تصرف بوشهر به دست انگليسي ها و مقدمه جداکردن هرات از پيكر ايران

تصرف بوشهر به دست انگليسي ها و مقدمه جداکردن هرات از پيكر ايران

23 ژانويه سال 1857 (سوم بهمن) يك روز تاريك در تاريخ طولاني و پراز رويداد ميهن ما بود. در اين روز نيروهاي اعزامي انگلستان پس از شش هفته نبرد خياباني، بندر بوشهر و حومه آن را تصرف كردند تا دولت تهران مجبور به صرف نظر كردن از شهر هرات و غرب افغانستان امروز شود كه از زمان تاسيس كشور ايران هميشه بخشي وفادار از ايران و كانون فرهنگ و ادب ما، و براي مدتي نيز شاهزاده نشين ايران و مقر حكومت خراسان بود و شاه عباس که در هرات به دنيا آمده بود پيش از احراز سلطنت در اين شهر مي زيست. نيروهاي اعزامي انگلستان نهم دسامبر 1856 پس از يک گلوله باران شديد گام بر خاک وطن ما در ساحل بوشهر گذارده بودند و از همان لحظه نبرد خياباني آغاز شده بود. دولت لندن اول نوامبر 1856 به ايران اعلان جنگ داده بود . زيرا اخطارهاي ديپلماتيک آن دولت به ايران که از هرات و غرب افغانستان خارج شود مورد بي اعتنايي تهران قرارگرفته بود. در نبرد خياباني 45 روزه، عمدتا مردم معمولي از شهر و حومه بوشهر دفاع مي کردند. گلوله باران بوشهر توسط ناوهاي انگليسي صورت گرفته بود. افغانستان که بر سر آن اين عمليات صورت گرفته بود از اوايل قرن هجدهم مطمح نظر انگليسي ها بوده است که علل درگيري نيز به همان زمان باز مي گردد زيرا افغانستان نزديکترين راه زميني ورود قدرت هاي "اوراسيا" به اين منطقه حساس جهان است. منطقه هرات قسمتي از بخش اصلي ايران بود که در عهد باستان «آريانا» خوانده مي شد. «افغانستان» نامي است كه انگليسي ها بر ايران خاوري گذاردند.
نيروهاي انگليسي كه باكشتي از هند وارد آبهاي بوشهر شده بودند روز نهم دسامبر 1856 درپي يك گلوله باران طولاني در ساحل بوشهر پياده شدند و در اين مدت مردم معمولي از منطقه بوشهر دفاع مي كردند، زيرا دولت تهران نيروي قابل ملاحظه در بوشهر و كازرون نداشت. درباره دفاع مردمي از بوشهر كتاب ها و رساله هاي بسيار نوشته شده است.
    دوست محمدخان حاكم كابل پس از امضاي پيمان پيشاور (30 مارس 1855) با انگلستان، به تحريک انگليسي ها و برخلاف روش گذشته اش دست به تشويق حاكم هرات به تمرد از دولت تهران زد. ناصرالدين شاه كه در همان زمان به گردنكشي خان خوارزم (تركمنستان امروز) پايان داده بود حسام السلطنه را با لشكر خراسان و چند يگان نظامي از تهران، گرگان و كرمان (سربازان مستقر در ارگ بم) مامور گوشمالي حاكم هرات كرد كه با اعتراض شديد لندن رو به رو شد. چون تهران توجه نكرد، انگلستان با برسميت شناختن فوري مرزهاي افغانستان كه خود در لندن ترسيم كرده بود، روابطش را با تهران قطع و يكم نوامبر1856 به ايران اعلان جنگ داد و بار ديگر به آبهاي ما در خليج فارس كشتي توپدار و تفنگدار روانه ساخت.
ايران كه بر اثر مداخلات سياسي قدرتهاي اروپايي امكان نيافته بود نيروي دريايي موثر و توپخانه ساحلي داشته باشد موفق به جلوگيري از ناوگان اعزامي انگلستان كه از هند به حركت در آمده بود نشد و اين ناوگان از يكم ژانويه به گلوله باران كردن بوشهر دست زد، اما براثر ايستادگي مردم محل 23 روز طول كشيد تا بتواند تفنگدار در ساحل مستقر سازد. انگلستان كه چنين مقاومتي را انتطار نداشت خرمشهر را هم زير حمله گرفت و اهواز را مورد تهديد قرار داد كه دولت بي خبر تهران از معارضات قدرتهاي اروپايي با يكديگر، و نيز نداشتن اعتماد كافي به احساسان ميهني ايرانيان و همچنين ناآگاهي از فنون جنگ هاي تازه و لشکرکشي و اين که پيشروي سريع يك نيروي خارجي به دليل وسعت كشور و كوهستاني بودن آن آسان و سريع نخواهد بود تسليم اراده لندن شد و طبق توافق پاريس كه با ميانجيگري رئيس وقت كشور فرانسه انجام شد از اصلي ترين قطعه ايران صرفنظر كرد!
     اگر كمي به عقب باز گرديم مي بينيم كه عباس ميرزا وليعهد فتحعلي شاه با مشاهده دسيسه هاي انگلستان در جريان تنظيم قرارداد «تركمن چاي» و از دست رفتن قفقاز ايران و لمس كردن بي صداقتي ناپلئون و در حقيقت چشيدن مزه تلخ ديپلماسي اروپايي؛ براي حفظ مابقي خاك وطن، دولت عثماني را با جنگ و زور وادار به امضاي معاهده تعيين مرز مشترك كرد كه هنوز به قوت خود باقي است. از طرفي ديگر، چون روسيه به بسط قلمرو خود در آسياي ميانه پرداخته بود ، عباس ميرزا بدون فوت وقت براي حصول اطمينان از وفاداري حاكمان نيمه مستقل خوارزم، مرو ، بخارا و مناطق مربوط به خراسان شتافت. وي متوجه شد انگلستان كه از دير زمان نگران دست اندازي روسيه به هندوستان بوده چشم طمع به سرزميني دوخته كه خود نام افغانستان بر آن نهاده است تا بتواند آن را به صورت حايلي ميان متصرفات آسيايي روسيه و هندوستان درآورد و مانع پيشروي روسيه به سوي اقيانوس هند و آسياي جنوبي شود و در اجراي اين سياست خود، به تحريك و تطميع خوانين و حكام افغان پرداخته است.
     عباس ميرزا براي خنثي كردن فعاليتهاي انگلستان در ايران خاوري (افغانستان امروز) وارد عمل شد. دولت لندن كه چنين ديد با روسيه بر سر تعيين يك خط قرمز ميان مناطق نفوذ خود در اين قسمت از جهان وارد معامله شد تا به سلطه و نفوذ خود بر افغانستان رسميت بدهد و به تحكيم و احيانا گسترش آن بپردازد. لذا دولتمردان انگليسي به موازات مذاكره با روسيه با هدف سازش، سريعا در لندن به دلخواه خود و برپايه منافع دولت متبوع به ترسيم خطوطي پرداختند كه بر آن عنوان مرز ايران و افغان نهادند.
     عباس ميرزا پس از مطيع ساختن حكمران سرخس كه بر منطقه نسا و اشك آباد (عشق آباد) تسلط داشت در سال 1834 تصميم به حركت به سوي قندهار گرفت كه بيمار شد و درگذشت.
     محمد ميرزا پسر عباس ميرزا كه همان سال پس از درگذشت فتحعليشاه به سلطنت رسيده بود پس از تحكيم پايه هاي حكومت خود، تصميم به تكميل مساعي پدر گرفت و دولت لندن از اين تصميم محمد شاه كه مناسبات حسنه با روسيه برقرار كرده بود نگران شد مخصوصا كه بيم داشت محمد شاه از كمك روسيه براي ريشه كن ساختن نفوذ انگلستان از افغانستان برخوردار شود.
     دولت لندن در سال 1837 «الكساندر برنزBurnes» را به بهانه توسعه داد و ستد بازرگاني به كابل فرستاد . وي در باطن ماموريت او تحريك سران ايلات مناطق غربي بر ضد ايران و طوايف شمالي بر ضد روسيه بود. محمد شاه كه از طريق والي خراسان از اوضاع با خبر شده بود با تزار وقت روسيه يك پيمان دوستي امضاء كرد و تصميم گرفت شخصا براي گوشمالي حكمران هرات و نواحي مجاور كه در پرداخت ماليات تعلل كرده بودند عازم خراسان شود.
     دوست محمد خان حكمران كابل كه هرات را يك شهر ايران مي دانست در قبال تصميم محمد شاه واكنش نشان نداده و تنها (به اشاره) خواسته بود كه شاه پس از گوشمال دادن حاكم هرات دست به اقدام مشابه در مورد واليان ولايات ديگر نزند (عازم قندهار نشود).
     دولت لندن كه از دوست محمدخان مايوس شده بود، خود مستقيما وارد عمل شد و به تهران اخطار كرد كه از لشكر كشي به هرات منصرف شود كه دولت ايران اعتناء نكرد و روسيه اين اخطار لندن را مداخله در امور ايران تلقي كرد و حمايت خود را از لشكركشي محمدشاه به هرات اعلام داشت و از عوامل خود در منطقه خواست كه با مساعي محمد شاه در اين زمينه همكاري كنند. روسيه درعين حال دست به تدابيري در هرات زد كه محمدشاه را بيش از پيش تشويق به اجراي تصميم خود كند.
     لندن كه اخطار خود را بي نتيجه ديد و آگاه شد كه نيروهاي نظامي ايران به هرات رسيده اند به دو اقدام همزمان دست زد؛ يكي اعزام كشتي جنگي به آبهاي ايران بود كه اين نيروها بوشهر و خارك را متصرف شدند و ديگري وادار كردن آقاخان محلاتي به طغيان. آقاخان شورش مسلحانه خود را از كرمان آغاز كرد و .... تهران كه چنين ديد به دولت فرانسه متوسل شد كه از انگلستان بخواهد از آبهاي ايران خارج شود كه در اين تلاش موفق نشد. سرانجام محمد شاه تصميم گرفت بدون دادن كوچكترين امتيازي به حاكم هرات، نيروهاي اضافي را باز گرداند.
انگلستان كه مي دانست محمد شاه در فرصت ديگر به هرات لشكر كشي خواهد كرد، به تقويت خود در افغانستان پرداخت و در اجراي اين سياست در سال 1839 دوست محمدخان را كه تا آن زمان در قبال هرات حاضر به اقدام بر ضد ايران نشده بود بركنار و شجاع الملك دست نشانده خود را پادشاه كابل كرد، ولي در كابل درپشت پرده كارها در دست «برنز» بود كه نماينده تام الاختيار انگلستان در افغانستان شده بود.
     انگلستان سپس در صدد برآمد براي سركوب كردن هرگونه مخالفتي، به افغانستان نيرو بفرستد. موضوع در جلسه شوراي وزيران انگلستان به رياست «پالمرستون» مطرح و تنها «دوك ولينگتون» با اين تصميم مخالفت كرد كه سرانجام گفت: ورود به افغانستان آسان است، فكر خارج كردن نيروها را از آنجا بكنيد. انگلستان در اجراي اين تصميم، پنج هزار نيرو از هند به قندهار منتقل كرد.
     افغانها در كابل با اين اقدام انگلستان مخالفت كردند و در ادامه اين مخالفت در سال 1841 شاه شجاع الملك و «برنز» را كشتند. انگلستان با اين كه درگير جنگ با چين، معروف به جنگ ترياك بود، پس از آگاه شدن از رويداد كابل شانزده هزار و پانصد سرباز به فرماندهي ژنرال «الفينستونElphinston» از هند به افغانستان اعزام داشت. از دست اين نيرو كاري بر نيامد و پس از چند شكست، الفينستون به خواست افغانها كه دوباره دوست محمد خان را پادشاه خود كرده بودند تصميم به خروج از افغانستان گرفت و با نيروهاي خود و اتباع غيرنظامي انگلستان راه بازگشت به هند را در پيش گرفت. اين نيرو در اثناي عقب نشيني، در منطقه جلال آباد و گذرگاه خيبر به محاصره افغانها افتاد و قتل عام شد.
دوست محمد خان كه به حكومت باز گشته بود تا سال 1855 به جنگ با انگليسي ها ادامه داد كه اين درگيري ها با امضاي پيمان پيشاور در تاريخ 30 مارس 1855 پايان يافت. دوست محمد خان پس از سازش با انگلستان روش سابق خود در قبال هرات را تغيير داد كه به شرحي كه در بالا آمد منجر به لشكر كشي مجدد ايران در زمان ناصر الدين شاه به هرات و مناطق اطراف آن ولايت شد. در اين زمان ايران از لحاظ نظامي ضعيفتر و بيش از گذشته تحت فشار خارجي بود.
     بايد دانست كه قرارداد مربوط به هرات (قرارداد پاريس) به دولت ايران اختيار داد كه در صورت احساس خطر، و وجود تحريكات نظامي عليه خود در افغانستان غربي (نزديك مرزهاي دو كشور) بتواند نيرو به اين سرزمين بفرستد و اين نيرو تا قطع خطر و تحريكات در آنجا دست به عمليات بزند و باقي بماند.
     انگليسي ها بعدا تلاشهاي ديپلماتيك فراوان كردند تا به صورت هاي ديگر، بهانه براي بلااثر گذاردن اين قسمت از قرارداد بر سر هرات را از جمله با امضاي پيمان سعدآباد و قرارداد دوجانبه عدم تعرض ميان ايران و افغانستان بتراشند، ولي موفقيت نداشتند. انگليسي ها كه نگران پيدايش يك نادرشاه ديگر در ايران بودند (ناپلئون ايراني)، بعدا و از سال 1919 با هدف محدود كردن ايران در مرزهاي فعلي، تلاشهاي ديپلماتيك مشابهي در مورد بي اثر ساختن قراردادهاي قبلي عثماني و ايران بر سر برخي از مناطق شرق دجله از جمله منطقه سليمانيه بعمل آوردند و در اين راستا، مسكو را هم در بيم خود از احياء احتمالي ناسيونالسيم ايراني شريك كردند، و احتمالا دولت مسكو در سايه همين نگراني، با ساختن جمهوري آذربايجان خواست كه ايران نتواند روزگاري قرارداد استعماري تركمن چاي را كه نتيجه شكست نظامي خود در برابر تعرض روسيه تزاري بود باطل اعلام كند و ....
     مي دانيم كه قراردادهاي نتيجه شكست نظامي (تحميلي و اضطراري) پس از فراهم شدن فرصت، قابل اعراض و اعتراض هستند.