تماميت ارضي ايران؛ ميرزا حسين خان سپهسالار و بحرين

 تماميت ارضي ايران؛ ميرزا حسين خان سپهسالار و بحرين

حاج ميرزا حسين خان مشيرالدوله سپهسالار، فرزند ميرزا نبي خان امير ديوان قزويني، در سال 1243هـ.ق به دنيا آمد. در آغاز سلطنت ناصرالدين شاه، ميرزا نبي خان تصميم گرفت که دو فرزند خود يعني ميرزا حسين خان و ميرزا يحيي خان را براي تحصيل به اروپا بفرستد. ميرزا حسين خان پس از اقامت کوتاهي در اروپا، به زودي به ايران بازگشت. با اينکه تحصيلات او در همان سطح تحصيلات معمولي قديمي باقي ماند و شايد در اوايل دوره مدرسه دارالفنون، زبان فرانسه را هم کمي آموخته باشد، اما از هوش سرشار و قدرت بيان و نگارش و پشت کار و جديت خوبي بهره‌مند بود.


پس از بازگشت از اروپا، ابتدا وکيل کارهاي پدرش شد. ميرزا تقي خان اميرکبير او را به کنسولگري بمبئي فرستاد. در آنجا دو نفر از تجار ايراني مردند و مبلغ گزافي از ثروت آنها نصيب او شد.


در همان جا، آقاخان محلاتي که با وي دوست بود، او را در شرط بندي مسابقات اسب‌دواني رايج در هند، که برد و باخت داشت، سهيم کرد و از اين راه مبلغي اندوخت. در همين دوره، در يکي از گزارشهاي خود براي دولت، منافع زياد کشت خشخاش را گوشزد کرد و پيشنهاد ترويج کشت آن را داد. پس از بازگشت به تهران، پدرش با تقديم پيشکشي به ميرزا آقاخان نوري، صدراعظم وقت، توانست کنسول گري ايران در قفقاز را براي او به دست آورد. اين دوره مسئوليت او با جنگهاي کريمه (1856-1854م) و بروز قحط و غلا در منطقه قفقاز همزمان شد. او با ميرزا صادق نوري، وزير و پيشکار آذربايجان هماهنگ کرده غله اين ديار را به قيمت ارزان مي خريد و در قفقاز به قيمتي گزاف مي‌فروخت، به گونه‌اي که نزديک به صد هزار تومان از اين کار سود برد. بعد از عزل ميرزا آقاخان به تهران آمد و به وزير مختاري اسلامبول نايل شد. مدت مأموريت او در عثماني دوازده سال به طول انجاميد (1287-1275هـ.ق). در سال 1287، ناصرالدين شاه براي زيارت عتبات مقدسه به عراق سفر کرد و در بغداد دستخط وزارت عدليه و وزارت وظايف و اوقاف را براي ميرزا حسين خان که او را همراهي مي‌کرد صادر کرد و وي را با خود به تهران آورد. پس از ورود به تهران، ناصرالدين شاه مجلس دارالشوراي دولتي را تشکيل داد و پس از هفت ماه، ميرزا حسين خان را که پس از فوت ميرزا جعفرخان مشيرالدوله (1279) ملقب به مشيرالدوله شده بود و اينک عضويت دارالشورا و وزارت عدليه و وظايف و اوقاف را بر عهده داشت، به لقب سپهسالار اعظم ملقب و به وزارت جنگ منصوب نمود. يک ماه و نيم بعد از اين تاريخ، در 29 شعبان 1288هـ.ق، سپهسالار اعظم به منصب صدارت عظمي نيز ارتقاء يافت.


درباره شخصيت و عملکرد سپهسالار داوري هاي گوناگوني شده است. برخي او را به عنوان صدراعظمي اصلاحگر و مترقي مي‌دانند که دنباله اصلاحات اميرکبير را پي گرفت و بر آنند که "فرزانگي مشيرالدوله در اين بود که روح تاريخ زمان را دريافت. با سير تاريخ خود را منطبق گردانيد. با جريان عصر خويش پيش رفت و با ايدئولوژي ترقي به کار پرداخت" برخي ديگر بر آنند که "با معرفي و اصرار دولت انگليس ميرزا حسين خان به صدارت ايران رسيد" و هنگام تعيين او براي صدارت، در چهار مورد از ايشان قول گرفتند: 1- قبول حکميت انگليس راجع به بلوچستان 2- قبول حکميت انگليس راجع به حدود سيستان 3- دادن امتياز به رويتر 4- بردن ناصرالدين شاه به لندن براي ديدن جلال و عظمت امپراطوري انگليس." از اين رو، اين مورخان بر اين باورند که به همين دليل، هنگام تعيين حدود بلوچستان هرچه ميرزا معصوم خان انصاري، کميسر ايران، به وزارت نوشت که کيچ- تمپ- بليده- دزک- مسند- کوهک- اسپندار- پيشين- سرباز- دشت و باهو، مطابق اسناد هميشه متعلق به ايران بوده و چاه بهار و طيس و گوادر، بنادر مسلم ايرانند که گلد اسميت مي‌خواهد آنها را به خان کلات واگذار کند، کسي گوش نداد و ميرزا حسين خان به توسط گلد اسميت به ميرزا معصوم خان تلگراف کرد که موافق رضاي مأمور انگليس عمل نماييد. همچنين در دوره صدارت و وزارت خارجه او بود که ايران از حقوق خود درماوراي خزر و کوک تپه و دشت ترکمان و عشق‌آباد محروم شد و بخشي از حدود خراسان به روسها واگذار شد.


مشهورترين موردي که در کارنامه سياسي مشيرالدوله بحث‌انگيز شده است، اعطاي امتياز به رويتر است که بنا به گفته لرد کرزن، "وقتي جزئيات اين امتياز اعلام شد، روشن گشت که شامل کامل‌ترين و عجيب‌ترين تسليم و واگذاري کليه منابع صنعتي يک ممللکت به دست خارجي ها است که احتمالا مي‌شد چنين تسليمي را در تاريخ فقط در رؤيا تصور کرد، نه اينکه واقعا اتفاق بيفتد." به هرحال، زمانه صدارت ميرزا حسين خان، زمانه حساس و پيچيده اي بود و بررسي کارنامه او در اين مقال نمي‌گنجد. در اينجا تنها به موضعي که او هنگام سفارتش در عثماني درباره مسئله بحرين اتخاذ کرده بود، اشاره کوتاهي مي‌شود.


بحرين همواره جزيي از سرزمين ايران شناخته مي‌شد، حکام آن به وسيله دولت ايران و حاکم فارس تعيين مي‌شدند و ملتزم به پرداخت ماليات ان منطقه به دولت ايران بودند. در دوره مورد بحث، انگليسي‌ها در خليج فارس حضور مؤثر و بلامنازعي داشتند، روسها و فرانسوي ها هم در پي کسب بايگاني در اين منطقه بودند و به همين دليل همواره منتظر فرصتي بودند تا بتوانند برخي از جزاير خليج فارس را از دولت ايران به اجاره بگيرند. در همين ايام گاهي اوقات دولت عثماني نيز مي‌کوشيد در خليج فارس حضور پيدا کنند و در چند مورد کشتي‌اي جنگي او منطقه بحرين را مورد تعرض قرار دادند. در سال 1281هـ.ق نامق پاشا والي بغداد از اسلامبول تقاضا کرد که دو کشتي جنگي به بصره فرستاده شود و دولت عثماني اين کار را انجام داد. ورود اين کشتي‌ا به خليج فارس ناصرالدين شاه را مصمم کرد که براي حفظ بحرين و مسقط، نيروي دريايي فراهم آورد. بنابراين، به حاجي شيخ محسن خان معين‌لملک، کاردار ايران در پاريس دستور داد که بهاي کشتي جنگي و مخارج آن را تحقيق کند و صورت بفرستد تا براي خليج فارس خريداري شود. رونوشت اين دستور جهت اطلاع براي ميرزا حسين خان وزير مختار ايران در عثماني نيز فرستاده شد. او نظر خود را در اين باره براي وزارت امور خارجه ارسال داشت که در بخشي از آن آمده است:

 

... تدبيري که اولياي دولت در خريدن کشتي و داشتن قوه بحريه در خليج فارس مي‌واهند تهيه بفرمايند به اعتقاد فدوي کافي نيست. زيرا که با اين وضع ماليه از عهده قيمت آن نمي‌توانيم برآييم و ثانيا که سرکار اقدس همايوني از بابت کثرت ميل و اهتمامي که در حفظ مملکت و تحصيل اسباب ترقي دولت و ملت دارند چند کرور به جهت ابتياع چند واپور جنگي التفات فرمودند، از مخارج مستمره و مخارج فوق‌العاده قوه بحريه اطلاع کامل ندارند. با اين مالياتهايي که حالا در ايران متداول است از عهده مخارج و نگهداري آنها نمي‌توانيم برآمد و بالاخره هرقدر تنخواه از براي ابتياع آنها داده شود و در تدارکات و لوازمات دول فرنگستان مراقبت به عمل آيد، قوه بحريه به اين زوديها آنقدر نمي‌تواند بشود که از قوه بحريه انگليس و عثماني مدافعه و مقاومت نمايد، خداي نکرده اگر محاربه و اختلافي فيمابين ما و آن دو دولت واقع شود اول ضرري که به ما وارد بيايد ضبط و تصرف قوه بحريه ما خواهد بود پس عجالتا تکليف اين است که جنابعالي (يعني ميرزا سعيد خان وزير امور خارجه) با وزير مختار انگليس مذاکره به ميان آورده بگوييد ... به جهت اينکه در اين دريا به جز شما کسي قوه بحريه ندارد و شما هم با دولت عثماني در کمال مودت و موالات مي باشيد و اگر از طرف دولت مشاراليها بخواهد به بحرين و مسقط که متعلق به ايران است تعدي يا اجحاف و اظهار تسلطي بشود، چون شما امنيت اين دريا را به عهده خود گرفته‌ايد البته مانع خواهيد شد. پس وجود چنين قوه بحريه از براي دولت عثماني در خليج فارس ثمري نمي‌تواند داشت مگر يک اسباب تهديدي به جهت بنادر دولت ايران. بنا بر اين دولت ايران حق دارد که مراجعه به شما که دوست طرفين هستيد بنمايد و از شما بخواهد چنين قوه بحريه را مانع شويد تا دولت ايران را از تجاوزات و تهديدات عثماني‌ها تأمين نماييد زيرا اگر هيچ يک از اينها را نمي‌کنيد و دولت ايران وسيله اطمينان ديگري به جهت خود بجويد، اسباب گله و کدورت شما نشود. چون مي‌دانم دولت انگليس وحشت دارد که اولياي ايران مي‌خواهند يکي از جزاير خليج فارس را به دولت فرانسه واگذار نمايند و در آن ضمن محافظه بنادر خودشان را از آن دولت بخواهند ....

 

نتيجه اين پيشنهاد ميرزا حسين خان نااميدسازي دولت و شاه ايران از تلاش براي تأسيس نيروي دريايي و تشويق آنها به واگذاري امنيت جزاير ايران به دولت بريتانيا است. شش سال بعد، يعني در سال 1287هـ.ق دولت فرانسه که با دولت انگلستان در خليج فارس و اقيانوس هند به رقابت برخاسته بود، مسيو پوره را به عنوان وزير مختار روانه ايران ساخت تا شايد بتواند يکي از جزاير خليج فارس را به مدت 99 سال اجاره بگيرد. انگليسي‌ها همينکه از اين مذاکرات آگاه شدند سفارت خود در تهران را مأمور ساختند تا تقاضاي اجاره جزاير بحرين را به دولت ايران بنمايد. وزارت امور خارجه ايران در اين باره با ميرزا حسين خان، سفير ايران در اسلامبول، مشورت کرد و ايشان اينگونه نظر داد:

 

... بعد از آنکه دولت انگليس حق ملکيت بحرين را به دولت عليه مکتوبا و علنا اعتراف نموده به جهت بقا و حفظ آن حق دو چيز لازم است، يا وجود قوه بحريه کامل [که ميرزا حسين خان تلاش براي تأسيس آن را توصيه نمي‌کرد] يا تفويض محافظت خارجي جزيره مزبور به قوه بحريه انگليس، چنانچه تا به حال هم امنيت خليج فارس را دولت مشاراليها به عهده خود گرفته بود. چون شرط اول که داشتن قوه مجريه است هنوز به جهت دولت عليه ايران موجود نيست و اگر هم بخواهند حاضر فرمايند موقوف به شرايط و مدت است، به اعتقاد بنده اصلح و انسب به احوال دولت عليه اين است که محافظت خارجي جزيره مزبور را به موجب فرمان همايون سه ساله يا پنج ساله به عهده کماندان قوه بحريه انگليس در خليج فارس بگذارند و به جهت اين کار هم خود جنابعالي [وزير امور خارجه] مي‌توانيد در تهران با سفارت انگليس مذاکره بفرماييد و هم تعليمات به سفارت دولت عليه ايران در لندن مرقوم داريد که با اولياي دولت انگليس مذاکره و قرار او را بدهند....

 

ناصرالدين شاه نيز همانند برخي ديگر از رجال سياسي آن روز، اين پيشنهاد ميرزا حسين خان سپهسالار را ناشي از تمايل او به دولت انگليس و "خيانت به مملکت" دانست و به وزارت خارجه دستور داد که با دولت فرانسه وارد مذاکره شود که البته آن مذاکرات هم به دليل بروز جنگ بين فرانسه و آلمان به جايي نرسيد.