چگونه بساط « امپراطوري فخيمه » از خاور ميانه برچيده شد ؟

چگونه بساط « امپراطوري فخيمه » از خاور ميانه برچيده شد ؟

وزارت دفاع بريتانيا در بهار سال 1956 و پس از پايان دخالت نافرجام در بحران سوئز با انتشار كتاب سفيد،  پايان سربازگيري در كشور و تاكيد بر تمركز مجدد قواي نظامي انگليس در اطراف سرحدات خود و اروپا را اعلام نمود.
اين گزارش به معناي اهميت مجدد اروپا در سياستهاي نظامي دولت لندن و علاقمندي به تجمع نيرو در اين منطقه به جاي سرزمينهاي دوردست ماوراء البحار بود.
در 16 اكتبر 1964 حزب كارگر به رهبري هارولد ويلسون در انگلستان به قدرت رسيد. از اين زمان به بعد نزاع همگاني در مورد استراتژي آينده بريتانيا در مستعمرات به‎ويژه در شرق كانال سوئز شدت يافت. در اين فرايند گروهي با تاكيد بر حفظ سنتهاي نظامي گذشته امپراطوري، خواستار افزايش بودجه و توان دفاعي و حضور درازمدت در پايگاههاي مختلف در گوشه و كنار جهان بودند. در مقابل گروهي نيز با توجه به بحرانهاي اقتصادي خواستار برچيدن تمامي پايگاههاي نظامي در آسيا تا سال 1971 و عقب نشيني كامل سربازان بريتانيايي شدند.
كريستوفر فرمي هيو از مهم‎ترين طرفداران نظريه تقليل هزينه‎هاي نظامي خارجي بريتانيا در اين باره مي‎گويد:
« محدود ساختن بودجه دفاعي 3 ميليارد پوندي، نيروي ما را تحت فشار قرار خواهد داد و به سبب وابستگي بيشتر به ايالات متحده مي‎شود. رقابت ما در شرق سوئز براي ايفاي نقش بينابين بسيار خرج برمي‎دارد و مخاطرات جدي برايمان ايجاد خواهد كرد و هيچ گونه كمك براي ما در راه تامين منافع نمي‎كند سياست دولت اين است كه ما در واقع نتوانيم هيچ چيزي را به تنهايي در شرق سوئز به دوش بگيريم و فقط با رضايت و پشتيباني امريكايي‎هاي قوي و آن هم در نقش دستياران و كمتر در نقش متحدان واقعي، كه امري نامطلوب است.
انوك پاول  كارشناس امور دفاعي از حزب محافظه كار نيز گفت:
« ما بايد اثر تلاشهاي نظامي خود را نسبت به هزينه‎هايي كه اين كار در بر مي‎گيرد، بسنجيم و عواقب و نتايج منحرف ساختن اين هزينه را از ديگر استفاده‎هاي مبرم در نظر بگيريم.كوشش بريتانيا با وجود نفوذ گسترده چين و روسيه در شرق سوئز بي ثمر خواهد بود. چون پايگاههاي ما واقع در شرق سوئز محدود شده‎اند، سود و شرف ايجاد مي‎كند براي اجراي تعهداتمان در آن حوزه حدود قاطعي قائل شويم.»
با فرارسيدن تابستان 1967 و افزايش تاثيرات سوء بحرانهاي گوناگون بر جامعه انگلستان، زمينه‎ها براي تحقق عقب نشيني نظامي و تقليل هزينه‎هاي دفاعي مهيا گشت. نهايتا در ژانويه 1968 هارولد ويلسون در مجلس عوام رسما" اعلام نمود:
« ما درصدد تخليه هر چه سريع تر نيروهايمان از شرق دور هستيم كه در سال 1971 به پايان مي‎رسد. هم چنين سعي در تخليه خليج فارس در همان تاريخ را داريم. »
سخنان ويلسون، استراتژي نوين انگلستان را در آسيا موسوم به شرق سوئز يا سياست خاور كانال سوئز بنيان‎گذاري نمود. اساس اين استراتژي تخليه و عقب نشيني نيروها و برخي پايگاه‎هاي انگليس از شرق كانال سوئز بود كه از ديدگاه نظريه‎پردازان دولت لندن شامل خليج فارس، جزيره مصيره در عمان، سنگاپور، جزاير مالديو، مالزي، برونئي و هنگ‎كنگ بود.
استراتژي شرق سوئز بر چند اصل تاكيد مي‎ورزيد:
1. عدم پذيرش عمليات نظامي به وسيله انگلستان جز با شركت فعال هم‎پيمانان؛
2. عدم ارائه كمكهاي مستقيم نظامي به ديگر كشورها جز آنكه كشور مزبور آمادگي انجام فعاليتهاي متقابل لازم را داشته باشد؛
3. افزايش اهميت و كاربرد نيروي هوايي استراتژيك در معادلات نظامي.
استراتژي شرق سوئز در دوره حكومت محافظه كار ادوارد هيث نيز با وجود برخي ترديدهاي اوليه ادامه يافت. سرالك داگلاس هيوم وزير امور خارجه انگليس با تاكيد بر اين مسئله اعلام كرد كه قراردادهاي تحت الحمايگي شيوخ عرب خليج فارس با بريتانيا تا آخر سال 1970م/ 1349 به پايان مي‎رسد و اين امر مستلزم خروج نيروهاي انگلستان است. سرويليام لوس فرستاده ويژه انگلستان نيز در خليج فارس اعلام كرد كه حكومت محافظه كار تصميم گرفته است تا با پيروي از سياست حكومت كارگري تا اواخر سال 1971 نيروهاي خود را از شرق سوئز خارج سازد.
بدين ترتيب امپراطوري بريتانيا با پيروي از استراتژي شرق به تدريج نيروهاي نظامي خود را پس از 120 سال فرمانروايي مطلق از منطقه استراتژيك خاورميانه و به ويژه خليج فارس خارج نمود.