آشتي استعمار، آتشي بر جان ايران - نگاهي به روابط ايران، انگلستان و روسيه مقارن با جنگ جهاني اول

آشتي استعمار، آتشي بر جان ايران - نگاهي به روابط ايران، انگلستان و روسيه مقارن با جنگ جهاني اول

يكي از علل اصلي اهميت ايران براي انگلستان موقعيت استراتژيك اين كشور بود كه علاوه بر دارا بودن منابع سرشار مادي به عنوان حافظ و حائلي براي مستعمره زرخيز انگلستان يعني هندوستان ارزشي مضاعف مي يافت. انگليسي ها همواره براي جلوگيري از توسعه طلبي رقيب خود يعني روسيه توجه اي ويژه به ايران داشتند به همين سبب در صدد بودند همواره ايران را به عنوان دروازه هند حفظ كنند از همين روي همواره رقابتي جدي بين روسيه و انگلستان بر سر ايران وجود داشت. از همين قرار روس ها كه پس از جنگ هاي معروف ايران و روسيه و كسب امتياز هاي فراوان از طريق عهد نامة هاي گلستان و تركمنچاي نفوذي فوق العاده در ايران پيدا كرده بودند بيش از پيش حساسيت انگلستان را بر مي انگيختند. به هر تقدير انگليسي ها از جنوب و روس ها از شمال در راه نفوذ هر چه بيشتر و در پي كسب امتيازي بهتر با يكديگر دست به رقابتي خطرناك زده بودند. اما در نيمه دوم سده نوزدهم اتفاقاتي در صحنة روابط بين الملل به وقوع پيوست كه منجر به آشتي موقت اين رقيب ديرين شد. اما آشتي استعمار آتش بر جان ايران بود. چرا كه تجربه نشان مي داد هر گاه دو قدرت استعماري روابطي حسنه با يكديگر داشتند ايران بيش از پيش مورد تهديد تعرض قرار مي گرفت. در اين مقال به تحليل برهه اي حساس از تاريخ معاصر كه طي آن دول روسيه و انگلستان با امضاي پيمان هايي استقلال و تماميت ارضي ايران را به هيچ انگاشته و خسارات جبران ناپذيري به آن وارد كردند پرداخته خواهد شد.
نيمة دوم سده نوزدهم ميلادي تحولات عمده اي در صحنه روابط بين الملل به وقوع پيوست. در اين دوران قدرت هاي نوظهوري نظير آلمان، ايتاليا، آمريكا و ژاپن پاي به صحنه رقابت ها جهاني گذاشتند. قدرت هاي مذكور با رشد فزايندة اقتصادي و صنعتي در صدد بر آمدند وارد معادلات بين المللي شده و نقشي بيش از گذشته ايفا نموده و سهمي از منافع فراواني كه تا آن زمان در اختيار دو قدرت مسلط آن روزگار يعني روسيه و انگلستان بود، به خود اختصاص دهند. آنان به اصطلاح دنبال "جايي در زير آفتاب" بودند. اين دوره كه در اروپا به دوران صلح مسلح مشهور است قدرت هاي بزرگ به دو دسته عمدة طرفداران وضع موجود و مخالفان آنها تقسيم مي شدند و با عقد پيمان ها و امضاي قراردادي سياسي ـ نظامي در مقابل يكديگر صف آرايي مي نمودند. ‏
شرايط مذكور در صحنة روابط بين الملل به شدت بر سرنوشت سياسي ايران تأثير مي گذاشت. به گونه اي كه بخش مهم يكي از پيمان هائي كه بين قدرت هاي بزرگ به امضاء رسيد و به سال امضاي قرارداد يعني 1907 معروف گشت مستقيماً به ايران مربوط مي شد. قرارداد مذكور كه بين روسيه و انگلستان و با وساطت فرانسه منعقد گرديد، عملاً ايران را به سه منطقه تقسيم مي نمود؛ منطقة تحت نفوذ انگلستان (مناطق جنوبي) ، منطقه نفوذ روسيه (نوار شمالي) و منطقة بي طرف (مناطق مركزي) . همچنين اين پيمان به اختلافات دو كشور در مورد ايران، تبت و افغانستان پايان مي داد. ‏
قرارداد 1907 آشكارا از احتمال خطري حكايت داشت كه دو قدرت كهنه روسيه و انگلستان از جانب قدرتي نوظهور به نام آلمان احساس كرده بودند و در واقع با اين پيمان درصدد پيشگيري از وقايعي بر آمده بودند كه در آينده اي نزديك به وقوع مي پيوست. از طرف ديگر انگليسها كه از قدرت فزون از حد روسيه در ايران نگران بودند از اين طريق براي مدت معيني از تخفيف انحصار طلبي ها و فزونخواهي هاي روسيه مطمئن مي گشتند. ‏
قرارداد 1907 كه مفاد آن تا مدت ها براي ايران آشكار نشده بود، علناً استقلال داخلي ايران را نشانه رفته و حكايت از عدم به رسميت شناختن تماميت ارضي ايران از سوي دو قدرت استعماري مذكور داشت. اين قرارداد سرآغازي بود بر جولان افسار گسيخته روسيه و انگلستان در ايران، براي اسارت اين كشور. ‏
پس از عقد اين قرارداد سياست ها و برنامه هاي دو كشور روسيه و انگلستان در ايران به رغم تضادها و كشمكش هاي موجود همواره از دو اصل پيروي مي كرد: 1 ـ جلوگيري از توسعه و پيشرفت ايران در تمام زمينه ها 2 ـ ممانعت از شكل گيري و رشد قدرت سوم در ايران.
بدين ترتيب دو قدرت استعماري روس و انگليس با پشتيباني از حاكميت قاجاريه بر ايران و وابسته سازي هر چه بيشتر حاكمان، سركوب جنبش هاي آزاديخواهانه، انهدام مجلس شوراي ملي و نهادهاي برخاسته از مشروطه، مداخلات نظامي و چپاول منابع اقتصادي ايران آشفتگي و خفقاني فراگير را در سراسر كشور حاكم ساختند.
روسيه و انگلستان در ايران با دست يازيدن به اقداماتي كه شرح مختصري از آنها ارائه مي شود بنياد مشروطيت نوپاي ايران را سخت به لرزه در آورده ودر مهلكة سقوط انداختند. در جريان استبداد نيروهاي روسي آشكارا مهم ترين نهاد مشروطيت يعني مجلس شوراي ملي را به توپ بستند، در جريان فتح تهران استعمارگران با توطئه هاي فراوان عوامل خود را در ميان مشروطه خواهان رخنه داده موجب سركوبي مشروطه خواهان و وطن پرستان واقعي گشتند به نحوي كه طولي نكشيد شيخ فضل الله نوري اعدام شد، ستار خان و باقرخان گوشه نشين شدند، سيد عبدالله بهبهاني ترور گرديد و سيد محمد طباطبايي گوشة عزلت اختيار نمود. آنان همچنين محمد علي شاه را براي بازگشت به كشور ياري نموده و فتنه سالار را برافروختند، در راه اصلاحات اساسي اقتصادي ايران مانع ايجاد كرده دولت ايران را مجبور ساختند مورگان شوستر و هيئت همراهش را ـ كه اصلاحات عمده اي را آغاز نمود بود ـ از كشور اخراج نمايد، اشغال تبريز و اعدام ثقه الاسلام تبريزي، به توپ بستن صحن مطهر امام رضا (ع) و... تنها گوشه اي از فجايعي است كه در پي تقسيم ايران بين روسيه و انگلستان دامن كشور را گرفت. ‏
از ديگر نتايج فلاكت بار صلح دو قدرت استعماري بر سر مصالح ايران، تقسيم ايرانيان به چندين اردوگاه مخالف و معارض بود كه با توجه به اعمال نفوذ هاي بي حد و حصر آنان پايه هاي لرزان نظام نوپاي مشروطه بيش از پيش سست تر مي گرديد. هر گاه سياستمداران ايران بر خلاف مصالح آنان حركت مي كردند آنها با استفاده از عوامل خود شخص مخالف مصالح شان را به فساد و بي لياقتي متهم نموده و زمينه هاي سقوطش را فراهم مي آوردند. از اين رو بسياري از سياستمداران كشور سعي مي كردند بدون مشورت آنها منصبي را نپذيرند. ‏
آغاز جنگ جهاني اول اوضاع بد ايران را اسف بار تر نمود. توضيح اينكه با آغاز جنگ جهاني اول دولت ايران رسماً اعلام بي طرفي كرد و سعي نمود از درگير شدن در جنگ عالم گير اجتناب ورزد. اما اين اقدام ايران در دوري از ميدان جنگ اجتناب ناپذير بود. زيرا از طرفي موقعيت استراتژيك ايران مانع از اين امر مي شدو از طرف ديگر ايرانيان آن قدر از قدرت هاي استعماري روسيه و انگلستان متنفر بودند كه دشمن آنان را دوست خود پنداشته و در اين جنگ نسبت به دولت متحد كه دشمن روسيه و انگلستان بودند، تمايل يابند. اين حس علاوه بر افراد عادي جامعه در ميان بسياري از رجال و شخصيت هاي مملكتي وجود داشت به گونه اي كه عده اي از نمايندگان مجلس در مخالفت با روسيه و انگلستان و هواداري از آلمان از پايتخت خارج شده و نهايتاً به كرمانشاه رسيده و در آنجا دولتي موقت با گرايشي آشكار نسبت به آلمان تاسيس نمودند. ‏
در اين وضعيت كه براي متفقين و به طور مشخص روسيه و انگلستان غير قابل تحمل بود، دو دولت مذكور طرحي ديگر افكندند وبه بازنگري برنامه هاي خود در ايران پرداخته و تغييراتي را در برنامه هاي سياسي ـ نظامي خود به وجود آوردند كه مهم ترين آنها كشاندن ايران به اردوي متفقين و اعلان جنگ به متحدين بود. اما دولت ايران از پذيرش اين درخواست سر باز زد. دو قدرت استعماري در مقابل اين واكنش ايران كه آشكارا بازتاب دهنده روحيه انزجار و تنفر ايرانيان نسبت به روس و انگليس بود توطئه اي ديگر را ترتيب دادند. ‏
اقدام روسيه و انگلستان در مواجه با شرايط مذكور امضاي قراردادهاي سري 1915 بود كه در حقيقت نوعي تقسيم جهان به شمار مي آمد.
بر اساس اين معاهده منطقة بي طرف ايران (بر طبق قرارداد 1907) به منطقة نفوذ بريتانيا ملحق شده و در ازاي آن قسطنطنيه و تنگه هاي بسفر و داردانل به روسيه واگذار مي گرديد. ‏
علاوه بر اقدامات كلي نگرانه و نقشه هايي كه براي پس از پايان جنگ بين روسيه و انگلستان ترسيم شده بود، دو دولت استعماري تصميم گرفتند برنامه هايي نيز جهت برآوردن خواسته هاي كوتاه مدت و آني خود تنظيم نمايند. بر همين اساس مقرر داشتند در طول سال هايي كه جنگ برقرار است هر يك از دولتين لشكرهايي كه از يازده هزار نفر كمتر نباشد در ايران ترتيب دهند تا حافظ منافع آنان در اين كشور باشد. جالب توجه اينكه هزينه نيروهاي مذكور به عهده دولت ايران گذاشته شده و قرار بر اين بود اگر دولت ايران توانايي پرداخت آن را نداشت هزينه ها محاسبه و جزء ديون ايران ثبت گردد. به هر حال براي اجراي سياست هاي تنظيمي بريگاد قزاق به لشكر تبديل شده و حافظ منافع روسيه شد. انگلستان نيز نيروي تفنگداران جنوب ايران يا پليس جنوب را پديد آورد. علاوه بر اين دو كشور از بيم عملي شدن تحريكات متحدين در هند و آسياي مركزي به ايجاد يك خط دفاعي موسوم به "كمربند شرقي" در سراسر مناطق مرزي شرق ايران پرداختند. ‏
با توجه به بحران فزايندة مالي ايران در سال هاي جنگ دو كشور با ايجاد "كميسيون مختلط" بر كلية عايدات و منابع درآمدي و نيز هزينه هاي آن نظارت كامل يافتند. ‏
 
    85 بازديد     0 امتياز     0 نظر

 


 
◄ انگليس و كودتاي 28 مرداد 1332
      

 


 
   ● نويسنده: مصطفي - تقوي 

● منبع: سایت - مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران


 
 
در مقطع تاريخي ملي شدن صنعت نفت ايران، بيش از 150 سال از حضور و نفوذ دولت بريتانيا در ايران مي‌گذشت. در اين مدت، افزون بر مأموران شناخته شده آن دولت، صدها نفر مأموران مخفي دولت بريتانيا نيز در ايران فعال بودند و بيشترين نقش را در پيشبرد اهداف سياسي و اقتصادي آن دولت در ايران ايفا مي‌كردند. در جريان نهضت ملي ايران نيز با توجه به اينكه با ملي شدن صنعت نفت ايران منافع دولت بريتانيا در معرض خطر جدي قرار گرفته بود، فعاليت اين مأموران افزايش چشمگيري يافته بود. پس از قطع روابط سياسي ايران و انگليس در مهر ماه 1331، سفارت بريتانيا كه مهمترين پوشش و چتر حمايتي جاسوسان انگليس بود، عملاً كاركرد خود را از دست داد.

در پي اين واقعه است كه سفارتهاي فرانسه و آمريكا فعاليت مأموران انگليس را تحت پوشش قرار مي‌دادند. ولي افزون بر سفارتخانه‌هاي يادشده، جاسوسان انگلسي به طرق گوناگون ديگري در ايران حضور يافته و براي ناكام ساختن نهضت ملي ايران مي‌كوشيدند.

برخي از اين مأموران گاه گاهي مورد شناسايي قرار مي‌گرفتند و دولت وقت براي اخراج آنها اقدام مي‌كرد. در 19 اسفند 1331، دولت ايران در يادداشتي به دولت عراق نوشته است : « متواتراً اخباري كه از مرزهاي مشترك ايران و عراق رسيده حاكي است كه عده‌اي از عوامل و جاسوسان انگليس موجبات ناراحتي و اخلال در امنيت را فراهم مي‌آورند.... مخصوصاً بعد از بسته شدن سفارت انگليس در تهران قسمت مهم فعاليتهاي افراد مخرّب انگليس متأسفانه در كشور عراق متمركز گرديده است. اخيراً هم گزارش موثق ديگري رسيده كه يكي از جاسوسان باسابقه انگليسي به نام ”جكسن“ كه در سفارت سابق انگليس در تهران كار مي‌كرده است عمليات تحريك‌آميز خود را بر ضد ايران در بغداد شروع كرده است و تماس او با بعضي از عمال انگليسي در ايران در حوادث اخير ايران كاملاً روشن است.»

در 25 اسفند 1331 دكتر فاطمي سخنگوي دولت در مصاحبه‌اي مطبوعاتي اظهار داشت كه ” طبق گزارشهايي كه به دولت رسيده است پسر ”جكسن“ در تهران ديده شده است.“ روزنامه مساژرو چاپ ايتاليا در 13 ارديبهشت 1332 نوشت : « هر چند دولت انگليس در ايران به علت قطع رابطه سياسي رسماً سازمان و نماينده‌اي ندارد اما عملاً به خوبي ديده مي‌شود كه سايه ”جكسون“ عضو سابق سفارت انگليس از بعداد به نواحي نفت‌خيز ايران افتاده است. زيرا در همين نقاط است كه طغيان عليه دولت ايران صورت مي‌گيرد.... جكسون كه سي سال تمام در ايران جاسوسي مي‌كرده است و كاملاً با اوضاع ايران آشناست و با پاره‌اي از اشخاص نيز رابطه دارد توانسته است عمليات سري خود را از پشت مرزهاي ايران به ياري ” نوول“ پسر خود كه اكنون به صورت مخفي در تهران به سر مي‌برد و دستش در اختلافات داخلي ايران كاملاً نمايان است اداره نمايد.»

در 15 ارديبهشت 1332، به ”ويليام جمس تامپسون“ كشيش 65 ساله انگليسي مقيم اصفهان كه به اتفاق چند افسر انگليسي كميسيوني تشكيل داده بودند، اخطار شد كه كشور را ترك كند. در 8 خرداد 1332 به ” مارك پرودو“ كه در پوشش خبرنگار آژانس آسوشيتد پرس به جاسوسي مي‌پرداخت، اخطار شد كه كشور را ترك كند. چهار روز پس از آن از فعاليت يك شبكه جاسوسي كه شخصي به نام ” برژو “ در رأس آنها قرار داشت، خبر داده شد كه در همان روزها از كشور اخراج شدند.

در 10 خرداد 1332، جاسوس ديگري به نام ” موريس ژوول“ دستگير شد و معلوم شد كه ايشان از سال 1315 به تهران آمده و زير پوشش فعاليتهاي تجاري به جاسوسي مي‌پرداخته و خود را كارشناس نوغان و ابريشم و همچنين نماينده جمعيت بين‌المللي پناهندگان در ايران معرفي كرده است. ايشان پس از ورود متفقين در سال 1320 به عنوان وابسته نظامي فرانسه فعاليت مي‌كرده است.

در 28 خرداد 1332 به يك خانم فرانسوي به نام ” ماري گاليشه “ كه با گذرنامه سويسي به ايران آمده بود و در كاخ عبدالرضا برادر محمدرضاشاه به عنوان پرستار خدمت مي‌كرد، دستور داده شد كه كشور را ترك كند.

از اوايل تير تا نيمه اول مرداد ماه 1332، ” دلسوزا“ كه در پوشش پزشكي در شيراز به فعاليت جاسوسي مشغول بود، و ” رابرت آليس “ كه نزديك به چهل سال در ايران به سر مي‌برد، ” جاك “ كه در پوشش معلم زبان انگليسي فعاليت مي‌كرد، ”ويليام مورگان ناسوت “ كه در سال 1310 به عنوان تاجر وارد ايران شد و در زمان جنگ جهاني دوم به عنوان يك سرهنگ از سوي متفقين، فرماندار نظامي همدان شد و پس از جنگ شركتي در همدان تشكيل داد و فرش و پوست صادر مي‌كرد، دكتر ” رودلف شارپ “ به عنوان پزشك و ” ريجنالد داگلاس داويدسن “، از جمله افرادي بودند كه به عنوان جاسوس شناخته شدند و به بيان ديگر افشا شدند به گونه‌اي كه به ناگزير دستور اخراج آنها داده شد. پر روشن است كه جاسوسهاي بسيار ديگري در ايران حضور داشتند و همچنان به فعاليت خود ادامه مي‌دادند.

از هم گسيختن وحدت ملي، ايجاد تفرقه ميان رهبران نهضت ملي، جنگ رواني و ايجاد اغتشاش و ناامني و ديگر عوامل بسترساز براي سركوبي نهضت ملي و وقوع كودتاي 28 مرداد 1332، محصول فعاليتهاي جاسوسي افراد يادشده و صدها جاسوس ناشناخته ديگر دولت بريتانيا و دولت ايالات متحده آمريكا بود.
 
    308 بازديد     0 امتياز     0 نظر

 

 

 
◄ بازخواني نقش و هدف انگلستان در كودتاي 1299
      


◄ به بهانه كودتاي انگليس سوم اسفند 1299


 
   ● نويسنده: حجت الله - كريمي 

● منبع: روزنامه - رسالت - تاريخ شمسی نشر 04/12/1387


 
 
ريشه‌هاي كودتاي انگليسي سوم اسفند 1299 را بايد در تحولات پس از جنگ جهاني اول جستجو كرد. زماني كه روس‌ها پس از انقلاب اكتبر 1917 موقتا برنامه‌هاي استعماري خود را متوقف ساخته و حتي با رويكردي انتقادي به عملكرد استعماري سلاطين تزاري روسيه به الغاي امتيازات اخذ شده در زمان تزارها اقدام نمودند. نتيجه چنين رويكردي از سوي روسيه به عنوان ابرقدرتي كه مدت‌ها در ايران به مثابه رقيبي پرقدرت همواره در مقابل انگلستان به عرض ‌اندام پرداخته بود. يكه‌تازي انگلستان در ميدان سياست ايران بود.

با از ميان رفتن رقيب قدرتمندي چون روسيه و نيز رقباي ديگري نظير آلمان و عثماني پس از جنگ جهاني اول، انگليسي‌ها فعاليت‌ها و برنامه‌هاي سياست خارجي خود در قبال ايران را يكسره متوجه اين امر كردند كه چگونه موقعيت انحصاري به دست آمده را حفظ نمايند. در پي اين تصميم ابتدا دولتمردان انگليسي به اين فكر افتادند كه ساده‌ترين راه حل آن است كه از طريق‌كنفرانس صلح (كه بعد از جنگ جهاني تشكيل شده بود) قيوميت ايران را به عهده بگيرند. اما اين فكر پس از بررسي‌هاي انجام شده كه حاكي از مخالفت ايالات متحده و فرانسه بود كنار گذاشته شده و به جاي آن منزوي نگاه داشتن ايران براي پذيرش تسلط بالفعل بريتانيا در دستور كار قرار گرفت و متعاقب آن دست‌اندركاران سياست خارجي انگلستان دست به كار تهيه معاهده‌اي گرديدند كه به موجب آن ايران مي‌بايست كليه اختيارات امور مالي، نظامي و خارجي خود را به بريتانيا واگذار نمايد و در واقع مستعمره آن كشور گردد.

بنابراين سفارت بريتانيا در تهران مشغول انجام مقدمات گرديد و به همين جهت وثوق الدوله را كه سابقه‌اي طولاني در همكاري با انگلستان و همراهي با برنامه‌‌هاي آن كشور در ايران داشت به عنوان نخست‌وزير براحمدشاه تحميل كرد و در اين راه حتي وزارت امور خارجه انگلستان تقبل كرد كه در صورت پذيرش و حمايت وثوق‌الدوله از سوي احمدشاه مقرري ماهيانه‌اي را به شاه ايران پرداخت خواهد كرد. به اين ترتيب صمصام‌السلطنه نخست وزير ايران در اوايل مرداد 1297 استعفا كرد و وثوق‌الدوله در ششم مرداد همان سال رئيس الوزرا گرديد.

با تشكيل دولت توسط وثوق‌الدوله كه از چهره‌هاي شاخص انگلوفيلي چون؛ نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله شكل يافته بود. انگليسي‌ها قراردادي را كه به قرارداد 1919 موسوم گشت و توسط لرد كرزن طراحي شده بود، براي امضا به وي سپردند.

به موجب اين قرارداد بريتانيا گروهي مستشار مالي از جمله يك خزانه‌دار كل به ايران مي‌فرستاد تا هرگونه هزينه و پرداخت وجه زيرنظر آنان انجام شود. مستشاران نظامي هم عملا نيروهاي مسلح را اداره مي‌كردند. مستشاران ديگري نيز در ساير وزارتخانه‌ها، از جمله در وزارت داخله، معارف، عدليه، فلاحت و فوائد عامه به كار مي‌پردازند طبق قرارداد قواي مقننه و قضائيه حكومت پا برجا باقي مي‌ماندند، اما مي‌بايست تصميماتي كه براي بريتانيا جنبه حياتي داشت همه توسط مستشاران انگليسي اتخاذ شود. قرارداد در واقع به شكل قيوميت طراحي و به اجرا گذارده مي‌شد و از آنجايي كه از نظر زماني براي اتمام آن زمان معين نگرديده بود، موقع پايان آن به دلخواه انگليس‌ها بود. هر چند قرارداد مذكور با پرداخت رشوه‌هاي كلان به امضاء رسيد و حتي انگليسي‌ها عده‌اي از مستشاران خود را جهت انجام امور مذكور در قرارداد به ايران اعزام كردند.

اما اجرا و تصويب نهايي قرارداد به طور كامل محقق نگرديد. زيرا قرارداد مذكور با مشكلات و موانع عديده‌اي روبرو بود. از يك سو احمدشاه كه با دريافت رشوه و قول پرداخت مقرري ماهيانه از سوي انگليسي‌ها با انجام قرارداد موافقت كرده بود زماني كه در فرانسه به سر مي‌برد توسط اولياي دولت فرانسه از مضرات آن آگاه شده و از عواقبش هراسان گرديده بود. به علاوه به هنگام بازگشت از سفر اروپا زماني كه براي زيارت عتبات عاليات به عراق رفته بود با مخالفت و اعتراض علماي نجف روبرو شده و متوجه اشتباه عظيم خود گشته بود، لذا به دنبال مفري مي‌گشت تا از انجام تعهدي كه سپرده بود شانه خالي كند. از طرف ديگر با افشاي پرداخت رشوه از سوي انگليسي‌ها به امضاء‌كنندگان قرارداد و دست‌اندركاران اجراي آن، افكار عمومي، احساسات ناسيوناليستي نخبگان و ديگر اقشار مطلع مردم برانگيخته شده و به مخالفت با آن پرداخته بودند. در اين ميان دول و قدرت‌هاي بزرگ ديگر آن روز جهان، يعني فرانسه، آمريكا، روسيه و... به هيچ وجه حاضر نبودند بپذيرند كه كشوري نظير ايران با آن موقعيت فوق‌العاده استراتژيك به رايگان در چنگال انحصاري انگلستان قرار گيرد لذا تمامي تلاش‌هاي خود را براي مخالفت و عدم تصويب و اجراي آن انجام مي‌دادند. گذشته از تمامي مسائل پيش گفته دولت ايران دولتي مشروطه و صاحب مجلس ملي به شمار مي‌رفت و طبق قانون اساسي هر قراردادي براي اينكه ضمانت اجرايي و وجهه قانوني پيدا كند مي‌بايست از تصويب مجلس عبور كند و در آن برهه با توجه به تعطيلي مجلس امكان چنين اقدامي وجود نداشت. بنابراين گردانندگان سياست خارجي انگلستان علي‌الخصوص وزير خارجه آن كشور يعني لرد كرزن كه علاقه وافري به تحت سلطه قرار دادن ايران داشت، در وضعيت حساسي قرار داشتند. آنان درصدد بودند از فرصت مغتنمي كه پس از جنگ جهاني اول نصيبشان گشته بود استفاده نمايند و اگر اين فرصت را از دست مي‌دادند عواقب وخيمي در انتظارشان بود زيرا با وقوع انقلاب در روسيه، بلشويسم چونان شبحي به كشورهاي همسايه آن دولت سايه انداخته بود و با توجه به موفقيت روس‌ها در آن برهه از جذابيت نيز برخوردار بود و اگر انگليسي‌ها نمي‌توانستند ايران را تحت سلطه خود درآورند احتمال اينكه اين كشور به سوي دولت بلشويكي شوروي متمايل گردد وجود داشت و اين به معناي به خطر افتادن مستعمره گنج‌گونه انگلستان يعني هند و از دست رفتن طعمه و پايگاه مهمي چون ايران بود.

با توجه به حساسيت‌هاي فوق‌الذكر دست‌اندركاران سياست خارجي انگلستان تمامي تلاش خود را به كار گرفتند تا قرارداد را به مرحله اجرا گذارند. آنان پس از اينكه ماجراي رشوه‌گيري وثوق‌الدوله افشاء گرديد و دولت وي آماج شديدترين انتقاد ها و حملات قرار گرفت به سراغ چهره خوش‌نامي چون مشيرالدوله رفته و از وي حمايت كردند تا زمام امور دولت را در دست گرفته انتخابات مجلس را به اتمام رساند و نهايتا قرارداد به‌تصويب رسيده‌ اجراء گردد. اما شخصيتي نظير مشيرالدوله حاضر نبود به تمامي خواست‌هاي آنان تن در دهد و اگر قرار بود قرارداد را به تصويب رساند جرح و تعديل‌هاي فراواني را خواستار بود.

پس از مشيرالدوله انگليسي‌ها به دنبال فرد مطيع‌تري گشتند و سپهدار را گزينه‌اي مناسبي يافتند اما سپهدار نيز نتوانست خواسته‌هاي آنان كه همان تصويب و اجراي قرار داد بود را به سرانجام رساند.

اين تحركات و تلاش‌هاي انگليسي‌ها زماني انجام مي‌شد كه ايران در چندين نقطه حساس دچار بحران و آشوب بود و حكومت مركزي در ضعف شديدي به سر مي‌برد، از جمله در شمال ايران ميرزا كوچك‌خان قيام نموده و اداره آن قسمت از كشور را در دست گرفته بود و روس‌ها نيز از وي حمايت مي‌كردند. در آذربايجان نيز شيخ محمد خياباني علم مخالفت برافراشته بود. ايران، درست زماني كه‌انگليسي‌ها خواستار ايجاد دولت مركزي مقتدر و ارتشي قوي جهت حفظ منافع و مصالح خود در خاورميانه و جلوگيري از نفوذ بلشويسم بود، دچار چنين ضعف و فتوري گشته بود.

به اين ترتيب با بررسي‌هايي كه سفارت انگلستان در ايران انجام داده و اوضاع ايران را مورد تحليل قرار داده بود نهايتا پس از مشورت‌ها و رايزني‌هاي فراوان بين سفارت اين كشور در ايران و به طور مشخص نورمن با وزارت امورخارجه و شخص كرزن تصميم ديگري اتخاذ گرديد؛ وزارت امورخارجه انگلستان به اين نتيجه رسيد كه قرارداد 1919 عملا به بن‌بست رسيده است و اميدي به اجراي آن، آن‌گونه كه طراحي و پيش‌بيني شده بود نمي‌باشد و مي‌بايست راه ديگري براي اجراي برنامه‌ها و رسيدن به اهداف خود بيابند اين راه جديد كودتا بود. فكر كودتا از زماني قوت گرفت كه انگليسي‌ها علي‌الخصوص نورمن سفير اين كشور در ايران و ژنرال آيرون سايد فرستاده ويژه نظامي انگلستان جهت سروسامان بخشيدن به اوضاع قزاق‌ها و نيروهاي انگليسي مستقر در ايران، به اين نتيجه رسيدند كه مي بايست « دولتي مستبد» در ايران به روي كار آيد. اما اينكه چگونه و توسط چه كسي، مسئله‌اي بود كه با اقدامات تكميلي آيرون سايد و نورمن مشخص گرديد. در واقع مي‌بايست كودتاي 1299 را محصول مشترك آيرون سايد- نورمن ناميد.

آيرون سايد زماني كه به ا يران آمد. به دنبال «مردي مقتدر و مستبد» مي‌گشت كه توانايي اداره نيروهاي نظامي را دارا باشد در اين ميان وي به واسطه كلنل اسمايس با افسر ايراني گمنامي به نام رضا خان آشنا مي‌شود. رضاخان در دهكده آلاشت از توابع سوادكوه به دنيا آمده بود پدرش عباسعلي خان معروف به داداش بيك از افسران فوج سوادكوه بوده كه اندكي پس از تولد رضاخان درگذشته است و پس از فوت پدر در نزد دايي‌اش بزرگ شده، سرانجام به عنوان نيروي پياده به فوج قزاق مي‌پيوندد و پس از جنگ جهاني اول زماني كه در آترياد همدان خدمت مي‌كرد در كودتا عليه سرهنگ گلرژ شركت كرده و پس از موفقيت به درجه ميرپنجي مي‌رسد.

آيرون سايد كه ابتدا رضاخان را براي سروسامان دادن به نيروهاي قزاق مدنظر قرار داده بود با گزارش‌هاي پيشرفت كاري كه از اسمايس دريافت مي‌كرد بيش از پيش به رضاخان به عنوان فردي كه مي‌تواند به رهبري او اميدوار باشد توجه كرد. بي‌بضاعتي و عدم پيوند و ارتباط رضاخان با طبقه فاسد و منحط حاكم داوري آيرون را در اين مورد منسجم‌تر مي‌كرد.

اما آيرون سايد بزودي دريافت كه شايد در توانايي رضاخان اغراق كرده باشد. نامزدي كه آيرون انتخاب كرده بود سرباز و سركرده خوبي مي‌توانست باشد اما فاقد پايگاه و پيشينه سياسي بود و در نظر اولياي سفارت انگلستان هم نسبتا ناشناخته بود. بنابراين آيرون سايد متوجه اين مهم گرديد كه ممكن است رضاخان توانايي احراز مقام نخست‌وزيري و تشكيل واداره دولت را نداشته باشد. پس مي‌بايست همتاي غيرنظامي شناخته‌شده‌تر و با شم سياسي براي وي پيدا مي‌شد. در اين مرحله نورمن سفير انگلستان در ايران سيدضياءالدين طباطبايي را گزينه‌اي مناسب تشخيص مي‌دهد.

سيدضياءالدين طباطبايي كه در فرانسه تحصيلات خود را به اتمام رسانده بود زماني در صحنه سياسي ايران مطرح شده و نامش برسر زبان‌ها مي‌افتد كه به عنوان مديرروزنامه رعد به طرفداري دربست و بي‌چون و چرا از وثوق‌الدوله و قرارداد 1919 مي‌پردازد و سابقه شش سال وفاداري بي‌دريغ وي به منافع بريتانيا در ايران پرونده‌اي مناسب براي او به شمار مي‌رفت تا از سوي سفارت انگلستان و شخص نورمن به عنوان فردي قابل اعتماد و در عين حال مطيع و سربه‌راه براي به دست گرفتن رهبري سياسي كودتا مناسب تشخيص داده شود.انتخاب سيدضياء از نظر نورمن انتخاب بسيار مناسبي بود زيرا مفاد قرارداد كه اميد تصويب آن از نظر عوامل سياست خارجي انگلستان رخت بربسته بود. با نخست‌وزيري سيدضياء بدون تصويب و حتي با رد صوري از طرف وي به موقع اجرا گذاشته مي‌شد. مستشاران اداري و نظامي انگلستان بدون نياز به قرارداد (كه حساسيت‌هاي فراواني را برانگيخته بود) وارد ايران شده مصادر امور قرار مي‌گرفتند و ايران با حكومت سيدضياء قرص و محكم برمدار بريتانيا مي‌ماند و هيچ ضرري به منافع اقتصادي و ساير مصالح انگلستان وارد نمي‌شد.به هر تقدير با تعيين رهبران نظامي و سياسي كودتا، رضاخان در راس نيرويي قريب به 2500 نفر صبح روز 29 بهمن 1299 از قزوين به سوي تهران حركت كرد و روز دوم اسفندماه به قصد تسخير تهران و سرنگوني دولت سپهدار وارد پايتخت مي‌شود. در نخستين ساعات بامداد سوم اسفند با اندك درگيري با نيروهاي پليس و كلانتري كنترل شهر را به دست گرفت. احمدشاه روز چهارم اسفند با صدور فرمان‌هايي سيدضياءالدين طباطبايي را به رياست الوزرايي انتخاب كرده و به رضاخان نيز لقب سردار سپه اعطاء كرد.

منابع:

- لوسونور، اميل، زمينه چيني‌هاي انگليس براي كودتاي 1299، ترجمه ولي‌الله شادان، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1373

- بهار، محمدتقي، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، تهران، اميركبير، چاپ چهارم، 1371

- طلوعي، محمود، پدر و پسر: ناگفته‌ها از زندگي و روزگار پهلوي‌ها، تهران نشر علم، چاپ پنجم، 1374

- نيازمند، رضا، رضاشاه از تولد تا سلطنت، تهران، انتشارات دنياي كتاب، 1383

- مكي، حسين، تاريخ بيست‌ساله ايران، تهران، ناشر، چاپ چهارم، 1363

- غني، سيروس، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگليسي‌ها، ترجمه حسن كاشاد، تهران، نيلوفر، 1378

- مستوفي، عبدالله، شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه، تهران، زوار، چاپ سوم، 1371

 

 

 

 

نقش تاريخي انگليس در ترويج مواد مخدر در ايران
      

 


 


● منبع: ماهنامه - دوران - شماره 11 - تاريخ شمسی نشر 00/00/1385


 
 
 

مصرف مواد مخدر سابقه بسيار طولاني دارد و اقوام مختلف آن را به صورت‌هاي متنوع مورد استفاده قرار مي‌دهند. اگر چه نحوه استفاده و تأثير اين مواد بر جسم و روح و اغلب موارد به لحاظ داروئي و درماني بوده است، و هنوز هم مشتقات و تركيبات برخي از مواد مخدر به عنوان داروهاي تسكين دهنده مورد استفاده قرار مي‌گيرند، ليكن در دنياي امروز اكثر افراد فقط تغييرات رواني را در مصرف اين‌گونه مواد جستجو مي‌كنند1 و در اين دنياي پر از تغييرات و تبديلات، در دوره‌اي كه پشتوانه‌هاي اجتماعي انسانها و عواطف و احساسات خانوادگي به حداقل رسيده و از ايمان واعتقادات اصولي كمترنشانه‌اي ديده مي‌شود، طبيعي است كه بعضي از آدمها درصدد كاهش و تعديل درك و فهم خود از واقعيات زندگي برآيند. 2

بدون ترديد مصرف بي‌رويه و روزافزون مواد مخدر، به عنوان يكي از بزرگترين مشكلات قرن حاضر تلقي مي‌گردد و زيان‌‌هاي ناشي از آن در زمينه‌هاي اجتماعي و اقتصادي بسيار سنگين است، به طوري كه اكثر كشورهاي جهاني سعي دارند، تا برنامه‌اي جهت پيشگيري از اعتياد و درمان معتادان به اجرا گذارند. 3

بديهي است گرانبهاترين سرمايه‌اي كه هر جامعه‌اي براي نيل به آ‌رمان‌ها و تأمين آينده خود در اختيار دارد، نيروي سازنده و تواناي فكري انديشمندان، رهبران و خاصه جوانان آن جامعه مي‌‌باشد.4

به راستي هيچ چيز ساده‌تر از معتاد كردن يك انسان نيست!؟ طي چند روز مي‌توان، يك فرد عادي را به هروئين معتاد كرد! غالباً هيچ جواني براي شروع اعتياد پولي نمي‌پردازد، نشست و برخاست چند روزه با بازارياباني كه خود اغلب معتادند، كافي است كه جواني ابتدا به مصرف مواد مخدر گرايش پيدا كند، سپس به سرعت معتاد شده و سرانجام براي به دست آوردن پول لازم جهت تهيه و خريد مواد مخدر، به پخش آن مبادرت نمايد. 5

صرف‌نظر از علل سياسي و اجتماعي، سودجويي يكي از علل مهم گسترش روزافزون اعتياد است. سوداگران مرگ از ناآگاهي و مشكلات گوناگون جوانان براي گسترش و رونق بازارهاي خود سوءاستفاده مي‌كنند. 6

از سويي تمدن غربي در راه گسترش هر چه بيشتر سيطره خود و بلعيدن جهان، از جمله به ترويج و توسعه مواد مخدر پرداختند تا از يك طرف فرهنگ مادي اصالت سود و سودپرستي غربي را از راه درآمدهاي سرشار آن ارضاء كنند واز طرف ديگر با از بين بردن توان، غيرت، هميت و پايمردي در ملل ديگر جهان،‌ منافع خود را در دراز مدت تضمين كرده و شور و نشاط و تحرك و روحيه ظلم‌ستيزي و حق‌طلبي را در آنها خاموش سازد. از اين روست كه مي‌بينيم در دوران استعمار جديد مواد مخدر به صورت حربه‌اي در دست استكبار جهاني قرار مي‌گيرد تا به اين وسيله سود و نفع و حاكميت ظالمانه خودرا هرچه بيشتر دوام بخشد. 7

پيدايش و گسترش اعتياد در ايران نيز از جمله اين شگردها بوده است كه توسط استعمار انگليس و از سوي «برادران شرلي» در دوره صفويه رواج داده شد. اما در دوران قاجار، از زمان ناصرالدين شاه در اطراف دارالخلافه در تهران، زمين‌هاي وسيعي به كشت خشخاش اختصاص يافت و سطح كشت آن به حدي زياد شد كه صرف‌نظر از كفاف مصرف داخلي‌،ساليانه مقادير زيادي ترياك به مستعمرات انگليس صادر مي‌گرديد. دولت انگليس براي معتاد نمودن مردم و گسترش اعتياد در ايران، ابتدا عوامل خود را مأمور نمود و اين افراد با تبليغ اين كه ترياك درمان تمامي دردهاست، مردم ايران را كه در آن زمان به دليل فقر و كمبود پزشك از بيماريها رنج مي‌بردند، به اين ماده مخدر معتاد نمودند. ديري نپائيد كه ترياك به عنوان يك داروي خانگي جاي خود را در ميان ايرانيان باز كرد و پس از مدتي دولت انگليس اعلام كرد كه سوخته‌ي ترياك را با قيمت مناسب از افرادي كه از اين ماده استفاده مي‌كنند مي‌خرد.

بدين ترتيب عده‌ي بيشماري از افراد اين مملكت به منظور كسب درآمد، ترياك را كه به مقدار فراوان و به قيمت ارزان در دسترس بود مي‌خريدند و پس از كشيدن، سوخته آن را به قيمت چند برابر مي‌فروختند. به طوري كه اين شيوه جزء مشاغل روزانه بعضي افراد شده بود. اما زماني كه متوجه شدند،‌ عده‌ي زيادي گرفتار اعتياد شده‌اند،اين داد و ستد را متوقف كردند. ديد حكومت وقت نسبت به ترياك به عنوان يك منبع درآمد بود و به مضرات و عواقب آن در اعتياد و استمرار آن در دوره‌هاي بعد توجه‌اي نمي‌كرد تا جايي كه روز به روز به تعداد معتادين افزوده مي‌شد. مثلاً در سال 1314 شمسي تعداد معتادين به رقمي حدود 5/1 ميليون نفر و نزديك به 7 درصد كل جمعيت ايران بالغ مي‌شد. 8

تا قبل از سال 1300 شمسي خريد و فروش انواع مواد مخدر در ايران آزاد بود و از خارج نيز به عنوان دارو به ايران وارد مي‌شد. دولت هيچ گونه نظارتي بر ترياك نداشت. تا نيمه دوم قرن 19 استعمال ترياك در ايران به آزادي صورت مي‌گرفت و رواج كامل داشت. 9 ولي به مرور زمان، آگاهي مردم از مضرات اعتياد سبب شد تا اقدامات همه جانبه‌‌اي در اين خصوص انجام پذيرد. فتواي علماي ديني در اين زمان مبني بر تحريم ترياك و هماهگي ادبا، شعرا و رسانه‌هاي گروهي آن دوره، مردم را به بسيج عمومي عليه اعتياد تشويق كرد و آنگاه كه مبارزه عليه اعتياد با مشروطيت مقارن شد، لايحه تحديد ترياك براي اولين مرتبه در ايران به عنوان يك قانون از تصويب مجلس شوراي ملي گذشت.

سرانجام با دخالت و نظارت سازمان ملل، دولت ايران طي يك برنامه‌ي ده ساله اقدام به ريشه‌كن كردن ترياك نمود و وجود تمام مكان‌‌هاي عمومي استعمال ترياك را غير قانوني اعلام كرد. اما عوارض ناشي از جنگ دوم جهاني و فشارهاي اقتصادي، دولت را مجبور ساخت تا با در نظر گرفتن عايدات خود، دسترسي به ترياك را براي معتادين و مردم آزاد كند.

نابساماني‌هاي جنگ جهاني دوم و اشغال ايران به اعتياد دامن زد تا اين كه بالاخره در سال 1334 شمسي مجدداً قانون منع كشت خشخاش به تصويب رسيد و ترياك كه از انحصارات وزارت دارايي بود، زير نظر وزارت بهداري قرار گرفت. اما به دليل كشت خشخاش و نيز سودآوري آن با وضع ماليات سنگين و نيز در انحصار دولت قرار داشتن آن، تحديدهايي كه به عمل آمده بود چندان اثر بخش نبود.

با تصويب قانون منع كشت خشخاش در سال 1334 شمسي كه مشتمل بر 5 ماده بود، مبارزه با ترياك جدي‌تر شد و مجازات قاچاقچيان ترياك و تحويل پرونده به دادگاههاي نظامي از اقدامات ديگر دولت رد داخل مملكت بود و مهلت براي درمان معتادين 6 ماه تعيين شد. در آن زمان تعداد مصرف كنندگان ترياك در ايران حدود 5/1 ميليون نفر و مصرف روزانه 2 تن ترياك بود. وزارت بهداري كه مكلف به درمان معتادين بود هيچ گونه اقدام مؤثري براي ترك اعتياد آنان به عمل نياورد. فقط تجارت غير قانوني قاچاق ترياك از خارج به ايران به منظور ارضاي تقاضاي شديد معتادين به ترياك افزايش يافت.

در سال 1337 شمسي براي اولين بار هروئين به وسيله قاچاقچيان سودجوي بين‌المللي براي آلوده نمودن جوانان به ايران وارد شد. به علت اين كه هروئين بي‌بو، كم حجم و به آساني قابل حمل و اثرات آن قويتر از ترياك بود، بين جوانان شيوع يافت و در بين معتادين سابق نيز كم كم جاي ترياك را گرفت. 10

به علت ازدياد قاچاق مواد مخدر، از تركيه، افغانستان و پاكستان و ساير كشورها به بهانه‌ي جلوگيري از خروج ارز و طلا، در اسفند ماه 1347 قانون تحديد خشخاش و صدور ترياك به تصويب رسيد. كشاورزان به سرعت شروع به كشت خشخاش در مناطق وسيع نمودند. قاچاقچيان نيز با تأسيسي لابراتوارهاي متعدد، شروع به ساختن هروئين كردند و كشيدن ترياك در محافل اشرافي با تشريفات مجلل‌تر از سابق، رايج شد.

به موجب تصميماتي كه در سال 1348 گرفته شد، تحت شرايطي به معتادان ترياك سهميه‌اي مي‌دادند كه در نتيجه طبقه‌اي به نام «معتاد رسمي» پيدا شد.

مصرف هروئين هم در سال 37 و 38 شمسي به بعد در ايران افزايش يافت و از آن پس هم مرتباً افزايش مي‌يافت. آمار نشان مي‌دهد كه بيشترين واردات هروئين از طريق پاكستان و ترياك و حشيش از طريق افغانستان و ماده‌ي اصلي تبديل كننده‌ي مرفين به هروئين از مرزهاي غربي كشور (تركيه) وارد ايران شده است.

از زمان وضع قانون براي مواد مخدر در ايران تا قبل از انقلاب اسلامي، قوانين مختلفي به تصويب رسيده كه ذكر همه‌ي آنها مربوط به اين بحث نيست ولي اهم ‌آنها عبارتند از:

1ـ قانون تحديد ترياك مصوب 9 مرداد 1288

2ـ قانون انحصاردولتي ترياك مصوب 26/4/1307 شمسي.

3ـ قانون منع كشت خشخاش و استعمال ترياك مصوب 4/5/1334 شمسي.

4ـ قانون تشديد مجازات مرتكبين خشخاش، مصوب تيرماه 1348 كه به موجب آن مجازات اعدام براي سوداگران مرگي كه بيش از 10 گرم هروئين داشته باشند در نظر گرفته شد و رسيدگي به مسائل مواد مخدر در صلاحيت دادگاههاي نظامي قرار گرفت. 11

گزار‌‌ش‌ها نشانگر آن است كه تا سال 1350 معتادان ايراني اكثراً ترياكي بوده‌اند، ولي از سال 1350 به بعد هروئين در ايران گسترش پيدا ‌كرد. به طوري كه ترياكي‌ها نيز كم كم به علت كسب لذت بيشتر درصدد تغيير نوع اعتياد خود از ترياك به هروئين شدند، به طوري كه مي‌بينيم از سال‌هاي 1354 به بعد هروئين تقريباً فرمانرواي مطلق اعتياد در ايران است. 12

با گسترش سلطه و نفوذ استعمار غرب و به ويژه آمريكا و انگليس در ايران، اينان با سرمايه‌گذاري بلند مدت و رواج هر چه بيشتر اعتياد تلاش كردند با از بين بردن نيروي جسماني و شخصيت افراد، آنها را تضعيف و از صحنه خارج نمايند. تا زمينه‌ي سلطه و غارت خود را بيش از پيش فراهم كنند.

در دوره‌ي پهلوي هر چند حركت‌هايي به طور نمايشي و جهت عوامفريبي در راستاي مبارزه با مواد مخدر و اعتياد به منصه ظهور رسيد، ليكن در حقيقت آنها خود جزو مروجين و توسعه‌دهندگان مواد مخدر در ايران و همدست باندهاي بين‌المللي قاچاق مواد مخدر بودند و در اين رهگذر اشرف پهلوي سرآمد همه بود. وي سردسته باند بين‌المللي قاچاق مواد مخدر در ايران به شمار مي‌رفت و گاهي بين او و دار و دسته‌ي غلامرضا ـ برادر ناتني‌اش ـ و برخي رجال سياسي دست‌اندر كار، رقابت‌ها و اختلافاتي بروز مي‌‌‌كرد. اشرف پهلوي در چند نوبت هنگام ورود به ديگر كشورها به ويژه در فرودگاه‌‌هاي ژنو و پاريس توسط مأمورين گمرك بازرسي شد، ليكن هر بار با توسل به مصونيت درباري بودن و نفوذ برادرش محمد‌رضا و گرفتن وكيل و بهره‌گيري از تهديد و ارعاب و خرج مبالغ هنگفتي پول از جيب ملت ايران خود را رهانيدو دهان روزنامه‌ها و نشريات خارجي كه خبر همدستي او را با باند قاچاقچيان بين‌المللي درج كرده بودند مي‌دوخت.

درباره‌ي سياست‌ها و عملكرد رژيم پهلوي توجه به اين نكات ضروري است:

1ـ همدستي درباريان با قاچاقچيان بين‌المللي، به طوري كه زماني در يك عمليات حدود 189 تن ترياك در ايران كشف شد، اما دولت ايران آن را نيم تن گزارش كرد و بقيه را جهت توزيع به مقر اشرف خواهر شاه انتقال داد.

2 ـ محدوديت‌ها و سخت‌گيري‌ها درباره‌ي مواد مخدر بيشتر به منظور تسويه حساب‌ و دستگيري باندهاي رقيب در امر مواد مخدر بوده است.

3ـ به علت دست‌اندركاري برخي مهره‌هاي رژيم، دولت علاقه‌اي به مبارزه با مواد مخدرشان نمي‌داد.

4ـ ضعف مرزباني و ضعف كارآئي سازمان‌هاي اجرايي محسوس بود. 13

با اين وجود رژيم پهلوي سعي داشت تا با انعكاس اخبار دستگيري و اعدام قاچاقچيان در رسانه‌هاي داخلي و به ويژه خارجي يك موج بزرگ تبليغاتي را جهت پوشش كارهاي اصلي خود كه همانا همدستي با قاچاقچيان بين‌المللي و توزيع مواد مخدر از طريق وزارت بهداري به بهانه تأمين سهميه روزانه معتادين بالاي 50 سال بود، به راه انداخته و در مطبوعات داخلي و نشريات خارجي و صاحب نام اخبار دستگيري و اعدام قاچاقچيان به طور متوالي و تكراري درج مي‌شد و آن‌ها با آب و تاب زياد از اين اقدامات به عنوان كارهاي بنيادين و اساسي و ريشه‌كن نمودن مواد مخدر و اعتياد ياد مي‌كردند و ايران را جزو كشورهاي خط مبارزه با اعتياد مطرح مي‌كردند. در يك مورد كه حمايت مالي رژيم پهلوي از روزنامه لوموند به تعويق افتاده بود، اين روزنامه با درج خبر همدستي اشرف پهلوي با قاچاقچيان بين‌المللي روبرو شد. اگر چه وكلاي اشرف براي مقابله با روزنامه‌مذكور و حل مشكل به وجود آمده از راه تطميع وارد عمل شدند.

به هر حال اين اقدامات نتوانست پرده بر روي سياه‌كاري‌هاي رژيم پهلوي در راستاي اشاعه اعتياد در ايران بكشد و در بهمن 1357 عمر اين رژيم با قيام مردمي ملت ايران به پايان رسيد و مواد مخدر و اعتياد هم به مانند ساير موارد فساد و ناهنجاري‌هاي اجتماعي از اين رژيم به يادگار ماند و اين ميراث شوم هنوز هم از جامعه اسلامي ما زدوده نشده و به عنوان يكي از معضلات مهم و اساسي و مشكلات اجتماعي حاضر مي‌باشد.

 

پانوشت‌ها:

1. صالحي، ايرج، زنجيره‌‌هاي اعتياد، نشر آواي نور، ص 5.

2. سيدني كوهن،‌زندگي شيرين است و معماي داروها و مواد مخدر، ترجمه حسين وجداندوست، نشر علمي، ص 9.

3. پيشين، ص 5.

4. صابري، ج ، دردي كه درمان دارد، ص 6.

5. بررسي مواد مخدر در متون اسلامي، اداره كل مطالعات و پژوهش‌هاي ستاد مبارزه با مواد مخدر رياست جمهوري، ص 13.

6. پيشين، ص 13.

7. اخبار و گزارشات اعتياد و قاچاق مواد مخدر، كميته پي‌گيري مصوبات سمينار بررسي مسائل اعتياد، شماره‌ي دوم،‌ص 1.

8. شاكري، عبدالحسين، مواد مخدر و اعتياد، نشر گوتنبرگ، ص 48.

9. پيشين، ص 49.

10. نامه‌ي انقلاب اسلامي، شماره 25، ص 222.

11. گزارشي از اولين سمينار بررسي مسائل اعتياد، ص 76 تا 78.

12. اورنگ، جميله، پژوهشي درباره‌ي اعتياد، ص 44.

13. نامه انقلاب اسلامي، شماره 21، سال 64، ص 92.

 

 
 
    210 بازديد     0 امتياز     0 نظر

 

 

 
◄ انگليس و جدايي بلوچستان
      

 


 
   ● نويسنده: هاشم - ملكشاهي 

● منبع: سایت - مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران - تاريخ شمسی نشر 28/02/1387


 
 
در سال 1662 م، دولت پرتغال جزيره بمبئي را به چارلز دوم پادشاه انگليس بخشيد و او نيز اين جزيره را به كمپاني هند شرقي منتقل كرد، گسترش اين شركت تسلط انگليس در هندوستان را سبب شد. با ظهور ناپلئون در فرانسه تمام معادلات قدرت و سياست جهاني به هم خورد. ناپلئون به دنبال فتح هندوستان بود كه شاهرگ حياتي انگليس به شمار مي‌رفت. انگلستان فرمانرواي درياها بود و ناپلئون راهي جز حمله از طريق خشكي به هند نداشت و اين راه به ناچار از ايران مي‌گذشت. از طرف ديگر روسيه نيز تحمل برتري رقيب ديرينه خود يعني انگلستان را نداشت و به دنبال فتح نواحي شرقي ايران بود. انگليس نيز به دنبال تسلط بر نواحي شرقي ايران و افغانستان بود تا بتواند نيروهاي خودي را در آنجا مستقر سازد و در مقابل حملات فرانسه و روسيه بايستد. انگليسي‌ها براي سدكردن هجوم فرانسه و روسيه به هندوستان، به افغانستان لشكركشي كردند و نفوذ خود را از طريق دو دستگي و ايجاد تفرقه بين بلوچ‌ها گسترش دادند.

در سال 1859 م، انگليس براي برقرار كردن رابطه مخابراتي مستقيم هند و اروپا يك رشته سيم بين اسكندريه و خليج فارس دايركرد. در سال 1278 ه.. ق دولت انگليس، گلداسميت را به منظور انجام تحقيقاتي در زمينه چگونگي امتداد اين خط تلگراف در طول صحراي مكران مأموركرد. در سال1247ه.. ش انگليس قصد تصرف بلوچستان را داشت كه ناصرالدين شاه با آنان كنار آمد و قرارشد مرزهاي بين ايران و هند مشخص گردد. مقاومت بلوچها، افسران انگليسي را به اين نتيجه رساند كه تنها از طريق كنار آمدن با سران طوايف بلوچ مي‌توانند بر حاكميت خويش در بلوچستان تداوم بخشند. به همين دليل عمده سران و خانهاي بلوچ را با دادن اسلحه و مختصري مقرري فريب دادند و به بهانه عبور خط تلگراف در هر محل تلگراف‌خانه‌اي بر پا كردند و پرچم انگليس را بر فراز آن برافراشتند. بدين سان انگليس‌ها در سراسر بلوچستان نفوذ كردند. انگليسي‌ها با اين دسيسه‌هاي استعمارگرانه و بي قيدي‌هاي حاكم وقت بود كه به سال1287 ه.. ق نيمي از بلوچستان ايران را جدا و به خاك پاكستان فعلي ضميمه كردند.

تحولاتي كه در قاره اروپا روي داد، موجب كشيده شدن ميدان رقابت كشورهاي اروپايي به ديگر قاره‌ها به خصوص آسيا شد. يكي از سرزمينهايي كه اهميت زيادي براي دولتهاي اروپايي داشت، هندوستان بود. در جريان رقابت اروپاييها براي تسلط بر هندوستان، سرزمينهاي مجاور آن به عنوان معابر دسترسي بر آن سرزمين، اهميت خاصي يافت. يكي از اين نواحي بلوچستان بود. انگليسي‌ها كه توانسته بودند، دست ديگر رقيبان خود را از هندوستان كوتاه نمايند، تصميم گرفتند براي امنيت بخشيدن به سرحدات آن، منطقه حايلي در مرزهاي شمال غربي تشكيل دهند و از اين زمان سياست انگليس، در شرق ايران و بلوچستان آغاز شد.

تأسيس حكومت قاجار، پادشاهان اين سلسله در تلاش بودند تسلط خود را بر مرزهاي شرقي كشور گسترش دهند. توجه دولت انگليس به بلوچستان به عنوان كمربند دفاعي جنوب غربي هند و از طرف ديگر نگاه متمركز شاهان قاجار به بلوچستان موجب تقابل سياست آنان شد. در اين زمان ديپلماسي قوي انگلستان در برابر ديپلماسي ضعيف قاجار قرار گرفت. انگليسي‌ها براي رسيدن به اهداف خود دست به هر اقدامي زدند و نقشه‌هاي گوناگوني را به اجرا در‌آوردند، تا اينكه در نهايت بلوچستان را به عنوان سپر دفاعي هندوستان از ايران جدا كردند.


هندوستان و رقابت كشورهاي اروپايي

سفر واسكودوگاما از كشور پرتغال در سال 1497 به هندوستان راه را براي ايجاد مستعمرات در اين سرزمين و ساير نواحي آسيا باز كرد (سپاهي، 1385: 57). بعد از تسلط پرتغاليها بر هند در سال 1662 دولت پرتغال جزيره بمبئي را به چارلز دوم پادشاه انگليس هديه كرد و او نيز اين جزيره را به كمپاني هند شرقي منتقل كرد (نيكبختي، 1368: 63).. امپراتوري بريتانياي كبير از نيمه قرن هفدهم به تدريج با زور و زر و خدعه هندوستان را از چنگ راجه¬هاي ايالت و امپراتوران مغول هند خارج كردند (بهزادي، 66: 1368). بدين ترتيب انگليسي‌ها، پرتغالي‌ها را از گردونه¬ي رقابت خارج كرده خود بر اوضاع مسلط شدند.

در اواخر 1600 كمپاني هند شرقي به موجب فرمان ملكه اليزابت تاسيس گرديد. كمپاني به تدريج توانست نفوذش را در هندوستان گسترش دهد و از ديگر رقباي خود پيشه گيرد (سپاهي: 58). به دنبال ظهور انقلاب صنعتي در اروپا توليد كالا به مراتب بيشتر از احتياج بازارهاي اروپايي بود. علاوه بر اين مواد اوليه بسياري از كارخانه¬ها در اروپا وجود نداشت و كشورهاي اروپايي براي رفع اين نيازها، توجه بيشتري به سرزمين‌هاي ديگر نمودند (سپاهي: 58). يكي از اين سرزمين‌ها كه از قبل نيز مورد توجه كشورهاي اروپايي قرار گرفته بود، هندوستان بود. اين كشور با توجه به ويژگي‌هايي كه داشت، مناسب‌ترين سرزمين براي استعمار بود.

اروپاي آن روز مي‌دانست كه امپراتوري بريتانيا به هندوستان زنده است و اگر لندن مغز اين امپراتوري است،... هند قلبي است كه خون ثروت و رفاه و عظمت را در رگ‌هاي بريتانيا جاري مي سازد. (بهزادي: 68). در چنين اوضاع و احوالي، انگليس كه از سال‌هاي قبل بر هند مسلط شده بود و سعي در حفظ آن در مقابل رقيبان داشت، با رقابت ناپلئون كه قصد داشت اين سرزمين را از دست آن كشور خارج كند مواجه شد (سپاهي: 58).


انگليس و دفاع از هندوستان

بعد از آنكه ناپلئون در اروپا به پا خواست، تمام معادلات قدرت و سياست جهاني به هم خورد. ناپلئون انگليس را بيش از همه دشمن خود مي‌پنداشت چرا كه تمام اتحاديه‌هاي نظامي عليه فرانسه توسط انگليس طراحي مي‌شد. ناپلئون به خوبي دريافته بود كه شاهرگ حياتي انگليس، هندوستان است. وي در جست و جوي راهي براي فتح هندوستان بود و چون انگلستان فرمانرواي درياها بود، او راهي نداشت جز اينكه از طريق خشكي بر هند حمله ور شود و اين راه به ناچار از ايران مي‌گذشت (بهزادي: 67). انگلستان خطر فرانسه را به خوبي دريافته بود. تصرف هندوستان از راه ايران، افغانستان، سند و پنجاب مكرر در تاريخ ثبت شده بود و انگليسي‌ها مي‌دانستند كه اگر ميدان را باز بگذارند، فرانسوي‌ها به راحتي هندوستان را فتح خواهند كرد.

خطر حمله¬ ناپلئون باعث توجه دولت انگليس و كمپاني هند شرقي به مناطق همجوار هندوستان، يعني راه‌هايي شد كه احتمال حمله‌ ناپلئون از آن طريق وجود داشت. يكي از آن سرزمينهاي همجوار هندوستان، بلوچستان بود و در نتيجه¬ اين رقابتهاي دول رقيب، اين ناحيه مورد توجه استعمارگران قرار گرفت و رقابت آنها در اين منطقه تا جدا شدن قسمتي از بلوچستان ايران و قرار گرفتن آن در كمربند حفاظتي هند و حتي پس از آن ادامه يافت (سپاهي: 59).

بعد از مكاتبه دولتمردان ايران با ناپلئون و آمدن نمايندگان او به ايران ميرزا رضاخان قزويني مأموريت يافت پيماني با ناپلئون منعقد نمايد. بنابراين پيمان فين كنشتاين در 4 مه 1807/ 25 صفر 1222 بين دو كشور بسته شد. از جمله مفاد اين پيمان، قطع رابطه¬ ايران با دولت انگليس و اعلام جنگ با آن كشور بود. ايران همچنين در اين پيمان متعهد شد كه هرگاه امپراتوري فرانسه قصد نمايد از خشكي قشوني را براي يورش به هند بفرستد، هرگونه امكاناتي را براي آنان فراهم نمايد (مجموعه عهدنامه‌هاي تاريخي ايران از عهد هخامنشي تا عهد پهلوي، 1350: 152-153).

با اعزام ژنرال گاردن از جانب ناپلئون به ايران حكومت بريتانيا در لندن وحشتزده شد و نمايندگاني را به دربار ايران مأموريت داد از جمله اين نمايندگان سرجان مالكم بود كه به خاطر رابطه‌ دوستي بين ايران و فرانسه، از جانب دولت ايران پذيرفته نشد (سپاهي: 60).


انگليس و بررسي سرزمين‌هاي همجوار هندوستان

خطر حمله ناپلئون از طريق ايران به هندوستان و پذيرفته نشدن مالكم سفير انگليس از جانب دولت ايران موجب شد تا كمپاني هند شرقي و دولت انگليس به شناسايي و بررسي سرزمينهاي همجوار هندوستان بپردازند. يكي از اين سرزمينها بلوچستان بود كه اين زمان وارد تاريخ جديد خود شد (سپاهي: 62). انگليس مي¬بايست هندوستان را حفظ مي¬كرد و معابر لشكركشي كشورهاي اروپايي به هندوستان و مرزهاي دفاعي شبه قاره را در اختيار خود مي‌گرفت از طرفي روسيه نيز از آغاز قرن هيجدهم بر درياهاي گرم جنوب و بيش از همه بر استانبول چشم طمع دوخته بود. روسيه مي¬بايست معابر لشكركشي به هندوستان را در اختيار خود مي¬داشت تا لندن را لااقل به تسليم استانبول وا دارد (بهزادي: 70). اين عوامل سبب شد انگليس براي دفاع از هندوستان به شناسايي سرزمينهاي غربي آن بپردازد كه بلوچستان يكي از آنان به شمار مي¬رفت.

پذيرفته نشدن جان مالكم در دومين مأموريتش به ايران در سال 1808/1221 او را در تصميمش براي شناسايي سرزمينهاي مجاور هندوستان مصمم كرد (سپاهي: 61). چندين افسر مستعد براي اين منظور همراه مالكم بودند. نخستين شخص سروان گرانت بود، وي مأموريت يافت درباره¬ بلوچستان غربي تحقيقاتي انجام دهد و نتيجه را گزارش دهد (سپاهي: 61). هدف از مأموريت او اين بود كه آيا نيروهاي نظامي كشورهاي اروپايي مي¬توانند از طريق سواحل جنوب ايران به درون هندوستان رخنه كنند يا نه؟ گرانت اولين غربي بود كه تمام سرزمينهاي بين خليج گواتر و جاسك را شناسايي كرد و راه ورود به بلوچستان را براي ديگر هموطنان خود كشيد (سپاهي: 63). انگليسيها از طريق هنديان آموزش ديده در فنون نقشه‌برداري كه در لباس روحانيون مسلمان بودند و به طور كلي در هيئت سياح، تاجر، زاهد و درويش و ظاهر مي شدند(بهزادي: 70). و به شناسايي مرزهاي شرقي ايران مي‌پرداختند.

از ديگر مأموران سياسي و نظامي انگليس كه براي شناسايي بلوچستان رهسپار اين ديار شدند، سروان چارلز كريستي و ستوان پاتينجر بودند كه مأمور شدند از راه خشكي، قدرت طبيعي، اقتصادي و مناطق سوق¬الجيشي بلوچستان و بخش ديگري از ايران را بررسي كنند (سپاهي: 64). در نتيجه مسافرت پاتينجر و همكارش اطلاعات فراواني در مورد قبايل و سران آنها، شمار جنگجويان قبايل و اوضاع طبيعي بلوچستان به دست آمد كه موجب آشنايي اروپاييان با اين بخش از ايران و راهگشاي مأموران انگليسي به هنگام تقسيم بلوچستان شد.


سياست ايجاد كمربند حايل

اهميت هندوستان براي امپراتوري انگليس به قدري بود كه برخي سياستمداران بر اين عقيده بودند كه امكان زيستن براي انگلستان بدون هندوستان وجود ندارد. لرد كرزن در اين باره مي‌نويسد: «زماني كه هند شناخته شده است، سرورانش همواره صاحب اختيار نيمي از جهان بوده اند. » (سپاهي: 66).

دولت انگلستان پس از 1815 و تجربه تلخ اتحاد فتحعلي شاه و ناپلئون در مي¬يابد كه بر خلاف تصورات قبلي، ايران به عنوان خط دفاعي هندوستان چندان قابل اعتماد نيست و روسيه نيز مي¬توانست با عبور از شمال خراسان به خان¬نشينهاي آسياي مركزي دست يابد. بنابراين، لندن و حكومت كمپاني در هندوستان بر آن شدند تا تلاش خود را در آسياي مركزي به كار اندازند و ديوار دفاعي هند را از ايران به آسياي مركزي تغيير دهند (بهزادي: 172). به دنبال آن در دهه 1830/1250ق. در انگلستان اجماع فزاينده¬اي پديد آمد مبني بر اينكه، روسيه به زيان ايران، عثماني و آسياي مركزي در حال توسعه بخشيدن به قلمرو خود مي‌باشد و از همين جا طرح «مسئله شرق» يا «بازي بزرگ» ريخته شد. در اين طرح، ايران به عنوان دولت حايل در برابر پيشروي و توسعه‌طلبي فزاينده¬ روسيه به هندوستان از اهميت استراتژيكي خاصي برخوردار شد (فوران، 1378: 172). در اين برهه زماني انگليس به دنبال سد دفاعي محكم و استواري مي¬گشت تا بتواند با خيال راحت‌تري به سلطه¬ خود در هندوستان ادامه دهد. آنان سد دفاعي خود را در مناطق مرزي خاوري ايران يافتند كه دولت مركزي ايران سياست قاطعي براي تسلط كامل بر آن نداشت و اين همان چيزي بود كه انگليسيها خواستار آن بودند چرا كه به راحتي مي‌توانستند مناطق استراتژيك را از ايران جدا كرده به نقشه¬ خود يعني ايجاد كمربند حايل دست يابند.


ايران و توجه به مرزهاي شرقي

با پايان يافتن جنگهاي ايران و روسيه، دولتمردان ايران تصميم گرفتند مرزهاي شرقي ايران را به نواحي اصلي آن گسترش دهند، اما انگليسيها تصور مي¬كردند كه دولت ايران هر قدمي كه به سمت هندوستان بر مي¬دارند به طور قاطع به اشاره¬ دولت روس است (سپاهي: 67). انگليس از اساس تفكر دولت و دربار ايران، درباره¬ مرزهاي جنوب شرقي¬اش آگاه شده بود. ايران از آغاز سلطنت قاجاريه مرز طبيعي جنوب شرقي خود را، رود سند مي¬دانست. عباس ميرزا در خلال گفت و گو¬هاي دوستانه و خصوصي با مأمورين انگليس بارها به اين مطلب اشاره كرده بود و محمد شاه نيز بر همين عقيده بود (بهزادي: 95). در نتيجه انگليسيها درصدد ممانعت از پيشروي ايران به طرف شرق بر آمدند كه اولين مورد آن مسئله‌ي هرات و به دنبال آن جدايي بلوچستان بود كه با تعيين حدود مرزي اين مناطق، هم خط دفاعي هندوستان را كامل كردند و هم به پيشروي ايران به سمت شرق براي هميشه پايان دادند.


بلوچستان در آغاز سلطنت ناصرالدين شاه

با آغاز سلطنت ناصرالدين شاه و توجه دولت مركزي به بلوچستان سرداران و حاكمان نواحي مختلف اين ناحيه، داوطلبانه اطاعت خود را از دولت مركزي اعلام نمودند (سپاهي: 124). و اين بدان دليل است كه اميركبير صدراعظم ايران در آن زمان اهميت ويژه¬اي به بلوچستان مي‌داد و آن هم به خاطر آگاه بودن او از سياستهاي انگليس در ايران بود.

در اين دوران نيز شورشهايي در بلوچستان براي استقلال رخ داد اما با سياست مدبرانه اميركبير بلوچها دوباره به اطاعت از ايران گردن نهادند (بهزادي: 106). انگليسها از اين وضع نگران شدند، زيرا با گسترش مرز هاي شرقي ايران، ايران را به هند نزديكتر مي¬ديدند. با توجه به چنين اوضاعي، دولت انگليس در سال 1853/1270ق. به منظور جلوگيري از گسترش نفوذ بيشتر ايران در بلوچستان، مأموراني از سند به بلوچستان اعزام كرد. جاسوسان انگليسي مردم بلوچ را تحريك به شورش عليه دولت ايران كرده بودند (سپاهي. ص124). دولت انگليس در اين سالها سعي مي¬كرد با ايجاد جو بدبيني در ميان مردمان بلوچ آنها را به شورش عليه دولت مركزي وا دارد اما اقدامات آنها در اين زمان نتيجه¬ دلخواه را نداد و انگليسيها درصدد برآمدند تا به ترفندهاي ديگر متوسل شوند.


كشيدن خطوط تلگراف؛ زمينه‌ساز تقسيم بلوچستان

بعد از معاهده پاريس و استقلال افغانستان، مشكلات انگليسيها در هند، براي چند سال، آنها را از دخالت علني در بلوچستان بازداشت، اما شورش هند در سال 1857/1274ق. انگليسيها را در تقسيم بلوچستان مصمم كرد (سپاهي: 130). انقلاب هندوستان و خطري كه در آن مقطع تاريخي متوجه امپراتوري بريتانيا شد، آثار و نتايج عميقي در ايران به جاي گذاشت. از جمله مهمترين اين آثار ارتباط تلگرافي هندوستان با اروپا و با انگليس و در نتيجه كشيده شدن خطوط تلگراف در ايران بود (بهزادي: 119). براي ايجاد خطوط تلگرافي در بلوچستان، مذاكرات توسط افسران انگليسي با دولت ايران شروع شد، اما اين مذاكرات با مخالفت و مقاومت شديد در ايران مواجه شد (سپاهي: 130). اولياي ايران به هيچ عنوان نمي¬خواستند پاي مأموران انگليسي به نقاط دور افتاده¬ مملكت، به خصوص نواحي جنوب به ويژه در ميان طوايف بلوچستان باز شود. انگليسيها سرهنگ اپستويك را براي حل اين مسئله به سمت سفارت تهران برگزيدند (بهزادي: 120-119). سرانجام امتياز كشيدن خطوط در 24 جمادي‌الاخر 1279/17دسامبر1862 با دولت ايران به امضا رسيد. در آن زمان صدارت ايران با امين‌الدوله بود كه با انگليسيها رابطه¬ صميمانه¬اي داشت. 

انگليسي¬ها در سال 1859/1275ق براي برقرار كردن رابطه¬ مخابراتي مستقيم هند و اروپا يك رشته سيم بين اسكندريه و خليج فارس داير كردند. در سال 1278ق. دولت انگليس گلداسميت را به منظور انجام تحقيقاتي در زمينه¬ چگونگي امتداد اين خط تلگراف در طول صحراي مكران مأمور كرد. در سال1280ق. كار كشيدن خط تلگراف تمام شد و آن خط را از كراچي به جاسك مربوط كردند (نيكبختي: 64).

مأموران انگليسي به هنگام مطالعه، براي كشيدن خطوط تلگرافي پي بردند كه كشيده شدن خطوط تلگراف زميني در بخشي از نواحي ساحلي ايران، براي كنترل و سرانجام جدايي اين نواحي مجاور، فرصت مناسبي مي¬تواند باشد (سپاهي: 130). بنابراين تحقيق و بررسي از اين نواحي بر عهده¬ سر فردريك گلداسميت گذاشته شد.


انگليس و حفظ خطوط تلگرافي توسط سرداران بلوچ

با عبور سيم تلگراف از بلوچستان، دولت انگلستان گلداسميت را با چند افسر ديگر به بلوچستان فرستاد، اما آنها با مقاومت و مخالفت بلوچها مواجه شدند. افسران انگليسي به فرماندهي گلداسميت به اين نتيجه رسيدند كه تنها از طريق كنار آمدن با سران طوايف و قبايل مي¬توانند بر حاكميت خويش در بلوچستان تداوم بخشند. به همين خاطر عده‌اي از سران، خانها و سردارهاي بلوچ را با دادن اسلحه و مختصري مقرري فريب دادند و به بهانه¬ عبور خط تلگراف در هر محل تلفنخانه¬اي برپا كردند و پرچم انگليس را بر فراز آن برافراشتند (نيكبختي: 66). بدين¬سان انگليسيها در سرتاسر بلوچستان نفوذ كردند و از طريق محدود مقرري كه به سرداران بلوچ مي¬دادند از آنها تعهد گرفتند تا از سيمهاي تلگرافي مراقبت نمايند.

در اين ميان عده¬اي ديگر از بلوچها كه بهره¬اي نبرده بودند، دست به تحريكات زدند، در نتيجه سيمهاي تلگراف را قطع، و براي مأموران انگليسي مزاحمت ايجاد مي¬كردند و بعضي از كاركنان را كشته، برخي را اسير نمودند. اين پيش¬آمدها سبب شد تا دولت انگليس از ايران بخواهد مرز بين ايران و هند تعيين شود. دولت ايران با اين تقاضا موافقت ننمود. گلداسميت بلوچها را تحريك نمود تا سر به شورش زنند. ناصرالدين شاه متوجه اين خطر شد كه چنانچه رضايت انگليس را فراهم نكند، ممكن است بلوچستان را از ايران مجزا نمايد. در سال 1288ق. انگلستان عده¬اي سرباز هندي را به پنجگور فرستاد و خيال داشت تمامي بلوچستان را فتح كند. ناصرالدين شاه از اين نقشه باخبر شد و با سفير انگليس در تهران در اين باب مذاكره نمود (همت، 101: 1370). سفير انگليس اظهار كرد كه اگر دولت ايران خواهان دوستي با دولت انگليس است، بايد خطوط مرزي بلوچستان را با مرز هند تعيين نمايد. ناصرالدين شاه نيز اين پيشنهاد را پذيرفت. از طرف ايران وزير خارجه ميرزا سعيدخان و آصف¬الدوله حاكم كرمان و چند نفر ديگر معلوم شدند. از طرف انگلستان گلداسميت و دو افسر مهندس تعيين گرديدند، اما نتيجه مطلوبي حاصل نشد. در اين جلسه قرار شد دولت انگليس سالي سه هزار تومان جهت محافظت از تيرها و سيستم تلگرافي كه در قسمت بلوچستان واقع مي¬شد پرداخت نمايد و تعيين مرزها به ملاحظاتي، نامعلوم و مسكوت ماند (همت: 102). در اين زمان انگليسيها با كاشتن تيرهاي تلگراف در گوشه گوشه¬ي بلوچستان و گسترش نفوذ خود دراين منطقه و در نهايت با تفرقه انداختن بين مردم بلوچستان كم كم به اهداف خود نزديكتر شدند.


توافق ايران با انگليس در تشكيل كميسيون مرزي

در سال 1862م. در ديوار دفاعي هندوستان، تنها منطقه¬اي كه ترتيب قطعي براي آن، مطابق نقشه¬ انگلستان داده نشده بود، منطقه¬ بلوچستان بود. (بهزادي: 121). در آن هنگام خان كلات قسمتهاي شرقي بلوچستان را تحت اداره يا نفوذ خود داشت. انگلستان درصدد بود بلوچستان را همچون افغانستان به صورت كشوري مستقل درآورد.

اولين كميسيون براي تعيين مرزهاي شرقي ايران، بين دولت ايران و خان كلات به حكميت انگلستان تشكيل گرديد، انگليسيها به ظاهر نقش حكم را بازي مي¬كردند اما در واقع مدعي آنها بودند و مطرح نمودن خان كلات بهانه¬اي بود براي جدايي بلوچستان از ايران. (سپاهي: 144). بعد از شكست آقاخان محلاتي در مأموريتش براي جدايي بلوچستان، دولت انگليس بر آن شد كه اين امر را توسط يكي از خوانين مقتدر محلي و با توسعه بخشيدن قلمرو او انجام دهد. مقتدرترين و مناسب ترين فرد براي اين منظور خان كلات بود (بهزادي: 122). كه انگليس آن را در سال 1854م. تحت¬الحمايه خود كرد و بعد آن را جزء امپراتوري هند در آورد. (غراب، 1364: 14-13).

ايجاد روابط سياسي بين دولت انگليس و خان كلات باعث شد كه از اغتشاشات بلوچستان جلوگيري شود و مقام حكمراني خان كلات استحكام پيدا كند، اما لازم بود ترتيبهاي تازه اتخاذ شود كه سرحدات غربي اين مملكت از تجاوزات مصون بماند و از دولت ايران كه قريب بيست سال بود به سرحدات كلات تجاوز مي¬كرد جلوگيري شود، و در بين يك حد و حدودي معين گردد. (بهزادي: 125). زماني كه ابراهيم¬خان در اوايل دهه¬ 1270ق. در حكومت بلوچستان مستقر شد دامنه¬ فتوحات وي انگلستان را مضطرب كرد و به فكر چاره¬جويي انداخت (بهزادي: 128). دولت انگليس مي¬پنداشت كه در صورت عدم مداخله، ابراهيم¬خان تمامي حوزه حكومتي خان كلات را فتح خواهد كرد و مرزهاي شرقي ايران به هند نزديكتر مي¬شود. آنان درصدد برآمدند تا با تعيين حدود رسمي بين بلوچستان و كلات از پيشروي ابراهيم¬خان حاكم بلوچستان به سمت سرزمينهاي غربي هند جلوگيري كنند.

با شكايات متعدد دولت انگليس به دربار و دولت ايران، ايران تحت سرپرستي ميرزا¬حسين¬خان سپهسالار در سال 1871/1287ق. حاضر به تحديد رسمي مرزهاي ايران و كلات با حكميت دولت انگليس شد. سر¬فردريك گلداسميت به عنوان حكم انگليس تعيين گرديد (بهزادي: 130). از طرف دولت ايران ميرزا معصوم خان انصاري به عنوان رئيس كميسيون مرزي انتخاب شد (سپاهي: 149).

بر اساس موافقت‌نامه¬ تعيين حدود مرزي كميسيونرها¬ي ياد شده آزادي خواهند داشت نقشه¬اي از متصرفات ايران در بلوچستان و متصرفات خان كلات با مرزهاي آن ترسيم كنند وآن را با خود به تهران بياورند، پس از آن مسئله با آگاهي دولت بريتانيا به گونه¬اي عادلانه تصميم گرفته مي¬شود. (سپاهي: 156). نماينده¬ ايران ميرزا معصوم خان در راه بازگشت به تهران به دولتمردان ايران مي‌نويسد: «... اين مأمور انگليسي ]گلداسميد [جز حمايت و تقويت خان كلات و تحصيل سند كه كيج و تمپ و بليده و مند و كوهك و اسپندار و بلكه بيشتر سرباز و دشت باهو تعلق به خان معزي اليه دارد و خيال ديگري ندارد... » (سپاهي: 164). به طوري كه از نامه¬ ميرزا معصوم خان برمي¬آيد، انگليسيها در نقشه¬ خود قصد داشتند، نواحي تمپ، كيج، بليده، مند، كوهك و اسپندار و حتي نواحي سرباز و دشت باهو را از خاك ايران جدا و به خاك كلات بيفزايند.

تلاشهاي ميرزا معصوم خان براي قرار دادن كيج و مند در قلمرو ايران به جايي نرسيد... (سپاهي: 164). ناحيه ديگر كه در اين زمان مورد اختلاف بين گلداسميت و ميرزا معصوم خان بود، ناحيه¬ كوهك و اسپندار بود. (سپاهي: 165- 164). اما با همه تلاشهاي سرداران بلوچ و ديگر مأموران ايراني در حفظ حقوق كشورمان، دولت ايران در اوت سال 1871م/ جمادي¬الآخر 1288ق. پذيرفت كه نقشه¬ها و يافته¬هاي يكجانبه گلداسميت، مبناي صدور رأي نهايي قرار بگيرد... (سپاهي: 166).

بدين ترتيب مناطقي از بلوچستان ايران جدا و به خان كلات داده شد كه حاكم بلوچستان و شاه ايران از اين امر ناراضي بودند. نارضايتيهاي حاكم بلوچستان و اقدام خودسرانه¬ي او براي تصرف نواحي از دست رفته، بعد از كميسيون مرزي اول، سبب شد زمينه‌هاي تشكيل كميسيون دوم مرزي نمايان شود.


اختلاف بر سر كوهك

هر¬چند دولت ايران نقشه¬ گلداسميت را براي تعيين حدود مرزي از خليج گواتر تا جالق قبول نمود، اما اختلاف بر سر كوهك و بخشي از در ماشكيد همچنان باقي ماند (سپاهي: 169). ابراهيم خان (حاكم بلوچستان) عصباني و ناراحت از اصل تشكيل كميسيون و تعيين رسمي سرحدات و به محض مراجعت هيئتهاي طرفين از بلوچستان خودسرانه به اشغال و تصرف كوهك پرداخت. (بهزادي: 136). با تصرف كوهك توسط ابراهيم¬خان انگليسيها درصدد زير فشار گذاشتن دولت ايران به منظور دست كشيدن از كوهك بر آمدند.

وزير مختار انگليس در تهران، طي نامه¬اي به وزارت خارجه ايران، تقاضا كرده بود كه با توجه به پذيرفتن نقشه گلداسميت توسط دولت ايران، مسئله كوهك حل و فصل شود. (سپاهي: 171). با ادامه كنترل كوهك و اسپندك توسط دولت ايران، مأموران انگليسي به فكر افتادند اين مناطق را از دست ايران خارج نمايند. (سپاهي: 173).


كميسيون مرزي دوم

به دنبال تعيين حدود و علامت‌گذاري بخش اول از مرزهاي بلوچستان، در سال1290ق. تامسن وزير مختار انگليس، طي نامه‌اي به ايران خواستار تعيين حدود مرزي ايران و كلات از جالق تا ملك سياه كوه شد. (سپاهي: 204). يكي از مهمترين عواملي كه سبب شد انگليسيها دو سال بعد از كميسيون مرزي اول، تقاضاي تشكيل كميسيون ديگري بنمايند، بدون شك ترس آنها از تصرف قسمتهايي بود كه تعيين حدود نشده بود. ترس انگليسيها از آن بود كه با تصرف كوهك توسط ابراهيم¬خان، حاكم بلوچستان امكان داشت كوهك و نواحي اطراف آن در قلمرو ايران داخل گردد. انگليسيها بعد از تصرف كوهك توسط ابراهيم خان به تلاشهاي خود براي استرداد اين ناحيه به خان كلات ادامه دادند.

در نامه¬اي كه سفير انگليس به دولتمردان ايران نوشته بود، به خط مرزي گلداسميت استناد نموده بود طبق اين نقشه، جالق و كله¬گان حدود مرزي ايران را تشكيل مي¬دادند. در ادامه تقاضا كرده بود كه خط مرزي از جالق الي كوه ملك سياه در زمستان آينده تعيين شود. (سپاهي: 204). اما دولت ايران نواحي كوهك و ماشكيد را متعلق به خود مي¬دانست و با اين طرح مرزي جديد انگليس مخالف بودند.

بعد از آنكه سفارت انگليس با اصرار دولت ايران، بر تعلق كوهك و ماشكيد مواجه شد (سپاهي: 206). و در اين مورد با دولت ايران به نتيجه نرسيد، دولت هند بريتانيا نيروهايي در سال 1312ق/ 1894در پنجگور در نزديكي ايران مستقر كرد و در واقع مي¬خواست، از راه تهديد نظامي دولت ايران را وادار به قبول درخواستهاي خود بنمايد (سپاهي: 206-205). ابتدا به دليل اهميت استراتژيكي شاه حاضر به واگذاري ماشكيد نشد، در نتيجه تعيين حدود مرزي منتفي شد. بعد از سركشيهاي برنامه-ريزي شده توسط انگليسيها، از جانب سردارهاي بلوچ، شاه مجبور شد دستور تشكيل هيئتي براي تعيين حدود مرزي از جالق تا كوه ملك سياه را صادر نمايد.

قرارداد تعيين حدود مرز ايران و كلات از كوهك تا كوه ملك سياه در 9رجب 1313/ 26 دسامبر 1895 به امضاي صدراعظم ايران، امين‌السلطان و سفير انگليس در تهران رسيد و قرار شد طبق اين قرارداد، كميسيونر دولت انگليس به نمايندگي دولت تحت-الحمايه¬ كلات و نماينده¬ ايران در دهم فوريه 1896 در كوهك حاضر شوند و كار تعيين حدود را شروع نمايند (سپاهي: 212). سرحدات مذبور از قله مثلثاتي ملك سياه¬كوه شروع گرديده به طول متجاوز از 900 كيلومتر به سمت جنوب امتداد يافته به ساحل شمالي خليج گواتر خاتمه مي¬يابد. در تمام مسير تعداد 246 علامت مرزي گذاشته شد. (جهانباني، 110: 1338).

اولين ستون مرزي در شرق كوهك تعيين شد و به اين ترتيب كوهك به طور رسمي به ايران داده شد، اما نخلستانهاي ماشكيد جنوبي كه شامل لادگشت نيز بود به حاكم خاران واگذار شد (سپاهي: 214). يكي از مناطق مورد اختلاف در اين كميسيون مرزي، نخلستانهاي متعلق به طايفه¬ ياراحمد زهي بود، كه طبق حدود پيشنهادي در قلمرو خان كلات قرار گرفت، در حالي كه اين طايفه در قلمرو خاك ايران زندگي مي¬كردند. در نهايت اين نخلستانها به ايران واگذار شد. (سپاهي: 214).

با حل اين اختلاف، تحديد و علامت مرزي در 24 مارس1896 / 9 شوال 1313 پايان يافت و موافقت نامه¬اي به امضا رسيد در نتيجه كار اين كميسيون، حاكميت ايران بر مناطق چون كوهك، كناربست، اسفندك، و غرب رود ماشكيد كه از مدتها قبل در تصرف ايران بودند، تأييد شد، ولي بخش عمده¬اي از ناحيه ماشكيد و از آن مهمتر ناحيه¬ ميرجاوه و شهر آن و نقاط استراتژيك اين منطقه از ايران جدا شد. (سپاهي: 215).

با جدايي اين مناطق از خاك ايران علاوه بر اينكه ديوار دفاعي هندوستان كامل شد، مقاصد سياسي انگليس و بهره‌برداري درازمدت استعمارگران را نيز براي ساليان دراز تأمين كرد به گونه¬اي كه ما هم ¬اكنون شاهد حوادث گوناگون در مرزهاي بلوچستان هستيم كه همگي توسط انگليسيها از سالها پيش طراحي شده¬اند.


نتيجه‌گيري

رقابت دولتهاي فرانسه و انگليس بر سر هندوستان، انگليسها را برآن داشت تا كنترل بلوچستان را كه يكي از معابر دسترسي به هندوستان بود، به دست بگيرد. انگليسيها براي جدا كردن بلوچستان از ايران اقدامات گسترده‌اي براي شناسايي اين سرزمين انجام دادند. از جانب ديگر دولت ايران در تلاش بود تسلط خود را بر اين نواحي گسترش دهد. در دوره ناصرالدين شاه، دولت مركزي تسلط و گسترش نفوذ خود را در بلوچستان و مرزهاي شرقي ايران افزايش داد. اين حركات سبب شد تا انگليس سرحدي براي جلوگيري از پيشروي ايران تعيين نمايد. انگليس بعد از كشيدن خطوط تلگرافي، درخواست تعيين حدود متصرفي دولت ايران را در بلوچستان نمود، اما با مخالفت دولت ايران مواجه شد. ناصرالدين شاه كه قدرت مقاومت در برابر سياست انگليسيها را نداشت، تن به تشكيل كميسيونهاي مرزي مشترك داد. نتيجه كار اين كميسيونهاي مرزي، واگذاري بخشهاي وسيعي از بلوچستان و تشكيل بخشي از منطقه¬ي حايل براي هندوستان بود. همچنين انگليسيها از اين جدايي بلوچستان، مقاصد سياسي و استعمارگرانه درازمدت را در ساليان بعد در سر داشتند، به گونه¬اي كه هم اكنون شاهد برخي ماجراها براي برهم زدن نظم سياسي منطقه هستيم و اين همان چيزي است كه استعمار انگليس از ساليان پيش خواهان آن بوده است.


منابع و مآخذ

1. غراب، كمال‌الدين، بلوچستان يادگار مطرود قرون، تهران: كيهان، چ دوم، 1364.

2. نيكبختي، سعيد، آهنگ بلوچستان، سفرنامه. بي جا، هامون، 1374.

3. سالار بهزادي، عبد¬الرضا، بلوچستان در سالهاي 1307 تا 1377 قمري. تهران: بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1372.

4. سپاهي، عبد¬الودود، بلوچستان در عصر قاجار. قم: گلستان معرفت، 1385.

5. مجموعه عهدنامه¬هاي تاريخي ايران از عهد هخامنشي تا عصر پهلوي، 559 ق. م تا 1942 م. تهران: وزارت خارجه، 1350.

6. همت، محمود، تاريخ بلوچستان، بي جا: گلي، 1370.

7. جهانباني، امان‌الله، سرگذشت بلوچستان و مرزهاي آن، تهران: ارتش، 1338.

8. فوران، جان. مقاومت شكننده. ترجمه احمد تدين، تهران: خدمات فرهنگي رسا، چ دوم، 1378.


 
    612 بازديد     0 امتياز     0 نظر

 

 

وقتي قليان ها شکستند
      


◄ نگاهي به رقابت هاي روس - انگليس در جريان تحريم تنباکو


 
   ● نويسنده: مريم - مهدوي اصل 

● منبع: روزنامه - اعتماد - تاريخ شمسی نشر 26/02/1387


 
 
24 ارديبهشت ماه يادآور قرارداد «1890 رژي» است که در زمان زمامداري ناصرالدين شاه قاجار و توسط يکي از تاجران انگليسي به نام «ماژور جرالد تالبوت» با دولت وقت ايران منعقد شد اما با قيام عمومي که عليه اين قرارداد شکل گرفت و به تحريم تنباکو مشهور شد و نهايتاً قرارداد لغو شد، اولين «مقاومت منفي» در ايران قبل از عصر مشروطيت رقم خورد. اين در حالي است که در دوران تاريخ زندگي بشر «مقاومت منفي» زياد اعمال شده و مي توان گفت بسياري از تحولات و پيشرفت هايي که در کليه شئون پديد آمده نتيجه به کار بردن اين نحو مبارزه بوده است - «مقاومت منفي» در مسائل سياسي، اجتماعي، تجارتي و غيره ديده مي شود و بايد گفت اين عمل مقدمه تحولات عميق تري است چنانچه در انقلاب کبير فرانسه هم ابتدا جنبه مبارزه منفي داشت.

در همين راستا کنت پولاک نويسنده امريکايي تاريخ سياسي ايران در اين خصوص مي نويسد؛ «نخستين بار در سال 1890، با مشاجره تنباکو، مخالفت هاي نهفته و در آستانه غليان، به صورت جنبش اوليه به منصه ظهور درآمد. هنوز کشور با فقدان پول و نقدينگي مواجه بود و رژيم قاجار به بريتانيا امتياز مي داد. مثلاً به ماژور جرالد تالبوت حق انحصاري فروش تنباکو در کل ايران اعطا شد. قيمت تنباکو، که در ميان ايرانيان مصرف عجيبي داشت، براي مصرف کنندگان داخلي افزايش يافت و از طرفي از تنباکوکاران و صاحبان اراضي کشت تنباکو، محصول آنان با نازل ترين قيمت خريداري مي شد و در واقع خريد و فروش تنباکو، بنا به حق انحصاري آن، مطابق قانون وضع شده ماژور بود. با اعطاي امتياز تنباکو، دست روي جاي حساسي گذاشته شده بود. وقتي شرکت سلطنتي تنباکو به شهر شيراز - در جنوب - وارد شد، يعني مرکز تجاري تنباکوي ايران، علي اکبر فلاسيري - يک روحاني پرشور و هيجان - جهاد عليه شرکت دخانيات را اعلام کرد و جنبش و شورش گسترده و وسيعي توسط او رهبري شد. جنبش تنباکو به سرعت، به جنبشي ملي مبدل شد. بازاريان، طبقه رعايا و روشنفکران به قيام عليه اين امتياز برخاستند و يکي از روحانيت شيعه، فتواي قدغن کردن و ممنوعيت تنباکو را صادر کرد و تظاهرات هاي اعتراض آميز، روند رو به افزايشي را طي کرد و در سطح ملي اين بايکوت و تحريم، به شاه فشار آورد تا امتياز را لغو کند گرچه هزينه 500 هزار پوندي باج به شرکت سلطنتي دخانيات، موجب بيشتر بدهکار شدن خزانه دولتي شد. جنبش تنباکو، براي ايران نتايج دامنه داري با ابعاد وسيع دربرداشت و يکي از آن پيامدهاي مهم، تحريک افکار عمومي عليه اعطاي امتيازات بود و موقعيت بريتانيا به خاطر برچيدن بساط امتيازات سابق - در ايران - به شدت تضعيف شد و مردم با اشتياق ملي گرايانه عليه امتياز رويتر متحد شدند و اين مساله به نمودار شدن بسياري از شکاف هاي بين رژيم قاجار و جامعه ايراني کمک کرد. به طور همزمان روشنفکران، نخبگان، بازاريان، روحانيون و حتي بعضي از طبقه رعايا با علايق و انگيزه مشترک، به راهپيمايي هاي اعتراض آميز دست زدند و توانستند با اتحاد و همبستگي روند کشورشان را تغيير دهند. از اين لحاظ جنبش تنباکو پيام آور و منادي اتفاقات جديد آينده ايران بود. »1


مسافرت ناصرالدين شاه به اروپا

فکر انحصار دخانيات يا تاسيس اداره يي به منظور بستن ماليات به دخانيات با آنکه مقرراتي به نام «قانون نامه» براي آن نوشته و به تصويب ناصرالدين شاه هم رسيده بود، به جايي نرسيد تا آنکه در ماه شعبان 1306 هجري قمري ناصرالدين شاه براي سومين بار عزم سفر به اروپا کرد. اين سفر نيز مانند سفرهاي قبل ظاهراً به عنوان ديدن ترقيات کشورهاي اروپايي و مخصوصاً تماشاي اکسپوزيسيون پاريس (نمايشگاه کالا در پاريس) بود ولي در حقيقت مقاصد ديگري داشت که مهم تر از همه ديدار امپراتور روس بود و مي خواست به اين وسيله از فشار و تقاضاهاي وزير مختار آن دولت پرنس الکساندر دالکو رکي بکاهد. هر چند روس ها ابتدا حاضر نمي شدند ناصرالدين شاه از راه روسيه به اروپا برود ولي بالاخره با زحمات شاه و امين السلطان وزير اعظم بعد از دو ماه با اين مسافرت از طريق روسيه موافقت کردند - به علاوه در تحريض و تشويق شاه به اين مسافرت، انگليسي ها خيلي دخالت داشتند و توسط ميرزا علي اصغرخان امين السلطان (1325 - 1275 ق) او را به انگلستان مي خواندند. منظور انگليسي ها از اين اصرار آن بود که اولاً مي خواستند به واسطه امتياز تاسيس بانک و تراموا در ايران که تازه به آنها واگذار شده بود (به قول اعتمادالسلطنه) «اظهار امتنان دولت انگليس را روبه رو به بندگان همايون متوجه و معلوم» سازند و ثانياً تقاضاهاي بعدي خود را داير بر گرفتن امتيازات ديگري در همانجا به شاه عرضه دارند غ... ف

در مدت توقف ناصرالدين شاه در انگلستان انگليسي ها پيشنهادهايي به شاه ايران و وزير اعظم او دادند که از آن جمله امتياز توتون و تنباکوي ايران بود. ماموريت اين کار را به عهده يکي از مهمانداران همراهان به نام ماژور جرالد تالبوت از مشاوران و نزديکان لرد ساليزبوري نخست وزير انگلستان که مردي شيرين سخن و زيرک بود واگذار کردند. 2

ظاهراً مذاکره درباره واگذاري انحصار توتون و تنباکوي ايران به انگليسي ها در شهر براتين شروع شد زيرا هنگامي که ناصرالدين شاه در نقاط مختلف انگلستان گردش مي کرد، اعتمادالسلطنه با ماژور تالبوت مدت يک هفته در اين شهر اقامت کرد و ماژور تالبوت در اين مدت درباره توتون و تنباکوي ايران و چگونگي انحصار آن در اين کشور از اعتمادالسلطنه تحقيقاتي کرد و اعتمادالسلطنه هم چون در اين موضوع مطالعاتي کرده و نظرياتي داشت صاف و پوست کنده اطلاعات خود را در دسترس او گذاشت و مستر تالبوت با امين السلطان و ديگران وارد مذاکره شد و وقتي دانست آنها به انجام گرفتن اين امر بي ميل نيستند، دريافت با دادن رشوه به شاه و وزير اعظم و ديگر متنفذين خيلي خوب مي تواند به مقصود نائل شود. پس از ورود ناصرالدين شاه و امين السلطان به شهر براتين، مستر تالبوت با هوش و فراستي که داشت به کمک سردرومند ولف وزير مختار انگليس در ايران که در آن هنگام در انگلستان بود مشغول فريفتن امين السلطان شد و با دادن وعده هاي فريبنده او را با خود همراه کرد - امين السلطان هم اين موضوع را با شاه در ميان نهاد و منافع و فوايد اين عمل را به رخ او کشيد و آن را يک «گنج باد آورده » خواند. ناصرالدين شاه که قطعاً فکر مي کرد با پولي که از اين راه به دست خواهد آمد نه تنها هزينه مسافرت را جبران کرده بلکه خرج يک سفر ديگر را هم تامين مي کند، مصمم شد اين امتياز را به انگليسي ها واگذارد - گذشته از اينها در شهر قشنگ براتين که همه چيز مخصوصاً زن هاي زيبايش ناصرالدين شاه را مفتون خود کرده آيا مي شود پيشنهاد به اين خوبي، آن هم از طرف شخصي که دخترش «مقبول» شاه است رد شود؟ غ... ف

به هر ترتيب ناصرالدين شاه، ماژور تالبوت را به ايران دعوت مي کند و قول و وعده مي دهد که امتياز انحصار دخانيات ايران را به او واگذار کند.

به طور کلي مي توان کساني را که با دادن امتياز دخانيات به انگليسي ها مخالفت مي کردند به سه دسته تقسيم کرد؛

اول؛ نمايندگان و ماموران دولت روسيه تزاري و ايرانياني که وابسته به آنها بودند. دوم؛ تجار ايراني اعم از تنباکوفروش و غيره که اجراي مواد اين امتيازنامه باعث ورشکستگي و زيان هاي جبران ناپذير براي آنان مي شد.

سوم؛ علماي روحاني و يک عده از وطن پرستان ايران که اين امر را مخالف با قوانين شرعي دانسته و آن را مباين حيثيت و استقلال کشور خود مي شمردند.


مهماني سفارت روس

در خلال جنبش مردم ايران که در کشورهاي مختلف روي مي داد شبي وزير مختار جديد امپراتور روسيه دبوتزوف از نمايندگان خارجي و عده يي از رجال ايراني دعوتي به عمل آورد تا در مهماني سفارت روس شرکت کنند. مدير شرکت انحصار دخانيات که در اين وقت شخصي موسوم به ارنستين بود نيز دعوت داشت. جالب توجه آن است که در اين مهماني انواع و اقسام خوراکي ها و مشروبات بود ليکن سيگار و قليان به هيچ وجه استعمال نشد. مدعوين همه در سفارت روس حضور يافتند ولي هيچ کس نمي پرسيد منظور از اين مهماني بي موقع چيست. فقط وقتي که سفير روس گيلاس خود را بلند کرد و با صداي بلند گفت «به سلامتي اتحاد و اتفاق ملت ايران»، همگي غرق در تعجب شدند و از خود مي پرسيدند در اين هنگام که هر آن خطر بزرگي خارجي ها را تهديد مي کند، انعقاد اين مجلس و گفتن اين جمله آن هم از طرف نماينده رسمي دولتي که مدت ها است با رقيب نيرومند خود مشغول دست و پنجه نرم کردن بوده و هر کدام براي بلعيدن اين کشور نقشه ها طرح کرده اند براي چيست. وزير مختار روس وقتي آثار تعجب را در حضار مشاهده کرد، اظهار داشت؛ اگر اجازه بفرماييد من مي خواهم امشب در اين مجلس مطالب لازمي را خيلي واضح و بي پرده به اطلاع شما برسانم. وزير مختار روس پس از اشاره به وضع نامطلوب موجود گفت قريب يک ميليون اجناس از قبيل قليان و سر قليان چيني و بلور ساخت روسيه که براي فروش به ايران آورده شده در انبارها معطل افتاده و معلوم نيست چه بر سر آنها خواهد آمد. آيا به فروش خواهد رسيد يا نه؟ و همچنين عده يي از تجار کشورهاي ديگر که داراي اين قبيل متاع هستند و با اين ترتيب بيم خسارت کلي و ورشکستگي آنان مي رود و مي دانيم که علت اين پيشامد هم عملي است که برخلاف آيين و شريعت اسلام شده و رئيس مسلمانان هم براي بر هم زدن آن حکم تحريم استعمال توتون و تنباکو را صادر کرده و ما همگي ديديم که چگونه اين حکم منتشر شد و مردم چطور با آنکه از صحت و سقم آن اطلاع صحيحي نداشتند از آن پيروي کردند. منشاء اين خسارات و خسارات بعدي و باني و باعث ايجاد اين وضع هم معلوم است کيست؛ يک شرکت نفع پرست انگليسي که اکنون هم نماينده و رئيس آن (اشاره به ارنستين) در اين مجلس حضور دارد امتياز نامه يي را که برخلاف دين اسلام است با دولت ايران منعقد کرده است.

شما آقايان سفراي محترم که نمايندگان دول معظم اروپا هستيد دقت بفرماييد البته زيان هايي که تاکنون از اين قضيه با اروپاييان وارد شده زياد نيست و اگر دامنه آن بيش از اين کشيده نشود جاي حرفي نخواهد بود. ولي با اوضاع موجود اگر کمپاني رژي معامله را دنبال کند و از آن طرف هم رئيس مسلمانان رويه سخت تري پيش گيرد مثلاً بنويسد چاي هم مثل توتون و تنباکو است فکر مي کنيد چه لطمه يي به تجارت اروپا در ايران وارد مي شود؟بازرگاناني که اجناس مربوط به آن مثل قند و چاي و سماور و قوري و استکان و نعلبکي و سيني و غيره وارد ايران کرده و مي کنند تکليف شان چه خواهد بود؟ از اينها بالاتر اگر اين مرد مسلم القول حکم تحريم کليه مال التجاره اروپا را صادر کند و بگويد مايحتاج مردم بايد در داخل تهيه شود يا اگر حکم قتل عام خارجي هاي مقيم اين کشور را بدهد آيا عواقب وخيم آن را متوجه هستيد؟ و مي دانيد که ميزان تلفات و خسارات چقدر خواهد بود؟ البته اگر چنين پيشامدي بکند، دولت ايران مسووليتي نخواهد داشت زيرا در بلواي عمومي هر قتلي که واقع شود و هر زيان و خسارتي که وارد آيد کسي را نمي توان مسوول دانست. من که اتباع دولت متبوعه خود را در معرض اين مخاطرات مي بينم شما را از خواب غفلت بيدار کرده و خاطرنشان مي کنم که تا زود است اقدامي بکنيد وگرنه مسوول هر پيشامدي شماها خواهيد بود. صاحب امتياز بيچاره که حرف هاي وزير مختار روس را گوش مي داد سر خود را پايين انداخته و هيچ نمي گفت. سفرا و نمايندگاني که در آنجا بودند همگي گفته هاي نماينده روس را تصديق کرده و ارنستين مدير شرکت را مخاطب قرار داده تيرهاي دشنام و ناسزا به طرف او رها کردند و هر يک او را منشاء اين فتنه دانسته سرزنشش مي کردند و مي گفتند جان و مال ما در خطر است و بايد هر چه زودتر فکري کني يا اين امتيازنامه را لغو کرده دنبال کار خود بروي يا رضاي روساي ديني مردم را جلب کني. ارنستين مي گويد تا به حال دو ميليون تومان براي رشوه و تعارف و ساير وسايل کار داده شده چگونه مي توان دست از اين عمل برداشت؟وزير مختار روس فوري توي حرفش دويده اظهار کرد اول چرا اين فکر را نکرديد. شماها که مي دانستيد اين قرارداد برخلاف آيين و شريعت اسلام و مخالف قواعد و عرف اين مردم است و بدون رضاي روساي ديني آنها نمي شود اين کار را کرد. حال که شرکت دانسته عمل خلافي کرده بايد اين ضرر را هم متحمل شود و بايد اين امتياز که مانع آزادي تجارت اتباع روس است لغو شود. ديگران نيز حرف وزير مختار روس را تکرار کردند. ارنستين که خود را در معرض اعتراض نمايندگان خارجي و حضار آن مجلس ديد وعده داد که هر چه زودتر (به خيال خود) با دادن رشوه به اين کار سر و صورتي بدهد. غکه موفق نمي شود... فپس از تحريم تنباکو در ايران امپراتور روس براي آنکه نظر ميرزاي شيرازي را به خود جلب کند نامه يي در نهايت ادب همانطور که براي پاپ مي نويسند به مرحوم ميرزا مي نويسد و از اقدام او در موضوع تحريم تنباکو سپاسگزاري مي کند و ضمناً مي گويد؛ «من اوامر شما را در ممالک روسيه نسبت به مسلمانان اجرا مي کنم و حاضرم براي پيشرفت مقاصد شما در مملکت ايران هر اقدامي بنمايم. » اين نامه را سرکنسول روسيه در بغداد به سامره مي برد که به ميرزاي شيرازي تقديم کند. سرکنسول روس در سامره دو سه روز در کشتي توقف کرده و تقاضاي ملاقات از ميرزا مي کند ولي مرحوم ميرزاي شيرازي از پذيرايي و ملاقات سرکنسول روس عذر خواست و او را به حضور خود نپذيرفت و به بهانه اينکه آداب نامه نگاري با امپراتور را نمي داند از دادن جواب نيز امتناع کرد و همين قدر پيغام داد که شما از طرف من اظهار امتنان به امپراتور بنويسيد. انگليسي ها که ناظر اعمال رقيب خود بودند به همين مضامين نامه يي از طرف پادشاه انگلستان براي ايشان فرستادند و از طريق کنسول خود پيغام دادند که انتظار جواب ندارند و فقط ممنون مي شوند که ميرزاي شيرازي دريافت نامه را قبول کند.


کشف اسلحه کمپاني رژي

پس از اينکه امتيازنامه لغو شد و فسخ و بطلان آن را رسماً به همه جا اطلاع دادند، چند صندوق که داراي علامت «کمپاني رژي» و به نام صاحب امتياز بود به يکي از گمرکخانه هاي جنوبي ايران رسيد. نماينده صاحب امتياز مي خواست آنها را مثل سابق بدون اينکه ماموران ايران جعبه ها را بازديد کنند از گمرک خارج کرده به تهران حمل کند. ولي ماموران گمرک به اين بهانه که امتيازنامه لغو شده و ديگر نمي توان چيزي را بدون بازرسي از گمرکخانه خارج کرد، اجازه نمي دادند نديده انگليسي ها جعبه ها را از گمرک حمل کنند. هنگامي که جعبه ها گشوده مي شود، معلوم مي شود که اصرار انگليسي ها براي چه بوده است. زيرا جعبه ها پر بود از تفنگ و فشنگ و نارنجک و باروت بي دود و غيره. وقتي اين قضيه به تهران اطلاع داده مي شود از طرف دولت دستور ضبط آنها داده و به سفارت انگليس نيز در اين باره اعتراض مي شود و سفارت انگليس جواب مي دهد که صاحب امتياز را براي اين عمل که بدون اطلاع آنها بوده در سفارت توقيف کرده به انگلستان روانه خواهند ساخت تا در آنجا محاکمه شود. اين موضوع چنانکه گفته شد عکس العمل بدي داشت و در همه جا شهرت دادند که انگليسي ها براي تسخير شهرهاي ايران به اين کار مبادرت کرده اند.


پي نوشت ها

1- کنت پولاک، کتاب «معماي ايراني»، ترجمه عرفان قانعي فرد، فصل اول

2- ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو، اولين مقاومت منفي در ايران، تهران 1358، صص 25- 23

* بقیه منابع در دفتر روزنامه موجود است.


 
    443 بازديد     0 امتياز     0 نظر

 


 
◄ اگر مردم حركت مي كردند انگليس نمي توانست محمدرضاخان را شاه ايران كند
      

 


 
   ● نويسنده: علي - معصومي 

● منبع: روزنامه - جمهوری اسلامی - تاريخ شمسی نشر 10/06/1386


 
 
تاريخ معاصر ايران در دوره ها و مقاطع پيش از انقلاب اسلامي را كه مرور مي كنيم و با چگونگي تسلط استعمارگران بر اين سرزمين آشنا مي شويم به واقعيت هاي متعدد و مهمي دست مي يابيم يكي از واقعيت ها اين است كه گر چه استعمارگران پيوسته در حال توطئه براي سلطه بيشتر بر كشور ما بوده و همواره در اين راه نهايت تلاش خود را كرده اند ولي در بسياري مواقع چيزي كه سبب موفقيت دشمن شده قدرت و مهارت و تيزهوشي او نبوده بلكه بيش از هر چيز و پيش از هر چيز غفلت و سستي و ناآگاهي و خواب آلودگي عموم مردم به ويژه سران و نخبگان سبب شده است كه دشمن به سادگي غلبه كند و سرنوشت ميهن ما را به هر نحوي كه مي خواهد ورق بزند.

در اين باره نمونه روشني كه مي توانيم به آن اشاره كنيم موضوع روي كار آمدن محمدرضا پهلوي توسط استعمارگران به ويژه انگليس و آمريكا مي باشد. هنگامي كه جنگ جهاني دوم واقع شد و رضاخان به دستور انگليس مجبور به استعفا و فرار شد انگليس و آمريكا و ساير همپيمانان آن ها درباره جانشيني رضاخان تا حدود زيادي سردرگم بودند و نمي دانستند از ميان عوامل سرسپرده خود چه كسي را به شاهي برگزينند. به همين دليل بيش از بيست روز در انتصاب محمدرضاخان به منصب شاهي از سوي انگليس و همپيمانانش تاخير افتاد يعني اينكه رضاخان سوم شهريور 1320 سقوط ولي محمدرضاخان روز 26 شهريور به مجلس رفت و به دستور متفقين سوگند ياد كرد.

مي توان گفت كه انگليسي ها و همپيمانان آن ها به راحت ترين و بي دردسرترين شكل ممكن عامل خود (محمدرضا خان ) را به شاهي برگزيدند و زمام امور ايران را به دست او سپردند. شايد در تاريخ سابقه نداشته باشد كه بيگانگان فردي را تا اين حد راحت و بي دردسر به بالاترين منصب سياسي و حكومتي كشوري برگزينند و مردم و نيروهاي سياسي آن كشور را اصلا حساب نياورند و مردم و نيروهاي سياسي نيز هيچ واكنشي نشان ندهند.

در آن زمان تمام سرنوشت ايران به دست يك مامور سفارت انگليس سپرده شده بود. اين مامور كه « ثرات » نام داشت رئيس اطلاعات سفارت انگليس و نفر دوم سفارت مذكور محسوب مي شد. آقاي ثرات اختيار داشت هر كس را كه تشخيص مي دهد شاه ايران نمايد. در طول بيست روزي كه آقاي ثرات مشغول انتخاب شاه براي ايران بود به شيوه هاي مختلف از محمدرضا خان تعهد گرفت كه ذره اي از سياست هاي مورد نظر انگليس و آمريكا فاصله نگيرد و كاملا گوش به فرمان باقي بماند. در اين مدت ثرات به محمدرضا آموزش هاي لازم داد و به وي آموخت كه چگونه خطاهاي پدرش را جبران كند چگونه براي متفقين فردي مورد اعتماد واقع شود چگونه بادشمنان انگليس دشمن و بادوستان انگليس دوست شود و...

ثرات در غياب ملت ايران و در غياب همه نيروهاي سياسي ايران همه آموزش هاي لازم را به محمدرضا خان داد و تعهدات مورد نظر را نيز گرفت و سپس به او اجازه داد به مجلس برود و به اصطلاح سوگند شاهي ياد كند.

در آن زمان عموم مردم ايران به ويژه نيروهاي سياسي كاملا در خواب بودند و يا اينكه خود را به خواب زده بودند تا ديگران براي آن ها تعيين تكليف كنند. اين طور هم مي توان گفت كه در آن زمان همه اعم از عوام و خواص منفعل بودند و احساس مي كردند هيچ كاري از دست آن ها ساخته نيست و همه چيز در دست قدرتمندان و استعمارگران جهاني است و مبادرت به هر امري كه در جهت خدمت به ميهن و دين باشد محكوم به شكست است . چنين روحيه اي بدترين و مهلك ترين روحيه اي است كه براي يك جامعه و يك ملت محتمل مي باشد. بنابراين درآن زمان ملت و نيروهاي سياسي ايران در بدترين و مهلك ترين وضعيت روحي و رفتاري ممكن به سر مي بردند. به همين دليل نيز استعمارگران موفق شدند بدترين و مهلك ترين فصل تاريخ معاصر را براي ايران ورق بزنند و حدود چهار دهه ايران را در بدترين و نابسامان ترين وضع نگه دارند.

البته بايد گفت كه گر چه انفعال و خواب آلودگي مردم در آن دوره را نمي توان توجيه كرد و نمي توان براي آن ها برگه برائت و بي گناهي صادر نمود ولي بايد به اين امر اذعان نمود كه تقصير اصلي برگردن نيروهاي سياسي و نخبگان و قشر فاهمه (اگر اعتقاد به وجود قشر فاهمه اي در آن دوره وجود داشته باشد) بود زيرا اگر آن ها منفعل و يا خواب آلود و سست نبودند و حركتي مي كردند قطعا مردم نيز حركت مي نمودند و با آنها همراه مي شدند. انفعال و خواب آلودگي و بي حالي و بي تعهدي نيروهاي سياسي و نخبگان نيز علل متعدد داشت كه بيشتر به گذشته مربوط مي شد. يكي از مهم ترين علل اين بود كه از زمان مشروطه تا آن زمان استعمارگران و عوامل آن با شيوه هاي مختلف افراد متعهد و شجاع و افرادي را كه در بحران ها به داد مردم مي رسند از بين برده بودند و ديگر نه آيت الله شيخ فضل الله نوري بود ونه شيخ محمد خياباني و نه ميرزاكوچك خان جنگلي و نه آيت الله مدرس و نه ده ها نفر ديگري كه استعمارگران و عوامل آن ها كمر به نابودي نسل آن ها بسته بودند.


در آن زمان استعمارگران به قدري در سراسر جهان مشكلات داشتند كه تعيين سرنوشت كشور مهمي همچون ايران را به نفر دوم يك سفارتخانه سپرده بودند. در چنين اوضاع و احوالي اگر مردم و نيروهاي سياسي ايران حركت هايي مي كردند قطعا به نتايجي مي رسيدند; زيرا همان طور كه اشاره شد استعمارگران به سختي سرگرم مسائل پيچيده تري بودند كه در ساير نقاط جهان داشتند. اما افسوس كه در آن زمان هيچ حركتي نشد و استعمارگران اجازه يافتند به راحت ترين شكل ممكن عامل خود را بر ملت ايران مسلط كنند. امام خميني در اين باره چنين مي فرمايد :

آن وقت اشخاصي كه خود ملت يك راسي كه بتواند آنها را جمع بكند نبود كه پسر رضاخان را آنها گذاشتند اينجا و در صورتي كه اگر آن وقت در دو سه تا شهر تظاهر مي شد به ضد نمي گذاشتند او را لكن هيچ كس حرف نزد تا اينكه آن خوف سابق بود و ريخته نشده بود آن خوف از اين جهت مردم جرئت نمي كردند كسي هم نبود كه آنها را وادار كند به يك همچو مسائلي شايد اگر مرحوم مدرس در آن وقت بود آن كار را مي كرد لكن كسي نبود كه اين كارها را بكند . (صحيفه نور جلد 13 ص 188 ) .

يكي از واقعيت هاي تاريخ معاصر اين است كه گرچه استعمارگران پيوسته در حال توطئه براي سلطه بيشتر بر كشور ما بوده و همواره در اين راه نهايت تلاش خود را كرده اند ولي در بسياري مواقع چيزي كه سبب موفقيت دشمن شده قدرت و مهارت و تيزهوشي او نبود بلكه بيش از هر چيز و پيش از هر چيز غفلت و سستي و ناآگاهي و خواب آلودگي عموم مردم به ويژه سران و نخبگان سبب شده است كه دشمن به سادگي غلبه كند و سرنوشت ميهن ما را به هر نحوي كه مي خواهد ورق بزند.

انگليسي ها و همپيمانان آن ها به راحت ترين و بي دردسرترين شكل ممكن عامل خود (محمدرضا خان ) را به شاهي برگزيدند و زمام امور ايران را به دست او سپردند. شايد در تاريخ سابقه نداشته باشد كه بيگانگان فردي را تا اين حد راحت و بي دردسر به بالاترين منصب سياسي و حكومتي كشوري برگزينند و مردم و نيروهاي سياسي آن كشور را اصلا حساب نياورند و مردم و نيروهاي سياسي نيز هيچ واكنشي نشان ندهند.

در آن زمان تمام سرنوشت ايران به دست يك مامور سفارت انگليس سپرده شده بود. اين مامور كه « ثرات » نام داشت رئيس اطلاعات سفارت انگليس و نفر دوم سفارت مذكور محسوب مي شد. آقاي ثرات اختيار داشت هر كس را كه تشخيص مي دهد شاه ايران نمايد.

در زمان انتصاب محمدرضا خان به شاهي عموم مردم ايران به ويژه نيروهاي سياسي كاملا در خواب بودند و يا اينكه خود را به خواب زده بودند تا ديگران براي آن ها تعيين تكليف كنند. اين طور هم مي توان گفت كه در آن زمان همه اعم از عوام و خواص منفعل بودند و احساس مي كردند هيچ كاري از دست آن ها ساخته نيست و همه چيز در دست قدرتمندان و استعمارگران جهاني است و مبادرت به هر امري كه در جهت خدمت به ميهن و دين باشد محكوم به شكست است . چنين روحيه اي بدترين و مهلك ترين روحيه اي است كه براي يك جامعه و يك ملت محتمل مي باشد

گرچه انفعال و خواب آلودگي مردم در آن دوره را نمي توان توجيه كرد و نمي توان براي آن ها برگه برائت و بي گناهي صادر نمود ولي بايد به اين امر اذعان نمود كه تقصير اصلي بر گردن نيروهاي سياسي و نخبگان و قشر فاهمه (اگر اعتقاد به وجود قشر فاهمه اي در آن دوره وجود داشته باشد) بود; زيرا اگر آنها منفعل و يا خواب آلوده و سست نبودند و حركتي مي كردند قطعا مردم نيز حركت مي نمودند

امام خميني :

آن وقت اشخاصي كه خود ملت يك راسي كه بتواند آنها را جمع بكند نبود كه پسر رضاخان را آنها گذاشتند اينجا و در صورتي كه اگر آن وقت در دو سه تا شهر تظاهر مي شد به ضد نمي گذاشتند او را لكن هيچ كس حرف نزد تا اينكه آن خوف سابق بود و ريخته نشده بود آن خوف از اين جهت مردم جرئت نمي كردند كسي هم نبود كه آنها را وادار كند به يك همچو مسائلي شايد اگر مرحوم مدرس در آن وقت بود آن كار را مي كرد لكن كسي نبود كه اين كارها را بكند .
 
    291 بازديد     0 امتياز     0 نظر

 

 

دليل يك قرن حمايت انگلستان از رژيم صهيونيستي چيست؟
      

 


 
   ● نويسنده: سعيد - الشهابي 

● منبع: سایت - مرکز اطلاع رسانی فلسطین - تاريخ شمسی نشر 13/12/1386


 
 
چگونه مي توان اصرار كشورهاي غربي بر حمايت و جانبداري از رژيم صهيونيستي و همچنين تلاش دامنه دار اين كشورها بر اجتناب از هر اقدامي كه خشم يا دلخوري اسرائيل را به دنبال داشته باشد، را تفسير كرد؟ واقعا غرب چه منافعي را در دفاع از رژيم غاصب عبري دنبال مي كند؟ 

آيا قدرت سياسي و نظامي رژيم صهيونيستي دليل حمايت غرب از اين رژيم است يا آنكه بحث بر سر فشاري است كه لابي صهيونيستي به كشورهاي غربي وارد مي آورد؟ آيا ريشه اين جانبداري را بايد در رابطه ديني ميان مسيحيان و يهوديان جستجو كرد يا آنكه غربي ها در مقابل بدبختي هايي كه يهوديان در سده هاي گذشته به ويژه در نيمه اول قرن گذشته تا پايان جنگ جهاني دوم كشيده اند، خود را مسئول مي دانند و يا آنكه هيچ كدام از اين دلايل مطرح نيست؛ بلكه هدف ابقا و حفظ جبهه غرب عليه جهان عرب و اسلام است كه هرگز تابع شرايط و تغييرات در هيات سياسي حاكم بر كشورهاي غربي نمي باشد؟

بي ترديد، يافتن يك عامل واحد كه تفسير سياست غرب در قبال رژيم صهيونيستي باشد، بسيار سخت است و از اين رو، طبيعت روابط ميان تل آويو، كشورهاي اروپايي و واشنگتن نيز تابع تفاسير و تاويل هاي مختلف است يعني نمي توان به سادگي آن را درك كرد؛ بلكه يك فرد براي فهم آن نيازمند اطلاعاتي سياسي، رواني و اخلاقي است.

از جمله فاكتورهايي كه نشانگر ضرورت يك نگرش تازه و جديد به روابط ميان تل آويو و غرب مي باشد، حوادثي است كه به صورت مستمر رخ مي دهد و خارج از چارچوب منطق روابط سياسي مي باشد. داستان رابطه ميان انگلستان و اسرائيل به صد سال پيش و به طور مشخص به 1917 يعني زمان صدور بيانيه بالفور باز مي گردد، بيانيه اي كه به موجب آن دولت انگلستان متعهد شد كه تمام تلاش خود را در راستاي ايجاد ميهن ملي يهود در فلسطين به كار بندد و از سوي ديگر، اجازه بروز هيچ گونه اقدامي كه باعث به خطر افتادن حقوق مدني و ديني غير يهوديان مقيم فلسطين مي شود، را ندهد.

طولي نكشيد كه گذشت روزها ثابت كرد تلفيق اين دو امر يعني شكل گيري رژيم صهيونيستي در سرزمين هاي فلسطيني، تحقق اهداف اين رژيم از جمله شهرك سازي و يهودي سازي از يك سو و حفظ حقوق مدني و ديني عرب هاي فلسطيني از سوي ديگر غير ممكن است.

پايبندي انگلستان در قبال تعهداتش نسبت به يهوديان آغاز بحراني بود كه منطقه را در طول يك قرن گذشته مشغول خود كرد و هنوز هم اين وضعيت ادامه دارد.

دومين نقطه عطفي كه در روابط ميان انگلستان و رژيم صهيونيستي وجود دارد، به بيست و هشتم آوريل 1947 يعني زمان برگزاري اولين نشست مجمع عمومي سازمان ملل باز مي گردد. در اين نشست كه به منظور بررسي مسئله فلسطين برگزار شد، نمايندگان هيات عالي عربي و آژانس بين المللي يهود نظرات خود را بيان كردند و به دنبال آن، مجمع عمومي تصميم گرفت تا يك كميته حقيقت ياب بين المللي را تشكيل دهد، كميته اي كه در نهايت گزارشي نااميد كننده را تنظيم و ارائه كرد و در آن بر ضرورت پايان يافتن قيمومت انگلستان و اعلام استقلال فلسطين به عنوان كشور عرب ها و يهودي ها تاكيد نمود. در اين دوره و يك روز پيش از پايان قيمومت انگلستان بر فلسطين، اسرائيل اعلام موجوديت كرد تا منطقه شاهد آغاز يكي از بدترين دوره ها در تاريخ خود باشد.

سومين نقطه عطفي كه در سياست انگلستان در قبال رژيم صهيونيستي وجود دارد، به 1956 و زماني باز مي گردد كه فرانسه، انگلستان و رژيم غاصب صهيونيستي با همكاري هم حمله سه جانبه اي را به مصر ترتيب دادند كه دليل آن هم اعلام مخالفت با تصميم جمال عبدالناصر براي ملي كردن كانال سوئز بود.

همكاري انگلستان در حمله سه جانبه به مصر يكي از بزرگ ترين اشتباهاتي بود كه اين كشور در سياست خارجي خود مرتكب شد كه از جمله پيامدهاي آن مي توان به پايان تدريجي نفوذ انگلستان در منطقه و سقوط پله به پله اين امپراتوري بزرگ بود.

ضمنا مشاركت لندن در حمله سه جانبه عليه مصر، نخست وزير وقت انگلستان يعني "آنتوني ايدن" را بر آن داشت كه به خاطر شكست سياست خارجي خود كه باعث مشاركت كشورش در جنگ عليه مصر شد، از منصبش استعفا دهد.

به دنبال پايان نفوذ انگلستان در خاورميانه، نوبت به آمريكا رسيد كه در آغاز به عنوان دوست عرب ها وارد ميدان شد؛ ولي در پايان به همپيمان رژيم صهيونيستي مبدل گشت.

چهارمين نقطه عطفي كه در رابطه ميان تل آويو و لندن وجود دارد، به سال 1967 و زماني باز مي گردد كه لرد كارادون، نماينده انگلستان در سازمان ملل متحد در 22 نوامبر آن سال قطع نامه 242 را تقديم شوراي امنيت كرد كه در آن به جاي عقب نشيني از زمين هاي اشغالي، واژه عقب نشيني از زمين هايي اشغالي آمده بود يعني حرف تعريف انگليسي the كه بايد بر سر واژه زمين هاي اشغالي مي آمد، حذف شده و معناي نكره و غير مشخص را به خود گرفته بود.

فريبكاري انگلستان، بيشتر اعضاي شوراي امنيت را بر آن داشت كه اعلام كنند: «واژه "اراضي" معنايي غير از معناي مورد نظر اعضا را داراست.»

اعضاي شوراي امنيت به قطع نامه اي راي دادند كه در آن منظور از واژه زمين ها، تمامي زمين هاي اشغالي در جنگ 1967 بود و حال آنكه مقصود ذهني انگلستان و آمريكا چيز ديگري بود و هرگز تمامي اراضي اشغالي را در بر نمي گرفت و همين امر نيز نماينده سابق ايالات متحده آمريكا (گولد برگ) را بر آن داشت تا بگويد: ابهامي كه در قطع نامه 242 وجود دارد، سهوي نبوده بلكه عمدي بوده است.

هنري كسينجر كه در سال 1969 متصدي منصب مشاور امنيت ملي بود، بارها قطع نامه 242 را مسخره مي كرد و مي گفت: "چه مرگتان است. چرا دودستي به قطع نامه اي چسبيده ايد كه مجموعه اي كلمات متناقض آن را به هم پيوند مي دهد، كلماتي كه هر كدام ديگري را نقض مي نمايد. "

انگلستان اين استاد نگارش ساختارهاي مبهم وقتي كه ديد توان يافتن راهكاري براي حل بحران ندارد، دست به دامن بازي با عبارات و كلمات مي شد.

شايد برخي ها بگويند كه اين حرف ها بحث تاريخ چهل سال گذشته است. وضعيت كنوني چه مي شود؟ موضع جانبدارانه انگلستان در قبال رژيم صهيونيستي هرگز تغيير نكرده؛ بلكه در دوره اخير تحولاتي رخ داده است كه آشكارا از اين موضع جانبدارانه خبر مي دهد و از جمله اين تحولات و رخدادها مي توان به اجتناب پليس انگلستان از بازداشت يك مسئول صهيونيست كه متهم به ارتكاب جرائم ضد انساني عليه اهالي غزه بود، اشاره كرد.


گفتني است هواپيماي حامل دورون آلموگ، ژنرال بازنشسته ارتش عبري كه متهم به ارتكاب جنايت هاي ضد بشري عليه فلسطينيان ساكن غزه است، در سال 2005 در فرودگاه هيترو انگلستان به زمين نشست؛ ولي اين مقام بازنشسته نظامي كه هشداري را در مورد احتمال بازداشتش توسط نيروهاي پليس انگلستان دريافت كرده بود، از هواپيما پياده نشد و پليس انگلستان نيز به خاطر هراس از بروز درگيري هاي مسلحانه با محافظان آلموگ يا نيروهاي حراست هواپيما، از بازداشت وي صرف نظر كردند.

كميسر عالي پليس نيز در تحقيقات خود در مورد حادثه عدم بازداشت آلموگ در فرودگاه هيترو اعلام كرد كه اقدام پليس لندن در عدم ورود به هواپيماي حامل اين ژنرال صهيونيستي كار درستي بوده است.

بد نيست بدانيد كه سازمان حقوق بشر فلسطين آلموگ را به خاطر تخريب 59 واحد مسكوني در اردوگاه پناهندگان رفح، به ارتكاب جنايت جنگي متهم كرده و به دنبال آن دادگاه انگلستان نيز دستور بازداشت اين نظامي صهيونيست را صادر كرده بود.

ضمنا قانون انگلستان اين اجازه را به دستگاه قضايي مي دهد كه اگر يك فرد خارجي متهم به ارتكاب جنايت هاي جنگي وارد اين كشور شود، وي را دستگير كند حتي اگر اين جنايت در حق انگلستان يا شهروندان انگليسي صورت نگرفته باشد.

به دنبال خودداري پليس انگلستان از بازداشت آلموگ، جنجالي سياسي در مورد اين حادثه صورت گرفت و به نظر برخي افراد، اقدام پليس لندن حكيمانه بوده است. برخي ديگر اين اقدام را فرار از مسئوليتي دانستند كه پليس در قبال مبارزه با مجرمان دارد. گروهي نيز آن را تجلي سياست جانبدارانه انگلستان از رژيم صهيونيستي دانستند.

از ديگر رخدادهايي كه نشان دهنده جانبداري انگلستان از رژيم صهيونيستي و خودداري از انجام هر گونه اقدامي كه باعث ناراحتي اين رژيم شود، است بايد به اقدام وزارت خارجه انگلستان در حذف نام "اسرائيل" از گزارش سال 2002 خود در مورد سلاح هاي كشتار جمعي عراق اشاره كرد.

در گزارشي امنيتي و اطلاعاتي كه در رابطه با موضوع مذكور صادر شده، آمده است: «نام رژيم صهيونيستي كه در گزارش وزارت خارجه انگلستان در مورد سلاح هاي كشتار جمعي دست نوشت شده بود، مخفي ماند. در گزارش وزارت خارجه به صراحت آمده بود كه به جز عراق، هيچ كشور ديگري با دستور سازمان ملل مخالفت نكرده و براي برخورداري از سلاح هاي كشتار جمعي تلاش ننموده است.»

يك مسئول دولتي انگلستان در مورد حذف نام رژيم صهيونيستي از متن گزارش مربوط به سلاح هاي كشتار جمعي عراق اعلام كرد كه اين گام تنها با هدف حمايت از روابط لندن ـ تل آويو انجام گرفته است.

وي در ادامه افزود: "وزارت خارجه هيچ گونه مخالفتي با آشكار شدن نام كشورهايي همچون ايالات متحده، ژاپن و آلمان كه در گزارش مربوط به سلاح هاي كشتار جمعي عراق دست نوشت شده است، ندارد. "

حذف نام رژيم صهيونيستي از گزارش وزارت خارجه انگلستان در مورد سلاح هاي كشتار جمعي پرسش هاي زيادي را در مورد ميزان تلاش هايي به دنبال داشت كه لندن براي جلوگيري از خشم و نارضايتي اين رژيم صرف مي نمايد.

به راستي اتخاذ چنين مواضع جانبدارانه اي از سوي كشور بزرگي همچون انگلستان چه معنايي مي تواند داشته باشد؟ در چنين وضعيتي كه لندن مدعي تلاش براي منع گسترش سلاح هاي هسته اي است و كشورهايي همچون ايران را به خاطر داشتن برنامه هاي صلح آميز هسته اي تحت فشار قرار مي دهد؛ با تلاش هايش براي پنهان ماندن فعاليت هاي هسته اي رژيم اشغالگر قدس چه پيامي را مي خواهد به جهانيان منتقل كند؟

همان طور كه مي دانيد امروز انگلستان و آمريكا به كشوري (ايران) فشار مي آورند كه ان. پي. تي را امضا كرده و به اعتراف البرادعي، همكاري منظم با بازرسان آژانس بين المللي انرژي اتمي دارد و اين در حالي است كه چشمان خود را بر روي برنامه هاي هسته اي رژيم اشغالگر قدس بسته اند و با هر گونه اعمال فشار به تل آويو براي وادار ساختنش به امضاي معاهده ان. پي. تي و بازرسي از تاسيسات هسته ايش مخالف هستند.

انگلستان و ديگر كشورهاي اروپايي جانبداري شان از رژيم اشغالگر قدس را به جايي رسانده اند كه با مخالفت خود با هر گونه تشكيك در ماجراي هولوكاست، مقوله آزادي بيان را به خطر انداخته اند.

در نظر دولت هاي اروپايي ماجراي كوره هاي آدمسوزي در شمار مسائل مسلم و غير قابل انكار به حساب مي آيد كه هيچ كسي حق اعتراض يا تشكيك در واقعيت اين ماجرا و حتي جزئيات آن ندارد.

در سال 1975 وقتي قطع نامه 3379 كه در آن صهيونيسم مساوي نژادپرستي دانسته شده بود، مطرح شد 72 كشور به آن راي مثبت و 35 كشور راي منفي دادند كه از آن جمله مي توان به انگلستان و ايالات متحده آمريكا اشاره كرد؛ ولي در سال 1991، رژيم صهيونيستي لغو قطع نامه 3379 را به عنوان شرط اصلي مشاركتش در كنفرانس صلح مادريد اعلام كرد و به دنبال آن كوتاه ترين قطع نامه تاريخ سازمان ملل به شماره 4686 و با اين مضمون صادر شد: «بنا به تصميم مجمع عمومي سازمان ملل، قطع نامه شماره 3379 مصوب به تاريخ 10 نوامبر 1975 ملغي اعلام مي شود.»

اين گونه بود كه با همكاري آمريكا و انگلستان يك چتر حمايتي سياسي و ديپلماتيك براي رژيم صهيونيستي در محافل بين المللي فراهم آمد.

از ديگر نمونه هاي جانبداري انگلستان از رژيم صهيونيستي مي توان به تلاش برخي افراد اشاره كرد كه مي خواهند هر گونه انتقادات يا اعتراضي كه متوجه اين رژيم باشد، را به عنوان جرم تلقي كنند و آن را آنتي سمتيسم بدانند؛ البته ذكر اين نكته نيز خالي از لطف نيست كه سياست هاي واشنگتن و لندن در قبال رژيم اشغالگر قدس با موافقت گسترده جوامع غربي رو به رو نبوده است و امروز اين احساس در جوامع مذكور وجود دارد كه غرب بهاي فاكتورهاي سنگين رژيم صهيونيستي را پرداخت مي كند، فاكتورهايي كه نتيجه خودسري ها، اقدامات تروريستي و اشغالگري هاي اين رژيم غاصب است.

دو سال پيش، چهره هاي آكادميك انگلستان به منظور اعلام اعتراض به سياست هاي نژادپرستانه "اسرائيل" عليه فلسطينيان روابط خود با دانشگاه هاي صهيونيستي حيفا و بار ايلان قطع كردند؛ البته سفير انگلستان در تل آويو اعلام كرد كه دولت متبوعش به طور كلي با هر گونه قطع روابط آكادميك، به ويژه با دانشگاه هاي اسرائيلي مخالف است.

شايان ذكر است كه تصميم دانشگاه هاي انگليسي مبني بر قطع روابط آكادميك و دانشگاهي با مراكز آموزشي صهيونيست نتيجه تلاش هاي گسترده فعالان فلسطيني و حاميان انگليسي ملت فلسطين بود و با وجود تلاش هاي گسترده لابي صهيونيسم كه برخي از چهره هاي عضو آن نيز به تندروي و انجام اقدامات تروريستي مشهور هستند و همچنين علي رغم آنكه در سال هاي اخير تلويزيون انگلستان در چارچوب جنگ رواني خود عليه فعالان فلسطيني برنامه هايي را نيز پخش كرده است، تكاپوهاي فعالان فلسطيني و حاميان انگليسي شان همچنان ادامه دارد. از جمله مراكزي كه فعالان فلسطيني را در خود جاي داده است، مي توان به موسسه دفاع از حق بازگشت آوارگان اشاره كرد.

ضمنا در هفته گذشته همزمان با آفريقاي جنوبي، ايالات متحده، كانادا، فلسطين و مكزيك برنامه هاي هفته مبارزه با ساخت ديوار حائل در بيش از سي دانشگاه انگليسي برپا شد كه مسئوليت برپايي آن را شماري از نهادهاي غير دولتي و جمعيت هاي دانشجويي حامي حقوق ملت فلسطين بر عهده داشتند.

بي ترديد برنامه هاي مذكور به عنوان عامل آگاهي افكار عمومي انگلستان خواهد بود و باعث مي شود تا با وجود ضعفي كه نهادهاي حامي حقوق ملت فلسطين در مقابله با لابي صهيونيسم در كشورهاي اروپايي و ايالات متحده آمريكا دارند، نوعي توازن در ميان دو طرف برقرار شود.

در اين ميان عجيب آن است كه گذشت شصت سال تنش و تشنج در منطقه خاورميانه كه نتيجه برپايي رژيم صهيونيستي بوده است، براي قانع كردن سياستمداران غربي به ويژه انگليسي ها به خطرناك بودن حمايت نامحدود از رژيم صهيونيستي كافي نيست و لندن رابطه با تل آويو را بر رابطه اش با كشورهاي عربي و اسلامي ترجيح مي دهد تا جايي كه انسان فكر مي كند اين رژيم اشغالگر قدس است كه يك كشور بزرگ و پر قدرت به شمار مي رود و همه در صدد جلب رضايتش هستند، نه انگلستان.

وقت آن فرا رسيده است كه واشنگتن و لندن حداقل براي حفظ منافع ملي شان در سياست هاي خود در قبال مسئله فلسطين تجديد نظر كنند.

سوال اينجاست كه لندن چه استفاده اي از حمايت صد ساله خود از پروژه صهيونيسم برد؟ و چه اميدي به اين پروژه بسته است، به ويژه آنكه در حال حاضر اروپا آگاهي اش نسبت به خطرات پروژه صهيونيسم و تاثير منفي آن بر منافع شهروند اروپايي بيشتر شده است؟

رژيم صهيونيستي ديگر به عنوان يك گزينه استراتژيك براي غربي ها به شمار نمي رود؛ زيرا اين رژيم تا كنون موفق به ادغام در بافت منطقه نشده و هنوز نتوانسته است تا خود را از انزوا نجات بخشد. به ديگر سخن، انگلستان هيچ نتيجه اي از بازي هاي خود نگرفته و حتي نتوانسته است مرزهاي خود را در مقابل ورود مزدوران موساد حفظ نمايد و هنوز هم مسئله اشرف مروان مصري كه جسدش را خارج از آپارتمانش در لندن يافتند، هنوز هم براي بسياري از افراد يك معما است و بعيد نيست كه موساد در اين امر شريك بوده باشد.

آيا واقعا يك مرد عاقل در وايت هول نيست كه با اتخاذ يك تصميم تاريخي و سرنوشت ساز رابطه انگلستان با پروژه صهيونيسم را قطع كند و براي برقراري يك رابطه انساني تر و عادلانه تر با خاورميانه گام بردارد و دست از حمايت رژيم صهيونيستي بكشد.


 
    490 بازديد     4 امتياز     0 نظر

 

 

 
◄ بازخواني نقش و هدف انگلستان در كودتاي 1299
      


◄ به بهانه كودتاي انگليس سوم اسفند 1299


 
   ● نويسنده: حجت الله - كريمي 

● منبع: روزنامه - رسالت - تاريخ شمسی نشر 04/12/1387


 
 
ريشه‌هاي كودتاي انگليسي سوم اسفند 1299 را بايد در تحولات پس از جنگ جهاني اول جستجو كرد. زماني كه روس‌ها پس از انقلاب اكتبر 1917 موقتا برنامه‌هاي استعماري خود را متوقف ساخته و حتي با رويكردي انتقادي به عملكرد استعماري سلاطين تزاري روسيه به الغاي امتيازات اخذ شده در زمان تزارها اقدام نمودند. نتيجه چنين رويكردي از سوي روسيه به عنوان ابرقدرتي كه مدت‌ها در ايران به مثابه رقيبي پرقدرت همواره در مقابل انگلستان به عرض ‌اندام پرداخته بود. يكه‌تازي انگلستان در ميدان سياست ايران بود.

با از ميان رفتن رقيب قدرتمندي چون روسيه و نيز رقباي ديگري نظير آلمان و عثماني پس از جنگ جهاني اول، انگليسي‌ها فعاليت‌ها و برنامه‌هاي سياست خارجي خود در قبال ايران را يكسره متوجه اين امر كردند كه چگونه موقعيت انحصاري به دست آمده را حفظ نمايند. در پي اين تصميم ابتدا دولتمردان انگليسي به اين فكر افتادند كه ساده‌ترين راه حل آن است كه از طريق‌كنفرانس صلح (كه بعد از جنگ جهاني تشكيل شده بود) قيوميت ايران را به عهده بگيرند. اما اين فكر پس از بررسي‌هاي انجام شده كه حاكي از مخالفت ايالات متحده و فرانسه بود كنار گذاشته شده و به جاي آن منزوي نگاه داشتن ايران براي پذيرش تسلط بالفعل بريتانيا در دستور كار قرار گرفت و متعاقب آن دست‌اندركاران سياست خارجي انگلستان دست به كار تهيه معاهده‌اي گرديدند كه به موجب آن ايران مي‌بايست كليه اختيارات امور مالي، نظامي و خارجي خود را به بريتانيا واگذار نمايد و در واقع مستعمره آن كشور گردد.

بنابراين سفارت بريتانيا در تهران مشغول انجام مقدمات گرديد و به همين جهت وثوق الدوله را كه سابقه‌اي طولاني در همكاري با انگلستان و همراهي با برنامه‌‌هاي آن كشور در ايران داشت به عنوان نخست‌وزير براحمدشاه تحميل كرد و در اين راه حتي وزارت امور خارجه انگلستان تقبل كرد كه در صورت پذيرش و حمايت وثوق‌الدوله از سوي احمدشاه مقرري ماهيانه‌اي را به شاه ايران پرداخت خواهد كرد. به اين ترتيب صمصام‌السلطنه نخست وزير ايران در اوايل مرداد 1297 استعفا كرد و وثوق‌الدوله در ششم مرداد همان سال رئيس الوزرا گرديد.

با تشكيل دولت توسط وثوق‌الدوله كه از چهره‌هاي شاخص انگلوفيلي چون؛ نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله شكل يافته بود. انگليسي‌ها قراردادي را كه به قرارداد 1919 موسوم گشت و توسط لرد كرزن طراحي شده بود، براي امضا به وي سپردند.

به موجب اين قرارداد بريتانيا گروهي مستشار مالي از جمله يك خزانه‌دار كل به ايران مي‌فرستاد تا هرگونه هزينه و پرداخت وجه زيرنظر آنان انجام شود. مستشاران نظامي هم عملا نيروهاي مسلح را اداره مي‌كردند. مستشاران ديگري نيز در ساير وزارتخانه‌ها، از جمله در وزارت داخله، معارف، عدليه، فلاحت و فوائد عامه به كار مي‌پردازند طبق قرارداد قواي مقننه و قضائيه حكومت پا برجا باقي مي‌ماندند، اما مي‌بايست تصميماتي كه براي بريتانيا جنبه حياتي داشت همه توسط مستشاران انگليسي اتخاذ شود. قرارداد در واقع به شكل قيوميت طراحي و به اجرا گذارده مي‌شد و از آنجايي كه از نظر زماني براي اتمام آن زمان معين نگرديده بود، موقع پايان آن به دلخواه انگليس‌ها بود. هر چند قرارداد مذكور با پرداخت رشوه‌هاي كلان به امضاء رسيد و حتي انگليسي‌ها عده‌اي از مستشاران خود را جهت انجام امور مذكور در قرارداد به ايران اعزام كردند.

اما اجرا و تصويب نهايي قرارداد به طور كامل محقق نگرديد. زيرا قرارداد مذكور با مشكلات و موانع عديده‌اي روبرو بود. از يك سو احمدشاه كه با دريافت رشوه و قول پرداخت مقرري ماهيانه از سوي انگليسي‌ها با انجام قرارداد موافقت كرده بود زماني كه در فرانسه به سر مي‌برد توسط اولياي دولت فرانسه از مضرات آن آگاه شده و از عواقبش هراسان گرديده بود. به علاوه به هنگام بازگشت از سفر اروپا زماني كه براي زيارت عتبات عاليات به عراق رفته بود با مخالفت و اعتراض علماي نجف روبرو شده و متوجه اشتباه عظيم خود گشته بود، لذا به دنبال مفري مي‌گشت تا از انجام تعهدي كه سپرده بود شانه خالي كند. از طرف ديگر با افشاي پرداخت رشوه از سوي انگليسي‌ها به امضاء‌كنندگان قرارداد و دست‌اندركاران اجراي آن، افكار عمومي، احساسات ناسيوناليستي نخبگان و ديگر اقشار مطلع مردم برانگيخته شده و به مخالفت با آن پرداخته بودند. در اين ميان دول و قدرت‌هاي بزرگ ديگر آن روز جهان، يعني فرانسه، آمريكا، روسيه و... به هيچ وجه حاضر نبودند بپذيرند كه كشوري نظير ايران با آن موقعيت فوق‌العاده استراتژيك به رايگان در چنگال انحصاري انگلستان قرار گيرد لذا تمامي تلاش‌هاي خود را براي مخالفت و عدم تصويب و اجراي آن انجام مي‌دادند. گذشته از تمامي مسائل پيش گفته دولت ايران دولتي مشروطه و صاحب مجلس ملي به شمار مي‌رفت و طبق قانون اساسي هر قراردادي براي اينكه ضمانت اجرايي و وجهه قانوني پيدا كند مي‌بايست از تصويب مجلس عبور كند و در آن برهه با توجه به تعطيلي مجلس امكان چنين اقدامي وجود نداشت. بنابراين گردانندگان سياست خارجي انگلستان علي‌الخصوص وزير خارجه آن كشور يعني لرد كرزن كه علاقه وافري به تحت سلطه قرار دادن ايران داشت، در وضعيت حساسي قرار داشتند. آنان درصدد بودند از فرصت مغتنمي كه پس از جنگ جهاني اول نصيبشان گشته بود استفاده نمايند و اگر اين فرصت را از دست مي‌دادند عواقب وخيمي در انتظارشان بود زيرا با وقوع انقلاب در روسيه، بلشويسم چونان شبحي به كشورهاي همسايه آن دولت سايه انداخته بود و با توجه به موفقيت روس‌ها در آن برهه از جذابيت نيز برخوردار بود و اگر انگليسي‌ها نمي‌توانستند ايران را تحت سلطه خود درآورند احتمال اينكه اين كشور به سوي دولت بلشويكي شوروي متمايل گردد وجود داشت و اين به معناي به خطر افتادن مستعمره گنج‌گونه انگلستان يعني هند و از دست رفتن طعمه و پايگاه مهمي چون ايران بود.

با توجه به حساسيت‌هاي فوق‌الذكر دست‌اندركاران سياست خارجي انگلستان تمامي تلاش خود را به كار گرفتند تا قرارداد را به مرحله اجرا گذارند. آنان پس از اينكه ماجراي رشوه‌گيري وثوق‌الدوله افشاء گرديد و دولت وي آماج شديدترين انتقاد ها و حملات قرار گرفت به سراغ چهره خوش‌نامي چون مشيرالدوله رفته و از وي حمايت كردند تا زمام امور دولت را در دست گرفته انتخابات مجلس را به اتمام رساند و نهايتا قرارداد به‌تصويب رسيده‌ اجراء گردد. اما شخصيتي نظير مشيرالدوله حاضر نبود به تمامي خواست‌هاي آنان تن در دهد و اگر قرار بود قرارداد را به تصويب رساند جرح و تعديل‌هاي فراواني را خواستار بود.

پس از مشيرالدوله انگليسي‌ها به دنبال فرد مطيع‌تري گشتند و سپهدار را گزينه‌اي مناسبي يافتند اما سپهدار نيز نتوانست خواسته‌هاي آنان كه همان تصويب و اجراي قرار داد بود را به سرانجام رساند.

اين تحركات و تلاش‌هاي انگليسي‌ها زماني انجام مي‌شد كه ايران در چندين نقطه حساس دچار بحران و آشوب بود و حكومت مركزي در ضعف شديدي به سر مي‌برد، از جمله در شمال ايران ميرزا كوچك‌خان قيام نموده و اداره آن قسمت از كشور را در دست گرفته بود و روس‌ها نيز از وي حمايت مي‌كردند. در آذربايجان نيز شيخ محمد خياباني علم مخالفت برافراشته بود. ايران، درست زماني كه‌انگليسي‌ها خواستار ايجاد دولت مركزي مقتدر و ارتشي قوي جهت حفظ منافع و مصالح خود در خاورميانه و جلوگيري از نفوذ بلشويسم بود، دچار چنين ضعف و فتوري گشته بود.

به اين ترتيب با بررسي‌هايي كه سفارت انگلستان در ايران انجام داده و اوضاع ايران را مورد تحليل قرار داده بود نهايتا پس از مشورت‌ها و رايزني‌هاي فراوان بين سفارت اين كشور در ايران و به طور مشخص نورمن با وزارت امورخارجه و شخص كرزن تصميم ديگري اتخاذ گرديد؛ وزارت امورخارجه انگلستان به اين نتيجه رسيد كه قرارداد 1919 عملا به بن‌بست رسيده است و اميدي به اجراي آن، آن‌گونه كه طراحي و پيش‌بيني شده بود نمي‌باشد و مي‌بايست راه ديگري براي اجراي برنامه‌ها و رسيدن به اهداف خود بيابند اين راه جديد كودتا بود. فكر كودتا از زماني قوت گرفت كه انگليسي‌ها علي‌الخصوص نورمن سفير اين كشور در ايران و ژنرال آيرون سايد فرستاده ويژه نظامي انگلستان جهت سروسامان بخشيدن به اوضاع قزاق‌ها و نيروهاي انگليسي مستقر در ايران، به اين نتيجه رسيدند كه مي بايست « دولتي مستبد» در ايران به روي كار آيد. اما اينكه چگونه و توسط چه كسي، مسئله‌اي بود كه با اقدامات تكميلي آيرون سايد و نورمن مشخص گرديد. در واقع مي‌بايست كودتاي 1299 را محصول مشترك آيرون سايد- نورمن ناميد.

آيرون سايد زماني كه به ا يران آمد. به دنبال «مردي مقتدر و مستبد» مي‌گشت كه توانايي اداره نيروهاي نظامي را دارا باشد در اين ميان وي به واسطه كلنل اسمايس با افسر ايراني گمنامي به نام رضا خان آشنا مي‌شود. رضاخان در دهكده آلاشت از توابع سوادكوه به دنيا آمده بود پدرش عباسعلي خان معروف به داداش بيك از افسران فوج سوادكوه بوده كه اندكي پس از تولد رضاخان درگذشته است و پس از فوت پدر در نزد دايي‌اش بزرگ شده، سرانجام به عنوان نيروي پياده به فوج قزاق مي‌پيوندد و پس از جنگ جهاني اول زماني كه در آترياد همدان خدمت مي‌كرد در كودتا عليه سرهنگ گلرژ شركت كرده و پس از موفقيت به درجه ميرپنجي مي‌رسد.

آيرون سايد كه ابتدا رضاخان را براي سروسامان دادن به نيروهاي قزاق مدنظر قرار داده بود با گزارش‌هاي پيشرفت كاري كه از اسمايس دريافت مي‌كرد بيش از پيش به رضاخان به عنوان فردي كه مي‌تواند به رهبري او اميدوار باشد توجه كرد. بي‌بضاعتي و عدم پيوند و ارتباط رضاخان با طبقه فاسد و منحط حاكم داوري آيرون را در اين مورد منسجم‌تر مي‌كرد.

اما آيرون سايد بزودي دريافت كه شايد در توانايي رضاخان اغراق كرده باشد. نامزدي كه آيرون انتخاب كرده بود سرباز و سركرده خوبي مي‌توانست باشد اما فاقد پايگاه و پيشينه سياسي بود و در نظر اولياي سفارت انگلستان هم نسبتا ناشناخته بود. بنابراين آيرون سايد متوجه اين مهم گرديد كه ممكن است رضاخان توانايي احراز مقام نخست‌وزيري و تشكيل واداره دولت را نداشته باشد. پس مي‌بايست همتاي غيرنظامي شناخته‌شده‌تر و با شم سياسي براي وي پيدا مي‌شد. در اين مرحله نورمن سفير انگلستان در ايران سيدضياءالدين طباطبايي را گزينه‌اي مناسب تشخيص مي‌دهد.

سيدضياءالدين طباطبايي كه در فرانسه تحصيلات خود را به اتمام رسانده بود زماني در صحنه سياسي ايران مطرح شده و نامش برسر زبان‌ها مي‌افتد كه به عنوان مديرروزنامه رعد به طرفداري دربست و بي‌چون و چرا از وثوق‌الدوله و قرارداد 1919 مي‌پردازد و سابقه شش سال وفاداري بي‌دريغ وي به منافع بريتانيا در ايران پرونده‌اي مناسب براي او به شمار مي‌رفت تا از سوي سفارت انگلستان و شخص نورمن به عنوان فردي قابل اعتماد و در عين حال مطيع و سربه‌راه براي به دست گرفتن رهبري سياسي كودتا مناسب تشخيص داده شود.انتخاب سيدضياء از نظر نورمن انتخاب بسيار مناسبي بود زيرا مفاد قرارداد كه اميد تصويب آن از نظر عوامل سياست خارجي انگلستان رخت بربسته بود. با نخست‌وزيري سيدضياء بدون تصويب و حتي با رد صوري از طرف وي به موقع اجرا گذاشته مي‌شد. مستشاران اداري و نظامي انگلستان بدون نياز به قرارداد (كه حساسيت‌هاي فراواني را برانگيخته بود) وارد ايران شده مصادر امور قرار مي‌گرفتند و ايران با حكومت سيدضياء قرص و محكم برمدار بريتانيا مي‌ماند و هيچ ضرري به منافع اقتصادي و ساير مصالح انگلستان وارد نمي‌شد.به هر تقدير با تعيين رهبران نظامي و سياسي كودتا، رضاخان در راس نيرويي قريب به 2500 نفر صبح روز 29 بهمن 1299 از قزوين به سوي تهران حركت كرد و روز دوم اسفندماه به قصد تسخير تهران و سرنگوني دولت سپهدار وارد پايتخت مي‌شود. در نخستين ساعات بامداد سوم اسفند با اندك درگيري با نيروهاي پليس و كلانتري كنترل شهر را به دست گرفت. احمدشاه روز چهارم اسفند با صدور فرمان‌هايي سيدضياءالدين طباطبايي را به رياست الوزرايي انتخاب كرده و به رضاخان نيز لقب سردار سپه اعطاء كرد.

منابع:

- لوسونور، اميل، زمينه چيني‌هاي انگليس براي كودتاي 1299، ترجمه ولي‌الله شادان، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1373

- بهار، محمدتقي، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، تهران، اميركبير، چاپ چهارم، 1371

- طلوعي، محمود، پدر و پسر: ناگفته‌ها از زندگي و روزگار پهلوي‌ها، تهران نشر علم، چاپ پنجم، 1374

- نيازمند، رضا، رضاشاه از تولد تا سلطنت، تهران، انتشارات دنياي كتاب، 1383

- مكي، حسين، تاريخ بيست‌ساله ايران، تهران، ناشر، چاپ چهارم، 1363

- غني، سيروس، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگليسي‌ها، ترجمه حسن كاشاد، تهران، نيلوفر، 1378

- مستوفي، عبدالله، شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه، تهران، زوار، چاپ سوم، 1371

 

 

 
 
    510 بازديد     0 امتياز     0 نظر

 

 


 
◄ سرگذشت ملي شدن صنعت نفت و واکنش انگليس و آمريکا
      

 


 


● منبع: روزنامه - قدس - تاريخ شمسی نشر 23/12/1388


 
 
پس از اشغال ايران توسط انگليس و شوروي و سپس آمريکا در جنگ جهاني دوم، رقابت استعمارگران بر سر منافع، خصوصا نفت، تشديد شد. دولت ايران بعد از مواجهه با تقاضاي شرکت هاي نفتي هر سه کشور، اعلام نمود که دادن هرگونه امتياز بايد به بعد از جنگ موکول شود، زيرا در زمان حاضر و به دليل وجود جنگ، وضعيت اقتصادي کشورها روشن نيست. در نتيجه تقاضاي هر سه دولت رد شد. پس از اعلام موضع دولت، روزنامه هاي حزب توده، از رد پيشنهاد شوروي به خشم آمده، دولت را به باد انتقاد گرفتند. دکتر محمد مصدق هم چند روز بعد در مجلس شوراي ملي نطق مفصلي ايراد کرد و پاسخ روزنامه ها و کشورهاي خواستار امتياز را داد و طرحي به مجلس پيشنهاد کرد.
پس از پايان جنگ جهاني دوم، انگليس و شوروي موظف بودند ظرف مدت شش ماه پس از خاتمه جنگ، نيروهاي خود را از خاک ايران تخليه نمايند، اما شوروي نه تنها از خاک ايران خارج نشد، بلکه نيروهاي ديگري هم وارد نقاط شمالي ايران کرد. در اين زمان قوام، نخست وزير ايران بود، در نتيجه سياستي که وي در قبال شوروي ها اتخاذ نمود، نيروهاي شوروي خاک ايران را ترک کردند.
يکي از اقدامات قوام، عقد قراردادي بود که بين دولت ايران و سفير شوروي در تهران به امضا رسيد. براساس اين قرارداد، نيروهاي شوروي مي بايست ظرف يک ماه و نيم خاک ايران را ترک کنند و قرار شد شرکت مختلط نفت ايران و شوروي ايجاد شود و اساسنامه آن ظرف هفت ماه براي تصويب به مجلس پانزدهم پيشنهاد گردد. در سي ام مهرماه 1326، نمايندگان مجلس شوراي ملي ماده واحده اي را به تصويب رساندند که منتفي شدن قرارداد نفت ايران و شوروي هدف اصلي آن بود. همچنين در اين ماده واحده تأکيد شده بود که دادن هرگونه امتيازي به خارجي ها ممنوع است و دولت مکلف است که به منظور استيفاي حقوق ملت ايران از نفت جنوب اقدام کند.

تحرکات انگليس و قرارداد گس - گلشاييان
دولت انگلستان از تصويب اين ماده واحده ناراضي نبود، زيرا اين طرح موجب شده بود که دست شوروي ها از منابع نفتي ايران کوتاه گردد. اما دولت انگلستان به منظور حفظ سلطه خويش بر نفت جنوب و جلوگيري از استيفاي حقوق ملت ايران با مقامات کشور وارد مذاکره شد تا قراردادي را به تصويب برساند که قرارداد 1933 را مورد تأييد و تأکيد قرار دهد. در پي اين قرارداد که به قرارداد «گس- گلشاييان» يا قرارداد الحاقي (الحاقي به قرارداد 1933) مشهور گشت، مخالفت ها و اعتراض هاي شديدي از سوي بعضي از نمايندگان و همچنين از سوي بخش آگاه جامعه ايران بالا گرفت.
قرارداد الحاقي در تاريخ 26 تير ماه 1328، به عنوان ضميمه قرارداد اصلي، يعني امتيازنامه 1932 به امضاي گلشاييان نماينده دولت ايران و وزير دارايي وقت و «گس» نماينده شرکت نفت رسيد. به رغم اينکه برخي از مواد قرارداد به نفع ايران بود، اما در واقع اين دولت بريتانيا بود که طبق قرارداد توانست به اعتبار قانوني قرارداد دارسي که به تصويب مجلس نرسيده بود، بيفزايد و همچنين تمديد 33 ساله آن را تأييد و تقويت کند. بر اساس قرارداد گس - گلشاييان سلطه انگليس بر منابع نفتي ايران تا سال 1361 شمسي تضمين مي شد. براساس ماده ده قرارداد الحاقي، مقررات قرارداد 1933 در کمال اعتبار و قوت خود باقي بود و دولت ايران براحتي نمي توانست آن را لغو نمايد. اما گفت و گوهاي مقدماتي و پيراموني آن به مردم ايران آگاهي بخشيد و مبارزه براي دفاع از حقوق اساسي ايران را از حالت پارلماني به يک جهاد ملي تبديل کرد.
آية ا... کاشاني تلاش کرد تا مبارزه را هدف دارتر نمايد. وي اعلاميه شديد اللحني عليه شرکت نفت صادر کرد و در آن خواهان لغو امتياز شد. طرح لغو امتياز نفت در بين مردم، براي انگليس و رژيم بسيار گران بود و براي خود آية ا... کاشاني هم تبعيد به لبنان را در پي داشت.

تشکيل مجلس شانزدهم و نخست وزيري رزم آرا
مجلس شانزدهم در 20 بهمن 1328 آغاز به کار کرد و دولت ساعد به دليل عدم راي اعتماد در 27 اسفند ماه همين سال ساقط شد و علي منصور به خواست سفارت انگليس بر شاه تحميل و مامور تشکيل کابينه گرديد. منصور براي جلب رضايت نيروهاي مذهبي از آية ا... کاشاني که در لبنان در تبعيد به سر مي برد دعوت کرد تا به ايران بيايد؛ ورود آية ا... کاشاني نه تنها به نفع منصور نبود، بلکه تظاهرات خود جوش مردمي را نيز درپي داشت.
آية ا... کاشاني يک هفته پس از ورود، در 28 خرداد ماه پيامي به مجلس شورا فرستاد که توسط دکتر مصدق در صحن مجلس قرائت گرديد. اين پيام در واکنش به طرح درباره قرارداد الحاقي در مجلس شورا، توسط منصور بود. منصور که از يک طرف با از دست دادن پشتوانه خود، يعني انگليس مواجه شد و از طرف ديگر با مخالفت هاي پي در پي آية ا... کاشاني روبرو گرديد، به ناچار در پنجم تيرماه، پس از سه ماه حکومت، مجبور به استعفا شد و رزم آرا جايگزين وي گرديد و به نخست وزيري رسيد.
مسأله مهمي که رزم آرا مامور آن شد، تصويب لايحه الحاقي گس-گلشاييان بود که در زمان منصور به مجلس تقديم شده و در کميسيون نفت تحت بررسي بود. کميسيون موظف بود قرارداد الحاقي را بررسي و نظرات خود را به مجلس اعلام کند. پس از بحث هاي فراوان، کميسيون در 19 آذر ماه، گزارش و نتيجه کار خود را به اين شرح به مجلس تقديم کرد: «چون قرارداد الحاقي کافي براي استيفاي حقوق ايران نيست، لذا مخالفت خود را با آن اظهار مي دارد.»سرانجام روز 26 آذر ماه، گزارش کميسيون در مجلس طرح شد و مجلس به آن راي مثبت داد و بدين ترتيب قرارداد گس - گلشاييان از دور خارج شد.

ملي شدن نفت
نمايندگان در کميسيون نفت در خلال بحث هاي خود، از ملي شدن صنعت نفت سخن به ميان مي آوردند. هنگام تصويب گزارش کميسيون نفت طرحي با امضاي يازده نفر، مبني بر ملي شدن صنعت نفت به مجلس تقديم شد، اما چون امضاي کافي نداشت، مطرح نشد.
از سوي ديگر رزم آرا تلاش مي کرد تا راه حلي براي خروج از بن بستي که کميسيون نفت براي او به وجود آورده بود، به دست آورد، بنابراين سعي مي کرد با تمام توان از ملي شدن صنعت نفت جلوگيري کند. وي پس از مصوبه 26 آذر ماه مجلس، در سوم دي ماه، در جلسه خصوصي مجلس شرکت کرد و به شدت عليه ملي شدن نفت، سخن راند و در پايان با صراحت تمام گفت: «ملي کردن صنعت نفت بزرگترين خيانت است.» دو روز بعد، وزير دارايي، غلامحسين فروهر به مجلس آمد و ضمن مخالفت با ملي شدن صنعت نفت، لايحه قرارداد گس- گلشاييان را مسترد کرد.
روز 8 دي ماه به دعوت آية ا... کاشاني و برخي احزاب جبهه ملي، جمعيتي چند هزار نفري در ميدان بهارستان تجمع و در خاتمه قطعنامه اي صادر کردند که در آن به استرداد قرارداد الحاقي اعتراض شد.
پس از کارشکني هاي مداوم و شگردهاي توطئه آميز رزم آرا، رهبران نهضت ملي شدن نفت به اين نتيجه رسيدند که در اين برهه، مانع اصلي، شخص رزم آرا ست. در آن زمان نهضت مردمي به رهبري آية ا... کاشاني، جبهه ملي به رهبري دکترمصدق به همراه برخي از نمايندگان مجلس و فداييان اسلام به رهبري شهيد نواب صفوي براي ملي شدن نفت تلاش مي کردند. نواب صفوي و فداييان اسلام تصميم گرفتند تا با يک اقدام انقلابي، سد راه نهضت ملي، يعني رزم آرا را از ميان بردارند.
پس از رزم آرا ديگر هيچ يک از نمايندگان وابسته به انگليس را ياراي مقابله با نهضت ملي شدن نفت نبود؛ از اينرو کميسيون نفت، پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت در سراسر کشور را پذيرفت و طرح زير را به مجلس تقديم کرد. نظر به اينکه ضمن پيشنهادهاي واصله به کميسيون نفت مبني بر ملي شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورد توجه و قبول کميسيون قرار گرفته و از آنجايي که وقت کافي براي مطالعه در اطراف اجراي اين اصل باقي نيست، کميسيون مخصوص نفت از مجلس شوراي ملي تقاضاي دو ماه تمديد مي نمايد. بنابر اين ماده واحده ذيل را با قيود دو فوريت براي تصويب، تقديم مجلس شوراي ملي مي نمايد. ماده واحده: مجلس شوراي ملي تصميم مورخ 1329/12/17 کميسيون مخصوص نفت را تأييد و با تمديد مدت موافقت مي نمايد. تبصره 1) کميسيون نفت مجاز است از کارشناسان داخلي و خارجي در صورت لزوم دعوت نمايد و مورد استفاده قرار دهد.
تبصره 2) آقايان نمايندگان حق دارند تا پانزده روز بعد از تشکيل کميسيون حق حضور داشته باشند.
سرانجام ماده واحده ملي شدن صنعت نفت در روز 24 اسفند در مجلس شوراي ملي مطرح شد و به اتفاق آرا به تصويب رسيد. و بالاخره در 29 اسفند 1329 مجلس بر ملي شدن صنعت نفت صحه گذاشت و گزارش پيشنهادي کميسيون نفت را به شرح زير تصويب نمود:
«به نام سعادت ملت ايران و به منظور تامين صلح جهان، امضاءکنندگان ذيل پيشنهاد مي نماييم که صنعت نفت ايران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملي شود، يعني تمام عمليات اکتشاف، استخراج و بهره برداري، در دست دولت قرار گيرد.» پس از به نخست وزيري رسيدن مصدق در ارديبهشت 1330 و اصلاح جزيي در گزارش 9 ماده اي کميسيون نفت، اجراي قانون ملي شدن صنعت نفت در سرلوحه برنامه دولت قرار گرفت.
با ملي شدن نفت هيئت خلع يد به جنوب عزيمت نموده و تابلوي «رياست شرکت» از سر در دفتر مرکزي خرمشهر کنده شد و به جاي آن «هيئت مديره موقت» نصب گرديد. از آن پس کليه تاسيسات و ادارات شرکت زير نظر هيئت مديره جديد بود؛ کارکنان خارجي که از اين رويداد ناراضي بودند، در تاريخ دهم مهرماه 1330 همگي ايران را ترک نمودند.

بازگشت خارجيان و تشکيل کنسرسيوم 1330
آنچه نگاشته شد مروري بود بر مهمترين وقايع منجر به ملي شدن صنعت نفت ايران که بيشتر تلاش فعالان حوزه قانونگذاري و دولتمردان و نخبگان جامعه را در برمي گرفت؛ اما حقيقت اين است که صنعت بزرگ نفت در فرايندي طولاني با گذر از پيچ و خم ها و فراز و نشيب هاي بسيار گريبان خود را از دست بيگانگان به در آورده و پس از افت و خيز بسيار سايه سنگين خارجي ها را از سر خود کم کرده است.
اين مسأله ساده اي نيست که تا زمان ملي شدن صنعت نفت تعداد کارمندان عالي رتبه ايراني در تمام مناطق نفت خيز و ادارات شرکت نفت از 30 نفر تجاوز نمي کرده است؛ با اين وصف بايد ملي شدن صنعت نفت را به عنوان يک نقطه آغاز براي بومي شدن اين صنعت پيچيده در نظر گرفت. صنعتي که تماما وارداتي بود. نفت و يکسره شدن کار کمپاني نفت ايران و انگليس پايان نمي يابد و بعد از اين واقعه باز حضور خواهران نفتي و تشکيل کنسرسيومي جديد را در تاريخ هفتم آبان ماه 1333 شاهد هستيم؛ در اين تاريخ قراردادي بين دولت ايران از يک سو و کنسرسيومي از شرکتهاي صاحب نام نفتي منعقد شد.
شرکتهاي عضو کنسرسيوم نفت ايران دو شرکت به نام هاي «شرکت سهامي اکتشاف و توليد نفت ايران» و «شرکت سهامي تصفيه نفت ايران» تشکيل دادند که روي هم «شرکتهاي عامل نفت ايران» ناميده مي شد. اين دو شرکت به ترتيب اختيار اکتشاف و توليد نفت خام و گاز طبيعي در حوزه معيني در جنوب ايران به نام «حوزه قرارداد» و تصفيه نفت خام و گاز حاصله را عهده دار بودند. شرکتهاي عامل نفت ايران طبق قوانين کشور هلند تشکيل شده و در ايران به ثبت رسيده بودند. هريک از شرکتهاي عضو کنسرسيوم نفت ايران يک شرکت بازرگاني تأسيس کرده و در ايران به ثبت رسانده بودند که منفردا و مجزا از يکديگر عمل کرده و نفت خام و گاز طبيعي حاصل از حوزه قرارداد را از شرکت ملي نفت ايران خريداري کرده و به خارج از کشور صادر مي کردند. اين شرکتهاي بازرگاني همچنين بخشي از نفت خام خريداري شده را پالايش نموده و به صورت فرآورده به خارج صادر مي کردند. تعهدات مالي شرکتهاي بازرگاني تاسيس شده در دل شرکتهاي عضو کنسرسيوم، عبارت بود از يک پرداخت مشخص تحت عنوان حق الارض که شامل کليه نفت خام صادراتي مي شد و ماليات بر درآمدي بود که به نسبت درصدي از منافع حاصل از صدور نفت بر اساس بهاي اعلان شده نفت خام به دولت ايران مي پرداختند. (اين درصد از 23 آبان ماه 1349 به 55 درصد افزايش يافت.)

وظايف و اختيارات شرکت ملي نفت ايران تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي
تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي شرکت ملي نفت ايران کار توزيع و فروش فرآورده هاي نفتي و گاز طبيعي جهت مصارف داخلي را به عهده داشت. شرکتهاي عامل نفت ايران فرآورده هاي نفتي، گاز طبيعي و نفت خام مورد نياز براي مصارف داخلي را به شرکت ملي نفت ايران تحويل مي دادند.
شرکت ملي نفت ايران همچنين مسئوليت تامين، نگهداري و اداره خدمات پشتيباني توليد را تحت عنوان «خدمات غيرصنعتي» به عهده داشت که در مقابل «عمليات صنعتي» قرار مي گرفت که انحصارا در اختيار خارجيان بود. تاسيسات ثابت صنعت نفت ايران در اين دوره اگرچه متعلق به شرکت ملي نفت ايران بود، اما بر اساس قرارداد، شرکتهاي عضو کنسرسيوم حق استفاده انحصاري از آنها را در طول مدت قرارداد داشتند.
با آغاز فعاليت کنسرسيوم اگرچه قراربود قانون ملي شدن نفت اجرا شود اما در عمل دولت ايران و شرکت ملي نفت اختيارات بسيار محدودي داشتند؛ تا مهرماه 1353 اعضاي کنسرسيوم بدون دخالت دولت ايران براي تعيين ميزان توليد و قيمت نفت که عوامل اصلي و تعيين کننده درآمد کشور بودند، تصميم مي گرفتند و دولت ايران در اين خصوص هيچ اختياري نداشت. از سال 1353 و تشکيل شرکت سهامي خاص خدمات نفت ايران(osco) تغييرات عميق و عمده اي در ارتباط با نحوه نظارت و دخالت دولت در کار کنسرسيوم به وجود آمد اما واقعيت اين است که تا وقوع انقلاب اسلامي، مالکيت ايران بر منابع نفتي خود به طور کامل تحقق نيافته بود.

وقوع انقلاب اسلامي و اعتصابات گسترده در صنعت نفت
شعله هاي خشم مردم از دستگاه حکومت پهلوي بتدريج تمام کشور را در بر مي گرفت. نفت، صنعت مادر و اصلي ترين شريان اقتصادي کشور بيش از اين نمي توانست نظاره گر حضور بيگانه و تحمل تحقير ديرپايي باشد که از ابتداي قرارداد دارسي بر نيروهاي بومي روا داشته مي شد. سرانجام در آبان ماه 57 نخستين جرقه اعتصابات در مناطق نفت خيز جنوب زده شد و در يک اقدام نسبتا هماهنگ، گروههاي کارگري دست از کار کشيدند. بتدريج دامنه اعتصابات به شرکت خاص خدمات نفت ايران (OSCO) نيز که در اختيار خارجي ها بوده و عمليات توليد را راهبري مي کرد، کشيده شد.
گروههاي منسجم کارگري و کارمندي چند نقطه از منطقه شرکتي نيوسايت از جمله ساختمان مرکزي شرکت نفت در اهواز موسوم به دوطبقه را محل تجمع خود قرار داده و ظهرها به نماز جماعت مي ايستادند تا بر نگراني روز افزون چشم آبي ها که از پس پنجره هاي نيمه باز دفاتر خود، به اين تجمعات روز افزون مي نگريستند، بيفزايند.
به سرعت دامنه اعتصابات گسترده شد، آبادان که مثل هميشه پيشگام بود و گچساران و خارک و مارون و آغاجاري و مسجدسليمان و هفتکل؛ هفت اقليم نفت ايران تصميم تاريخي خود را گرفته بودند. کارکنان پالايشگاه تهران نيز که در مرکز حوادث انقلاب بودند. در جنوب اما کار به همين سادگي ها نبود؛ کارکنان ايراني که در طول سالهاي بعداز ملي شدن نفت بتدريج برتعدادشان افزوده شده و بجز راهبري عمليات و مديريت ميدانهاي نفتي، تقريبا برتمام امور راه اندازي و نگهداشت تاسيسات اشراف داشتند، اکنون دست از کار کشيده و به صفوف متراکم مردم و انقلاب پيوسته اند.
لذا ماموران امنيتي تلاش مضاعفي براي برگرداندن نيروهاي گريزپاي نفت آغاز کردند و فشارها از هرسو بر اعتصاب کنندگان فزوني مي گرفت. بستن شيرهاي نفت اوضاع را بکلي دگرگون کرده و انقلاب را به پيروزي نزديک ساخته بود؛ موقعيت دشواري بود و بيم آن مي رفت که رژيم با شکستن اعتصابات و از سر گيري صادرات نفت جاني تازه گرفته و روحيه انقلابيون را نيز خدشه دار سازد. کارکنان نفت جنوب تا اين زمان به هر دردسري که بود در برابر فشارهاي مختلفي که از بيرون صنعت وارد مي شد، دوام آورده و به اعتصاب خود ادامه مي دادند اما يک نيروي قاهري نياز بود که شر برخي مديران خارجي را که بي اعتنا به اوضاع کلي کشور و خواسته مردم، براي پايان دادن به اعتصابات و برگرداندن اجباري کارکنان به تاسيسات مي کوشيدند، از سر اعتصابيون کم کند. دراين مقطع از انقلاب نيروها و تشکل هاي سياسي فعال که تا اين زمان؛ دورادور مراقب وضعيت اعتصابيون بودند، لازم دانستند که در چند مورد مستقيما وارد عمل شوند از جمله در برخورد با برخي مديران شرکت خاص خدمات نفت ايران که بي توجه به اوضاع جاري و خواست عموم، همچنان بر طبل توليد و صدور نفت مي کوبيدند.
باري اختلافات که بالا گرفت يکي دو تن از مديران ارشد و مياني نفت جنوب جان بر سر لجاجت خود نهاده و از ميان رفتند. در ششم دي ماه 57 درست در زماني که سران کشورهاي غربي و آمريکا در گوادلوپ گرد هم آمده، اجلاس فشرده اي را در باب اوضاع ايران پي مي گرفتند، انتشار يک خبر تکان دهنده در رسانه ها، سران دنياي صنعتي را شگفت زده کرد: «امروز صادرات نفت ايران بکلي قطع شد!»

خروج خارجيان و راهبري صنعت نفت توسط متخصصان ايراني
سرانجام اختيار امور تاسيسات نفتي به دست کارکنان ايراني افتاد و خارجي ها براي دومين بار درتاريخ صنعت نفت مهياي رفتن شدند. در مناطق خارجي نشين اهواز، آبادان و ساير مناطق، کارشناسان آمريکايي و اروپايي با شتاب هرچه تمام بخشي از اموال، اثاثيه شخصي و اتومبيل هاي خود را به حراج گذاشته و خانه و باغ ها را رها نموده و مناطق نفت خيز را ترک مي کردند.
آنان اما با توجه به وضعيت اداره و راهبري صنعت نفت ايران که به نظر مي رسيد بدون حضور خارجيان سامان نخواهد يافت، تصور مي کردند اين اتفاق نيز چيزي شبيه جريان خلع يد و خروج يکباره انگليسي هاست که بتدريج فرو کش نموده و آنان بزودي بازخواهند گشت.
فرودگاه اهوازکه زماني ورود به موقع کارشناسان خارجي را تسهيل مي کرد، اکنون در آخرين روزهاي مانده به پيروزي انقلاب اسلامي، با پروازهاي پي درپي، خروج ناگهاني آنان را سرعت مي بخشيد؛ در آستانه در ورودي فرودگاه، يک مهندس ميانسال آمريکايي در حالي که چمدانش را پشت سر مي کشيد، روبه يکي از کارمندان ايراني، گفت: دوباره مي بينمت دوست عزيز! ما زود بر مي گرديم! و او بي درنگ پاسخ داد: نه اين بار نه! بعيد است دوباره برگرديد!

 

 

عالمي كه انگليس را از پا درآورد
      


◄ به بهانه 22 اسفند سالروز رحلت مجاهد نستتوه آيت الله كاشاني


 
   ● نويسنده: حجت الله - كريمي 

● منبع: روزنامه - رسالت - تاريخ شمسی نشر 21/12/1387


 
 
آيت‌الله سيد ابوالقاسم كاشاني در سال 1260 ش در تهران متولد شد. پدرش آيت‌الله سيد مصطفي كاشاني؛ از علما و مراجع بزرگ شيعه بود. در سن 16 سالگي به اتفاق پدر به عراق عزيمت كرد و در نجف اشرف مركز علمي جهان تشيع به تحصيل پرداخت و علاوه برجلسات درس پدرش در محضر آيات حاج ميرزا خليل تهراني و آيت الله آخوند ملامحمد كاظم خراساني از علماي فعال و رهبران مشروطه شركت جست. و در سن 25 سالگي به درجه اجتهاد نايل آمد. مقام علمي آيت الله كاشاني به آنجا رسيد كه مرحوم آيت‌الله ميرزا محمدتقي شيرازي مرجع عالي قدر شيعه و رهبر انقلاب عراق در كليه موارد استفتائي كه خود در آنها احتياط داشتند؛ از نظرات آيت ‌الله كاشاني استفاده مي‌كردند اما آيت الله كاشاني علي‌رغم مراجعه فراوان مردم به ايشان جهت انتشار رساله عمليه تا آخر عمر از انتشار رساله خودداري ورزيدند و زماني كه از ايشان سوال شد كه چرا از صدور رساله عمليه امتناع مي‌نمايد؛ گفتند: «من مي‌دانستم كه بايد در معركه و نبرد مسلحانه با انگليس خود را آماده سازم.»
از جمله فعاليتهاي مهم ايشان در نجف اشرف تاسيس مدرسه علوي در اين شهر بود كه آيت‌الله كاشاني شخصا اداره آنجا را برعهده داشتند. در اين مدرسه علاوه بر علوم و معارف اسلامي؛ معلمين و اساتيدي براي تدريس رشته‌هاي مختلف از قبيل رياضيات و تعليم فنون نظامي و... فعاليت داشتند.
آيت‌الله كاشاني از همان اوان جواني در بطن حوادث سياسي اجتماعي جهان اسلام حضوري فعال و موثر داشت. در نهضت مشروطه به عنوان مشاور در كنار آيت‌الله آخوند خراساني حضور داشت و در جنگ جهاني اول و در زماني كه نيروهاي انگليسي برخي از شهرهاي عراق را اشغال كرده بودند؛ در صف نخست نيروهاي نظامي قرار گرفته و به همراه ياران و دوستان خويش با شركت در جنگهاي چريكي و پي‌درپي نيروهاي متجاوز انگليسي را در منطقه «كوت العماره» زمينگير كردند و سرانجام پس از هجده ماه نبرد و مقاومت به كمك دولت عثماني؛ نيروهاي انگليسي را وادار به تسليم كردند.
همچنين در انقلاب 1920 عراق حضور و نقشي منحصر به فرد داشت. وي به منظور آماده كردن مردم و سران عشاير و قبايل عرب براي مبارزه با سلطه استعماري انگلستان؛ از نجف به كاظمين عزيمت نموده و از آنجا به فعاليتهاي ضد استعماري پرداختند. حركت ايشان در اين شهر مورد تائيد آيات شيخ‌الشريعه اصفهاني و محمدتقي شيرازي قرار گرفت و عشاير عراق نيز به حمايت از ايشان پرداختند.
آيت‌الله كاشاني طرح مقابله مسلحانه با انگلستان را مطرح ساختند و با مشاوره و مشورت با آيت‌الله محمدتقي شيرازي از ايشان خواستند فتواي جهاد عليه دشمن را صادر نمايند. با موافقت و صدور فتوا از سوي آيت ‌الله شيرازي قيام در سراسر مناطق اشغالي برپا شد و برخي از شهرها نيز توسط آنان آزاد شدند. اما بنا به دلايل مختلف انقلاب عراق نهايتا شكست خورد. پس از شكست انقلاب آيت‌الله كاشاني با توصيه برخي دوستان و سران عشاير براي در امان ماندن از كينه نيروهاي انگليسي عازم ايران شد.
آيت‌الله كاشاني حتي پس از عزيمت از عراق به ايران بازهم حضور و فعاليت خود را در صحنه‌هاي سياسي - اجتماعي كنار نگذاشت. ايشان در سال 1300 زماني كه تازه از عراق به ايران بازگشته بود؛ در صدد ايجاد وحدت ميان روحانيت براي مقابله با قدرتهاي حاكم برآمد. وي به عنوان يك تكليف شرعي به حضور و فعاليت در صحنه‌هاي سياسي مي‌نگريست.
پس از سپري شدن دوران خفقان سياسي حكومت رضا شاه فعاليت‌هاي آيت‌الله كاشاني بيشتر و محسوس‌تر مي‌گردد. پس از شهريور 1320 و سقوط رضا شاه و در زماني كه ايران تحت سيطره انگلستان و روسيه قرار گرفته بود آيت‌الله كاشاني رهبري مبارزات عليه انگلستان و تلاش براي حفظ استقلال رو به نابودي كشور را پي گرفت. و با انتشار اعلاميه‌‌اي مبني بر تعلق داشتن ايران به ايرانيان و آگاهي بخشي در خصوص حفظ ذخاير ملي علي ‌الخصوص نفت بيش از پيش خشم انگلستان را برانگيخت. به همين جهت در خرداد 1322 تعدادي از افسران ونيروهاي انگليسي براي دستگيري ايشان به منزل وي هجوم بردند كه با هوشياري حاميان آيت‌الله كاشاني؛ اين اقدام بلااثر ماند. اما انگليسيها كه هنوز خاطره تلخ مبارزات آيت‌الله كاشاني در انقلاب 1920 عراق را به خاطر داشته و از تاثير و نفوذ ايشان وحشت داشتند به دولت وقت؛ علي سهيلي فشار آورده و از وي خواستند آيت‌الله كاشاني را تبعيد نمايد.
بدين ترتيب ايشان به بهانه حمايت و طرفداري از آلمان و تشكيل ستون پنجم آن كشور در ايران مدت 28 ماه را در زندانهاي متفقين به سر برد. ايشان هنگامي كه در زندان به سر مي‌بردند از سوي مردم براي نمايندگي مجلس شوراي ملي كانديدا شده و به عنوان نماينده تهران انتخاب شدند اما به دستور ستاد مشترك ارتش‌هاي متفقين نام ايشان از فهرست نمايندگان مجلس حذف گرديد.
با پايان جنگ جهاني دوم در 24 مرداد 1324؛ آيت‌الله كاشاني نيز از حبس آزاد شده ودر كرمانشاه و شهرهاي همدان و قم استقبال شاياني از ايشان به‌عمل آمد. تا اينكه روز 31 شهريور 1324 در ميان انبوه استقبال كنندگان وارد تهران شد.
آيت‌الله كاشاني بلافاصله پس از تبعيد مجددا فعاليتهاي سياسي و مبارزاتي خويش را پي گرفتند و در اين راه مسافرتهاي متعددي به شمال ايران داشته و سپس با عده زيادي از روحانيون و ياران ديگر خود دست به يك راهپيمايي و مسافرت اعتراض‌آميز سياسي به سمت مشهد مقدس زد. اين اعتراضات عليه دولت قوام‌السلطنه كه قصد داشت با انجام انتخابات فرمايشي طرفداران قدرتهاي خارجي را وارد مجلس نمايد انجام گرفت. در پي اين اقدام آيت‌الله كاشاني در تير 1325 در سبزوار دستگير و به يكي از روستاهاي اطراف قزوين تبعيد شد.
پس از سقوط دولت قوام و با فشار افكار عمومي و حمايت مردم از آيت‌الله كاشاني ايشان پس از سپري نمودن يك سال تبعيد؛ در خرداد 1326 آزاد و به تهران مراجعت نمود. پس از بازگشت از قزوين مجددا مبارزات سياسي به رهبري آيت‌الله كاشاني ادامه يافت. ايشان با برگزاري مراسم سخنراني؛ نماز عيدين و... مردم را عليه استعمار انگلستان به مبارزه فرا مي‌خواند. وي كه به عنوان سد راه منافع و مطامع استعماري انگلستان در ايران علي‌الخصوص امتياز نفت و همچنين به عنوان مانع و رادعي عظيم در مقابل استبداد و فزون خواهي‌هاي محمدرضا شاه فعاليت مي‌كرد؛ در پي تيراندازي به شاه در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران؛ دستگير و پس از انتقال به قلعه فلك‌الافلاك لرستان به لبنان تبعيد شد.
آيت‌الله كاشاني در حالي كه در تبعيد در لبنان به سر مي‌برد در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شوراي ملي از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و پس از آن اعتراضات مردمي براي بازگشت ايشان و خاتمه تبعيد بالا گرفت. دولت وقت ناچار به تبعيد پايان داد و با ارسال تلگرافي بازگشت آيت‌الله كاشاني به ايران را بلااشكال دانست. آيت‌الله كاشاني پس از يكسال و چهارماه در 20 خرداد 1329 در ميان استقبال باشكوه مردم به وطن بازگشت.
باز هم بازگشت آيت‌الله كاشاني مرحله‌اي تازه از مبارزات و فعاليتهاي ايشان بود. اين بار در مخالفت با دولت سپهبد علي رزم‌آرا كه از سوي انگلستان و براي ممانعت از ملي شدن صنعت نفت به سركار آمده بود چهره نمود. آيت‌الله كاشاني در اين زمينه با صدور اعلاميه شديداللحني مردم را به مقاومت و مبارزه در مقابل اين دولت فراخواند. به دنبال انتشار اعلاميه ايشان؛ بازار تهران تعطيل و هزاران نفر از مردم در خيابان بهارستان اجتماع نموده و مانع از ورود رزم‌آرا به مجلس شدند.
فعاليت آيت‌الله كاشاني در جريان نهضت ملي شدن نفت ادامه يافته و در همين راستا در هشتم دي ماه 1329 در اجتماع و سخنراني‌اي كه در ميدان بهارستان به دعوت ايشان و سايرگروههاي سياسي برگزار شده بود؛ قطعنامه‌اي صادر شده و در آن ملي كردن صنعت نفت خواسته قاطبه ملت ايران قلمداد گرديد. در اين رابطه آيت‌الله كاشاني با صدور اعلاميه‌اي نظرات خود را در مورد ملي نمودن صنعت نفت ابراز داشت و آن را وظيفه و تكليف ديني ملت مسلمان ايران دانست. علي‌رغم خيزش ملت ايران و روند روبه رشد نهضت ملي كردن صنعت نفت؛ رزم‌آرا مانع بزرگي برسر راه به شمار مي‌آمد. اما اين مانع نيز به دست فداييان اسلام از سر راه برداشته شد. در شانزدهم اسفند 1329 رزم‌آرا به وسيله خليل طهماسبي از اعضاي فدائيان اسلام و نيز از پيروان آيت‌الله كاشاني در صحن مسجد امام به قتل رسيد. بدين ترتيب مهمترين مهره استعمار از بازي سياسي حذف گرديد و جريان ملي شدن نفت به سرانجام خويش نزديك شد. آيت‌الله كاشاني در مصاحبه‌اي مطبوعاتي ضمن تقدير از حركت خليل طهماسبي خواستار آزادي وي شد و اظهار داشت: «در حقيقت حكم اعدام رزم‌آرا را ملت صادر كرده است.»
بي‌شك ملي شدن صنعت نفت حاصل تلاشهاي نيروهاي مختلف مردمي به رهبري آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق بود. لذا پس از ملي شدن صنعت نفت؛ مصدق براي اجراي قانون ملي شدن نفت با حمايت آيت‌الله كاشاني به نخست وزيري انتخاب شد. آيت‌الله كاشاني پس از انتخاب مصدق به نخست‌وزيري در حمايت از وي اعلام كرد: دست وي را در انتخاب وزيران باز خواهد گذاشت و دخالتي در تشكيل كابينه نخواهد كرد.
اما اوج حمايت آيت‌الله كاشاني از دولت مصدق زماني رخ داد كه مصدق پس از اختلاف با شاه بر سر فرماندهي كل قوا استعفا كرد و شاه كه از قدرت بيش از حد وي هراسان شده بود بلافاصله احمد قوام سياستمدار كهنه كار را مامور تشكيل كابينه نمود. احمد قوام با تجربه‌ سياسي خود سعي كرد جو رعب و وحشت را در كشور حاكم گردانيده و پايه‌هاي دولت خود را محكم نمايد. در همين راستا تانكها و نيروهاي نظامي در قسمتهاي مختلف شهر مستقر شدند و عملا حكومت نظامي در تهران آغاز شد اما در اين زمان آيت‌الله كاشاني اعلاميه‌اي صادر و مردم را به جهاد فراخواند. در قسمتي از اعلاميه ايشان آمده بود:... «برعموم برادران مسلمان من لازم است كه در اين جهاد اكبر كمر همت محكم بربسته و براي آخرين مرتبه به صاحبان سياست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سيطره گذشته محال است.»پس از انتشار اين اعلاميه و پس از بي‌اثر ماندن تلاشهاي شاه ودولت براي سازش آيت‌الله كاشاني؛ قوام درشب 29 تير 1331 حكم دستگيري آيت‌الله كاشاني را صادر كرد. اما ماموران دولتي زمان مراجعه به منزل ايشان با سيل عظيمي از ياران و پيروان آيت‌الله كاشاني مواجه شدند كه حراست از جان رهبر خويش را برعهده گرفته بودند. بنابراين اين اقدام نيز بلا اثر ماند و آيت‌الله كاشاني با انجام مصاحبه‌اي و تنها با بيان جمله‌اي بساط دولت قوام را برچيد. وي گفت: روي كار آمدن دولت قوام طبق نظر انگليسي‌ها انجام گرفته و ما تا آخرين قطره خون ايستادگي خواهيم كرد و اگر قوام تا 48 ساعت ديگر؛ استعفا ندهد؛ خود كفن مي‌پوشم و پيشاپيش صفوف مردم مسلمان حكومت او را سرنگون مي‌كنم با ايراد اين سخن مردم در قيام حماسه‌وار روز سي‌ام تيرماه 1331 تنها ظرف مدتي كمتر از بيست ساعت دولت قوام را سرنگون ساختند. اما علي‌رغم چنين حمايتهايي اختلافات ميان مصدق و آيت‌الله كاشاني پس از سي‌ام تير روزبه‌روز گسترش يافت و البته در اين ميان استعمار انگلستان بي‌نقش نبود. آنان كه ريشه تمامي اين حركتهاي مردمي را از آيت‌الله كاشاني مي‌دانستند به تخريب شخصيت ايشان پرداخته و براختلاف دامن زدند و كار به جايي كشيد كه عده‌اي به طرفداري از مصدق به خانه آيت‌الله كاشاني حمله كردند و منزل ايشان را به آتش كشيدند. اين اختلافات موجب شد تا مصدق به توصيه‌هاي آيت‌الله كاشاني در مورد وقوع كودتا توجهي ننمايد و در نتيجه در روز 28 مرداد در حالي كه مهمترين پشتوانه خود را از دست داده بود به دست عده‌اي اوباش و كودتايي با منشاء و حمايت خارجي سقوط كرد. پس از كودتاي 28 مرداد 1332 و روي كار آمدن دولت زاهدي نيز مبارزات آيت‌الله كاشاني همچنان تداوم يافت و در جريان قرارداد كنسرسيوم نفتي به شدت با انعقاد آن به مخالفت برخاست و با انتشار اعلاميه‌اي به مردم درباره خيانتهاي زاهدي هشدار داد. ايشان در اين اعلاميه راجع به تجديد رابطه با انگلستان اعلام كرد روزي كه دولت تجديد رابطه را اعلام كند روز عزاي ملي است و مردم بايد نوار سياه به سينه خود نصب كنند. همچنين در جريان انتخابات دوره هجدهم مجلس شوراي ملي؛ با انتشار شبنامه‌اي به افشاگري در مورد فرمايشي بودن اين انتخابات پرداخت. در ادامه مبارزات آيت‌الله كاشاني؛ شاه براي رهايي از خطر ايشان در مقابل پيوستن به پيمان نظامي «سنتو» دست پيش را گرفته و به بهانه قتل رزم‌آرا و شركت ايشان در اين اقدام؛ وي را دستگير و محاكمه و زنداني نموده و حتي ايشان را تا پاي اعدام كشاند. اما با حمايت يكپارچه علما از اين اقدام صرفنظر كرده و پس از مدتي ايشان را آزاد ساخت. سرانجام اين مجاهد خستگي‌ناپذير در 22 اسفند 1340 رخ در نقاب خاك كشيد و با تشييع با شكوه مردم مابين حرم حضرت عبدالعظيم و امامزاده حمزه به خاك سپرده شد.
 
    112 بازديد     0 امتياز     0 نظر

◄ افراد و مشاهير

 

 

 

سازمان جنگ رواني انگليس چگونه عمل مي كند؟
      


◄ نگاهي به عملكرد سازمان IMP


 
   ● نويسنده: رضا - عاصف 

● منبع: خبرگزاری - فارس - تاريخ شمسی نشر 14/10/1388 - به نقل از كتاب سازمان‌هاي اطلاعاتي 


 
 
به منظور جلوگيري از نفوذ عقايد مختلف در سرزمين‌هاي وابسته به انگليس در سال 1947 يكي از مديران اطلاعاتي انگليس، برنامه تبليغات تهاجمي را به دولت ارائه داد.
وي پيشنهاد كرد كه براي انجام جنگ تبليغات تهاجمي، يك اداره خاص تشكيل شود و براي مخفي نمودن وجود آن، بودجه لازمه از محل بودجه سري دولت تامين گردد.
اداره جديد يعني "اداره مطالعات و پژوهش‌ها " (IMP) دو هدف اصلي را تعقيب مي‌نمود كه يكي از آنها تهيه تبليغات به اصطلاح خاكستري براي استفاده در خارج از كشور بود. اين نوع تبليغات دروغ‌هاي مستقيمي در برنداشتند ولي به دلخواه واقعيت‌هايي كه در آن گنجانده شده بودند،دستكاري مي‌شدند. اين تبليغات خاكستري متوجه كمونيزم يا هر مخالف ديگر سياست انگليس مي‌شد.
IMP (اداره مطالعات و پژوهش‌ها) مناطق را بر اساس ميزان غلظت تبليغاتي‌اي كه لازم داشت،‌تقسيم بندي نمود. نخستين هدف‌ها در اروپاي غربي (از جمله فرانسه، ايتاليا و آلمان) در مرحله اول، آسيا و خاورميانه از جمله ايران در تقسيم بندي دوم قرار مي‌گرفتند و كشورهاي بلوك شرق كه به عهد آمريكايي‌ها گذاشته شده بود در مقام سوم قرار داشتند، اين تقسيم بندي، روح متعصب استعماري و استكباري را در سياست‌هاي عمليات پنهاني انگليس به خوبي آشكار مي‌ساخت.
دومين هدف مورد علاقه اين اداره، آماده سازي افكار عمومي در خود انگلستان بود.
اين اداره به منظور اجراي اهدافش كمك‌هاي فراوان مالي به احزاب انگليس مي‌نمود تا آنان را وارد عرصه توجيه كردن افكار عمومي نمايد، گاهي اين اداره اقدام به تهيه يك سري متن سخنراني و نطق براي نمايندگان مجلس مي‌نمود و به وسيله اين دسته نمايندگان، فعاليت‌هاي مخالفين در مجلس و دولت را محدود مي‌ساخت.
معمولا تمام مراكز دولتي و غير دولتي، داراي بخش تبليغاتي و روابط عمومي مي‌باشند كه غالب خط مشي‌هاي تبليغاتي اداره مطالعات و پژوهش‌ها را به اجرا در مي آوردند به طور مثال مسئول تبليغاتي اتحاديه كارگري انگليس موافقت كرده بود كه از تبليغات ضد كمونيستي آن اداره كه براي پخش در خارج از كشور منتشر مي‌شود در داخل كشور و در نهضت كارگران انگليس نيز بهره گيرد.
گروه‌ها و افراد متعددي كه متواري، پناهنده يا در انگليس اقامت مي‌كنند، زمينه بسيار حاصل‌خيزي را براي IMP فراهم مي‌كنند تا از ميان آنها منابع مفيد خود را انتخاب نمايند.
مطالب تهيه شده در IMP به طور مستقيم و غير مستقيم توسط اين گونه منابع در كليه نشريات منتشر مي‌گردد. اين گونه مطالب به تمامي افسران و ماموران اطلاعات در همه هيات‌هاي سياسي خارج از كشور نيز ارسال مي‌گردد. (منظور، ماموران اطلاعاتي مستقر در سفارتخانه‌ها و كنسول‌گري‌هاي انگليس در سراسر جهان مي‌باشند كه پوشش سبك استفاده مي‌نمايند).
كارمندان اين اداره از تركيبي مخلوط و عجيب به وجود آمده‌اند كه در ميان آنها اكثر مليت‌ها مي‌توان افرادي را شناخت اين افراد شامل ماموران اطلاعاتي و عملياتي انگليسي و غير انگليسي كه به نوعي در خارج از كشور شكست خورده يا لو رفته‌اند مي‌باشند. اين اداره به محل خوبي براي گذراندن ايام استراحت ماموران MI-5 - MI-6 و حتي SAS شده كه در خاتمه خدمتشان تطهير شوند.
مخفي كاري چنان بر اين اداره حكم فرما بود كه حتي خود كارمندان IMP فكر مي‌كردند، آن طور كه از نام آن اداره بر مي‌آيد مشغول انجام پژوهش و مطالعه هستند.
رابطه MI-6 بسيار نزديك و تو در تو مي‌باشد، اين اداره در تمامي ملاقات‌ها و جلسات ارتباطي و اطلاعاتي MI-6 و حتي CIA در سراسر جهان حاضر بوده و حتي در مقطعي رئيس اداره IMP به رياست MI-6 انتخاب شد.
IMP در ابتداي كار حدود 300 تا 400 عضو داشت و به مرور گسترش فوق العاده‌اي پيدا كرد. اين اداره به بخش‌هاي منطقه‌اي (مانند بخش‌هاي منطقه‌اي وزارت خارجه MI-6 و بخش‌هاي ويژه) در رابطه با مسائل خاص تقسيم مي‌شود. IMP علاوه بر دفتر مركزي كه در لندن مستقر است، ماموراني در سفارتخانه‌هاي انگليس دارد كه منافع آن را تامين مي‌نمايند.
اطلاعات اين اداره به روزنامه نگاراني داده مي‌شود كه توسط مقامات، قابل اعتماد تشخيص داده شده و در غير اين صورت از راههاي ديگر (غير مستقيم) و با امضاء منابع موجه، مطالب جهت انتشار به نشريات منتقل مي‌گردند.
نويسندگان و روزنامه نگاران فقط يك اسم براي اداره مطالعات و پژوهش‌ها مي‌باشند كه با امضاء آنان مطالب مورد نظر اداره انتشار مي‌يابد. شركت‌ها و مؤسسات تحقيقاتي خصوصي يا رسمي مستقيما ناشر افكار اداره مي‌باشند و ناخواسته‌ مورد بهره برداري قرار مي‌گيرند و يا منابعي در آن شركت‌ها، به استخدام اداره IMP در مي‌آيند.
سرمايه داران و صاحبان صنايع كه به طور غير مترقبه علاقه مند مطالعات و تحقيقات مي‌شوند، كساني هستند كه به نوعي در دام اين اداره گرفتار مي‌شوند، تا مستقيم و غير مستقيم از نشريات مختلف،‌حمايت مالي نمايند.
اين اداره داراي نشريات متعددي از جمله يك نشريه سري است كه براي استفاده مقالات سطوح بالاي جهان مانند سران كشورها و وزراء كابينه‌ها و شخصيت‌ها تهيه مي‌گردد و هيچ يك از مطالب آن قابل انتشار نمي‌باشد. نشريات توجيهي ديگري نيز در بين كارمندان و هيات‌هاي سياسي انگليسي در سراسر جهان توزيع مي‌شود كه آنها يا رابطين معين آنان، مطالب را به نحوي به سردبيران، شخصيت‌ها، مسئولان مرتبط و غير مرتبط حوزه ماموريت خود منتقل مي‌نمايند تا به عنوان دانش،‌زمينه‌‌اي براي فعاليت‌هاي عمومي آنان باشد، موفقيت عمليات تبليغات تهاجمي، به فعاليت‌ نمايندگان اداره IMP بستگي تمام دارد.
خط رايج و محبوب اداره مطالعات و پژوهش‌ها اين است كه به رهبران، شخصيت‌ها و در مجموع به اهداف خود بر چسب هاي گوناگون بزند زيرا معتقد است كه با اين روش، آنان قدم‌هاي بعدي اداره مطالعات و پژوهش‌ها را سرعت خواهند بخشيد و همچنين اداره را در موضع تبليغات تهاجمي قرار خواهند داد، از اين رو، به طور مستمر و مداوم MI-6 معمولا اطلاعات تهيه شده را در پوشه‌هايي قرمز با طبقه‌ بندي به كلي سري به اين اداره ارسال مي‌دارد.
براي انجام عمليات و جنگ رواني (تهاجم تبليغاتي)،‌ پس از طراحي و تعيين اهداف در اداره مطالعات و پژوهش‌ها ، انجام طرح معمولا بدين گونه است كه يك روزنامه نگار مورد اعتماد (در موارد مستقيم) يا يك منبع را وادار مي‌نمايند با نفوذي كه بر روزنامه نگار يا يك روزنامه دارد (در موارد غير مستقيم) مطالب تهيه شده در اداره مطالعات و پژوهش‌ها را بدون يك كلمه كم و زياد به اسم خود به چاپ برساند.
سپس اين اداره، مطلب چاپ شده را به عنوان خبر و شايعه يا گزارش به تمامي مطبوعات كشورهاي جهان به طور مستقيم يا غير مستقيم ارسال مي‌دارد و يا گاهي خود روزنامه‌ها پس از انتشار مطالب، متن آن را در اختيار خبرگزاري‌ها و ساير نشريات قرار مي‌دهند.
اداره مطالعات و پژوهش‌‌ها هر سال بودجه زيادي براي روزنامه‌ها و نشريات خارجي كه با مشكلات مالي رو به رو هستند هزينه مي‌نمايند.
از اقدامات ديگر اداره مطالعات و پژوهش‌ها، استخدام گسترده نويسندگان و روزنامه نگاران و ساير افراد غير حرفه‌اي مي‌باشد. آنها پس از استخدام، مدتي در اداره مطالعات و پژوهش‌ها به تحقيقات مي‌پردازند و سپس با توصيه اين اداره به استخدام روزنامه‌هاي مختلف در سراسر جهان در مي‌آيند.
آنها پس از استخدام، در سرويس‌هاي خبري و مطبوعاتي روزنامه مشغول كار مي‌شوند و با ارتباط بسيار پنهان خود با اداره مطالعات و پژوهش‌ها، از پوشش بسيار طبيعي خود به نفع اداره بهره مي‌گيرند و مقالات مورد نظر را با نام خود در روزنامه به چاپ مي‌رسانند - بدون اين كه سردبير و مدير مسئول روزنامه از ماخذ آن مقالات مطلع باشد - اكثر اين افراد ضمن دريافت حقوق از روزنامه، مبالغي نيز از اداره مطالعات و پژوهش‌ها دريافت مي‌دارند.
پس از مدتي هر كدام از اين افراد نقش موثر و كليدي در روزنامه پيدا خواهند كرد، به طوري كه اين روزنامه نگاران آماتور پس از مدتي مي‌توانند مسئوليت‌هاي اصلي روزنامه‌ را بر عهده بگيرند و از طريق آن، روزنامه را به طور غير مستقيم به شعبه‌اي از IMP تبديل نمايند.
IMP بارها مشتركا به MI-5 - MI6 برنامه‌هاي تهاجم تبليغاتي عليه اهداف مشخص داشته است. اضافه بر نفوذ گسترده در مطبوعات و نشريات، صحنه كتاب نيز از اين نفوذ مصون نمانده است.
اين اداره از هر گونه كتاب و نشريه‌اي كه نزديك به مقاصد تبليغاتي آنان باشد حمايت مي‌كند، كتاب قلعه حيوانات نوشته جرج اورول و كتاب تاريكي در ظهر نوشته ارتوركستلر و داستان‌ها و رمان‌هاي مصوري مثل "من منشي خانم مائو بودم " يا كتاب "آيات شيطاني " نوشته "سلمان رشدي " و هزاران كتاب ديگري كه چاپ شده يا در دست چاپ مي‌باشد، براي چاپ به شكل تبليغاتي و پاورقي در نشريات و روزنامه‌ها به سراسر جهان ارسال مي‌گردد.
يكي ديگر از عمليات و جنگ‌ رواني (تبليغات تهاجمي) IMP، دامن زدن به وحشت بين المللي مي‌باشد.
ايجاد ترس و وحشت و نگراني از حوادث غير مترقبه سياسي يا سوانح طبيعي از زمره كار‌هاي روزمره بخش شايعه (كوك) اين اداره مي‌باشد. اين اداره توجه خاصي را به خبرگزاري‌ها و روزنامه‌ها معطوف مي‌دارد.
در درجه نخست تلاش مي‌كند كه منابع مذكور، در روزنامه‌ها حضور فعال داشته باشند و مقالات آنان را چاپ كرده و از ناحيه روزنامه در اختيار رسانه‌هاي گروهي كشورها قرار دهند.
مشابه اين توافق با روزنامه ديلي اكسپرس ،‌ديلي تلگراف،‌ روزنامه فايننشال تايمز و چندين روزنامه و نشريه ديگر منعقد شده است كه آنها نيز زير نظر يكي از شركت‌هاي وابسته به IMP مي‌باشند.
كمك به راه اندازي يا حمايت از خبرگزاري‌هاي انگليس و كشورهاي ديگر يا نفوذ در آنها، يكي ديگر از راه‌هاي انتشار تبليغات تهاجمي اداره مطالعات و پژوهش‌هاي انگليس مي‌باشد.
در زمان تشكيل IMP سازمان MI-6 نيز ضمن نفوذ در خبرگزاري‌ها نسبت به حمايت مالي آنان اقدام مي‌نمود و از آنان براي انجام مقاصد پوششي خود بهره برداري مي‌كرد. نفوذ در آنها را تا جايي گسترش مي‌داد كه گاهي نقش اصلي مديران طراز اول آن خبرگزاري‌ها را به انجام مي‌رساند كه به مرور با حفظ عوامل، مسئوليت به اداره مطالعات انتقال مي‌يافت كه ضمن استفاده از مقاصد پوششي براي سازمان MI-6 مقاصد تبليغاتي تهاجمي را به اجرا در مي‌آورد.
به طور قطع مي‌توان اذعان داشت كه نسل جديد خبرگزاري‌هاي تازه تاسيس در آسيا و خصوصا كشورهاي عربي تماما توسط كارشناسان اطلاعاتي اداره IMP راه اندازي يا در كنترل اطلاعاتي آنان قرار گرفته‌اند.
خبرگزاري‌ عربي (قاهره)، خبرگزاري هند و پاكستان، آفريقا و كشورهاي حوزه خليج فارس ، همه اين خبرگزاري‌ها خيلي نزديك به سياست‌هاي اداره مطالعات و پژوهش‌هاي انگليس عمل مي‌نمايند.
به عبارتي ديگر اين رسانه‌ها به مرور به ابزاري براي جنگ رواني (تبليغات تهاجمي) انگليس تبديل شده‌اند يا در حال آلودگي به اين فريب بزرگ و جنگ بزرگ جهاني انگليس مي‌باشند.
آژانس‌هاي خبري‌ وابسته، به مثابه يكي از بزرگترين و موثرترين خبرگزاري‌هاي خاورميانه هستند كه در برگيرنده سرويس هاي خبري به زبان‌هاي انگليسي و عربي در دمشق، بيروت، بغداد، بيت المقدس و كشورهاي عربي ديگر و حتي BBC بوده و از اخبار آن استفاده مي‌نمايند. اين خبرگزاري‌ها در تهاجمات تبليغاتي انگليس كمك ذي قيمتي براي اين كشور بوده و نقش مهمي را ايفاء مي‌نمايند و با استفاده از كمك‌ها و سوبسيدهاي IMP قادرند ضمن اداره خبرگزاري، اخبار خود را به توصيه‌ اين اداره، ارزان‌تر و حتي در مواردي مجاني در اختيار نشريات و روزنامه‌ها و رسانه‌هاي جمعي قرار دهند، بيشتر اين سوبسيد‌ها به حساب منابع، عوامل و مديران اين خبرگزاري‌ها واريز مي‌گردد.
IMP در تهاجم تبليغاتي توجه زيادي به كتاب دارد.
هر ساله تعداد زيادي از كتاب‌هاي مختلف به سفارش IMP تاليف و چاپ مي‌گردند. تعداد زيادي شركت انتشاراتي در انگلستان و خارج از آن نيز با اين اداره در زمينه‌ چاپ كتب همكاري نزديك دارند. سازمان CIA يكي از مشتريان پول دار اين شركت‌هاي انتشاراتي مي‌باشد و غالبا يك دوره تيراژ به سفارش CIA تهيه و در اختيار اين سازمان براي توزيع قرار مي‌گيرد. CIA در نزديك به هشتاد و پنج كشور نمايندگي فرهنگي دارد كه هر يك از آنها هزاران خواننده را پوشش مي‌دهد.
حمايت از نويسندگان كشورهاي مختلف كه مشابه اهداف اداره مطالعات و پژوهش‌ها، كار تحقيقي و تاليفي انجام مي‌دهند از جمله حمايت‌هاي غير مستقيم اين اداره به شمار مي‌رود. كتاب "آفريقا بين غرب و شرق " كه توسط يك روزنامه نگار جوان غنايي به نام "دومگا " تاليف شده است، بارها به سفارش اداره IMP و توسط شركت‌هاي انتشاراتي چاپ توسط ماموران CIA و IMP در سراسر آفريقا و آسيا و حتي اروپا توزيع گرديده است.
IMP به دليل گسترش روز افزون خود در عرصه تبليغات تهاجمي، به سيستمي عظيم در زمينه مبارزه با شورش‌ها در جهان در آمد و در نتيجه مسئول "صندوق مالي تبليغاتي تهاجمي ضد شورش " يكي از مراكز مهم مالي مي‌باشد كه از سوي انگلستان براي عمليات تبليغاتي ضد شورش و عمليات و جنگ رواني عليه شورش تاسيس گرديده است.
اضافه بر اين موفقيت IMP توانست شرايطي را به وجود آورد كه در پي آن، سازمان‌هاي اطلاعاتي موظف شوند خود را با تلاش‌ها و فعاليت‌هاي تبليغاتي هماهنگ كنند كه قبلا عكس اين شرايط حاكم بود.
اداره مطالعات و پژوهش‌ها (IMP)در كنار فعاليت‌هاي تبليغاتي تهاجمي، "انستيتوي مطالعات بحران‌ها " (ISC )را تاسيس نمود كه توانايي برآورد، پيش بيني و مبارزه با بحران‌هاي گوناگون را در اداره تقويت نمايد. موسسه مطالعات بحران‌ها ISC در اوج كار خود بيش از250 مركز تحقيقاتي، امنيتي در زمينه بحران‌ها را پشتيباني مي‌كرد و از آنان اطلاعات روزانه دريافت مي‌نمود. يك شركت بزرگ انتشاراتي فقط توليدات ISC را چاپ و منتشر مي‌كرد و در اختيار موسسات فوق قرار مي‌داد.
موسسه مطالعات بحران‌ها ISC تاكنون كمك‌هاي شاياني به CIA براي تهيه برنامه‌هاي ضد شورش و ضد بحران و ضد تبليغات نموده است و مي‌رود تا يكي از معتبرترين موسسات در اين زمينه شود.
روابط و تماس‌هاي بسيار گسترده‌ ISC با موسسات پليسي و نظامي انگليس و ساير كشورها و استفاده آنان از مطالعات بحران‌ها (توليدات اين مؤسسه) سبب شد كه مؤسسه مطالعات بحران‌ها ISC اصلي ترين محور برنامه‌ريزي در زمينه‌ برنامه تبليغات تهاجمي ضد شورش و تروريزم گردد و كتب اين موسسه به عنوان كتاب درسي در دانشكده‌هاي پليس و دفاع ملي تدريس گردد.
بافت كلي IMP و مؤسسات وابسته آن مانند ISC از يك بافت آكادميك - ديپلماتيك - اطلاعاتي و نظامي تشكيل شده است؛ بدين گونه كه يك رئيس اطلاعاتي، يك معاون تبليغات تهاجمي ضد شورش نظامي (اطلاعاتي عملياتي)، يك معاون ديپلمات، گروهي از دانشگاهيان و كارمندان متعددي از مليت‌ها و كشورهاي مختلف با توانمندي‌هاي تخصصي، گوشه‌اي از بافت عجيب و گوناگون اداره مطالعات و پژوهش‌ها و مؤسسات وابسته به آن را نشان مي‌دهد. اين چرخه از اشخاص مطلع نسبت به مكانيزم تبليغات تهاجمي، IMP را يك بخش بسيار با نفوذ مي‌سازد.
اضافه بر موسسه فوق، "اداره اطلاعات كشورهاي خارجي " OID زير نظر IMP تشكيل گرديد.
اين اداره اكثر كارهاي اجراي IMP از جمله ارسال اخبار به گروه خاصي از روزنامه نگاران و اضافه بر آن به منظور هماهنگ نمودن فعاليت‌هايي اجرايي در كشورهاي مختلف را به عهده گرفت. اين اداره ارتباط نزديك‌تري با وزارت خارجه برقرار نمود تا با كمك كارشناسان آن وزارتخانه، توجيهات كلي سياست انگليس در جهان و تبليغات تهاجمي را هدايت نمايد.

 
    390 بازديد     0 امتياز     0 نظر

 

 

 

تلاش انگليس براي حفظ رژيم شاه
      

 


 


● منبع: روزنامه - قدس - تاريخ شمسی نشر 11/12/1388


 
 
دولت انگلستان براي حفظ شاه و جلوگيري از سرنگوني کمتراز آمريکائيان تلاش نکرد. اين دو کشور، با فعاليت هاي مشترک و
هماهنگ خويش بيشترين نقش را براي جلوگيري از درهم ريختن شيرازه رژيم متزلزل شاه ايفا مي کردند.
در سالهاي دهه 1350 ش. سفير انگلستان در ايران نقشي بالاتر از نقش يک مشاور ويژه را در قبال شاه ايفا مي کرد. در موارد بي شماري، شاه سفير انگليس را يک راهنماي مطمئن براي خود و تاج و تختش مي دانست.
علاوه بر اين، حجم مبادلات بازرگاني دو کشور طي سالهاي 57 - 1355 منحني صعودي است. در 1355 ش. ارزش مبادلات بازرگاني ايران وانگليس 495 ميليون ليره استرلينگ، در 1356 ش. 650 ميليون و در سه ماهه اول 1357 ش. 200 ميليون ليره استرلينگ بود.
کتاب خاطرات «آنتوني پارسونز» آخرين سفير انگلستان در ايران قبل از انقلاب، مملو از مستنداتي است که نقش مداخله جويانه انگليس در ايران و وابستگي شاه را به لندن به اثبات مي رساند.
در اول آبان 1357، تلويزيون بي بي سي مصاحبه اي با «ديويد اوئن» وزير خارجه انگلستان درباره ايران ترتيب داد. در اين برنامه از ديويد اوئن سؤال شد که چگونه دولت انگليس مي تواند حمايت خود از شاه را توجيه کند، در حالي که خود را با «حقوق بشر» کارتر همراه مي داند؟
ديويد اوئن پاسخ داد: «به همان دلائلي که فکر مي کنم پرزيدنت کارتر ارسال پيام پشتيباني خود را از شاه توجيه نمود. ما همواره دوستان صريح اللهجه اي بوده ايم و بعضي از مسائل حقوق بشر را در ايران مورد انتقاد قرار داده ايم. من تصور مي کنم که بايد علناً بطورمنصفانه گفته شود که در ايران اقداماتي در جهت آزادسازي فضاي سياسي انجام گرفته و من معتقدم که استقرار رژيم ايران به نفع منطقه است. به ويژه در حال حاضر به علت تغيير حکومت در افغانستان، تشنج در ترکيه و نگراني پاکستان از اوضاع افغانستان و اينکه نمي داند روابط خود را با شوروي تحکيم کند يا خير، مسأله حضور شاه در ايران اهميت زيادي دارد.»
وزير خارجه انگليس افزود: «ما بايد از شاه حمايت کنيم تا بتواند برنامه هاي آزادسازي اوضاع سياسي کشور و مدرنيزه کردن آن را ادامه دهد.»
«ديويد اوئن» وزير خارجه انگليس همچنين در مصاحبه ديگري که در آبان 1357 از تلويزيون اين کشور پخش شد در پاسخ به اين سؤال که انگلستان چگونه حاضر است تحمل کند که دولت ايران از تانک هاي چيفتن انگليسي براي سرکوب تظاهرات مردم استفاده کند، گفت: «اگر ما وقتي دولت ايران مورد حمله قرار مي گيرد خود را کنار بکشيم و بي تفاوت بمانيم چگونه مي توانيم از شاه ايران انتظار داشته باشيم که به خاطر منافع جهان غرب بهاي نفت خود را افزايش ندهد؟»
«پارسونز» پيرامون فلسفه حمايت دولت انگليس از رژيم شاه و تلاش لندن براي جلوگيري از سقوط اين رژيم مي نويسد:
«... مي توان چنين استدلال کرد که منافع انگلستان در ايران در اواسط دهه 1970 از چنان اهميتي برخوردار بود که سقوط رژيم مستقيماً به منافع ملي ما زيان مي رسانده و مي بايست از همه امکانات خود براي جلوگيري از سقوط اين رژيم استفاده کنيم. طبيعت رژيم ايجاب مي کرد که براي حداکثر بهره برداري از روابط خود با ايران بيش از پيش به شاه نزديک شويم و از برانگيختن سؤظن او نسبت به خود بپرهيزيم. اتخاذ چنين سياستي در آن شرايط بدون ريسک نبود، ولي من هنوز هم معتقدم که مي بايست همين سياست را دنبال مي کرديم.
صاف و پوست کنده واقعيت اين است که ايران دوران پهلوي براي انگلستان هم يک متحد باارزش و هم يک بازار وسيع و پرمنفعت بود. آرامش نسبي و سياست طرفدار غرب ايران از اواسط دهه 1950 تا اواخر دهه 1970، در دوراني که تمام منطقه از کشورهاي خاورميانه عربي تا شبه قاره هند آشفته و در معرض خطر نفوذ شوروي و بالقوه براي منافع انگلستان خطرناک بود، ارزش و اهميت زيادي داشت. بطور مثال با خروج نيروهاي انگليسي از خليج فارس در پايان سال 1971، همکاري با ايران براي حفظ امنيت و استقلال کشورهاي اين منطقه يک شرط اساسي به شمار مي رفت.
اگر مسأله قيمت نفت را کنار بگذاريم، اطمينان از جريان نفت ايران در شرايطي که نفت کشورهاي عربي همواره در معرض تهديد تحريم، به دلايل سياسي، بود براي انگلستان اهميت فوق العاده اي داشت. از همه اينها گذشته، ايران در فاصله سالهاي 1974 تا 1978 وسيع ترين بازار صادرات انگلستان در خاورميانه به شمار مي رفت و هزاران ميليون پوند ارز مورد نياز انگلستان را در شرايط دشوار اقتصادي تأمين مي کرد. من موارد بسيار ديگري را نيز در زمينه هاي سياسي و بازرگاني مي توانم نام ببرم و ترديدي ندارم که اگر ما براساس ارزيابي هاي بدبينانه سياست دوپهلو و مبهمي نسبت به شاه درپيش مي گرفتيم از بسياري منافع حاصله محروم مي مانديم. خلاصه کنم، ما روي شاه قمار کرديم و ساليان درازي در اين قمار برنده بوديم. من از معدل اين سياست متأسف نيستم.
سفير انگلستان در 31 شهريور 1357؛ و در شرايطي که کمتر از 5 ماه به پايان حيات حکومت پهلوي مانده بود و پس از واقعه 17 شهريور، براي دومين مرتبه با شاه ملاقات کرد و به او اطمينان داد که دولت انگلستان و آريکا حامي و پشتيبان مواضع وسياست ها و ارکان رژيم وي مي باشند. «پارسونز» آخرين سفير انگلستان در تهران درباره اين ديدار مي گويد:
«... شاه مي خواست مجدداً از پشتيباني انگليس اطمينان حاصل کند و من اين اطمينان رابه او دادم. من تأکيد کردم که بين ما و آمريکائيها در تهران و همچنين بين لندن و واشنگتن در سطوح بالاتر تماس و همکاري نزديک درباره مسائل مربوط به ايران برقرار است و او مي تواند اطمينان داشته باشد که وحدت نظر کامل درباره ايران بين ما وجود دارد. من اضافه کردم که حتي ترديد دارم دولت شوروي هم از فعاليت هاي ضدرژيم ايران به طور جدي حمايت نمايد.»
«پارسونز» در جاي ديگري مي گويد: «من و سوليوان سفير آمريکا در ملاقاتي که در اواسط اکتبر (اواخر مهرماه 57) با ژنرال اويسي فرماندار نظامي تهران داشتيم هرگونه شايعات در مورد اينکه آمريکا و انگليس باتفاق يکديگر قصد دارند در ايران مبادرت به يک کودتا عليه رژيم شاه کنند تکذيب کرديم. ما همچنين تأکيد کرديم که شايعات مربوط به کاهش پشتيباني انگليس و آمريکا از شاه حقيقت ندارد.»
«پارسونز» درباره ضعف ها و خطاهاي محاسبات سياسي دولت متبوع خود نسبت به انقلاب اسلامي مي گويد:
«آنچه ما را دچار اشتباه کرد و مانع از پيش بيني صحيح سير حوادث بعدي ايران شد، عدم توجه به اين مسأله بود که يک حادثه مي تواند نيروهاي پراکنده مخالف وگروه هاي ناراضي را که تشکلي ندارند براي وصول به هدف مشترکي دور هم جمع کند و از اين جويبارها سيلي بوجود آيد که سرانجام بنيان رژيم شاه را از زمين برکند. حتي اگر پيش بيني به هم پيوستن نيروهاي مخالف براي ما امکان پذير بود يک مشت مردم بي اسلحه را در برابر نيروي مجهز و قوي ارتش، که تصور مي شد متحد و نسبت به رژيم پهلوي وفادار هستند ناتوان مي ديديم و از معنويت و ايمان آنان آگاهي نداشتيم. بنابر اين من معتقدم که ناتواني ما در پيش بيني آنچه روي داد از نداشتن اطلاعات کافي ناشي نمي شود. بلکه نتيجه عدم توانايي ما در تجزيه و تحليل وتفسير صحيح اطلاعاتي است که در دست داشتيم.

 
    104 بازديد     0 امتياز     0 نظر

 

 

 
◄ ناگفته هايي از واکنش دولت انگليس به پيروزي انقلاب اسلامي در ايران
      

 


 


● منبع: خبرگزاری - ایرنا - تاريخ شمسی نشر 10/10/1388


 
 
اسناد وزارت خارجه انگليس مربوط به 30 سال قبل نشان مي دهد سفارت انگليس در زمان وقوع انقلاب اسلامي ايران به صورت روزانه گزارش هاي مربوط به وقايع کشورمان را براي لندن مخابره مي کرده است.
"کريم حسين"، يکي از کارشناسان آرشيو ملي انگليس، به خبرنگار ايرنا گفت: در زمان انقلاب ايران کارمندان سفارت انگليس هر روز گزارش هايي از وقايع آن دوران در سال 1979 را به وزارت خارجه انگليس مخابره مي کردند.
حسين با اشاره به انتشار اسناد مربوط به اين مکاتبات در آرشيو ملي انگليس افزود: در آن سال (1979) که سفارت آمريکا به تصرف دانشجويان ايران درآمد، کارمندان سفارت انگليس بسيار نگران بودند که به آنان نيز حمله شود.
" سفارت انگليس در تهران پس از تصرف سفارت آمريکا به شدت نگران سلامتي و امنيت کارمندان خود و شهروندان انگليسي در ايران بود و پيشنهاد داده بود آنان سريعا از ايران خارج شوند. "
کارشناس آرشيو ملي انگليس افزود: دولت انگليس در پي تصرف سفارت آمريکا، تصميم گرفت دارايي هاي اقتصادي و سپرده هاي بانکي دولت ايران را بلوکه کند و از دادن وام به ايران امتناع ورزد.
"اما بحث هايي در دولت انگليس بالا مي گيرد که از اهميت اين اقدامات کاسته مي شود زيرا برخي از مقامات انگليسي معتقد بودند انگليس نمي تواند هزينه اعمال تحريم هاي جامع و کامل عليه ايران را بپردازد زيرا از نفت ايران استفاده مي کند."
حسين افزود: در تلگرامي که از سفارت انگليس در تاريخ 11 دسامبر 1979 به لندن مخابره شد، سفير وقت انگليس در تهران نوشته است که مذاکره با آيت الله خميني بسيار سخت است و او شخصيتي است که به آساني نمي توان با او تعامل کرد زيرا او به شدت ضد آمريکايي است و معتقد است با محکم ايستادن در مقابل آمريکا مي تواند نهايتا انتقام بگيرد.
"در يکي از اسناد آمده است: 9 ماه پس از سرنگوني شاه، آيت الله خميني هنوز مردي است که در تلاش هايش براي اجراي اهداف و برنامه هاي انقلاب اسلامي استوار است... اين موضوع براي انگليس مشکلات بسياري را از نظر منابع و همچنين از لحاظ ايدئولوژيک به همراه داشته است و انگليس نمي تواند هزينه دوري از رژيم جديد ايران را بپردازد. "
کارشناس آرشيو ملي انگليس با اشاره به سندي ديگري در ارتباط با انقلاب ايران افزود: در ايام پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، دولت وقت انگليس با واقعيت تلخ تشويش روابط اقتصادي با دولت جديد ايران مواجه شد.
"در صدر اين ضررهاي اقتصادي، قراردادهاي دفاعي انگليس با شاه در سال 1974 بود. انگليس بواسطه پيروزي انقلاب ايران، ماهانه هفت ميليون پوند به خاطر عدم تعيين تکليف قراردادهاي دفاعي خود در ايران ضرر مي داد. همچنين اين موضوع باعث بيکاري هزار انگليسي در کارخانجات تسليحات ليدز و نيوکاسل شده بود. "
حسين افزود: در نهايت، دولت جيمز کالاهان تصميم گرفت تانکها، موشکها، مهمات و ناوشکن هايي را که قرار بود براي ايران ساخته شود به دولت چين و ديگر کشورهاي خاورميانه بفروشد.
در يکي از اسناد مربوط به قراردادهاي دفاعي انگليس با شاه معدوم آمده است: انگليس بيش از آنچه به شاه داده است به ايران مديون است... زيرا انگليس نه تنها از نفت ايران استفاده مي کند بلکه در پي اين قراردادها موقعيت هاي شغلي زيادي براي انگليسي ها فراهم شده است. 
کارشناس آرشيو ملي انگليس در اين زمينه به سند مهم ديگري اشاره مي کند: طي سپتامبر 1974 تا آوريل 1979 مکاتباتي انجام مي شود که در يکي از آنها کالاهان نخست وزير وقت انگليس از فروش تسليحاتي که براي سرکوب مردم و غيرنظاميان ايراني توسط شاه به کار برده شدند پرده برداشته است.
" کالاهان مي نويسد: اگر موضوع فروش اين تسليحات به شاه، آشکار شود ما دچار دردسر مي شويم. "
يکي ديگر از اين اسناد مربوط به درخواست شاه معدوم ايران در سال 1979 براي اقامت در انگليس است که توسط دولت وقت اين کشور رد مي شود.
کريم حسين همچنين به خبرنگار ايرنا گفت: بر اساس اسنادي که پس از 30 سال آزاد شده و براي استفاده عموم در آرشيو ملي انگليس قرارداده شده، شاه ايران در سال 1979 از دولت انگليس درخواست کرد که به او و خانواده اش اجازه اقامت در اين کشور داده شود.
""اما در 19 مي همان سال سر "دنيس رايت" سفير پيشين انگليس در تهران با نام جعلي "ادوارد ويلسون" و با کمک وزارت خارجه انگليس به بهانه ملاقات با يک دوست قديمي به باهاماس مي رود و با شاه ملاقات مي کند. ""
کارشناس آرشيو ملي انگليس افزود: سر دنيس وظيفه داشت به طور خصوصي به شاه بگويد که از درخواست براي اقامت در انگليس صرفنظر کند.
در يکي ديگر از اين اسناد، "جيمي کارتر" رييس جمهوري وقت آمريکا در نامه اي در تابستان 1979 از "مارگارت تاچر" نخست وزير وقت انگليس مي خواهد اين دو کشور براي دفاع از حقوق يهوديان در ايران، اقدامي مشترک انجام دهند و خواستار آزادي بيشتر براي آنان شوند.
در روزهاي پاياني سال 2009 و در راستاي قانون آزادي اطلاعات، آرشيو ملي انگليس بخشي از اسناد محرمانه دولت انگليس در سال 1979 را که در برگيرنده برخي از اسناد و مکاتبات سفارت اين کشور در تهران در دوران انقلاب اسلامي نيز مي شود، براي استفاده عموم آزاد کرد.
بخشي از اين اسناد تاريخي مربوط به مکاتبات سياسي و ديپلماتيک ميان مقامات انگليسي در کشورهاي ديگر از جمله ايران و وزارت خارجه انگليس در سال 1979 ميلادي مي شود.
اين اسناد متعلق به سال 1979(1358-1357) هستند که بر اساس قانون آزادي اطلاعات انگليس در اختيار عموم گذاشته مي شوند. بخشي از اين اسناد شامل بيش از 50 مکاتبه ميان سر "آنتوني پارسونز" سفير وقت انگليس در ايران و "ديويد اوئن" و لرد "کارينگتون" وزيران خارجه وقت انگليس در سال 1979 است.

 
    217 بازديد     0 امتياز     0 نظر

◄ مطالعات موضوعي :

●   انقلاب اسلامي ايران 

 

 

 


روايت سفير فرانسه از رقابت روسيه و انگليس در ايران
      

 


 


● منبع: روزنامه - جام جم - تاريخ شمسی نشر 06/05/1388 - به نقل از ايران امروز(1285 ـ1286) سفرنامه “اوژن اوبن” سفير فرانسه در ايران


 
 
“اوژن اوبن” سياستمدار و ديپلمات فرانسوي ازآبان 1284 تا خرداد 1386 سمت سفارت كشورش را در تهران بر عهده داشته و از جمله انقلاب مشروطيت ايران را از نزديك شاهد بوده است. كتاب “ايران امروز” حاصل تحقيقات وي درباره ايران طي مدت زماني است كه عهده دار سفارتخانه كشور خود در تهران بوده است. او طي اين مدت به شهرهاي مختلف ايران سفر كرد و وضعيت زندگي مردم را مشاهده نمود. مقاله زير بخشي از كتاب مذكور است كه درباره رقابت استعماري روس و انگليس در ايران و آثار و تبعات آن نوشته شده است.

سازش و قرارداد9 شهريور 1286 كه به موجب آن ايران به دو منطقه نفوذ انگليس و روس تقسيم شد در مذاق ايرانيان حساس و ميهن پرست سخت تلخ و ناگوار آمد. البته حقوق بين المللي هنوز هم ايران را كشوري مستقل مي شناسد كه زير حمايت يا نظارت هيچ قدرت بيگانه ديگر نيست. اما موقعيت حساس جغرافيايي اش و هرج و مرج سياسي حاكم بر آن اين سرزمين را از برخوردار بودن از امتياز استقلال و عدم وابستگي به قدرتهاي ديگر عملا بي بهره ساخته است. از آن لحظاتي كه خطوط روسها و انگليسيها در آسيا به هم نزديك تر شده است خاورميانه به ميدان نبردهاي بي پاياني مبدل گرديده كه در اين ميدان دو نيروي رقيب راههاي حمله و عمليات دفاعي را معين مي كنند. در چنين شرايط استثنائي خط مشي سياسي هر كشور تركيب و آميزه اي از روشهاي خاصي است كه به تدريج توسط نظاميان طرح ريزي مي گردد. در شرايطي كه دولتهايي درحد واسط دو يا چند قدرت واقع شده اند و به تنهايي توانايي آن را ندارند كه كشورهاي همسايه خود را وادار سازند تا به بي طرفي و حق حاكميت آنها احترام بگذارند ديگر استقلال و حق حاكميت در ميان نمي ماند تا كشورهاي متخاصم آن را به رسميت بشناسند. در چنين وضعي تعيين و تثبيت مرزهاي ايران و تركيه آسياي مركزي يا افغانستان به تصميمات دولتهاي انگلستان و روسيه مربوط مي شود. افسران انگليسي و روسي در تحديد حدود عملا مداخله مي كنند. ايران به سرزمين بلاتكليف و نامشخصي تبديل مي گردد كه در آن منافع دو كشور رقيب دائما در حال تداخل هستند و هر كدام نيز درصدد يافتن راههاي نفوذي جديد و بلند شدن روي دست حريف برمي آيد. رقابت انگليس و روس موجب شده است كه در حكومت ايران يك خط انگليسي و يك خط روسي كه هر دو خوب جا افتاده اند بر همه اعضا حاكم باشند و هر دو جريان نيز تلاش مي كنند تا با استفاده از كوچكترين فرصت وضعيت حكومت و امتيازات تازه اي را به سود خود به دست آورده و عليه رقيب قدمي فراتر بگذارند. حوادث آفريقاي جنوبي روسها را يك قدم جلوترانداخت جنگ روس و ژاپن (1) فرصت تعرض خوبي به نفع انگليس فراهم آورد. با وقوع انقلاب در ايران (2) دولت انگلستان نقشه هايي براي شمال ايران طرح و سعي نمود با توجه به سازش اخيرش با روسها موقعيت خود را در آن نواحي مستحكم تر كند.

مرزهاي طولاني مشترك ميان روسيه و ايران و تسلط كشور مزبور بر درياي خزر براي عمليات نفوذي روسها پايگاه مناسبي به شمار مي روند. از لحاظ سوق الجيشي تمامي استانهاي شمالي ايران كه جز بهترين ايالتهاي اين كشور محسوب مي شوند زير مهميز روسها واقع شده اند. عمليات نفوذي انگليسيها هم از جانب جنوب و از طريق صحراهاي بلوچستان و سواحل متروك خليج فارس آغاز مي شود. اولين اقدام عملي روسيه عبارت از ايجاد و تامين راههاي نفوذي احتمالي نظامي بود. دولت روسيه زير پوشش مشتركي كه توسط يك بانكدار يهودي از اهالي مسكو به نام آقاي “لازار پولياكوف (3)” تشكيل شده بود به احداث جاده شوسه اي از رشت تا قزوين و تهران با تمديد راه قزوين تا همدان اقدام كرده است. راه ديگري نيز از ارس تا تبريز كشيده اند كه خاكهاي دستي و گودالهايي كنار آن در صورت نياز موجبات نصب ميله هاي راه آهن و اتصال آن به شبكه خط آهن ماورا قفقاز(4) را كه تاكنون تا لب رودخانه رسيده است فراهم آورده. راه ديگري نيز “عشق آباد” را در آن سوي خزر به مشهد در خراسان متصل مي كند. ناگفته پيداست كه اداره و نگهداري هر سه اين راههاي شوسه كه در قلمرو ايران واقع شده اند با نمايندگان روس است. دسته اي از قزاقان ايراني كه تحت نظارت افسران روسي تربيت و فرماندهي مي شوند جلوداران نيروي ضربتي ارتش را در تهران تشكيل مي دهند. عده آنان يك تيپ مركب از دو هزار سوار است كه به چهار هنگ و دو آتشبار توپخانه صحرايي قسمت مي شوند. افراد آنان از ميان طوايف شاهسون كه در جنوب تهران استقرار دارند انتخاب مي شوند. “قزاق” ها از لحاظ وضع ظاهري بسيار آراسته و علي و از نظر كارآئي منضبط و به درد بخورند. ضمنا به وجود روسا و فرماندهان خويش سخت مي بالند.

نفوذ مالي روسها از سال 1279 آغاز شد. دو فقره وام پي در پي مجموعا معادل سي و دو ميليون و نيم روبل براي ارضاي ولخرجيهاي مظفرالدين شاه و پر كردن جيب نوكران طمع كار وي از روسيه اخذ گرديد و به عنوان وثيقه عوائد گمركات ج به استثناي گمركات خليج فارس كه قبلا در قبال وام ناچيزي به مبلغ پانصد هزار ليره از انگلستان در سال 1271 در گرو آنان قرار گرفته است ـ به گروگان رفت. ضمنا دولت ايران اجبارا تعهدي سپرد كه به غير از روسيه از هيچ كشور ديگري وام نگيرد و تا سال 1289 نيز در مورد احداث راه آهن اقدامي به عمل نياورد. از آن تاريخ به بعد ميزان بدهيهاي ايران از بابت پيش پرداختهاي كوتاه مدت بانكهاي انگليسي و روسي بسيار سنگين تر شده است.

تا آن تاريخ به موجب عهدنامه تركمان چاي واردات ايران الزاما تابع شرايط تعرفه يكنواختي به ارزش 5 درصد به نسبت كالاهاي وارداتي بود. در سال 1280 روسها متعاقب وامهايي كه به ايران دادند يك قرارداد تجارتي نيز به اين كشور تحميل نمودند كه حقوق ويژه اي در مفاد قرارداد گنجانده شد. به اين معنا كه از محصولات عادي بازرگانان روسي عوارض بسيار ناچيز ولي از محصولات ديگر عوارض سنگين تر اخذ گردد.

شعبه مركزي بانك استقراضي كه وابسته به بانك دولت روس است در تهران و شعبات آن در شهرهاي عمده شمالي و مركزي ايران دائر شده و آغاز به كار كرده است. اداره گمركات نيز از نظر دورانديشي و احتياط مصلحت را در اين ديد كه با نفوذ حاكم رابطه دوستانه برقرار كند. روي اين اصل ماموران بلژيكي كه امور بهداشتي نيز بر عده آنان محول شده بود در مرزهايي كه با تجارت انگليسيها سر و كار داشتند به جنگ و جدال پرداختند.

ارمنيان و مسلمانان قفقازي مستقر در ايران عاملان گسترش نفوذ روسها در اين كشور بودند و در نتيجه از اين طريق به رونق بازرگاني ايران كمك مي شد. به علت ممنوعيت ترانزيت از خاك روسيه انحصارا راههاي شمال به روي واردات روسي باز بود. در چنين شرايطي جاده هاي جنوب بسيار طولاني و حمل و نقل از آن طريق فوق العاده پرهيزنه بود. راه كاروان رو از طرابوزان تا تبريز نمي توانست با راه آهن رقابت كند. دولت روسيه به اين امتيازات طبيعي كاهش تعرفه حمل و نقل و امتياز پاداش متعلق به صادرات را هم اضافه كرد. بانك استقراضي كالاهايي را با وديعه خاصي دريافت نمود و به غير از بازرگانان خريدار محصولات روسي از كسان ديگر بيعانه اي نپذيرفت. يك چنين شيوه حساب شده اي بسيار ثمربخش بود و بالاخره موجب گرديد دايره فعاليت تجارتي روسها سال به سال گسترش بيشتري پيدا كند و همدان و اصفهان و سيستان را هم زير چتر داد و ستد خود بگيرند. پارچه هاي نخي و قند روسي با پارچه هاي هندي و قند فرانسه به رقابت برخاستند. نمايندگان وزارتخانه هاي امور خارجه جنگ و دارايي روسيه كه سه واحد اغلب ناهماهنگ هستند آشكارا دست به دست هم دادند تا شاهد و نشان دهنده پيشرفت نفوذ ملي كشور خويش باشند.

سازمان نفوذي انگلستان البته بيش از روسها دست به كار شده بود. اداره هاي تلگراف كه در سرتاسر ايران جاي پايي داشت به عنوان تكيه گاه و مظهر نفوذ قدرت انگليس در ايران به شمار مي رفتند. در سال 1243 روي كابل خليج فارس در نقطه اتصال خط كراچي به “فاو” در مصب “شط العرب” (5) خط بوشهر به تهران نيز دائر گرديد كه در مسير اروپا خط تركيه را مضاعف مي كرد. در سال 1249 شركت زيمنس بعد از كسب توافق دو دولت آلمان و روس خط مزبور را از طريق موسسه تلگراف هند ج اروپا در ميان ارس و تهران به شبكه بحري متصل نمود.

شعبه ايراني تلگراف هند ـ ايران توسط اداره تلگراف هندوستان كه خط تهران تا مشهد نيز به آنها سپرده شده است نظارت مي شود. مابين بوشهر و شيراز توقفگاههايي ساخته شده كه براي مسافران آن نواحي نعمت غيرمترقبه اي است مشروطه ايران پيوند و ارتباط خود با شهرهاي مختف را مديون خطوط تلگراف انگليسي است. مردم عادت كرده اند در موارد لازم دفتر تلگرافخانه ها را به اشغال خود درآورند و با هم ارتباط مستقيم برقرار كنند.

در سال 1268 بانك شاهنشاهي ايران كه به عنوان يك بانك دولتي امتياز نشر اسكناس را داشت تاسيس گرديد. اين شركت انگليسي در سراسر ايران شعبه دارد. عمليات بانكي آن منحصر به پذيرش پيش پرداختهاي دولت يا بازرگانان معتبر است. ضمنا براي رجال ايران حساب پس انداز باز مي كند و به اعتبار حمايت بريتانيا نقدينه آنان را در جايي محفوظ و مطمئن نگه مي دارد. ساير امور مالي يا صنعتي كه چند بار به مرحله آزمايش گذاشته شده بود به ابتكار خود انگليسيها ادامه پيدا نكرد. اما از ميان عملياتي كه آغاز شده بود تنها كار راه سازي از سوي شركت لينچ در دره كارون كه عبارت از ايجاد يك راه آبي به منظور حمل و نقل كالاهاي تجارتي بود به انجام رسيد. يك سرويس كشتيراني نيز از سوي همين شركت در دو نهر پائين رودخانه از محمره (6) تا اهواز و ازاهواز تا شوشتر دائر است. از شهر اهواز تا اصفهان نيز به گشودن راهي كاروان رو كه از ميان كوههاي بختياري مي گذرد از سوي آنان اقدام گرديده است. ضمنا نسبت به مرمت جاده شوسه از تهران به قم و سلطان آباد(7) كه قرار است از طريق بروجرد و خرم آباد به جاده شوشتر متصل گردد همت گماشته اند.

در شيوه نفوذي انگليسيها تلگراف همان نقش را دارد كه راهها در شيوه نفوذي روسها دارند. اگر عملكرد سيمها و دستگاههاي مخابراتي ضعيف باشد معنايش اين است كه بايد حوزه عمليات انگليسيها را گسترش بيشتري داد. در برابر پايگاه هاي روسي كه گام به گام و حساب شده و يك دست در شمال ايران و اخيرا در حوالي جنوب هم آثار نفوذ و رسوخ تدريجي شان مشهود شده است انگليسيها هم در هر شهري با تشكيلات كم و بيش مشابه هم مانند استقرار بانك شاهنشاهي ايجاد تلگرافخانه تاسيس نمايندگيهاي تجارتخانه هاي بزرگ كه حمل و نقل ايران را دراختيار خود دارند اعزام هياتهاي مذهبي پروتستان فعال تر از “پرسبيترين (8)” هاي آمريكايي در شمال و بي حال تر از “انگلي كان (9)” ها در جنوب بالاخره به نحوي از انحا در همه جا حاضر و ناظرند.

اين نكته نيازي به توضيح و تذكر ندارد كه اگر نفوذ روسها اختصاصا در قسمت آذربايجان و ايالت هاي كرانه خزر و خراسان قوي است در عوض هر چه به سوي جنوب ايران نزديك تر مي شويم نيرو و نفوذ انگليسيها قوي تر و پردامنه تر احساس مي شود. خليج فارس به طور دربست در دست بريتانيا است و تقريبا انحصار كشتي راني در اين دريا را اختصاصا در اختيار خود دارد. شركت “بريتيش اينديا(10)” خدمات پستي را به عهده دارد و انگلستان از طريق راههايي كه در زير به شرح آن مي پردازيم با ايران داد و ستد مي كند: از طريق بندرعباس با كرمان و مشهد از راه (بندر) لنگه با لارستان از بوشهر و محمره (خرمشهر) با استانهاي مركزي ; از طريق بصره با بغداد و مناطق غربي ايران. بوشهر در حقيقت مركز اصلي موسسات انگليسي درجنوب است: خانه نماينده انگلستان در “سبزآباد” ساختمانها و تاسيسات تلگراف كشتي مراقب بندر كه در لنگرگاه اين بندر كوچك لنگرانداخته است و آثار ديگري از اين دست همه نشان دهنده قدرت و نفوذ انگليسيها در اين منطقه هستند. بوشهر تنها شهر ايران است كه در آن زبان انگليسي رواج دائمي دارد. بازرگانان ارمني و زرتشتي كاركنان هندي زمين داران بزرگ جنوب ايران حتي گاهي بعضي از سران ايلها تحت نفوذ انگليسيها هستند. پزشك مخصوص مقر نماينده انگليس در كليه خدمات پزشكي خليج دخالت مي كند و مشاغل عمده بهداشتي را به افسران بهداري هندي سپرده است. سيمهاي تلگراف به چند شعبه تقسيم شده و تلگرافچيها جزيزه “هنگام” واقع در قسمت ورودي تنگه هرمز را به اشغال خود درآورده اند تا از آن جزيره خطوط تلگرافي را به پايگاه بندرعباس متصل كنند.

با همه اين مطالب تجارت انگليس در برابر تجارت روس دائما سير نزولي دارد. در سال 1268 لرد كرزن معاملات انگلستان و هندوستان را با ايران هفتاد و پنج ميليون ولي معاملات روسها را پنجاه ميليون (فرانك) تخمين زده بود. در سال 1280 ـ1281 آماري كه توسط كاركنان بلژيكي اداره گمركات تهيه شد صادرات انگليسي را معادل پنجاه و نه ميليون و صادرات روسي را نود و شش ميليون نشان مي دهد. در دوره عقد قرارداد روس و ايران مطابق آمار مجموع معاملات روسها بالغ بر حدود يكصد و هفت ميليون (فرانك) شده است ولي ارزش معاملات انگليسيها از مبلغ هفتاد ميليون تجاوز نمي كرد.

در شهرهاي مهم ايران كشورهاي انگلستان و روسيه قنسولهايي گماشته اند كه در واقع عاملان نفوذ و مداخله اين دو قدرت رقيب در امور داخلي ايران هستند. قنسولهاي روسي از اداره كل قسمت آسيايي روسيه و انگليسيها كه با عنوان قنسول در شهرهاي تبريز اصفهان و شيراز به طور كلي در سرتاسر ايران مشغول فعاليت اند از اداره كل سياسي هندوستان دستور مي گيرند. اين ماموران معمولا افراد دوست داشتني مهمان نواز جدي و تحصيل كرده اي هستند كه شئونات و حيثيت اروپائيان را در ميان ايرانيها خوب حفظ مي كنند. گاهي ممكن است رابطه دو مامور هم پايه رقيب با هم بسيار مودبانه و حتي كاملا دوستانه باشد اما دو موضع متفاوت آنان موجب مي گردد اوضاع محلي را عليه همديگر بشورانند و دائما در جنگي سرد و رواني به سر برند. نمايندگان رسمي روس يا انگليس در ايران غالبا مقام سرقنسولي دارند و براي حفظ و بالا بردن اهميت مقامشان معمولا اونيفورم نظامي مي پوشند و با اسكورتي مركب از قزاقان يا “سواران” هندي در خيابانها حركت مي كنند. با چنين تشريفاتي ميان عده بي شمار بزرگان و عاليجنابان ايران آنان هم به “عاليجناب” تازه از گرد راه رسيده اي مبدل مي شوند و به خوبي نيز از عهده تقليد حركات و سكنات اعيان ايراني برمي آيند. هر دو نيروي استعمارگر با انگيزه وطن پرستي دائما عليه هم بسيج مي شوند. اما ايران به اين منازعات مداوم دوجانبه سالهاست كه عادت كرده است و تعادل نسبي خود را نيز مديون برآيند عوامل نفوذي دو نيروي متقابل و تقريبا متعادل است. از شخص شاه گرفته تا هر كسي كه در اين كشور سرش به كلاهش مي ارزد زير علم روس و يا انگليس سينه مي زنند. قنسولهاي دو كشور نيز كه معركه گردانان اصلي چنين نمايش غم انگيزي هستند با به جان هم انداختن افراد و سران هر دو دسته هر قدر كه بخواهند به سود كشور متبوع خود به حد نهايت بهره برداري مي كنند. در اين جنگ پنهاني هر حيله و نيرنگي به منظور تضعيف يا خلع سلاح رقيب مشروع محسوب مي شود. ممكن است براي رسيدن به هدف سران دسته اي را از هستي ساقط كرد يا به مقام و موقعيت آنان آنچنان لطمه اي وارد آورد كه قدرت حركت و فعاليتشان سلب گردد و ديگر ياراي سربلند كردن نداشته باشند. قنسولگري ذينفع در مواقع لازم پشت و پناه طرفدارانش خواهد بود كه جانشان در معرض تهديد يا خطر واقعي است. در حكومت اسلامي كه مقررات كاپيتولاسيون و حقوق افراد مسيحي رعايت نمي شود و در آن حكومت حفظ حقوق اروپائيان از لحاظ مقررات بين المللي منحصرا متكي به مفاد يكي از موادي است كه در عهدنامه تركمان چاي گنجانيده شده در چنين وضعي پادگان كوچك روسي و يا هندي به اتكاي دولتهاي متبوع خويش تصميمات و حاكميت قنسولي را راسا اعمال مي كنند.

در تهران دو نمايندگي كه دور آنها حصار مستحكمي كشيده شده است كاركنان و عوامل بي حد و حصرشان را به منظور جانبداري از اين يا آن دسته كه به جان هم انداخته اند بسيج مي كنند. در استانها و شهرستانها هم اين ماموريت به عهده عاملان زرنگ و زبردستي گذاشته شده است. از اينجا است كه به تحريك و يا اشارت انگليسيها يا روسها مقامات ايالتي در محيطي پرتلاطم و طوفاني و آكنده از آشوب و ناآرامي دائما دست و پا مي زنند. نفوذ يكي از رقيبان آنها را مي راند. نفوذ طرف مقابل همه مساعي خود را به كار مي اندازد تا ماموران دوست را محكم بر جايشان نگه دارد. اگر نقطه اتكا و حامي هميشگي زورش براي حفظ مقامي نارسا باشد صاحب آن مقام موقتا از صحنه خارج مي گردد. شلوغي و اغتشاشات ناشي از تحريك روسها منحصرا به دست و با دخالت مستقيم قنسولهاي آنان ايجاد مي شود. اما انگليسيها براي اجراي نقشه هاي خود علاوه بر دوز و كلك نمايندگان رسمي شان از شور و حرارت مذهبي از وجود مبلغان و كشيشان و حتي از آمريكاييان پروتستان غيرسياسي نيز استفاده مي كنند. با چنين اشتغالات نامعقول كار سياست و اعمال نفوذ اروپاييان در كشورهاي مشرق زمين به فضاحت و مسخره بازي كشيده است اما در ايران فعاليت اين دو قدرت و حدود مداخله شان از اين حرفها هم گذشته و بايد گفت الحق بوي گند كثافت كاري آنان فضاي سرتاسر شهرها را فراگرفته است.

رقابت و چشم و هم چشمي روس و انگليس در هيچ نقطه ايران به اندازه راه سيستان شديد و چشمگير نيست. ايالت بزرگ خراسان يكي از ثروتمندترين استانهاي ايران است. اين ايالت در مرز افغانستان واقع شده و روساي طوائف در مناطق مختلف آن ـ كه اغلب سمت و مقام موروثي دارند ـ جمعيتي متشكل از فارس ترك عرب و بلوچ را اداره مي كنند. در انتهاي خراسان واحه سيستان واقع شده است كه رود هيرمند بعد از جذب آبهاي همه كوههاي افغانستان وارد خاك اين منطقه مي شود و به هرز مي رود. موقعيت جغرافيايي و منابع غني سيستان سراسر اين منطقه را به صورت پايگاه مناسب براي عملياتي عليه هندوستان و سواحل درياي عمان و حتي عليه خراسان و آسياي مركزي درآورده است. چه در طرح هاي تعرضي و چه در نقشه هاي تدافعي در هر دو حالت سيستان بزرگ ترين هدف و مركز رقابت انگليس و روس است. هر دو قدرت مجدانه تلاش مي كنند پوست و پلاس عوامل نفوذي خويش را زودتر از قواي رقيب در اين واحه پهن كنند. در حاليكه انگليسيها و هنديها راه كاروان روي از خلال بلوچستان احداث كرده اند و خط تلگرافي نيز كشيده اند كه از طريق كرمان و يزد امتداد يافته و به سيمهاي تلگراف هند و ايران در كاشان متصل مي گردد و علاوه بر آنها درصدد احداث خط راه آهني نيز برآمده اند كه ريل گذاري آن در ميان “كويته” و “نوشكي” به پايان رسيده است روسها هم بي كار ننشسته اند دست روي اداره كردن تلگراف آن قسمت از ايران گذاشته اند كه از مشهد به نصرت آباد كشيده شده است همچنين در برابر تجارت و داد و ستد هنديها از امتياز در دست گرفتن خدمات گمركي و بهداشتي برخوردارند و توانسته اند دامنه نفوذ تجارتي خود را تا سيستان وسعت بخشند. اهميت سوق الجيشي جاده خراسان تا سيستان كه در جنب آن افغانستان را هم مورد تهديد قرار مي دهد در خور آن بود كه حتي ناچيزترين ايستگاهها شاهد و ناظر منازعه روسها و انگليسيها باشند و در سرتاسر آن قنسولان افسران پزشكان قزاقان و “سواران” به جان هم بيفتند.

سازش دو رقيب

انگلستان و روسيه با همه اين مسائل از ايام قديم به صلح و ساخت و پاخت در آسيا عادت دارند. در طي سالهاي سراسر قرن اخير به مجرد آنكه رقابت آنان به جاهاي باريك مي انجاميد يا منجر به بروز حوادث ناجور و غيرمنتظره اي در منطقه مي شد بدون درنگ هر دو قدرت با هم كنار مي آمدند تا با كمك همديگر آتش آشوب را خاموش كنند. اولين سازش سياست انگلستان و روسيه در مسئله مربوط به ايران در سال 1213 به وقوع پيوست (11) و هر دو كشور طي بيانيه اي ضمن قبول دوام سلطنت تعهد نمودند تماميت ارضي و استقلال ايران را محترم بشمارند. بعد از آن بارها بيانيه هاي مشابه ديگري نيز صادر شد و يادداشتهايي در اين مورد مبادله گرديد. در ماههاي اول سال 1906 بحران هاي اقتصادي ايران و احتمال مرگ قريب الوقوع مظفرالدين شاه دوباره موجبات نزديكي انگليس و روس را فراهم آوردند ولي اين بار پيشرفت نفوذ بازرگاني و بغرنج بودن ساير مسائل ايجاب مي كرد كه به توافقهاي مشخص تر و كامل تر دست يابند. نظر به اينكه انگلستان دست پري داشت مي خواست سياست خود را از قيد مراقبت ايران رها سازد. روسيه نيز كه درگير انقلاب داخلي اش بود بدش نمي آمد وضع موجود قابل تحمل را تحكيم بخشد و هر امتيازي كه مي شد در آن وقت گرفت بگيرد و كسب بقيه امتيازات را به فرصت هاي مناسبي درآينده موكول نمايد.

حفظ تماميت ارضي و استقلال ايران اصل دروازه هاي باز پوشش قرارداد 9 شهريور 1286 قرار گرفت. (12) در تحديد حدود مناطق نفوذ انگلستان به سهم كوچكتر سيستان و مكران يعني دو ايالت ناچيز قناعت ورزيد. اما همين دو ايالت از ارزش و اهميت سوق الجيشي بسيار بالايي برخوردار بودند و امنيت هند و دسترسي به آبهاي درياي عمان را كاملا تضمين مي كردند. بقيه قسمتهاي جنوبي ايران كه در آن نفوذ انگلستان مسلط بود خارج از منطقه نفوذ اين كشور اعلام گرديد. منطقه اي كه زير نفوذ روسيه شناخته شد با اصفهان و يزد كه در فعل و انفعالات بعدي تسري مناطق نفوذي به سرزمينهاي مزبور نيز مورد توجه است جز زيباترين استانهاي ايران به شمار مي روند و در آن سوي مرزهايي قرار داشتند كه زير چتر تجارت روسها درآمده بودند. منطقه زير نفوذ روسها شامل قصر شيرين نيز مي شود كه قرار است به طور قطع شبكه راه آهن ايران در آينده در آن نقطه به راه آهن بغداد بپيوندد. بالاخره اين دو قدرت درباره اصل استقلال ايران محدوديتي قائل نيستند مگر آنكه بخواهند “به منظور اجتناب از دخالت نيروي ثالث” يك نظارت مالي مستقر كنند يعني در مواقعي كه احساس كنند حكومت ايران درصدد گرفتن وام از بانكهاي آلمان است از چنين اقدامي ممانعت به عمل آورند.

تحول آرام و حركت روسيه به سوي آزادي اوضاع سياسي ايران را نيز براي تحول و انقلاب مساعد مي گرداند. درباره انگلستان نيز بايد گفت ايجاد دولتهاي حدفاصل در مرزها يكي از اصلهاي ثابت سياست اين كشور در مورد هندوستان است. چون سرزمين هند نياز به حائل قابل اطميناني دارد كه مانع از رسوخ انديشه ها و نفوذ نيروهاي زيانبخشي عليه تسلط حساس و شكننده انگليسيها باشد. در بيابانهاي ايران روي سواحل خليج فارس در دره هاي دجله و فرات حتي در قسمت هاي مركزي اروپا نيز انگلستان مجبور است همواره به فكر حفظ و حراست نظم و آرامش در مستملكات آسيايي اش باشد. ايران با اغتنام از فرصت درصدد سودجويي از اشتغالات انگليسيها كه همه دار و ندار خود را در گرو سكون و آرامش در هند مي بينند برآمده من عمدا عبارت دار و ندار را به كار بردم و نگفتم كه توسعه و گسترشش را چون اگر انگلستان و روسيه توانسته اند درباره ايران با هم به توافق و سازش برسند لابد به اين جهت است كه هر دو در انتظار ظهور و تسري هرج و مرج و آشوب مورد دلخواه در داخل مرزهاي اين سرزمين هستند. بر كسي پوشيده نيست كه قيام ايران و اصلاحات اروپايي وارش در قفقاز و هند نيز اثر خواهد گذاشت. از تفليس تا انتهاي خزر مردمي زندگي مي كنند كه همه ترك زبان و شيعي مذهب اند. هم ريشه و هم زبان با مردمي كه در شمال غربي ايران سكونت دارند.

در شبه جزيره هند هم شيعيان گروه عظيم و ارزنده اي را تشكيل مي دهند: فرهنگ ايراني از چندين قرن پيش در ميان بوميان آن سرزمين و طبقات تحصيل كرده شان اثري عميق گذاشته است. در صورتي كه اصلاحات در ايران موفقيت آميز باشد قفقاز و هند به پيروي از مردم ايران در معرض انقلاب قرار خواهند گرفت.

در هر حال انقلاب ايران بعد از توافق انگليس و روس ظاهرا آخرين فرصت اقدام را در اختيار مردم اين كشور قرار داده است.

بي قيدي مردم و عدم استحكام مصالح ساختماني موجب شده است كه همه كشورهاي مشرق زمين ظاهر ويران و منظره غم انگيز داشته باشند. اما در هيچ منطقه اي مانند فلات ايران اين ويراني و غم انگيزي مناظر چشمگير نيست: خانه ها در حال فروريختن كوچه ها كثيف و متروك كاشيهاي روبناي مسجدها و مقبره ها پوسيده و تبديل به گرد و خاك شده است. با اين وجود در كنار اين خرابه ها آثار فرهنگ غني و افتخارآفرين توام با نشانه هايي از هوش و ذوق تلطيف شده احساسات ميهن پرستانه شديد بالاتر از همه اينها پديده اي منحصر به فرد در دنياي اسلام يعني ملي گرايي آگاهانه و انسجام يافته اي جاي جاي در همه نقاط مشاهده مي شود و اين مشاهدات از بذر بارآور آينده اي شكوفان نويد مي دهد.

پي نويس ها:

1 ـ جنگ روسيه و ژاپن در1283 كه به شكست روسها انجاميد.

2 ـ انقلاب مشروطيت.

3-M. Lazare Poliakoff.

4 ـ اسم “ماورا قفقاز” را كه اروپاييان مصطلح كرده اند از نظر آنان صحيح است ولي از نظر ما ايرانيان درست تر آن است كه بگوييم اين سوي قفقاز. م.

5 ـ اروند رود.

6 ـ خرمشهر.

7 ـ اراك.

8-Presbyterien.

9-Anglican.

10-British India.

11 ـ در اين تاريخ محمد ميرزا فرزند عباس ميرزا نايب السلطنه كه با تحميل روسها به وليعهدي انتخاب شده بود با درگذشت فتحعلي شاه به سلطنت رسيد و مورد حمايت روسيه و انگلستان قرار گرفت.

12 ـ منظور قرارداد شومي است كه در “سن پطرزبورگ” ميان انگليس و روس بسته شد و به موجب آن ايران را به سه منطقه نفوذ ميان خود قسمت كردند. اين قرارداد را ايزولسكي به نمايندگي دولت روسيه و سرآرثرنيكلسن به نمايندگي بريتانياي كبير امضا نمودند.