پيرايشگري ديني هدف مشترك اسلام انگليسي و اسلام آمريكايي

در نهضت مشروطه، با حركتي به نام "پيرايشگري ديني" مواجه بوديم و اين بزرگترين دامي بود كه دنياي غرب براي ايران گسترد و اسيران بسيار گرفت، اسيراني كه نه با اجبار و فشار، كه با اختيار و اشتياق به سوي اين دام رفتند و سر به اخلاص فرود آوردند و مطيع و بيقرار در كمند غرب درآمدند!
پيرايشگري يا اصلاحات ديني يا پروتستانيسم، ندايي بود كه استعمارگران انگليسي ازحلقوم روشنفكرهاي وابسته به خود برآوردند و در ميان مردم به ويژه نسل جوان گسترش دادند. سرلوحه برنامههاي پيرايشگري ديني اين بود كه اسلام بايد تغيير كند! و اصلاح شود! و مطابق با تفكر اروپا گردد!
اين دگرگونيطلبي با روشهاي بسيار ماهرانه و فريبكارانه صورت ميگرفت كه همه چيز را عليه دين حق ميشوراند و اين شورش چنان بر مركب جهل مردم سوار بود و تاخت و تاز ميكرد و پيش ميرفت كه هيچ قدرتي ياراي جلوگيري از آن را نداشت و هر كس هم در گرد و غبار برخاسته از اين آشوب و اغواگري، انديشهاي آزاد و ديدگاني باز داشت و واقعيتهاي تلخ را مشاهده ميكرد، جز اينكه از رنج غربت اسلام برخود بپيچد و آه از گلو برآورد و خون دل بخورد، چارهاي نداشت.
پروتستانيسم با پيرايشگري ديني حركت و نهضتي فكري است كه در قرن شانزدهم ميلادي عليه مسيحيت و كليسا در اروپا به وجود آمد. اين نهضت واكنش و عكسالعملي بود عليه حاكميت ظلم و جنايت كليسا كه در كنار فساد و تباهيهاي مختلفي كه انجام ميداد، دستگاه "انگيزاسيون" يا تفتيش عقايد را نيز براي محاكمه دانشمندان به راه انداخت و عليه دانش و خرد و بينش شوريد و اين دستگاه مخوف بسياري از نظريه پردازان و طرفداران علم و اختراع و اكتشاف را به قتل رساند.
پروتستانيسم يا نهضت اصلاح ديني در غرب(1) هيچ تطابق و سنخيتي با اسلام نداشت و اصولا چنان كه بارها تصريح كردهايم اسلام عاليترين تعابير در بزرگداشت "دانش" و "دانشمندان" را در دل خود ذخيره دارد، تا آنجا كه قرآن كريم با تعبير زيباي "هذا بصائر للناس"(اين كتاب مجموعهاي از بينشها براي مردم است)(2) از معرفت علمي ياد ميكند. و با بيانهايي چون "لعلكم تعقلون" (باشد كه تعقل كنيد و خرد خويش را به كار اندازيد)(3) به خردورزي ترغيب ميكند. و با تعابيري مانند "لعلكم تتفكرون" (باشد كه فكر و انديشه كنيد)(4) و نيز با اين بيان كه "و علم الانسان مالم يعلم" (به انسان آنچه نميدانست آموخت)(5) سرچشمه همه علوم و آموزشها را به خدا نسبت ميدهد. و رسالت بزرگ پيامبرش را "يعلمهم الكتاب و الحكمه" (رسولش را براي آموزش كتاب و علم و حكمت برانگيخت)(6) ميداند. در متون روايي اسلام نيز با حجم گستردهاي از رهنمودهايي مواجه ميشويم كه اعلام ميكنند: طلب علم، در همه حال، واجب است (7) و آنكه به جستجوي علم بشتابد، همچون مجاهد در راه خداست(8) و به طلب علم برخيزيد، هرچند با فرو رفتن درگردابها ودرخطر افتادن جانها همراه باشد(9)
جريانهاي روشنفكري غربزده نخواستند اين حقيقت را دريابند كه هيچ نسبتي بين مسيحيت تحريف شده و دستگاه كليساي قرون وسطي با تعاليم روشن اسلام وائمه اطهار و علماي دين وجود ندارد و نبايد اين دو را كنار هم نهاد و آنچه در دنياي غرب اتفاق افتاده براي دين اسلام تجويز كرد.
اگرچه جاي اين پرسش از روشنفكران غربزده دوره مشروطه و اذناب آنان در امروز باقي ميباشد، اما بايد اين واقعيت انكارناپذير را فراموش نكنيم كه مسئله و مشكل اصلي اين جريانهاي غربزده نه غفلت و بيخبري از حقايق اسلام، كه تعمد و ماموريت استعماري آنان در "اسلامزدايي" و حذف تعاليم و ارزشهاي ديني ازجامعه ايران بود. زيرا اگر اين جماعت كه هم دلباخته وطفيلي و هم مامور و مزدور بودند، از كمترين و نازلترين وجدان انساني برخوردار بودند، حداقل به اعترافات "ويل دورانت" درباره نبوغ اسلام و دانشپروري آن توجه ميكردند و در كنار آنچه اينان از جريانات مندرج در آثار او درباره اصلاح ديني در دنياي غرب كپيبرداري كردند و در تحقق آن در ايران كوشيدند، به خشوع و تكريم او نسبت به اسلام و دانشمندان و مخترعين مسلمان نيز اهميت ميدادند(10)
حركت استعماري اصلاحگري ديني كه استعمار انگليس برنامهريز آن و عناصر روشنفكر نماي غربزده همچون تقيزاده، ملكمخان، آخوندزاده، طالبوف و ديگران مجري آن بودند، بايد براي نسل جوان امروز و به عنوان اسنادي از تاريخ نهضت مشروطه به مداقه و بررسي در آيد تا اولا مسائل مشروطه به صورت ريشهاي طرح و بررسي شود و بينشهاي لازم براي جوانان ودانشجويان ذخيره گردد. ثانيا سير تاريخي غربزدگي و هجوم به اسلام و علماي دين و نهضتهاي رهايي بخش اسلامي توسط استعمارگران خارجي و ايادي و اذناب داخلي آنان، زمينههاي درك و فهم و تحليل و نتيجهگيري وقايع مربوط به انقلاب اسلامي ايران را مساعد سازد.
ما معتقديم يكي از علل اصلي دور ماندن نسل جوان از حقايق اسلامي و واقعيتهاي تاريخي مربوط به نهضتهاي اسلامي كه فقها و علماي دين رهبري آنها را به عهده داشتند، فقدان آگاهيها و بينشهاي لازم نسبت به وقايعي است كه در نهضت تنباكو، نهضت مشروطه، قيام 30 تير، مبارزات شهيد مدرس، و انقلاب اسلامي ايران در مراحل مختلف نهفته است و به همين دليل اصرار داريم كه بايد آگاهيها و شناخت تاريخي به صورت پشتوانه فكري و سياسي براي نسلهاي امروز و فردا به وجود آيد.
همچنين معتقديم آنچه امروز در ابعاد خارجي و توسط آمريكا و به صورت ترويج "اسلام آمريكايي" در منطقه و عضوگيري از جوانان سرزمينهاي اسلامي از جمله ايران مشاهده ميكنيم، امتداد همان تحركات استعمارگران و جريانهاي وابسته به آنان در نهضت مشروطه است كه در نهايت هرگونه پيرايشگري ديني را به ظهور"اسلام انگليسي" منتهي ساخت.
عناصر غربزده در آثار و اظهارات خود، پروتستانيسم را گاهي هدم و نابودي دين اسلام ميدانستند و بر ضرورت آن پاي ميفشردند، و گاهي هم به باقي ماندن ايمان مذهبي و محدود شدن دينداري مسلمانان به نماز و ذكر در گوشه خلوت و در امور سياسي دخالت نكردن معني ميكردند. اين دو معني داراي يك هدف و جهت ميباشند كه آن حذف كامل جامعيت تعاليم وقوانين اسلامي در همه ابعاد اجتماعي و سياسي بود و اين خط مشي كلي استعمار انگليس در ايران براي مقابله با اسلام و علماي دين بود. به نمونهاي از اظهاراتي كه يك "هدف" يعني حذف كامل اسلام را با دو روش مطرح ميكند، توجه كنيد:
- نويسنده نميخواهد كه مردم آناليست بشوند و دين و ايمان نداشته باشند، بلكه حرف من اين است كه دين اسلام بنابر تقاضاي عصر و اوضاع زمانه بر پروتستانيسم محتاج است.
- بايد اصلاح دين از راه پروتستانيسم اسلامي تحقق يابد.
- سد راه الفباي جديد و سد راه پويلزاسيون در ملت اسلام، دين اسلام و فناتيزم آن است. براي هدم اساس اين دين و رفع فناتيزم و براي بيدار كردن طوايف آسيا از خواب غفلت و ناداني و براي اثبات وجوب پروتستانيسم در اسلام به تصنيف كمالالدوله شروع كردم.(11)
تفكر پيرايشگري ديني با اسلامزدايي در مشروطه كه در نهايت به صورت اسلام انگليسي كه همان اسلام شاهنشاهي ميباشد و پوستهاي از دين را ميگيرد و محتواي آن را رها ميسازد و به اين طريق قوانين جامع و رهاييبخش دين حق را از صحنه حيات اجتماعي و سياسي خارج ميكند، امروز توسط اسلام آمريكايي امتداد دارد.
اولا انگليس و آمريكا، دو روي يك سكه ميباشند و داراي ماهيت واحد و اهداف مشترك در بسط سيطره استعماري خويش بر سرزمينهاي اسلامي هستند و در نهايت منافع آنان به هم گره ميخورد و هر دو داراي خوي استكباري ميباشند. ثانيا ستيز با اسلام ناب و اصيل و اسلامزدايي در كشورهاي مسلماننشين در قالبهاي مختلف و روشهاي گوناگون، از برنامههاي اصلي و حائز اهميت آنان است و پرونده عملكرد اين دو استعمارگر نشان از عداوت وقفهناپذيرشان نسبت به اسلام و فعاليتهاي مخربشان براي جلوگيري از گسترش تعاليم قرآن دارد.
ثالثا طرح و برنامهاي كه استعمار انگليس در نهضت مشروطيت به كمك عوامل و جريانهاي وابسته به خود در خارج كردن رهبري نهضت از دست فقها و علماي اسلام و طرد و منزوي كردن و مصادره زحمات آنان به نفع خود به مرحله عمل درآورد، تجربهاي موفق و پيروز بود.
اين عوامل سهگانه موجب شد كه طرح پيرايشگري ديني يا اسلامزدايي كه توسط استعمار انگليس به صورت اسلام انگليسي يا سلطنتي و شاهنشاهي با حفظ استبدادگران در كسوت دين و آزادي به نتيجه مطلوب رسيد، توسط آمريكا در عصر ما به مرحله عمل و اجرا درآيد و در نهايت به ظهور اسلام آمريكايي منتهي شود.
اكنون در مدارك و اظهارات درنگ ميكنيم و عميق ميشويم تا مشخص شود، جريان پيرايشگري ديني يا اسلامزدايي در مشروطه، پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران ديگر بار با تمام قدرت و توان به ميان آمد تا نهضت اسلامي ايران را همچون نهضت مشروطه به بيراهه سوق دهد و زمينههاي بازگشت مجدد و تداوم حاكميت و تحقق منافع خويش را كه با پيروزي انقلاب اسلامي از بين رفته بود، آماده كند.
اين سخن از نيكسون رئيس جمهور وقت آمريكا است كه در كتاب خويش به نام"فرصت را دريابيم" به صورت يك هدف و خط مشي مطرح گرديد: «ما بايد تجددطلبان را در جهان اسلام پشتيباني كنيم. اين هم به سود ماست و هم به سود آنهاست»(12)
سخن نيكسون درواقع استراتژي فرهنگي آمريكا در مبارزة دراز مدت با اسلام به شمار ميرود. موضوع سخن و توصيه او نشان ميدهد كه اولا جريان تجددگرا همان جريان طرفداري پيرايشگري دين در نهضت مشروطه است كه سياست انگليس بود و به ثمر نشست و آمريكا خواهان تكرار آن است. ثانيا" اين روش، بسيار كاربردي و موفق است و جريانهاي تجددگراي وابسته به غرب و آمريكا را براي مقابله با اسلام مهمترين گزينه ميداند. ثالثا" اين نظر كه حمايت تجددگران هم به نفع آمريكاست و هم به نفع خود آنان، دو واقعيت را در دل خود دارد كه واقعيت اول خوي استعماري آمريكا در سيطرة او بر فرهنگ و اقتصاد و سياست و مراكز قدرت و حكومت ايران ميباشد، و واقعيت دوم ماهيت پليد جريانهاي تجددگراي وابسته به غرب و آمريكا را آشكار ميكند كه خود را به زير پرچم آمريكا بردهاند و نفع خود را در خيانت به دين و ملت ايران ميدانند.
اكنون لازم است نسل جوان ما به مداركي كه در واقع اظهارات جريانهاي تجددگرا و معتقد به ضرورت پيرايشگري ديني و اسلامزدايي هستند عميق شود تا به خوبي دريابد كه چگونه همان جريان خزندهاي كه در نهضت مشروطه عليه اسلام و علماي آگاه و بصير به وجود آمد و اسلام انگليسي را به وجود آورد، امروز نيز استمرار دارد و در نهايت اسلام آمريكايي را ترويج ميكند!
يكي از غربزدگان وابسته به آمريكا را مشاهده ميكنيم كه چگونه همان جريان انگليسي پيرايشگري اسلام در مشروطه را پس از پيروزي انقلاب اسلامي اينگونه مطرح ميكند:
"اگر بتوانيم دين را پاكسازي كنيم، شريعت را آزاد كردهايم"(13)
"شريعت آزاد" كه از آن ياد ميشود، همان شريعتي است كه آمريكا ميپسندد و منافع اين قدرت استعماري را حفاظت ميكند!
بنگريد اين مخالفان اسلام، چگونه از اسلام و شريعت آزاد حمايت ميكنند! راستي آيا جاي پاي اين اسلام پيرايش يافته و مورد نظر عناصر و جريانهاي غربگراي دلباختة آمريكا را در سرزمينهاي اسلامي به ويژه ايران نمينگريم. آيا آثار مخرب اين ديانت و شريعت يعني "اسلام آمريكايي" را مشاهده نميكنيم و نميانديشيم كه چگونه اين تفكر در همان حال كه معتقد به اسلام بدون جهاد با دشمنان و مبارزه با ظالمان و مستكبران و دفاع از دين و سرزمين و نواميس و منابع ثروت مسلمين است، اصل "صلح كل" را به محيط فكر و ذهن بسياري از جوانان مسلمان ناآگاه وارد ميكند و از طرفي ديگر با شعارهاي آزادي، دموكراسي و حقوق بشر غربي و آمريكايي هرگونه تحرك و فعاليت سازنده را از جوانان سلب ميكند؟
آيا دقيق و عميق نميشويم كه اسلام آمريكايي در عين حال كه حق دفاع از تعدي و تجاوز به جامعه و كشور و مردم آمريكا را ضروري ميداند، دفاع مسلمانان در برابر ازتهاجم و ستم متجاوزان و اشغالگران صهيونيستي را "تروريسم" مينامد؟!
جريانهاي غربگراي وابسته به آمريكا پس از پيروزي انقلاب براي تحقق اهداف خود در مهيا كردن زمينههاي بازگشت سلطه آمريكا به اين نتيجه رسيدند كه بايد جريانهاي معتقد به پيرايش دين متشكل شوند و به جريانسازيهاي فرهنگي و سياسي مخالف با انقلاب و نظام اسلامي بپردازند. اين عناصر دربارة ضرورت اين تشكل و نيز گروههاي جمعآمده در آن اين گونه نظر ميدهند:
"منطق و عقل حكم ميكند كه كوشش بشود اين چهار خانواده سياسي ايران متشكل بشوند: 1- جريان مشروطهخواهان به عنوان بخشي از كساني كه به دنبال نظام پادشاهي هستند 2- بخشي از نيروهاي ملي كه تفكر جمهوري خواهي دارند 3- بخشي از چپها كه امروز انديشة ملي دارند، يعني ايدة سوسياليسم را با حاكميت ملي و تماميت ارضي ايران و آزادي به گونهاي پيوند دادهاند و درواقع ميشود گفت كه انديشههاي سوسيال دموكراتي دارند. 4- يك بخش هم از نيروهاي اسلامي كه تفكرات اعتدالي دارند."(14)
در اين اظهارات براي مقابله با اسلام و انقلاب، "مشروطهخواهان" همان اذناب نهضت مشروطه ميباشند و طرفدار استقرار نظام شاهنشاهي در ايران هستند و در نهايت اسلام را از حقايق تهي ميكنند و به صورت اسلام غربي و از نوع انگليسي و آمريكايي به جواناني كه قبلا به شستشوي فكري آنها پرداختهاند عرضه ميدارند.
"جمهوري خواهان" كساني هستند كه با قوانين اسلام و حضور آن در عرصة سياست مخالفند و حكومت"جمهوري منهاي مذهب" را ميطلبند. اينها تفاوتي با مشروطهخواهان حامي نظام سلطنتي و پادشاهي ندارند جز آن كه شكل حكومت مورد نظرشان با هم متفاوت است و در عين حال هدف آنان روي كار آوردن همان عناصري است كه خوي پادشاهي دارند و هر دو آمال و آرزوهايشان را در نظام حكومتي آمريكا متجلي ميبينند.
"چپگرايان ملي يا سوسيال دمكراتها" كساني هستند كه در نفي و خروج اسلام ناب و اصيل از چرخه سياست و حكومت با ديگر گروهها مشترك هستند و اتفاقا به دليل همين اشتراك در استراتژي و خط مشي است كه به گردهمجمع ميشوند و با هم همكاري ميكنند.
"گروه اسلامي معتدل" كه اين گونه مورد توجه و استقبال جريانهاي غربگراي آمريكايي قرار گرفته است، مسلماناني هستند كه به صورت يك جريان خاص و در همان حال كه خود را تابع اسلام ميدانند، با پيوند دين و سياست و حكومت مخالف ميباشند و طرفدار انتقال رهبري از روحانيت به روشنفكران غربگرا ميباشند و در نهايت به تشكيل دولت و حكومتي راغب هستند كه با آمريكا تعامل داشته باشد و اين كشور استعماري را به عنوان يك قدرت برتر بپذيرد و طبيعي است كه چنين حاكماني بايد در برابر فشارها و تشرها و تهديدها و عملكردهاي ضد شرع و قانون و آزادي و عدالت كه از آنها صادر ميشود مرعوب باشند و سكوت اختيار كنند!
اينك نسل جوان ما بينيديشد كه در كجا قرار دارد و كشورش در گذشته و حال با چه جريانهاي خزنده و خطرناكي مواجه بوده و هست و چگونه رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني توانست همه تجربههاي تلخ نهضت مشروطه را به روزهاي شيرين پيروزي بر استعمار خارجي و استبداد داخلي تبديل كند و آزادي و استقلال براي اين مملكت به ارمغان آورد.
آيا نبايد از اين دستاورد و پيروزي بزرگ و بينظير مراقبت كنيم و در حفظ و تداوم آن به جان بكوشيم؟ و آيا اولين و مهمترين گام براي نگهداري و صيانت از اين ارمغان بزرگ، آشنايي با وقايع و رخدادهاي تاريخي و اندوختن تجربههاي راهگشا و مقصدرسان نميباشد؟
آنچه كه درباره تحرك مخرب جريانهاي معتقد به پيرايشگري ديني مطرح كرديم و اين جريان را هدف مشترك اسلام انگليسي و اسلام آمريكايي ناميديم، گامي است در مسيري كه به صيانت از پيروزي بزرگ ملت مسلمان منتهي ميشود.
*پاورقي:
1- مراجعه شود به تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج6 . در اين مجلد از ابتدا تا انتها موضوع نهضت اصلاح ديني در غرب بررسي شده است.
2- قرآن كريم، سوره جاثيه(45)، آيه 20
3- سوره يوسف(12)، آيه 2
4- سوره بقره(2)،آيه 219
5- سوره علق (96)، آيه 5
6- سوره جمعه(67)، آيه 3
7- كلام حضرت امام جعفر صادق(ع)، الحديث، ج1، ص 171
8- كلام حضرت امام عليبنابيطالب (ع)، همان منبع
9- كلام حضرت امام جعفر صادق(ع) ، همان منبع
10- ويل دورانت در جلد ششم كتاب تاريخ تمدن، ضمن پرداختن به اوضاع نابسامان مسيحيت و انحرافات كليسا، در فصل 30 ص 776 تا 890 تحت عنوان "نبوغ اسلام" تلاشها و پيشرفتهاي علمي مسلمين در علوم و فنون مختلف را در برابر دشمنيهاي كليساي مسيحي ، به رخ ميكشد.
11- روحانيت و مشروطه، دفتر تبليغات اسلامي، ص 607
12- هويت، مسعود خرم، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي حيان، ص 46
13- همان مدرك، ص 60
14- همان مدرك، ص 47
* تفكر دو جريان با يك هدف در دو عصر:
- جريان حامي اسلام انگليسي در عصر مشروطه: بايد اصلاح و پاكسازي دين از راه پروتستانيسم اسلامي تحقق يابد.
- جريان حامي اسلام آمريكايي در عصر حاضر: اگر بتوانيم دين را پاكسازي كنيم، شريعت را آزاد كردهايم.
* "گروه اسلامي معتدل" كه دراظهارات طرفداران اسلام آمريكايي از آن حمايت شده، در عين حال كه خود را تابع اسلام ميدانند، با پيوند دين و سياست مخالفند و طرفدار انتقال رهبري از روحانيت به روشنفكران غربگرا ميباشند و در نهايت به تشكيل دولتي راغب هستند كه با آمريكا تعامل داشته باشد و اين كشور استعماري را به عنوان قدرت برتر بپذيرد و تابع سياستهاي او باشد.
* نسل جوان ما بايد بينديشد كه در كجا قرار دارد و كشورش در گذشته و حال با چه جريانهاي خزنده و خطرناكي مواجه بوده و هست و چگونه رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني توانست همة تجربههاي تلخ نهضت مشروطه را به روزهاي شيرين پيروزي بر استعمار خارجي و استبداد داخلي تبديل كند و آزادي و استقلال براي اين مملكت به ارمغان آورد.