سابقه بخش فارسي بيبي سي در ايران

«شامگاه هشتم دي ماه 1319 راديو بي.بي.سي فارسي فعاليت خود را با اين جملات آغاز كرد: «در اين هنگام كه خبر فرستي به وسيلهي راديو به زبان فارسي از بريتانياي كبير آغاز ميشود، بنگاه راديوي انگلستان به تمام گوشدهندگان ايراني و فارسيزبانان در هر جاي جهان كه باشند دوستانه درود ميفرستد. اميدواريم كه بسياري از شما به اين اخباري كه از لندن داده ميشود گوش دهيد و دوستان خويش را نيز از وجود اين رابطهي تازه ميان دو ملت ايران و انگليس آگاه سازيد.» بيش از هفتاد سال پيش يعني زماني كه بخش فارسي راديو بي.بي.سي راهاندازي شد، در ايران كسي به فكر خبررساني و انتقال اطلاعات خبري نبود و ارزش آن را نميدانست. كسي به درستي نميدانست كه چرا انگلستان اخبار مهم را به وسيلهي بي.بي.سي و در قالب زبانهاي مختلف در جهان پخش ميكند. كسي نميدانست بخش فارسي بي.بي.سي براي خدمت به چه مقاصدي راهاندازي شده و اين راديو چگونه تحولات ايران را تحت تأثير خود قرار ميدهد؟
با نگاهي به نحوهي تأسيس راديوي فارسي بي.بي.سي ميتوان گفت كه اين اقدام منشأ و نياز ديپلماتيك و رسمي داشته است. تأسيس بخش راديوي فارسي بي.بي.سي تحت نظر سرويس امپراتوري بي.بي.سي (كه بعدها به نام سرويس جهاني تغيير نام يافت) تقريباً از ابتداي جنگ جهاني دوم مورد نظر مقامات لندن بود. ظاهراً نخستين بار پيشنهاد و ضرورت اين امر از سوي بولارد در گزارشي به تاريخ 29 دسامبر 1939 (سه ماه پس از آغاز جنگ دوم جهاني) به لندن ارسال شد. اين پيشنهاد چهل روز بعد در نهم فوريه 1940 از سوي لندن تأييد و به بولارد ابلاغ شد كه وزارت خارجه و خزانهداري بريتانيا بودجهي لازم براي تأسيس بخش فارسي بي.بي.سي را مهيا كردهاند. در اين راستا 24 دسامبر سال 1940 (2 دي 1319)، يعني پانزده ماه پس از آغاز جنگ جهاني دوم و در هنگامهي برنامهريزي متفقين براي حملهي نظامي به ايران (هشت ماه قبل از سوم شهريور 1320 و اشغال نظامي ايران)، بخش فارسي راديو بي.بي.سي آغاز به كار كرد. اين در حالي بود كه «ويكتور گلدنينگ» نخستين رئيس بخش فارسي با توصيه و نظارت مستقيم «راجر استيونسن» رئيس وقت بخش شرقي وزارت خارجهي بريتانيا و سفير بعدي آن كشور در تهران به اين سمت برگزيده شد.
در بدو تأسيس، اين راديو با هدفِ زمينهچيني و توجيه افكار عمومي ايران براي اشغال خاك كشورمان از سوي متفقين، در شرايطي كه ايران در جنگ جهاني دوم اعلام بيطرفي كرده بود، شروع به كار كرد. بخش فارسي راديو بي.بي.سي در ايران توسط حسن موقر باليوزي پسر محمدخان موقرالوله تشكيل شد. بي.بي.سي در آن دوران از كاركنان سفارتخانهي انگلستان در ايران تغذيه ميكرد. در نتيجهي تبليغات منفي بي.بي.سي و فريب مردم ايران، شكاف بين رضاخان و مردم رفته رفته عميقتر شده و شاه آنقدر در اين راستا تنها ماند كه حتي از سايه خود نيز هراس داشت. بي.بي.سي و بخش فارسي آن در حقيقت يكي از بازيگران صحنهي آن روز ايران بود. بي.بي.سي به مراحل مختلف انجام تبليغات منفي همانند ايجاد شك و ترديد در مورد ارزشهاي اعتقادي و متزلزل نمودن اين ارزشها، آمادهسازي زمينهي سردي و رويگرداني افراد جامعه از اعتقادات و افكار مورد قبول، تزريق اعتقادات جديد و مخالف جامعه و دفاع از ارزشهاي وارداتي را قدم به قدم بر جامعه ايران تحميل ميكرد.
راديوي فارسي بي.بي.سي از ابتداي تأسيس خود تا پايان تابستان 1320 كارزار تبليغاتي بيوقفهاي را در سه جبهه صورت ميداد: بدبين كردن ايرانيان نسبت به آلمان هيتلري و متحدانش، ايجاد بدبيني درباره رضاخان به عنوان همكار آلمان و نهايتاً آمادهسازي اذهان عمومي براي اشغال ايران و توجيه راهبردي آن. براي پس به اين اهداف، يك كارمند سابق شركت نفت انگليس و ايران به نام «لارنس پاول الول ساتن» (1912-1984) به عنوان مشاور و ناظر ارشد به استخدام راديوي بي.بي.سي فارسي درآمد. الول ساتن در سالهاي واپسين جنگ و پس از لمبتون وابسته مطبوعاتي و تبليغاتي سفارت كشورش در تهران شد و سپس همانند لمبتون به كرسي استادي تاريخ و زبان فارسي (در دانشگاه ادينبوروي اسكاتلند) دست يافت.
هنگامهي جنگ جهاني دوم صحنهي پيكار خاموش وزارت خارجه و مسئولان ارشد بي.بي.سي با برخي از كاركنان بخش فارسي براي انتشار مطالب تبليغاتي و فرمايشي ديكته شده از سوي وزارت خارجه بود. اين مسأله در ابتدا اين گونه حل شد كه مطالب ارسالي تحت عنوان گزارش يك خبرنگار ظاهراً مستقل تهيه شود. نهايتاً نيز اختلاف نظر اين گونه خاتمه يافت: «بيبيسي پذيرفت كه دولتِ انگلستان به لحاظ قانوني ميتواند با پذيرش كامل و علني، پخش هر چيزي را از بي.بي.سي فارسي بخواهد.»
در شرايط كه نويسندگان حامي استقلال رأي بخش فارسي بي.بي.سي از پيروزي استقلال رأي كاركنان آن رسانه بر وزارت خارجهي بريتانيا در مسألهي دخالت در محتواي برنامهها سخن گفتهاند، عباس دهقان كه از نسل نخست گزارشگران بخش فارسي بي.بي.سي است، صريحاً دربارهي موضوع استقلال رأي آن رسانه چنين گفته است: «ما دقيقاً آنچه كه به ما داده ميشد ميخوانديم. ما مجاز به هيچ تغييري نبوديم. دو نفر انگليسي بودند كه به آنچه كه ما پخش ميكرديم نظارت ميكردند. آنها به زبان فارسي صحبت ميكردند و به دقت گوش ميكردند.
سالهاي 1320 تا 1328 دوره پاگير شدن بي.بي.سي فارسي در بين ايرانيان بود. در اين دوره مقامات وزارت خارجهي بريتانيا تصميم گرفتند نفوذ خود بر سرويس جهاني و بخش فارسي را به شكل غيرمستقيم و نامحسوس اعمال كنند. با اين همه، با آغاز جنبش ملي شدن صنعت نفت در ايران، بي.بي.سي بار ديگر «استثنائاً» و براساس «مصالح ملي بريتانيا»، آشكارا با سياستهاي تأمينكنندهي مالي خود همراه شد: نخست با تهيهي گزارشها و تفسيرهايي در ارائهي تصويري مثبت از كارنامهي شركت نفت انگليس و ايران، سپس از طريق همگامي كامل با دولت لندن در مقابله با ملي شدن صنعت نفت و پايدار ماندن اين سياست و در آخر با همدستي كامل طرح سرنگوني مصدق در 28 مرداد 1332 را به مرحله اجرا گذاشت.
به دنبال روي كار آمدن دولت دكتر محمد مصدق در خرداد 1330 و با بالا گرفت تدريجي مناقشه بين تهران و لندن و طرح احتمال وارد كردن ناوهاي جنگي بريتانيا به آبهاي ايران و اشغال مراكز نفتي، مسئولان وزارت خارجهي بريتانيا به بخش فارسي دستور دادند تا نيم ساعت به برنامههاي روزانهي خود بيفزايد. اين افزايش برنامهي بي.بي.سي فارسي در 15 دقيقه عملي شد، ولي پس از مدتي با از ميان رفتن گزينهي نظامي بريتانيا عليه ايران متوقف شد. اين گونه بود كه حتي الول ساتن كه خود روزگاري در ابتداي راه همكار مهم بخش فارسي بي.بي.سي بود در كتاب كلاسيك خود دربارهي نفت ايران مينويسد: «از لندن جايي كه بي.بي.سي با دو برابر كردن برنامههاي خود به زبان فارسي دردسر آفرين شده بود، به ايرانيان گفته ميشد كه اگر شرايط شركت نفت انگليس و ايران پذيرفته نشود، كاركنان انگليسيِ صنعت نفت ايران را ترك خواهند كرد.»
همكاري بي.بي.سي با شركت نفت انگليس و وزارت خارجهي بريتانيا در طول سالهاي جنبش ملي شدن صنعت نفت ادامه داشت و در چند مرحله از طريق ارسال كد در لابهلاي اخبار و برنامههاي فارسي و انگليسي به مخالفان جنبش ملي شدن نفت و يا مأموران بريتانيايي صورت ميگرفت. متعاقب جنبش ملي شدن نفت و مقاومت دولت و ملت ايران در قبال جلوگيري از چپاول منابع ملي ايران توسط انگليس، سرنگوني دولت دكتر مصدق در دستور كار انگليس و آمريكا قرار گرفت. دستور كودتاي 28 مرداد از طرف چرچيل و آيزنهاور صادر شده بود: اولي به خاطر انتقام ملي شدن صنعت نفت و دومي به خاطر ترس از حاكم شدن كمونيسم بر ايران، اين كودتا را طراحي كرده بودند. ظاهراً اين اتفاق قرار بود در سال 1331 بيافتد، اما مصدق متوجه شده و با تعطيل كردن سفارت انگليس در تهران و اخراج تمام ديپلماتهاي انگليسي، اين برنامه ناكام ماند. غروب روز 27 مرداد 1332 گروهي از افسران سيا در ويلاي امني در تهران گردهم آمدند. در نيمه شب آن روز رمز عمليات آژاكس با عنوان «حالا دقيقاً نيمه شب است» به صورت رمز از راديو بيبيسي اعلام شد. بي.بي.سي يكبار ديگر در مقابل حركت ملي شدن صنعت نفت ايران، دولت و مردم ايران قرار گرفت و سرنوشت مردم ما را براي چند دهه تغيير داد.
پردهي آخر نمايشِ همگامي بي.بي.سي فارسي با دولت بريتانيا عليه ملي شدن نفت در ايران، همكاري مستقيم اين شبكه در كودتاي 28 مرداد 1332 و سرنگوني دولت مصدق بود. شبكهي چهار راديوي بي.بي.سي در روز 22 آگوست 2005 برنامهاي از سري برنامههاي موسوم به «داكيومنت/ سند» با عنوان «يك كودتاي كاملاً بريتانيايي» پخش كرد. در اين برنامه كه توسط «مايك تامپسون» مجري و برنامهساز شناختهشدهي اين شبكه توليد شد و بعداً چندين جايزه رسانهاي هم دريافت كرد، تصريح شد كه گوينده خبر بي.بي.سي فارسي با اعلام جمله «اكنون ساعت دقيقاً 12 نيمهشب است» به جاي جملهي هميشگي «اكنون ساعت 12 نيمهشب است» پيامي رمزي به شاه و همراهانش براي اطمينان بخشيدن به آنان و نشان دادن آمادگي لندن براي عمليات كودتا دادند.
در گزارش اخير تهيه شده از سوي بي.بي.سي براي بخش ديپلماسي عمومي كميسيون روابط خارجي پارلمان بريتانيا در تبيين برنامههاي كنوني و آيندهي آن شبكه براي ايرانيان چنين ذكر شده است: «بسياري در ايران بي.بي.سي را ابزاري براي مداخله امپراتوري بريتانيا... بسياري از مليگرايان گزارشهاي بي.بي.سي را براي ايفاي نقشي كليدي در طرفداري از شاه و مخالفت با مصدق مورد انتقاد قرار ميدهند».
با نگاهي به كارنامهي حدود هفتاد سالهي بخش فارسي بي.بي.سي ميتوان گفت در مقاطع حساس و مهم تاريخ ايران عملكرد آن كاملاً برضد منافع ملي ايران بوده است، زيرا اهداف و سياست خارجي بريتانيا در ايران چنين اقتضايي دارد و ادعاي سرويس جهاني بيبيسي مبني بر اطلاعرساني و كمك به جريان انتقال آزاد اطلاعات، دروغي بيش نبوده و آنچه عمل ميگردد آينهي تمامنماي ديدگاه رسمي بريتانيا در قبال دولت و ملت ايران ميباشد. پيش از اين به نقش بي.بي.سي فارسي در خصوص اشغال ايران در 1320 توسط قواي متفقين و كودتاي 28 مرداد 32 اشاره شد. همزمان با مسئله اعادهي حاكميت ايران بر جزاير سهگانهي ابوموسي، تنب كوچك و تنب بزرگ در خليج فارس (9 آذر 1350 ـ 30 نوامبر 1971) نيز راديو فارسي بيبيسي كاملاً منطبق با خواست و ارادهي بريتانيا و در همسويي كامل با ادعاهاي شيخ شارجه و رأسالخيمه در مورد جزاير ايراني مذكور عمل كرد و اين موضوع را به وضوح در مسألهي جزاير سهگانهي ايراني و اعادهي حاكميت ايران بر آنها و مواضع ضدايراني و هواداري از اعراب را توسط سرويس جهاني بي.بي.سي ميتوان يافت. براساس اسناد آرشيو ملي بريتانيا، «شاه سابق ايران در تاريخ 4 مه 1971 در ديدار با سر ويليام لوس و دونالد موري دو تن از نمايندگان تامالاختيار دولت بريتانيا از گزارشهاي راديو فارسي بيبيسي و عملكرد اين راديو انتقاد و چنين رويهاي را بر خلاف منافع ملي ايران ارزيابي كردند. انتقاد شاه از عملكرد راديو فارسي بيبيسي در گزارش دونالد موري از اين نشست ذكر شد كه شاه تأكيد كرد «بريتانيا نميتواند مرتباً به ايران دستور داده و توقع رفتار دوستانه داشته باشد ولي رسانههاي آن كشور مرتباً با ايران دشمني ورزند، شايد دربارهي نشرياتي چون اكونوميست و گاردين بتوان پذيرفت كه دولت در مطالب آنها دخالتي ندارد، ولي درباره بيبيسي چنين عذري پذيرفته نيست.» لوس و موري مقامات بريتانيايي حاضر در اين نشست ضمن تلاش براي سلب مسئوليت از خود در مطالب رسانهها آشكارا تلاش كردند تا با ذكر اينكه دولت بر نشريات نظارت نداشته و نظارتشان بر بخش جهاني بيبيسي نيز محدود است، موضوع را تغيير داده و از مسئلهي برخورد خصمانهي رسانههاي بريتانيا با ايران بگريزند. عملكرد خلافِ منافعِ ملي ايران از سوي راديو فارسي بيبيسي طي سالهاي 1970 تا 1973 ادامه داشت و همين مسئله در كنار پخش گزارشي از حكومت پهلوي و شخص شاه كاسه صبر وي را لبريز كرد و وي در تاريخ دوم اكتبر 1973 (10 مهر 1352)، در شرايطي كه لرد كرينگتون وزير دفاع وقت بريتانيا و دبير كل بعدي پيمان ناتو براي يك ديدار رسمي در ايران به سر ميبرد، دستور تعطيلي دفتر مؤسسهي بيبيسي در تهران را صادر كرد و به جان بيرمن رئيس اين دفتر در تهران دستور داد تا ظرف مدت 48 ساعت خاك ايران را ترك كند. جالب آنكه فعاليت شبكهي بيبيسي در تهران و ايران براي مدت طولاني (بيش از يك سال) تعطيل شد».
عملكرد بي.بي.سي در قبال شاه سابق ايران و تحولات پس از انقلاب اسلامي: به طور كلي در دو دهه فاصلهي سالهاي 1332 تا 1352 (1953 تا 1973) بي.بي.سي روابط نسبتاً مناسبي با شاه سابق ايران داشت. شاه به مرور بر قدرت خود ميافزود و بريتانيا نيز با پذيرفتن جايگاه دوم در صحنهي سياسي ايران تلاش داشت تا در جايگاه مبادلات نظامي و اقتصادي به رتبهي نخست و بالاتر از دوست و رقيب خود آمريكا دست يابد. با اين همه تغييرات بينالمللي در سال 1973، افزايش پنج برابري بهاي جهاني نفت و بالا گرفتن اقتدار شاه بر همه چيز از جمله مناسبات ايران و بريتانيا و روابط ايران و بي.بي.سي تأثير گذارد. عملكرد بي.بي.سي نيز در قبال شاه سابق ايران پس از 1973 (1352) بدين نحو بود كه شاه دربارهي اين گونه تبليغات حساسيت نشان ميداد. اين مسئله تا جايي پيش رفت كه پس از پخش يك فيلم مستند در برنامه پانوراماي تلويزيون بي.بي.سي عليه حكومت ايران، شاه رسماً دستور تعطيلي كل دفتر بي.بي.سي در تهران و اخراج كاركنان آن را صادر كرد. اقدامي كه تا ماهها همه جوانب مناسبات تهران لندن را تحتالشعاع خود قرار داد.
در اين مدت بي.بي.سي ضمن ارايهي سياستهاي رسمي لندن در قبال تهران، گاه به عنوان اهرم فشار عمل كرده و با انتقاد از عملكرد حكومت سعي داشت تا براي منافع بريتانيا در تهران گروكشي كند. همچنانكه گفته شد شاه سابق صرفاً از باب انتقاد بي.بي.سي فارسي نسبت به خود و خاندانش از اين شبكه ناراحت بود.
يكي از مواردي كه در زمان رژيم گذشته مشاهده ميشد نارضايتي شاه و دربار از بي.بي.سي بود. در اين خصوص اسنادي در آرشيو وزارت امور خارجهي بريتانيا وجود دارد كه هر گاه رژيم شاه از بنگاه سخنپراكني بي.بي.سي ناراحت بود، سفير انگليس در تهران نيز جانب شاه و دربار ايران را ميگرفت. ممكن است عدهاي از انتقاد گذشتهي بي.بي.سي عليه رژيم شاه اين امر را به عنوان مستندي جهت اين استدلال به كار ببرند كه «پس همان زمان هم بي.بي.سي بيطرف بود.» در پاسخ به اين استدلال بايد گفت: اولاً اين انتقاد بي.بي.سي از شاه هميشگي نبود و آن هم موقت در حد يك و يا چند خبر محدود و در راستاي سياست دولت انگليس بود كه بخواهد براي گرفتن امتيازي از شاه به صورت بسيار محدود فشار به آن وارد آورد. ثانياً اين اقدام نه توصيهاي از سوي سفير انگليس بلكه صلاحديد لندن و افشاي بخشي از زدوبند داخلي رژيم شاه بود و لذا بيطرفي بي.بي.سي مطرح نبود. حال با توجه به اين امر، به سند بريتانيا كه متعلق به سپتامبر 1975 ـ شهريور 54 ميباشد، اشاره ميگردد:
«هر از چند گاهي و بسيار اندك در نشريات بريتانيايي مقالاتي منتشر و يا در بخش فارسي سرويس جهاني بيبيسي عليه شاه ايران مطالبي ارائه ميشد. توقع شاه، اين بود كه به دليل دوستي راهبردي بين دو كشور، دولت بريتانيا بايد مانع انتشار هر گونه مطلب انتقادي عليه هيأت حاكمهي ايران شود. اين اعتراض، نسبت به نشريات آمريكايي و فرانسوي هم بود، ولي ظاهراً برخورد با رسانههاي بريتانيايي شديدتر بود. اعتراض ايران به اين موضوع، بارها به اطلاع مقامات سفارت بريتانيا در تهران رسيده بود. براي نمونه، روز دوم سپتامبر 1975 (11 شهريور 54) «كريم پاشا بهادري» معاون وزارت دربار با احضار آنتوني پارسونز سفير بريتانيا مراتب انتقاد شديد و اعتراض دولت متبوع خود را نسبت به مندرجات چند نشريهي انگليسي از جمله مقالهي اخير «ديويد هوسه گو» روزنامهنگار مشهور در هفتهنامهي اكونوميست چاپ لندن در مورد آيندهي سلطنت در ايران پس از شاه ابراز داشت. سرآنتوني پارسونز سفير بريتانيا در يك گزارش ديگر عنوان كرد هويدا به او گفته كه از مدتها قبل در تلاش است تا به شاه و علم بقبولاند تا از موضعگيري منفي در برابر مطالب انتقادي روزنامههاي خارجي دست بكشند. چرا كه اين برخورد، نتيجه معكوس خواهد داد و نشان ميدهد كه حكومت ايران تاب انتقاد از خود را ندارد. هويدا به پارسونز گفته بود كه در اين مورد هنوز نتوانسته شاه را نسبت به پذيرش نظر خود متقاعد سازد، ولي واقعيت اين است كه حساسيت مقامات ايراني نسبت به انتقادات رسانههاي غربي، كمتر از گذشته شده است. پارسونز در گزارش خود تأكيد كرده بود كه به دليل آنكه سالانه بيش از 30 درصد از جنگافزارهاي بريتانيا به ايران صادر ميشود و دولت بريتانيا حدود يك ميليارد و 200 ميليون دلار از ايران وام گرفته، بهتر است در جهت حفظ منافع ملي بريتانيا راهي براي كاهش انتقادهاي رسانههاي آن كشور عليه حكومت ايران انديشيده شود. پارسونز در اين گزارش توصيه كرد كه با تدارك سفرهاي ويژه وي.آي. پي براي روزنامهنگاران بريتانيايي براي بازديد از تهران و پذيرايي شايان، ديدگاه آنان نسبت به حكومت شاه را تعديل كنند. برخي گزارشها و اخبار بخش فارسي سرويس جهاني بيبيسي نيز مورد اعتراض مقامات ايراني قرار داشتند. شاه در يكي از ديدارهاي معمول خود با پارسونز، در واكنشي توأم با تعجب و ناراحتي نسبت به اخبار و گزارشهاي بخش فارسي بيبيسي گفت: «هدف پخش برنامهي راديويي براي كشورهاي دوست چيست؟ اين راديو بايد به بهبود روابط كمك كند نه اينكه آن را بر هم بزند.» پارسونز در گزارشي محرمانه به تاريخ اول آگوست 1975 (10 مرداد 54) به لندن دربارهي بخش فارسي بيبيسي در نقطه نظري نامعمول ضمن اعلام اينكه افراد كمي در ايران به بخش فارسي بيبيسي توجه دارند چنين نوشت: «من سي سال است كه درگير مسائل خاورميانهام و ميتوانم صادقانه بگويم كه نه پيشداوري عليه بيبيسي دارم و نه ضداطلاعرساني هستم... من از موضع فوري مصلحتانديشي سياسي به موضوع نگاه نميكنم... بگذاريد 25 سال به عقب برگرديم و به آينده بنگريم. ميتوانيم قسم بخوريم كه در يك دورهي 25 ساله، سرويس عربي و فارسي بيبيسي كساني را كه در اين دوره دولتهاي آلترناتيو طرفدار غرب در خاورميانه تشكيل داده و يا بخشي از آن حاكميت شدهاند، تحت تأثير خود قرار داده است. واقعيت اين است كه در اين دوره، رژيمهاي پوشالي و چينش كنوني خاورميانه در دورهي پس از جنگ جهاني دوم خودكامهتر و مستبدتر [از رژيمهاي قبلي] هستند.»
پاسخ لندن به ديدگاه نامعمول سرآنتوني پارسونز نيز تا حدي نامعمول بود. «نيكلاس برينگنتون» ديپلمات جوان و 23 ساله «بخش ارشاد و سياست اطلاعاتي» وزارت خارجهي بريتانيا در پاسخ خود به پارسونز كهنهكار، نظرات وي دربارهي سرويس جهاني بيبيسي را «تند و يكسويه» خطاب كرد. برينگتون ضمن دفاع از سرويس جهاني بيبيسي از پارسونز پرسيد: اگر بيبيسي محبوبيت ندارد چرا شاه اينقدر نسبت به مطالب آن حساسيت نشان ميدهد؟» گفتني است برينگتون بعدها در سلسله مراتب ديپلماتيك كشورش مقامهاي بالايي يافت و ضمن خدمت در تهران و دريافت لقب شواليه (سر)، در سال 1987 به سفارت (كميسارياي عالي) كشورش در پاكستان نيز منصوب شد و دو سال در اين سمت باقي ماند. وي يك بار نيز در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي تصدي سفارت بريتانيا در تهران معرفي شد كه اعتبارنامهي وي از سوي جمهوري اسلامي ايران مورد تأييد قرار نگرفت و از عزيمت به تهران بازماند.
در اين حال، مناقشات ميان بي.بي.سي و رژيم گذشتهي ايران بعضاً توسط اين رسانه پيگيري و ميزگردهايي در اين خصوص گذاشته ميشود. «دو سال بعد از سقوط رژيم شاهنشاهي در ايران و روي كار آمدن جمهوري اسلامي، جان دان، رئيس وقت بخش فارسي بي.بي.سي، در يك جلسهي سخنراني در ايران سوسايتي صحبت جالبي در ارتباط با نقش برجسته و كارساز بي.بي.سي فارسي در دو رويداد تاريخي مهم ايران معاصر، كه هر كدام منجر به سقوط حكومتهاي رضاشاه و محمدرضا پهلوي گرديده بودند، ايراد كرد. «پذيرش اين واقعيت كه بي.بي.سي داراي استقلال عملي بينظيري است و دولت بريتانيا قادر به دخالت در امور روزمره آن نبوده و نيست، هميشه امر ثقيل و غيرقابل باوري بوده است.» در ارتباط با ايران، با توجه به سوابق و تاريخچهي ديرينهي مداخلات بريتانيا در امور داخلي اين كشور، اين گونه توهمات هميشه وجود داشته و به طوري كه امروز مشاهده ميشود، مقامات دولت كنوني در ارتباط با نقش شبكهي خبري بي.بي.سي كه امروز در ابعاد پيشرفتهتر و وسيعتري از طريق راديو، تلويزيون و اينترنت در ارتباط مستقيم با مردم است، كماكان عكسالعملهاي مشابهي از خود نشان ميدهند.
فرق اصلي ميان مقامات فعلي و مقامات پيشين اين است كه انتظامات دولت شاهنشاهي در دوران محمدرضاشاه پهلوي بر اين اصل استوار بود كه ايران در آن زمان به دنبال ايجاد و تداوم روابط بسيار نزديك اقتصادي و سياسي ـ امنيتي با بريتانيا بود، در حالي كه امروز روابط در سطح بسيار پايينتري قرار دارد و مقامات جمهوري اسلامي از ابتدا، بريتانيا را به عنوان «شيطان كوچك» و دنبالهرو «شيطان بزرگ: آمريكا» قلمداد كرده و هرگز انگيزهاي براي ايجاد روابط صميمانه يا نزديكتر با آن كشور نداشتهاند. آخرين نشانه اين واقعيت، تصويب «طرح قطع كامل روابط با بريتانيا» از سوي كميسيون امنيت ملي مجلس شوراي اسلامي است، كه به وضوح نمايانگر نوع روابطي است كه امروز در جمهوري اسلامي جايگزين روابط پيشين ميان ايران و بريتانيا گرديده است.
بر مبناي گزارشات اطلاعاتي محرمانه، اين تصور نيز وجود داشت كه كارمندان بخش فارسي بي.بي.سي اكثراً از «عناصر چپگرا» و منتقدان شاهاند و براي مقامات ايراني اين واقعيت غيرقابل تصور بود كه چگونه چنين ميدان وسيعي بدون دخالت مستقيم دولت بريتانيا در اختيار افرادي، كه هر يك از مخالفان سرسخت نظام شاهنشاهي بودند، قرار گرفته است. متقاعد ساختن مقامات دولتي در ايران و به خصوص شخص شاه از ميزان استقلال واقعي بي.بي.سي هميشه كار آساني نبود آنچه مسائل را براي مقامات داخلي در ايران بغرنج و تحريكآميز ميكرد، اصل خبرها يا گزارشاتي كه در ارتباط با ايران خوانده ميشد نبود، بلكه تكيه ويژه مجريانِ برنامهها و نحوهي بيان آنها در انتقال مسائلي بود كه برخي از اوقات ميتوانست مفهوم خبر را عوض كند و يك موضوع ساده را به يك جريان تحريكآميز تبديل سازد. جالب اين بود كه ما اصولاً ايراد يا اعتراضي نسبت به اخباري كه در بخش بينالمللي بي.بي.سي به زبان انگليسي پخش ميشد نداشتيم، ولي همان خبرها هنگامي كه به فارسي ترجمه ميشدند و توسط كساني كه داراي نظريات خاص سياسي بودند، قرائت ميگرديد، آن وقت مفهوم خبر به طور غيرقابل قبولي تغيير ميكرد.
با مرور زمان و حادتر شدن مسائل در ايران در ماههاي نهايي، حساسيتها نسبت به برنامههاي بخش فارسي بي.بي.سي شدت بيشتر يافت، به طوري كه در اواسط ماه دسامبر 1978، حدوداً يك ماه قبل از خروج شاه از ايران، امير خسرو افشار، وزير امور خارجه ايران به لندن آمد و شكايات و نگرانيهاي دولت شاهنشاهي از تحريكات موثر راديو بي.بي.سي فارسي را با ديويد اوئن، وزير خارجهي وقت بريتانيا و «سر مايكل سوان»، مدير عامل شبكهي بي.بي.سي، در ميان گذاشت».
از سوي ديگر، «در سمينار يك روزهي موسوم به «بيبيسي و انقلاب سال 57 ايران» كه توسط مدرسهي پژوهشهاي شرقشناسي و آفريقايي دانشگاه لندن –SOAS - - ششم مارس 2010 در مورد تأثير راديو فارسي بي.بي.سي بر انقلاب سال 1357 ايران با حضور صادق صبا، رئيس بخش فارسي بي.بي.سي، آنابل سربرني، مدير گروه مركز مطالعات رسانه و فيلم دانشگاه سواز، پونه قدوسي مجري برنامهي نوبت شما؛ بهروز آفاق، رئيس بخش آسيا ـ پاسفيك بي.بي.سي برگزار شد، اين همايش به اين موضوع پرداخت كه آيا وزارت امور خارجهي بريتانيا در آن زمان در محتواي برنامههايي كه براي ايران تهيه و پخش ميشده، دخالت داشته يا نه؟ فرد هاليدي، روزنامهنگار و تحليلگر مستقل در يك مصاحبهي ويدئويي ضبط شده گفت انقلاب ايران در خيابانها و مساجد رخ داد نه در اتاق خبر بي.بي.سي در لندن. آيتالله خميني شبكهي ارتباطي خود را داشت اما از آنجا كه شاه و اطرافيانش نميتوانستند بفهمند چه اتفاقي در حال روي دادن است، به دنبال يك تئوري توطئه بودند.
لطفعلي خنجي، گويندهي راديو فارسي بي.بي.سي در زمان انقلاب گفت: پوشش خبري بي.بي.سي در نهايت به نفع انقلاب تمام شد چون بي.بي.سي ماجرا را آنگونه كه اتفاق ميافتاد، گزارش ميداد و اين خود به خود به نفع طرف برنده تمام ميشد. اما به اين معني نيست كه بي.بي.سي، بيطرفي را حفظ نكرده بود.
شهران طبري گفت محبوبيت بي.بي.سي به اين دليل است كه در ايران خبر به صورت آزاد پخش نميشود و خبرها بازتاب افكار همهي گروهها و دستهها نيست. بي.بي.سي فقط اطلاعات و اخبار را آنگونه كه هست منعكس ميكند و در مورد انقلاب هم به همين شكل بود. در آن زمان، انتخاب خبر و اينكه چه خبري بايد ترجمه شود، توسط كاركنان اتاق خبر بي.بي.سي تهيه ميشد و سردبير انگليسي، خبرها را براي ترجمه به مترجمان بخشها ميداد.
در مورد بي.بي.سي سال پس از انقلاب اسلامي، بهروز آفاق، رئيس بخش آسيا و پاسفيك بي.بي.سي صحبت كرد. او گفت اين روزها ژورناليسم جهاني شده و حتي اگر براي يك مخاطب محلي و محدود، مطلبي چاپ كنيم، در همه جاي جهان قابل دريافت است. لذا در چنين فضايي و براي مقابله با اين تغييرات، بي.بي.سي هم بايد به فكر ايجاد تغييراتي ساختاري باشد حركت سرويس جهاني بي.بي.سي به سوي اينترنت و تلويزيون از همين موضوع ناشي ميشود. او از اهميت و اثرگذاري سياسي، اقتصادي و فرهنگي كشورها، نياز به اطلاعات و توان بالقوهي بي.بي.سي براي جذب مخاطب به عنوان اولويتها در بي.بي.سي ياد كرد.
صادق صبا، رئيس بخش فارسي بي.بي.سي هم به اين نكته اشاره كرد كه بي.بي.سي از يك دهه قبل به سمت اينترنت رفته و اكنون نيز به سمت تلويزيون در حركت است. به همين دليل ابتدا تلويزيون عربي راهاندازي شد و بعد هم تلويزيون فارسي. آقاي صبا به مشكل بي.بي.سي فارسي به خاطر حضور نداشتن در ايران با آن مواجه است، اشاره و گفت: صحبت نكردن مقامهاي ايراني با بي.بي.سي فارسي هم از ديگر چالشهاي اين رسانه است كه بي.بي.سي اين كمبود را از طريق استفاده از صداي آنها در شبكههاي راديويي و تلويزيوني ايران جبران ميكند تا مخاطبان در جريان نظرات آنها نيز باشند. بي.بي.سي فارسي نميخواهد به تلويزيون مخالفان تبديل شود، بنابراين همهي جوانب و زواياي يك خبر و واقعه را منعكس ميكند.
راجر هاردي، تحليلگر بي.بي.سي نيز به مواردي از دخالت دولت بريتانيا در كار بي.بي.سي اشاره كرد و جنگ عراق و مقابله بي.بي.سي و دولت توني بلر را نمونهي اخير آن خواند».
در سالهاي پس از پيروزي انقلاب، بي.بي.سي فارسي به دلايل مختلف جايگاهي مطمئن براي فعاليت ضدانقلاب و افرادي بوده كه با حكومت پس از انقلاب سر ناسازگاري داشته و حتي به طور فعال و سيستماتيك در گروهكهاي سياسي و شبه نظامي عضو بوده و يا هوادار آنها بودهاند. اقدامي كه با هر نگاهي در تضاد آشكار با همهي منشورهاي قديم و كنوني بي.بي.سي و ادعاي بيطرفي و عدم جانبداري آن شبكه است.
بي.بي.سي در دههي 1980 با توجه به تحولات رسانهاي و ظهور شبكههايي چون سي.ان.ان، سرويس جهاني بي.بي.سي و به تبع آن بخش فارسي. تا حد زيادي، در رقابت با شبكههاي رقيب بينالمللي چون صداي آمريكا و حتي سي.ان.ان، از نخبهگرايي چه در مورد كاركنان خود و چه در مورد محتوا و كيفيت برنامهسازي براي مخاطبان دست كشيد و به توليد برنامههاي لايت و عامهپسند روي آورد.