نقش سيدجمال‌الدين اسدآبادي در مبارزه با استعمار انگليس

نقش سيدجمال‌الدين اسدآبادي در مبارزه با استعمار انگليس

مقدمه
قرن نوزدهم، قرن استعمار و امپرياليسم و قرن هجوم گسترده استعمار عربي و در رأس آنها استعمار انگليس به جهان اسلام بود.  در عين حال اين قرن، قرن بيداري مسلمين و تجديد حيات اسلام نيز بود؛ چه اينكه مواجهه با غرب، مسلمانان را متوجه فاصله خود با آنان و وضعيت عقب ماندگي خود كرد.
نخستين رويارويي سرزمينهاي اسلامي با استعمار را بايد حمله ناپلئون به مصر دانست. اشغال سه ساله اين سرزمين (1798-1801م) تحت حاكميت عثماني قرار داشت، نقطه عطفي در تاريخ معاصر مسلمانان به شمار مي‌رود. اين حركت تقريباً، نقطه آغاز هجوم استعماري غرب، در همه ابعاد و جوانب به جهان اسلام بود و ناپلئون، بعد از وقوع انقلاب فرانسه، نماينده تمام عيار تمدن جديد غربي با دو چهره و رويه استعماري و كارشناسي گرديد. او شخصاً از سال 1796 به بعد علاقه و دلبستگي خاصي به شرق پيدا كرد.
در تعقيب همين سياست به مصر لشكر كشيد و قصد تصرف شام را نيز در سر داشت كه موفق نگرديد.  از سويي ديگر نيز بريتانيا به اشغال قسمتي از شبه قاره هند پرداخت.
بنابراين مسلمانان، غرب متمدن را به هجوم استعماري و جهانگشايي‌‌شان يكجا شناختند. از اين رو مسلمانان افزون بر بلاياي ريشه‌دار داخلي، با مصيبت تهاجم استعمار نيز مواجه شدند كه همچون خوره‌اي به جان آنان افتاده بود. براي درمان اين دردها، روشنفكران جوامع اسلامي، هر يك به فراخور ادراك سياسي، فرهنگي، اجتماعي خود، راه‌حلهاي خاصي را پيشنهاد مي‌كردند.
1. يك پاسخ فكري - فرهنگي
حضور فراگير استعمار در سرزمينهاي اسلامي واكنشهاي مسلمانان را نيز به همراه داشت؛ از جمله مي‌توان به جنبش محمدعلي پاشا در مصر، قيام سيداحمد هندي در 1826 در هند عليه انگليسيها و پس از آن قيام سراسري هند در 1857، قيام امير عبدالقادر در خلال چند دهه در الجزاير و قيام محمد احمد سوداني در 1872 اشاره كرد.  اين واكنشها بيشتر نظامي و كمتر به جنبه‌هاي فكري- فرهنگي مبارزه معطوف بود. واكنش سيد جمال‌الدين يكي از مهم‌ترين آنهاست. او بر جنبه‌هاي فكري و فرهنگي تأكيد بيشتري دارد. از اين رو بسياري سيد جمال‌الدين را قهرمان مبارزه با استعمار و امپرياليسم مي‌دانند. شخصيتي كه ضمن شناخت معضل استعمار، آن را از رويه كارشناسي غربي متمايز ساخت و در صدد پاسخ‌گويي به مسئله استعمار برآمد. سيد جمال‌ در پاسخ به استعمار انگليس، اتحاد اسلامي را مطرح كرد. به اعتقاد سيد جمال پشتوانه هرگونه حركت سياسي را بايد در بستر عميق فكري و فرهنگي استوار ساخت و هيچ مبارزه سياسي – اجتماعي بدون پشتوانه عميق فكري، عقيدتي و فرهنگي در ميان توده‌ها به طور كامل به بار نخواهد نشست. بدين منظور سيد جمال ابتدا به شناساندن چهره استعمار انگليس در ميان جوامع مسلمان پرداخت تا آنان را با خطرات اين پديده آشنا سازد.

1-1. شناسايي استعمار (انگليس)
سيدجمال استعمار را چنين معرفي مي‌كند: «اين استعمار كه از نظر لغت به معني آباد كردن است از لحاظ معني حقيقي و اصيل به عقيده من مانند اسماء اضداد است. زيرا اين استعمار يعني استعباد و بنده و برده ساختن آزادگان و خاصه استعمار به معني تخريب نزديك‌تر است تا به تعمير و عمران.»  وي نفوذ روزافزون استعمار بر كشورهاي اسلامي را چنين فرياد مي‌زند: «ياللمصيبه! ياللرزيه! اين چه حالت است؟ اين چه فلاكت است؟ مصر و سودان و شبه جزيره بزرگ هندوستان را كه قسمت بزرگي از ممالك اسلامي است انگلستان تصرف كرده. مراكش، تونس و الجزاير را فرانسه تصاحب نموده، جاوه و جزاير بحر محيط را هلند مالك الرقاب گشته، تركستان غربي و بلاد وسيعه ماوراءالنهر و قفقاز و داغستان را روس به حيطه تسخير آورده، تركستان شرقي را چين متصرف شده و از ممالك اسلامي جز معدودي بر حالت استقلال نمانده اينها نيز در خوف و خطر عظيم‌اند.»
سيد جمال‌الدين پديده استعمار را به مثابه سياست خارجي كشورهاي اروپايي بويژه بريتانيا مي‌ديد. بنابراين بيشترين درگيري سيدجمال‌ با استعمار را بايد مبارزه وي با استعمار بريتانيا دانست. سيد جمال در ستيز با استعمار بريتانيا چندان جدي و پي‌گير بود كه كوچك‌ترين سازشي را برنمي‌تافت تا آنجا كه شاگرد و دوست ديرينش شيخ محمد عبده را، به دليل كوتاه آمدن با سياست انگليس در مصر، سخت مورد ملامت قرار داد و با گزنده‌ترين كلمات به باد انتقاد گرفت. وي استعمار بريتانيا را چنين معرفي مي‌‌كند: «آن كفتاري كه به گرسنگي شديد دچار است و گرفتار تشنگي است كه بلعيدن دويست ميليون مسلمان و آشاميدن آب تايمز او را سيراب نكرده است و امروز اين جانور، دهان آزمند خود را بيشتر باز كرده است تا سراسر قلمرو مسلمانان از نيل تا جيحون را ببلعد.» وي معتقد است كه استعمار انگليس خود را با شعار آزادي و استقلال بر ديگر سرزمينها مسلط مي‌‌نمايد.  البته وي استعمار انگليس را به سان شيري ضعيف مي‌پندارد كه اينك در حالت ضعف به سر مي‌برد و اگر مسلمانان بر ترس و وهم خود غلبه كنند بلاشك بر او پيروز خواهند شد. اين موضع ضعف استعمار انگليس از نظر شرقيها پوشيده است و در حجابي از وهم قرار دارد و هر شرقي به گونه‌اي دچار توهم است و تصور مي‌نمايد انگليسها هنوز هم بمانند زمان گذشته خويش قدرتمند است.  سيد جمال‌ درصدد زدودن اين ترس و وهم از دل مسلمانان بود. وي فرياد آگاهي سر داد تا مسلمانان را بيدار سازد.
سيد جمال، درباره سياست انگليس در شرق مي‌گويد: «كسي چشم طمع به داخل خانه‌اي داشت و باز حرص به اينكه دروازه را بر خود ببندد، همان بود كه پله آن بيرون آمد و به دنبال وي ديوار هم فروريخت.»  وي مي‌افزايد: «نيرنگ و حيله انگليسيها براي پوشش ناتواني و ضعف خود چنين است كه از ميان مسلمانان از مردمي كه داراي قدرت زياد و شوكت فراوان‌اند، جهت برقراري صلح و تثبيت امنيت كمك بخواهند.»  همچنين سيد جمال‌الدين استعمار فرهنگي بريتانيا را گوشزد مي‌كند و مي‌نويسد: «هر ملتي كه اخلاق و رفتار و تمدن ملتهاي ديگر را بدون توجه به خصوصيات قوي خود، تقليد كند، طبعاً در ميان وحدت آن ملت روزنة كوچكي و راهي براي دخول دشمنان به ميان آنان باز مي‌شود.»  سيد جمال‌الدين ظلم مضاعف استعمار انگليس در ممالك اسلامي را عامل تشديدكننده در بيداري مسلمانان مي‌داند و مي‌گويد: «اينك ديگر اعمال دولت انگليس و تجاوز او به حقوق عثمانيها و مسلمانان اسباب دلتنگي مسلمانان را فراهم آورده است. ستم انگليس، ديگر غيرقابل تحمل است. از اين رو بعيد نيست كه دلها به خشم آمده و صبرها لبريز گشته و مرزبنديها فروپاشد.»  سيد جمال‌الدين اسلام را دين منفعل و پذيراي ظلم نمي‌دانست. اين روحيه نهفته در دين اسلام است كه مسلمانان را به استرداد آنچه غصب شده و نهايتاً اتحاد با هم سوق مي‌دهد. وقتي انگليس پا به هند گذاشت خود را در ميدان تنها ديد و دريافت كه زندگي مسلمانان با آموزه‌هاي ديني پيوند خورده است.
درباره عوامل اساسي سلطه انگليس بر دنياي شرق از زبان سيدجمال بايد گفت: «انگليس ملتي بود با نيروهاي متحد و با عده كامل و آماده براي فتوحات و اين در زماني بود كه شرقيها به اختلاف رأي و تعارض خواسته‌‌ها آغشته بودند و به واسطه جهالت خويش، بر احوال غربيها و صنايع و ثروتشان آگاهي نداشتند و هر امر عجيبي را معجزه مي‌دانستند و هر چيز بديعي از اختراعات را سحر يا كرامت مي‌پنداشتند. انگليسيها اين فرصت را غنيمت شمرده و به سوي شرق كشيده شدند و نفوذ خود را در بيشتر سرزمينهاي آن گسترش دادند و باشندگان (ساكنان) مشرق زمين جز به پاره‌اي از عجايب صنعت اروپايي آشنا نشدند كه تنها خاطره‌ها و اوهام را، در آنان برانگيخت و اين توهم با دامهاي مكر و حيله كه انگليسيها گسترده بودند افزون و تقويت شد تا كه دلهاي بيچارگان را سحر كردند و ايشان را از آنچه در اختيار داشتند، غافل نگه داشتند و حتي در افكار و انگيزه‌هاي قلبي آنان تصرف كردند. همان بود كه اموال را گرفتند و اراضي را از دستشان بيرون كشيدند و آنان را مجبور به جلاي وطن كردند.»
در مجموع، سيد جمال‌الدين استعمار را به مثابه سياست خارجي انگليس مي‌ديده است. سياست خارجي‌اي كه كسب امتيازات اقتصادي و بازارهاي كشورهاي عقب مانده را براي ادامه حيات خود ضروري مي‌دانسته است.  در اين اوضاع سيد جمال‌الدين پاسخي فكري – فرهنگي براي مقابله با استعمار انگليس كه ريشه در فرهنگ اسلامي داشت، اين پاسخ همانا اتحاد اسلامي بود. در حالي كه ديگران راه‌حل نظامي در برابر استعمار انگليس را برگزيده بودند. به لحاظ اهميت، پاسخ سيد جمال‌الدين نمونه‌اي بود كه ساير نهضتهاي اسلامي ضداستعماري پس از خود را تحت‌تأثير فراوان قرار داد. پاسخي كه بر بنيادهاي فكري – فرهنگي و سياسي – اجتماعي بنا گرديده بود.

2. سازش آموزه‌هاي مدرن و اسلام
پاسخ سيد جمال‌الدين به استعمار انگليس يعني اتحاد اسلامي در بستري مدرن عرضه گرديد، بنابراين سيد جمال تلاش نمود ميان آموزه‌هاي اسلامي و انديشه‌هاي مدرن سازگاري ايجاد كند. براي اين منظور سيد جمال ابتدا به پيرايش ديني مبادرت نمود و آن گاه ميان اسلام و مدرنيته سازش برقرار ساخت. چنين است كه وي را آغازگر جنبش اصلاح‌طلبي ديني يا مدرنيسم اسلامي مي‌دانند.

2-1. اصلاح طلبي ديني
جريان اصلاح‌طلبي ديني به رهبري سيد جمال‌الدين اسدآبادي در واكنش به مسئله غرب و بويژه هجوم و فشار استعماري آن شكل گرفت. سيد جمال‌الدين اسدآبادي را آغازگر جريان اصلاح‌طلبي ديني و به تعبيري پروتستانيزم اسلامي دانسته‌اند كه مي‌‌كوشيد با مايه‌‌ها و جهت‌گيريهاي عقلي، فلسفي، اجتهادي و متناسب با مقتضيات زمان و نوخواه و آينده‌‌نگر، به احيا و بازسازي تفكر ديني و تصحيح جهان‌بيني مسلمانان بپردازد.
هدف اصلي جريان اصلاح‌طلبي ديني در قرن نوزدهم واكنش در برابر خطر فرهنگي و سياسي اروپا و رفع سلطه و نفوذ استعمار انگليس و بازگرداندن سيادت گذشته اسلام و قدرت سياسي مسلمانان بود؛ ولي پيش شرط اين هدف، احيا و بازسازي تفكر ديني از نظر داخلي بود.  اصلاح‌طلبي در اصل مقيد به سنت بود؛ هدف نخستين آن حفظ اسلام و ساختارهاي نهادي تقويت‌كننده آن بود. اصلاح‌طلبي به عنوان جنبشي احياگر در واقع همان محافظه‌كاري روشنفكري بود كه از موقعيت و نيازهايش آگاهي معقول‌تري داشت. اصلاح‌طلبي، جنبش علماي جوان آزاديخواه بود كه مي‌دانستند اگر كه بايد به درستي از اسلام دفاع شود، بايد بر ضعف خود غلبه يابد و قدرت و زندگي جديدي پيدا كند.  برخي بر اين عقيده‌اند كه جنبش تجديد حيات ديني به پيشگامي سيدجمال‌الدين و محمد عبده، ترديدي در مورد آيين پديد نياورد. از آنجا كه مبارزه‌جويي تحميلي غرب بر جامعه اسلامي، سرچشمه انگيزه اصلي جنبش اصلاح‌طلبي بود، هدف اين جنبش آن بود كه از راه پاسخ دادن به مبارزه‌جويي غرب به طريق «مثبت» از جامعه اسلامي دفاع كند. اصلاح‌طلبي بر آن بود كه حقيقت اسلامي را دوباره برقرار و تقويت كند، اما آن را در معرض انتقاد آزاد قرار ندهد.  نخستين گام اصلاح‌طلبي سده نوزدهم ميلادي گذر از تبعيت كوركورانه از تفسير سنتي به رهيافتي نو و آزادتر بود. حاصل فرجامين اين گذار، برقراري تحليل عقلي (تمحيص) به مثابه شرط اوليه تفسير بود. از اين رو سيدجمال‌الدين اسدآبادي و محمد عبده را پرنفوذترين چهره‌هاي جنبش اصلاح‌طلبي اسلامي مي‌دانند.
اكنون مي‌توان سازش ميان آ‌موزه‌هاي مدرن و اسلام در انديشه سيد جمال‌الدين بر مبناي پيرايشگري ديني را مشاهده نمود. اين سازگاري را در دو حوزه يكي سازگاري اسلام با عقلانيت مدرن و ديگري سازگاري آن با سوژه خود بنياد بررسي مي‌كنيم.

2-2. سازگاري اسلام و عقلانيت مدرن در انديشه سيد جمال‌الدين
از نظر سيد جمال‌الدين اسلام هر خرافه‌اي را كه براي كوري عقل كافي است، پاك مي‌سازد، [زيرا] غالب اديان موجود از اين اوهام و خرافات خالي نيست.  به اعتقاد سيد جمال‌الدين دين اسلام يگانه ديني است كه اعتقاد بلادليل و اتباع ظنون را ذم مي‌كند و پيروي از روي كوري را سرزنش مي‌نمايد و مطالبة برهان را در امور به متدينين نشان مي‌دهد و در هر جا عقل خطاب مي‌كند.  بدين مناسبت سيد جمال‌الدين ميان عقل به معناي مدرن آن و مباني ديانت اسلامي تناقضي نمي‌ديد و چنين عقلانيتي را موجب درستي و تعديل اخلاق و سبب مدنيت عالم مي‌دانست.  از نظر وي چنين عقلي است كه علم مدرن را پي‌ريزي مي‌نمايد و علم مدرن نيز به نوبه خود زمينه‌ساز پيشرفت و ترقي جوامع مي‌گردد. بنابراين از نظر سيد جمال‌الدين اسدآبادي با اصلاح و پيرايش آيين اسلامي، ظرفيتهاي پنهان آن آشكار مي‌گردد و سازگاري آن با عقلانيت و علم مدرن عيان خواهد شد. به اعتقاد سيد جمال‌الدين علم به هيچ تمدن و مكاني تعلق ندارد و پادشاهي عالم از آن عقل و دانش مي‌باشد.
سيد جمال‌الدين ميان عقلانيت بر آمده از انگاره‌هاي اسلامي و عقلانيت مدرن همساني مي‌انگارد و پايه‌هاي ايمان را در عقلانيت مي‌جويد و آن را زمينه‌‌ساز اتحاد اسلامي مي‌داند. وي در اين باره مي‌نويسد:
براي مطابقت با شرايط علمي دنياي مدرن بايد اعتقادات را به محل عقل سنجيد و كلام خدا را در جهت آزادي سياسي و بي‌نيازي اقتصادي و حقوق حقه انساني آنها فهميد. مسلماني كه بدينسان از بند خرافات و تعصبهاي ناروا رها مي‌شود و به حقايق ديني خود آگاهي مي‌يابد و امكانات جديد آن را درمي‌يابد، نه فقط تعدي غيرانساني را به شخصيت خود نمي‌پذيرد، بلكه عملاً با اتحاد با ديگر برادران مسلمان خود شائق مي‌شود و از اين رهگذر اسلام را به عالي‌ترين درجه قدرت مي‌رساند.
بر اساس نظر سيد جمال‌الدين چنين فضايل اخلاقي كه با عقلانيت و آزادي مدرن سازگار بوده، افراد رد حول محور منافع و آرمانهاي عمومي گرد مي‌آورد، از راه تقويت عصبيت و اتحاد، باعث نيرومندي و ترقي و تعالي ملت مي‌گردد.
در كل بايد گفت كه سيد جمال‌الدين ميان اسلام و عقلانيت مدرن همساني جوهري برقرار مي‌سازد. وي عقلانيت مدرن را ابزاري براي ظهور هويت ديني مسلمانان و خودآگاهي نسبت به آموزه‌هاي اسلامي مي‌داند كه به واسطه آن مي‌توان تفسيري دگرگونه از اسلام عرضه كرد و همچنين با بنيان نهادن اتحاد بر پايه چنين تفسيري در صدد پاسخي در خور به معضل استعمار و افول قدرت مسلمانان بود. به عبارت ديگر سيد جمال از عقلانيت مدرن براي رستاخيز اسلامي و رهايي مسلمانان از وهم و تقليد استفاده نمود تا آنان را به خودآگاهي و توجه به هويت اسلامي سوق دهد.

2-3. سازگاري اسلام و سوژه خود بنياد در انديشه سيد جمال‌الدين
سيد جمال‌الدين جهت بيداري مسلمانان با تكيه و تأكيد بر مفهوم اختيار و آزادي و نفي انديشه جبري، انسان را عامل و علت سازنده تاريخ مي‌دانست. وي انسان و فطرت انساني را زيربناي همه تحولات تاريخي مي‌دانست و از اين لحاظ انديشه‌هاي او در برخي وجوه با انديشه‌ها و باورهاي اومانيستي شباهتي آشكار دارد. تأكيد مدرنيته بر سوژه خود بنيانگذار و انسان به عنوان سازندة تاريخي در آرا و انديشه‌هاي وي نمايان بود. سيد جمال‌الدين به پيشرفت انسان در طول تاريخ ايمان داشت و از اين لحاظ به فلسفه روشنگري نزديك مي‌گردد.  تفاوت سيدجمال‌الدين با فلسفه روشنگري را بايد در اين مسئله دانست كه وي برخلاف فلسفه روشنگري برداشتي جمع‌گرايانه از فاعليت انساني دارد، در حالي كه فلسفه روشنگري بر جنبه فردگرايانه آن تأكيد دارد. سيد جمال تلاش و كاربرد آزادتر عقل انساني را در جهت احراز هويت جمعي مسلمانان به كار مي‌برد.  علاوه بر اين وي احياي فضايل معنوي در افراد مسلمان را تعقيب مي‌‌نمود، چه فضايل را اساس وحدت ميان هيأت اجتماع و موجب همبستگي افراد جامعه مي‌دانست.
در پاسخ سيد جمال‌الدين، مي‌خواست هم ديدگاههاي نادرست اعتقاد مسلمانان و هم نقد اروپاييان از اسلام را از ميان بردارد. بدينسان بسياري از جنبه‌هاي اسلام سنتي را نقد كرد و از سويي دگر بسياري از انگاره‌هاي مدرن را ستود. سيد جمال‌الدين اسدآبادي واكنش خود در مقابل استعمار را با الهام از ذهنيت انديشه‌هاي مدرن اما در قالبي اسلامي ارائه نمود. به عبارتي سيد جمال‌الدين در مواجهه با استعمار غربي از رويه ديگر تمدن غربي يعني افكار و آراي مدرن براي پاسخگويي بدان سود جست. بخشي از طرح اتحاد اسلامي سيد جمال در پاسخ به امپرياليسم و استعمار انگليس برگرفته از انديشه‌هاي مدرني بود كه ميان آنها و اصول اساسي ديانت اسلام همساني جوهري داشت. چنين است كه سيد جمال‌الدين از سويي تحت‌تأثير مفهوم سوژه يا ذهن خودآگاه مستقل، انسان مسلمان را به تعيين‌كنندگي فرامي‌خواند و از سويي ديگر با الهام از مفهوم ديني، برادري، برابري و اتحاد را مراد مي‌كند. اساس گفتمان سيد جمال‌الدين اين پيش فرض قوي بود كه جهان مدرن ايجاب مي‌كند كه فاعليت انسان در كوشندگي، كاربرد آزادتر عقل انسان و توان سياسي و نظامي او بيان شود.  سيد‌جمال‌الدين متكي بر چنين پشتوانه نظري بود.

3. بازسازي هويت اسلامي: پاسخي حول محور هويت اسلامي
در مواجهه با مدرنيته، سيد جمال‌الدين درصدد سازش ميان سنت اسلامي با آموزه‌هاي مدرن برآمد و بدين منظور به عرضه تفسيري نو از اسلام مبادرت نمود. وي بر اين اعتقاد بود كه ديانت اسلام هيچ‌گونه منافات و مغايرتي با مدنيت و ترقيات دنيوي ندارد.  اسلام سيد جمال‌الدين، بازخواني مباني سنتي در پرتو اعتقادات جديد است، كاربرد منطق مدرن غربي در چيزي است كه پيشرفت واقعي و هم تحول غايي جامعه اسلامي است.  سيد جمال‌الدين بر لزوم رفتار مبتني بر عقل و پذيرش عقايد منطقي تأكيد مي‌ورزد و مي‌پنداشت كه اگر جامعه، ايده‌هاي اسلامي را بپذيرد و متحد باشد، مي‌تواند بار ديگر به تعالي برسد.  وي بر اين اعتقاد بود كه دين اساس مدنيت و پايه عمران است.  عقيده، مسلمانان را متحد و قرآن، نام آنان را پيوند مي‌دهد.  و چنين وحدتي خاستگاه قدرت مي‌باشد.  وي دين را اساس قدرت و مدنيت مسلمانان دانست و ريشه‌ها و مباني عقلانيت روشنگري را در درون ديانت اسلامي جستجو نمود.
مباني بازسازي اسلام در انديشه سيد جمال‌الدين را مي‌‌توان مشتمل بر خردگرايي، نفي تقليد، خرافه‌زدايي، غبارروبي و پيرايشگري، پرهيز از تك‌نگري ديني و اجتهاد مستمر دانست.  سيد جمال‌الدين باز تأويل دين اسلام را وجهة همت خود قرار داد و بر اين اعتقاد بود كه اين اسلام بازسازي شده همواره يگانه حقيقت بوده است.
در نتيجه سيد جمال‌الدين ابتدا ميان رويه دانشي و رهاننده مدرنيته و اسلام باز تفسير شده خود اين هماني برقرار مي‌سازد. سپس با بازسازي ذهنيت جمعي مسلمانان به عنوان هويت غيرغربي اما مدرن به مقابله با رويه ديگر مدرنيته يعني استعمار مي‌پردازد. به عبارتي ديگر، سيد جمال‌الدين با دروني نمودن عناصر رهاننده ذهنيت مدرن در درون گفتمان اسلامي اصلاح شده، از طريق تأكيد بر ذهنيت جمعي مسلمانان به بازسازي هويت اسلامي مبادرت مي‌نمايد. اين هويت تازه اسلامي عبارت است از جنبه رهاننده و مترقي ذهنيت مدرن به اضافه فضايل اسلامي است كه سيد جمال‌الدين به عنوان مؤثرترين ابزار مقابله با استعمار و هويت غربي از آن سود مي‌‌جويد.
چنين است كه گفتمان جديد سيد جمال‌الدين را در كلي‌‌‌ترين مفهوم آن مي‌توان آزادي جمعي به علاوه فضايل اخلاقي دانست. اتحاد اسلامي سيد جمال‌الدين، همان خودآگاهي نسبت به هويت اسلامي است كه نابودكننده استعمار از بعد عيني زندگي مسلمانان مي‌باشد. اين اتحاد اسلامي در شكل پاسخي به استعمار با توجه به انسان‌شناسي خاص سيد جمال بر مبناي همساني و برابري ميان افراد مسلمان، خود را نمايان مي‌سازد.

4. استراتژي دو وجهي
اتحاد اسلامي به عنوان پاسخ و استراتژي خاص سيد جمال در مقابل استعمار انگليس دو چهره دارد؛ يكي اتحاد ملل اسلامي و ديگري اتحاد دول اسلامي. قبل از پرداختن به اين دو وجه (چهره) پاسخ سيد جمال، لازم است نگاهي به اقدامات وي در مسير اتحاد اسلامي انداخت.
4-1. اقدامات سيدجمال براي ايجاد اتحاد اسلامي
از مفاهيم محوري در تفكر سيد جمال‌الدين اتحاد اسلامي و همبستگي اجتماعي است كه رفع تفرقه در ميان مسلمانان را مدنظر دارد. البته مقصود و هدف سيد جمال‌الدين اين نبود كه حكومتهاي اسلامي تشكيل حكومت واحدي بدهند. بلكه مقصودش اين بود كه به اوضاع و احوال يكديگر آشنا شده و در كارها تشكيك مساعي نمايند. از نظر سيد جمال‌الدين اسدآبادي اتحاد، خودآگاهي نسبت به منافع مشتركي است كه برتري و عظمت را به ارمغان مي‌آورد.
بررسي زندگي سيد جمال‌الدين اسدآبادي نشان مي‌‌دهد كه انديشه وحدت اسلامي وي براي ايجاد مقاومت در برابر سياستهاي تجاوزگرانه به اروپاييان بود و اولين انگيزه خود را از تجاوز بريتانيا به هند و نيز تجاوز روسيه تزاري در آسياي مركزي گرفت.  سيد در دوران توقف در كلكته وحدت ميان مسلمانان و هندوها را مطرح نمود. انگيزه وي در اين باره وضع نامناسب هندوستان بود هر چند كوشش او براي ايجاد وحدت عمل ميان مسلمانان و هندوها در كلكته به نتيجه نرسيد. از اين رو سيد جمال‌الدين در دوران اقامت چهار ساله‌اش در هندوستان جمعيت عروه را براي ايجاد اتحاد اسلامي بنيان نهاد. چون سيد از اقامت خود در هند براي تربيت و تقويت اين فكر سودي نيافت با وعده پشتيباني عده‌اي از مسلمانان روشنفكر هند، عازم اروپا شد تا در آنجا كانون فعاليت اجتماعي خود را ايجاد كند.
از ديگر گامهاي مهم سيد جمال در راه اتحاد جهان اسلام بايد از تلاش وي در جهت ايجاد مؤتمر اسلامي ياد كرد.  سيد جمال‌الدين در همين راستا در سال 1894 به تأسيس انجمن اتحاد اسلامي مبادرت نمود. «سيد انجمني از ايرانيان و ديگر شيعيان صاحب رسائل و ارباب قلم كه در استانبول به سر مي‌بردند تشكيل داد. اين انجمن از دوازده نفر تشكيل شده بود... هنگامي كه گروه سيد شكل گرفت وي سخناني به شرح زير خطاب به آنان ايراد كرد: امروز دين اسلام مانند يك كشتي است كه ناخداي آن حضرت محمد(ص) است و تمام مسلمين مسافران اين كشتي مقدس هستند، اما متأسفانه اين كشتي گرفتار توفان گشته و در معرض غرق شدن قرار دارد. و كفار و اهل زندقه نيز از هر سو اين كشتي را سوراخ كرده‌اند. در اين ميان وظيفه مسافران اين كشتي كه در معرض غرق شدن قرار دارند و سرنشينان آن كه در آستانه هلاكت قرار دارند چيست؟ آيا قبل از هر چيز بايد اين كشتي را از توفان و غرق شدن نجات دهند و تمام تلاش خود را براي حفظ و نگهداري آن به خرج دهند. يا اينكه با خودخواهي‌‌ها، مخالفت‌ها، انگيزه‌هاي شخصي و اختلافات جزئي كشتي و خودشان را به هلاكت اندازند.» در حاليكه برخي طرح نظريه اتحاد اسلامي را به دوران توقف سيد جمال‌الدين در مصر (1871) و جلسات درس وي در خانه‌اش برمي‌گردانند، اما دوران اقامت سيد جمال‌الدين در پاريس و انتشار مجله عروه‌الوثقي را بايد نقشه فكري منتظم در زمينه اتحاد اسلامي دانست.
امروز اگر كسي بخواهد براي اتحاد اسلام اسناد و ادبياتي فراهم آورد؛ بعد از نامه‌هاي مبسوط و متعدد نادرشاه افشار، بايد به سراغ مقالات سيد جمال‌الدين در عروه‌الوثقي برود كه كامل‌ترين و رساترين مفسر روح اين انديشه به شمار مي‌‌رود.  از نظر محتوا و مضمون، مقالات عروه‌الوثقي را بايد تراوشات فكري سيد جمال دانست زيرا روش انقلابي عروه‌الوثقي در برابر سياست استعماري انگليس و عيب‌گيريهايش از محافظه‌‌كاران و آشتي‌جويان بيشتر با انديشه و خوي سيدجمال سازگار درمي‌آيد تا با طرز فكر عبده.
اينها پاره‌اي از اقدامات سيد جمال‌الدين براي ايجاد اتحاد اسلامي بود. تمامي اين تلاشها و فعاليتهاي سيدجمال‌الدين در جهت استقرار اتحاد اسلامي، كوششي بود به منظور رفع سلطه بيگانگان از ممالك اسلامي.

4-2. اتحاد دول اسلامي به عنوان پاسخ اول
سيد جمال‌الدين براي مقابله با استعمار انگليس ابتدا اتحاد ميان دول اسلامي را وجهه همت خود قرار داد.  از اين رو سيد جمال‌الدين ابتدا اميد به پادشاهان مسلمانان مي‌بندد و حتي در صدد سود جستن از نفوذ علما در نيل بدين مقصود برمي‌آيد. وي حاكمان و علماي اسلامي را چنين خطاب قرار مي‌دهد: «ما از پادشاهان مسلمانان و علماي آنها كه اهل حميت و اصحاب حقيقت‌اند، آرزو مي‌بريم كه صاحبان غيرت را تأييد كنند و در آنچه كه باعث اتحاد جمعيت و توحيد پراكندگي آنان مي‌گردد، سهل‌انگاري نكنند.»  سيد جمال‌الدين كه در اين زمان دل اميد به پادشاهان مسلمان بسته بود، مي‌نويسد: «ما يقين كامل داشتيم و داريم كه ذات شاهانه به رسم پدر همه مسلمانان و به عنوان حامي شريعت و نگهبان دين بيشتر از همه مردم شايستگي آن را دارد كه نگران حركات دشمنان در كشورهاي اسلامي باشد و از هيچ نوع تلاش در راه به تعويق انداختن حركات و خنثي ساختن اعمالشان دريغ نمي‌ورزد.»
سيد جمال‌الدين براي دفع سلطه استعمار از ممالك اسلامي اتحاد ميان امراي اسلامي را مدنظر قرار مي‌دهد و تنفر و اختلاف ميان آنان را عامل اضمحلال ملت و دولتهاي آنان و موجب تسلط بيگانه بر مملكتشان مي‌داند. وي در اين باره مي‌نويسد: «بيشتر اوقات تنفر ميان دو امير، ملتي را سراپا به تباهي مي‌كشاند و هر يكي حريف خود را ناتوان مي‌كند و همسايه‌اش را بر وي مي‌شوراند و باز يك آدم بيگانه در اين هر دو، نيروي مضمحل شده و ضعف كشنده‌اي را مي‌بيند و از كشورهاي هر دو آنچه را كه بخواهد، بدون سپاه و سلاح مي‌گيرد.»
سيد جمال‌الدين براي مقابله با استعمار انگلستان، در دوره‌اي اتحاد دول افغان و ايران را مورد توجه قرار داده، سلاطين ايران و افغانستان را دعوت به اتحاد مي‌‌نمايد: «عبدالرحمن خان با تجاربي كه آموخته نخستين كسي است كه به چنين اتحادي پيشي مي‌گيرد و شكي نيست كه شاه ايران هم با اطلاعاتي كه از سياحتهاي خود به دست آورده و مشاهداتي كه در مسافرتهاي خود كرده از مبادرت به چنين كاري و تلاش در آن ابايي ندارد.»  وي در جايي ديگر مي‌نويسد: «هجوم روسيه به هند فرا رسيده و مسير سياست دول اروپايي و تلاش آنان در راه تثبيت صلح در اروپا، روسيه را در مقاصد آن كمك مي‌كند... اين روش نويني در سياست است و اگر دولت ايران با افغانستان متحد گردد، براي هر يكي بهره كافي و سود فراواني است.»  سيد جمال‌الدين همچنين در صدد اتحاد دول عثماني و هند برآمد. اما پس از مدتي در باب اتحاد دول اسلامي دچار يأس و نوميدي گشت و نوشت؛ «ما از اين در هراسيم و لاحول مي‌گوييم كه امرا و بزرگان ما وسيله اضمحلال و فناي ما گردند به خاطر اينكه غرق در عيش و نوش و شهوتراني‌اند و همت آنان پايين آمده و بزدلي بر آنها چيره شده و حرص و طمع در طبايع آنان راه يافته است.»
سيد جمال‌الدين سرانجام به اين نتيجه مي‌رسد كه سلاطين اسلامي در خدمت استعمار قرار دارند و بقاي خود را در انتساب به استعمار دنبال مي‌كنند. وي در اين باره نيز مي‌نويسد: «شاهان سرزمين‌هاي مسلمان در اين روزها بقاي خود را در انتساب به همان دول بيگانه مي‌دانند.»  وي معتقد است كه پراكندگي و تشتتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده مي‌شود، منشأ آن قصور حكام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده‌اند.
سيدجمال‌الدين حتي اتكاي سلاطين مسلمان به استعمار جهت بقاي سلطنت خود و در نتيجه فدا نمودن ملت را در رفتار اين سلاطين مي‌ديد و خواستار اتكاي سلاطين مسلمان بر ملتهاي خويش مي‌گرديد. وي مي‌گويد؛ «سلاطين مسلمانان، دوستي بيگانگان را كه مخالف ديانت و جنسيت آنان بود، پذيرفته‌اند و از آن جهت طلب نصرت و كمك عليه فرزندان ملت خويش، به منظور دوام اين شبح فرتوت و نعمت‌گذار، استفاده كنند. اي امراي بزرگ شما را با اين كساني كه بيگانه از شمايند، چه كار...، به سوي فرزندان وطنهاي خويش و برادران دين و ملت خود بياييد.»
سيد جمال‌الدين در مبارزه با استعمار انگليس ابتدا راه‌حل اتحاد دول اسلامي را مطرح نمود اما به خاطر مواجهه با قدرتهاي استبدادي مطلقه در جهان اسلام – كه يكي از معضلات علمي جدي اين طرح بود – از اين سياست صرف‌نظر كرد و اتحاد ملتهاي اسلامي را دنبال نمود.  سيد جمال‌الدين در ناكامي از رويكرد اصلاح‌طلبانه از بالا به رويكرد توده‌اي – انقلابي بر ضد حاكميتهاي مطلقه روي آورد. چرا كه به نظر وي امپرياليسم خارجي از طريق سلطنت مطلقه عمل مي‌نمايد و اين به واسطه فساد سلطنت در كشورهاي مسلمان است. وي در اين باره مي‌نويسد: «اگر ولي امر، منافع خصوصي خود را بر وجايب عمومي مقدم شمارد، در نتيجه، خلل در نظام ملت به وجود مي‌آيد و فساد در آن راه مي‌يابد.» سيد جمال‌الدين دولتهاي اسلامي را به واسطه استيلاي جبن و وهم بر آنان و تطميع توسط دول استعمارگر سخت نكوهش مي‌كند و چنين نتيجه مي‌گيرد كه اساساً استعمارگران سلطه خود را با رسوخ در دل امراي اسلامي ممكن مي‌سازند:
«كشورگشايان و سلطه جويان بيش از بسيج سپاه و سران لشكر، دلهاي امرا و صاحبان حق حاكميت را در ملتي كه مي‌خواهند بر آن پيروز گردند تسخير مي‌نمايند و آن را به ترس و تهديد رام مي‌سازند و يا با حيله و آرايش آرزوها مالك آن مي‌گردند و به هدف خود مي‌رسند و سرزمين ملتها را اشغال مي‌‌‌نمايند.»
در مجموع بايد گفت رويكرد اوليه سيد جمال‌الدين مبني بر اتحاد دولتهاي اسلامي در نتيجه ضعف و به تعبير سيد جمال‌الدين خيانت آنان به ملتهاي خود، تغيير نمود چرا كه اتحاد دولتهاي اسلامي با چنين فتور و سستي ممكن نبود. سيد جمال‌الدين هنگامي كه ديد استعمار از طريق همان استبداد داخلي عمل مي‌نمايد، مبارزه با استبداد را نيز به عنوان  گامي در جهت مبارزه با استعمار در نظر گرفت. بدين سان سيد جمال رويكرد به توده‌هاي مسلمان را در پيش گرفت تا بذرهاي خود را در دامن آنان بكارد.

4-3. اتحاد ملل اسلامي به عنوان پاسخ دوم
سيد جمال‌الدين پس از نااميدي از حكام اسلامي درصدد برآمد كه دلهاي افراد پراكنده اين ملت بزرگ را كه آفاق آن دور از هم و اطراف آن جدا از يكديگر است با وجود عادات و طبايع مختلف به هم جمع كند.  البته سيد جمال‌الدين از غفلت مردم و انجمان آنان گله داشت. او مي‌نويسد: «كدام صداها مردمي را كه در بستر غفلت آرميده‌اند، بيدار مي‌كند و باز كدام تندبادي طبيعتهاي منجمد را تحريك و افكار كسل را تكان مي‌دهد و كدام دم و نفسي و روح را در بدن مي‌دمد و آن را به صوب فلاح و صلاح آنان، حشر و نشر مي‌كند.» به باور سيد جمال‌الدين فشار بر مردم و همه گير شدن ظلم هر چند در ابتدا باعث سردرگمي و پراكندگي و اضطراب توده‌هاي مردم مي‌گردد اما پس از مدتي تداوم ظلم و آگاهي مردم نسبت به خطر دشمن مشترك، خود علت رفع اختلاف آرا ميان مردم مي‌گردد و اتحاد و همبستگي آنان را به دنبال خواهد داشت.
سيد جمال‌الدين به منظور ايجاد اتحاد اسلامي در ميان ملل مسلمان، آنها را مخاطب اصلي خود قرار مي‌دهد و مي‌گويد:
اي ملت بيچاره اين زندگي شماست كه آن را حفاظت كنيد و اين خونهاي شماست كه آن را بيهوده نريزيد و ارواح شماست كه آن را هلاك نسازيد و سعادت شماست كه تا پاي مرگ آن را به پول نفروشيد و اين هم پيوندهاي دين شماست كه وسوسه‌ها شما را غره نكند و نيرنگها شما را نفريبد و مزخرفات باطل شما را به حيرت اندر نكند. پرده وهم را از باصره فهم دور كنيد و به پيوندهاي ديني چنگ بزنيد كه همين علاقه عربي را با تركي و فارسي را با هندي و مصري را با مغربي يكجا كرده و جاي علاقه نژادي را گرفته است تا به مرحله‌اي كه شخص از مصيبتي كه برادر وي را از مصائب روزگار مي‌رسد، متألم مي‌گردد، هر چندي كه شهر وي دور از آن و به اقصي مناطق جهان هم باشد. اين پيوند از محكم‌ترين پيوندهاست كه خدا آن را به شما ارزاني داشته كه در آن عزت و آبرو و سلطه و حاكميت شماست و نبايد آن را خوار بشماريد و همان طور در رعايت آن وظيفه داريد كه از سلطه عدل فرمان ببريد. چه عدالت اساس جهان و باعث هستي آن است و مردمي كه عدالت را در ميانه خود تحقير مي‌كنند، پيروز نمي‌شوند.
سيد جمال‌الدين عدالت را از مهم‌ترين فضايلي مي‌داند كه باعث پيوند ديني است، عدالت در انديشه وي بر پايه برابري ميان توده‌ها استقرار مي‌يابد و برابري و همساني بنياني است براي وحدت. چنين وحدتي عزت، آبرو، سلطه و حاكميت ملت را در پي دارد. بنابراين سيد جمال‌الدين توده‌ها را به عصبيت ديني كه لازمه آن همانا احساس برابري است فرامي‌خواند.
با تدقيق در آراي سيد جمال‌الدين اسدآبادي مشخص مي‌گردد كه وي فضيلت را اس و اساس اتحاد و همبستگي افراد جامعه مي‌داند. «فضايل اساس وحدت ميان هيأت اجتماع و رابطة اتحاد» ميان افراد آن است.  بنابراين سيد جمال‌الدين اتحاد را در سطح اجتماعي يعني رابطه ميان افراد ملت يا به عبارتي در عرصه مدني مطرح مي‌‌نمايد، برخلاف دوره اول كه اتحاد در حوزه سياسي يعني دولتمردان موردنظر بود. از نظر سيد جمال‌الدين نيروي ملت، حاصل اجتماع و اتحاد افراد آن مي‌باشد كه بدين وسيله ضمن احراز هويت خود، قادر به دفاع از اين هويت در تقابل با بيگانگان مي‌‌گردد. چنين اتحادي كه باعث نيرومندي ملت مي‌گردد بر پايه حكومت فضايل اخلاقي در ميان آن ملت ممكن مي‌شود. چنين فضايل اخلاقي بر اصل توانايي دروني افراد ملت بر نيك سرشتي، آموزه‌اي كه اسلام شديداً بدان تأكيد دارد، قرار دارد. بر اين اساس نيك سرشتي، انسان مسلمان را به سوي فضايل اخلاقي مشتركي سوق مي‌دهد، كه نتيجه آن، اتحاد مي‌باشد. چه اينكه از منظر اسلامي، انسانها همه برابر و ذاتاً نيك سرشت هستند. برابري آنان عصبيت را تقويت مي‌نمايد و نيك‌سرشتي آنان فضيلت را كه نتيجه آن همانا اتحاد مي‌باشد. از نيروي همه، نيرويي براي ملت فراهم مي‌آيد كه به كمك آن موقعيت خود را حفظ و از مجد و شرف خود دفاع و غارت بيگانگان را دفع مي‌‌كند. اين همان ملتي است كه فضايل در آن حكومت مي‌‌كند و مكارم اخلاق در آن مرتبه بلندي يافته است و ملتي كه حال آن چنين باشد، افراد آن جز براي همبستگي، مخالفتي با هم ندارند و جز براي اتحاد، اختلافي با يكديگر ندارند.  مسيرهاي افراد چنين ملتي با ارتباطي كه ميان خود برقرار كرده‌اند، همانند شعاعهاي يك دايره است كه مركز آن عظمت و حيات ملت است و هيچ يك از افراد از محيط جنسيت خويش خارج نمي‌گردد.  چنين ارتباط تنگاتنگي ميان افراد ملت شكل‌‌دهندة هويت و حيات آن ملت مي‌باشد كه وي را همچون هويتي مستقل از غير (other) محفوظ مي‌‌دارد.
از نظر سيد جمال‌الدين اسدآبادي فضايل عبارت است از: تعقل و تدبير، رهايي فكر از اوهام، عفت، سخاوت، قناعت، نرمي، تمكين و تواضع، بلندهمتي، صبر و حلم، شجاعت و ايثار، كمك و جوانمردي، راستي و وفاداري و امانت، سلامت دل از بغض و حسد، عفو و ملايمت، مروت و حميت و عدالت‌پسندي و شفقت. به باور سيد جمال‌الدين اين فضايل در دل آموزه‌هاي اسلامي وجود دارد و از طريق پيرايشگري ديني مي‌‌توان آنها را متحقق نمود. اين صفحات پسنديده همين كه در ملتي از ملتها عام گردد و يا ميان افراد آن غلبه پيدا كند، حاصل آن آيا غير از اتحاد و همبستگي كامل ميان آن ملت چيز ديگري است؟
پس فضيلت باعث حيات يك ملت است. فضيلت شكل‌‌دهنده هويت و هويت تداوم‌دهنده حيات يك ملت است. فضيلت، حيات ملتهاست كه تا ابد آنان را از نفوذ عناصر بيگانه بركنار نگه مي‌دارد و آن را از انحلالي كه باعث زوال است، حفظ مي‌كند.  به نظر سيد جمال‌الدين ريشه‌هاي چنين فضايلي را مي‌بايست در درون اصول دين اسلام سراغ گرفت. اعتدال در اصول اخلاق و آراستگي به اصول فضايل و آماده كردن نيروها و وسايل بدني بر كار و عمل، به واسطه دين است. سيد جمال‌الدين مي‌گويد؛ دين انگيزه سعادت در دنياست همان طور كه باعث بر آن در آخرت هم هست. از نظر سيد جمال‌الدين نبود فضيلت يعني رذيلت كه موجب تفرقه ميگردد و تفرقه زمينه تسلط بيگانگان را برجامعه فراهم مي‌آورد كه پيامد اين امر اضمحلال ملت است.  بنابراين سيد جمال‌الدين اتكا بر افراد ملت اسلامي مي‌كند و درصدد بيداري پيوندگاههاي عقيدتي آنان يعني فضايل اخلاقي و عصبيت ديني بر مي‌آيد تا اتحاد اسلامي حاصل گردد: «به واسطه برادري كه با پيوندهاي عقيده، تقويت مي‌شود هر يكي مي‌پندارد كه سقوط يك طايفه از فرزندان ملت وي در تحت نفوذ بيگانه، سقوط خود وي است.» عقيده برادري در ميان مسلمانان همانا عقيده برابري و يگانگي است كه كل را ايجاد نموده است تا از اجزاي خود در برابر تهاجم بيگانه حمايت كند. اين نگاه همانا نگاه ارگانيسمي وي به ملت و جامعه مي‌باشد.
سيد جمال مي‌افزايد؛ مسلمانان در اتحاد محتاج چيزي نيستند، جز اين كه افكار آنان متوجه شناخت وسيله دفاع آنان گردد و در وقت اقدام به آن، آرا متفق بماند و احساس مشتركي نسبت به خطرهايي كه ملت را عايد گرديده، دلها را به هم پيوند مي‌دهد.  سيد جمال‌الدين در اين زمينه مي‌گويد:
مسلمانان به واسطه اتحاد، سدي را درست كنند تا كه خود را از اين سيل‌هايي كه آنان را از هر طرفي فراگرفته به كنار نگه دارند. من در اين گفته اصرار نمي‌كنم كه زمام امور همه به دست شخص واحدي باشد. زيرا اين امر غالباً دشوار است لكن آرزو دارم كه قرآن حاكم همه و دين هم جهت وحدت ‌آنان باشد و هر كسي كوشش خود را تا حد امكان صرف حفاظت ديگري نمايد، چه حيات وي به حيات آن ديگر و بقاي وي به بقاي آن مربوط است.
از اين رو بايد گفت سيد جمال‌الدين از نخستين افراد در عالم اسلام در دوران معاصر بود كه به حقوق مردم در حاكميت و ضرورت دخالت ايشان در مصالح عامه خود اشاره نموده، رأي و اراده ملت و شوراي آنان را اساس مشروعيت قدرت مي‌داند. وي در اين زمينه مي‌نويسد: «مگر نمي‌بيني كه خداوند اتفاق رأي را در مصلحت عامه و پيوند به رابطه الفت در منافع كلي را سبب قوت و كامل شدن لوازم راحت در زندگي اين دنيا و نيل به خير ابدي در آخرت گردانيد.» سيد جمال‌الدين درباره نقش مردم در سياست، خواستار مداخله آنان به عنوان نيروهاي حوزه اجتماعي در حوزه سياست و قدرت مي‌گردد. وي معتقد است كه ملت از طريق اتحاد و پيوند، منافع و مصالح ملي را تشخيص داده به حمايت از آن برمي‌خيزد.

4-3-1. نقش علما در اتحاد ملل اسلامي
در اينجا لازم است به نقش علما، در طرح اتحاد ملل اسلامي در انديشه سيد جمال‌الدين توجه نمود. مشاركت تبعي ملت به واسطه ارشاد علماي دين را مي‌توان در چهارچوب رويكرد تازه به اتحاد ملت اسلامي تحليل نمود. از نظر سيد جمال‌الدين، علما، رهبري ملت را به طور سنتي بر عهده دارند، بنابراين اينان واسطه پرنفوذي در اتحاد ملل اسلامي مي‌باشند. اين وظيفه علماي دين بود تا به عنوان ايفاي حق وراثت نبوي كه به فرمان شارع مقدس به آنان تعلق گرفته بود، براي احياي رابطه ديني قيام كنند و اختلافي را كه در ديار آنان به وجود آمده به وسيله اتحادي كه دين به آن دعوت مي‌كند حل نمايند.  بنابراين سيد جمال‌الدين درصدد نزديكي علماي ممالك اسلامي برآمد. وي كه از پراكندگي و عدم ارتباط علما گله دارد، مي‌نويسد: «علما كه حمايت عقايد و هدايت مردم را به عهده گرفته‌اند، با هم ملاقات و مكاتبه ندارند و عالم تركي از حال عالم حجازي با فاصله دوري كه از هم دارند، خبري ندارد.» وي درصدد تشكيل مجمع علما برمي‌آمد تا علما و خطبا و امامها و وعاظ در تمام حوزه اسلامي بعضي با بعضي ديگر ارتباط برقرار نمايند و براي خود مراكزي را در سرزمينهاي مختلف ايجاد كنند تا در آنجاها گرد هم آيند و عامه مردم را به آنچه كه قرآن و حديث صحيح ارشاد مي‌‌نمايد رهنمون كنند و پيوندهايي را كه پراكنده است در محل واحدي كه مركز آن در اماكن مقدسه باشد، جمع كنند كه مناسب‌ترين آن خانه خداست تا به تقويت بنياد دين و حمايت آن از ضربات تجاوزگران توانا باشند و به احتجاجات مردم رسيدگي كنند مخصوصاً در فرصتي كه نقصاني پيش مي‌آيد و هنگامي كه بيگانگان براي تضعيف بنيان ملت، مداخله مي‌‌‌نمايند.
از نظر سيد جمال‌الدين علما به عنوان واسطه در ميان ملتهاي مسلمان بايد به ترويج آراء و عقايدي كه شكل‌دهنده اتحاد است، بپردازند.
بنابراين سيد جمال‌ الدين براي مقابله با استعمار و حفظ سرزمينهاي اسلامي به نفوذ علما در ميان توده‌هاي مسلمان متوسل شد تا به واسطه علما اتحاد ديني (اسلامي) را در ميان آنان تقويت كند، عوام‌الناس را به صحنه مبارزات سياسي بكشاند. چه اينكه اگر علماي ديانت اسلام وظايفي را كه مقر شده به حكم وراثتي كه از صاحب شرع دارند... انجام بدهند و به پند و اندرز عامه مردم در آنچه كه قرآن گفته بپردازند، خواهي ديد كه از بندهاي خود آزاد مي‌گردند و بر اعاده مجد و حفظ متصرفه خويش از هر نوع ضعف بركنارند. و تنها با يك فرياد است كه به پا مي‌خيزند.  وي بر اين اعتقاد است كه علماي عامل اگر فكر خود را متوجه به هم رسانيدن صداهاي بعضي از مسلمانان به گوش بعضي ديگر از آنان برسانند، براي آنها ميسر است تا خواسته‌هاي خود را در نزديك‌ترين وقت وحدت بخشند.
البته سيد جمال‌الدين توده‌هاي مسلمانان در عرصه اجتماعي و سياسي را بي‌اطلاع و مهجور مي‌دانست، كه تنها از طريق ثبات قدم طبقه دانا يعني علما درصدد پاسداري از معتقدات خود برمي‌آيند. وي مي‌نويسد: «توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثبات قدمي كه طبقه دانا در عقايدش نشان مي‌دهد، دليلي ندارد.» وي بر نفوذ طبقه علماء در ميان توده‌هاي مردم واقف بود و بر همين اساس پس از انعقاد قرارداد رژي خطاب به ميرزاي شيرازي چنين مي‌نويسد؛ اگر بخواهي، مي‌تواني با يك كلمه، افراد پراكنده را جمع كني و با متفق ساختن آنها دشمن خداوند، دشمن مسلمانان را بترساني و شر كفار را از سرشان بر طرف نمائي. هيچ‌كس جز در پناه تو نمي‌تواند براي نجات ملت برخيزد و آنها نيز به غير از تو اطمينان ندارند.»  وي سپس ميرزاي شيرازي را تشويق به شورش بر ضد ناصرالدين شاه مي‌كند، مي‌نويسد: «پيشواي بزرگ، پادشاه ايران سست عنصر و بد سيرت گشته و مشاعرش ضعيف شده، بدرفتاري را پيش گرفته خودش از اداره كشور و حفظ منافع عمومي عاجز است.» از اين رو مي‌بايست واقعه تحريم تنباكو را به عنوان جنبه‌اي بارز از اتحاد ملت اسلامي بر ضد استبداد داخلي و استعمار خارجي تلقي نمود. واقعه‌اي كه با رهبري رهبران ملت و مشاركت ارشادي توده‌‌ها همراه گرديد. در اين جنبش توده‌اي، علما و ملت به عنوان قدرت سوم در مقابل قدرت استبداد و استعمار سربلند نمود. به عبارتي نقش علما به عنوان رهبران ملت و بانفوذترين مقام اجتماعي به حوزه سياسي نيز تعميم يافت.
سيد جمال‌الدين اسدآبادي از نفوذ علما در عرصه اجتماعي و توانايي آنان در عرصه سياسي آگاه بود و درصدد استفاده از اين حربه بر ضد استعمارگران برآمد. چنان كه وي در نامه به علماي ايران چنين آنان را خطاب قرار مي‌دهد: «هر كجا بايستيد در نظر توده فرمان علما رد شدني نيست و هرچه بخواهيد تغييرپذير نخواهد بود. در هر نقطه‌اي كه نيروي علما كم شده، قدرت اروپاييان در آنجا بيشتر گرديده، به حدي كه شوكت‌ اسلام را در هم شكسته، نام دين را از آنجا محو ساخته‌‌اند. بيگانگان عموماً فهميدند در مقابل اقتدار شما، در مقابل نيروي شما، مقاومت ممكن نيست، دانستند شما ديوار كشوريد و زمام ملت به دست شماست.»
بر اين اساس مي‌توان اتحاد ملت اسلامي با وساطت علما را در گسست با رويكرد اتحاد دول اسلامي جهت پاسخ‌گويي به استعمار دانست. از نظر تاريخي نخستين تلاش سازمان يافته سيد جمال براي انتشار انديشه اتحاد ميان ملت اسلامي و رويكرد گسترده به علما و مردم را بايد زماني دانست كه وي به دنبال اخراج از ايران و استقرار نهايي در عثماني به تأسيس انجمن اتحاد اسلام در عثماني پرداخت. اعضاي اين انجمن را افرادي از مليتهاي متعدد و به خصوص ايرانيان تشكيل مي‌دادند.  در اين دوره سيدجمال، تحول را در درون مردم و در افكار و عقايد و اخلاق و شخصيت توده‌ها جستجو مي‌كرد. منتها به دليل عدم بلوغ سياسي – اجتماعي مردم و نفوذ زياد علما اين امر بايد با وساطت علما انجام گيرد. سيد جمال معتقد بود كه پشتوانه هرگونه حركت سياسي را بايد در بستر عميق فكري و فرهنگي استوار ساخت و هيچ مبارزه سياسي ـ اجتماعي بدون پشتوانه عميق فكري، عقيدتي و فرهنگي در ميان توده‌ها به طور كامل به بار نخواهد نشست، گرچه اين اصلي بود كه سيد از ابتدا بدان معتقد بود، ليكن بعدها به طور همه‌جانبه آن را لمس نمود و تلاش كرد تا در مراحل بعدي مبارزات خويش آن را عملي سازد، اما عمر وي كفاف آن را نداد. وي در آخرين نامه خود به هم‌وطنان ايراني چنين اظهار پشيماني مي‌نمايد: «اي كاش من تمام تخم افكار خود را در مزرعه مستعد افكار ملت كاشته بودم، چه خوش بود تخمهاي بارور و مفيد خود را در سرزمين شوره‌زار سلطنت فاسد نمي‌نمودم، آنچه در آن مزرعه كاشتم به نمو رسيد. هر چه در اين زمين كوير غرس نمودم فاسد گرديد. در اين مدت هيچ‌يك از تكاليف خيرخواهانه من به گوش سلاطين مشرق فرو نرفت همه را شهوت و جهالت مانع از قبول گشت.

جمع‌بندي
در پايان بايد گفت كه سيد جمال‌الدين در قرني مي‌زيست كه قرن استعمار و امپرياليسم نام گرفته است. اين پديده (استعمار و امپرياليسم) مسئله و مشكل اساسي است كه سيد جمال‌الدين با آن روبه‌رو بود. وي در صدد پاسخ‌گويي بدين مسئله برمي‌آيد، پاسخي كه سيد جمال‌الدين براي مسئله استعمار مي‌يابد، همانا اتحاد اسلامي است كه ريشه در سنت و آموزه‌هاي ديني اين جوامع دارد. وي ابتدا اتحاد دول اسلامي را مطرح نمود. علت اين امر را مي‌بايست در اين تصور سيد جمال‌الدين سراغ گرفت كه دول اسلامي به عنوان مهم‌ترين كانون قدرت در كشورهاي مسلمان تنها منبع مقابله با استعمار مي‌باشند و اتحاد آنان، ممالك اسلامي را از چنگال استعمار خواهد رهاند. اما ضعف و انحطاط اين دولتها در برابر استعمار و اختلاف رأي آنان به قدري بود، كه سيد جمال‌الدين را نوميد ساخت. بديل سيد جمال‌الدين براي مقابله با هجوم استعمار، نيروي امت اسلامي بود. بنابراين وي انديشه اتحاد ملل اسلامي را طرح نمود. از سويي ديگر تحول انديشه سيد جمال‌الدين را مي‌توان نتيجه آشنايي سيدجمال با انديشه‌هاي مدرن و تلفيق اين انديشه‌ها با آموزه‌‌هاي ديني اسلامي از يك سو و از سوي ديگر فضاي مدني ضعيفي كه پيامد مدنيت جديد بود، دانست. سيد جمال‌الدين از ديدة مدرن فاعليت سوژه براي خروج از انفعال انسان مسلمان سود جست تا وي را به سمت حق تعيين سرنوشت خويش سوق دهد. مقاله «قضا و قدر» سيد جمال‌الدين را مي‌توان بارزترين نمونه اين ايده دانست. ايده‌اي كه به تعبير سيدجمال‌الدين در صدر اسلام نيز وجود داشت و باعث شكوفايي تمدن اسلامي گرديد. از ديگر مصاديق مشترك ميان انديشه مدرن و اسلام به زعم سيد جمال‌الدين مفهوم محوري عقلانيت بود. چنين است كه سيد جمال‌الدين، اسلام را دين تعقل و تدبير مي‌خواند كه باعث حركت مسلمانان اوليه از جهل به سمت علم گرديد. استفاده سيد جمال‌الدين از انديشه ناسيوناليسم و معناي مدرن ملت، به عنوان محصول دنياي جديد، در مبارزه با امپرياليسم نيز در همين جهت قرار دارد. از اين رو اتحاد اسلامي به عنوان ايدة محوري سيد جمال‌الدين در مبارزه با استعمار (انگليس)، در نسبت ميان دولت و ملت در جوامع مسلمان به تدريج از اتكا به دولتهاي اسلامي كاسته و به سمت ملل اسلامي گرايش مي‌يافت.