ايران‌شناسي خانم لمبتون در خدمت استعمار پير

ايران‌شناسي خانم لمبتون در خدمت استعمار پير

در پس چهره علمي بسياري از خاورشناسان و ايران‌شناسان غربي، يك ماموريت سياسي استعماري نهفته بود كه گرچه سعي زيادي در پوشاندن آن به‌كار بستند اما نوزايي معاصر مشرق‌زمين با شك و ترديدي بسيار مهمتر و مقدس‌تر از شك دكارتي، آنها را به عرصه نقد و بررسي كشاند. آن كاترين لمبتون كه هنوز هم در غرب و حتي داخل ايران كتابهايش مورد ارجاع قرار مي‌گيرد، خدمتي به دولت متبوع خويش، انگلستان، نمود كه آن روي سكه‌اش، خيانت به ايران بود. او طراح نظري كودتاي بيست‌وهشتم مرداد بود كه دستاوردهاي ملي‌شدن صنعت نفت را به باد فنا داد و ايران را بر سر سفره منافع امريكا و انگليس تقسيم كرد و لطمه‌اي تاريخي به ملت ايران زد كه هنوز هم جبران نشده است.
مطالعاتي كه از قديمي‌ترين ايام تا عصر حاضر درباره ايران صورت گرفته‌اند، از دو دسته خارج نيستند؛ دسته اول، بدون ديد و نقد علمي و غالبا بر اثر مشاهدات و مسموعات، تاليف و تنظيم شده‌اند؛ مانند آثاري كه نويسندگان يونان، روم، چين و پس از آن سفيران و سياحان و بازرگانان از خود به جاي گذاشته‌اند؛ دسته دوم، مطالعات، اكتشافات و تجسسهاي مختلفي هستند كه به‌اصطلاح با ديد علمي و تحليلي و به قصد روشن‌شدن تمدن و فرهنگ ايران و معرفي آن به انجام رسيده‌اند و در آينده هرچه بيشتر تكميل خواهند شد. بسياري از اين آثار به‌تدريج، كهنگي مي‌پذيرند و با پژوهشهاي تازه از ميان مي‌روند.
علاوه‌بر اين تقسيم‌بندي كلي، مي‌توان تاريخ مطالعات ايران‌شناسي را به پنج دوره متمايز تقسيم كرد: 1ــ دوره‌ ابتدايي كه از عهد نويسندگان يونان و روم آغاز و به قرن هيجدهم ختم مي‌شود 2ــ دوران استعمار انگلستان در هند و تاسيس كمپاني هند شرقي كه محو زبان فارسي در آنجا، نتيجه نفوذ سياسي آن دولت است 3ــ دوره‌ آغاز تحقيقات علمي درباره ايران، به‌ويژه در زمينه‌هاي زبان‌شناسي، جغرافيايي، تاريخي و ديني همراه با حفريات باستان‌شناسي 4ــ دوره‌ اعزام دانشجويان ايراني به فرنگ (اروپا) و آشناشدن آنان با روش تحقيق جديد و دست‌يافتن به مراجع علمي فرنگ 5ــ دوره توسعه‌ تحقيقات ايران‌شناسي و جدايي كامل آن از رشته‌هاي ديگر شرق‌شناسي.
مقدمات شناخت فرهنگ و تمدن ايراني به وسيله غربيان، از دوران آشوب در تاريخ ايران شروع شد؛ يعني از دوره‌اي كه ضعف در تمام جنبه‌هاي زندگي ايراني راه يافت و فرهنگ خودي در مسير انحطاط قرار گرفت. عامل خارجي اين انحطاط، بي‌شك، مداخلات استعمارگران و تلاش آنها براي دستيابي به منافع بي‌حدوحصر در منطقه بود. يكي از عوامل داخلي اين انحطاط نيز سازمانهايي مانند فراماسونري بودند كه وظيفه جهت‌سازي و مشروعيت‌دادن به سلطه‌ بيگانه را به عهده داشتند.
شرق‌شناسي و ايران‌شناسي، عليرغم ادعاي بي‌طرفي و اتخاذ روشهاي نوين علمي و پژوهشي، زاييده‌ يك ضرورت ساده اقتصادي بود، به‌عبارتي تحقيقات شرقي از آنجا آغاز ‌شد كه نياز سياسي و تجاري، دول اروپايي را به تربيت افرادي آشنا به زبان، تاريخ و رسوم ممالك شرقي واداشت. پس از آن و بعد از دو جنگ جهاني، توسعه اقتصادي، ديدگاههاي تازه در عرصه تجاري، انديشه‌ سرمايه‌گذاري و روشهاي حكومتي جديد هريك به‌طورمجزا سبب شدند دول غربي با توجهي عميق‌تر به رشته‌هاي شرق‌شناسي و ايران‌شناسي بنگرند. ايران‌شناسي، به‌عنوان مجموعه‌اي از مطالعات علمي و منظم درخصوص وجوه گوناگون تمدن و فرهنگ و تاريخ ايران توسط اروپاييان بنياد نهاده شد و به‌همين‌دليل از همان آغاز معلوم بود كه ايران‌شناسي نيز همچون شاخه‌هاي ديگر شرق‌شناسي، جزئي از تمهيدات استعمار براي اعمال سلطه است.
در اين نوشتار، يك ايران‌شناس انگليسي، آن كاترين لمبتون، و تاثير انديشه‌هاي وي بر حوادث ايران از شهريور 1320 تا سال 1332 را مورد مطالعه قرار خواهيم داد.
معرفي لمبتون
آن كاترين لمبتون، دختر يكي از اعيان انگلستان به نام جرج لمبتون است كه در تاريخ هشتم فوريه 1912.م (نوزدهم بهمن 1290.ش) به‌دنيا آمد. در خلال جنگ جهاني دوم (1318ــ1324.ش)، وابسته مطبوعاتي سفارت انگلستان در تهران بود. در سال 1945.م/1324.ش به مرتبه دانشياري زبان فارسي در دانشكده مطالعات شرقي و آفريقايي دانشگاه لندن ارتقا يافت. هشت‌سال بعد، كتابهاي «دستور زبان فارسي» و «مالك و زارع» را منتشر كرد؛ علاوه‌براين، كتابهاي «اصلاحات ارضي در ايران»، «لغات فارسي»، «ايران عصر قاجار» و نيز مقاله‌هاي «تاريخ قم»، «جهانداري سنجر»، «جامعه اسلامي ايران»، «آيين جهانداري از نظر ايرانيان»، «تاثير تمدن غرب بر ايران» و نيز مقاله‌هايي در كتاب «تاريخ اسلام» چاپ كمبريج و رساله «گويشهاي سه‌گانه ايراني» از ديگر آثار وي هستند.
نويسندگان ايراني اغلب از خانم لمبتون به‌عنوان يكي از نوادر محققان فرهنگ و جامعه اسلامي، اعجوبه‌ روزگار، يك نقاش چيره‌دست و چهره‌اي درخشان و بانبوغ، ياد كرده‌اند. اين عناوين را شايد هم بتوان در برخي موارد به او نسبت داد، اما بي‌ترديد او در خدمت فرهنگ، زبان و ادب فارسي نبود بلكه در خدمت اطلاع‌رساني به دولت متبوع خود فعاليت مي‌كرد و عناوين مذكور ــ كه بي‌حدومرز به او نسبت داده شده‌اند ــ نبايد باعث گمراهي ما شوند. لمبتون، اعجوبه‌اي است كه در سخت‌ترين شرايط، از انجام ماموريت، شانه خالي نكرد و اين‌همه، نه به سبب ارادت و اخلاص وي به سرزمين و ملت ايران ــ آن‌گونه كه برخي مولفان گفته‌اند ــ بلكه برعكس به سبب ارادت بي‌شائبه وي به منافع استعماري انگلستان و شايد هم معلول كينه و عداوت او نسبت به ملت ايران بود. يك فرد چگونه مي‌تواند شيفته ملتي باشد اما از هرگونه اقدامي براي تنزل، تيره‌‌روزي و عقب‌نگه‌داشتن آن كوتاهي نكند، چنانكه براي روي‌كارآوردن اراذل و اوباش با اربابان قدرت همدست شود، در طراحي و اجراي سقوط حكومت ملي مشاركت نمايد و به هزاران لطايف‌الحيل، آن ملت را تحقير كند.

خانم لمبتون پس از اتمام دوره فراگيري زبان و ادبيات فارسي در دانشكده مطالعات شرقي و آفريقايي وابسته به دانشگاه لندن، در سال 1939.م/ 1318.ش موفق به اخذ درجه دكترا در فلسفه شد. در زمان جنگ جهاني دوم، سفارت انگلستان در تهران، وي را به‌عنوان وابسته مطبوعاتي به خدمت گرفت و او به‌خوبي از عهده اين شغل برآمد. كار اصلي خانم لمبتون به‌عنوان وابسته‌ مطبوعاتي سفارت، اين بود كه مراقب روزنامه‌هاي ايراني باشد و ببيند كه آيا اخبار مربوط به انگلستان، درست مطرح مي‌شود يا خير! او همچنين به خواندن مطبوعات ايراني، تماس با روزنامه‌نگاران، تهيه‌ فيلمهاي تبليغاتي و... مبادرت مي‌ورزيد. آن لمبتون پس از مراجعت به انگلستان در سال 1953.م/1332.ش، به مرتبه دانشياري و در سال 1954.م/1333.ش، به مرتبه استادي ادبيات فارسي دانشگاه لندن نايل آمد و در همان سال، موفق به اخذ درجه دكتراي ادبيات فارسي شد. لمبتون، علاوه بر پژوهشهاي بي‌واسطه، سالها در ايران بود، اقصي نقاط ايران را درنورديد و بخش عظيمي از آثار و منابع مربوط به تاريخ، اقتصاد، زندگي اجتماعي، مناسبات ارضي و اسناد دولتي را به دقت مورد مطالعه و بهره‌برداري قرار داد.
بينش سياسي لمبتون
بينش سياسي لمبتون در مورد مسائل ايران، يك بينش استعماري است كه درواقع ميراث تفكر لرد كرزني محسوب مي‌شود. لازم به ذكر است، جرج ناتانيل كرزن در سال 1889.م/ 1268.ش، طي ديداري از ايران، تحليلي درباب نفت ايران و نقش منطقه خليج‌فارس ارائه داد كه نقش اساسي و مهمي در تحقق روياي سلطه‌ دوگانه سياسي ــ تجاري انگلستان بر اين منطقه ايفا كرد. هرچند، اساس تحول استراتژي انگلستان در خليج‌فارس قبل از ديدار كرزن از ايران، فراهم آمده و شكل گرفته بود، اما نقش او در اين تحول، بيش از هركس ديگري است. او واقعا باور داشت كه امپراتوري انگلستان، حد اعلاي دانش اداره حكومت را كه ميراث تمدن بشري است، در خود دارد و همين تلقي نادرست او بود كه موجب اشتباه وي در برآورد مشرب ايرانيان به هنگام عقد قرارداد 1919 شد. كرزن، به‌عنوان پرنفوذترين مدافع استعمار نو، نسلي از ماموران انگلستان را در منطقه تحت نفوذ فكري خود درآورد كه حتي مدتها پس از مرگ وي، عده‌اي مانند لمبتون، به تقليد از اين تفكر سياسي كرزن ادامه دادند.
آن لمبتون نيز مانند كرزن با بينش اريستوكراتيك و اشرافي خويش به‌گونه‌اي با مسائل ايران مواجه شد كه گويي با يك شي‌ء سروكار دارد.
لمبتون و حزب توده
محمدرضا پهلوي پس از اداي سوگند پادشاهي در بيست‌وششم شهريور 1320 در مجلس شوراي ملي، به مردم وعده آزادي و نيز جبران اجحافي را داد كه در سايه‌ ديكتاتوري پدر بر آنها تحميل شده بود. فرداي آن روز مردم، به شادماني و پايكوبي پرداختند و خشم و نفرت خود را نسبت به ديكتاتور سابق نشان دادند. روشنفكران نيز به شعف آمده و درصدد بهره‌گيري از آزادي نسبي ايجادشده برآمدند. سفارتخانه‌ها نيز تاآنجاكه توانستند از اين فضا سوءاستفاده كردند. پس از اين تاريخ، يعني در هفتم مهرماه 1320، عده‌اي از بقاياي پنجاه‌وسه نفر، با محوريت سليمان‌ميرزا اسكندري گرد هم آمدند و حزب توده را تشكيل دادند. اين گروه انتشار روزنامه‌اي را به‌نام «مردم» تصويب كرد كه اولين شماره آن در تاريخ يازدهم بهمن‌ماه 1320 به سردبيري عباس نراقي و هيات تحريريه مركب از مصطفي فاتح، ايرج اسكندري، بزرگ علوي و انور خامه‌اي منتشر گرديد. حزب توده با استفاده از سكوت توأم با رضايت سفارت انگلستان، مشغول به كار شد و به‌زودي به چنان تشكيلات منسجمي دست يافت كه در صحنه سياسي كشور، نقش تعيين‌كننده‌اي پيدا كرد. در دوران دولت سهيلي، نخستين كنفرانس ايالتي حزب توده برپا گرديد. برنامه ازپيش‌تعيين‌شده حزب كه توسط كرملين تصويب شده بود، اين بود كه حزب به پيروي از سياست دولت شوروي كه متحد انگلستان بود، در هماهنگي كامل با سفارت انگلستان عمل كند و به‌اصطلاح به پاي رقيب نپيچد. اين سياست باعث مي‌شد كه حزب توده، تقسيم كشور به دو منطقه تحت نفوذ شوروي و انگلستان را بپذيرد و مانعي بر سر راه پيوستن حزب «همرهان سوسياليست» به حزب توده وجود نداشته باشد. حزب همرهان سوسياليست را مصطفي فاتح (عضو عالي‌رتبه‌ شركت نفت جنوب) با پول انگليسيها به‌‌وجود آورد. چون همكاري انگليس و شوروي ايجاب مي‌كرد كه ميان هواداران آنان نيز همكاري ايجاد شود، مصطفي فاتح از طريق بزرگ علوي با برخي از روشنفكران مثل ايرج اسكندري، دكتر يزدي و عباس نراقي آشنا شد. علوي به سفارش فاتح به معاونت « آن لمبتون » كه در آن زمان رئيس « ويكتوري هاوس » بود ـ منصوب گرديد. ويكتوري هاوس (Victory House) يا خانه پيروزي، مركز تبليغات سياسي انگليسيها در ايران بود كه آن را به تقليد از براون هاوس (Broune House) يا خانه قهوه‌اي (مركز تبليغات سياسي آلمان هيتلري)، تاسيس كرده بودند و در تمام دوران جنگ، نه‌تنها در ايران بلكه در منطقه، نقش بسيار مهمي بر عهده داشت. انگليسيها، يكي از زبردست‌ترين عناصر فعال خود يعني دكتر آن كاترين لمبتون را به رياست اين مركز برگزيدند و او نشان داد كه به‌بهترين‌وجه از عهده اين ماموريت خطير برمي‌آيد. به‌هرحال، بزرگ علوي به معاونت لمبتون منصوب شد و حقوق خوبي در حدود پانصدتومان كه در آن زمان دو برابر حقوق يك نماينده مجلس و بيش از حقوق يك وزير بود، دريافت مي‌كرد. احسان طبري نيز به پيشنهاد بزرگ علوي و تاييد لمبتون در شركت نفت با حقوق ماهي سيصد تومان استخدام شد. طبري در آنجا مديريت يك نشريه هفتگي به نام «تفسير وقايع هفته» را برعهده داشت كه اداره اطلاعات شركت نفت آن را زير نظر لمبتون منتشر مي‌كرد. هدف اين نشريه،‌ توجيه سياستهاي انگلستان در ايران بود.
انتشار روزنامه‌ «مردم» نيز با اشاره مستقيم شوروي و در نتيجه مباحثه ميان خانم لمبتون و يك خاورشناس روسي صورت گرفت. ديدار و مذاكره لمبتون و خاورشناس روسي، نشان‌دهنده عمق اهميتي است كه اين دو قدرت براي هدايت افكار عمومي در جهت سياستهاي خود قائل بودند. هنگامي‌كه روزنامه مزبور با مشكل تهيه كاغذ روبرو شد، طي ملاقاتي ميان يكي از افراد وابسته به انستيتوي خاورشناسي شوروي و لمبتون، كمبود كاغذ و مسائل مالي آن به اتفاق حل شد و روزنامه مجددا به انتشار خود ادامه داد. پس از ورود ارتش امريكا به ايران، روزولت و استالين مذاكراتي را درخصوص همكاري دوجانبه در ايران انجام دادند اما انگلستان كه دولت ايران را توسط لژهاي فراماسونري تحت كنترل داشت، مانع اصلي آنها بود. بدين‌ترتيب، موافقت تلويحي و اعلام‌نشده‌اي بين شوروي و امريكا عليه انگلستان به ميان آمد. به دنبال اين موافقت، همكاري با مصطفي فاتح و آن لمبتون هم از دستور حزب توده خارج شد.
در مورد همكاري حزب توده ايران با لمبتون، به‌عنوان يكي از عوامل انگلستان در ايران، توجيهات مختلفي شده است كه عمده‌ترين آن به‌خطرافتادن استقلال كشور و خطر هجوم آلمان هيتلري و حفظ سوسياليسم نوپاي شوروي به‌عنوان سكوي پرش بود. از طرفي هم، حزب توده، لمبتون را از نظر تبليغات ضدفاشيستي، داراي صلاحيت و بصيرت مي‌دانست. اما اين تحليلها بايد مورد ترديد قرار گيرد؛ زيرا آلمان در آن شرايط به دليل جبهه‌هاي مختلفي كه گشوده بود و به‌ويژه درگيري تمام‌عيار با شوروي و فقدان نيروهاي كارآمد نظامي در ايران و نيز نداشتن پايگاه قوي در ميان رجال ايراني، نمي‌توانست خطر بالفعلي براي استقلال ايران باشد. درواقع به نظر مي‌رسد يكي از دلايل اصلي ارتباط حزب توده با لمبتون، اين بود كه انگلستان از تمام امكانات موجود براي مانور نظامي در ايران برخوردار بود و از عوامل داخلي هم براي پيشبرد اهداف خود سود مي‌جست.
لمبتون و بلواي نان
از اواخر زمستان 1320، يعني پس‌ازآنكه مجلس، پيمان همكاري ايران، شوروي و انگلستان را تصويب كرد و به اشغال نظامي ايران صورت قانوني بخشيد و دولت نيز سيستم جيره‌بندي را در تمام كشور به مرحله اجرا درآورد و كوپن نان، قند، شكر و ساير اقلام ضروري را در اختيار مردم قرار داد و درست از هنگامي‌كه انتظار مي‌رفت فشار بر ملت ايران كمتر شود و محروميتهاي آن كاهش يابد، كمبود نان آغاز گرديد و به‌تدريج، به صورت يك قحطي فراگير درآمد. علت اين كمبود، غارت آشكار محصولات توسط متفقين بود. تمام غلات آذربايجان، گيلان و مازندران را شوروي يك‌جا مي‌برد؛ چون توليد غلات شوروي در اثر جنگ و اشغال سرزمينهاي حاصلخيز اوكراين، بلاروس و ساير نقاط حاصلخيز آن كشور توسط ارتش آلمان و آتش‌زدن كشتزارها هنگام تخليه و عقب‌نشيني از اين اراضي، به صفر رسيده بود. در جنوب كشور نيز همين وضعيت حاكم بود. قسمت اعظم غلات را انگليسيها و امريكاييها مي‌خريدند، اما نه براي مصرف خودشان، بلكه براي تحويل به شوروي. چون خودشان نيازي به آن نداشتند. علاوه‌براين، ميان شوروي و انگليس، دائما مشاجره تبليغاتي براي فريب مردم برقرار بود و هركدام مي‌كوشيدند خود را يار و مددكار ايران نشان دهند. پس‌ازآنكه صدها تن از مردم بر اثر گرسنگي مردند و در چندين شهر ايران، شورشهاي خودانگيخته عليه قحطي نان روي داد ــ كه البته همگي به دست دولت در پناه اشغالگران به خاك و خون كشيده شدند ــ به‌اصطلاح حس انسان‌دوستي شوروي برانگيخته شد و بيست‌وپنج‌هزار تن گندم به ايران هديه كرد. به‌دنبال آن، مطبوعات وابسته به حزب توده و روزنامه‌هاي دولتي كيهان و اطلاعات در مدح اين كمك شوروي، قلم‌فرسايي نمودند و به نام ملت ايران از شوروي سپاسگزاري كردند. اما انگليسيها نمي‌توانستند اين كمدي فضاحت‌بار را تحمل كنند، لذا اداره انتشارات سفارتشان، يعني همان ويكتوري هاوس، به كمك آن لمبتون، اعلاميه‌اي را در روزنامه‌ها چاپ كرد مبني‌براينكه اگر شوروي بيست‌وپنج‌هزار تن گندم به ايران اهدا كرده است، به علت آن است كه انگليس و امريكا چندين‌ برابر اين مقدار، به آن كشور گندم فرستاده‌اند.
آن لمبتون و دستيارانش، ازيك‌سو كوشيدند به خيال خود، تبليغات شوروي را خنثي كنند و به ملت ايران بگويند مبادا فريب شوروي را بخورند و ازسوي‌ديگر سعي مي‌كردند هم خودشان و هم شوروي را تبرئه كنند و تمام تقصيرها را متوجه مالكان آذربايجان و ايالات ديگر كنند و آنان را مسبب اصلي اين قحطي نشان دهند.
در بي‌صداقتي لمبتون و ايادي داخلي او همين بس كه مالك آذربايجاني نفعي ندارد كه سه سال تمام محصول را در انبارها پنهان كند، درحالي‌كه نه مي‌تواند آن را به خارج صادر كند و نه در داخل بفروشد. آنان به‌خوبي مي‌دانستند كه محصول در آذربايجان به انبار نمي‌رسيد و در سر خرمن به شوروي برده مي‌شد. همچنين دليل ديگر كذب‌گويي آنان، اين بود كه آنها چندين برابر گندم اهدايي به شوروي را از حلقوم ملت ايران بيرون آورده بودند. قحطي نان درواقع از عامل بنيادي‌تري كه متفقين به دولت فروغي تحميل كرده بودند، ناشي مي‌شد؛ چنانكه فروغي تلاش مي‌كرد با انعقاد قرارداد سه‌جانبه ميان ايران، انگليس و شوروي، حضور اشغالگران را قانوني كند تا مطمئن شود كه آنان استقلال و تماميت ارضي ايران را تضمين خواهند كرد.
قحطي نان كه عوامل انگليس و شوروي براي رفع موقت آن، جار و جنجال به راه مي‌انداختند، در حقيقت يكي از تبعات اشغال نظامي ايران توسط متفقين بود اما خانم لمبتون، با آن تفكر كرزني، هرگز نمي‌توانست يا نمي‌خواست اين حقيقت را ببيند. او ترجيح مي‌داد از تمام ضعفهاي داخلي كشور، به‌‌خوبي استفاده كند و در نهايت همه تقصيرها و كاستيها را به گردن عوامل سودجو، روستاييان، كشاورزان، خوانين و بازرگانان بيندازد. حقي كه از ملت ايران در اين شرايط ضايع شد، علاوه بر اثرات درازمدت آن، در كوتاه‌مدت نيز، تنگناهايي ايجاد كرد كه نظير آن در كمتر دوره‌اي از تاريخ ايران مشاهده مي‌شود.
لمبتون و سيد ضياء
همزمان با رشد و اعتلاي جنبش دموكراتيك ايران و تشكيل جبهه آزادي، نيروهاي استعمار و ارتجاع درصدد برآمدند با اين روند روبه‌رشد كه متضمن تهديدهاي جدي براي منافع استعمار بود، مقابله كنند. بااين‌همه اوضاع جهاني به نفع نيروهاي مترقي تغيير كرده بود و استعمار پير ديگر تنها قدرت تركتاز جهاني نبود، بلكه موانعي، عنان‌گسيختگي آن را محدود مي‌كردند. ازاين‌رو ارتجاع داخلي و دولت انگلستان، نقشه‌اي جديد براي به‌اسارت‌درآوردن مردم ايران طرح كردند و سياستمدار ورشكسته‌اي چون سيدضياءالدين طباطبايي براي اجراي آن برگزيده شد. به‌همين‌منظور، در هشتم بهمن 1321، مظفر فيروز، فرزند نصرت‌الدوله فيروز كه به نمايندگي از سوي برخي جرايد به فلسطين سفر كرده بود، در ده كيلومتري شهر غزه با سيدضياء مصاحبه‌اي به عمل آورد و آن را در روزنامه «اقدام» منتشر كرد. وابستگي سيدضياء به امپرياليسم انگلستان، به‌قدري آشكار بود كه نياز به تشريح و افشاگري نداشت. سوابق وي پيش و پس از كودتاي سوم اسفند 1299.ش، به حدي وابستگي او را اثبات مي‌كرد كه جاي ترديد باقي نمي‌گذاشت. سوابق خانوادگي مظفر فيروز نيز چندان بهتر از او نبود و انصافا تجانس كامل ميان مصاحبه‌كننده و مصاحبه‌شونده وجود داشت. ورود سيدضياء به ايران، به شكلي صورت گرفت كه حتي افراد ساده‌ نيز نسبت به وابستگي كامل سيدضياء به استعمار انگلستان مطمئن شدند.
پس از ورود سيدضياء به ايران، عوامل ارتجاع و نوكران استعمار به استقبال او شتافتند و مقدمش را گرامي داشتند و عناويني نظير منجي و پيشوا نثار قدومش كردند. سيدضياء كه مدتها از اوضاع و احوال ايران به‌دور بود، در بازگشت به ايران، فعاليت خود را با دفاع از كلاه‌پوست و حمله به كلاه‌شاپو شروع كرد و خواستار بازگشت روبند، چادر، عبا و ردا به نام مفاخر اجدادي شد. دراين‌زمان حسين مكي با نوشتن مقاله‌اي، مفاخر اجدادي سيدضياء را به باد تمسخر گرفت و جلوه‌هاي مختلفي از اهداف استعماري انگليس را آشكار ساخت كه منجر به توقيف روزنامه «آزاد» توسط سهيلي شد. سيدضياء براي پيشبرد اهداف خود، اظهارات دوستانه‌اي نيز نثار شوروي كرد، اما عليرغم همه اين ترفندها، نقشه‌هاي سيدضياء با شكست روبرو شد؛ چراكه مخالفتهاي فراواني را عليه خود برانگيخت. يكي از مخالفان او، شاه بود كه مي‌ترسيد سيدضياء با او همان كند كه رضاخان با احمدشاه كرد. دومين دشمن خطرناك سيدضياء، قوام‌السلطنه بود كه خود نقشه‌ ديكتاتورشدن را در سر مي‌پروراند. سومين دشمن سيدضياء، گروهها و شخصيتهاي آزاديخواه، دموكرات و طرفداران مشروطيت واقعي بودند كه در راس آنان دكتر مصدق قرار داشت. چهارمين گروه مخالف سيدضياء، در درون عوامل وابسته به انگلستان قرار داشت و آن، مصطفي فاتح، نماينده‌ حزب همرهان سوسياليست بود.
در ميان نهادهاي امپرياليستي انگلستان كه در سياست داخلي ايران دخالت داشتند، بر سر روي‌كارآمدن سيدضياء اختلاف وجود داشت. اداره اطلاعات سفارت انگلستان يا همان «ويكتوري هاوس» به رياست خانم لمبتون، با نهادهاي امپرياليستي ديگر در اين مورد موافق نبود. اين نهاد اگرچه جزئي از سفارت انگلستان بود ولي درواقع نهادي مستقل به حساب مي‌آمد و احتمالا با «اينتليجنت سرويس» نيز پيوندهايي داشت. خود لمبتون، به حزب كارگر يا حزب ليبرال تمايل نشان مي‌داد و با برنامه‌هاي سيدضياء مخالف بود. يكي از علل ريشه‌اي اين اختلاف، آن بود كه امپرياليسم حتي در شكل كهن و كلاسيك خود، يكپارچه نبود و هنوز هم نيست، بلكه جناحها و نظرگاههاي مختلفي در درون آن وجود دارند. در مساله روي‌كارآوردن سيدضياء، خانم لمبتون با شناختي كه از نيروهاي مخالف سيدضياء ــ اعم از دربار و شخص شاه، قوام، نيروهاي ملي و مصدق و حزب توده ــ داشت، به‌خوبي مي‌دانست كه نمي‌تواند اين هدف را تحقق بخشد و به‌همين‌جهت با اين طرح مخالفت كرد. بررسي جامعه‌شناسانه و تاريخي خانم لمبتون، وي را به اين واقعيت سوق داد كه در صورت اجراي طرح، چيزي جز رسوايي، نصيب دولت متبوعش نخواهد شد. كساني كه كتابهاي «مالك و زارع در ايران» و «اصلاحات ارضي ايران» را از اين نويسنده مطالعه كرده باشند، به‌خوبي درمي‌يابند كه لمبتون چه اطلاعات دقيقي در مورد جامعه‌ ايران داشت. اما جناحهاي رقيب وي در انگلستان قدرت بيشتري داشتند و به اجراي طرحي كه ناكام ماند، مبادرت ورزيدند.
لمبتون و كودتاي بيست‌وهشتم مرداد
در مورد اين‌كه كودتاي بيست‌وهشتم مرداد، يك كودتاي انگليسي ــ امريكايي بود، مدارك غيرقابل انكاري تاكنون به‌دست آمده‌اند، ولي جزئيات اين توطئه امپرياليستي و افرادي كه در آن نقش كليدي داشتند، هنوز هم قابل تحقيق است. پرداختن به تمام ابعاد اين توطئه از حوصله‌ اين مقاله خارج است و تنها به اقتضاي بحث، به نقش كليدي يكي از عوامل مهم اين توطئه كه متاسفانه توسط برخي نويسندگان، لقب ايران‌دوست گرفته است، مي‌پردازيم. او كسي نيست جز آن لمبتون، خادم استعمار پير.
جريان ملي‌شدن صنعت نفت، عليرغم ضعفهايي كه به دليل وجود گرايشهاي غيرانقلابي در رهبري جنبش عارض شد، چنان آشوبي در جبهه امپرياليسم و ايادي داخلي آن به پا كرد كه تصور آن براي ايران‌شناسان اريستوكراتي مانند آن لمبتون، بي‌اندازه دشوار بود. آنان ضعف و خودفروختگي برخي رجال دست‌پرورده‌ خود را به حساب تمام ملت ايران گذاشته بودند، ولي هنگامي كه نهضت ملي به رهبري دكتر مصدق و آيت‌الله كاشاني شدت گرفت، پي بردند كه شناخت استعماري، يك شناخت تك‌بعدي و داوري‌هاي كرزني، يك داوري ماليخوليايي است. در سال 1951.م/1330.ش، مقاله‌اي از خانم لمبتون در روزنامه تايمز منتشر شد كه در وزارت امورخارجه انگلستان، به‌عنوان عالي‌ترين تحليل از جريانات داخلي ايران و ريشه‌هاي اصلي ملي‌شدن صنعت نفت مورد توجه قرار گرفت. لمبتون در اين مقاله، توجه خوانندگان را به دسته‌بندي‌هاي داخلي كه در مساله نفت به اوج خود رسيده بود، جلب كرد. از نظر وي جامعه ايراني، طي سالها در حالت عدم تعادل بوده است. به‌نظر خانم لمبتون، شيوع باندبازي‌هاي فاميلي، رواج رشوه و فساد در خدمات كشوري و توزيع نابرابر ثروت، تنش بين بخش شهري و روستايي جمعيت، بين جمعيت اسكان‌يافته و قبايل، بين عناصر غرب‌گرا و توده‌ مردم، عوامل ديگر اين بي‌ثباتي بودند. لمبتون معتقد بود براي قشر روشنفكر و اقشار حرفه‌اي مانند كارگران كه به اصلاح وضع اجتماعي و اقتصادي ايران مي‌انديشيدند، چاره‌اي جز انتخاب بين يكي از دو وضع مبارزه انقلابي و استبداد سلطنتي نمانده بود. لمبتون طي مقاله‌اي هشدار ‌داد بحران ناشي از بستر اجتماعي ايران، بسيار عميق‌تر از بحران ناشي از مساله نفت است و صرفا با رفع بحران نفت نمي‌توان آن را برطرف كرد.
نظرات لمبتون كه اسناد و آرشيوهاي زيادي مويد تلاش او در راستاي تخريب موقعيت مصدق هستند، با نظرات ديگر نويسندگان بريتانيايي كاملا منطبق بود. آنان نيز مانند لمبتون معتقد بودند كه وضع به‌سرعت بدتر مي‌شود و بيش‌ازهرزمان‌ديگري لازم است اقدامات قاطعانه و موثرتري براي جبران اشتباهات گذشته به عمل آيد. به‌ اعتقاد لمبتون، مصدق روابط بين ملت ايران و ملت بريتانيا را تيره و مسموم كرده بود. به نظر وي مصدق توانسته بود با استفاده بهينه از نارضايتي گسترده و با توسل به نوعي ناسيوناليسم افراطي، يك نهضت منسجم، سازمان‌يافته و فراگير ايجاد كند و ازاين‌رو معتقد بود با وجود مصدق نمي‌توان منافع امپرياليسم انگلستان را در ايران تامين كرد؛ چراكه مي‌دانست مصدق حاضر به مصالحه‌ بر سر منافع ملي ايران نيست. ازاين‌رو لمبتون تنها راه نجات بريتانيا را از مخمصه‌اي كه بدان گرفتار شده بود، توسل به دخالت پنهاني عليه مصدق و نيز تضعيف موقعيت و بايكوت او مي‌دانست. به نظر لمبتون، يكي از راههاي پنهاني تضعيف موقعيت دكتر مصدق، دادن قوت ‌قلب به ايرانياني بود كه درك آنان از مفهوم منافع ملي ايران، با نظرات بريتانيا تطبيق مي‌كرد اما واهمه داشتند كه خائن قلمداد شوند. راه ديگر، اين بود كه با استفاده از افسران روابط عمومي سفارت بريتانيا در تهران، وضع به‌گونه‌اي تغيير داده شود تا روشنفكران ايراني كه نظر مساعد نسبت به بريتانيا داشتند، بتوانند بي‌پرده عليه مصدق سخن بگويند. لمبتون معتقد بود بدون رهنمودهاي فوق، نمي‌توان رژيم مصدق را تغيير داد. او مي‌گفت ايرانيان تشخيص داده‌اند كه آنچه ايران احتياج دارد، تحول اقتصادي است نه قطع رابطه با بريتانيا و درك كرده‌اند كه بريتانيا مي‌تواند در سازمان‌دادن به امور مالي ايران و ترقي سطح زندگي مردم، نقش مهمي داشته باشد.
لمبتون پس از ارائه اين تحليل، براي اجراي طرح خود، رابين زينر (استاد زبان فارسي دانشگاه آكسفورد و بعدها استاد مذاهب شرقي) را براي اجراي اين طرحها پيشنهاد كرد. به تعبير لمبتون، زينر مردي ايده‌آل براي رهبري عمليات پنهاني طرفداران انگليس محسوب مي‌شد. دكتر زينر در سال 1328.ش، زماني كه آذربايجان به‌طورجدي از سوي روسها تهديد مي‌شد، در امر تبليغات، بسيار موفق بود و لذا لمبتون اصرار داشت طرح كودتا نيز توسط زينر اجرا شود. وي معتقد بود تضعيف مصدق بايد از بازار شروع شود. دليل خانم لمبتون از انتخاب بازار، ويژگي مذهبي آن بود. خصلت مذهبي بازار و تحريك آن با توسل به خطر كمونيسم، شيطاني‌ترين تدبيري بود كه خانم لمبتون انديشيد. به‌هرحال، طرح لمبتون به‌عنوان پيشنهادي كه براي بريتانيا نفع تاريخي داشت، از سوي آنتوني ايدن (وزير امورخارجه انگلستان) پذيرفته شد. ايدن در اين زمينه مي‌نويسد: «من با خانم لمبتون كه شناخت دست اول و قابل‌ملاحظه‌اي از ايران و افكار ايرانيان دارد، كاملا موافقم. پيشنهاد خانم لمبتون كه متضمن نفع تاريخي براي بريتانيا بود، موضوع قابل‌توجهي بود. تلاشهاي غيررسمي ما براي تضعيف مصدق، پيشرفت خوبي دارد، اما يكي از مشكلات اصلي، حمايت پنهاني امريكا از مصدق است.» زينر نيز مانند لمبتون معتقد بود كه سفارت انگلستان در تهران بايد با ايرانيان بانفوذي كه منافعشان با منافع انگلستان تطبيق مي‌كند، مثل برادران رشيديان (سيف‌الله، قدرت‌الله و اسدالله) متحد شود. سرسختي مصدق در ندادن امتياز به انگليسيها و امريكاييها كه در طول مذاكرات طولاني نمايان شد، آنان را بيش‌ازپيش متقاعد كرد كه خط لمبتون بايد جنبه عملي به خود بگيرد. اجراي موفقيت‌آميز كودتاي بيست‌وهشتم مرداد كه راهنمايي‌هاي زيركانه لمبتون نقش بسزايي در آن داشت، نتايج مصيبت‌باري براي ايران و حتي جنبشهاي آزاديبخش ساير كشورهاي جهان سوم در بر داشت. درواقع بايد گفت طراح اصلي اين كودتا خانم لمبتون و مجري آن، رابين زينر بود.
سخن پاياني
همان‌طوركه اكثر ايران‌شناسان، هم از نظر موضوع مطالعه و هم از نظر رهيافت مطالعه، تحت هدايت دولتهاي متبوعشان بوده‌اند و به ميزان موفقيتي كه كسب مي‌كردند، تشويق و تامين مي‌شدند، خانم لمبتون نيز از اين قاعده مستثني نبوده است. وي در مقدمه كتاب «مالك و زارع» به اين واقعيت اشاره مي‌كند: «اكنون وقت آن رسيده است كه از موسسه پادشاهي امور بين‌الملل و كميته تحقيق لورهلم كه متحمل مخارج مسافرت من شده‌اند، سپاسگزاري نمايم.» خانم لمبتون در اين كتاب، صرفا اطلاعاتي را ارائه مي‌دهد كه باب طبع امپراتوري انگلستان باشند. اين اطلاعات نقاط تفرقه را برمي‌انگيختند و انگليسيها از اين‌گونه گزارشها و اطلاعات، در مواقع لازم استفاده مي‌كردند. ارائه‌ برخي گزارشها از سوي لمبتون در مورد اختلاف بين ترك و فارس و شهري و ايلي به دولت انگلستان، باعث دامن‌زدن به تفاوتهاي قومي، قبيله‌اي و زباني از سوي آن كشور مي‌شد و نتيجه آن براي ملت ايران، جز جنگهاي داخلي و هلاكت چيز ديگري نبود. همچنين اين نكته كه خانم لمبتون، هيچگاه ايران را مستعمره ندانسته و اين كشور را از فرايندهاي استعماري بركنارمانده مي‌داند، تاحدزيادي بر جهت‌گيريهاي دولت متبوعش در مورد نحوه مداخله در ايران موثر بوده است.
آن كاترين لمبتون به پاس اين تحقيقات و خدمات كليدي براي استعمار، در هفتم دسامبر 1960.م/ هفدهم آذر 1339 به كسب مدال افتخار «سر پرسي سايكس مموريال»، نايل آمد.
آن لمبتون حتي تا به امروز نقش عمده‌اي در سياست خارجي انگلستان در مورد ايران داشته است. نقش سياسي لمبتون در ايران نمي‌تواند منحصر به دوره اقامت وي در ايران باشد. او در اين دوره، در فاصله شروع تا پايان جنگ جهاني دوم و در سالهاي بعد، شناخت قابل‌توجهي از اوضاع اجتماعي، سياسي و اقتصادي ايران پيدا كرد و با اين ويژگيها توانست كاملا مورد توجه سياستگزاران كشور متبوعش باشد.
مسلم اين است كه حكايت استعمار و امپرياليسم، همچنان باقي است و تا چنين است، هر انديشه و ايده‌اي كه از آن سوي مرزها در مورد ايران برخيزد، مظنون و شبهه‌آلود خواهد بود.
فهرست منابع
1ــ ايرج افشار، راهنماي تحقيقات ايراني، تهران، مركز بررسي و معرفي فرهنگ ايران، 1349
2ــ محمد انور خامه‌اي، فرصت از‌دست‌رفته، تهران، انتشارات هفته، 1362
3ــ مسعود بهنود، دولت‌هاي ايران از سيدضياء تا بختيار، تهران، نيما، 1368
4ــ جامي، گذشته، چراغ راه آينده است، تهران، نيلوفر، 1362
5ــ حميد حميد، مباني فلسفي جامعه‌شناسي در ايران، بي‌جا، دانش، 1356
6ــ اسماعيل رائين، انجمن‌هاي سري و انقلاب مشروطيت ايران، تهران، 1345
7ــ ابوالقاسم طاهري، سير فرهنگ ايران در بريتانيا، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، 1352
8ــ احسان طبري، كژ راهه، تهران، اميركبير، 1367
9ــ حميد عنايت، شش‌گفتار درباره دين و جامعه (مقاله سياست ايران‌شناسي)، تهران، موج، بي‌تا.
10ــ آن كاترين لمبتون، ايران عصر قاجار (ضمايم مترجم)، ترجمه: سيمين فصيحي، تهران، انتشارات جاودان خرد، 1375
11ــ آن كاترين لمبتون، مالك و زارع، ترجمه: منوچهر اميري، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ سوم، 1362
12ــ حسين مكي، خاطرات سياسي، تهران، نشر علمي، 1368