نفوذ انگليس در جريان جنگهاي ايران و روس دوره فتحعليشاه
مقدمه
ايران پس از صفويان حكومتهاي گذرا و ناپايداري را تجربه كرد كه به تمامي مشغول جنگهاي خارجي و يا خانگي شد و هرگز فرصت ثبات و دوام نيافت. افشاريان و زنديان دوره كوتاهي از تاريخ حكومتهاي ايران را به نام خود ثبت كردند كه هرگز به استقرار سلسلهاي با دوام و متمركز نينجاميد كه قدرتهاي محلي را كاملاً تابع خود كند و يا اين تابعيت را استمرار بخشد. در اين زمان، ايران كشوري بحرانزده و نيمه ويران بر اثر جايگزيني پيدر پي حكومتها و ناامن بر اثر جنگهاي داخلي و تجاوزهاي خارجي است. ژنرال گاردان فرانسوي، سفير ناپلئون در ايران مينويسد كه ايران مملكتي است كم جمعيت و فقير كه بر اثر جنگهاي داخلي، كشاورزي آن دچار نقصان است؛ توجهي به تجارت نيست و معادن آن استخراج نميشود و دادوستد و معاملات در حكم صفر است.
قاجارها در چنين شرايطي، موقعيت خود را به عنوان ايل مدعي قدرت در پناه درايت آقامحمدخان قاجار مستحكم كردند. جنگهاي داخلي آقامحمدخان سپس لشكركشيهاي خارجي او، ايل قاجار را در موقعيت جديدي در طبقهبندي قدرت قرار داد.
اين زمان، ايران در ميان كشورهايي قرار گرفته بود كه قدرتهاي نوپا يا كهن استعماري هر روز به شيوهاي براي نفوذ هر چه بيشتر در ديگر كشورها و كسب قدرت و البته ثروت بيش از پيش ميكوشيدند. در اين بين موقعيت خاص جغرافيايي و تاريخي ايران، آن را در معرض توجه بيشتر قرار داده بود. ايران كه به نوعي چهارراه ارتباط شرق و غرب و به تعبير آن زمان دروازه هندوستان بود، تحتتأثير همين موقعيت، قدرتهاي استعماري را متوجه خود كرد. پس از پيروزي انقلاب بزرگ فرانسه در 1204ق/178789م ناپلئون به عنوان امپراتور تاجگذاري كرد و به دنبال آن در پي كسب جايگاه ويژهاي در عرصه مناسبات جهاني برآمد كه مشخصه بارز آن داشتن مناطق استعماري و قواي نظامي برتر بود؛ و صد البته بورژوازي نوظهور فرانسه نيز خواهان كسب اين جايگاه و افتخارات و بهرههاي حاصل از آن بود. ناپلئون نيز با درك اين نيازها تنها راه دستيابي به همه اين خواستهها را رسيدن به هند ميدانست.
پيشينه استعمار انگليس بيش از سابقه حضور آنها در سرزمين ماست. در حقيقت انگليس از نخستين دولتهايي بود كه راه پيشرفت و توسعه خود را در مدخلات نظامي و سياسي و اقتصادي در ديگر ممالك جستجو ميكرد. سابقه حضور آنان در ايران به دوران صفويه بازميگردد كه البته قدرت سياسي و نظامي ايران آن عصر، تا حد زيادي مانع از مداخلههاي انگليس در ايران ميشد؛ و اگرچه در مواردي مانند آنچه در جريان بيرون راندن پرتغاليها از بندر گمبرون پيش آمد از نيروي نظامي انگليس، به عنوان متحد، ياري نيز گرفته ميشد؛ ولي اين هرگز به معناي نفوذ يا تسلط انگليسيها بر امور داخلي ايران نبود. در زمان افشاريه و زنديه نيز به جز دورهاي كوتاه از قدرتنمايي نادرشاه افشار و كريمخان زند، بيكفايتي جانشينان اين دو، كوتاهي عمر سلسلههاي آنان، مداخلات و تجاوزهاي همسايگان و دولتهاي مترصد فرصت را باعث شد. آنچه براي انگليس قابلتوجه مينمود، حفظ هندوستان و جلوگيري از نفوذ ساير رقبا در ايران و هندوستان بويژه روسيه و فرانسه بود.
سال 1221ق/1806م ناپلئون به كشورهاي تابع فرانسه دستور داد تا بنادرشان را به روي تجارت با انگليس ببندند. سال بعد ناپلئون براي يافتن جاي پايي در نزديكي هندوستان با ايران پيمان اتحاد ـ «فين كنشتاين» ـ بست كه در آن وعده ميداد تا از منافع ايران در برابر روسيه و هر كشور ديگري حمايت كند. در همين حين براي به انزوا كشيدن انگلستان در عرصه مناسبات بينالملل و همچنين يافتن متحدي در برابر انگلستان، با روسيه، تزار الكساندر اول، پيمان اتحاد امضا ميكند. اين در واقع همان «پيمان تيلسيت» بود كه ايران اميد داشت مسائلي درباره الحاق گرجستان به قلمرو اين كشور در آن مطرح شود كه هرگز چنين نشد. ازسوي ديگر ميدان دادن به فرانسه، كينه انگليس عليه ايران را برميانگيخت. ولي چند سال بعد، زماني كه فرانسه خود را به اندازه كافي نيرومند يافت، با حمله به روسيه مسكو را تصرف كرد. (1227ق/1812) گواينكه اين خطاي بزرگي بود و فرانسه به دليل نبود آذوقه و سرماي شديد شكست خورد. ولي فرانسه با اين كار تصميم به حذف مانع بزرگي در راه رسيدن به هندوستان گرفته بود. همچنين با تصرف روسيه، در حقيقت شرق اروپا را به دست ميآورد كه خود اهرم مناسبي براي بيرقيب شدن فرانسه در صحنه قدرت جهاني بود. به هر صورت شكست ناپلئون در واترلو بلژيك پس از عقبنشيني از روسيه (9ـ1228ق/1814م) به دنبال آن كنگره وين (1230ق/1815م) و تبعيد ناپلئون به جزيره سنت هلن ، منجر به خالي شدن عرصه قدرت براي انگليس و روسيه شد. اين درست همان هدفي بود كه انگليس دنبال ميكرد و به اين منظور ترجيح داده بود حتي به صورت موقت صلحي ميان ايران و روسيه برقرار شود تا كار فرانسه با استفاده از به كارگيري تمام قدرت روسيه در اروپا يكسره شود.
با نگاهي به اوضاع ايران و روسيه مقارن تحولات اروپا، تأثيرپذيري مستقيم فراز و فرودهاي جنگ از اين تحولات را به روشني ميبينيم. پس از معاهده تيلسيت و نزديكي فرانسه و روسيه، انگلستان با احساس خطر از جانب اين اتحاد، سعي كرد با تشويق ايران به جنگ با روسيه، باعث تفكيك و در نتيجه تضعيف نيروهاي مخالفانش شود. ولي پس ازحمله فرانسه به روسيه در اتحاد جديد عليه فرانسه ميانديشيد و بنابراين مايل بود كه جنگ ايران و روسيه هرچه زودتر پايان پذيرد. انعكاس اتحادها و پيمانشكنيها و جبههبنديهاي اروپا، كه با تغيير سياستهاي دول درگير همراه بود، در اين ارتباط به روشني هويداست.
حضور انگليس در خليج پارس، سابقهاي طولانيتر از عمر سلسله قاجار داشت. توجه انگليس به همه راههايي كه به نحوي به هندوستان ختم ميشد، پيش از اين آغاز شده بود و اكنون نيز ادامه داشت. اشتغال آقامحمدخان به جنگهاي داخلي و عمر كوتاه حكمروايي او سپس بيخبري و بيتوجهي فتحعليشاه به آبهاي جنوب، اين حضور را استمرار و پايداري بيشتري بخشيد.
نگرانيهاي انگليس از حضور روسيه، دانستن مقصود نهايي آنها يعني رسيدن به آبهاي گرم، سپس هندوستان بود.
گذشته از آن، ايران خود نيز منافع و امتيازهاي فراواني داشت كه در جلب توجه انگليس يا هردولت استعماري ديگري مؤثر بود. بازار سودآور ايران و موقعيت استراتژيك آن، از نظر انگليس كه به سوي انقلاب صنعتي پيش ميرفت، دور نميماند. هر چند كه ايران بيش از هر چيز به عنوان دروازه هند مورد توجه انگليس بود. از اين رو انگليس و در واقع شركت هند شرقي مصمم شد كه راه نفوذ بيشتري در ايران بيابد.
اواخر ربيعالاول 1214/اوت 1799 نماينده شركت هند شرقي با عنوان ارباب مهديقليخان از هند درتهران به حضور فتحعليشاه رسيد و درخواستهاي دولت متبوعش مبني بر سركوب افغانها را به شاه عرضه كرد. گويا اين شخص مقيم بوشهر بود و اصل مطلب او هم استمداد از شاه براي مقابله با حكام افغاني بود كه قصد حمله به هند داشتند.
توجه به حضور روسها و مراقبت از فعاليتهاي آنها و همچنين ترس از نفوذ آرام فرانسويها در منطقه را نيز بايد به انگيزههاي شركت هند شرقي از فرستادن اين سفير به ايران، اضافه كرد.
سال 1215ق/1800م جان مالكوم به ايران آمد. هدف او نيز مشخصاً تفاوتي با اهداف ـ مهديقليخان ـ نداشت. او موظف بود شاه ايران را عليه زمانشاه افغاني ترغيب كند و علاوه بر جلوگيري از نفوذ فرانسويان، سطح بازرگاني ايران و شركت هند شرقي را ارتقا بخشد. اين تلاش به انعقاد قرارداد بازرگاني ميان مالكوم به نمايندگي از شركت هند شرقي و حاج ابراهيمخان كلانتر به نمايندگي از دربار ايران منجر شد. در بند مربوط به همكاريهاي نظامي، ايران متعهد شده بود كه «با زمانشاه قراردادي نبندد مگر آنكه زمانشاه ادعايي راجع به متعلقات بريتانيا در هند نداشته باشد»؛ در مقابل شركت هند شرقي وعده داد در صورت تجاوز افغانيها يا فرانسويها به ايران، مهمات جنگي بفرستد. نيز گمرك و ماليات ايران از بازرگانان هندي و انگليسي برداشته شود. در پيشنويس پيمان بازرگاني با ايران، مالكوم درخواست واگذاري جزاير قشم، هنگام و خارك در خليج پارس به انگلستان را مطرح كرد و اجازه خواست كه انگليس نيرو و استحكامات نظامي در اين جزاير برپا كند. اين درخواست كه از سوي شاه ايران رد شد، خواست انگليس مبني بر كنترل اوضاع ايران را آشكار ميسازد. اما تلاش انگليس در اين پيماننامهها منجر به گرفتن نوعي حق كاپيتولاسيون از ايران شد: «استقلال قضايي، تا جايي كه مجازاتها منجر به قتل يا جرح نشود.»
فعاليتهاي سياسي نمايندگان و سفراي انگليس در ايران منجر به فرستادن ملكالتجار ايران، حاج خليلخان قزويني از سوي دربار ايران به شركت هند شرقي در پاسخ به سفارت مالكو (1215ق/1800م ) شد كه با عهدنامهاي به مهر سليمانخان نظامالدوله به همراهي مالكوم صورت گرفت. انتخابيك بازرگان به عنوان نماينده به دليل ارتباط بيشتر آنان با مسائل خارج از مرزها بود. پس از قتل حاج خليلخان، اولياء شركت هند شرقي با نگراني از نارضايتي دربار ايران و قطع روابط با انگليس، از لحاظ مالي به خوبي نظر مساعد شاه و باقيماندگان حاج خليلخان را جلب كردند. سه سال پس از آن آقانبيخان برادرزاده حاج خليلخان به سفارت هند رفت. ولي سفير، بيگرفتن نتيجه رضايتبخشي، به ايران بازگشت. تلاشهاي اين سفير در اضافه كردن مادهاي به قرارداد 1800م، مبني بركمك نظامي انگليس به ايران در صورت حمله روسها به ايران با بياعتنايي و مخالفت فرمانرواي هندوستان، لرد مينتو، مواجه شد. زيرا اين زمان علاوه بر شكست فرانسه در سوريه و مصر ، روسيه نيز با انگليس طرح دوستي ريخته بود و در افغانستان نيز فعلاً نيازي به كمك ايران نبود.
هم زمان با تغيير اوضاع بينالمللي، سطح روابط ايران و انگليس نيز تغيير مييافت و در عين حال ميزان اهميت اين روابط نيز متغير بود. زمزمههاي آغاز روابط ميان فرانسه و ايران؛ نامهها و نمايندگاني كه يكي پس از ديگري از دربار فرانسه خود را به حضور شاه ايران ميرساندند؛ و رقابت شديد فرانسه و انگليس و چشمداشت فرانسه به هندوستان، بار ديگر توجه انگليسيها را به ايران جلب كرد. بويژه كه ژنرال گاردان فرانسوي پس از عقد معاهده فينكنشتاين بين ايران و فرانسه (1222ق/1807م) و با همراهي سفير ايران، به تهران وارد شد.
همزمان دو نماينده از سوي شركت هند شرقي و دولت بريتانيا، جان مالكوم و هارفورد جونز در 1223ق/1808م وارد خليج پارس شدند. البته اين دو نماينده وارد تهران نشدند؛ چرا كه يكي از شروط گاردان براي سفارتش از سوي فرانسه در ايران، قطع هرگونه رابطه ايران با انگليس بود. سرهارفورد جوزن ـ با اينكه تحت تابعيت فرمانرواي قلمرو شركت هند شرقي ـ لرد مينتو بود، از سوي دولت بريتانيا مأمور سفارت در ايران گرديد؛ ولي لرد مينتو، جان مالكوم را خود به خليجپارس فرستاد. جونز در اجراي مأموريتش موفقتر عمل كرد. با اينكه مالكوم همهگونه ترفندي به كار بست ـ تهديد به تصرف خارك و يا ادعاي همراه داشتن يكي از شاهزادگان زند در كشتياش و يا پيشنهاد پرداخت پانصد هزار تومان پيشكش به دربار ايران و جنگ با دشمنان ايران در صورت پذيرفته شدن سفير ـ اما موفق نشد.
چون گاردان در ايران توفيقي نيافت، حكومت ايران تصميم گرفت سفير انگليسي را بپذيرد. وسوسهها و وعدههاي سفراي انگليس در آن شرايط بحراني براي ايران، علاوه بر بدقوليهاي فرانسويان و سردرگمي و ناتواني گاردان در حل و فصل مسائل مربوط به جنگ و صلح ايران و روس و عمل نكردن فرانسويان به تعهداتشان، نتيجهاي جز جلب توجه ايرانيان نداشت. به عنوان مثال مالكم نامهاي به دربار ايران فرستاد كه در آن بر دوستي انگليس با روسيه و نفوذ انگليس بر روسيه و استفادهاي كه ميتواند از اين دوستي به نفع ايران و براي برگرداندن گرجستان به ايران، به عمل آورد، تأكيد كرده است. همچنين يادآور شده كه ادعاي فرانسويان در اين باب بيپايه است و پيشنهاد كرده دولت ايران مهلتي به فرانسه و انگليس براي اين موضوع بدهد تا هر كدام توانايي و درستي گفتار خود را ثابت كنند. ظاهر نامه در جلب توجه مثبت دربار ايران نسبت به انگليسيها و سلب اطمينان ايرانيان از فرانسويان مؤثر بود.
با فرستادن ميرزاابوالحسنخان شيرازي به لندن، تكليف سفارت مالكوم و جونز نيز مشخص شد. مالكوم پس از ورود به بوشهر و تقدير هدايايي به حضور شاه در چمن سلطانيه، بايد به هند بازميگشت و جونز به سفارت انگليس در ايران منصوب شد (1224ق/1809م ). جونز بيفوت وقت، عهدنامه مجمل را ـ در 25 محرم 1224/19 مارس 1809 ميان ايران و انگليس منعقد كرد. با اين حال بايد اهداف ديگري از جمله آماده كردن زنديان براي شورش در صورت مقاومت و مخالفت دربار ايران را نيز به ساير اهداف جونز در ايران افزود. همچنين، جونز پيشنهاد داد كه دولت انگليس تا زماني كه با دولت روسيه در جنگ است، ساليانه مبلغ 160 هزار تومان يا 120 هزار ليره به ايران بپردازد و افسران انگليسي را براي تربيت قشون ايران به كار گيرد. شايد اين اميدواري بود كه شاه ايران را ترغيب كرد كه با دادن گذرنامه به گاردان براي خروج از ايران موافقت كند.
با وجود خدمات جونز براي انگليس، تعارض ميان شركت هند شرقي و دولت لندن به تعويض جونز و جايگزيني مالكوم در ربيعالثاني 1225ق/1810م به جاي وي و فرستادن مالكوم به بوشهر به همراه ليندسي، افسر توپخانه و كريستي، افسر پياده نظام براي تعليم سپاه عباسميرزا، منجر شد.
پس از مالكوم، سرگوراوزلي به عنوان سفير انگلستان به ايران آمد. جونز و مالكوم، و پس از آنها سرگوراوزلي و هنري اليس كه به ترتيب باعث بستن قراردادهايي چون پيماننامههاي مجمل (25 محرم 1224/12 مارس 1809 ـ سرهارفورد جونز از انگليس و ميرزامحمدشفيع از ايران)، مفصل (29 صفر 1227/14 مارس 1812 ـ سرگوراوزلي از سوي انگليس و ميرزامحمدشفيع صدراعظم از سوي ايران) و پيماننامه تهران (12 ذيحجه 1229/25 نوامبر 1814 ـ هانري اليس از طرف انگليس و ميرزاشفيع از طرف ايران) شدند، سالها در ايران حضوري فعال داشتند و در آنچه كه حين جنگهاي ايران و روس بر ايران رفت، دست داشتهاند.
به عنوان مثال، با در نظر گرفتن اين حقيقت كه جنگ روسيه با عثماني و ايران، اين كشور را از فكر حمله به اتريش بازخواهد داشت و بر مبناي اين فكر كه از سوي رابرت ادير سفير انگليس در استانبول مطرح ميشد، جونز در سال 1224ق/1809م به عباسميرزا گفت كه در صورت ادامه جنگ ايران و روس، انگليس كمك هزينهاي شش ماهه به ايران پرداخت ميكند. اگر چه نه اين هزينهها پرداخت شد و نه كمك چنداني صورت گرفت.
زماني كه انگليسيها با روسيه عليه فرانسه متحد شدند (1227ق/1812م) درصدد تحميل صلح به ايران برآمدند. روسيه، به اوزلي متوسل شد و او ميرزاشفيع صدراعظم را با خود همراه ساخت و عليرغم ميل عباسميرزا، صلح برقرار شد. مذاكرات صلح در گلستان قراباغ، ميان نمايندگان ايران ـ ميرزاابوالحسنخان شيرازي، وزير دول خارجه و سرگوراوزلي وزيرمختار انگليس در ايران ـ و ژنرال رويشچوف نماينده روسيه آغاز شد. همانگونه كه پرسي سايكس گفته است، سرگوراوزلي «مساعي جميله» خود را به كار برد تا اين قرارداد بسته شود. اگرچه قرار بود ميرزابزرگ عيسيخان فراخاني قائممقام از سوي ايران در مذاكرات شركت كند، ولي هم به دليل سعي اوزلي در جايگزين كردن ميرزاابوالحسنخان شيرازي معروف به ايلچي (هواخواه و تابع سياستهاي انگليس) به جاي ميرزابزرگ و هم به دليل مذاكرات بينتيجه قبلي با روسها كه طي آن هيچگاه ميرزابزرگ در موضع ضعف قرار نميگرفت و از مصالح و منافع ايران چشم نميپوشيد و شايد عدم تمايل روسها به مذاكره با او، در نهايت ميزراابوالحسن ايلچي و سرگوراوزلي به عنوان نمايندگان ايران در مذاكرات شركت كردند.
پس از معاهده صلح گلستان نيز حتي مانع از اصرار ايران براي بازپسگيري سرزمينهاي اشغالي شدند، به اين بهانه كه روسيه به دليل شكست دادن ناپلئون، مغررو شده است و صلاح نيست كه ايران اصرار كند. هر چند كه در آن اوضاع، موقعيت ايران بدتر از آنكه بود، نميشد. چرا كه به هر حال انگليس با در نظر گرفتن منافع خود نيز، اجازه پيشرفت بيشتر در ايران را به روسها نميداد و روسها نيز خود را در آن وهله داراي موقعيت مناسب براي پيشروي نميديدند.
زماني كه قرار شد پيماننامه گلستان را كه به امضاي شاه ايران رسيده بود، براي تأييد و امضاي تزار به روسيه ببرند، اوزلي پس از گذاشتن جيمز موريه به نيابت خود در ايران و بدون همراهي با ميرزاابوالحسنخان ايلچي و زودتر از او به سوي پترزبورگ رفت. در حالي كه به عنوان يكي از نمايندگان ايران در بستن قرارداد موظف بود ميرزاابوالحسنخان ايلچي را در بردن عهدنامه به پترزبورگ همراهي كند. اگرچه در حقايقالاخبار ناصري ذكر شده كه اين دو «به اتفاق» روانه روسيه شدند ، ولي منابع ديگر، از عدم همراهي اين دو سخن گفتهاند.
در جريان دوره دوم جنگهاي ايران و روس كه به شكست دوباره ايران و پيماننامه تركمانچاي انجاميد، نيز دست پيدا و پنهان انگليس ديده ميشود. از طرف ايران مكنيل انگليسي، پزشك همراه مكدونالد، سفيرمختار انگليس در ايران و منوچهرخان ايشيك آقاسي و ميرزاابوالقاسم قائممقام فراهاني و ميرزاابوالحسنخان شيرازي و اللهيارخان آصفالدوله و نايبالسلطنه حضور داشتند و از سوي روسها پاسكويچ و همراهان روسياش.
از مهمترين شرايط پيماننامه، الحاق ايروان و نخجوان و اردوباد و طالش و موغان به روسيه و قرار دادن ارس به عنوان سرحد دو كشور روسيه و ايران بود. در اين بين، شاه از پرداخت همه غرامت سر باز زد و پرداخت بخشي از غرامت را به عهده وليعهد گذاشت. نايبالسلطنه كه پول كافي نداشت، به ناچار پيشنهاد انگليسيها را پذيرفت، كه در ازاي پرداخت دويست هزار تومان كمك مالي به ايران، بند 3 و 4 قرارداد مبتني بر كمك ساليانه انگليس به ايران، حذف شود.
دولت بريتانيا، هم به دليل حفاظت از هندوستان و هم به دليل يافتن منابع تازهتر براي اقتصاد استعماريش و هم به دليل حفظ موازنه قدرت در اروپا، هرگز ايران را به حال خود رها نميكرد. كمپل يكي از مشاورين جان مالكوم درباره پيوندهاي اقتصادي هند و انگليس و ايران مينويسد؛ بسياري از كالاهاي اروپايي و يا هندي در ايران پيشفروش ميشوند. مسلم است كه چنين بازاري را هرگز از دست نميدادند. اوزلي در نامهاي به تاريخ 1229ق/25 اكتبر 1814 به لرد كاسلري مينويسد:
باور صادقانه من آن است اكنون كه صرفاً ايمني سرزمينهاي [تحت اشغال انگليس] در هندوستان مورد توجه است، برگزيدن سياست واگذاري ايران در ناتواني وحشيگري كنونياش از دنبال كردن برنامهاي ناسازگار با اين سياست بهتر است.