اهداف انگليس از القاء «خطر بلشويسم»

در واكاوي كودتاي سوم اسفند 1299 مانند بسياري ديگر از وقايع تاريخي، بايد دو دسته عوامل داخي و خارجي را مورد بررسي و تحليل قرار داد.
در آستانه قرن چهاردهم شمسي، جهان دستخوش تحولاتي تازه بود. با پايان جنگ جهاني اول و وقوع انقلاب اكتبر 1917، روسيه تزاري به اتحاد جماهير شوروي تبديل شد و انگلستان كه كمونيسم را خطري جدي براي خود به شمار ميآورد، جهت جلوگيري از گسترش بيشتر بلشويسم، سعي در هرچه بزرگتر جلوه دادن اين خطر داشت. از سوي ديگر، اوضاع داخلي ايران نيز چندان بسامان نبود، وضع مالي كشور بسيار متزلزل، خزانه تهي و حكومت مركزي ناتوان، اوضاع ارتش اسفانگيز بود، در شمال قواي متجاسرين با اردوي قزاق در نبرد بود، در آذربايجان اسمعيل آقا سميتقو قيام كرده بود، اكراد نيز در كردستان علم طغيان برافراشته بودند. مردم در انتظار يك منجي بودند و احمدشاه ترسان از خطر بلشويسم، به دنبال راه چاره بود. همه چيز براي بروز كودتا و ظهور يك منجي ـ ديكتاتور آماده بود.
جنگ اول جهاني سرآغاز تحولاتي تازه در تاريخ معاصر بود كه چهره جهان را تغيير داد. امپراتوريهاي بزرگي همچون اطريش ـ مجارستان و عثماني از هم پاشيدند و جاي خود را به دولتهاي مستقل كوچكتر دادند و روسيه تزاري بر اثر انقلاب اكتبر 1917 به اتحاد جماهير شوروي مبدل شد. با انقلاب اكتبر صفحهاي تازه از تاريخ سرزمين ما ورق خورد. با سقوط امپراتوري تزاري، كشور ما كه تا آن زمان در شرايطي نيمه استعماري تحت سلطه دو دولت روس و انگليس قرار داشت، از سلطه همسايه شمالي براي مدتي در امان ماند.
دولت شوروي به منظور برملا ساختن ماهيت غارتگرانه سياست دول امپرياليستي در ايران و ساير كشورهاي مشرق زمين، كليه قراردادها و موافقتنامههاي محرمانهاي را كه بين دولت تزاري با ساير دول امپرياليستي منعقد شده بود، منتشر ساخت و به دولت و ملت ايران اعلام داشت كه از كليه امتيازنامهها و مزايايي كه تزاريسم در ايران كسب كرده، صرفنظر ميكند و كاپيتولاسيون را نيز ملغي اعلام ميدارد.
انگليسيها در مقابل نفوذ انديشههاي سوسياليستي شوروي، سياست خارجي خود در قبال ايران را تغيير دادند و در راستاي همين سياست، قرارداد معروف 1919 شكل گرفت. اين قرارداد كه در 18 مرداد 1297 (نهم اوت 1919) بين وثوقالدوله رئيسالوزرا و سرپرسي كاكس نماينده عالي امپراتوري انگليس در بغداد منعقد شد، عملاً كشور را به تحتالحمايه انگلستان تبديل ميساخت، عنوان رسمي قرارداد «موافقتنامه درباره كمك بريتانيا به منظور مساعدت به ترقي و رفاه ايران» بود و در واقع مشتمل بر 2 ماده ميشد: نظارت و كنترل دولت انگليس بر دارايي و ارتش ايران. در آن زمان مجلس شوراي ملي تعطيل بود. احمدشاه قاجار پس از مشاهده مخالفت عمومي ايرانيان با قرارداد و آگاهي از مخالفت دولتهايي چون آمريكا و فرانسه، از امضاي قرارداد خودداري كرد. انگليسيها بي آنكه در انتظار تصويب قرارداد بمانند، شروع به اجراي مفاد آن كردند، اما مخالفت ملت در ايران و فشار افكار عمومي موجب سقوط دولت وثوقالدوله شد و مشيرالدوله كه مخالف قرارداد بود، جانشين وي شد.
با شكست قرارداد 1919، انگلستان كه در پي ايجاد كمربند ايمني در اطراف نواحي سوسياليستي بود، طرح كودتاي سوم اسفند را پيريزي كرد.
واپسين سالهاي حكومت آخرين شاه قاجار، سالهايي سراسر آشوب و توفان بود. جنبش جنگل در شمال، آشكارا تحت نفوذ بلشويكها بود، خراسان و آذربايجان زير آماج تبليغات بلشويكها بود، كردهاي مكري به سركردگي اسمعيل آقا سميتقو در آذربايجان و كردستان به شورش و غارت ميپرداختند.
جنگهاي پياپي ميان قبايل در جريان بود، ارتش سرخ، شمال و ارتش انگليس جنوب كشور را در اختيار گرفته بودند. علاوه بر اينها بروز شورشهايي در ژاندارمري و ديويزيون قزاق و ناتواني حكومت در تشكيل مجلسي كه بتواند قرارداد منفور 1919 ايران ـ انگليس را تصويب كند، همگي منجر به بحران حاد سياسي در پايتخت شد.
آفت بلشويسم به سرعت در ميان توده مردم شيوع پيدا ميكرد و انگليس به واسطه ضعف مالي و مخالفت افكار عمومي در لندن ميبايست قواي خود را تا بهار سال 1300 شمسي (1921 ميلادي) از ايران تخليه كند. بنابراين براي مبارزه با خطر احتمالي بلشويست، بايد ارتش قدرتمند داخلي جانشين ارتش انگليسي ميشد و دولت مركزي باثبات و وابسته به انگلستان روي كار ميآمد كه هم مجري سياستهاي نظامي و اقتصادي انگليسيها در كشور باشد و هم مانع از وقوع انقلابي ملي شود كه طومار استبداد انگليسي را در هم بپيچد.
زمينه براي هر تغييري آماده بود، مردم خسته از اين همه آشفتگي در انتظار گودويي بودند كه بايد قدرتش نقطه پايان بر تمام آشوبها بگذارد. اگر انگليسيها هرچه زودتر دست به كار نميشدند و مقدمات كودتا را برپا نميكردند، چه بسا انقلابي ملي و ضد استعماري در ايران باشد. به گفته ملكالشعراي بهار، سيد حسن مدرس روحاني مبارز و نماينده مشهور مجلس شوراي ملي يكي از كساني بود كه در انديشه تغيير اوضاع و ايجاد نهضتي ملي و روي كار آمدن رژيم جمهوري شورايي بود.
احمدشاه نيز به دليل ترس بيمارگونهاش از تسلط بلشويسم بر ايران، در انديشه استعفا از سلطنت و رفتن به اروپا به بهانه معالجه بود. در صورت خروج شاه از كشور، اوضاع به مراتب بدتر و بيثباتتر ميشد، بنابراين انگليسيها، ذهن شاه را آماده پذيرش كودتا ميكردند.
سياست انگليس در اين دوره، بزرگنمايي خطر بلشويسم بود. انگليسيها ميخواستند از اين طريق شاه و دربار و سياستمداران ايران را بيش از پيش به خود وابسته سازند. در مورد شاه و درباريان او اين سياست فوقالعاده موفق بود و در نهايت منجر به همكاري آنان در انجام كودتاي سوم اسفند شد. شاه و درباريان تصميم گرفتند براي جلوگيري از كودتا و انقلاب داخلي كه منجر به جمهوري شدن ايران ميشد، مطيع اوامر سفارت انگلستان باشند.
زمينهسازي براي اجراي اين كودتا تقريباً يك سال به طول انجاميد، ابتدا كابينه مشيرالدوله تحت فشار قرار گرفت و ساقط شد و سپهدار اعظم تشكيل كابينه داد، اولين اقدام رسمي سپهداري نيز اخراج افسران روسي به فرماندهي استار و سلسكي بود. پس از آن فرماندهان مطيع انگليسي جانشين آنها شدند، پس از اين مراحل نوبت به انتخاب فرماندهان نظامي و سياسي كودتا رسيد.
اولين بار قرعه به نام سردار اسعد بختياري افتاد كه رضاشاه به انتقام اين نامزدي، وي را در زندان قصر به قتل رساند. نصرتالدوله فيروز فرمانفرما، سالار جنگ، امير موثق و عبدالله خان امير طهماسبي از ديگر نامزدها بودند.
عاقبت سيدضياءالدين طباطبايي به فرماندهي سياسي و رضاخان ميرپنج به فرماندهي نظامي كودتا انتخاب شدند.