ردپاي انگليس در اشغال سرزمينهاي قفقازي ايران
از مجموعه مقالات ارائه شده در همايش دوم ايران و استعمار انگليس
موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي
آغاز پادشاهي فتحعليشاه قاجار؛ تشديد رقابت بيگانگان در ايران
با كشته شدن آقامحمدخان قاجار، آثار هرج و مرجهاي گسترده در سرزمين پهناور ايران ظاهر شد. عمده اين هرج و مرجها بر اثر كشمكشهاي داخلي مدعيان سلطنت بود، لكن «در پي تدبير ابراهيمخان كلانتر صدراعظم قاجار، وليعهد رسمي آقامحمدخان، كه آن زمان والي فارس و به «خانبابا جهانباني» معروف بود، به تهران آمد و زمام امور را در دست گرفت. وي توانست در عرض چند ماه آثار شورش و طغيان را... آرام سازد. سپس به شيوه آقامحمدخان در نوروز 1177 خورشيدي به نام «فتحعليشاه» در تهران تاجگذاري كرد.»
مقارن تاجگذاري فتحعليشاه، ايراكليخان والي گرجستان وفات يافت و پسرش گرگينخان به جاي او نشست. او مانند اجدادش، گرجستان را تابع حكومت ايران ميدانست. دولت روسيه كه از ديرباز به گرجستان چشم داشت، ژنرال گرجيتبار خود، به نام سيسيانف را با سپاهي گران روانة تفليس كرد. گرگين نتوانست در برابر سپاه روس مقاومت كند و به اجبار تن به امضاي سندي سپرد كه در آن «از امارت گرجستان به سود تزار روس چشمپوشي ميكرد. امضاي اين سند كه در 28 سپتامبر 1800 ميلادي (ششم مهرماه 1179 خورشيدي) بود، لقب «تزار گرجستان» را نيز به القاب پل اول تزار روسيه افزود». اندكي بعد پل اول تزار روسيه درگذشت و الكساندر اول (1204-1180) به جاي او نشست. الكساندر سياستهاي پتر كبير را دنبال كرد و با هجوم گسترده، به اشغال تفليس پرداخت و انتقام لشكركشي آقامحمدخان را گرفت. او دست به غارت گشود و با در هم كوبيدن هستههاي مقاومت در گرجستان، ژنرال سيسيانف را مأمور يورش عمومي به ديگر سرزمينهاي ايرانينشين قفقاز كرد. سيسيانف با سپاهي گران قلب قفقاز، يعني شهر گنجه را نشانه گرفت و بدينسان مرحله نخست جنگهاي روس عليه ايران آغاز شد. علياصغر شميم بهانه آغاز دوره اول جنگها را «انقلابات داخلي گرجستان» و علت اساسي جنگ را «تمايل هر دو دولت به تصرف آن ناحيه» ميداند و معتقد است دفاع ايران از قفقاز در برابر تجاوز قواي روسيه يك امر طبيعي و مبني بر حق حاكميت ايران بر آن ناحيه بوده است.
به قدرت رسيدن فتحعليشاه قاجار، وضعيت اجتماعي ايران را بيش از پيش آشفته كرد و بدين سان اوضاع نابسامان داخلي و تعاملات بينالمللي زمينه آغاز جنگها را فراهم آورد. فتحعليشاه در دوراني به تخت سلطنت نشست كه رقابت قدرتهاي بزرگ آن عصر، نظير روسيه و انگليس در ايران تشديد شده و جهان در حال تحولات عظيم و گسترده در عرصه سياست و اقتصاد بود. اما او شناختي از پيچيدگيهاي جهان نداشت.
ورود انگليس به صحنه سياسي ايران در عصر قاجار
در اواخر قرن هجدهم و اوايل سده نوزدهم ميلادي، متصرفات انگليس در هندوستان از چند سوي مورد تهديد قرار گرفته بود و انگليسيها با اعمال سياست ماهرانه و بسيار مكارانهاي كه مبتني بر ايجاد اختلاف ميان سلاطين و امراي منطقه و تضعيف و تهديد و تطميع آنها بود، توانستند مستملكات خود را در هندوستان حفظ كنند و در ضمن، دولت تزاري روس را كه چشم طمع به مستعمرات آنان در هند دوخته بود، در تصرف سهمي ارزنده از خاك ايران ياري دهند.
«نخستين خطر از جانب «زمان شاه» از امراي افغانستان بود كه گروهي از مردم هند او را براي تسخير متصرفات انگليس در آن كشور دعوت كرده و تيپو صاحب، سلطان ميسور هم در اين باره با او پيمان اتحاد بسته بود.»
دولت انگليس كه از اين لشكركشي هراسان شده بود، تصميم گرفت از طريق تحريك فتحعليشاه و به عنوان اعاده حاكميت ايران بر آن سرزمين، دشمن را دفع كند؛ به همين جهت فردي به نام «مهديعليخان را كه اصلاً ايراني و نماينده شركت هند شرقي در بوشهر بود» با هدايايي به دربار ايران فرستاد. «وي در ربيعالاول سال 1214 هجري قمري مطابق 1799 ميلادي در تهران به حضور شاه رسيد.»
در اواخر همان سال يك مأمور انگليسي به نام «سر جان ملكم» با هدايايي بسيار از طرف حكومت انگليسي هند عازم دربار ايران شد.
درباره شيفتگي فتحعليشاه در خصوص دريافت هدايا از سفيران انگليس در كتاب «تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس» آمده است:
فتحعليشاه هميشه مفتون و شيفته هدايا و پيشكشهاي گرانبهاي انگليسها بوده و متجاوز از 25 سال ميرزا ابوالحسن شيرازي كه وزير امور خارجه ايران بود، سالي هزار و پانصد تومان از انگليسها مقرري داشت، ساير وزرا و درباريان هم شايد مقرري و يا پيشكشي داشتهاند... اما فتحعليشاه هميشه مديون و مرهون احسانهاي دربار لندن بود. معروف است كه هر وقت بنا بود نماينده مخصوص يا وزير مختار تازهاي از انگلستان يا هندوستان برسد، هميشه در پنهاني تحقيقات مينمود كه قبلاً مطلع شود اين شخص چه هديه گرانبهايي براي او آورده است.
در هر حال با ورود ملكمخان به ايران در سال 1215 قمري (1801 ميلادي) يك قرارداد سياسي بر ضد افغانستان و فرانسه به همراه يك قرارداد تجاري با ايران منعقد شد. «اين قرارداد كه توسط حاجيابراهيمخان اعتمادالدوله صدراعظم شاه و سرجان ملكم مهر و امضاء گرديد، شايد اولين قراردادي بود كه بين دولتين ايران و يك دولت مسيحي بر ضد يك كشور اسلامي و يك كشور مسيحي ديگر منعقد ميگشت؛ بيآن كه خطري از جانب آن دو كشور متوجه ايران باشد».
در اين قرارداد قيد شده بود در صورت حمله پادشاه افغانستان به هند، پادشاه ايران براي اضمحلال آن كشور وارد عمل خواهد شد. «در مقابل دولت انگليس هند نيز برعهده گرفته بود كه براي دولت ايران هر اندازه مهمات و آلات و ادوات جنگي و آذوقه لازم باشد، صاحب منصبان دولت پادشاهي انگليس تهيه و تحويل خواهند داد»
بدون ترديد قبول اين تعهد غيرقابل توجيه از طرف شاه ناآگاه ايران، بدون رشوههاي كلان و هداياي بسيار مأموران انگليس به مقامات ايران ممكن نبود. «كاپيتان ملكم مأموريت داشت كه... مبلغي به شاه و وزراي او رشوه بدهد و آنها را به طرف دولت انگليس جلب نمايد و او پس از مطالعه دقيق، در كيسههاي پول را باز كرد و به مقصود رسيد... او اعتراف كرده كه هر اشكالي، تحت تأثير طلاي دولت انگليس، به طور معجزه مانندي، از پيش برداشته ميشد.»
نقش انگليس در آغاز جنگهاي روس عليه ايران
پس از تصرف گرجستان، روسها سياست توسعهطلبي خود را در قفقاز ادامه دادند؛ و ژنرال سيسيانف در 1218 هجري قمري به شهر ايراني گنجه هجوم آورد، و بدين ترتيب دوره اول جنگهاي ايران و روس آغاز شد.
در اين ايام، حاكم گنجه فردي به نام «جوادخان زياداوغلي» بود. وي كه مردي ميهنپرست بود، با تمام توان به همراه دو پسر و دو برادرش در مقابل متجاوزان روس ايستادگي كرد و سرانجام نام خود را به عنوان «نخستين شهيد جنگهاي روس با ايران» ثبت نمود. «جوادخان... با وجود كثرت سپاه روس در دفاع از شهر مردانه پايداري كرد و فتحعليشاه را به كمك طلبيد»؛ منتها شاه ايران چون ميانه خوبي با جوادخان نداشت «هفت ماه بعد» از سقوط گنجه، لشكريان ارتش ايران را روانه اين شهر نمود.
اگر چه جوادخان و فرزندانش «تقي و حسن و دو برادرش محمود و باقر» به همراه هزاران سرباز جانباخته ايراني در مقابل نيروي بيشمار روس ايستادگي كردند، لكن «بيگمان اگر اين استواري، با زخمي از درون، تزلزل نميپذيرفت، بعيد بود كه سيسيانف بتواند به سهولت بر گنجه دست يابد». اين «زخم از درون» خيانتي بود كه از يكي از اطرافيان جوادخان به نام «نصيب بيگ شمسالدين لو» سر زد. اين خائن به همراه برخي از اطرافيانش به سردار متجاوز روس پيوست و شبانه دروازه شهر را به روي سپاه دشمن گشود. بدينسان سيسيانف وارد گنجه شد و به قتلعام فجيعي در گنجه دست زد و به حكام برخي ولايات قفقاز از جمله قراباغ و ايروان پيغام فرستاد كه بدو پيوندند. در اين ميان سه تن از واليان شهرهاي قفقاز به نامهاي جعفرقليخان، كلبعليخان و محمدخان قاجار ايرواني دعوت او را پذيرفتند و نام خود را بهعنوان خائناني وطنفروش در دفتر جنگهاي روس با ايران ثبت كردند.
بدين سان شهر مهم گنجه كه يكي از محافل پررونق فرهنگ ايراني و شعر فارسي و خاستگاه شاعران بزرگ پارسيگوي چون نظامي گنجوي و مهستي گنجوي بود، سقوط كرد و تحت سيطرة امپراتوري روس درآمد. روسها بلافاصله نام اين شهر را به «اليزابت پل» تغيير دادند. ايرانيها نيز به ياد جنايات و خونريزيهاي ناجوانمردانه سيسيانف به او لقب «ايشپُخدر» (در تركي: كارش تغوّط است) دادند.
در پي تسخير گنجه، فتحعليشاه نامهاي به سيسيانف نوشت و او را از اقدامات جنگجويانه برحذر داشت. اما چنانكه پيشبيني ميشد، فرمانده قواي نظامي روس اعتنايي به اين نامه نكرد و آن را بدون پاسخ گذاشت. حدود هفت ماه پس از سقوط گنجه، در بيست و هفتم ذيحجه 1218 قمري عباسميرزا نائبالسلطنه روانه تبريز شد تا سپاهي فراهم آورد و به مقابله با قواي روس پردازد.
خبر سقوط گنجه و قتل عام مسلمانان، در دربار فتحعليشاه غوغايي به پا كرد. گرچه اين حادثة تلخ در سرتاسر كشور موجي از اندوه و غم و نگراني ايجاد كرد، لكن آذربايجان بهعنوان منطقة همجوار با سرزمينهاي قفقازي ايران، در ولولهاي عظيم فرورفت؛ بهگونهاي كه مسلمانان و ساكنان شهرهاي قفقازي، اغلب با بيل و كلنگ آماده نبرد با لشكر متجاوز روس شدند. «در اواخر اين سال [1218 هجري قمري] قريب به 55 هزار نفر سواره و پياده از افواج و دستههاي تحتالسلاح و مختلط ايالات و ولايات در چمن سلطانيه گرد آمدند و عباسميرزا روز 14 صفر سال 1219 هجري قمري از تبريز به جانب ايروان حركت كرد و در يك كيلومتري آن شهر اردو زد».
روحيه مقاوم سربازان ايراني در مقابله با دشمن تجاوزگر روس، با صدور فتاواي جهادي علما، مقاومتر شد. بر اين اساس است كه بر طبق منابع تاريخي، در دوره اول جنگها، پيروزي از آن سپاهيان ايران بود. «سوارهنظام ايران با كمال رشادت حمله روسها را دفع كرد و عباسميرزا براي تشويق سربازان شخصاً وارد ميدان جنگ شد و در زير آتش توپخانه دشمن شروع به حمله نمود و قلب پيادهنظام روس را شكافت و آنها را از كار انداخت... و اسراي زيادي از آنان به دست آورد».
حملات پي در پي سربازان دلير ايراني، موجب عقبنشيني سپاه تا بن دندان مسلح روس شد؛ و سرانجام در نبرد سختي در حوالي باكو، ژنرال سيسيانف به دست حسينقليخان، حاكم و مدافع باكو، كشته شد و سپاه روس روحيه خود را از دست داد.
اگر چه سپاه ايران در دوره اول جنگها به پيروزيهايي دست يافت، لكن دو عامل «خيانت برخي رجال وطنفروش داخلي» و «دخالت نيروهاي خارجي به ويژه انگليس در جريان نبردها» مسير جنگهاي روس با ايران در دوره اول را تغيير داد و اين دو عامل باعث انعقاد قرارداد زشت گلستان شد.
«در مرحله اول جنگهاي ايران و روس و طي ده سال نبرد سپاهيان دو كشور، هيچ گاه روسها نتوانستند از طريق اثبات برتري نظامي خود به نتيجه برسند. صلح گلستان نيز با اتكا به اقتدار نظامي روسها حاصل نشد، بلكه روسها اين صلح را... با دريافت تمام اطلاعات سپاه ايران از انگليسيها و سپس با همراهيهاي ديوانيان هواخواه انگليس به ايران تحميل كردند. به عبارت ديگر پيروزي روسها در انتهاي ده سال جنگ، پيروزي نظامي نبود، بلكه آنان با بازيهاي سياسي و مساعدت همهجانبه سر گور اوزلي به صلح گلستان و تصرف سرزمينهاي قفقاز رسيدند...».
با شكست ايران از روسيه بر اثر نداشتن اسلحة مدرن و خيانتهاي مكرر و پيدا و پنهان انگليس، دولت ايران از پيشنهاد اتحاد ناپلئون استقبال كرد. ناپلئون، امپراتور فرانسه، كه در آن زمان با روس و انگليس در حال جنگ و رقابت بود، از فرصت استفاده كرد و ايران را به نفع خود وارد دستهبنديهاي سياسي- نظامي آن دوران كرد. در سال 1222 عهدنامه فين كنشتاين ميان دو دولت فرانسه و ايران به امضا رسيد. براساس اين قرارداد، دولت ايران متعهد گرديد با دولت انگليس قطع رابطه كند و براي حمله به متصرّفات آن دولت در هندوستان، با فرانسه همكاري نظامي داشته باشد. در مقابل دولت فرانسه نيز متعهد گرديد از طريق ارسال اسلحه و آموزش نظامي سپاه ايران، دولت ايران را در بازپس ستاندن مناطق از دست رفته قفقاز ياري دهد. «ليكن هنوز دو ماهي از انعقاد عهدنامه فين كنشتاين نگذشته بود كه ناپلئون پس از كسب يك پيروزي در جنگ با روسيه، با آن كشور صلح كرد. سپس در هفتم ژوئيه 1807 ميلادي عهدنامه تيلسيت را بدون منظور كردن منافع ايران در قفقاز، با روسيه به امضاء رسانيد.»
با وجود اين، نيروهاي فرانسوي قريب به يك سال ديگر پس از پيمان تيلسيت، به آموزشهاي نظامي سپاه ايران ادامه دادند. برخي منابع فرانسوي صراحت دارد كه در اين وقت، انگليسيها براي تداوم جنگ، پولهايي در گرجستان خرج ميكردند.
انعقاد عهدنامه فين كنشتاين و ادامه آموزشهاي نظامي و تقويت نيروهاي رزمي ايران توسط افسران فرانسوي كه فتوحاتي نيز در پي داشت، دولتين روس و انگليس را به هراس انداخت و در نتيجه سر جان ملكم از طرف دولت انگليسي هند و سر هارفورد جونز از طرف بريتانيا مأمور سفارت ايران شدند. در اين ميان ايران كه هنوز به قرارداد خود با فرانسه پايبند بود، اولي را محترمانه نپذيرفت و از او خواست كه موضوع مأموريت خود را به اطلاع حاكم شيراز برساند. لكن فرستاده بريتانيا موفق شد پس از تغيير سياست ناپلئون ـ كه بهترين فرصت را در اختيار انگليسيها قرار داده بود ـ مسير حوادث جنگهاي ايران و روس را به سود منافع بريتانيا تغيير دهد. اگرچه اين فرستاده پس از اندك مدتي كه در بوشهر اقامت داشت، مدتي در شيراز و به توالي در اصفهان متوقف ماند تا چنانچه فرانسه به تعهدات خود عمل نكند، اجازه عزيمت او به تهران داده شود.
باري! نحوه برخورد رجال ايران با اين سفير ميرساند كه برخلاف نظر برخي مورخان معاصر، صرفاً هدايا و طلاهاي دولت انگليس سبب روگردان شدن دربار ايران از فرانسه و روي آوردن به دولت انگليس نبود. در واقع دولت ايران از نظر رواني در شرايطي قرار داشت كه مجبور بود پيشنهادهاي فريبنده انگليسيها را كه با كمك نظامي و مالي فوري و همآوازي با ايرانيان در ادامه پيكار با متجاوزان همراه بود بپذيرد.
عجيب اين كه ناپلئون در اين ايام پيكي به نزد فتحعليشاه فرستاد و به او خبر داد دولت فرانسه ايران را در افتتاح روابط ظاهري با انگليس ذيحق ميداند.
در چنين شرايطي بود كه سفير بريتانيا بي آن كه تقاضايش مبني بر قطع روابط ايران با فرانسه پذيرفته شود، در ذيقعده 1224 قمري (فوريه 1809) وارد تهران شد. جونز نامه و هديهاي شامل يك قطعه الماس گرانبها از سوي جورج سوم، پادشاه انگليس، براي فتحعليشاه و هدايايي ديگر براي درباريان به همراه آورده بود. منابع انگليسي در اين خصوص مينويسند:
موفقيتهاي جونز تماماً به وسيله رشوه بوده، چنانچه در آن اوقات بدون رشوه، موفقيت غيرممكن بود... تمام قضاياي سياسي در ايران به وسيله طلا حل و فصل ميشود. هرگاه يكي از عمّال دولت فرانسه بايد اخراج شود، عزل او درست مثل تعيين قيمت يك اسب قابل خريداري است. ايران مملكتي است كه در آن بدون صرف پول زياد، نميتوان يك قدم برداشت.
مقارن اين حوادث، براساس اسناد تاريخي، افكار عمومي در ايران به شدت به دشمني با فرانسويها تحريك شده بود و حتي گاه خدمتكارانِ ايرانيِ آنها، مورد ضرب و شتم اوباش قرار ميگرفتند. البته چنانچه از اظهارات جونز، سفير بريتانيا در ايران برميآيد، عوامل انگليس در وقوع اين جريانات نقش اساسي داشتند.
در همين احوال سر جان ملكم فرستاده دولت انگليسي هند بار ديگر در صحنه سياست ايران حضور يافت. «وي قبل از آن كه درباره مأموريت خود سخني به ميان آورد، توپخانه و تفنگهاي جديدي را كه همراه آورده بود به نظر شاه رسانيد و افسران انگليسي توپخانه و پياده نظام را به شاه معرفي نمود و بلافاصله آنان را براي تعليم دستههاي سپاه و خدمت در اردوي زير فرمان عباسميرزا به آذربايجان فرستاد.»
البته همزمان با اين اقدامات، دولت انگليس از تهديد دولت و ملّت ايران غافل نمانده بود. ملكم، يك نفر از خاندان زند را هم با خود از هند به سواحل ايران آورده و او را مدعي تاج و تخت بر باد رفته نياكان زندي خويش قلمداد كرده بود.
ناگفته نماند دولت انگليس به منظور تشديد تهديدات خود عليه ايران، در همين ايّام، نيروي دريايي كاملي در خليج فارس گرد آورده بود.
يكي از نويسندگان معاصر با اشاره به تشديد اين تهديدات از سوي انگليس كه مقارن با اوجگيري جنگهاي روس عليه ايران صورت ميگرفت مينويسد:
انگليسيها كه ديگر به اهميت ايران پي برده بودند، در نظر داشتند كه اين بار با گرفتن امتيازات بيشتر از دولت ايران، از قبيل واگذاري جزيره قشم و خارك و هرمز به آنان و اجازة ساخت استحكامات نظامي در بوشهر و قرار دادن بنادر بحر خزر در اختيار بازرگانان انگليسي، به عنوان شرايط كمك آنان به ايران در مقابل روسها، مقدمات تسلّط خود را بر اين كشور جنگزده فراهم سازند.
سياست اتلاف وقت انگليس در جنگهاي ايران و روس
در محرم سال 1224 قمري (1809 م) با هدف برقراري روابط جديدي كه متضمّن همكاري انگليس در بيرون راندن روس از قفقاز بود، عهدنامهاي به امضاي ميرزا شفيع صدراعظم و عبداللهخان امينالدوله از طرف ايران و سر هارفورد جونز از سوي دولت انگلستان تنظيم شد. اين عهدنامه دولت انگليس را متعهد مينمود براي راندن قواي اشغالگر روس از ايران، حتي در صورت صلح بين آن دو كشور كمكهاي مالي و نظامي و سرباز در اختيار دولت ايران قرار دهد.
محقّقان و پژوهشگران روسي در منابع و اسناد تاريخي خود چنين نوشتهاند كه انگليسيها «به منظور برانگيختن ايرانيان به جنگ با روسها، مانع از انجام مذاكرات صلح عباسميرزا و فرمانده ارتش روس در قفقاز شدند». اما چنين پيداست كه هدف انگلستان از بستن اين پيمان، ضمن مساعدت به تضعيف نيروهاي دو طرف و به خصوص ايران «اتلاف وقت براي روشن شدن فرجام جاهطلبي ناپلئون، تحريك دولت روسيه به انصراف از پيمان تيلسيت و وادار كردن آن كشور به اتحاد با انگلستان بوده است. سرانجام نيز انگليسيها در اواسط سال 1809 ميلادي به اين منظور دست يافتند.»
اين معاهده، صرفاً براي فريب ايرانيان بود؛ و هيچگاه نيز به شكل واقعي به مفاد آن عمل نشد؛ و اگر صادقانه و واقعاً به آن عمل ميشد، نتيجة جنگ چيز ديگري بود. لكن مأموران انگليس كه در پي اتلاف وقت بودند، با نمايش ماهرانهاي، مانع اجراي آن شدند؛ بدين معني كه سر جان ملكم، صلاحيت نمايندگي جونز را به عنوان سفير تامالاختيار مورد ترديد قرار داد و از قبول تعهدات او خودداري كرد. «بيشك اين اختلافات بين دو سفير، ساختگي و حيلهاي از سوي بريتانيا بود؛ زيرا امكان نداشت كه دولت بريتانيا اعزام سفير خود به ايران را به اطلاع حكومت انگليسي هند نرسانده باشد.» چندي بعد و پس از اجراي سياست اتلاف وقت، انگلستان سفير جديدي به نام «سر گور اوزلي» كه همچون اسلاف خويش، محصولي از كارخانه جاسوسسازي انگلستان بود، روانه ايران كرد.
حضور سر گور اوزلي، عهدنامه ديگري را به اوراق و اسناد معاهدات ميان ايران و انگليس اضافه كرد. براساس اين پيمان «دولت انگليس بر عهده گرفت كه اگر ايران مورد تهاجم كشوري خارجي قرار گيرد، «در صورت تقاضاي ايران» و «در صورت امكان»!! نيروهاي انگليس به ياري ايران بيايند وگرنه انگليس سالي دويست هزار تومان به دولت ايران بايد بپردازد.»
براساس پيمان اخير، دولت انگلستان حكميّت خود را در اختلافات سرحدي و تعيين حدود مرزي با روسيه به ايران تحميل نمود.
نقش انگليس در انعقاد عهدنامههاي گلستان و تركمانچاي
عليرغم توفيق نسبي سربازان ايران در مقابله با تجاوزات لشكر روس، سپاهيان تجاوزگر توانستند با استفاده از خيانت عدهاي عنصر وطنفروش داخلي و تشديد دسيسههاي انگليس در تحولات اجتماعي ايران، جريان جنگهاي اول ايران و روس را به نفع خود تغيير دهند و زمينه لازم را براي پذيرش صلح از سوي ايران فراهم آورند.
پس از پيروزي سپاهيان روس در قريه اصلاندوز در پنجم ذيالحجه 1227 هجري قمري بر لشكريان ايراني، عباس ميرزا نيمي از قواي خود را از دست داد.
«در اين ميان سفير انگليس، سر گور اوزلي، به وساطت برخاست و مقدمات عقد پيمان صلح را بين ايران و روسيه فراهم ساخت. مذاكرات صلح مدتي طول كشيد و عاقبت عهدنامهاي در قريه گلستان از توابع قراباغ در يازده فصل و يك مقدمه نوشته شد و در تاريخ 20 شوال سال 1228 هجري قمري مطابق با 12 اكتبر 1813 ميلادي [بيستم مهرماه 1192 خورشيدي] با حضور سفير انگليس [سر گور اوزلي] به وسيله ابوالحسنخان شيرازي نماينده ايران و نيكولا نماينده فوقالعاده تزار و سردار روس به امضا رسيد».
وساطت سر گور اوزلي سفير انگليس در ايران در باب صلح و انعقاد قرارداد بين ايران و روس از اينجا آغاز شد كه به محض ورود اين سفير، دورتيشف فرمانده سپاه روسيه در گرجستان، نامهاي به سفير انگلستان فرستاد و در آن خواستار ميانجيگري ميان دولتين درگير جنگ شد. اوزلي كه همچون سَلَف خود، هارفورد جونز، توانسته بود اعتماد فتحعليشاه را به دست آورد، موفق شد دربار ايران را به پذيرش صلح راضي كند. در آن زمان شرايط جنگ تقريباً به نفع ايران بود. دور اول مذاكرات صلح، كه در آن سر گور اوزلي و منشي سفارت، جيمز موريه حضور داشتند، بدون نتيجه به پايان رسيد.
در پي شكست مذاكرات صلح، شروع جنگ اجتنابناپذير بود. به همين دليل عباسميرزا آماده كارزار شد. اوزلي در اين ميان چهره واقعي انگلستان را نمايان ساخت و اعلام نمود دولتهاي روس و انگليس با يكديگر صلح كردهاند و بدينسان به افسران انگليسي حاضر در اردوي ايران دستور ترك مخاصمه داد. اين اعلام غيرمنتظره، در تضعيف روحيه سربازان ايراني موثر آمد و در پي آن سپاهيان روس به سپاهيان ايران حمله كردند؛ و كار به شكست سخت اصلاندوز كشيد.
شكست اصلاندوز كه نتيجه كارشكني علني مأموران انگليس و حيلهورزي سفير اين كشور بود، نتوانست عباسميرزا را از فكر بازستاندن سرزمينهاي اشغالشده ايران در قفقاز منصرف نمايد. ايرانيان به فكر تقويت سپاه خويش برآمدند؛ لكن در آن سوي ميدان نبرد، سپاهيان روس بار ديگر سر گور اوزلي را به عنوان واسطه صلح نزد شاه ايران فرستادند. اين بار نيز اوزلي موفق شد «با تطميع و تهديد به قطع كمكهاي مالي انگلستان» شاه ايران را به قبول صلح وادارد. عهدنامه ننگين گلستان بدين ترتيب بر ايران تحميل شد. ناگفته نماند سر پرسي سايكس، انعقاد اين عهدنامه شوم را «بر اثر مساعي عاليه اوزلي» دانسته است.
وزيرمختار انگلستان به قدري در اين ايام بر فتحعليشاه تسلط داشت كه انتخاب ميرزا ابوالحسن شيرازي به عنوان «نماينده ايران در مذاكرات صلح» به پيشنهاد او صورت گرفت. پيش از اين قرار بود قائم مقام فراهاني ـ كه فردي ميهنپرست و مخالف انگلستان بود- نمايندگي و سرپرستي هيئت ايراني را برعهده داشته باشد.
عهدنامه گلستان يكي از ننگينترين معاهداتي است كه در تاريخ ايران به امضا رسيده است. به موجب آن، ايالات و شهرهاي گرجستان، داغستان، بادكوبه، دربند، شروان، قراباغ، شكّي، گنجه، موقان و قسمت علياي تالش به روسيه واگذار شد. همچنين حق كشتيراني ايران در درياي مازندران از بين رفت و تسهيلات فراواني به نفع بازرگانان روسي در نظر گرفته شد. به گفته جان ويليام كي، دولت انگلستان ايران را دستبسته تسليم دولت روس نمود.
سر گور اوزلي در يادداشتهاي خود اعتراف كرده است «خدمات كوچكي كه او افتخار انجام آن را داشته، بخشي از وظايف او و همه براساس دستورات دولت پادشاهي انگلستان بوده است».
در سال 1229 قمري وزيرمختار ديگري به نام «هنري اليس» از طرف دولت انگليس وارد ايران شد. او موفق گرديد قرارداد جديدي را كه همراه آورده بود به امضا رساند. «در اين قرارداد پرداخت كمك مالي مشروط به اين شده بود كه اولاً اين كمك با نظارت نماينده انگليس فقط صرف نگهداري سپاه دفاعي در سرحدات شمالي ايران شود؛ ثانياً ايران به هيچ وجه درصدد تهاجم و جنگ تهاجمي برنيايد. به اين ترتيب دولت انگليس توانست راه ادعاي ايران را نسبت به ايالات از دست رفته براي هميشه مسدود كند.»
علياصغر شميم معتقد است عهدنامه گلستان «كه با شرايط نامناسب از طرف دولت زورمند روسيه تزاري بر ايران تحميل شد، تكليف سرحدات دو دولت را به طور قطعي تعيين نكرده بود و ميبايستي نمايندگان دو دولت در سرحدات اجتماع كنند و مرزها را معين نمايند. بنابراين ممكن بود بر اثر بروز اختلاف نظر بين نمايندگان، مجدداً آتش جنگ ميان دو دولت روشن گردد و بار ديگر مردم قفقازيه را دچار وحشت و اضطراب نمايد».
ويژگي ديپلماسي انگليسي نيز همين است كه هر جا عهدهدار ميانجيگري شدهاند، زمينه را براي اختلاف و برخورد آينده باقي گذاشتهاند تا در صورت لزوم، آتشافروزي و بهرهبرداري كنند. در عهدنامه گلستان نيز چنين ردپايي از انگليس ديده ميشود؛ به طوري كه سايكس هم بر ابهام زياد مواد مربوط به آن عهدنامه اعتراف دارد.
در سال 1240 هجري قمري (دوازده سال پس از پايان جنگهاي دوره اول) دوباره روسها تجاوزات خود را آغاز كردند و به بهانه اين كه اراضي گوگچه ايروان طبق قرارداد گلستان به روسيه تعلق دارد و دولت ايران هنوز نمايندهاي براي تعيين مرزهاي تالش نفرستاده، تحركات نظامي خود را شروع نموده و تهديد كردند اگر ايران مناطق ياد شده را به زبان خوش واگذار نكند، به ضرب شمشير خواهند گرفت.
مذاكرات به جايي نرسيد و خوشخياليهاي فتحعليشاه و اعتماد او به انگلستان نيز كارساز نشد. «مرحله دوم جنگها كه يازده ماه به طول كشيد با عقبنشيني و شكست سپاهيان ايران توام است، زيرا درست در حالي كه سپاه ايران مشغول فتوحات و افتخارآفريني بود، «به دليل بيكفايتي دولتمردان و ضعف بنيه نظامي سپاه عباسميرزا و خيانت برخي از كارگزاران و حكمرانان، ايران موفق نشد تا ريشه تجاوز روسيه را بخشكاند».
پيشروي قواي نظامي روس در مرحله دوم جنگها به حدي بود كه متجاوزان ضمن عبور از رود ارس، شهرهاي مهمي چون خوي و دهخوارقان را تصرف كردند. وقتي سپاهيان روس عازم تبريز شدند، اين شهر در دست والي بيلياقت آن، آصفالدوله خائن بود. وي از شدت ترس، متواري شد و بدينسان تبريز هم به آساني به دست روسها افتاد و غارت شد. سقوط تبريز، جنگ روس با ايران را وارد مرحله جديدي كرد. فرمانده قشون روس، ژنرال پاسكوويچ، درصدد پيشروي برآمد؛ اما وقتي به روستاي تركمانچاي رسيد، امپراتور روسيه تزار نيكلاي اول به او دستور داد همان جا متوقف شود و عهدنامهاي با ايران به امضا برساند. در اين ميان شخصي به نام «گريبايدوف، پسرخواهر پاسكوويچ و فرمانده نظامي روس، در محل تركمانچاي براي نوشتن مفاد قرارداد، حضوري خطرناك و تحريككننده داشته است... طرح و تهيه پيشنويس معاهده تركمانچاي بر عهده گريبايدوف واگذار شد و به پاس اين خوشخدمتي ارتقاي مقام يافت». گريبايدوف در سالگرد انعقاد قرارداد تركمانچاي، به دست مردم تهران، در محل سفارت روس، كشته شد.
البته در اين مقطع از جنگ برخلاف روزهاي اوج نبرد، مك دونالد و چند تن افسر انگليسي كه به عنوان مستشار نظامي ايران، همه جا در ميدانهاي جنگ همراه وليعهد بودند، او را به ادامه جنگ و نپذيرفتن صلح تحريك ميكردند. «دولت انگلستان در اين آتش افروزي مقاصد گوناگوني داشت كه از آن جمله مشغول كردن روسها در جنگ ديگري با ايران در قفقاز بود؛ زيرا تصميم روسها به اشغال قسطنطنيه به دنبال شكست عثماني از ايران و علني شدن ضعف نظامي آن، برخلاف مصالح بريتانيا بود».
سرانجام «در دهم فوريه 1828 برابر با پنجم شعبان 1243 هجري قمري [اول اسفندماه 1206 خورشيدي] عهدنامهاي كه سرنوشت ايران را طي مدت يك قرن بعد يعني تا سقوط حكومت تزاري روسيه تعيين ميكرد، در تركمانچاي به امضا رسيد. به موجب آن، علاوه بر ايالاتي كه طبق عهدنامه گلستان از ايران جدا شده بود، ايالات نخجوان، ايروان، تالش، قراباغ و شورهگل به روسيه واگذار و سرحد بين دو كشور رود ارس تعيين شد. مقرر شد مبلغ ده كرور (پنج ميليون) تومان بابت غرامت جنگ به روسها پرداخت گردد و عبور و مرور كشتيهاي جنگي در درياي مازندران منحصراً به دولت روسيه تعلق بگيرد. قواي نظامي روس در ايّام تصرف آذربايجان و تبريز و اردبيل، دست به غارت زدند. تاراج كتابهاي خطي مقبره شيخ صفي در اردبيل، يكي از خسارات بزرگ فرهنگي بود كه به ايران وارد شد. به نوشته علياصغر شميم «روسيه تزاري در اين عهدنامه، نيات و مقاصد استعماري خود را بيپرده نشان داد و منافعي عايد آن دولت شد كه در هيچ يك از جنگهاي اروپا نتوانسته بود نظير آن را به دست آورد... اتباع آن دولت در ايران از تابعيت نسبت به قوانين حقوقي و جزايي ايران معاف شدند [كاپيتولاسيون]».
مرحوم قائم مقام فراهاني از انعقاد چنين عهدنامه ننگيني ناخشنود بود و ميكوشيد امضاي آن را با طولاني كردن مباحثات و تا رسيدن سپاهيان اعزامي به تأخير بيندازد و روسها را به قبول شرايط مناسبتري وادار سازد. ليكن ظاهراً اصرار سفير انگليس ديگر مجالي براي درنگ باقي نگذاشته بود. جالب اين كه مك دونالد پس از قبول صلح از سوي ايران، از پرداخت كمك مالي دولت انگليس به ايران به اين بهانه كه آغاز جنگ بر اثر اعلان جهاد از سوي علماي ايران بوده امتناع ورزيد.
فهرست منابع و مآخذ
- آرينپور، يحيي (1378)، از صبا تا نيما، تهران، زوّار.
- الگار، حامد (1356) دين و دولت در ايران، ترجمه ابوالقاسم سرّي، تهران، توس.
- امين رياحي، محمّد (1378) تاريخ خوي، تهران، طرح نو.
- انوشه، حسن (1375) جنگهاي ايران و روس، دايرةالمعارف تشيع، ج 5، تهران، شهيد محبّي.
- ترهزر (1316) يادداشتها، ترجمه عباس اقبال، تهران، فرهنگسرا.
- جمالزاده، محمدعلي (1372) تاريخ روابط روس و ايران، تهران، بنياد موقوفات افشار.
- جمعي از تاريخنگاران شوروي (1359) تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز، ترجمه كيخسرو كشاورز، تهران، پويش.
- حيدري، اصغر (1381) طوفان در آذربايجان، تبريز، احرار.
- خان ملك ساساني (1362) دست پنهان سیاست انگليس در ايران، تهران، بابك.
- خاوري شيرازي، فضلالله (1380) تاريخ ذوالقرنين، ناصر افشارفر، كتابخانه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي.
- ژان يونر (1376) دلاوران گمنام ايران در جنگ با روسيه تزاري، ترجمه ذبيحالله صفا، تهران، زرين.
- سايكس، سر پرسي (1335) تاريخ ايران، ترجمه سيدمحمدتقي فخر مازندراني، تهران، علياكبر علمي.
- سپهر، لسانالملك (1380) ناسخالتواريخ، به اهتمام جمشيد كيانفر، جلد قاجاريه، تهران، اساطير.
- سيف، عبدالرضا (1382) ادبيات پايداري در جنگهاي ايران و روس، تهران، جهاد دانشگاهي.
- شريفنژاد، جواد (1385) تجزيه قفقاز از ايران، فصلنامه آران، س 2، ش4، تبريز، آران.
- شميم، علياصغر (1384) ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران، مدبّر.
- طاهري خسروشاهي، محمّد (1388) فصلهاي تاريكي، واكنش شاعران به اشغال قفقاز، تهران، تمدن ايراني.
- طباطبائي مجد، غلامرضا (1373) معاهدات و قراردادهاي تاريخي در دوره قاجاريه، تهران، موقوفات محمود افشار.
- قائم مقام فراهاني، ابوالقاسم (2536) منشات قائم مقام، محمّد عباسي، تهران، شرق.
- همو، (1380) احكام الجهاد و اسباب الرشاد، غلامحسين زرگري نژاد، تهران، بقعه.
- كاظمي، احمد، (1385) پان تركيسم و پان آذريسم، تهران، مؤسسه مطالعاتي ابرار معاصر.
- كسروي، احمد (2537) شهرياران گمنام، تهران، اميركبير.
- كمالي، فرزاد (1386) جنگهاي ايران و روس از نگاهي ديگر، مجلّه ايران شمالي، ش 8 و 9.
- كيانفر، جمشيد (1385) غارت كتابخانه شيخ صفي توسط ارتش روس، ماهنامه طرح نو، تبريز، ش 1 و2.
- محمود، محمود (1344) تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن نوزدهم ميلادي، تهران، اقبال.
- مفتون دنبلي، عبدالرزاق (1383) مآثر سلطانيه، غلامحسين زرگرينژاد، تهران، روزنامه ايران.
- مهميد، محمدعلي (1361) پژوهشي در تاريخ ديپلماسي ايران، تهران، ميترا.
- نجم آزاد، فقاهت (1383) مجموعه مقالات ايران، قفقاز و آران، به اهتمام پرويز ورجاوند، تهران.
- نجمي، ناصر (1377) بلندآوازگان تاريخ ايران، عباسميرزا، تهران، علم.
- نسوي زيدري، محمّد (1366) سيره جلالالدين (تاريخ جلالي) ترجمه محمدعلي ناصح، به كوشش خطيب رهبر، تهران، سعدي.
- نفيسي، سعيد (1376) تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوره معاصر، ج 2، تهران، بنياد.
- هدايت، رضاقليخان (1347) روضةالصفاي ناصري، ج دوم، تهران، مركزي.
- هوشنگ مهدوي، عبدالرضا (1355) تاريخ روابط خارجي ايران، تهران، اميركبير.
- همو (1385) تجاوزهاي پياپي روسيه به ايران پيش از جنگهاي ايران و روس، ماهنامه اطلاعات سياسي و اقتصادي، ش 231، س 21، شماره سوم و چهارم.
- همو (1386) مسافران انگليسي در ايران عصر قاجار و كتابهايشان، روزنامه اطلاعات، ش 24056.
پانوشتها
۲ . منابع ايراني نوشتهاند چون گرگينخان به جاي پدر به امارت رسيد، طي نامهاي به فتحعليشاه، اطاعت خويش را از دربار ايران اعلام داشت. براي متن نامه بنگريد به: (قائممقام، 1380: 11).
۳ . شريفنژاد، 1385، ص 80.
۴ . شميم، 1384، ص 86.
۵ . هوشنگ مهدوي، 1355، ص 2.
۶ . سايكس، 1335، ص 469.
۷ . شميم، 1384، ص 68.
۸ . محمود، 1344، ص 338.
۹ . نجمآزاد، 1383، ص 3.
۱۰ . محمود، 1334، ص 36.
۱۱ . همان، ص 45.
۱۲ . شميم، 1384، ص 86.
۱۳ . ژان يونر، 1376، ص 417.
۱۴ . جوادخان نامهاي به فتحعليشاه نوشت و اظهار داشت: «من پيشبيني ميكنم كه ارتش روسيه در گرجستان متوقف نخواهد شد... من در اينجا [گنجه] جز معدودي از سربازان محلي ندارم و فاقد توپ هستم. فوري براي جلوگيري از ارتش تزاري، نيروي كافي بفرستيد» چنانكه بيان شد، شاه هفت ماه پس از وصول اين نامه، به كمك جوادخان شتافت!!
۱۵ . قائممقام، 1380، ص 16.
۱۶ . عبدالرزاق مفتون دنبلي – از مورخان صاحبنام قاجار – در اين باره مينويسد: «حكام قراباغ و ايروان اگر چه ظاهراً در طريق بندگي و عبوديت اعليحضرت شاهي پويان بودند، اما در باطن به واسطه اهمال و تهاون در اجراي خدمات سلطاني و تعلل و تكاهل در تقديم مهمات ديواني، اينگونه وسائل را بالطبع جويا ميشدند». (مفتون دنبلي، 1383: 110) درباره اين خيانت ر.ك: سپهر لسانالملك، 1380، جزء اول: 125 و خاوري شيرازي، ج اول: 70 و شميم، 1384: 86).
۱۷ . برخي، از جمله سعيد نفيسي، به اشتباه اين لغت را «بازرس» معرفي كردهاند.
۱۸ . ژان يونر، 1376، ص 417.
۱۹ . استاد شهريار در مثنوي «افسانه شب» قطعهاي بسيار زيبا در دفاع جانانه مردم قفقاز – زن و مرد – با سلاح بيل و كلنگ در مقابل سپاه متجاوز روس دارد كه بدين مطلع آغاز ميشود:
ديده آن سيل شبيخون سپاه چـون بلايي كه ببارد ناگاه
بيسلاحي ز هنر داشـته باز دست ايلات رشيد قفقـاز...
۲۰ . شميم، 1384، ص 86.
۲۱ . همان، ص 87.
۲۲ . براي آگاهي از تحليل ارزشمند و ظريف يحيي آرينپور از دخالت انگليس در مسير جنگهاي روس با ايران ر.ك: (آرينپور، 1378، ج 1: 3).
۲۳ . قائممقام، 1380، ص 60.
۲۴ . نجم آزاد، 1383، ص 5.
۲۵ . همان.
۲۶ . نجم آزاد، 1383، ص 6.
۲۷ . ترهزر، 1316، ص 109.
۲۸ . محمود، 1344، ص 105.
۲۹ . نجم آزاد، 1383، ص 6.
۳۰ . شميم، 1384، ص 52.
۳۱ . هوشنگ مهدوي، 1355، ص 198.
۳۲. شميم، 1384، ص 49.
۳۳. هوشنگ مهدوي، 1355، ص 198.
۳۴. جمعي از تاريخنگاران، 1359، ص 319.
۳۵. نجم آزاد، 1383، ص 7.
۳۶. نجم آزاد، 1383، ص 7.
۳۷. همان، ص 8.
۳۸. شميم، 84، ص 91.
۳۹. هدايت، 1347، ج 2، 483.
۴۰. همان، 212.
۴۱. سايكس، 1335، 492.
۴۲. محمود، 1344، 134.
۴۳. همان، 271.
۴۴. همان، 192.
۴۵. نجم آزاد، 1383، ص 11.
۴۶. شميم، 1384، ص 92.
۴۷. سايكس، 1335، ص 416.
۴۸. كمالي، 1386، ص 8..
۴۹. امين رياحي، 1378، ص 317.
۵۰. كمالي، 1386، ص 10.
۵۱. نفيسي، 1376، ج 2، ص 141.
۵۲. شميم، 1384، ص 70.
۵۳. حيدري، 1381، ص 88
۵۴. كيانفر، 1385، ص 14.
۵۵. شميم، 1384، ص 100.
۵۶. نفيسي، 1374، ج 2، ص 156.
۵۷. سايكس، 1335، ص 496.