نگاهی به بخش فارسی بی بی سی

نگاهی به بخش فارسی بی بی سی

بررسي سابقه و عملكرد سرويس جهاني بي.بي.سي و بخش فارسي آن نيازمند توجه به مفهوم و اهداف برنامه‌هاي درازمدت ديپلماسي عمومي (Public Diplomacy) دولت بريتانيا در ايران و خاورميانه است. تاكنون چند گزارش كوتاه و بلند، بيش و كم ارزشمند درباره بخش فارسي سرويس جهاني بي.بي.سي منتشر شده كه اغلب آنها را همكاران سابق يا كنوني اين مؤسسه نوشته است.  اين مقاله گزارشي كوتاه از تحقيقي مفصل‌تر است كه درباره ديپلماسي عمومي بريتانيا در ايران با مطالعه موردي سرويس جهاني بي‌.بي.سي و رويكرد بخش فارسي آن در قبال ايران در دست تهيه است.
پيش از هر چيز بايد متذكر شد كه در دسترس نبودن آرشيو سرويس جهاني بي.بي.سي در لندن براي عموم كه در اقدامي غيرمعمول بسياري از اسناد آن به آرشيو ملي بريتانيا انتقال نيافته موجب آن شده است كه بسياري از پرونده‌هاي موجود درباره بي.بي.سي در آرشيوهاي عمومي مختلف در بريتانيا همچنان در معاق بوده و در اختيار محققان قرار نگيرد. از اين روي مطالعه كارنامه سرويس جهاني بي.بي.سي براي پژوهشگران مستقل با دشواري بسيار همراه است، بويژه آنكه فقر تاريخ شفاهي و عدم ثبت و ضبط خاطرات در بين ايرانيان و بريتانياييهاي مطلع و مرتبط با بي.بي.سي فارسي، خود مانعي ديگر است.

ديپلماسي عمومي
«ديپلماسي عمومي» (به تعبير ديگر، ديپلماسي مردمي و يا به تعبير حسام‌الدين آشنا، ديپلماسي مردم محور )، در مقابل ديپلماسي استاندارد يا مرسوم مطرح مي‌شود و اصطلاحي است كه از اواسط دهه 1960 ميلادي و در هنگامه جنگ سرد در امريكا و ديگر كشورهاي بلوك غرب مطرح شد. مفهوم كلي ديپلماسي عمومي، برقراري روابط حسنه دولتها با ملتها به جاي روابط بين دولتها و در جهت فتح قلوب و اذهان عمومي همه يا بخشهاي گزيده شده‌اي از مردم كشورهاي هدف از طريق سياستهاي فرهنگي و اجتماعي است.
تعريف رسمي پايگاه رسمي اينترنتي وزارت امور خارجه و مشترك‌المنافع بريتانيا از ديپلماسي عمومي، «دستيابي به اهداف سياسي از طريق كار با عموم مردم در كشورهاي خارجي» است.  تعريف رسمي جديدتر از ديپلماسي عمومي بريتانيا اين گونه است: ‌«كارگر براي رسيدن به اهداف نفوذ مثبت در ديدگاه‌هاي افراد و سازمانهاي خارجي نسبت به بريتانيا و همكاري آنها با بريتانيا».
تاريخ‌نويسي مرسوم و كلاسيك معاصر، دولت امريكا  و «آژانس اطلاعات ايالات متحده» را بنيان‌گزار ديپلماسي عمومي در جهان مي‌داند.  اين سياست امريكا در ايران نيز كاركردي به نسبت جدي و درازمدت دارد كه با وجود اهميت بسيار، از حوصله و محدوده بحث اين نوشته مختصر خارج است.

حكومت بريتانيا و سابقه كار بر روي افكار عمومي در ايران
اگرچه مبحث ديپلماسي عمومي به مفهوم رسمي غربي آن در ايران امري جديد و باسابقه‌اي حداكثر چهل ساله است، ولي سياستهاي مشابه آن توسط مقامات بريتانيا در ايران از ابتداي قرن نوزدهم با آغاز جدي و بي‌وقفه مناسبات ديپلماتيك دو كشور شروع شد و به خصوص از نيمه آن سده با استقرار دواير مختلف ديپلماتيك بريتانيا در شهرهاي مختلف ايران گسترش يافت.
به طور كلي بيشترين حجم ارتباطات غيرمتعارف مأموران بريتانيايي در عصر ما قبل ديپلماسي عمومي لندن در ايران، در فاصله نيمه قرن نوزدهم تا نيمه قرن بيستم، يعني از زمان فعال شدن ديپلماسي بريتانيا در منطقه كودتاي 28 مرداد 1332 و تقسيم تدريجي نفوذ بريتانيا در ايران با امريكا بوده است. در اين دوره كه حدود يك سده به طول انجاميد، در تهران و ديگر ولاياتي كه ديپلمات‌هاي بريتانيايي در آن مستقر بوده يا رفت و آمد داشتند با مردم عادي و شخصيتهاي غيردولتي مراوده و ارتباط مداوم داشتند.
اين مراودات عمدتاً در دو محور جداگانه ولي هماهنگ با يكديگر صورت مي‌گرفت: از يك سو در تهران از طريق «دبير شرقي» يا «كنسول شرقي» سفارت (Oriental Secretary) يا (Oriental Counsellor)  و همكارانش كه مأمور تماس با افراد مختلف حايز اهميت در ايران و بويژه پايتخت بودند و از سوي ديگر در ولايات از طريق كنسولها، كنسوليارها و مأموران داخلي آنان. در ولايات، ارتباط مأموران محلي بريتانيا با ايرانيان گسترده‌تر بود. از طريق انبوه مكاتبات متقابل موجود به زبانهاي فارسي و انگليس بين اتباع ايراني و ديپلماتهاي بريتانيايي مي‌توان به روابط گسترده اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و حتي شخصي آنان در دوره‌اي طولاني دست كم صدساله پي برد.
اين مكاتبات شامل مواردي چون خبرچيني، تقاضاي حل و فصل مشكلات از راههاي غيرعادي، شكايت از مسئولان و چهره‌هاي صاحب‌نفوذ داخلي و خلاصه تقاضاي باز كردن گروه‌هاي ناگشوده به دست مأموران بريتانيايي و همكاران محلي ايراني آنان است. باور كلي در سده‌هاي نوزده و بيست اين بود كه كنسولها يا دبيران شرقي سفارت بريتانيا در ايران از اقتدار و نفوذ بسياري در بين ايرانيان برخوردار بودند و معمولاً مستقيم يا غيرمستقيم با دواير نظامي و امنيتي كشور خود ارتباط داشتند.
مشهورترين مورد آن، «آلن چارلز ترات» است كه در سالهاي اوليه پس از شهريور 1320 نخست در ولايات جنوبي و مركزي ايران به عنوان كنسول سپس در تهران به عنوان دبير شرقي كار كرد و سر ريدر بولارد، سفير پيشين لندن در تهران، در خاطرات خود از وي به عنوان يكي از عناصر مهم ديپلماسي بريتانيا در ايران ياد كرده است.
بعدها نيز ديگر مقامات امنيتي ـ ديپلماتيك بريتانيا در ايران راه ترات را ادامه دادند كه از ميان شناخته‌شده‌ترين آنها در سالهاي 1329 تا 1332 مي‌‌توان به «رابين (رابرت چارلز) زينر» (1974ـ1913) شرق‌شناس مشهور بعدي در مؤسسه شرقي دانشگاه آكسفورد  و «سام فال»  نظامي پيشين و ديپلمات ارشد بعدي در كشورهاي شمال اروپا ياد كرد.
يكي از مهم‌ترين موارد ارتباط مقامات ديپلماتيك بريتانيا با ايرانيان در تهران و برخي ديگر از شهرها را مي‌توان در ماجراي بست‌نشيني در باغ تابستاني سفارت آن كشور در قلهك در تابستان 1285 ديد كه عملاً براي مدتي چه از طريق بست‌نشيني مردم و چه از طريق انتقال تلگرافها، مقامات محلي ديپلماتيك بريتانيا براي مدتي واسطه انتقال پيام مشروطه‌خواهان ايراني به ديگران شدند.
از اين نظر و با توجه به دامنه فعاليتهاي متعارف و نامتعارف ديپلماتهاي محلي بريتانيا در ايران، شايد بتوان لندن را پيشگام ديپلماسي عمومي دولتهاي سلطه‌جوي خارجي در تاريخ ايران چه بسا ديگر كشورهاي خاورميانه حتي پيش از رايج شدن اصطلاح و سياستي مشخص با اين نام دانست.

ابزارهاي كنوني ديپلماسي عمومي بريتانيا
شيوه‌هاي اجرايي ديپلماسي عمومي بريتانيا در ايران و ديگر كشورها در سالهاي قبل از جنگ جهاني دوم، در طول دهه‌هاي اخير دستخوش تغيير و تحولات بسياري شده و از راه‌هاي مختلفي اعمال گرديده است. در سال 2004 وزراي امور خارجه و دارايي بريتانيا به طور مشترك كميسيوني به رياست لرد «پاتريك كارتر»  را مأمور بررسي و بازنگري اساسي در سياستهاي ديپلماسي عمومي آن كشور كرد. نتيجه و خلاصه آشكار اين تحقيق كه در سال 2005 منتشر شد، در عمل در سالهاي اخير به راهنمايي اجرايي و شيوه‌نامه ديپلماسي عمومي نوين بريتانيا در قرن بيست و يكم تبديل شده است.
در واقع سياستگران و سياست‌گزاران بريتانيايي پس از چند دهه دريافته بودند كه بدون بازنگري اساسي در برنامه‌هاي سنتي مرسوم ديپلماسي عمومي خود قادر به رقابت با ديگر قدرتهاي حاضر اين صحنه در جهان امروز نخواهند بود. از زمان تدوين و انتشار گزارش لرد كارتر، بخش ديپلماسي عمومي در كميسيون سياست خارجي پارلمان بريتانيا نيز فعال و به طرز قابل ملاحظه‌اي بيشتر از گذشته موجب تعامل قانون‌گزاران آن كشور با سرويس جهاني بي.بي.سي و بريتيش كانسل و مسئولان آن مؤسسات در جهت دگرديسي و پوست‌اندازي آن دو نهاد سنتي و رسمي شده است.
وزارت امور خارجه بريتانيا محورهاي اساسي كنوني ديپلماسي عمومي اين كشور را چنين اعلام كرده است: يك) سرويس جهاني بي.بي.سي ، دو) بريتيش كانسل (شوراي فرهنگي بريتانيا) ، سه) شبكه خبري ماهواره‌اي «بي.اس.ان» (بريتيش ساتلايت نيوز)  و چهار) سازمان نمايشگاههاي فرهنگي و تجاري بين‌المللي بريتانيا.  بديهي است كه در اين مختصر مجال بررسي همه اين موارد وجود ندارد و تنها اندكي به سرويس جهاني بي.بي.سي و بيشتر به بخش فارسي آن پرداخته خواهد شد.

سرويس جهاني بي.بي.سي
چند ماه پس از پايان يافتن جنگ جهاني اول، اولين سرويس عمومي بي‌سيم به نام راديو در مارس 1919 در بريتانيا آغاز به كار كرد، ولي مسئولان آن كشور تا اواخر سال 1932 به تأسيس راديويي بين‌المللي احساس نياز نكردند. بخش بين‌المللي بي.بي.سي در دسامبر 1932 با عنوان «سرويس امپراتوري بي.بي.سي» (BBC Empire Service) فقط به زبان انگليسي و عمدتاً براي جذب مخاطبان انگليسي زبان در خارج از مرزهاي آن كشور آغاز به كار كرد. نامي پر ابهت و پرمعنا در عصر استعمار و امپرياليسم كه طبعاً امروزه مسئولان اين شبكه ترجيح مي‌دهند تا آن را به فراموشي كامل بسپارند و نام جديد «سرويس جهاني بي.بي.سي» را از سال 1988 جاي‌گزين آن كرده‌اند.
سايت رسمي اينترنتي بي.بي.سي در تشريح اين نام قديمي چنين توجيه مي‌كند كه اين نام نه براي پيشبرد اهداف امپرياليستي كه براي «متحد كردن مردم انگليسي‌زبان كشوري كه در آن زمان امپراتوري بريتانيا ناميده مي‌شد» انتخاب شده بود.  اين سرويس در فاصله چند سال به خصوص به دليل شرايط نزديك به آغاز جنگ جهاني دوم و نياز به تبليغات و تأثيرگذاري بر مردم كشورهاي متخاصم، دايره فعاليت خود را از زبان انگليسي به ديگر زبانها گسترش داد. در سال 1938 و چند ماه قبل از آغاز جنگ جهاني دوم بخشهاي عربي و اسپانيايي بي.بي.سي جهاني آغاز به كار كرد.
از ابتداي تأسيس سرويس جهاني و بخش فارسي آن تاكنون، اين شبكه در بين مخاطبان خود در ايران و ديگر كشورهاي فارسي زبان با دو تلقي متفاوت و حتي متنافر مواجه بوده است: يكي به عنوان رسانه‌اي وابسته و پيوسته به وزارت امور خارجه بريتانيا يا يك امكان جهاني براي گسترش جريان آزاد رسانه‌اي. اين  تقابل به خوبي در تاريخ رسمي بي.بي.سي به قلم «اندرو واكر» مشاهده مي‌شود. وي در حالي كه از قول مقامات دولت برمه اين شبكه را «آسماني پر از دروغ» ذكر مي‌كند، خود در واكنش به اين اتهام، سرويس جهاني و به تبع آن، كتاب خود را «يك آسمان پر از آزادي» نام مي‌نهد.
در واقع از همان ابتداي تأسيس در منشورها و اساسنامه‌هاي مختلف سرويس جهاني، مسئولان ارشد اجرايي بريتانيا از جمله در دستورالعمل مصوب «كلمنت اتلي» وزير وقت از حزب كارگر در سال 1946، ضمن تأييد بر ضرورت توجه اين رسانه به پيروي از سياستهاي امپراتوري و منافع ملي آن كشور، بايد در انجام كار خود مستقل باشند.  تجربه تاريخي در كشورهاي مختف نشان داده است كه در صورت بروز اختلاف بين اين دو شعار يعني التزام به منافع ملي بريتانيا و استقلال عمل، مسئولان سرويس جهان بي.بي.سي ترديدي در پيشبرد مورد اول به خود راه نخواهند داد.
اين استقلال عمل در امور روزمره را درباره شبكه‌هاي داخلي بي.بي.سي تا حدي مي‌توان پذيرفت، زيرا بودجه هنگفت اين شبكه‌ها از ماليات مستقيم و ساليانه مردم با نام «لايسنس في/ ماليات تلويزيون» تأمين مي‌شود ، ولي بودجه سرويس جهاني مستقيماً از سوي وزارت امور خارجه آن كشور تأمين و بخش جهاني رسماً‌ از نظر اداري زيرمجموعه و تحت دستگاه ديپلماسي لندن محسوب مي‌شود و سياستهاي كلان آن مرتباً به شكل مستقيم يا غيرمستقيم زيرنظر مسئولان دولتي يا نمايندگان آنان قرار دارد. مسئولان بي.بي.سي در شرايطي اصرار بر استقلال سرويس جهاني خود دارند كه براي تصويب و اجراي برنامه‌هاي مختلف خود نيازمند ارائه طرحهاي خود به مسئولان قانون‌گذاري و اجرايي بررسي و تأييد مستقيم پارلمان از طريق بخش ديپلماسي عمومي كميسيون خارجي و وزارت امور خارجه آن كشور هستند.
گزارش مجلس اعيان بريتانيا در بررسي منشور پيشنهادي سرويس جهاني در دوره پارلماني سالهاي 2005ـ 2006 چنين آمده است: «از زمان تأسيس سرويس جهاني بي.بي.سي، استقلال آن اساس توفيق آن بوده است. با اين همه به دليل آنكه وزارت امور خارجه و مشترك‌المنافع اداره تأمين‌كننده مالي سرويس جهاني است، روابط رسمي بين آن [سرويس جهاني بي.بي.سي] و دولت علياحضرت ملكه وجود دارد. توافق رسانه‌اي  بين بي.بي.سي و وزارت امور خارجه تعيين‌كننده اهداف راهبردي سرويس جهاني بي.بي.سي است. اين [توافق] سرويس جهاني بي.بي.سي را متعهد مي‌سازد كه برنامه‌هاي توليد و پخش شده و اولويتهاي رسانه‌اي خود را بر اساس قراردادش با وزارت امور خارجه تنظيم كند. همچنين وزارت امور خارجه نقش تصميم‌گيرنده‌اي درباره شيوه كاركرد سرويس جهاني بي.بي.سي خواهد داشت...»
اين تعامل از آن زمان تاكنون با تغيير و تحولات جزيي ادامه داشته است و همواره بخش مشخصي در وزارت امور خارجه بر سياستهاي ميان‌مدت و درازمدت بي.بي.سي جهاني نظارت داشته و دارد. براي نمونه «سرنيكلاس برينگتون» ديپلمات شرق‌شناس سالخورده بريتانيايي، خود سالها در اوايل و اواسط خدمتش، نماينده ناظر و رابط وزارت امور خارجه با سرويس جهاني بوده كه جزييات اين تعامل در اسناد موجود در آرشيو ملي بريتانيا و آ‌رشيو سرويس جهاني و نيز خاطراتش قابل پي‌گيري است.
نكته قابل توجه ديگر در نقد و بررسي سرويس جهاني بي.بي.سي اينكه حتي اگر، به فرض، آزادي و استقلال عمل مسئولان و كاركنان اين شبكه از وزارت امور خارجه بريتانيا جدي انگاشته شود، باز هم بر اساس تجربه و اطلاعات موجود مي‌توان گفت كه تأسيس كل اين شبكه و بخشهاي متعدد و مربوط به زبانهاي گوناگون آن، دقيقاً بر اساس اهداف آشكار و نهان بين‌المللي و فرامنطقه‌اي وزارت امور خارجه بريتانيا مي‌باشد. اين قضيه بيشتر از هر قسمت ديگري درباره زمان تأسيس بخشهاي سه‌گانه فارسي (راديو، تلويزيون و آن لاين) صادق است كه به آن خواهيم پرداخت.

تأسيس بخش فارسي سرويس جهاني بي.بي.سي
بيشتر محققان، حتي مورخان رسمي و غيررسمي بي.بي.سي، ابايي از ذكر اين نكته ندارند كه تأسيس بخش فارسي راديو بي.بي.سي در اصل براي خنثي كردن فعاليتهاي تبليغاتي بخش فارسي راديو برلين در ميان مخاطبان ايراني نيز و تحت فشار قرار دادن رضاشاه پهلوي در پيروي از سياستهاي جنگي متفقين و در مرحله بعد توجيه اشغال نظامي ايران توسط نيروهاي نظامي بريتانيا و اتحاد جماهير شوروي صورت گرفت.
تأسيس بخش فارسي راديو بي.بي.سي تقريباً از ابتداي جنگ، موردنظر مقامات لندن بود. ظاهراً نخستين‌بار پيشنهاد و ضرورت اين امر از سوي بولارد در گزارش 29 دسامبر 1939 (سه ماه پس از آغاز جنگ) به لندن ارسال شد. اين پيشنهاد چهل روز بعد در نهم فوريه 1940 از سوي لندن تأييد و به بولارد ابلاغ شد كه وزارت امور خارجه و خزانه‌داري بودجه لازم براي تأسيس بخش فارسي را مهيا كرده‌اند.
پيش از تأسيس راديوي فارسي بي.بي.سي، از سوي سفارت بريتانيا در تهران و بويژه دوشيزه «آن كاترين لمبتون» (2008ـ1912)  وابسته مطبوعاتي سفارت در گزارشهاي خود به لندن مكرر از تداوم و افزايش نفوذ تبليغاتي آلمان نازي در ميان مقامات و مردم ايران هشدار داده و از ضرورت نوعي ابتكار عمل در ماشين تبليغات جنگي لندن از قبيل ترجمه اخبار و تفسيرهاي جنگي سخن گفته بود.
در 23 دسامبر 1940/2 دي 1319، پانزده ماه پس از آغاز جنگ جهاني دوم و در هنگامه برنامه‌ريزي متفقين براي حمله نظامي به ايران (هشت ماه قبل از سوم شهريور 1320 و اشغال ايران)، بخش فارسي راديو بي.بي.سي آغاز به كار كرد.  اين در حالي بود كه «ويكتور گلدنينگ» نخستين رئيس بخش فارسي با توصيه و نظارت مستقيم «راجر استيونس» رئيس وقت بخش شرقي وزارت امور خارجه بريتانيا و سفير بعدي آن كشور در تهران به سمت خود برگزيده شد.
بي.بي.سي با درس گرفتن از تجربه بهرام شاهرخ و ديگر همكاران ايراني وي در تأسيس بخش فارسي راديو برلين، بناي بخش تازه تأسيس فارسي را با كمك چند ايراني قرار داد كه از آن ميان دو نفر شاخص‌تر از بقيه بودند: حسن موقر باليوزي  و مجتبي مينوي . هم باليوزي و هم مينوي ديدگاهها و اغراض خاص ديني يا سياسي داشتند كه برخلاف ادعاي بي.بي.سي در بي‌طرفي رسانه‌اي، نوشته‌ها و توليدات راديويي آنان شبهه‌انگيز بود.
باليوزي، از چهره‌هاي سرشناس بهايي، پس از ادامه تحصيل در بريتانيا ازدواج كرد و ماندگار شد اما مينوي به دلايل سياسي و احتمالاً بر اثر سعايت و پاپوشهاي مرسوم در اواخر دوره سلطنت رضاشاه پهلوي قادر به بازگشت به ايران نبود. به قول فرزند مينوي، سعايت بدخواهان، سفر نه ماهه تحقيقاتي او را به اقامتي پانزده ساله در لندن تبديل كرد.
در واقع چه در مسئله دخالت وزارت امور خارجه در تعيين رئيس بخش فارسي و چه در گزينش مسئله رهبر بهايي سرشناس، بي.بي.سي نشان داد كه تا چه حد از ادعاي بي‌طرفي خود به دور بوده است. برخي از كاركنان اين شبكه معتقدند همه اين موارد استثنايي و محصول دوران خاص و تكرارنشدني جنگ جهاني دوم بود و نمي‌توان حكم قاعده بر آنها نهاد. ولي تجربه نشان داده است كه چه در مسئله تأثيرگذاري بهاييان در سياست‌گزاري بخش فارسي، چه در مورد جذب ناراضيان مستأصل سياسي ايراني و چه در مورد مداخلات وزارت امور خارجه بريتانيا با بازنگريها و فراز و فرودهايي، حكايت همچنان باقي است.
لازم به ذكر است كه بحث كنوني به جواز استفاده از ناراضيان سياسي در رسانه‌اي بين‌المللي و سمت‌گيري خاص سياسي و ايدئولوژيك آنان و يا رد و تأييد پيروي از آموزه‌هاي بهاييت مطلقاً ربط ندارد، بلكه مسئله مغاير بودن استفاده از افراد متعصب و با ديدگاه‌ها و پيش‌داوريهاي سياسي يا ديني با موازين ادعايي سرويس جهاني مبني بر رعايت بي‌طرفي در اخبار و گزارشهاي خود و لزوم استفاده از برنامه‌سازان بي‌غرض و پيش‌فرضهاي شخصي است كه به آن اشاره خواهد شد.
مسئله جذب و گزينش مينوي به عنوان اديبي آشنا به تحولات جاري روز كشور هدف تبليغات، براي تأسيس بخش فارسي بي.بي.سي و به خصوص شروع به كار اوليه آن تا بدانجا مهم و سرنوشت‌ساز بود كه در گزارشي محرمانه درباره اين گزينش چنين ثبت شد: «اكنون براي راه‌اندازي بخش فارسي آماده‌ايم.»
مينوي، تنها اديب ناراضي ايراني مقيم لندن در زمان جنگ نبود كه در اوايل كار بخش فارسي به استخدام راديوي بي.بي.سي درآمد، بلكه ديگراني چون مسعود فرزاد  و مجدالدين ميرفخرايي (گلچين گيلاني)  نيز با مينوي همكاري مي‌‌كردند. از اين ميان مينوي و فرزاد در سالهاي آغازين جنبش ملي شدن صنعت نفت از بي.بي.سي جدا شدند و به راه‌هاي جداگانه‌اي رفتند. مينوي به تهران بازگشت و به استخدام دانشگاه درآمد، فرزاد به اقامت خود در لندن و پي‌گيري كارهاي ادبي و پژوهشي خود و بعدها كارمندي محلي و رايزني فرهنگي سفارت ايران پرداخت  و ميرفخرايي نيز به عنوان مترجم، كارمند محلي و مشاور پزشكي به استخدام همان سفارتخانه درآمد.
يكي از نكات قابل‌‌توجه در تاريخ بخش فارسي بي.بي.سي كه نگارنده طي سالهاي اخير در موارد بسياري با آن مواجه بوده و يا دريافته اين است كه اغلب محققان و نويسندگان ايراني كه در بخشي از زندگي خود به هر دليل، سياسي يا اقتصادي، با نام يا بدون نام، تن به همكاري تمام وقت با بي.بي.سي داده‌اند علاقه‌اي به ذكر اين نكته در كارنامه، خاطرات و بيوگرافي خود نداشته و يا از آن با افتخار و به نيكي ياد نكرده‌اند.
اگرچه اين دسته از نويسندگان و نخبگان ايراني كه در برهه‌هايي از زندگي خود با بخش فارسي بي.بي.سي همكاري داشته‌اند اغلب تأثير بسزا و انكارنشدني در افزايش سطح كيفي و ارائه برنامه داشته‌اند، ولي كمتر اثري از آنان در تأثيرگذاريهاي كلان، ميان‌مدت و يا درازمدت آن شبكه يافت مي‌شود. به گفته يكي از همين دست افراد در مصاحبه با نگارنده، «با سوءاستفاده از استيصال مالي و سياسي و بعضاً مشكلات مهاجرتي، برخلاف شعارهاي بي.بي.سي از تواناييهاي آنان استفاده ابزاري شده است.»
بر عكس، برخي كساني كه برخلاف ديگران، به طور كامل جذب بدنه اصلي اداري و اجرايي دايمي بي.بي.سي نشده بودند در مواردي زير ذره‌بين مقامات سياسي و امنيتي بريتانيا قرار داشتند كه نمونه دقيق و طولاني آن را مي‌توان در ماجراي دوازده سال تعقيب و عمليات پنهاني سازمان «MI5» ـ سازمان امنيت داخلي بريتانيا ـ و پرونده‌سازي عليه مسعود فرزاد (از ابتداي 1943 تا پايان 1954) مي‌‌توان يافت. در مورد او گمان مي‌رفت كه با برادرش هومان (همايون) فرزاد  مترجم و همكار چتربازهاي آلمان هيتلري در ايران در جنگ جهاني دوم، همكاري مي‌كرد.
يكي از مواردي كه چه مسئولان سرويس جهاني بي.بي.سي و چه گزارشگران تاريخ بخش فارسي آن، خواسته يا ناخواسته، از كنار آن گذشتند و يا آن را بسيار كم‌رنگ نشان داده‌اند، حضور و تأثير انكارنشدني حسن موقر باليوزي (1980ـ1908) و ديگر بهاييان در يك دوره طولاني در سطوح جدي و سياست‌گزاري اين رسانه است.
باليوزي نخستين كسي بود كه در ابتداي تأسيس بي.بي.سي فارسي از آن راديو براي مخاطبان سخن گفت.  وي از اعضاي خاندان افنان و از اقوام نزديك ميرزاعلي محمدباب و فرزند محمدعلي (محمود) موقرالدوله باليوزي، حاكم پيشين بوشهر و وزير فوايد عامه و تجارت در كابينه كودتاي سيدضياءالدين طباطبايي در اواخر 1299 و اوايل 1300 شمسي بود.  باليوزي در شرايطي به استخدام بي.بي.سي درآمد كه چند ماه قبل از آن به عضويت مجمع ملي بهاييان موسوم به رضوان درآمده بود.
باليوزي در 1956، چند سال بعد از تأسيس بخش فارسي، در سال 1956 به عنوان نزديك‌ترين مشاوران شوقي افندي رباني آخرين رهبر شناخته شده بهاييان جهان با عنوان يكي از «ايادي امرالله» به عضويت بالاترين شوراي اداري و ديني بهاييت (تقريباً معادل كاردينال ارشد در مذهب كاتوليك) درآمد. باليوزي علاوه بر نگارش حدود ده اثر با موضوع تاريخ و تبليغ بهاييت، سالها رئيس «محفل ملي معنوي بهاييان» جزاير بريتانيا، به منزله رياست كل اداري و اجرايي بهاييان بريتانيا بود.  وي در طول حدود دو دهه كار در بي.بي.سي فارسي عملاً به يكي از افراد كليدي و به شدت تأثيرگذار اين شبكه تبديل شد.
باليوزي در اين مدت با همه قوا به مسئوليتهاي رسانه‌اي و نيز به امورات ديني خود اشتغال داشت تا از اين طريق نشان دهد كه مسئولان بي.بي.سي دست كم در بخش فارسي، چندان نگران عمل به منشور نيستند كه بر خود ضرورت حفظ بي‌طرفي و خودداري دبيران، تهيه‌كنندگان و كاركنان در زمينه سياسي و ديني تصريح و تأكيد داشت.
حضور چشمگير بهاييان در سطوح مختلف سرويس جهاني بي.بي.سي از مديريتهاي كلان آن شبكه به پايين، ضمن تأثيرگذاريهاي نامحسوس پنهان خود در لايه‌هاي زيرين اين شبكه، گاه نمودهاي آشكاري نيز داشته كه از آن ميان مي‌توان به مصاحبه كاملاً تبليغاتي و فرمايشي با «مري مكسول» (ملقب به روحيه خانم) بيوه شوقي افندي، رهبر سابق بهاييان، در تاريخ 18 اگوست 1981 اشاره كرد.
در بي.بي.سي تهيه رپرتاژ، يا آگهي‌هاي تبليغاتي گزارش‌گونه سابقه‌اي طولاني دارد و به سالهاي دور محدود نمي‌شود. انتشار اخبار و گزارشهاي متعدد در موضوع بهاييان، نشان‌دهنده تداوم اين سياست و استفاده از كارت بهاييت عليه ايران است. در اين باره براي نمونه مي‌توان به مجموعه گزارشهاي متعدد، جانبدارانه و آگهي‌گونه خبرنگاران اعزامي بخش فارسي بي.بي.سي به اسرائيل درباره مركز مختلف بهايي در عكا و ديگر سرزمينهاي فلسطيني اشاره كرد. در اين گزارش، حكومت ايران به بهايي‌ستيزي و يهودي‌ستيزي متهم شده است.
با بررسي موضوعات، عناوين و محتواي اين قبيل نوشته‌ها تعجب نخواهيم كرد اگر بدانيم كه همه گزارشگران اعزامي و ارسال‌كنندگان اين قبيل آگهي‌هاي گزارش‌گونه از عكا و ديگر شهرهاي آن خطه، به سرعت راه ترقي را در بي.بي.سي پيموده‌اند. همه آنها نه تنها در تغيير و تحولات اخير اين شبكه ارتقاي رتبه يافته‌اند بلكه از هم‌ا‌كنون براي ايشان جايگاه بالايي در تلويزيون فارسي آن در نظر گرفته شده است.
در هر حال بي.بي.سي فارسي از ابتداي تأسيس خود تا پايان تابستان 1320 كارزار تبليغاتي بي‌وقفه‌اي را در سه جبهه صورت مي‌داد: بدبين كردن ايرانيان نسبت به آلمان هيتلري و متحدانش، ايجاد بدبيني درباره رضاشاه به عنوان همكار آلمان  و در نهايت آماده‌سازي اذهان عمومي براي اشغال ايران  و توجيه راهبردي آن . براي رسيدن به اين اهداف، يك كارمند سابق شركت نفت انگليس و ايران به نام «لورنس پاول الول ساتن» (1984ـ1912) به عنوان مشاور و ناظر ارشد به استخدام راديو بي.بي.سي فارسي درآمد.  الول ساتن در سالهاي واپسين جنگ و پس از لمبتون، وابسته مطبوعاتي و تبليغاتي سفارت كشورش در تهران شد. سپس همانند لمبتون به كرسي استادي تاريخ و زبان فارسي (البته در دانشگاه ادينبورو اسكاتلند) دست يافت.
هنگامه جنگ جهاني دوم صحنه پيكار خاموش وزارت امور خارجه و مسئولان ارشد بي.بي.سي با برخي از كاركنان بخش فارسي براي انتشار مطالب تبليغاتي و فرمايشي ديكته شده از سوي وزارت امور خارجه بود. اين مسئله در ابتدا اين‌گونه حل شد كه مطالب ارسالي به عنوان خبرنگار به ظاهر مستقل تهيه شود. اختلاف‌نظر اين‌گونه خاتمه يافت: «بي.بي.سي پذيرفت كه دولت انگلستان به لحاظ قانوني مي‌تواند با پذيرش كامل و علني مسئوليت پخش هر چيزي را از بي.بي.سي فارسي بخواهد.»
در شرايطي كه نويسندگان حامي استقلال رأي بخش فارسي بي.بي.سي از پيروزي استقلال‌رأي كاركنان آن رسانه بر وزارت امور خارجه بريتانيا در مسئله دخالت در محتواي برنامه‌ها سخن گفته‌اند، عباس دهقان كه از نسل نخستين گزارشگران بخش فارسي بي.بي.سي است، به صراحت درباره موضوع استقلال رأي آن رسانه چنين گفته است: «ما دقيقاً آنچه كه به ما داده مي‌شد مي‌خوانديم. ما مجاز به هيچ تغييري نبوديم. دو نفر انگليسي بودند كه به آنچه كه ما پخش مي‌كرديم نظارت مي‌كردند. آنها به زبان فارسي صحبت مي‌كردند و به دقت گوش مي‌كردند.»
سالهاي 1320 تا 1328 دوره پاگيرشدن بي.بي.سي فارسي در بين ايرانيان بود. در اين دوره مقامات وزارت امور خارجه بريتانيا تصميم گرفتند نفوذ خود بر سرويس جهاني و بخش فارسي را به شكل غيرمستقيم و نامحسوس اعمال كنند. با اين همه، با آغاز جنبش ملي شدن صنعت نفت در ايران، بي.بي.سي بار ديگر «استثنائاً» و بر اساس ‌«مصالح ملي بريتانيا»، آشكارا با سياستهاي تأمين‌كننده مالي خود همراه شد: نخست با تهيه گزارشها و تفسيرهايي در ارائه تصويري مثبت از كارنامه شركت نفت انگليس و ايران،  سپس با همگامي كامل با دولت لندن در مقابله با ملي شدن صنعت نفت و پايدار ماندن اين سياست و در آخر با هم‌دستي كامل با طرح سرنگوني مصدق در 28 مرداد 1332.
به دنبال روي كار آمدن دولت دكتر محمد مصدق در خرداد 1330 و با بالاگرفتن تدريجي مناقشه بين تهران و لندن و طرح احتمال وارد كردن ناوهاي جنگي بريتانيا به آبهاي ايران و اشغال مراكز نفتي، مسئولان وزارت امور خارجه بريتانيا به بخش فارسي دستور دادند تا به برنامه‌هاي روزانه خود نيم‌ساعت بيفزايد. اين افزايش برنامه بي.بي.سي فارسي در 15 دقيقه عملي شد، ولي پس از مدتي با از ميان رفتن گزينه نظامي بريتانيا عليه ايران متوقف گشت.
اين‌گونه بود كه حتي الول ساتن، كه خود روزگاري در ابتداي راه همكار مهم بخش فارسي بي.بي.سي بود، در كتاب كلاسيك خود درباره نفت ايران مي‌نويسد: «از لندن، جايي كه بي.بي.سي با دو برابر كردن برنامه‌هاي خود به زبان فارسي دردسر‌آفرين شده بود، به ايرانيان گفته مي‌شد كه اگر شرايط شركت نفت انگليس و ايران پذيرفته نشود، كاركنان انگليسي صنعت نفت ايران را ترك خواهند كرد.»
اصرار مسئولان وزارت امور خارجه و سرويس جهاني به پخش برنامه‌هاي تبليغي عليه ملي شدن صنعت نفت در ايران و حكومت مصدق تا آنجا پيش رفت كه تهيه‌كنندگان و كاركنان فارسي اين شبكه به عنوان اعتراض به اين سياست، براي مدتي دست از كار كشيدند.
پرده آخر نمايش همگامي بي.بي.سي فارسي با دولت بريتانيا عليه ملي شدن صنعت  نفت در ايران، همكاري مستقيم اين شبكه در كودتاي 28 مرداد 1332 و سرنگوني حكومت مصدق بود. شبكه چهار راديو بي.بي.سي در روز 22 آگوست 2005 برنامه‌اي از سري برنامه‌هاي موسوم به «داكيومنت/سند» با عنوان «يك كودتاي خيلي بريتانيايي» پخش كرد. در اين برنامه كه توسط مايك تامپسون مجري و برنامه‌ساز مشهور اين شبكه توليد شده بود، اعلام گشت كه گوينده بي.بي.سي با اعلام جمله «اكنون ساعت دقيقاً 12 نيمه شب است» به جاي جمله هميشگي «اكنون ساعت 12 نيمه شب است» پيامي رمزي به شاه و همراهانش براي اطمينان بخشيدن به آنان و نشان دادن آمادگي لندن براي عمليات كودتا داد.
بي‌جهت نبود كه در گزارش تهيه شده از سوي بي.بي.سي براي بخش ديپلماسي عمومي كميسيون روابط خارجي پارلمان بريتانيا در تبيين برنامه‌هاي كنوني و آينده آن شبكه براي ايرانيان چنين ذكر شده است: «بسياري در ايران بي.بي.سي را ابزاري براي مداخله امپراتوري بريتانيا... [مي‌دانند و] بسياري از ملي‌گرايان گزارشهاي بي.بي.سي را براي ايفاي نقشي كليدي در طرفداري از شاه و مخالفت با مصدق مورد انتقاد قرار مي‌دهند.»
بي‌جهت نبود كه در گزارش تهيه شده از سوي بي.بي.سي براي بخش ديپلماسي عمومي كميسيون روابط خارجي پارلمان بريتانيا در تبيين برنامه‌هاي كنوني و آينده آن شبكه براي ايرانيان چنين ذكر شده است: «بسياري در ايران بي.بي.سي را ابزاري براي مداخله امپراتوري بريتانيا... بسياري از ملي‌گرايان گزارشهاي بي.بي.سي را براي ايفاي نقشي كليدي در طرفداري از شاه و مخالفت با مصدق مورد انتقاد قرار مي‌دهند.»
در دو دهه فاصله سالهاي 1332 تا 1352 (1953 تا 1973) بي.بي.سي روابط نسبتاً مناسبي با ايران داشت. شاه به مرور بر قدرت خود مي‌افزود و بريتانيا نيز با پذيرفتن جايگاه دوم در صحنه سياسي ايران مي‌كوشيد تا در جايگاه مبادلات نظامي و اقتصادي به رتبه نخست و بالاتر از دوست و رقيب خود امريكا دست يابد.
تحولات بين‌المللي در سال 1973 از جمله افزايش چهار تا پنج برابري بهاي جهاني نفت و افزايش اقتدار شاه بر همه چيز بويژه مناسبات ايران و بريتانيا و روابط ايران و بي.بي.سي تأثيرگذارد. و از آن پس تهران به روشهاي تبليغي و رسانه‌اي سرويس‌هاي داخلي و خارجي بي.بي.سي حساسيت نشان مي‌داد.
در اين مدت بي.بي.سي ضمن ارائه سياستهاي رسمي لندن در قبال تهران، گاه به عنوان اهرم فشار عمل مي‌كرد و با انتقاد از عملكرد نظام سعي داشت تا براي منافع بريتانيا در تهران گروكشي كند. چنان كه از مصاحبه‌هاي نگارنده با چند تن از مسئولان حكومت پهلوي برمي‌آيد، محمدرضاشاه صرفاً از باب انتقاد بي.بي.سي فارسي نسبت به خود و خاندانش از اين شبكه ناراحت نبود بلكه گاه مشكل ايران با بي.بي.سي با منافع ملي ايران مرتبط مي‌شد. اين موضوع به وضوح در مسئله جزاير سه‌گانه خليج فارس و اعاده حاكميت ايران بر آنها و مواضع ضدايراني و هواداري سرويس جهاني بي.بي.سي از اعراب مي‌توان يافت.
آنتوني پارسونز، سفير بريتانيا در تهران در روز اول آگوست 1975 (دهم مرداد 1354) در گزارشي انتقادي و محرمانه به لندن درباره عملكرد بي.بي.سي فارسي، ضمن اشاره به پايين بودن مخاطبان اين شبكه نوشت: «من سي سال است كه درگير مسائل خاورميانه‌ام و مي‌توانم صادقانه بگويم كه نه پيش‌داوري عليه بي.بي.سي دارم و نه ضد اطلاع‌رساني هستم... من از موضع فوري مصلحت‌انديشي سياسي به موضوع نگاه نمي‌‌كنم... بگذاريد 25 سال به عقب برگرديم و به آينده بنگريم، مي‌توانيم قسم بخوريم كه در يك دوره 25 ساله، سرويس عربي و فارسي بي.بي.سي كساني را كه در اين دوره دولتهاي آلترناتيو طرفدار غرب در خاورميانه تشكيل داده و يا بخشي از آن حاكميت شده‌اند، تحت‌تأثير خود قرار داده است... واقعيت اين است كه در اين دوره، رژيمهاي پوشالي و چينش كنوني خاورميانه در دوره پس از جنگ جهاني دوم خودكامه‌تر و مستبدتر [از رژيم‌هاي قبلي] هستند.»
پارسونز در اين نامه كم سابقه كه با اعتراض شديد مقامات لندن روبه‌رو شد، با اعتراف به دخالت بي.بي.سي در امور كشورهاي خاورميانه و تحت‌تأثير قرار دادن دولتهاي اين منطقه، تصريح كرد كه نتيجه اين مداخلة بريتانيا و بي.بي.سي، روي كار آمدن دولتهايي بدتر از قبل بوده است.
به هنگام آغاز انقلاب اسلامي در ايران، بي.بي.سي ابتدا سعي در كم‌رنگ نشان دادن اين نهضت داشت، ولي به مرور و با اوج‌گيري انقلاب، اين رسانه نيز ناگزير به انعكاس رويدادها و خواسته‌هاي انقلابيون و رهبران آنان شد. تا زمان انتشار اسناد محرمانه مربوط به سالهاي 1978 به بعد دقيقاً نمي‌توان درباره نقش بي.بي.سي در رويدادهاي آن هنگام ايران قضاوت كرد و نمي‌توان به ادعاهاي بي‌پايه و مدرك مبتني بر تئوري توطئه مرسوم در بين برخي از ايرانيان در اين باره توجه كرد. با وجود اين، «تيم له ولين» خبرنگار سرويس جهاني بي.بي.سي در ايران در ماه‌هاي منتهي به انقلاب اسلامي، در گفتگو با نگارنده، اين ادعا كه در انقلاب بي.بي.سي نقش يك محرك و مهيج را داشت رد كرد و گفت: من خود به دلايل مواضع پيشرويي كه داشتم، براي اجراي سياست رسمي لندن مبني بر عدم انتقاد از حكومت پهلوي و به خطر نينداختن مناسبات دوجانبه، از سوي بي.بي.سي تحت فشار بودم.
اگرچه بررسي وضعيت سرويس جهاني بي.بي.سي در سالهاي پس از انقلاب اسلامي نيازمند زمان و مجال ديگري است، ولي ذكر چند نكته گذرا ولي قابل تأمل در اين باره ضروري است:
در سالهاي پس از انقلاب، بي.بي.سي فارسي به دلايل مختلف مأمني براي فعاليت افرادي شده بود كه با حكومت پس از انقلاب سر ناسازگاري داشتند و حتي به شكلي فعال و منظم در سازمانهاي سياسي و شبه‌نظامي عضو يا هوادار آنها بوده‌اند. اقدامي كه به هر صورت در تضاد آشكار با همه منشورهاي قديم و كنوني بي.بي.سي و ادعاي بي‌طرفي و عدم جانبداري آن شبكه است.
در دهه 1980 با توجه به تحولات رسانه‌اي و ظهور شبكه‌هايي چون سي.ان.ان، سرويس جهاني بي.بي.سي و به تبع آن بخش فارسي تا حد زيادي در رقابت با شبكه‌هاي بين‌المللي چون صداي امريكا و حتي سي.ان.ان، از نخبه‌گرايي چه در مورد كاركنان خود و چه در مورد محتوا و كيفيت برنامه‌سازي براي مخاطبان دست كشيد و به توليد برنامه‌هاي لايت و عامه‌پسند روي آورد.
در دهه‌هاي 1990 و با گسترش اينترنت، سرويس جهاني بي.بي.سي نيز به بخش آنلاين و اينترنتي مجهز شد و سرويس فارسي آن رسانه نيز از راهي جديد به ارتباط‌گيري با مخاطبان فرامرزي خود پرداخت.
سياست پيروي از منويات وزارت امور خارجه بريتانيا تا جايي براي سرويس جهاني بي.بي.سي پيش رفت كه اين شبكه در اوج مشكلات اداري و مالي و در ميانه خانه تكاني و كم كردن برنامه‌‌ها و بخشهاي مختلف خود ناگهان در اكتبر 2006، با چراغ سبز وزارت امور خارجه پارلمان آن كشور، تأسيس شبكه تلويزيوني فارسي زبان (يا چنان كه خود مي‌گويند پي.تي.وي) را در سال 2008 اعلام كرد.
شانزده ماه قبل، «نايجل چپمن» رئيس سرويس جهاني بي.بي.سي در نشست 27 ژوئن 2007 كميسيون روابط خارجي مجلس عوام بريتانيا، ضمن اشاره به مشكلات مالي و لزوم تعطيلي يا كاهش شماري از برنامه‌هاي اين شبكه، به صراحت از تأسيس تلويزيون فارسي زبان بي.بي.سي به عنوان «بالاترين اولويت در برنامه پيشنهادي [به وزارت امور خارجه] كه داراي پرونده‌اي بسيار قوي است ياد كرد.
در سالهاي اخير، برنامه بازنگري جدي بريتانيا در بحث ديپلماسي عمومي صورت گرفت و از حمايت پارلمان آن كشور نيز برخوردار شد. براي نمونه در اين باره مي‌‌توان به فعال شدن مجلس عوام بريتانيا در بحث ديپلماسي عمومي و لزوم تحول رسانه‌ها در اين مورد، حمايت از چند طرح تحقيقاتي درباره ابعاد مختلف سرويس جهاني و برگزاري همايش بزرگ دو روزه در دسامبر سال گذشته در دانشگاه لندن به مناسبت هفتاد و پنجمين سال تأسيس سرويس جهاني بي.بي.سي اشاره كرد.
سخنرانان متعدد اين همايش، طي دو روز، بحثهاي گوناگوني مطرح كردند ولي بيت‌الغزل اكثر مباحث آنان جا انداختن، استقلال رأي، بي‌طرفي و تعادل رسانه‌اي سرويس جهاني بي.بي.سي بود. در برخي نوشته‌ها و مصاحبه‌هاي مربوط به بي.بي.سي چنين عنوان شده كه دخالت وزارت امور خارجه بريتانيا در بخش فارسي محدود به دوره‌هايي خاص مانند شهريور 1320، ملي شدن صنعت نفت يا پس از 11 سپتامبر 2001 بوده است و هيچ دخالتي از بالا در نحوه كار تهيه‌كنندگان اين شبكه وجود ندارد.  اين ديدگاه و به فرض صحت، از آنجا ناشي مي‌شود كه عده‌اي به نادرست چنين مي‌پندارند كه همه كاركنان رده پايين و بالاي سرويس جهاني و بخش فارسي آن موظف به نوكري روزمره و اطاعت مداوم از دستورات مقامات بالاي اداري و سياسي هستند و اساساً سرويس جهاني و وزارت امور خارجه نيازي به چنين اقدامي دارند.
در اسنادي كه سال گذشته در آرشيو ملي بريتانيا آزاد اما هنوز منتشر نشده، گزارشي درباره بريفينگ اعضاي وزارت امور خارجه بريتانيا توسط كاركنان بخش فارسي، از جمله جلسه توجيهي يكي از كاركنان تازه‌كار بخش فارسي درباره جشن هنر شيراز در سال 1977 وجود دارد.
از سوي ديگر، تجربه موجود دست كم در بخش فارسي نشان داده كه برنامه‌سازان، بيش و كم در انجام كار خود آزادند. ولي آنهايي كه هماهنگ با سيستم مركزي عمل نمي‌كنند به مرور با انتقاد مديران خود مواجه و منزوي مي‌شوند، به ندرت و با تأخير ارتقاي درجه مي‌يابند و در نهايت با شرايطي مواجه مي‌شوند كه يا بايد بي‌سر و صدا به كار خود به عنوان كارمند دون‌پايه، تحت مديريت افراد كم‌سابقه‌اي كه داراي دانش و تجربه كمتري هستند، به كار خود ادامه دهند و يا مانند شماري ديگر عطاي بي.بي.سي را به لقاي آن ببخشند.
پايين آمدن تدريجي سطح كيفي و دانش عمومي تصميم‌گيرندگان بخش فارسي بي.بي.سي و عدم علاقه آنان به ارجاع مشاغل كليدي به افراد داراي استقلال رأي‌ موجب شده تا عمدتاً افرادي خارج از كاركنان رسمي براي اين شبكه به خصوص در بخش تلويزيون آن استخدام شوند. اين افراد با حداقل قابليتهاي فني، قاقد خصوصيات خلاق و اصول غيرقابل انعطاف حرفه‌اي رسانه‌اي هستند. اين عده در واقع بار اصلي بخشهاي سه‌گانه بي.بي.سي فارسي (راديو، آنلاين و تلويزيون) را بر دوش دارند، بدون آنكه در محتوا، سمت و سو و تصميم‌گيريهاي عمده آن تأثيرگذار باشند.
اصرار بر استخدام افراد «اهل» و «تأييد» شده در جريان عضوگيري براي تلويزيون فارسي بي.بي.سي تا جايي پيش رفته است كه در استخدام افراد موردنظر در مشاغل بالاي اديتوريال، نه تنها شرط اوليه آگاهي از امور تصويري و تلويزيوني حذف شده است، بلكه شبكه پذيرفته است كه به جاي استخدام افراد واجد شرايط، افراد موردنظر خود را گزينش كند و تمام آموزشهاي مربوطه را از صرف به آنان بدهد.
عدم دانش كافي تعدادي از مسئولان و گردانندگان بخش فارسي در عمل موجب آن شده است كه اين شبكه بيش از پيش نيازمند شبكه مادر و بي.بي.سي اصلي انگليسي زبان شود و همانند دوران اوليه راديو بي.بي.سي، بخش فارسي حتي درباره مسائل مربوط به ايران، اسلام و خاورميانه همانند دارالترجمه عمل كرده است و بازتاب نوشته‌هاي گزارشگران انگليسي زبان، بيش از پيش از استقلال‌رأي و عمل خود كاسته است.
مسئولان وزارت امور خارجه بريتانيا و سرويس جهاني بي.بي.سي سالهاست به اين نتيجه رسيده‌اند كه چرخ تبليغات راهبردي و ديپلماسي عمومي آن كشور با دروغ‌پراكني مستقيم و مداوم نمي‌چرخد. از اين روي بي.بي.سي نيازي به دروغ‌گويي مداوم ندارد. اين شبكه سالهاست كه در پي جلب اعتماد مخاطب از طريق ارائه گزارشهاي درست، به ارائه تصاوير غلط و ناكامل به مخاطبان خارجي در مواقع خاص مبادرت مي‌ورزد. به بيان ديگر، سرويس جهاني بي.بي.سي براي جا انداختن گزارشها و اخبار خود و القاي موارد لازم در موقع ضروري در بين مخاطبان خارجي، نخست بايد در آنها اين باور را ايجاد كند كه رسانه‌اي راستگو و بي‌طرف است.
در اين زمينه بحث تاريخ‌نويسان رسمي بي.بي.سي از جمله واكر درباره تقابل ادعاي مخالفان بي.بي.سي درباره «يك آسمان دروغ بودن» برنامه‌هاي اين شبكه در مقابل سياست «يك آسمان آزادي» آنان بي‌اساس مي‌نمايد، زيرا سرويس جهاني بي.بي.سي نه كاملاً آزاد و نه سراسر دروغ. بلكه اگر قرار بر اعمال سياست بريتانيا و تأمين منافع درازمدت اين كشور باشد، اين خواسته با دروغ‌گويي سيستماتيك و خلاف واقع كه به سلب اعتماد مخاطب منجر شود تأمين نخواهد گشت.
در واقع بحث ديپلماسي عمومي بريتانيا، بحث سياست هماهنگ نهادهاي مختلف براي اهداف گوناگون راهبردي و درازمدت است. در اين مسير نبايد متوقع بود كه لحظه به لحظه فعاليتهاي كوتاه‌مدت و روزمره نهادهايي همانند سرويس جهاني بي.بي.سي و يا بريتيش كانسل، منطبق بر سياستهاي اعلام شده دولتي بنمايد، بلكه رسيدن به هدف نهايي و فتح قلوب و اذهان مخاطبان در خارج از مرزهاي بريتانيا در ميان‌مدت و درازمدت است كه بايد از هر طريقي ولو دادن امتياز و تحمل ضررهاي كوتاه‌مدت حاصل شود. به گفته نيكلاس كال، كارشناس مطرح تاريخ ديپلماسي عمومي، يكي از مشكلاتي كه در اين راه گريبانگير سرويس جهاني بي.بي.سي است، عدم امكان رهايي از خاطره ناخوشايند مخاطبان از گذشته نه چندان قابل دفاع اين شبكه و صرفاً پرداختن به آينده‌اي پرزرق و برق و ظاهراً اميدواركننده است.