مصاحبه با تاريخ (دوشيزه لمبتون)

مصاحبه با تاريخ (دوشيزه لمبتون)

□ استاد، همان گونه که مستحضر هستيد اخيراً دوشيزه لمبتون در سن 96 سالگي از دنيا رفت. از شما که با ايشان حشر و نشر داشته‌ايد تقاضا مي‌کنيم در خصوص ايشان سخنان مبسوطي بفرماييد.

بله، با کمال ميل، بنده يک داستان بسيار کوتاه ( short history) براي شما نقل مي‌کنم تا جبک و بوک دوشيزه دستتان بيايد. يک روز دختري به نام صفيه به باغ يک تاجر کاشاني در قمصر وارد مي‌شود. در آن باغ پيرزنِي زندگي مي‌کرد. اين دختر براي پيرزن از زندگي و جريان دعوا بين خود و خانواد‌اش مي‌گويد که ساکن نياسر هستند. دل پيرزن شير خام خورده به رحم مي‌آيد و به او پناه مي‌دهد تا در فرصتي مناسب با خانواده‌اش ارتباط برقرار کند و وي را به آغوش گرم خانواده بازگرداند و خانواده‌اي را از نگراني برهاند. مدتي بعد فردي به نام مشهدي رحمان که همسن پدربزرگ دختر بوده به خواستگاري او مي‌رود و او را به عقد خود در مي‌آورد.

 

فرداي عروسي، مشهدي رحمان وقتي از خواب برمي‌خيزد مي‌بيند که عروس خانم تشريف ندارند. به پيرزن مي‌گويد. پيرزن مي‌گويد شايد رفته گل بچينه. سرانجام پس از تحقيق و تفحّص بسيار عروس خانم با دست و پاي بسته در اتاقکي متروکه پيدا مي‌شود. اين دختر خانم، آن کاترين لمبتون، دختر يکي از اعيان انگلستان بود و براي اين به ايران آمده بود که يک جاسوس آلماني را در کاشان پيدا کند. راستي يادم رفته بود اين را بگويم که پيرمرد شاگردي داشت به نام محمد بک که او همان مولر جاسوس آلماني بود که خيلي زود لمبتون را شناسايي کرد و او را دزديد و دست و پايش را بسست. بعد از اين ماجرا مشهدي رحمان لمبتون را طلاق داد.

 

عروسي بس خوشي دوشيزه لمبتون

ولي گه گه سزاوار طلاقي

 

□ استاد، شما چه برداشتي از شخصيت ايشان داشتيد؟

آدم قد بلندي بود. صورتي نسبتاً خشک و استخواني داشت. معمولاً کرم مرطوب کننده استفاده مي‌کرد. در مجموع خيلي ايکبيري بود و لباسهايش مردانه بود و کفشهاي پاشنه تخم مرغي مي‌پوشيد و پاشنه‌اش را مي‌خواباند. به قول روانشناسان زن و شوهر پس از مدتي يکي شبيه ديگري مي‌شود. بنابراين مي‌توانيم بگوييم که دوشيزه لمبتون تحت تأثير مشهدي رحمان بوده است.

 

□ لطفاً قدري هم از سر و وضع ظاهري بگوييد.

عده‌اي از نزديکان او مي‌گويند گاه صاحب شخصيتي مخوف بوده است. روي هم رفته تا حدودي خشک به نظر مي‌آمد و بيش از حد معمول درون گرا، جدي و کم خنده شايد هم بي خنده بود. برخي از صفاتي که به او نسبت داده بودند عبارت است از: قديس، انديشمند، جاسوس، خانم کودتا و مادر جاسوسان انگليس.