نقش بنيادهاي انگليسي و آمريكائي در وقوع كودتاها

نقش سازمان جاسوسي ـ نظامي انگليس وآمريكا در وقوع كودتاي 28 مرداد و سقوط دولت دكتر محمد مصدق بر هيچ كس پوشيده نيست، حتي اگر عدهاي اين كودتاي نظامي را «قيامي خودجوش» يا «حركتي درونزا» معرفي كنند.
اسناد تازه منتشر شدهي سازمانهاي جاسوسي آمريكا و انگليس و اعتراف عاملان و دست اندركاران كودتا نيز هر روز گوشهاي از ابعاد اين كودتا و نقش عوامل خارجي را در بسيج عدهاي اوباش، عوامل ضد ملي و منفعتطلب، هر چه بيشتر آشكار ميكنند.
مارك آلموند، يكي از فعالان دورهي جنگ سرد و استاد كنوني تاريخ مدرن در كالج اوريل دانشگاه آكسفورد، در اين مقاله به نقش عوامل نفوذ دولتهاي بزرگ و از جمله آمريكا در بروز ناآرامي، كودتا و حوادث مشابه در جهان، از جمله حوادث اخير اكراين، پرداخته و اعتراف كرده است كه «وقايع ايران در سال 1953 الگوي لازم را به دست داد. در آن زمان پولهاي آمريكا و انگليس جمعيت ضد مصدق را به جنبش درآورد و ...
... من به عنوان كار چاقكُن جنگ سرد ميدانم كه اعتراضهاي خياباني اوكراين، طرح تنظيمي دههي هشتاد غرب را دنبال كرده است.»
قدرت تودهي مردم در راه به دست آوردن پيروزي ديگر براي ارزشهاي غربي در اوكراين است. در طول پانزده سال اخير اتحاد جماهيرشوروي (سابق) شاهد گسترش دوبارهي افسانههاي سياسي بوده است. اين افسانههاي اخلاقي مدرن هميشه پاياني خوش دارند، اما وقتي قدرت تودهي مردم برنده شده، چه بر سر اين مردم ميآيد؟
گسترش اعتراضها در اوكراين به مثابه جنگ بين مردم و ساختار قدرت معاصر شوروي نشان داده شده است. آژانسهاي غربي جنگ سرد، آشكارا اين جريان را تحريم كردهاند. اشتياق آنان به سرمايهگذاري در كارناوال پُر اسراف كيف ( Kive) و فريادهاي خشم اعتراضكنندگان نشان ميدهد كه به نقطهي حساسي درنظم نوين جهاني انگشت گذاشتهاند.
اعمال هر نوع سياستي خرج دارد. پخش و انتشار روزانهي خبر و تصوير تجمع مردم دركيف، خرج زيادي دارد. ممكن است اقتصاد بازار پيروز شده باشد، اما اگر ميلتون فريدمن (Milton Friedman) به دريافتكنندگان غذا و نوشيدني رايگان يادآوري ميكرد كه ديگر چيزي به نام غذاي رايگان وجود ندارد، بدون شك به او اَنگ استالينيست بودن، ميزدند. به نظر ميرسید براي تعداد معدودي اين پرسش پيش بيايد كه كساني كه پول براي قدرت تودهي مردم خرج ميكنند، در برابر راه انداختن اين جنبش، چه چيزي ميخواهند؟
به عنوان كارچاقكُن پيرِ جنگ سرد كه هزاران دلار براي مخالفان اتحاد شوروي (سابق) و همچنين برخي از دانشگاهيان مورد احترام بُردهام، شايد بتوانم آنچه را كه دوستان، «دورهي مخفي ما» ناميدند، روشنتر نمايم. به نظر ميرسد بزرگ جلوه دادن بيش از حد زنجيرهي قدرت تودهي مردم،احتياط در مور افشاي كامل آن باشد.
اين روزها ما ميتوانيم اسامي بنيادهايي مانند، اوقاف ملي آمريكا براي دمكراسي (NED) و بنيادهاي بيشمار ديگري را براي حركت مستقل يا استقلال رسانههاي اوكراين جستجو كنيم، اما تا شما ندانيد كه جيمز وسلي از NED، ده سال پيش رئيس CIA بوده است، ميتوانيد تعجب نكنيد؟
در طول دههي 1980 ارتش كوچكي از داوطلبان، يا اجازه بدهيد روشنتر بگوييم، جاسوسان، در زمينهسازي انقلاب آرام 1989 همكاري كردند تا آنچه را كه امروز قدرت تودهي مردم ناميده ميشود، ترويج نمايند. شبكهاي از بنيادهاي به هم پيوسته و خيريهها مثل قارچ روييدند تا پرداخت ميليونها دلار پول را به مخالفان سازماندهي كنند. اين پولها بيشتر از كشورهاي ناتو و هم پيمانان مخفي آنان مثل سوئد كه به ظاهر بيطرف بودند، ميرسيد.
واقعيت اين است كه حتي يك پني هم از آنچه كه به مخالفان ميرسيد، از ماليات دهندگان دريافت نشد. ميلياردرهاي آمريكايي همچون جورج سوروس (Gorge Soros) بنياد جامعهي آزاد را تأسيس كردند، اما مشكل بتوان فهميد كه خود او چقدر پرداخت، چرا كه آقاي سوروس شفافسازي را براي ديگران ميخواهد نه خودش.
انگلس ميگويد: «هيچ تناقضي بين به دست آوردن ميليونها دلار در بازار سهام به هنگام صبح و صرف آن براي انقلاب در عصر همان روز وجود ندارد.» انقلابيهاي بازاري مدرن ما اكنون بر عكس اين فرايند عمل ميكنند. افراد مديون به آنها براي خصوصيسازي به اداره ميآيند. تنها يك شوك ميتواند جلوي آنها را در توسل به قدرت تودهي مردم بگيرد. تصوير هر تجمعي بيدرنگ به نفع رسانههاي تصويري يورو آتلانتيك، براي كشيدن مردم به خيابان، توسط رسانههاي مستقل ايجاد شده توسط غرب فروخته ميشود، اما هيچكس به جنگ بيكاري عمومي، هجوم سوداگران داخل، رشد جرمهاي سازمان يافته، فحشاء و ميزان بالاي مرگ و مير ناشي از بيماريهاي عفوني در ايالتهاي موفق داراي قدرت تودهي مردم، نميرود.
در سال 1989 سرويس امنيتي ما مدل ايدهالي با استفاده از داوطلبان مخلص به عنوان مكانيزمي براي تغيير رژيمها به كار برد. تنفر از روشي كه ايالتهاي كمونيستي به با كار بردن آنها زندگي مردم را زير فشار قرار ميدادند، رهنموني شد كه من بتوانم لاپوشاني كنم (و حقايق را بازگو نكنم)، اما ديدن فقر عمومي و فرصتطلبيهاي بدبينانه در دههي 1990 ترديد مرا (در روشنگري) از بين برد.
البته بايد علايم فساد را پيش از آن تشخيص ميدادم. در دههي پيش، يعني 1980، رسانههاي جمعي ما مخالفان (دولت) پاراگوئه را دانشگاهيان از خود گذشتهاي تصوير ميكردند كه به خاطر پايبند بودن به اصولشان، به فقر افتادهاند؛ زماني كه در واقع ماهانه مبلغ ششصد دلار دريافت ميكردند. حالا اين اشخاص در صف نخست ادارهكنندگان سازمانهاي يورو آتلانتيك نشستهاند. نيكوكاران قديمي كه به نظر ميرسد براي اطمينان از رسيدن هر پني پولشان به افراد نيازمند، خيلي حساسند، حالا همواركنندگان سرمايهگذاري در زمينهاي قديمي (تحت اشغال) ما شدهاند. پايان ماجرا، آغاز مشاركت مشاوران بود.
مخالفاني كه چكهاي سوء استفادهي مالي را نقد ميكردند، ميگويند: با افزايش بدبيني به نيكوكاري، تأسيس يك هتل در تپههاي بودا از كمك به كارهاي رسانههاي سياسي، زيان كمتري دارد.
در لهستان مخالفان تندي مانند امپراتوري رسانهاي Adan Michniks Agora كه امروز چهارصد ميليون يورو ارزش دارد، از انتشارات همبستگي جهاني زيرزميني كه توسط CIA در دههي 1980 بنيانگذاري شده بود، سردرآوردند. با وجود تنفر شديد لهستانيها از جنگ عراق، اين روزنامهها اكنون از جنگ عراق پشتيباني ميكنند.
در اين باره از كارگران كشتي كه همبستگي را در سال 1980 پايهگذاري كردند،تا معدنچيان كلوباراهاي صرب كه شهرشان را در اكتبر 2000 «The Gdansk of Serbia» نام نهادند، ميليونها نفر اكنون وقت كافي دارند تا در مورد نقش خودشان در تاريخ مطالعه كنند.
بر حسب تصادف، قدرت تودهي مردم بيش از اينكه يك جامعهي آزاد را به وجود آورد، سبب از بين رفتن و بسته شدن جامعهي آزاد ميشود، سبب بسته شدن كارخانهها ميشود؛ اما بدتر از همه، بسته شدن انديشههاست. او (قدرت تودهي مردم) خواهان ايجاد بازار آزاد در همه چيز به جز عقيده است. عقيدهي رايج ايدئولوژيهاي نظم نوين جهاني كه بيشتر آنها كمونيستهاي از آيين برگشتهاند، بازار لنينيستي (لنينيسم بازاري) است كه تركيبي از مدل اقتصاد خشك با روش ماكياولي، براي به دست آوردن اهرم قدرت است.
امروزه تنها ابرقدرت دنيا از اسلحهي كهنهي جنگ سرد استفاده ميكند، آن هم نه عليه رژيمهاي سلطهطلب بلكه عليه رژيمهايي كه واشنگتن از آنها خسته شده است؛ خستگي از كساني مثل شواردنادزه از گرجستان كه هر آنچه را كه شوروي گفت، انجام داد و گفتهي طنزپرداز شوروي را مبني بر اينكه «مهم نيست كه تو حزب را دوست داري يا نه، مهم آن است كه حزب تو را دوست دارد يا نه»، فراموش كرد.
البته گرجستان محل ارتباط زنجيرهي لولههايي است كه نفت و گاز آسياي مركزي را از راه اوكراين به كشورهاي ناتو ميآورد.
حكمرانان چنين كشورهايي گوش به زنگ باشند (بدانند) كه پنجاه سال پيش برژينسكي بحث ميكرد كه آيا سياست دائمي پاكسازي، مختص شوروي است؟ اما حالا او پيوسته آماده و در دسترس قدرت تودهي مردم براي از بين بردن چيزهاي مورد علاقهي ديروز و به نفع رفرم نوين است.
سكهي قدرت تودهي مردم در سال 1986 ضرب شد. وقتي كه واشنگتن تصميم گرفت فرديناند ماركوس برود، اما وقايع ايران در سال 1953 بود كه الگو را به دست داد. در آن زمان پولهاي آمريكا و انگليس جمعيت ضد مصدق را به جنبش درآورد كه خواستار بازگشت شاه شوند. خبرگزاري نيويورك تايمز شيپور پيروزي مردم بر كمونيسم را نواخت؛ گرچه همين خبرگزاري پنجاه هزار دلار پول داده بود و CIA خودش قطعنامهي ضد مصدق را به رهبران كودتا ديكته كرده بود.
آيا نوع تفسير امروزين از قدرت تودهي مردم،با واقعيتهاي امروز همخواني دارد؟