جنگ جهاني اول: مردم جنوب و مقابله با استعمار انگليس


 

از مجموعه مقالات ارائه شده در همايش دوم ايران و استعمار انگليس
موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي

 

تشكيل پليس جنوب 
انگليس از زماني كه قرارداد 1907 را با روسيه منعقد كرد و حتي قبل از آن به فكر سلطه نظامي در جنوب ايران بود. اما رقابت روسيه و مواضع داخلي ايران (احساسات ضدانگليسی در جنوب ايران) اين اجازه را به انگليس نمي‌داد. استعمارگران انگليسي ابتدا با تأسيس و تقويت ژاندارمري تلاش كردند به اميال خود جامه عمل بپوشانند. اما در جنگ جهاني اول اين نيروها (ژاندارمري) به مخالفان جدي انگليس تبديل شدند. انگليس نيز با قطع كمك مالي، ژاندارمري را از هم‌پاشاند و در اثناي جنگ و پس از قرارداد 1915 با توافق با روسيه طرح تأسيس نيرويي نظامي تحت نظارت افسران انگليسي را پي‌ريزي كرد. 
تشکیل سازماني به نام پليس جنوب ايران در مذاکرات حبیب‌الله‌خان قوام‌الملک و سر پرسی کاکس، نماینده سیاسی انگليس در خلیج فارس و بین‌النهرین، مطرح شده بود. بر مبنای این مذاکرات، قرار شد سر پرسی سایکس به وسیله یک نیروی محدود نظامی و پول و مهمات، به قوام‌الملک کمک کند تا وی بتواند شیراز را از دست ژاندارمری خارج سازد.  در ١٣٣٤ ه‍. ق، اولين بار انگليسي‌ها پيشنهاد تشكيل و رسميت يافتن نيروي نظامي و امنيتي پليس جنوب ايران را به رئيس‌الوزراي وقت ايران (فرمانفرما) دادند؛ و گفتند اگر دولت ايران بپذيرد انگليس در نواحي جنوبي ايران ارتشي به نام پليس جنوب ايران تشكيل دهد، كمك مالي دريافت خواهد كرد.
سايكس فرمانده نيروهاي پليس جنوب در روز دوشنبه 16 مرداد 1294ه‍.ش اين نيرو را تشكيل داد.  وي در 26 اسفند 1294ه‍.ش در بندرعباس به طور رسمي كار خود را آغاز كرد. 
در واقع موضع‌گيری افسران ژاندارمری به نفع متحدين و عليه متفقين، انگليسی‌ها را به اين نتيجه رساند که ژاندارمری با اهداف آنها همخوانی ندارد و بايد پليس جنوب را تشكيل دهند. 
سایکس پس از ورود به شیراز نفرات سابق ژاندارمری را به استخدام درآورد و شمار افراد پلیس جنوب، اعم از ایرانی و هندی و انگلیسی را تا اوایل سال 1918م به حدود 10 هزار تن رساند.  سايكس در استخدام افراد براي پليس جنوب ماهرانه عمل مي‌كرد. يكي از اين بهره‌گيري‌هاي ماهرانه استخدام و به كارگيري افراد قبايل محلي، در حكم نيروي نامنظم بود. اين استخدام به دو صورت انجام مي‌پذيرفت؛ يا از طريق توافق با بعضي از رهبران عمده قبايل چون بختياري‌ها، قشقايي‌ها، ايلات خمسه و شيخ خزعل رهبر اعراب خوزستان كه در اين صورت آنها نيروهاي خود را از جانب انگلستان به كار مي‌گرفتند؛ و يا از طريق افراد و گروه‌هاي كوچك كه در اين حالت آنها مي‌بايست زير نظر افسران و درجه‌داران انگليسي كه هسته نيروي پيشاهنگ را به وجود آورده بودند ايفاي وظيفه مي‌كردند. در پايان جنگ، نيروهايي كه بر اساس الگوي اخير تشكيل شده بودند، در هر جا كه يك نفر تبعه دولت انگلستان وجود داشت عملاً حضور داشتند. اين نيروها در اهواز، شوشتر، دزفول، مشهد، همدان، سيستان، كرمان، كرمانشاه و ساير جاها حضور داشتند.  نحوه اداره پليس جنوب توسط ژنرال سايكس الگو گرفته از تشكيلات نظامي انگلستان بود.

علل تشكيل پليس جنوب
دولت انگلستان به سه دليل عمده در سال‌هاي جنگ جهاني اول اقدام به تشكيل پليس جنوب نمود:
1. مبارزه با نفوذ خارجي‌هاي غير انگليسي به ويژه آلماني‌ها و عثماني‌‌ها در بخش جنوب ايران.
2. تأمين امنيت راه‌هاي جنوبي ايران براي تردد كاروان‌هاي تجاري و تداركاتي و نظامي انگليسي‌ها.
3. تأمين امنيت ميدان‌هاي نفتي ايران كه تحت سلطه انگلستان قرار داشت.
انگليسي‌ها زماني اقدام به تأسيس پليس جنوب كردند كه مجلس شوراي ملي تعطيل بود و در فترت بين دوره سوم و چهارم قرار داشت. مجلس سوم در 21 آبان 1294 متعاقب مهاجرت انبوهي از نمايندگان مجلس و ديگر فعالان فكري و سياسي به خارج از كشور در اثناي جنگ جهاني اول تعطيل شده بود. اين مهاجرت گسترده همراه با انحلال و فروپاشي احزاب سياسي، نگراني و هراس توأم با مخالفت دولت با بازگشائي مجلس، سرخوردگي از مشروطيت و بروز آشفتگي‌هاي اجتماعي و اقتصادي ناشي از جنگ جهاني، عواملي بود كه مداخلات انگليس را در عرصه سياسي و اقتصادي و اجتماعي ايران تشديد كرد. در چنين شرائطي «پليس جنوب» شكل گرفت. پس از تشكيل پليس جنوب، خروج نيروهاي روسي از ايران در پي وقوع انقلاب اكتبر 1916، عامل ديگري بود كه انگليسي‌ها را در تعقيب اهداف و نقشه‌هاي خود در ايران مصمم‌تر ساخت. 
پلیس جنوب در شهر‌هاي کرمان، بندر عباس، یزد، شیراز، بوشهر، کازرون و دیگر نواحی جنوبی ایران بطور مکرر مورد حمله مبارزان ایرانی قرار داشت. در شیراز فرمانفرما، والي فارس، تمامی امکانات دولت مرکزی را در خدمت تثبیت و توسعه پلیس جنوب قرار داد، و ژاندارمری فارس را نیز تحت فرمان آن در آورد. این نیرو با شعار برقراری امنیت توانست در فروردین 1296 از دولت وثوق‌الدوله شناسائی رسمی نیز کسب کند. پلیس جنوب در این سال تمامی بنادر و مناطق نفتی جنوب ایران و همچنین بنادر فاو و بصره در عراق را تصرف کرد. تنها در اهواز یک نیروی 12 هزار نفری از سربازان پیاده هندی، زیر فرمان افسران انگلیسی برای حفظ لوله‌های نفت مستقر بودند. مردم این مناطق صدمات فراوانی از حضور نیروهای پلیس جنوب متحمل شدند.
مفهومي كه در شكل گيري اين نيرو وجود داشت از نظر انگليسي‌ها ساده مي‌نمود: اين نيرو مي‌بايست جانشين ژاندارمري مي‌شد، نظم و آرامش را در جنوب برقرار مي‌كرد، مانع از فعاليت‌هاي دشمن مي‌شد و در برابر بريگاد قزاق توازن به وجود مي‌آورد. نظر به اينكه افسران انگليسي مي‌بايست آن را اداره مي‌كردند، لذا به تمام معني براي انگليسي‌ها قابل اعتماد مي‌نمود. فكر تشكيل اين نيرو چنان ساده مي‌نمود كه پيش از آنكه ايرانيان آن را به رسميت بشناسند، انگليسي‌ها آن را سازماندهي كرده بودند. ديري نپاييد كه اين ساده‌انگاري پايان پذيرفت و پليس جنوب موجب بروز بگو مگوهاي تندي شد؛ نه تنها بين انگلستان و ايران، بلكه بين مقامات رسمي انگلستان هم راجع به نظارت بر نيرو، كاربرد و ارزش آن، اينكه واحدي است نظامي يا سياسي و چه نهادي بايد بر آن فرماندهي و نيازهاي تداركاتي آن را تأمين و از آن بهره‌برداري كند بحث و مجادله درگرفت. مثل خيلي از روش‌ها كه در ايران محك زده شده بود، پليس جنوب هم پيش از آنكه بتواند مشكلي را حل كند، گرفتاري‌هاي بيشتري به وجود آورد. 

مبارزات ضداستعماري مردم مسلمان جنوب ايران و سواحل آن
عليه استعمار انگليس در جنگ جهاني اول
وقتي جنگ جهاني اول آغاز شد، انگليس جنوب ايران را به جولانگاه نيروهاي خود تبديل كرد. انگليس براي بالا بردن حيثيت خويش در ميان رؤساي عرب در دوسوي خليج فارس و حفظ منافع تجاري خود و نيز محافظت از حوزه‌هاي نفتي خوزستان كه دو ميليون ليره در آن سرمايه‌گذاري كرده بود، نيرو‌هايي به آن سمت اعزام كرد. استقرار نيروهاي انگليسي در بين‌النهرين، سرنوشت ايران و بين‌النهرين را به هم گره زد. باز شدن اين جبهه، به خليج فارس بُعدي نظامي و لجستيكي داد. بوشهر مركز هدايت اين جبهه تداركاتي بود؛ زيرا نسبت به شرق و غرب خليج فارس، مركزيت داشت و به علاوه مركز حكومت بنادر و آبادترين شهر بندري جنوب به شمار مي‌رفت و حيات اقتصادي آن در دست انگليسي‌ها بود. آنان در اين شهر علاوه بر تأسيسات وسيع اقتصادي و مراكز سياسي، پادگان بزرگي با تعدادي سرباز و افسر هندي و انگليسي تأسيس كرده بودند. 
ضعف دولت ايران و دور بودن جنوب از مركز بهترين فرصت را براي انگليسي‌ها فراهم كرده بود. آنها آشوب‌هاي جنوب و نا امن بودن جاده‌هاي تجاري را بهانه قرار داده، ابتدا از دولت ايران مي‌خواستند نظم را در آن حدود برقرار كند و وقتي دولت نمي‌توانست كاري بكند خود وارد عمل مي‌شدند و به طور مرتب سرباز و نيروي نظامي وارد بوشهر مي‌كردند.  نفوذ و حضور انگليس در بوشهر به حدي بود كه به گفتة اوژن اوبن، زبان انگليسي در آن رواج كامل داشت.
بوشهر با آغاز جنگ و تقويت نيرو‌ها و استحكامات نظامي آن، به مركز تداركاتي انگليس تبديل شد و حتي نيازهاي نظامي انگليس در ساير نقاط ايران، از بوشهر تأمين مي‌شد.
واقعيت اين است كه پلیس جنوب ایران در خلال سال‌های اول و دوم حضور خود در جنوب ایران، به منظور ایجاد آرامش نسبی و نشان دادن قدرت خود به ایلات و عشایر و ساکنان روستاهای منطقه، دست به درگیری‌هاي پراکنده‌اي با مردم جنوب ایران زد. يكي از اقدامات پلیس جنوب ایران، ايجاد ناامني و نابساماني در ابعاد گوناگون، براي القاء اين فكر بود كه در آن شرايط، تنها نيروي توانا براي رفع مشكلات مردم، نيروي پليس جنوب است. آنان در فارس و نيمه جنوبي ايران به خريدن گندم، جو و ساير اجناس، به چند برابر قيمت معمول و ذخيره كردن و يا سوزاندن آنها، براي ايجاد قحطي در شهر، اقدام كردند. در اين شرايط، مردم حتي مجبور به خوردن آرد ذرت و خاك‌اره مي‌شدند  ولي در مقابل، مردم مسلمان انگيزه‌اي بسيار قوي براي مبارزه داشتند. در نامه يكي از سران مبارز منطقه دشت ارژن به فتح‌الملك در مورد مبارزه با استعمار انگليس چنين آمده است:
انگيزه ما براي شورش، حفظ استقلال ايران است. شما انتقاد مي‌كنيد كه ما عليه دولت ايران قيام كرديم، اما ايران اين روزها در اشغال روسيه و انگليس است. آن دسته از سران و خان‌هاي فارس كه متحد شده‌اند بدين خاطر اين كار را كرده‌اند كه از اسلام و كشورشان حراست كنند و اجنبيان را از سرزمين آبا و اجداديمان بيرون برانند و... چه بر سر عزت و شرف و افتخار اسلامي ما آمده كه با پول انگليس و روسيه وسوسه شديم و كشور محبوبمان را به دست اجنبيان بسپاريم و از مقامات خود بخواهيم زيرنظر سربازان خارجي خدمت كنند؟ خان‌هاي گرمسير تحت زعامت امام زمان سوگند وحدت ياد كرده‌اند كه تا زماني كه جان در بدن دارند بكوشند تا از انگليسي‌ها و روسها انتقام بگيرند و آنها را از ايران بيرون برانند ما تا زمان انجام اين مقصد خود از پاي نخواهيم نشست. 
مبارزات مردم جنوب هم پراكنده و هم سازمان‌يافته بود. مردم در سعيدآباد، دشت ارژن، نيريز و گمبان، خان زنيان، ده شيخ، احمدآباد، چنار راهدار و فيروزآباد، منطقه را براي پليس جنوب ناامن كرده بودند. در دهم مه 1918م. عده‏ای از افراد دره‏شوری ایل قشقایی در اعتراض به بازداشت سه تن از افرادشان که به اتهام سرقت سه رأس الاغ از اموال پلیس جنوب دستگیر شده بودند، به مقرّ پليس جنوب در خان زنيان حمله کردند. دسته‏ای از افراد اس. پی. آر (پليس جنوب) با پشتیبانی قوای هندي توانستند مهاجمان را متفرق کنند و خساراتی به آنها وارد آورند. پس از این حادثه مکاتبات تندی میان صولت‌الدوله ایلخان قشقایی و فرمانفرما درگرفت. صولت‌الدوله مدعی بود در کلیه اقدامات خود، از اوامر دولت اطاعت می‏کند و اگر دستور دیگری از دولت دریافت ندارد، همه ایلات جنوب به ویژه قشقایی‏ها را بر ضد پلیس جنوب به جنگ وامی‏دارد. نامه‏های مشابهی نیز به دولت، علما و خوانین محلی نوشت که به نوعی اعلام جنگ به شمار می‏رفت. اوضاع بسیار خطرناک بود؛ به ویژه که علمای شیراز با اعلامیه، وعظ و خطابه مردم را به جهاد علیه انگلیسی‏ها تشویق می‏کردند و کوشش‏های فرمانفرما برای منع صولت از پیگیری اقداماتش به نتیجه‏ای نینجامید. 
عوامل مختلفي در درگيري صولت‌الدوله و فرمانفرما نقش داشتند؛ مانند قحطی، گرانی و کمبود ارزاق، تضاد میان فرمانفرما والی فارس و صولت‌الدوله. از عوامل مهم دیگر، وجود احساسات ناسیونالیستی در میان عده‏ای از ایرانیان بود که تمایل داشتند کشورشان را از دخالت‏های خارجی آزاد سازند؛ به خصوص که پس از این وقایع، احساسات ضدانگلیسی روز به روز گسترش یافت؛ تا جایی که افراد انگلوفیلی چون فرمانفرما را نیز به حزم و احتیاط بیشتر در نزدیکی به انگلیسی‏ها واداشت. قسمت دوم جنگ با صولت‌الدوله که از نظر اس. پی. آر (پليس جنوب) بسیار خطرناک بود، محاصره قوا در شیراز توسط ایلات بود؛ به ویژه که نیروی موجود پلیس جنوب در شیراز و اطراف آن قدرت چندانی برای عملیات تهاجمی نداشت. به علاوه اعتماد نداشتن به وفاداری سربازان ایرانی، تا حدی قدرت حمله اس. پی. آر. را فلج می‏کرد. در این عملیات، باغ‏های با دیوارهای بلند و تاکستان‌هاي جنت و کوشان، نقش مهمی داشتند.در تمامی طول ماه ژوئن و ژوئیه/رمضان و شوال، ایلات به نزدیک دیوارها می‏خزیدند و با اس. پی. آر زد و خورد می‏کردند و سپس به محل خود در پای کوه برفی عقب‌نشيني مي‌كردند. این عملیات که دو ماه بی‏وقفه ادامه داشت، عرصه را بر انگلیسی‏ها تنگ کرده بود.
مهم‏ترین دلیل ضعف و شکست تدریجی صولت‌الدوله، اقدامات انگلیسی‏ها در شیراز، یعنی تفرقه انداختن میان رؤسای ایلات بود. آخرین مرحله نبرد با صولت‌الدوله نیز بیشتر در آباده و اطراف آن رخ داد. صولت با افراد باقی‏مانده خود در 24 ژوئیه، از قوای ایرانی که به جنگ او اعزام شده بود، شکست خورد و بالأخره در 23 و 24 اکتبر 1918 م. با شکستی مجدد به سوی جنوب فارس عقب‏نشینی کرد. 
سایکس فایده این برخوردها را آشنایی نیروهای انگلیسی و هندی با منطقة عملیات و نحوه مبارزات عشایر ایرانی ذکر مي‌کند. این درگیریها که غالباً توأم با مجازات‌هاي سخت از قبیل مصادرة اموال، تخریب روستا، به آتش کشیدن چادرهای ایلات و توقیف چهارپایان روستاییان بود، نتیجه‌اي کاملاً معکوس بخشید و به جای آنکه موجب ترس و وحشت مردم از پلیس جنوب شود و به اطاعت و انقیاد ایلات و عشایر بینجامد، به اتحاد و هماهنگی و عزم آنان برای مقابله و برخوردی سازمان یافته و برنامه‌ريزي شده با نیروهای انگلیسی، اخراج قوای انگلیسی از جنوب ایران و انحلال پلیس جنوب منتهي گرديد. از رجب تا ذیحجة 1336/ مه 1918- سپتامبر 1918 درگیریهای متعددی صورت گرفت که شامل عملیات خان زنیان، ده شیخ، شورش پاسگاه خان زنیان، محاصرة شیراز توسط صولت‌الدوله، چنار راهدار و آباده بود. قشقاییها به رهبری صولت‌الدوله شکست خوردند و مبارزات ایلات نظم و سازمان یافتگی خود را از دست داد و به درگیریهای پراکنده و بدون برنامه تبدیل شد. صولت‌الدوله از مقام ایلخانی عزل و به اقامت در فیروزآباد محکوم گردید. پس از آن پلیس جنوب اقدام به بازگشایی راه شاهی نمود و به نبرد با ایلات و ساکنان روستاهای حاشیة خلیج فارس در مسیر این راه پرداخت که از آن جمله بود عملیات چغادک، سرده کازرون، مبارزات مکرر با شیخ حسین‌خان چا‌کوتاهی و زایر خضرخان اهرمی، و عملیات خاویز که تا زمان خروج نیروهای انگلیسی پلیس جنوب از ایران ادامه یافت. پلیس جنوب ایران با آنکه ماهیتی نظامی داشت، در جهت پیشبرد اهداف خویش از اقدامات سیاسی و فرهنگی نیز بهره مي‌گرفت. در زمینة اقدامات فرهنگی، پلیس جنوب به انتشار روزنامة فارس در شیراز پرداخت. این روزنامه به عنوان سخنگوی پلیس جنوب عمل مي‌کرد و به توجیه اقدامات نظامی این نیرو مي‌پرداخت و اطلاعات دربارة درگیریهای پلیس جنوب با ایلات و عشایر را به گونه‌اي که دلخواه فرماندهان پلیس جنوب بود، به اطلاع مردم مي‌رساند. روزنامة فارس از 1917 تا 1920 به مدت چهار سال انتشار ‌یافت. 

واكنش علما و مراجع عليه استعمار انگليس در جنگ جهاني اول
مهمترين واقعه‌اي كه در اين مرحله از مبارزات مردم جنوب ايران با استعمار انگليس، علما و مراجع را به طور يكپارچه به تكاپوهاي سياسي و مبارزات جهادي واداشت و بار ديگر علما و روحانيان پيشگام جهاد با دشمنان شدند و فتواي جهاد صادر كردند، وقوع جنگ جهاني اول و گسترش تجاوزات دولت استعماري انگليس به جنوب ايران بود. در اين مقطع زماني، يكي از محورهاي تلاش علما و روحانيان اين بود كه مردم مسلمان جنوب ايران و ايلات جنوب را براي مقابله با انگليسي‌ها و پليس جنوب بسيج كنند، زيرا ايلات سازماندهي رزمي خوبي داشتند و در صورت ورود به عرصه نبرد، مي‌توانستند موفقيت‌هاي شاياني به دست آورند و متجاوزان را عقب برانند.
در واقع نقش علماي اين خطه از آن جهت رفته رفته با اهميت‌تر مي‌شد كه اينها در خط مقدم نهضت قرار داشتند. آنان با دادن فتواي مبارزه و جهاد عليه استعمار انگليس نقش اصلي را بازي مي‌كردند. از جمله علما و مراجعي كه از آغاز جنگ جهاني اول به فعاليتهاي سياسي- تبليغي و اقدامات جهادي پرداختند، مي‌توان به افراد زير اشاره كرد: حجج اسلام و آيات عظام، سيدعبدالحسين لاري، ميرزامحمدتقي شيرازي، سيدمحمدكاظم يزدي، سيدعبدالله بلادي، سيدمرتضي علم‌الهدي اهرمي، شيخ حسن آل‌عصفور بوشهري، سيدعلي‌نقي دشتي، شيخ محمدجعفر محلاتي.
آيت‌الله سيدعبدالحسين لاري موقعيت ممتازي در منطقه داشت و نفوذ و تأثير عميق او در تهييج و تحريك اقشار گوناگون مردم جنوب ايران عليه انگليس در جريان جنگ جهاني اول انكارناپذير است. اعلاميه جهاد او عليه انگليس بيشترين تأثير را در مشروع كردن حركتهاي مسلحانه صولت‌الدوله قشقايي، رهبر قدرتمند ايل قشقايي در فارس و تنگستاني‌ها در بوشهر داشته است. نمونه‌هاي گوناگون و متنوعي از احكام جهاد عليه انگليس توسط سيد در «فارس و جنگ بين‌الملل اول»، «اسناد كميته حافظين استقلال»، نسخه خطي «بيانيه دفاعيه»، «يادداشتهاي معين دفتر»، گزارش «سر پرسي سايكس» و اسناد و مكاتبات شخصي سيد به دست آمده است. 
اولين ارتباط جدي «سيد» با «صولت‌الدوله قشقايي» و انقلابيون بوشهر سالها ‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌پيش از انقلاب مشروطيت به وجود آمده بود و در جريان پيروزي انقلاب او با ارسال نامه‌ها و پيامهاي گوناگون و فعاليت‌هاي گسترده نظامي، عملاً به عنوان رهبر سياسي- مذهبي جنوب ايران مطرح گرديد. 
آيت‌الله سيدعبدالحسين لاري در جريان جنگ جهاني اول و گسترش تجاوزات دولت استعماري انگليس عليه مردم مسلمان جنوب ايران در جهت تقويت صولت‌الدوله قشقايي رئيس ايل قشقايي همت گماشت و از او خواست با انگليس وارد نبرد شود. وي در نامه‌اي به صولت، مبارزه با بيگانگان را بر مسلمانان واجب عيني اعلام كرد.
باليوز انگليسي در بوشهر در اين ارتباط آورده است «آغازگر نهضت جنوب ايران، ملايي بنيادگرا به نام سيدعبدالحسين لاري» است. ارتباط او با نيروهاي انقلابي بوشهر و فارس به گونه‌اي نزديك و عميق بود كه بدون مطالعه نقش «سيد» نمي‌توان روند حقيقي انقلاب مشروطه در فارس را درك كرد. اينكه باليوز انگليسي او را آغاز‌گر نهضت جنوب ايران معرفي كرده است، درست است و ديگر منابع نيز آن را تأييد مي‌كنند.  همچنين آيت‌الله ميرزامحمدتقي شيرازي در فتوايي عليه تهاجم انگليس به جنوب ايران در جريان جنگ جهاني اول چنين نوشت:
بسم‌الله الرحمن الرحيم
حفظ بيضه اسلام و حراست ثغور مسلمين از تهاجم كفره و دفع متهاجمين از ممالك اسلاميه «اول وظيفه اسلاميت و فريضه قاطبه اسلاميان» است. به همين جهت عموماَ خاصه «ايالات و عشاير با حميت كه حصون منيعه و قلاع محكمه بلاد اسلاميه هستند در حراست حدود و ثغوري را كه به عهده دارند، يد واحده و كلمه متحده، دقيقه از بذل جان و مال و با كمال جد و اهتمام در قيام به اين وظيفه لازمه مضايقه و خودداري ننمايند كه بر عموم اهل اسلام فرض و واجب و از اهم تكاليف الهيه جل شانه و تواني و تخاذل در اين مقام منافي مقام اسلاميت و موجب ننگ و عار و دخول نار و سخط خداوند منتقم قهار عظم سلطانه است. نعوذبالله من ذلك و لاحول و لاقوة الا بالله و السلام عليكم جميعاً و رحم‍ة‌الله و بركاته.» 
در نتيجه تلاش مراجع و علما در تشويق مردم مبارز جنوب عليه دولت استعماري انگليس بود كه پرسي سايكس، فرمانده پليس جنوب ايران جسارت كرده و با كينه‌توزي در اين باره نوشته است به پليس جنوب در شيراز و ساير نواحي جنوبي ايران حمله مي‌شود و ملاهاي خشك و متعصب، فتوا صادر كرده‌اند كه كشتن انگليسي‌ها و كساني كه به آنها كمك مي‌كنند، جايز است.

نتیجه‌
از تصویر بسیار فشرده‌اي که از پليس جنوب و قیام‌هاي مردم مسلمان جنوب ایران عليه استعمار انگليس در جریان جنگ جهاني اول داده شد، مي‌توان به خوبی دریافت مردم مسلمان سرزمین جنوب ایران هیچگاه از نبرد علیه استعمار و استبداد و غارتگران و ستمگران خارجی و داخلی از پای ننشسته‌اند. پلیس جنوب ایران هم در نتيجه مبارزات مردم مسلمان جنوب ايران عمری کوتاه داشت و از زمان تأسیس تا انحلال آن بیش از پنج سال طول نکشید. در توضیح دلایل انحلال این نیرو مي‌توان به این موارد اشاره کرد: مخالفت مردم مسلمان جنوب ایران با حضور نیروي بیگانه انگليس در داخل كشور در جنگ جهاني اول، تشدید انزجار عامه از دولت انگلستان پس از انتشار مفاد قرارداد 1919 ایران و انگلستان، ادامة مقاومت و مبارزات مستمر مردم جنوب ایران در برابر پلیس جنوب تا آخرین روزهای حضور این نیرو در ایران، اعتراض نمایندگان مجلس انگلستان به هزینه‌هاي گزاف نظامی و مشكلات مالي دولت انگلستان و ناتوانی دولت ایران از پرداخت مخارج این نیرو که موجب گردید دولت انگلستان نتواند بودجة جدیدی برای پلیس جنوب در نظر بگیرد و انحلال آن قطعی شود.
سرانجام در 12 دسامبر 1921 به کار پلیس جنوب در ایران خاتمه داده شد و اداره مرکزی آن که از شیراز به بوشهر منتقل شده بود تعطیل گردید. با بررسي اين سازمان مي‌توان دريافت نیروی واقعی در تمام نبردهاي اين مناطق قطع نظر از اینکه چه طبقه و یا شخصی به قدرت رسیده، همواره مردم بوده‌اند. بدون شك مردم مسلمان جنوب ايران نقش اساسی را در زندگی سياسی بازی كرده‌اند و بدون فعالیت آن‌ها جامعه و قبل از هر چیز مبارزه اجتماعی غیرقابل تصور است. قدرت اصلی همیشه مردم مسلمان بوده و خواهند بود. هر دولتي که در طول تاريخ معاصر ايران از مردم برید و رابطه خود را با آن‌ها از دست داد تبدیل به فرقه محدود و در بسته‌اي شده که وجود و عدمش یکی است. تجربه تاریخ به طور وضوح نشان مي‌دهد تنها راه پیروزی عليه استعمار و استبداد، آگاه کردن، متشکل کردن و همراه مردم بودن است. این راهی است پیمودنی ولی بسیار دشوار و پرپیچ و خم. این راه را باید پیمود و از تجربه تاریخ درس گرفت. همانطور كه از بررسي مقاله حاضر درمي‌يابيم كه در نتيجه مبارزات، حماسه‌آفريني‌ها و سلحشوري‌هاي مردم مسلمان جنوب ایران، بيگانگان با تمام وحشي‌گري‌هايي كه انجام دادند در نهايت مجبور به ترك كشور با خفت و خواري شدند.

فهرست منابع و مآخذ
- اخوان، صفا، (چاپ اول، 1380)، ايران و جنگ جهاني اول (مجموعه مقالات سمينار) مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
- ايرجی، ناصر، (چاپ اول 1378)، ايل قشقايي در جنگ جهانی اول، مجموعه تاریخ معاصر ایران- 17، نشر پژوهش شيرازه.
- اوبن، اوژن، (چاپ اول 1362)، ايران امروز 1907- 1906، (ترجمه علي اصغر سعيدي، زوار)، تهران، نشر زوار.
- پيرا، فاطمه، (پاييز 1381)، پليس جنوب ايران، مجلات با موضوعات گوناگون علوم انساني، فرهنگ، شماره 43.
- روزنامه انجمن اخوت، شيراز، (1326)، شماره يكم، سال اول، و روزنامه اصلاح، كلكته، شماره‌هاي 32، 36، 39، 40.
- سفيري، فلوریدا، (چاپ اول، 1363)، پلیس جنوب ایران (اس. پي. آر)، (ترجمه منصوره اتحادیه (نظام مافي) و منصوره جعفری فشارکی رفيعي)، تهران، نشر تاريخ ايران.
- صالحي، نصرالله و كاووسي، محمدحسن، (1375)، جهاديه (فتاواي جهاديه علما و مراجع عظام در جنگ جهاني اول) بخش دوم، فتواي شماره 3، تهران، انتشارات دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي.
- كحال‌زاده، ابوالقاسم، (چاپ دوم 1370)، ديده‌ها و شنيده‌ها (خاطرات ميرزاابوالقاسم كحال‌زاده منشي سفارت امپراطوري آلمان در ايران درباره مشكلات ايران در جنگ بين‌المللي 1918-1914) تهران، نشر البرز.
- فصلنامه تاريخ روابط خارجي، (بهار 1383)، مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت خارجه، سال پنجم، شماره 18.
- ويليام جي. اولسون، (چاپ اول 1380)، روابط ايران و انگليس در جنگ جهاني اول، مجموعه تاريخ معاصر ايران- 31 (ترجمه حسن زنگنه)، نشر و پژوهش شيرازه.
- وین، آنتونی، (1383)، ایران در بازی بزرگ، (ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی)، انتشارات تهران، نشر تاريخ ايران.
- مابرلي، جيمز، (چاپ اول 1369)، عمليات در ايران (جنگ جهاني اول 1919- 1914)، (ترجمه كاوه بيات)، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.
- ميرزايي دره شوري، غلامرضا، (چاپ اول، 1381)، قشقايي‌ها و مبارزات مردم جنوب، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي.
- نبوي، سيدمحمدحسن، (چاپ اول، 1373)، نقش روحانيون در قيام ضداستعماري مردم جنوب، مجموعه مقالات قيام جنوب در جنگ جهاني اول، بوشهر، چاپخانه علوي.
http://www.ir-psri.com/Show.php تاريخ مشاهده: يكشنبه 14 شهريور 1389/5 سپتامبر 2010
http://www.ravid.blogfa.com  
نويسنده: انوش راوید، موضوع يكي ديگر از چهره‌هاي مهم استعمار، تاريخ مشاهده: پنجشنبه 24 تیر ماه سال 1389.
http://www.encyclopaediaislamica.com
نويسنده: منيره راضي، پلیس جنوب. نیروی انگلیسی- ایرانی تحت فرمان انگلیسیها در جنوب ایران از 1335 تا 1340، بنياد دايرة‌المعارف اسلامي.

پانوشت‌ها
 

۱ . S.P.R.
۲ . ميرزايي دره شوري، 1381، صص 214-213.
۳ . ايرجي، 1378، ص 61.
۴ . كحال‌زاده، 1370، ص 221.
۵ . مابرلي، 1369، ص 204.
۶ . ايرجي، 1378، ص 60.
۷ . سفيري، 1363، صص 131 و 185.
۸ . ويليام جي. اولسون، ترجمه حسن زنگنه، 1380، صص 267-266.
۹ . www.ir-psri.com.
۱۰ . www.ravid.blogfa.com.
۱۱ . ويليام جي. اولسون، ترجمه حسن زنگنه، 1380، ص 268.
۱۲ . ميرزايي دره شوري، 1381، صص 169-168.
۱۳ . ميرزايي دره شوري، 1381، 170.
۱۴ . ميرزايي دره شوري، 1381، 170.
۱۵ . فصلنامه تاريخ روابط خارجي، 1383، ص 159.
۱۶ . سفيري، 1364، ص138.
۱۷ . مابرلی، 1369، صص 392-389.
۱۸ . پيرا، 1381، صص 130-127.
۱۹ . www. Encyclopaedia islamica. com.
۲۰ . اخوان، 1380، 330- 329.
۲۱ . همان، ص 332.
۲۲ . انجمن اخوت، 1326.
۲۳ . صالحي، نصرالله و كاووسي، محمدحسن، 1375، ص 63.