اسناد خانه «مستر سدان»

اسناد خانه «مستر سدان»

يكي از مسائل جنجال‌برانگيز دوران خلع يد از شركت سابق نفت، همين كشف اسناد است كه جمعي از روزنامه‌نگاران، نمايندگان، سناتورها، وزراء و مسئولين درجه اول كشور را متهم به خيانت به كشور ساخت. اسنادي فاش شد كه معلوم مي‌كرد دخالت شركت سابق در امور ايران تا به آن حد بوده است كه نخست‌وزيراني مثل رزم‌آرا و منصور كار خودشان را به شركت نفت ايران و انگليس گزارش مي‌دادند يا كسب تكليف مي‌نمودند. شركت براي بعضي روزنامه‌ها مقالاتي تهيه مي‌كرده و براي نشر آن پولهايي پرداخت مي‌نموده و تعدادي از اين روزنامه‌ها در وضع مخالف شركت و دولت انگليس هم ظاهراً بوده‌اند. بعضي از مأمورين ديگر دولتي نيز مثل شاهپور بختيار سخنراني‌‌هايشان در مجامع بين‌المللي از جانب همين شركت تهيه مي‌گرديده. اصولاً شركت نفت تنها يك مؤسسه اقتصادي نبوده بلكه ارگاني به صورت جاسوسي داشته و حربه‌اي در دست قدرتهاي استعماري براي سركوبي ملت ايران بوده است. در شرايطي كه ايران با وحدت و يكپارچگي كه تا آن تاريخ سابقه نداشت، نبردي حساس و حياتي در مقابل قدرتها و سياستهاي استعماري را انجام مي‌داد كشف قسمتي از محرمانه‌ترين اسناد شركت نفت انگليس در ايران و دست يافتن مقامات ايراني به اين اسناد تكان‌دهنده بود. اين امر نشان مي‌داد كه شركت سابق به صورت يك لانه جاسوسي بوده و انگليسيها از طريق دادن مستمري و رشوه و كمك خيريه مديران و نويسندگان جرايد را در اختيار مي‌گرفتند.
نويسنده كتاب اسناد خانه سدان در اين مورد مي‌گويد: «اداره انتشارات و تبليغات شركت نفت انگليس در ايران واقع در پاساژ برليان در خيابان نادري تهران كه زير پوشش مطبوعاتي، انتشاراتي و تبليغاتي فعاليت مي‌كرد در حقيقت يك مركز مهم جمع‌آوري اسناد و پرونده‌سازي به سود سياست استعماري انگليس و عليه ايران بود. ماجراي كشف اسناد بدين ترتيب آغاز شد كه تني چند از ايرانيان و مقامات وابسته به دولت وقت اطلاع يافتند هر شب مقاديري اوراق و اسناد از اداره انتشارات و تبليغات شركت نفت از اين اداره خارج شده و به خانه‌اي واقع در كوچه ايرج در خيابان حافظ منتقل مي‌شود. همين خانه بود كه با كشف اسناد به خانه سدان معروف شد و در حال حاضر به جاي آن بيمارستان بزرگي احداث شده كه متعلق به شركت نفت ايران است. اين خانه محل سكونت رؤساي شركت نفت تهران بود و ساكنان آن عبارت بودند از «مستر نورتگرافت» نماينده ويژه شركت در تهران و همكار او «مستر سدان» ديپلمات انگليسي... اسناد و مدارك موردنظر انگليسيها از اداره انتشارات و تبليغات شركت نفت انگليس در ايران به اين خانه منتقل مي‌شد و در همين خانه بود كه قبل از كشف اسناد شروع به سوزاندن و معدوم ساختن آنها كردند ولي قسمتي نيم سوخته و يا سالم يه دست ايرانيان افتاد كه افشاي همانها بسياري از حقايق تكان‌دهنده و رسواگر را باعث شدند.
در زمان خلع‌يد جمعي از روشنفكران تهران اجراي قانون ملي كردن صنايع نفت را وجهه همت قرار دادند «صادق هدايت» نويسنده معروف هم در بادي امر يكي از آنها بود و بعضي از كارمندان شركت نفت هم در خفا همكاري داشتند(1) و در اختيار گرفتن تأسيسات و تشكيلات شركت در تهران و به دست آوردن اسناد مربوط به اين گروه بود كه نام و عنوان آنها ‌«سازمان ملي نظارت خلع يد» بود. و روزنامه شاهد در آن روزها بلندگوي افشاگري همين گروه محسوب مي‌شد.
اين اسناد به وسيله دادسراي تهران جمع‌آوري مي‌گرديد و داديار مأمور اين كار از اقدامات خود گزارش‌هايي به دادسرا مي‌داد. وي در يكي از گزارشها نوشت: «ضمن اوراق و اسناد بي شماري كه به دست آمده و حاكي از اين است كه شركت سابق در امور سياسي ايران دخالت مي‌نموده، سندي ديده شد كه به موجب آن آقاي «فيليپ استاكيل» رئيس سابق اداره اطلاعات مبادرت به سوزاندن و مخفي كردن مقداري از اسناد مهم شركت سابق نفت كرده است و چون از تاريخ تصويب قانون ملي شدن صنايع نفت در سراسر كشور ادارات و اسناد آن شركت هم دولتي شده است از بين بردن اسناد مزبور طبق قوانين مجازات عمومي جرم مي‌باشد». داديار در گزارش ديگري مي‌گويد: «... بسياري از روزنامه‌ها مقامات خود را توسط آقاي ابوالقاسم.. رابط مطبوعاتي شركت از اين اداره مي‌گرفتند و مقالات توهين‌آميز و تبليغات تحريك‌كننده براي تحقير رجال و سياستمداران ميهن‌پرست ايراني و انعطاف افكار عمومي از مسئله نفت به مسائل ديگر توسط اشخاصي از قبيل آقايان «علي جواهركلام» و «شاهرخ» صورت گرفته است. اسناد ديگري هم مبني بر رابطه بعضي از رجال و سناتورها با آقاي فيليپ استاكيل رئيس اداره مذكور در دست است كه مي‌رساند اقدامات سياسي و مطبوعاتي آنها از اين اداره انگليسي سرچشمه گرفته است».
«ديوان‌بيگي سناتور در يادداشتهاي خود مي‌نويسد دكتر مصدق نخست‌وزير براي تشكيل جلسه‌اي در رسيدگي به اسنادي براي من ابلاغي صادر كرد همان روز جمعي از نمايندگان ماده واحده‌اي به مجلس دادند كه بايد اسناد در اختيار كميسيوني مركب از دادستان كل و شش نفر از نمايندگان مجلسين قرار گيرد و ظرف يك ماه موارد جرم را به محاكم و موارد ارتباط نامشروع در مجلس اعلام شود. دكتر مصدق غير از من «عدل‌الملك دادگر» و «دكتر حسابي» را از مجلس سنا و «دكتر طاهري يزدي» و «مخبر فرهمند» و «دكتر مظفر بقايي» را از مجلس شورا براي تشكيل كميسيون دعوت كرده بود.
ديوان‌بيگي مي‌نويسد: من شايق به شركت در همچو كميسيوني نبودم زيرا اگر حقيقتاً به ثبوت مي‌رسيد بعضي از سناتورها يا رجال آشناي ديگر ارتباط نامشروع با شركت انگليسي نفت داشته‌اند از جهت تصديق جرم و اعلام اسامي آنها در پارلمان به محظور مي‌افتادم. ضمناً اسباب تعجب شد به چه مناسبت دكتر طاهري (كه انگلوفيلي او به اثبات رسيده بود و خودش هم انكار نمي‌كرد) براي رسيدگي به اعمال ايادي شركت نفت دعوت شده است شايد دكتر مصدق مي‌خواهد اشخاص مهم اطمينان پيدا كنند كه با وجود دكتر طاهري در كميسيون نسبت به آنها اعمال غرض نخواهد شد در هر حال رئيس مجلس سنا (تقي‌زاده) ضمن مذاكرات خصوصي مصلحتاً مرا از كناره‌گيري منصرف ساخت.»(2)
ديوان‌بيگي مي‌نويسد: «... براي من اين مأموريت قطع‌نظر از تحقيق درباره ايرانياني كه با شركت انگليسي نفت رابطه نامشروع داشتند مفيد و مشغول كننده گرديد زيرا پس از يك مرور اجمالي به چند پرونده... بيش از آنچه مي‌دانستم آشكار شد كه شركت سابق نفت (طبق سياست تغييرناپذير دولت انگليس، بزرگترين شريك و سهام‌دار خود) نه تنها در خوزستان بلكه سراسر خاك ايران را ملك طلق خود دانسته و با فعاليت كم‌نظير براي استثمار كشور ما و تأمين منافع تا آينده دور با هر پشت ‌هم اندازي مبادرت ورزيده و پنجاه سال توسط زمامداران دست‌نشانده و ايرانيهاي سرسپرده در جزء و كل شئون مملكتي دخالت و اعمال نفوذ نموده است. در تمام اين مدت اداره اطلاعات شركت نفت ضمن مطالعه جريانات سياسيه و اجتماعي ايران از سابقه و لاحقه احزاب و عشاير و فرد فرد اشخاص متنفذ و صاحبنظر پرونده‌اي تنظيم نموده بود و درباره هر يك از آنان اظهار عقيده كرده بود تا كارگزاران انگليسي بتوانند در مواقع لزوم از آن پرونده‌ها استفاده نمايند».

پي‌نويس‌ها:
1- دكتر بقايي كه در آن زمان گرداننده سازمان ملي نظارت بر خلع يد بود در اين مورد مي‌نويسد: «در دوران ملي شدن نفت دوستاني در شركت نفت سابق داشتم كه در مناطق نفتي پراكنده بودند و با من محرمانه تماس داشتند... در تهران به وسيله مرحوم صادق هدايت با يكي از كاركنان به نام اميرحسين پاكروان آشنا شدم و صادق هدايت به من گفت كه به او اعتماد فراوان دارد... خواستم او را محرمانه با من آشنا كند... در ميهماني شامي شش ساعت با هم صحبت كرديم... در سومين ملاقات با پاكروان، او به من اطلاع داد كه رؤساي انگليسي اداره انتشارات شركت نفت با كمك عده‌اي از ايرانيان هر روز به عناوين مختلف پرونده‌هاي حساس را از بايگاني‌هاي محرمانه خارج كرده و به خانه «سدان»... مي‌برند و پرونده‌هاي خيلي محرمانه و مهم هم به سفارت انگليس منتقل مي‌شود... وقتي از نقل و انتقالات مطلع شدم ابتدا با آقاي ناصر وثوقي قاضي دادگستري تماس گرفتم... و از او كمك خواستم... روز بعد اطراف خانه سدان مراقب گماشتيم... ساعت يازده قصد ورود به خانه را كرديم يك ساعت معطل كردند وقتي وارد شديم در همه بخاريها كاغذها و اسناد در حال سوختن بود... كنسول انگليس آمد گفت چرا وارد خانه سدان شديد. اوراق مكشوفه را به او نشان داديم... با تلفن به دكتر مصدق اطلاع دادم... دستور دادند مراقبت و دقت زيادي كنم شايد سندي كه به درد بخورد پيدا شود... گاوصندوق را مي‌خواستند ببرند... روز بعد جيب‌هاي آنها را گشتيم... كليد گاوصندوق درآمد چهار دفتر رمز در صندوق بود صورت مجلس كرديم...». توضيحات دكتر بقايي زياد است و بسياري از مسائل را افشا مي‌نمايد (مراجعه شود به كتاب اسناد خانه سدان، صص 61-77).
2- كتاب اسناد خانه سدان، يادداشت‌هاي ديوان‌بيگي، صص 45-46.