كودتاي انگليسي با مهرههاي ايراني

سيدضياءالدين طباطبايي فرزند سيدعلي يزدي از وابستگان دربار محمدعلي شاه بود. در زمان انقلاب مشروطه، وي با پدر روحاني وفادار به سلطنت خود قطع رابطه كرد. پس از فتح تهران به دست مشروطهخواهان شغل روزنامهنگاري را انتخاب كرد و سردبيري روزنامه طرفدار مشروطه اسلام را در شيراز برعهده گرفت. وي مدتي به سياست تزاري تمايل داشت و پس از انقلاب اكتبر خود را به دامن انگليسيها انداخت. قبل از كودتا، رياست كميته آهن در تهران را عهدهدار بود كه اعضاي آن همه از عوامل انگليس و داشناكها بودند، اعضاي كميته پس از كودتا به مقامات حساسي دست يافتند. علاوه بر اين، وي مدير مسؤول روزنامه رعد بود كه در آن آشكارا از انگليسيها و عقد قرارداد 1919 حمايت ميكرد.
رضاخان ميرپنج، افسري شجاع و باهوش و 42 ساله از يك خانواده نظامي تركزبان و گمنام در مازندران كه به تدريج به فرماندهي بريگاد قزاق در قزوين رسيده بود، مورد توجه ژنرال آيرونسايد بود. انگليسيها پس از بررسي سوابق اين افسر قزاق، به خصوص سابقه او در همكاري با استاروسلسكي در كودتا عليه پالكونيك كلرژه، فرمانده سابق نيروي قزاق، پي بردند كه او تنها كسي است كه جسارت و توانايي رهبري كودتاي آينده را دارد.
رضاخان در شب كودتا فرماندهي نيروي قزاق را بر عهده داشت. وي با حدود 3000 نظامي زيردست خود، در شب سوم اسفند 1299 خورشيدي به سوي تهران حركت كرد. قرار بر اين بود كه در مركز زمينه طوري آماده باشد كه بدون مصادمه و بدون جنگ و خونريزي بين قواي قزاق و ژاندارمري ملي ساخلوي تهران با قواي مهاجم، وارد شهر شوند.
به همين منظور، سيد ضياء، ذهن احمدشاه را آماده كرد كه چون عدهاي از افسران ژاندارم با عدهاي از دولتيها متحد شده و خيال كودتا دارند، خوب است اعليحضرت براي جلوگيري از اين امر دستور بدهد تعداد پانصد نفر از قزاقهايي كه در قزوين هستند به منظور حفظ امنيت به تهران بيايند، به علاوه شاه را مجبور كردند در صورت ممانعت دولت وقت از ورود قزاقها، شاه شخصاً به بعضي افسران سوئدي ارشد ژاندارم ملي، محرمانه دستور دهد از ورود قزاقها جلوگيري ننمايند.
روز اول حوت خبر رسيد كه قزاقهاي همدان به سركردگي رضاخان ميرپنج با 4 ارابه توپ و مقداري تجهيزات از قزوين حركت كرده و عازم تهران هستند و در بين راه سيمهاي تلگراف و تلفن بين تهران و قزوين را قطع كردهاند.
سپهدار كه از جريان پشت پرده اطلاعي نداشت، مصمم شد كه از ورود قواي قزاق به شهر جلوگيري نمايد، در شهر حكومت نظامي اعلام كرد و سردار همايون رئيس ديويزيون قزاق را به منظور جلوگيري پيش آنها فرستاد. اما از آنجايي كه فرستادگان از جريانات پشت پرده خبردار بودند، مذاكرات بينتيجه ماند.
بدين ترتيب با رفت و آمدهاي مكرر سيدضياء به قزوين و انتخاب رضاخان به فرماندهي قزاق و تباني پيشين با احمدشاه و دولت با سفارت انگليس، در حدود نيمه شب سوم حوت، ناگهان قزاقها به شهر وارد شدند و كودتا شكل گرفت.
اولين اقدام رؤساي قزاق، دستگيري نفرات پليس و اشغال كلانتريها بود، از همان روز اول، دستگيري اعيان و اشراف و آزاديخواهان شروع شد و به قول ملكالشعراي بهار، هر كس كه سرش به كلاهش ميارزيد در همان روز اول كودتا گرفتار شد مگر معدودي از افراد كه اميد همفكري با آنها داشتند يا از دستگيري او ترسان بودند و نميتوانستند مهر خيانت به او بچسبانند.
كودتاچيان در راستاي بيان اهداف خود بيانيههايي صادر كردند، هدف از كودتا در اولين بيانيه رضاخان چنين بيان شده است: «... فقط به تهران آمديم كه معني حقيقي سرپرستي مملكت و مركزيت حكومت بدان اطلاق گردد. حكومتي كه در فكر ايران باشد، حكومتي كه فقط تماشاچي بدبختيها و فلاكت ملت خود واقع نگردد، حكومتي كه... نيرو و راحتي قشون را يگانه راه نجات مملكت بداند. حكومتي كه بيتالمال مسلمين را وسيله شهوتراني مفتخوردن تنبل و تنپروران بيحميت قرار ندهد... حكومتي كه در اقطار سرزمين آن هزارها اولاد مملكت از گرسنگي و بدبختي حيات را بدرود نگويند... حكومتي كه بازيچه دست سياسيون خارجي نباشد...»
كودتاچيان به شاه اطمينان دادند كه كودتا براي نجات سلطنت از خطر انقلاب است و از او خواستند تا سيد ضياء را به نخستوزيري منصوب كند. شاه بلافاصله موافقت كرد، مقام سردار سپهي را به رضاخان و يك عنوان اشرافي مناسب مقام جديد نخستوزيري را به سيدضياء داد. سيد ضياء بيدرنگ مسؤوليت جديد را پذيرفت اما از قبول لقب خودداري كرد و بدين ترتيب نخستين نخستوزير بدون لقب ايران شد. سيدضياء و رضاخان هنگام اعلام تشكيل حكومت، مدعي شدند كه با پايان بخشيدن به هرج و مرج داخلي، ايجاد دگرگوني اجتماعي و نجات كشور از اشغال بيگانه، دوره رستاخيز ملي را آغاز خواهند كرد. آنان بلافاصله با شوروي پيمان دوستي بستند و قرارداد 1919 را باطل اعلام كردند. مطابق پيمان دوستي ميان ايران و شوروي، مطالبات رژيم تزاري فسخ، تقريباً همه امتيازات واگذار شده به روسيه در سده نوزدهم ملغي و با گرفتن تضميني مبني بر اينكه سرزمين ايران پايگاهي براي حمله به اتحاد شوروي نخواهد شد، مقدمات تخليه گيلان از نيروهاي ارتش سرخ فراهم شد. آنان در عين لغو قرارداد ايران و انگليس، از مستشاران انگليسي خواستند تا براي سازماندهي دوباره ارتش و نظام اداري باقي بمانند. خود سيدضياء به وزير مختار انگليس گفت كه براي اغفال بلشويكها و ناراضيان داخلي و امكان ايجاد دولت مركزي قدرتمند و مترقي، قرارداد بايد ملغي ميشد.
نخستوزيري قاجار براي سيدضياء دولت مستعجل بود، كابينه او پس از 93 روز زمامداري در 4 خرداد 1300 خورشيدي سقوط كرد. اما رضاشاه همچنان وزير جنگ ماند تا به سلطنت رسيد.
منابع:
1ـ آبراهاميان، يرواند، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدي، محمد ابراهيم فتاحي، تهران: نشر ني، 1388.* 2ـ بهار، محمدتقي، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، تهران: اميركبير، 1371.* 3 ـ جامي، گذشته چراغ راه آينده است، تهران: نشر ققنوس، 1387.* 4ـ رحمانيان، داريوش، چالش جمهوري و سلطنت در ايران، زوال قاجار و روي كار آمدن رضاشاه، تهران: نشر مركز، 1379.* 5 ـ كودتاي سوم اسفند 1299 ش، نشريه دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تبريز، بهار 1378، شماره 170.* 6 ـ مكي، حسين، تاريخ بيست ساله ايران، جلد اول، تهران: نشر ناشر، 1361.