. وزير امور خارجه ايران با اظهار رضايت افزود تلگرافي به وزارت امور خارجه انگلستان مخابره نموده است و منتظر است جواب آن برسد. پس از آن به اين مسئله خاتمه خواهد داد. جنرال گلداسميت با وزير امور خارجه ايران ملاقات نمود. در اين مجلس مذاكرات زياد شد. باز موضوع كوهك حل نگرديد و كميسر انگليس هيچ مساعدتي نميتوانست بكند جز اينكه پيشنهاد موضوع كوهك مسكوت بماند و قرار آن بعد داده شود. بالاخره در چهارم سپتامبر 1871 حدود سرحدي طبق طرح اوليه جنرال گلداسميت قبول شد و قبولي آن كتباً اطلاع داده شد و نقشههاي آن مبادله گرديد. قسمتي از بلوچستان مجزا گرديد و به قلمرو امپراتوري انگلستان ضميمه شد.
هر چه ميرزا معصومخان انصاري كميسر ايران به وزارت امور خارجه نوشت و تلگراف كرد كه كيج، تمپ، بليد جالق، درك، مسند، كوهك، اسپندار، پيشين، سرباز، دشت، باهو مطابق اسنادي كه در دست داريم هميشه متعلق به ايران بوده و هست چابهار و طبس گوادر بنادر مسلم ايراناند كه گلداسميت نماينده انگليس ميخواهد آنها را به خاك كلات و اگذار شود، كسي گوش نداد و ميرزاحسينخان توسط گلداسميت به ميرزاخان تلگراف كرد كه موافق رضاي مأمور انگليس عمل نمايند.
مرزهاي مكران
اوايل نيمه دوم قرن نوزدهم بود كه دولت هند بريتانيا درصدد تأسيس خط تلگراف هند و اروپا برآمد. از آنجا كه اين خط تلگراف ميبايستي از جنوب ايران و خليج فارس بگذرد، هيأتي به سرپرستي ژنرال فردريك گلداسميت مأمور مطالعة سرزمينهاي واقع در مسير اين خط تلگراف و بلوچستان و مكران شد. همان هنگام بريتانيا در انديشة تعيين مرز ميان خود و ايران نيز بود. شكايت دولت ايران به لندن نسبت به اقدامات اميرعلمخان خزيمه حشمتالملك زمينه لازم را فراهم ساخت تا دولت هندوستان كميسيوني را براي مطالعه و داوري در اين زمينه مأمور نمايد. رياست اين كميسيون به ژنرال گلداسميت سپرده شد. مطالعات گسترده محلي وي و آشنايي او با سرزمينهاي واقع شده ميان هند و ايران سبب اين انتصاب بود. دولت ايران ميرزا معصومخان انصاري را به نمايندگي خود در كميسيون حكميت منصوب كرد.
قرار بر اين گذارده شد كه كميسيون داوري مرزي گلداسميت از سال 1870 آغاز به كار كند؛ اما از آنجا كه شورش و هرج و مرج بر افغانستان چيره شد كار اين كميسيون به خواستة اميرافغان، يك سال به تأخير افتاد. در اين فاصله دولت هندوستان موافقت ايران را براي تعيين مرزهاي بلوچستان و مكران ميان ايران و امپراتوري هند بريتانيا جلب كرد.
ژنرال گلداسميت مأموريت يافت از آغاز سال 1871 كار مطالعات مرزي در مكران را آغاز كند. سوءنيتهاي گلداسميت نسبت به حاكميتهاي ايران در مكران و بلوچستان از همان آغاز كار هويدا شد. عليرغم ظاهر كار در كميسيون داوري وي فقط وظيفه مطالعه مناطق مرزي را با مشاركت نماينده دولت ايران داشته و اينكه نتايج مطابعات و مرز پيشنهادي بايد در تهران با دولت ايران در ميان گذارده شود و با آن دولت توافقهاي مرضيالطرفين به دست آيد، دولت هند بريتانيا دستورالعمل مفصلي به گلداسميت داد و طي آن مسير مرز را بنا به خواست يكجانبة خود از پيش مشخص كرد. گذشته از اين، ميرزا معصومخان انصاري طي گزارشهاي پيدرپي كوشيد تهران را هوشيار سازد كه مأموريت گلداسميت بر اساس صداقت استوار نيست و او قصدي جز اين ندارد كه دادن سرزمينهاي ايراني به حكومتهاي دستنشانده هند بريتانيا دركلات و خران (پاكستان كنوني) را جنبهاي قانوني بخشد. وي به تهران نوشت:
اكنون همه منظورات مأمور مزبور از تحريراتش معلوم و مشهود خاطر ميگردد. لهذا به فرستادن كتابچة سئوال و جواب خود و مأمور انگليس به حضور اولياي دولت عليه اكتفا كرده و جسارت مينمايد. كه اين مأمور به جز حمايت و تقويت خان كلات و تحصيل سند كه كج و تمپ و... تعلق بقه خان معزياليه دارد خيال ديگري نداشته و از اين كمترين نهايت دلخوري را دارد كه مساعدتي در پيشرفت اين منظور مشاراليه نتوانست ظاهر نمود.
نه تنها هشدارهاي پيدرپي ميرزامعصومخان انصاري به گوش دولت او فروننشست كه گلداسميت بياعتنا به اعتراضات پيدرپي نمايندة دولت ايران كار خود را ادامه داد. وي سرانجام در سال 1871 كار تعيين مسير خط مرزي در مكران از گوادر تا جالق را به پايان برد و شرح چگونگي اين خط مرزي را براي تأييد ناصرالدينشاه به تهران فرستاد. تغييراتي كه وي در مرز پيشنهادي گلداسميت به عمل آورد از اين قرار بود كه كوهك در بخش شمالي اين خط مرزي و سرزمينهاي واقع در ميان رود دشت و رود نهنگ به طرف ايراني مرز منتقل گرديد و خليج گوادر و سرزمين كج در طرف هندي مرزها شد. گلداسميت طي نامهاي به دولت هند بريتانيا توضيح داد كه ايرانياني در مورد كوهك خيلي جدي هستند و چارهاي نيست جز موافقت با انتقال اين منطقه به درون مرز ايران.
دولت هند پيشنهاد گلداسميت را ناديده گرفت و وزيرمختار بريتانيا در تهران را مأمور قبولاندن مرزهاي پيشنهادي گلداسميت كرد. دربار ناصرالدين شاه به آساني تحتتأثير كارهاي وزيرمختار بريتانيا قرار گرفت و مرز پيشنهادي گلداسميت را پذيرفت. ولي اندكي پس از پايان گرفتن كار تعيين مرز گلداسميت، ابراهيمخان، حاكم بهپور، كوهك و بخشهاي مهمي از درة مشكيل و اسفندك را اشغال كرد و در عمل مرز گلداسميت را در آن بخش از بلوچستان به طرف خاوري كوهك و مشكيل منحرف ساخت.
اين وضع بيش از بيست سال دوام پيدا كرد و در سال 1895 كه هند بريتانيا به ناچار پذيرفت كه كوهك و اسفندك و ديگر سرزمينهايي را كه ابراهيمخان پس گرفته و ضميمه قلمرو ايران كرده بود به رسميت شناسد.
مرزهاي بلوچستان شمالي
در سال 1895 سرهنگ هنگرفورد هلديچ، افسر ورزيدة استعماري هند بريتانيا و صاحب انديشههاي درخورتوجهي در جغرافياي سياسي مرزها، مأموريت يافت مرزهاي بخش شمالي بلوچستان را ميان هند بريتانيا و ايران تعيين كند. سرهنگ هلديچ كار مطالعه اين مرزها را از نقطه پاياني مرز گلداسميت آغاز كرد و تا نقطة آغازين سرزمين سيستان ادامه داد. وي در اين مرزسازي، بخشهاي عمدهاي از سرزمينهاي زير حاكميت مستقيم و بيچون و چراي ايران، از جمله ميرجاوه و سرزمينهاي اطراف آن را به طول 300 مايل، به حكومت خران داد. اعتراضهاي ايران در نخستين برخورد مورد قبول واقع نشد. دولت بريتانيا بر مالكيت و حاكميت ايران بر ميرجاوه و اطراف آن واقع بود و عليرغم مقررات بينالمللي كه خود با دولت ايران داشت ميكوشيد اين منطقه را در دست داشته باشد تا روزي با پس دادن آن امتيازاتي از دولت بگيرد.
آن روز سرانجام در سال 1905 فرارسيد و رويدادي در سيستان، هند بريتانيا را تشويق كرد تا پس از دادن ميرجاوه امتيازي از دولت ايران بگيرد. موضوع از اين قرار بود كه سرهنگ هنري مك ماهون، افسر بريتانيا در سال 1903 براي داوري در مورد مرزهاي سيستان و تقسيم آب هيرمند با لشكري بزرگ وارد منطقه شد. حضور ناگهاني اين گروه بزرگ بر ميزان خواربار در بازارهاي منطقه اثر مهمي گذاشت و در اندك مدتي گندم در سيستان ناياب گرديد. اين واقعه بهانه ضروري را براي شورش عمومي مردم سيستان فراهم ساخت. آنان كه از داوري ناعادلانة ژنرال گلداسميت و مأموريت ناخواستة سرهنگ مك ماهون دل آزرده بودند بيم آن داشتند كه مك ماهون نيز مانند گلداسميت حقوق آنان از آب هيرمند را به افغانان خواهد داد.
قيام بزرگي آغاز شد و مردم دست به ويران كردن و آتش زدن اموال و ساختمانهاي انگلستان در سيستان گشودند و قصد جان آنان را كردند. اميرعلي اكبرخان خزيمه (حشمتالملك دوم) اميرعلي سيستان، نيروهاي خود را براي مهار كردن قيام و شورش عمومي به كار گرفت و از قتلعام انگليسيها جلوگيري نمود. روسيان كه در اين دوره روابط نزديكي با اميرعلياكبرخان خزيمه داشتند و از او و پسرش اميرخزيمه (حسامالدوله سوم) در برابر انگلستان حمايت ميكردند از اقدام اميرخزيمه سخت برآشفتند و نفوذ خود را در تهران به كار گرفتند تا وي را از حكومت سيستان عزل كنند. حكم عزل اميرعلياكبرخان حشمتالملك دوم صادر شد اما قبل از اجراي حكم، نماينده سياسي هند بريتانيا در سيستان طي نامهاي محرمانه به وزيرمختار بريتانيا در تهران نوشت از آنجا كه اميرحشمتالملك به دليل حفظ جان انگليسها در شورش سيستان مورد خشم قرار گرفته است و روسيان آشكارا تهديد كردهاند كه وي را به خاطر اين كار از حكومت سيستان سرنگون خواهد كرد، اگر عزل وي واقعيت پذيرد به اعتبار بريتانيا در سيستان لطمه بزرگي خواهد خورد. به اين دليل، از هيچ كاري براي جلوگيري از عزل وي نبايد خودداري ورزيد. وزيرمختار بريتانيا در تهران اين نظر را تأييد كرد و به دولت خود پيشنهاد داد. در نتيجه اين پيشنهاد بود كه دولت هند بريتانيا با دولت ايران به گفتوگو پرداخت و حاضر شد در برابر عدم اجراي حكم عزل اميرعلياكبرخان خزيمه در سيستان، ميرجاوه و 300 مايل سرزمين غصب شده ايران را كه هليريچ به هندوستان داده بود به ايران بازگرداند. اين تصميم طي قرارداد مرزي 1905 ايران و هند بريتانيا درباره مرزهاي شمالي بلوچستان تا سرزمين سيستان در خطي مستقيم تعيين شد و به روي نقشه آمد. در سال 1329 (1952) دولت ايران و دولت كشور تازه تأسيس پاكستان براي حل و فصل بقيه مشكلات مرزي دو كشور دست به تلاشهايي زدند.
مرزهاي ايران و پاكستان
دومين بخش مرزهاي ايران و پاكستان در منطقه خط جنوبي مرزهاي افغانستان قرار دارد و از كوه ملكسياه تا خليج گواتر در درياي عمان كه شرقيترين نقطه مرزي جنوب كشور است، ادامه دارد. در پي مأموريت گلداسميت در منطقه و تعيين خطوط مرزي بار ديگر در سال 1895 سرهنگ هنگر فورد هولديچ يكي از افسران ورزيده استعماري بريتانيا در هند كه در مسائل جغرافيايي صاحبنظر بود مأموريت يافت تا مرزهاي ايران و بلوچستان انگليس را مشخص نمايد. او كه به زيان ايران و به سود بريتانيا بخشهايي از سرزمينهاي زير حاكميت ايران را در حاكميت بريتانيا برده بود، اعتراض دولت ايران را برانگيخت. با آنكه همزمان در تهران و بسياري از شهرهاي بزرگ نهضت ملي مشروطهخواهي فرصت دفاع از مرزها را تحتالشعاع قرار داده بود اما شورشهايي نيز در منطقه مرزي بلوچستان و سيستان پديد آمد كه در آن رقابت روس و انگليس و شيوههاي موازنه به چشم خورده است. در سال 1905 انگليسيها به اجبار ميرجاوه و بخشي از سرزمينهاي غصب شده توسط هولديچ را به ايران بازگرداندند و قراردادي رسمي به امضا رساندند. اين قرارداد با تغييراتي در سال 1933 تا سال 1948 كه كشور پاكستان به وجود آمد پايدار ماند و پس از انعقاد معاهده ديگر خط مرزي ايران و پاكستان تعيين گرديد.
مرزهاي ايران و افغان مطابق حكميت ژنرال ماكلين
حكميت مرزهاي ايران و افغانستان
تحديد مرزهاي جديد ايران و افغانستان در حدود 855031 كيلومتر از دهانه ذوالفقار (محل تلاقي سه كشور ايران و افغانستان و شوروي سابق يا تركمنستان جديد) تا ملكسياهكوه (محل تلاقي سه كشور ايران و افغانستان و بلوچستان سابق انگليس يا پاكستان جديد) امتداد داشت كه البته تحديد و علامتگذاري نشده بود. بر پايه فصل ششم قرارداد پاريس كه آمده است در صورتي كه اختلافي مابين دولت ايران و ممالك هرات و افغانستان به ظهور رسيد، دولت تعهد ميكند كه اصلاح آن را به اهتمامات دوستانه دولت انگليس رجوع نمايد؛ زماني كه در منطقه اغتشاشاتي پديد آمد يا لزوم علامتگذاري محسوستر ميشد، با حكميت دولت انگليس و يك بار نيز با حكميت دولت تركيه تحديد و مرزبندي و علامتگذاري انجام يافت.
حكميت ژنرال ماكلين
حكميت ژنرال ماكلين نخستين بار پس از انعقاد قرارداد هرات در منطقه هشتادان پس از گذشت 34 سال از انعقاد قرارداد هرات مشكلاتي پيش آورد و به تعيين كميسيون و حكميت دولت انگليس كشيده شد و ژنرال ماكلين، كنسول انگليس در مشهد براي اين امر انتخاب شد. از طرف ايران نيز ميرزامحمدعليخان ناظمالملك، كارگزار خراسان و پسرش ميرزاجهانگيرخان همچنين ميرزامحمدعليخان سرتيپ مهندس و پسرش ميرزاعبدالرحيمخان كاشفالملك و نيز حاج مهديقليخان ميرزاسهامالملك و از طرف امارات افغانستان ژنرال غوثالدينخان به اتفاق چند تن از بزرگان و قاضيان هرات انتخاب شدند.
پس از گفتوگوهاي خط مرزي اول با حكميت ماكلين در سال 1891م، 96 كيلومتر پس از دهانه در وسط المياه هريرود، وارد اردكان شده و از آنجا تا كنار جاده مشهد به هرات پيوند يافته و پس از عبور از كوه سنجدي به هشتادان و در بلنديهاي گدايانه پايان ميپذيرد. در اين بخش مرزي 29 نشانه نصب گرديد.
نقشه مرزهاي ايران و افغان مطابق حكميت كلنل ماك ماهون
حكميت سرفردريك گلداسميت
پس از چندي به دنبال تجاوزات حكام قندهار و هرات به ايالت سيستان و دلتاي رود هيرمند، دولت ايران باز بر پايه قرارداد هرات به حكميت دولت انگليس رضايت داد و گلداسميت در محل حاضر شد. پس از مختصر بررسي و نقشهبرداري از محل اختلاف و منازعه (1289ق/1872م) مقرر گرديد ناحيه دست راست هيرمند به افغانستان و ناحيه دست چپ به ايران واگذار شود و در نتيجه قسمت عمدهاي از خاك سيستان را كه متعلق به ايران بود به افغانها داد و خاك سيستان را از سه طرف محصور ساخت.
حكميت كلنل سرهنري ماكماهون
در سال 1323/1905م حكميت ديگري تحقق يافت و مرزهاي جديدي پديد آمد. اين بخش از مرزهاي ايران با كشور جديدالتأسيس افغانستان و پس از عبور از درياچه ماهون به سياهكوه ميرسد كه آخرين نقطه حكميت است.
حكميت فخرالدين التاي
حكميت فخرالدين التاي از شماره مرزهاي 29 تا سياهكوه، تا اواسط سلطنت رضاشاه تحديد و نشانهگذاري نشده بود تا اينكه دولت ايران و دولت افغانستان بر پايه توافقي به امضاي محمدتقي اسفندياري و فيض محمدخان، حكميت به دولت جمهوري تركيه داده شد. دولت تركيه سپهبد فخرالدين آلتاي را همراه چند مشاور و مترجم و نقشهبردار در مهرماه 1313 به تهران اعزام كرد و از طرف ايران نيز كميسيوني به رياست مهدي فرخ و از طرف دولت افغانستان نيز كميسيوني به رياست عبدالرحيمخان نايبسالار، والي هرات پس از تشكيل جلسههايي در تهران و مرز و كابل بررسيهاي خود را قوام بخشيدند و پس از پايان در 24 ارديبهشت 1314 فخرالدين آلتاي مرزهاي جديد ايران و افغان را از طريق دولت تركيه به آگاهي هر دو دولت رساند. اصل قرارداد به زبان تركي حاوي اطلاعات عمومي راجع به سرحد و نظر تاريخي به منطقه سرحدي و نيز نقطه اختلافات دولتين است.
استمرار اختلافات مرزي با آن كه با سه يا چهار حكميت از سوي ايران و افغانستان براي رفع اختلافات و مشكلات مرزي رضايت داده شد؛ اما به دلايل متعدد سياسي كه ريشه در سلطهگري و استعمار انگلستان داشت، آرامش كامل مرزي پديد نيامد. همواره تعدادي از خوانين و سردارهاي منطقه كه وابستگيهايي هم داشتند با تحريك از سوي خارجيان، آشوبهايي برپا ميداشتند كه در تعيين حد و حدود مرزي اثراتي باقي ميگذاشت. همچنين خشكساليها و فرسايشهاي زمين و رودخانههاي محلي را بايد بر عاملهاي نابساماني در منطقه افزود؛ اما به طور ويژه ميتوان از وضع رودخانه هيرمند سخن به ميان آورد. اين رودخانه كه بر پايه حكميت ماكماهون قسمتي از سفلاي آن مرز دو كشور به شمار ميآمد و طبيعت خاص اين رودخانه و انحراف آن در سيستان معلول فرسايش شديد بادي و خشكي هواست. اما مسائلي به وجود آورده كه بعضي از آن ناشي از تغيير مسير رود و بعضي ديگر مربوط به چگونگي استفاده از آب رود هيرمند در قسمت عليا توسط كشور افغانستان است. با هر تغيير مسير رودخانه كه دولت ايران و افغانستان ناچار بودند مسير مرز را هم تغيير دهند و تأسيس سد و كانالهاي آبياري در قسمت عليا باعث شد كه آب رودخانه در قسمت سفلي خاصه در منطقه سيستان در فصل تابستان بسيار كم و گاهي به كلي خشك گردد و اين موضوع لطمه جبرانناپذيري به كشاورزان منطقه وارد كرده و اغلب باعث كوچ اين مردم به ساير نقاط كشور شده است.
به دلايل فوق شكل مرزي بين ايران و افغانستان در منطقه سيستان و در امتداد سفلاي رود هيرمند همچنان لاينحل مانده بود. اين اختلافات و همانند آنها در موسيآباد، درياچه نمك سار و چند جاي ديگر در زمينهاي لميزرع و كوهستاني چون يزدان و چكاب همچنان ادامه داشت تا آنكه در زمان برقراري دوستي خاص ايران با افغانستان در سال 1310ش كوششهاي ديگري براي رفع مشكلات مرزي پديد آمد و در سال 1318ش پيماننامهاي به امضاي دو دولت رسيد كه در ماده نخست آن آمده است دولتهاي ايران و افغانستان توافق كردند كه همه هيرمند از بند كمالخان به سهم مساوي ميان ايران و افغانستان تقسيم گردد. ماده دوم حاكي از آن بود كه دولت افغانستان متعهد ميشود هيچ كانال تازهاي براي استفاده از آب بيشتر از آنچه هم اكنون ميان ده چهار برجك و بند كمالخان ميبرد احداث نكند و كانالهاي موجود را تعمير نكند.
اين قرارداد با اينكه مترقيتر از پيمانهاي پيشين بود ولي به علتهاي سياسي منطقهاي و جهاني (جنگ دوم، ورود آمريكاييها در مسائل كانالكشيها و خشكسالي غيرمترقبه و جز اينها) تحقق كامل نيافت و ميانجيگري آمريكاييان نيز سودمند نيفتاد. كودتاي 1352 افغانستان و انقلاب 1357 ايران و به مرور نقش شورويها در منطقه و بويژه افغانستان و جنگهاي داخلي در آن كشور كه هنوز هم ادامه دارد، وضع مرزي اين دو كشور و نحوه بهرهبرداري از رودخانه هيرمند را به طور دقيق روشن نكرده است.
نقشه مرزهاي ايران و افغان مطابق حكميت فخرالدين آلتاي
نتيجه
مرزهاي شرقي ايران از شماليترين نقطه تا محل تلاقي سه كشور ايران و پاكستان و افغانستان و از آنجا تا خليج گواتر در درياي عمان، با قدرت سياسي و نظامي بريتانيا گاه آشكار و گاه پنهان تعيين شده است و حفظ منافع انگلستان در هند اساسيترين خواسته سياسي و اقتصادي آن دولت استعمارگر بوده است. بريتانيا از پيش از انعقاد قرارداد پاريس تا به قدرت رساندن رضاشاه همواره براي حفظ منافع استعماري خود در هندوستان و اقيانوس هند و درياي عمان و خليج فارس تلاش كرده و تضعيف نفوذ سياسي و فرهنگي ايران را در بخشهاي شرقي كشور فراهم آورده است و در اين راه از ايجاد درگيريهاي نظامي و لشكركشي عليه دولت مركزي ايران كوتاهي نكرده است. در انزوا ماندن افغانستان را در صدر برنامههاي خود قرار داده و به بهانه جلوگيري از نفوذ روسيه و فرانسه كوشيده است تا افغانستان در پناه دولت استعماري و هماهنگ با هدف زير سلطه قرار گيرد و گاه همين دولت غاصب و استعماري با رقيب خود در چارچوب موازنه مثبت، سياست ديگري در پيش گرفته است. اين سياست و شيوههاي سياسي ديگر از اين نوع و كليه حكميتها در مرزسازيهاي شرقي ايران نيز مشهود است كه بر روي هم طمعورزي و سلطهطلبي سياست استعماري بريتانيا و ناآگاهي حاكمان ايران را كه بعضاً وابسته به سياستهاي خارجي هم بودند، نشان داده كه وضع كنوني مرزها را پديد آورده است.
منابع
1. آدميت، فريدون، اميركبير و ايران، تهران، خوارزمي، 1354.
2. آذر، حسين، تاريخ جنگهاي ايران و روس، به تصحيح اميرهوشنگ آذر، ناشر آهنگ سروش، چاپ اول، 1369.
3. پهلوي، محمدرضا، پاسخ به تاريخ، به كوشش شهريار ماكان، انتشارات شهرآب، چاپ اول، 1371.
4. تكميل همايون، ناصر، مرزهاي ايران در دوره معاصر، چاپ اول، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1380.
5. خورموجي، محمدجعفر، حقايقالاخبار ناصري، به كوشش حسين خديوجم، نشر ني، چاپ دوم، 1363.
6. رياضي هروي، محمد يوسف، عينالوقايع، به اهتمام محمد آصف فكرت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1372.
7. سارلي، اراز محمد، تركستان در تاريخ، تهران، انتشارات اميركبير، 1369.
8. ساساني، خانملك، سياستگزاران دوره قاجار، تهران، كتابخانه طهوري، 1338.
9. سايكس، سرپرسي، تاريخ ايران، ترجمه سيدمحمدتقي فخردائي گيلاني، تهران، انتشارات افسون، چاپ 1380.
10. شميم، علياصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، انتشارات مدبر، چاپ ششم، 1374.
11. صفايي، ابراهيم، يكصد سند تاريخي، چاپ دوم، تهران، انتشارات بابك.
12. عباسي، محمدرضا، حكومت سايهها، اسناد محرمانه و سياسي ميرزا حسينخان سپهسالار، تهران، سازمان اسناد ملي ايران، 1372.
13. عضد قاجار، ابونصر، بازنگري در تاريخ قاجاريه روزگار آنان، چاپ اول، دنياي كتاب، 1376.