انگليس و نقض حاكميت ملي و تماميت ارضي ايران

مقدمه
در واپسين سالهاي سده هجدهم ميلادي، حوزه سوداگري و دلبستگيهاي سياسي، ديپلماسي و نظامي انگلستان بيش از پيش در منطقه خليج فارس رو به گسترش بود. با اين حال انگلستان نميتوانست به ويژگيهاي حاكم بر منطقه خليج فارس و همسايگان خاوري ايران بياعتنا بماند، به ويژه آن كه رقيباني سرسخت مانند فرانسه و روسيه تزاري در همين منطقه منافعي را جستجو ميكردند. پس از برقراري حكومت ناپلئون بناپارت در فرانسه، انگليس بيش از پيش نگران منافعش در هندوستان شد زيرا ناپلئون نقشه يورش زميني به هندوستان را ميكشيد و احتمال ميرفت كه فرانسه و روس در راه دستيابي به هند همدست شوند.(1)
ايران در سده هجدهم ميلادي نسبت به ممالك اوپايي كه در آنها مناسبات سرمايهداري رشد و توسعه مييافت، به كشور كشاورزي عقب ماندهاي بدل شده بود. اما با وجود عقبماندگي اقتصادي و اجتماعي هنوز مستعمره دولتهاي اروپايي نبود. بر اثر دسايسي كه از جانب استعمارگران انگليسي و فرانسوي و روسي اعمال ميشد و در پي جنگهاي روس و ايران؛ انگليس و فرانسه درصدد برآمدند كه ايران را به عنوان وسيلهاي در مناقشات ميان خود عليه روسيه تزاري وارد كنند. تماس انگليس و الزاماً كمپاني هند شرقي با ايرانيان اعم از تماسهاي بازرگاني و يا ديپلماسي از آغاز قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ميلادي با انعقاد قراردادهاي بعدي انگليس از جمله قراردادهاي 1907 و 1919 بستگي كامل دارد. (2)
انگليسيها در دو زمينه اقتصادي و فكري به ايران هجوم آوردند. بعد از جنگ ايران و روس و پذيرش معاهدههاي ننگين گلستان و تركمانچاي، بريتانيا كه ميخواست از رقيب خود عقب نماند و از افغانستان به عنوان منطقهاي حايل در برابر تزارها و پادشاهان قاجار استفاده كند، نواحي جنوبي ايران را اشغال و قرارداد پاريس را به شاه تحميل كرد. شاهان قاجار در نتيجه اين قراردادها تبريز و نواحي جنوبي را بازپس گرفتند و جامعه بينالملل آنها را حاكمان قانوني و مشروع ايران شناخت. اما در مقابل، گرجستان و ارمنستان را از دست دادند و از همه ادعاهاي خود نسبت به افغانستان چشم پوشيدند. در اين دوره امتيازات بسياري به قدرتهاي بزرگ از قبيل انگليس واگذار گرديد و آنها توانستند مراكز كنسولي و تجاري خود را در همه جاي ايران داير نمايند و تجار خود را از مشكلاتي مانند پرداختهاي زياد گمركي، تعرفههاي داخلي، محدوديتهاي مسافرت داخلي و قضاوت دادگاههاي شرقي آسوده كنند. اين معاهدات ديپلماتيك آغازگر نفوذ اقتصادي آنها در داخل ايران بود. (3) قراردادهاي بسياري كه در دوران قاجار و بعد از آن به انگليسيها داده شد، گواهي بر اين مدعاست. اين امتيازات به خصوص در دوران حكومت ناصرالدين شاه به آنها داده ميشد.
عصر شكار امتياز كه كرزن به درستي آن را شبيخون بينالمللي توصيف ميكند در سال 1251 آغاز شد. بارون ژوليوس دورويتر انگليسي، با پرداخت چهل هزار پوند و 60 درصد سود حاصل از امتياز گمركات، امتياز انحصاري تأسيس يك بانك دولتي، بهرهبرداري از معادن (به جز معادن طلا، نقره و سنگهاي قيمتي)، حق احداث راهآهن و تراموا، آبراهها و قنوات و امور آبياري، ايجاد جادهها، خطوط تلگراف و كارخانههاي صنعتي را به مدت هفتاد سال و اجارة تمام گمركات و صدور انحصاري هرگونه محصولات به ايران براي مدت 25 سال را خريداري نمود. به نوشته كرزن اين قرارداد دربرگيرنده تسليم كامل همه منابع يك دولت به خارجيهاست كه مانند آن هرگز به وهم و گمان احدي درنيامده و در تاريخ سابقه نداشته است. گرچه امتياز رويتر لغو شد؛ اما فروش امتيازات همچنان ادامه داشت. رويتر امتياز استخراج معادن و تأسيس بانك را كه بعدها به بانك شاهنشاهي تبديل شد، حفظ كرد. اداره تلگراف هند و اروپايي انگليس به همراه شركت انگليسي تلگراف هند و اروپا، قراردادهايي مبني بر گسترش خطوط تلگراف از اروپا به هند را از طريق ايران، با دولت ايران امضا كردند. شركت انگليسي برادران لينچ خط كشتيراني در رودخانه كارون را تا شوشتر گشودند و راه شوشتر تا اصفهان را توسعه دادند. بانك شاهنشاهي بريتانيا امتياز انحصار چاپ اسكناس، اجازه توسعه شعبهها در ايالات و حق جمعآوري عوارض بيشتر جادههاي جنوبي را به دست آورد. (4) علاوه بر اينها امتيازات حساسي در طول اين دوران به انگليسيها واگذار گرديد. امتيازات تنباكو، دارسي و غيره به بريتانيا داده شد. آنها در ادامه راه هم توانستند نفوذ خود را در ايران حفظ كنند و اين نفوذ را در جريان انقلاب مشروطيت و بعد از آن در دوران احمدشاه با قرارداد 1919 گسترش دادند. (اگرچه در اين مورد ناكام ماندند) اما به هر حال در جريان جنگهاي جهاني اول و دوم سپس كودتاي 1332 علاقه خود را به بهرهبرداري هر چه بيشتر از كشوري چون ايران نشان دادند. اكنون برآنيم تا در اين مقوله پارهاي از اقدامات و ترفندهاي اين استعمار كهنه را در مقاطعي از تاريخ ايران بنمايانيم و گوشهاي از سياست خدعهآميز آن را آشكار سازيم.
سياست انگلستان در قبال خليج فارس و ايران
در پايان قرن هجدهم ميلادي انگلستان جاي پاي خود را در كشور هند، محكم كرد و مصمم به نفوذ سياسي در خليج فارس و كشورهاي اطراف آن گرديد. استدلال بياساس دولت انگليس در استعمار مردم جزاير و كشورهاي حاشيه خليج فارس با رواج اين نظريه كه ميگفتند: «حاكميت بر خليج فارس متعلق به حكومتي است كه بر هند حاكم باشد.» آغاز شد. بر اساس اين نظريه انگلستان در 1213 متوجه سلطاننشيني مسقط شد. سپس قراردادي مبني بر قبول برتري ناوگان انگليس در خليج فارس با سلطان عمان امضا كرد كه بر اساس آن، مسقط اولين پايگاه استعمار انگليس و شبه جزيره عربستان تبديل شد. همچنين انگليس به بهانه مبارزه با دزدان دريايي كرانههاي ساحلي شبه جزيره عربستان را تصرف نمود. در حالي كه انگليس آن را دستآويزي براي غارت منطقه قرار داده بود. البته اسناد حضور دزدان دريايي انگلستان در اين زمان در خليج فارس وجود دارد. انگليسيها جزيره ايراني بحرين را تحت كنترل خود درآوردند و بعدها در 1278 آن را تحت قيموميت خود گرفتند. نيروهاي انگليسي با ورود به بندر لنگه تعدادي كشتي را به آتش كشيدند. در پي اعتراض دولت ايران، انگليس نيروهاي خود را از رأسالخيمه به قشم منتقل كرد.
از سال 1297ق تجاوز نيروهاي انگليسي به چهار جزيره ايراني سيري، تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسي آغاز شد و به دنبال آن اختلافات طرفين رو به فزوني نهاد. ايران جزيره سيري را تحت حاكميت خود درآورد و زماني كه قصد گسترش حاكميت خود بر ديگر جزاير را داشت با مخالفتهاي شديد بريتانيا روبهرو شد. انگلستان همواره نسبت به حقوق حقه ملت ايران در اين منطقه بياعتنا بود و در پي سياستهاي استعماري خود و تصرف اين جزيرهها بود. (5)
بايد سياست بريتانيا را از اوايل سلطنت فتحعلي شاه بويژه از سال 1215ه ق به بعد به دو دوره تقسيم كرد. نخستين دوره مصادف با ورود هيأتهاي نظامي انگليس به دربار ايران براي عقد قراردادهاي نظامي جهت جلوگيري از حمله احتمالي فرانسه به كشور هند است؛ اما آغاز دوره دوم فعاليت دولت انگليس از سال 1277ق به بعد با تأسيس مؤسسات تا تلگراف هند و اروپا در ايران شد. با داير شدن اين مؤسسات، فعاليت جاسوسي انگليس در ايران به مراتب از عمليات نظامي آنها شديدتر شد و دولت انگليس آن چنان از مستخدمين محلي تلگرافخانههاي خود سوءاستفاده ميكرد كه هرگز از يك عنصر اطلاعاتي انگليس ميسر نبود. دولت انگليس زمينه را براي داير نمودن شبكه وسيع ارتباطات تلگرافي، پستي و خطوط آبي براي حفظ تماس با هند مهيا ميكرد و مسئوليت اين امر را از مدتها پيش به عهده هيأت بررسي فوقالعاده به رياست كونل واگذار و به صفحات خليج فارس روانه كرده بود. با حمله ايران به افغانستان، بريتانيا نيز در مقابل ايران واكنش نشان داد و جزيره خارك را به تصرف خود درآورد. ايران چون از بيرون راندن نيروهاي انگليس از خاك خود درمانده شد مجبور به رها كردن افغانستان در قبال آزادي مناطق اشغال شده گرديد. اين عمل منجر به ازدياد بيش از حد نفوذ انگلستان در ايران شد تا آنجا كه عهدنامهاي بين طرفين امضا شد و بريتانيا مجوز استقرار مأمورين كنسولي و بازرگانياش را در ايران بويژه در شهرهاي موردنظر به دست آورد و تعهداتي مبني بر حفاظت از جان و مال اتباع خود از دولت ايران كسب نمود. با امضاي اين قرارداد، عقبنشيني ايران در مقابل انگليس آغاز شد.
بعد از اين، سياست انگليس را در دو محور ميتوان دستهبندي كرد: 1. تضعيف قدرت مركزي و جدا كردن بخشهايي از سرزمين ايران 2. در اختيار گرفتن كليه منابع و امكانات مالي كشور براي اجراي سياست نفوذ تدريجي و تحتالحمايه كردن ايران و ضميمه كردن آن به محور قدرتمند استعمار انگليس در هند. (6)
از طرف ديگر سياست استعمار انگليس در داخل ايران با مشكلاتي مواجه بود كه بايد آنها را مرتفع مينمود. ايرانيان جمعيتي سنتي و مذهبي بودند و تعصب خاصي نسبت به سرزمين خود داشتند. عنصر مذهب و مليت دو مؤلفه مهم بر سر راه بريتانيا بود. راهحل اصلي انگليس براي برداشتن موانع ياد شده، زير سئوال بردن شخصيت و هويت ايراني و تحقير ارزشهاي آنان بود. استعمار كهنه از سياست تفرقهافكني استفاده نمود و با برجسته كردن ضعفهاي قوميتهاي مختلف ايراني آنها را در مقابل يكديگر قرار ميداد.
جنگهاي ايران و روس
دستاندازي روسيه به قفقاز جنوبي و مركزي كه جزيي از خاك كشور ايران محسوب ميشد در واقع نقض استقلال و تماميت ارضي ايران بود و همين امر باعث به وجود آمدن جنگ بين ايران و روسيه گرديد. اين جنگها در دو دوره بين دو كشور اتفاق افتاد. در دوره اول ايران با وساطت انگلستان مجبور به پذيرفتن عهدنامه ننگين گلستان گرديد. بر اساس اين عهدنامه شوم و خفتبار، قسمتي از سرزمين ايران، يعني گرجستان از دست رفت. همچنين قسمتهايي چون باكو، شيروان، شكي، گنجه، موقان دربند و قراباغ به روسيه واگذار شد. طي اين قرارداد ايران حق كشتيراني در درياي خزر را به روسيه داد و مجبور به اعطاي برخي مزاياي گمركي به آنها شد. اما در دوره دوم جنگها، باز هم پيمان نامه ننگين ديگري با وساطت انگلستان بر ايران تحميل شد. در پيماننامه تركمنچاي شرايط سختتري به دولت ايران تحميل شد.
عهدنامههاي گلستان و تركمنچاي تأثيرات مخربي بر ساختار اقتصادي، سياسي و يا حتي اجتماعي ايران وارد آورد. ضربات جبرانناپذير اين پيماننامهها سالها بر دوش ايرانيان سنگيني ميكرد و سايه مرگبار خود را بر آنان افكنده بود. (7) در اين ميان نقش استعمار انگلستان در برقراري اين پيمانها با اهميت است. با بررسي نقش انگليس در انعقاد اين قراردادها بهتر ميتوان به ماهيت فريبكارانه اين كشور در قبال سرزمين ايران پي برد.
روسيه با عقد قراردادهاي گلستان و تركمنچاي نفوذ سياسي خود را در ايران برقرار ساخت. يكي از علل شكست ايران در جنگهاي قفقاز و تسليم دربار ايران در برابر مطامع استعماري روسيه، سياست شوم استعماري انگليس بود. در زمينه جنگهاي ايران و روس نيز سياست خائنانه انگليس كه در خفا با دولت تزاري روس هم داستان شده بود، شاه و درباريان ايران را فريفت و با وجود آنكه طبق پيمان با ايران ملزم بود كه از ايران در برابر حملات دولت ثلاث حمايت نمايد، هنگام ضرورت از كمك و ياري چشم پوشيد و ايران را در برابر حريف زورمندي مانند روسيه تنها گذاشت. انگلستان در جنگهاي ايران و روسيه هنگام پرداخت غرامت جنگ، چون شاه را براي تهيه وجه در مضيقه مالي ديد با پرداخت دو ميليون ريال او را وادار كرد تا از ماده پنجم قرارداد ايران مبني بر كمك به ايران هنگام حمله دولت ثلاث به اين كشور چشمپوشي كند و آن ماده از قرارداد را كه تا حدي صراحت داشت، لغو نمايد. (8)
اين قرارداد را اوزلي با ميرزا محمد شفيع خان، صدراعظم امضا نمود كه به عهدنامه مفصل مشهور است و در واقع مكمل عهدنامه مجمل به شمار ميرود. به موجب اين عهدنامه، دولت انگلستان متعهد ميشد هر وقت دولت ثالثي به ايران حمله كند اسلحه و مهمات و كمك نظامي به ايران بدهد و ضمناً كمك مالي خود را در زمان جنگ طبق قول اوزلي به دويست هزار تومان در سال افزايش دهد. دولت انگليس در اجراي مفاد اين قرارداد مبلغ ششصد هزار تومان بابت كمك مالي پرداخت نشده سه سال گذشته و همچنين سي هزار قبضه تفنگ و بيست عراده توپ تسليم دولت ايران كرد و سي نفر مهندس و معلم نظامي به ايران فرستاد تا فنون جنگ را به سربازان ارتش ايران بياموزد. فتحعلي شاه بر اساس وعدههاي انگليسيها و به اتكاي اين عهدنامه در مسير معادلات نابهجايي قرار گرفت كه نتيجه آن شكست و جدايي قطعي ايالات قفقاز ايران بود. اوزلي هم در نهايت كوشش خود را در حفظ منافع دولت متبوعش به كار برد. وي مأموريت خود را با موفقيت به پايان رساند و بازگشت. يك سال بعد از انعقاد قرارداد انگلستان، دولت انگليس وزيرمختار جديدي به نام سر هنري اليس به تهران فرستاد. او قرارداد ديگري به ايران به امضا رساند كه به عهدنامه تهران معروف شد. اين قرارداد هم مانند همان قرارداد قبلي حاوي كمك انگليس به ايران در جنگ و پرداخت كمك مالي بود.
انگليسيها قصد جلوگيري از نفوذ روسيه به ايران و يا تعديل آن را داشتند. از اين رو نميخواستند بعد از حمله روسيه و اشغال ايران، اين سرزمين تحت سلطه كامل آنها درآيد؛ پس خواهان تميل قراردادهاي صلح به ايران شدند و براي امضاي آن هم پادرمياني نمودند. مكدونالد، وزيرمختار وقت انگليس كه از پيشرفت روسها و خطر سقوط تهران به شدت نگران بود و اميدي هم به نتيجه جنگ بين نيروهاي فتحعلي شاه و آريستوف نداشت به اردوي شاه پيوست و پيشنهاد ميانجيگري داد. فتحعلي شاه هم كه قبلاً از روبهرو شدن با دشمن زورمند و فاتح بيمناك بود فوراً پيشنهاد را پذيرفت. مذاكرات صلح در حضور نماينده انگليس منجر به تنظيم قرارداد آتش بس شد. زماني كه به موجب قرارداد تركمنچاي قرار شد ژنرال پاسكيويچ پس از دريافت 5/2 ميليون تومان بابت قسط اول غرامت جنگ به قشون خود فرمان عقبنشيني دهد و دولت ايران براي پرداخت 5/1 ميليون تومان قسط دوم پول به انگليس متوسل شد؛ دولت انگليس پاسخ داد چون ايران در حمله به روسيه مقدم بوده است، لذا استحقاق دريافت كمك مالي را ندارد و به همين جهت از پرداخت آن خودداري نمود. اما پيشنهاد كرد مبلغ 250 هزار تومان مشروط بر اين كه عهدنامه تهران اصلاح و دو ماده مربوط به كمك مالي و هزينه قشون از آن حذف گردد به ايران پرداخت شود. ايران هم به ناگزير مجبور شد شرط انگليس را بپذيرد و قرارداد را اصلاح نمايد. (9)
از سوي ديگر انگليس در پي سياست تحديد حدود مرزي و تضعيف دولت ايران بود. نخستين دستاندازي به حدود مرزي، پس از انعقاد قرارداد تركمنچاي بين ايران و روسيه به كمك سرهنگ ويليام مون تيث، از مرزهاي شمال غربي آغاز شد. كميسيون مختلط مرزي ايران و عثماني با حضور نمايندگان روسيه و انگليس به تعيين مرزهاي ايران و عثماني پرداخت. در اين كميسيون سه كميسر عاليرتبه انگليسي حضور داشتند. در نتيجه تصميمگيري اين هيأت بخش جنوبي مرز كنوني بين ايران و عراق باعث اختلاف بين اين دو كشور شد و جنگ هشت ساله را پيش آورد. در تعيين سرحدات ايران و هند هم يك انگليسي انتخاب گرديد. كميسر انگليس مرزهاي هند و افغان را كه ميتوانستند در ناحيه بلوچستان و افغانستان دو پايگاه مهم نيوهاي انگليس باشند به داخل ايران كشاندند و اين اختلافات مرزي به نفع دولت بريتانيا بين ايران و افغانستان پايان گرفت. مرز جديد از نقطهاي به نام جاسك در داخل بلوچستان آغاز و به طول چهارصد كيلومتر در شرق چابهار به ساحل درياي عمان ختم گرديد و به اين ترتيب در اجراي سياست كوچك كردن سرزمين ايران، قسمت اعظم بلوچستان به دست گلداسميد از ايران جدا شد و نامبرده در ازاي اين خدمت از دربار بريتانيا لقب سر گرفت. بعدها بر سَر اين مرزها اختلافات تازهاي به وجود آمد كه باز هم پاي انگليس در ميان بود. در علامتگذاري جديد بين طرفين بر سر مسئله هيرمند اختلاف پيش آمد و حل نشد. اما در نهايت بخشهاي عظيمي از اين ناحيه از ايران به نفع انگلستان جدا گرديد. (10)
سياست انگليس در قبال هرات
انگليسيها علاقه چنداني به هرات نداشتند و حتي ايرانيها را براي حمله بدانجا تشويق ميكردند، تا زمان شاه افغان را از اجراي نقشههايش در پنجاب باز دارند. چندي بعد كه عهدنامه انگلستان و ايران در سال 1814 به امضا رسيد، دولت بريتانيا در آن رسماً متعهد شد كه در مناقشات بين ايران و افغانستان مداخله نكند مگر آن كه هر دو طرف از آن دولت تقاضاي پادرمياني كنند. اما وحشت فزاينده انگليسيها از آنچه تهديد روسها نسبت به هندوستان خوانده ميشد، موجب ارزيابي دوباره موقعيت و تغيير شديدي در وضع انگليسيها گرديد. از آن زمان به بعد شهر هرات از نظر انگليسيها دژي حياتي در خط استحكامات خارجي هندوستان محسوب شد و اگر اين شهر به دست ايرانيها ميافتاد، به گمان سياستمداران انگليسي، اين امر به رخنه نفوذ روسها در منطقه جنوب كوههاي هندوكش منجر ميشد. از اين رو يك ركن مهم از اركان مهم سياست خارجي بريتانيا اين شد كه از سقوط شهر هرات و افتادن آن به دست ايرانيها جلوگيري كنند آن هم درست در زماني كه زمامداران ايراني براي جبران اراضي از دست رفته خود در آذربايجان و قفقاز متوجه هرات و سيستان ميشدند. (11)
شكستهاي ايران از روسيه و انعقاد معاهدات گلستان و تركمنچاي موجب بروز شورش ميان عشاير ساكن شرق ايران شد و دست عمال انگليس در اين شورشها به وضوح مشهود بود. به نظر دولت انگليس و حكومت هند نفوذ روسيه در اثر قراردادهاي مزبور در ايران افزايش يافته و لازم بود هر چه زودتر افغانستان به صورت حدفاصل و حريم امنيتي هندوستان درآيد. از اين رو در ميان قبائل افغاني شروع به تبليغ عليه ايران نمود و ماجراي جنگهاي قفقاز و شكستهاي ايران را در ميان افغانها شايع كردند تا به آنها ثابت كنند كه با حمايت انگلستان قادر خواهند بود در مقابل دولت ايران مقاومت ورزند.
با پايان دوره دوم جنگهاي ايران و روسيه، فتحعلي شاه متوجه شورش ايالات شرقي شد و عباس ميرزا را مأمور سركوبي ياغيان كرد. عباس ميرزا توانست خراسان و سيستان و بلوچستان را آرام كند و امنيت را در سراسر اين صفحات برقرار سازد. آن گاه به كامران ميرزا، كه چند سالي از پرداختن خرج ساليانه خودداري كرد، اخطار داد در پرداخت بدهي خود اقدام كند. با امتناع وي به پسرش محمد ميرزا دستور داد در رأس سپاهي عازم تسخير هرات گردد. اين دستور وليعهد برخلاف تمايل و نظر انگليسيها بود كه در خفا از كامران ميرزا حمايت ميكردند و لذا آن قدر در نهان و آشكار عليه وي كارشكني كردند كه عباس ميرزا مجبور شد به تهران بيايد و پدرش را از واقعيت اوضاع خراسان و هرات مطلع سازد. (12)
محمدميرزا بعد از رسيدن به مقام پادشاهي با وجود مخالفت انگليس به هرات لشكر كشيد و شهر را به محاصره درآورد، ولي اين بار به علت فشار شديد انگليسيها مجبور به بازگشت به تهران شد. اين نقض آشكار تعهد انگليسيها در عهدنامه تهران بود، مبني بر اينكه از دخالت در مناقشات بين ايران و افغانستان خودداري كنند مگر آنكه طرفين دعوا آنان را به ميانجيگري بخوانند.
وزيرمختار بريتانيا در تهران در آن هنگام دكتر جان مكنيل از سردمداران مكتب سياسي ضد روسيه بود. او همچنين با ايرانيان آشنايي نزديك داشت و از سال 1821 به عنوان پزشك معالج سفارت به ايران آمده بود و مأموريتش همواره تمديد ميشد. در سالهاي بعد، دكتر مكنيل در مذاكرات منجر به عقد پيمان تركمنچاي كه به موجب آن ايرانيها در ازاي صلح با روسها بقيه اراضي خود را در شمال رود ارس از دست دادند و غرامت سنگيني نيز به روسها پرداختند، نقش مهمي بازي كرد. دكتر مكنيل شخصيت تحكمآميزي داشت و به حفظ موقعيت بريتانيا در آسيا سخت معتقد بود. در سال 1838 كه محمدشاه در تدارك لشكركشي به هرات بود، مكنيل افسران انگليس وابسته به هيأت نظامي بريتانيا را از همراهي سپاه ايران منع كرد. سپس به خاطر ترغيب محمدشاه به فراخواندن نيروهايش، شخصاً به اردوي همايوني در بيرون شهر هرات رفت و در طي ملاقاتهايش با شاه خواستههاي خفتبار بريتانيا را يكي پس از ديگري مطرح كرد: فراخوان سپاهيان ايران از هرات، مجازات كساني كه مسبب دستگيري و تنبيه چاپار سفارت بودند، عزل حاكم بوشهر و غيره. در همين زمان مكنيل از شاه خواست فرماني صادر كند كه در آن دولت ايران حق دستگيري و تنبيه مستخدمان انگليسي را بدون مراجعه به سفير انگليس از خود سلب نمايد. او همچنين خواستار انعقاد عهدنامه بازرگاني بين انگليس و ايران شد كه در آن حقوق كنسولي اعطا شده به روسها، به انگليسيها نيز عيناً تفويض شود. محمدشاه در آغاز با خواسته مكنيل موافقت كرد اما بعد با تكيه بر پشتيباني روسيه زير قول خود زد. مكنيل اشغال اراضي افغانستان توسط ايران را از نظر دولت بريتانيا اقدامي خصمانه خواند و از اين رو نيروهاي انگليسي در جزيره خارك پياده و آماده حمله به خاك ايران شدند. شرط حمله نكردن آنها به ايران عقبنشيني نيروهاي ايران از هرات بود. اين اتمام حجت سرانجام شاه را وادار به تسليم كرد و سپاهيان ايران از محاصره هرات دست كشيدند. محمدشاه از آن پس مكنيل را مسئول شكست و حقارت خود ميدانست. آنها حتي شاه ايران را در قبال بازداشت چاپار سفارت و عدم حرفشنوي مجبور به عذرخواهي كردند و بدين ترتيب ايران را از منطقه هرات كه جزئي از ايران بود محروم ساختند. (13)
مسئله هرات و تحتالحمايگي آن توسط انگليسيها
در 1783م كه ايران شاهد منازعات خونين جانشينان كريمخان زند بود اعراب قبيله عقوب مقيم شبه جزيره عربستان، بحرين را تصرف و يكي از شيوخ خود را به حكمراني اين مجمعالجزاير منصوب كردند. از سوي ديگر سيد سلطان بن ثاني سلطان، مسقط و عمان و بنادر جنوب ايران مانند گواتر، جاسك، چابهار و بندرعباس را به انضمام جزاير هرمز و قشم را به تصرف خود درآورد. در اين هنگام دولت ايران به قدري ضعيف و گرفتار اختلافات داخلي بود كه نتوانست هيچ عكسالعملي نشان بدهد. اما وقتي آقا محمدخان قاجار به سلطنت رسيد شيخ نصر خان آل مذكور از رؤساي عشاير طرفدار ايران را به حكومت بحرين منصوب كرد و تصميم گرفت سلطان مسقط و عمان را گوشمالي دهد. سيد سلطان ترسيد و نمايندهاي نزد والي فارس فرستاد و از در دوستي درآمد و به وسيله او فرماني از آقا محمدخان گفت مبني بر آنكه بندرعباس و جزاير هرمز و قشم به مدت 75 سال به اجاره او واگذار شده بود. در مقابل، وي نيز متعهد شد سالي شش هزار تومان بابت مالالاجاره بپردازد. پس از صدور اين فرمان قدرت سيد سلطان افزايش يافت و شروع به دست اندازي به نواحي اطراف نمود. آقا محمدخان كه از جسارت وي ناراحت شده بود در اوايل 1797 به شيخ نصر خان، حاكم بحرين دستور داد به مسقط حمله نمايد و سيد سلطان را به اطاعت وادارد. اما قتل ناگهاني پادشاه قاجار اين نقشه را بر هم زد و سلطان مسقط و عمان همچنان يكهتاز خليج فارس ماند.
چون در اين هنگام انگليسيها دشمني و رقابتي شديد با فرانسويها داشتند در قرارداد دوستي با سيد سلطان او را ملزم كردند كه در جنگ با فرانسويان به كمك آنها بشتابد. در عين حال چون خودشان نظريات استعماري نسبت به منطقه خليج فارس داشتند ساير شيوخ آن ناحيه را به زد و خورد با يكديگر از جمله با سيد سلطان تحريم مينمودند به اين جهت سالهاي اوليه قرن نوزدهم به زد و خورد بين شيوخ محلي خليج فارس تبديل شد و اين حوادث توأم با دزديهاي دريايي بود و انگليسيها بهانه خوبي براي دخالت در امور آن ناحيه و برقراري سلطه و سيادت خود به دست آوردند. دولت ايران كه گرفتار جنگ با روسيه بود نتوانست اقدامي براي جلوگيري از اين وضعيت و استقرار حاكميت خود در منطقه بنمايد. بويژه كه به علت نداشتن نيروي دريايي قادر به حفظ حقوق خود نبود.
كاپيتان بروس، فرمانده ناوگان انگليس در خليج فارس با حسنعلي ميرزا فرمانفرما، والي فارس قراردادي امضا كرد مبني بر اينكه تا وقتي دولت ايران وسيله حفظ امنيت در خليج فارس را ندارد اين امر به عهده دولت انگليس واگذار ميشود. به اين ترتيب ايران يكي از حقوق مسلم خود را به انگليسيها واگذاشت. به دنبال امضاي اين قرارداد ناوگاني مركب از شش كشتي جنگي و سه هزار ملوان از بمبئي عازم خليج فارس شدند. فرماندهي اين ناوگان با ژنرال سرويليام گرانتاكاير بود كه ابتدا رأسالخيمه را با نيروي توپخانه خود فتح كرد، سپس بقيه شيخنشينها را بدون برخورد يا مقاومت جدي، يكي بعد از ديگري تصرف نمود. پس از خاتمه عمليات فرمانده انگليسي با يكايك شيوخ وارد مذاكره شد و بين 6 تا 11 ژانويه 1820 قراردادهايي با آنها در ساحل صلح، واقع در شمال شبه جزيره عمان منعقد كرد كه به موجب آن شيوخ يازدهگانه متعهد شدند دست از جنگ و ستيز با يكديگر و تعرض به دريا بردارند. شيخ بحرين نيز در امضاي اين قرارداد شركت نمود و اين امر مقدمه تحتالحمايگي انگلستان بر منطقه مزبور گرديد.
انگليسيها حق بازرسي كشتيهاي ايراني را به منظور جلوگيري از بردهفروشي به دست آوردند و نفوذشان در منطقه خليج فارس افزايش يافت و به طور دائمي ناوگاني در بحرين مستقر كردند. در 1861 نيز در قراردادي بين شيخ محمد بن خليفه، شيخ بحرين و فليكس جونز، نماينده انگلستان، مجمعالجزاير بحرين رسماً تحتالحمايه انگلستان گرديد. دولت ايران به اين قرارداد اعتراض كرد. اما انگليسيها در پاسخ، وجود دزدان دريايي را بهانه قرار دادند و متذكر شدند كه غرض از انجام اين كار برقراري نظم و امنيت در منطقه خليج فارس است. اين پاسخ، دولت ايران را قانع نكرد و به اعتراضات خود ادامه داد. انگليسيها به اين اعتراضات ترتيب اثر ندادند و همچنان بحرين را زير سلطه خود نگه داشتند. (14)
انگليس و قرارداد 1919
روز نهم اوت 1919 مصادف با هجدهم مرداد 1298، يك سال پس از استقرار كابينه وثوقالدوله لرد كرزن به منظور عقد قرارداد سياسي، نظامي و بازرگاني براي همكاران خود در كابينه لويد جرج، در يادداشتي مذاكرات خود را با دولت ايران تشريح كرد. تا اين زمان وثوقالدوله نشان داده بود كه ديگر مرعوب جوخههاي ترور و تحريكات گروه و دمكراتهاي ضدتشكيلي نيست. او راهزناني مثل نايب حسين كاشي و ماشاءالله فرزند او را به مجازات رساند و اعدام كرد.
زندانيان كميته مجازات را گوشمالي داد و براي اينكه از آنان زهرچشمي بگيرد، دو نفرشان را در ملأعام به دار آويخت و دو تن از سركردگانشان يعني منشيزاده و ابوالفتحزاده را با دسيسهاي حساب شده از بين برد. عدهاي از دمكراتهاي ضدتشكيلي هوادار آنان مثل نيرالسلطان، تقي بينش و ممتازالدوله را هم تبعيد كرد و گروهي ديگر را بازداشت نمود. برخي روزنامههاي افراطي را تعطيل كرد و در مجموع بعد از سالها هرج و مرج سياسي و اجتماعي و انفعال حكومت، جلوههايي از اقتدار را به نمايش گذاشت. مشاهده موفقيت نسبي وثوقالدوله، كرزن را كه علاقهاي ويژه به هندوستان داشت، بار ديگر به موضوع كهنه ضرورت استقرار دولت حايل در ايران متوجه ساخت. او با اشاره به اهميت سوقالجيشي ايران نقش ايران در حفاظت از هند را به طور مشروح گوشزد ساخت، از هرج و مرج داخلي ايران بعد از مشروطه بحث كرد و اينكه آلمانها و عثمانيها در دوره جنگ براي بهرهبرداري از وضع موجود به تحريك احساسات مسلمانان دست زدهاند و جهاد عليه منافع بريتانيا را در خاورميانه سرلوحه كار خود قرار داده بودند. او بعد از بيان اين مطالب بالاخره موضوع اصلي خود يعني بحث منافع بلندمدت بريتانيا در ايران را مطرح ساخت.
كرزن خاطرنشان نمود ديگر تهديدي از سوي آلمان متوجه ايران نيست. بريتانيا از جنگ، پيروز خارج شده است و بايد دور جديدي در مناسبات اين كشور با ايران شكل گيرد. به واقع اين سياست جديد با مذاكرات مربوط به قرارداد 1919 شكل نهايي يافت، كرزن از فرصت به دست آمده بعد از انقلاب روسيه بهره برد و كوشيد پايههاي نفوذ اقتصادي و سياسي بريتانيا را در ايران مستحكم سازد.
به عبارت بهتر كرزن سعي وافري مبذول داشت تا از رهگذر فقر، گرسنگي و قحطي و مرگ و مير و در يك كلام اوضاع بحراني ايران، كه كشور متبوعش خود به آن دامن زده بود، بهره گيرد و براي هميشه ايران را در مدار منافع سياسي و اقتصادي بريتانيا هدايت نمايد. كرزن كه خود بهتر ميدانست كشور متبوعش تا چه اندازه در انحطاط همه جانبه ايران تأثيرگذار بوده است، اين بار درصدد برآمد تا نقش دايه مهربانتر از مادر را ايفا كند و اين گونه بنماياند كه بريتانيا مايل است ايران را از بحران و هرج و مرج برهاند.
در غياب لرد جيمز بالفور كه نقش عظيمي در بحرانهاي ايران داشت لرد كرزن عملاً نقش وزير امور خارجه را ايفا مينمود. (15)
در همين ايام برخي از ايرانيان درس خواندهتر اين نظريه را مطرح كردند كه نهضت مشروطه ناشي از رقابت روس و انگليس در ايران بوده كه با پيوستن روسيه به اتحاد بين انگليس و فرانسه پس از قرارداد 1907 به پايان رسيده است. اكنون آن تحصن بزرگ در سفارت انگليس به گونهاي ديگر معنا ميشد: نه حمايت ايثارگرانه كشوري دوستدار آزادي (چنان كه تصور ميشد) بلكه توطئه مكارانه قدرتي بزرگ براي كوتاه كردن دست رقيب در منطقه بود. اين نظر كه انقلاب مشروطه تماماً ساخته و پرداخته انگليس بوده است تا سالهاي سال بويژه در اذهان كهنسالان دوام آورد. سياستمداران ايراني، جداي از توافقي كه با يكديگر بر سر نياز به نظم و ثبات داشتند، در اين مورد متفقالقول بودند كه بدون تجديد سازمان امور مالي كشور و ايجاد ارتش يكپارچه نميتوان به اين نيازها پاسخ گفت. ارتباط ميان اين دو مثل روز روشن بود، بنابراين هر دو را بايد با هم انجام ميدادند. از اين رو در زمينه مهمترين اهداف سياسي كشور در ميان مشروطهخواهان ـ اعم از محافظهكار و ميانهرو و تندرو و تجددخواهان ناسيوناليست وحدت رأي وجود داشت. اختلاف تنها بر سر راه و روش نيل به اهداف بود. مخلص كلام اين كه برخي هرج و مرج و انحطاط را نتيجه حكومت مشروطه ميدانستند و خواهان برقراري نظمي فراگير در ايران بودند.
از طرف ديگر وزارت امور خارجه بريتانيا و به ويژه لرد كرزن، نيز در پي ايراني وابسته و طرفدار انگليس بودند و راه دستيابي به آن را در تجديد سازمان ماليه و ارتش با دخالت و مشاركت تقريباً انحصاري انگليس ميدانستند. ولي همان طور كه در ايران بر سر چگونگي اصلاح تشكيلات نظامي و غيرنظامي بسيار اختلاف بود، در انگلستان هم در مورد مناسبترين نوع ارتباط با ايران اتفاق نظر وجود نداشت. سياست كرزن در قبال ايران كه وثوقالدوله و هوادارانش آن را پذيرفته بودند، ابتدا با مقاومت زيادي در دولت انگليس روبهرو شد و بعد هم كه در خود ايران نيز مخالفت شديدتري با آن بروز كرد، ترديدهاي اوليه مخالفان انگليسي را دوباره احيا نمود. اغراق نيست اگر بگوييم كرزن سياست خود را بر هر دو دولت ايران و انگليس تحميل كرد. ديويد لويد جرج و آرتور بالفور، نخستوزير و وزير امور خارجه كه سرگرم مسائل مهمتري بودند، دست كرزن، كارشناس برجسته امور شرق و خاصه ايران را براي رسيدگي به مسائل ايران و كشورهاي عرب باز گذاشته بودند. از اين رو او از موقعيت مستحكمي در برابر خزانهداري انگليس، وزارت هند و دولت هند و تا حدي وزارت جنگ برخوردار بود كه هر كدام به دليلي از درگير شدن زياد در ايران ناخرسند بودند. (16)
بركناري قدرت اصلي جهاني روسيه، عثماني و آلمان، در كنار هرج و مرج و بحرانهاي داخلي ايران فرصت استثنايي و تاريخي براي انگليسيها به وجود آورد تا قدرت خود را در مناطق عظيمي از جهان تحكيم بخشند. بزودي انگليسيها در قفقاز و ماوراءالنهر هم ديده شدند كه در تكاپوي استقرار دولتهاي وابسته در آن نواحي بودند. مقارن همين اوضاع و احوال، در اوت 1919 برخي از جرايد تهران خبر از تشكيل كمپاني جديدي با سرمايه چهار ميليون ليره توسط شركت نفت انگليس و ايران دادند كه براي خريد پنج باب كارخانه بزرگ تصفيه نفت ورودي به انگلستان فعاليت خواهد كرد. ايران بعد از جنگ هم به خوبي ميتوانست به طرف كمكهاي رسمي بريتانيا بشتابد: يك دوره قحطي و مرگ و مير ناشي از گرسنگي و ناامني راهها و شهرها، سر بر آوردن دزدان و غارتگران و... ابزارهاي لازم را به دست بريتانيا داد تا براي اين كشور نقش ناجي را ايفا كند. كرزن نخستين تحقيركننده انسانهاي شرقي به طور عام و ايراني به طور خاص، رداي نجات ايران را پوشيد تا طرح استعماري خود را به مرحلة اجرا گذارد. كرزن با استفاده از فرصت به دست آمده در پي حل مشكل هند بود. كرزن بر اين باور بود كه اگر قرار است ايران سر پا ايستد و بتواند منافع امپراتوري بريتانيا را در هند حفاظت كند. بايد بتواند تا حدي از نظر اقتصادي بار ديگر خود را احيا نمايد و بتواند سرمايههاي خود را به كار اندازد و از اين فقر و هرج و مرج خلاصي يابد. وي در پي ارتقاي موقعيت جهاني بريتانيا بود و ايران را يكي از حلقههاي مهم اين موقعيت ميدانست. او وارث مرداني چون لرد ساليسبوري بود و ميخواست همان سياستها را كه توسط ادوارد گري هم به نحوي اعمال شده بود، سرلوحه كار خود قرار دهد. (17)
به هر حال سياست استعماري لرد كرزن در خصوص به دست آوردن امتياز انحصاري 1919 با شكست مواجه شد. مبارزه پرشوري كه با اين قرارداد صورت گرفت اصليترين علت شكست آن بود ولي اين مبارزه، نتيجه عواملي از جمله نحوه پيش بردن مذاكرات توسط اكس و كرزن بود. پنهان كاري شديد و كنار گذاشتن هيأت ايراني اعزامي به كنفرانس صلح پاريس، موجبات خشم هيأتهاي آمريكايي و فرانسوي را برانگيخت.
بدين ترتيب حس ملتگرايي اغلب ايرانيان شعلهور شد و به دليل ايجاد اين اعتقاد كه استقلال ايران از دست رفته است و ديگر اين كشور تحت حكومت ديكتاتوري مركب عوامل ايراني بريتانيا و مستشاران فني آن خواهد بود، خشم و بدگماني ديگر قدرتها را هم در پي داشت. حتي اگر واكنش بيگانگان به آن تندي و گستردگي مشاهده نميشد باز همان طور كه عاقدين قرارداد پيشبيني ميكردند، مخالفتهايي با اين قرارداد به عمل ميآمد. ولي واكنش منفي آمريكا، فرانسه و روسيه حتي در اذهان ايرانيان ميانهرو و نرمخو، مگر گروه كوچكي از سياستمداران و روزنامهنگاراني كه از گروه سه گانه پشتيباني ميكردند، ترديدي باقي نگذاشت كه حكام آن روز ايران كشور را به امپراتوري انگلستان فروختهاند. (18)
جنگ جهاني اول و تجاوز نظامي انگليس به ايران
با شروع جنگ جهاني اول ايران در اين جنگ اعلام بيطرفي كرد. از ابتداي جنگ جهاني اول به بعد عوامل آلماني وارد ايران ميشدند، در بسياري از نقاط كشور فعاليت آلمانيها مشهود بود، در عين حال آلمانيها به خوبي از حربه احساسات ضد روسي حاكم بر ايران و نيز دستهبنديهاي سياسي كشور استفاده كردند. در اين مقطع آلمانيها مشغول قاچاق اسلحه براي طوايف جنوب بودند.
درگيريهاي داخلي بين بازيگران سياسي و نمايندگان مجلس تشديد شده بود. ايالات هم دچار اختلافات داخلي شده بودند و حكومت مركزي روز به روز ضعيفتر ميشد. در شرايط هرج و مرج شديد ايران(19) كشورمان از سه ناحيه مورد حمله نظامي قرار گرفت. روسيه از شمال، عثماني از غرب و انگليسيها از جنوب وارد ايران شدند.
انگليسيها به بهانه نفوذ آلمان به ايران نيروهاي خود را وارد كشور كردند. قشون انگليس قبلاً بصره را به تصرف خود درآورده بود و كشتيهاي جنگي آنان در دهانه اروندرود لنگر انداخته بود. توپخانه و قورخانه منظم بريتانيا حكايت از برنامه حضور بلندمدت آنها در منطقه داشت.
به هر حال انگليس با حملات نظامي خود يك بار ديگر ايران را در آن شرايط بحراني به سوي تجزيه و از دست دادن استقلال ملي پيش برد و بر گرفتاريهاي آن دامن زد. (20) بعد از حمله نظامي به ايران مردم خسارات فراواني ديدند. از نظر مسائل سياسي، با شكست آلمان، انگلستان بيشترين بهره را برد. ارگان دولتي كه از انقلاب مشروطه به بعد جز سايهاي از آن باقي نمانده بود بيش از پيش گسيخت. در اين ميان كابوس تجزيه كشور در همه جا سايه افكنده بود. ايجاد حكومت كمونيستي در روسيه مجوز ايدئولوژي براي انگلستان صادر كرد تا به بهانه رويارويي با كمونيستها، دولتهاي جهان را متقاعد كند كه قيموميت آن بر ايران ضروري است. اما با وجود تمام اينها حس ايران دوستي در وجود بسياري از رجال سياسي وجود داشت كه آنها را به تكاپو واميداشت. همين حس، ايران را در ميانه بحرانهاي بي كسي و خلاء قدرت و ضعف دولت و فقدان سازماندهي حفظ ميكرد. (21)
جنگ جهاني دوم و نقض بيطرفي ايران توسط انگليس
با شروع جنگ جهاني دوم در اول سپتامبر 1939 ايران در 17 شهريور 1318 مطابق با 8 سپتامبر بيطرفي خود را در اين جنگ اعلام كرد و به اطلاع كليه نمايندگيهاي كشورهاي خارج در ايران رساند. در اين زمان پيمان عدم تجاوز شوروي و آلمان دست دو كشور را در تصرف اروپاي شرقي و شمالي باز گذاشته بود. حتي پس از حمله شوروي به فنلاند، دولت ايران از احتمال توافقي بين دو كشور بر سر ايران بيمناك شد و گفته ميشود كه محمدعلي مقدم، وزيرمختار ايران در لندن، در ديدار با وزير امور خارجه انگلستان به وي پيشنهاد كرد در مقابل خطر شوروي كه هر دو كشور را تهديد ميكند با يكديگر متحد شوند. ظاهراً سرلشكر محمد نخجوان، وزير جنگ ايران هم پيشنهاد مشابهي به وابسته نظامي انگليس ميدهد. جز مطلبي كه در روزنامه شانگهاي مورخ 23 فوريه 1940 درج شده مبني بر اينكه دولت انگليس با اعطاي يك قرضه به دولت ايران جهت تقويت ارتش خود موافقت كرده است، هنوز سندي حاكي از قصد واقعي ايران به خروج از بيطرفي و اتحاد با انگلستان در دست نيست. در آن زمان كه شوروي و آلمان در يك جبهه قرار داشتند و انگلستان در جبهه ديگر، چنين اتحادي بين ايران و انگلستان ميتوانست واكنش تند شوروي را در پي داشته باشد. ضعف و ناتواني در عرصه بينالمللي به درماندگي و بلاتكليفي ميانجامد و ايران هم چارهاي جز توسل به اين يا آن كشور و انتظار بيهوده براي گشايش احتمالي نداشت.
خوشبختانه آلمان و شوروي چنان درگير گسترش نفوذ خود در اروپاي خاوري و كشورهاي شمالي بودند كه وقتي براي اقدام در ايران نيافتند تا آن كه در ژوئن 1941 مقارن با اول تيرماه 1320 قواي آلمان ناگهان با عمليات بارباروسا به خاك شوروي حملهور شدند. اين واقعه، ايران را با خطر اتحاد شوروي و انگلستان روبهرو يافت. چرچيل بلافاصله پيام همدردي با استالين مخابره كرد و پيشنهاد پيمان فوري ضدهيتلري را مطرح ساخت. دوستي آنها نيازمند يك قرباني بود كه آن هم كشوري جز ايران نبود. تبليغات و آمادهسازي رواني براي حمله به ايران شروع شد. محور تبليغاتي آنها با حضور اتباع آلماني در ايران بود. اخبار منتشر شده در جرايد آن روز كشورهاي غربي بويژه انگلستان و طرفداران آن به قدري حضور آلمانيها در ايران را گسترده و خطرناك توصيف ميكرد كه مشخص بود عملياتي در راه است. سربولارد، وزيرمختار انگلستان در تهران توجه دولت ايران را به وجود عده زيادي از آلمانيها در ايران جلب نموده بود و خاطرنشان كرده بود كه اگر آلمانيهاي مقيم ايران بر ضد منافع انگليس و متفقين عملياتي انجام دهند بر بيطرفي ايران لطمه خواهد زد. دولت ايران نيز متعهد گرديد كه در اين موضوع بازرسي به عمل آورد و اگر آلمانيهاي مقيم ايران براي توقف خود در كشور دلايل اطمينان بخشي ارائه ندهند دولت ايران براي اخراج آنها اقدام نمايد. سپس با اين عنوان كه پنج هزار تن نازي در ايران هستند اضافه ميكند كه بسياري از آلمانيها در سالهاي اخير به ايران آمدهاند تا ماشينهاي خريداري شده ايران از آلمان را نصب كنند و به كار اندازند و بسياري از اين آلمانيها مشغول آموزش استفاده از اين ماشينها به ايرانيان ميباشند.
بزرگ جلوه دادن شمار آلمانيها در ايران و خطرناك بودن آنها، همه و همه براي زمينهسازي حملهاي بود كه انگلستان به دلايل زياد و پيچيده تدارك ديده بود. هم حضور مستقيم براي دنياي پس از جنگ، هم اطمينان به نظارت و مهار جريانهاي نظامي و سياسي و هم جلوگيري از گسترش نفوذ ساير كشورها در ايران و بالاخره ايجاد گسست در روند توسعه و ثبات و دهها انگيزه ديگر زمينه چنين سياستي را فراهم كرده بود.
پس از آنكه تلاشهاي ايران براي متقاعد كردن آنها براي احترام گذاشتن به سياست بيطرفي ايران بينتيجه ماند و ايران نيز تمام خواستههاي انگليس و شوروي را پذيرفت، باز هم بهانهترايهاي آنها همچنان ادامه يافت. حتي رضاشاه حاضر به قطع رابطه با آلمان و اخراج اتباع آن كشور از ايران شده بود، با اين حال آنها به چيزي جز اشغال ايران رضايت نميدادند و سرانجام در بامداد سوم شهريور سال 1320 تصميم خود را مبني بر اقدام نظامي عليه ايران تسليم نخستوزير ايران كردند. به دنبال آن نيروهاي شوروي از شمال و نيروهاي انگلستان از جنوب در خاك ايران پيشروي كردند و به سوي پايتخت سرازير شدند. در همان حال انگلستان پيشنهاد عقد پيمان سه جانبه بين ايران، انگليس و شوروي را به فروغي نخستوزير جديد ايران ارائه داد. اين پيشنهاد حتي قبل از خلع رضاشاه از قدرت و اخراج او از ايران عرضه شده بود. اما به هر صورت ايران چارهاي جز خروج از بيطرفي نداشت و در نهايت پيشنهاد انگليس را با اندك تغييراتي پذيرفت و پيماني سه جانبه در 29 ژانويه 1942 به امضاي سه كشور رسيد. اين پيمان نيز ترفندي در جهت بسط نفوذ انگليس در ايران و تضعيف اين كشور توسط استعمار انگليس بود. (22)
پينوشتها:
___________________
1. حائري، عبدالهادي، نخستين رويارويي انديشهگران ايراني با تمدن غرب، اميركبير، صص 233 و 234.
2. ورهام، غلامرضا، نظام سياسي و سازمانهاي اجتماعي ايران در عصر قاجار، معين، ص 324.
3. آبراهاميان، يرواند، ايران بين دو انقلاب، نشر ني، ص 66.
4. همان، ص 72.
5. كيا، ايرج، سير استعمار انگليس در ايران، نشر آبي، صص 19 الي 22.
6. همان، صص 23 الي 27.
7. به روايت كتاب تاريخ تحولات سياسي، اجتماعي ايران در دوره قاجار، نوشته دكتر عليرضا اميني (نشر قومس)، بخش جنگهاي ايران و روسيه.
8. شميم، علياصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، انتشارات مدبر، ص 109.
9. هوشنگ مهدوي، عبدالرضا، تاريخ روابط خارجي ايران، انتشارات اميركبير، صص 223 و 224 الي 236.
10. سير استعمار انگليس در ايران، صص 44 الي 50.
11. رايت، دنيس، ايرانيان در ميان انگليسيان، ترجمه كريم امامي، نشر فروزان، ص 246.
12. تاريخ روابط خارجي ايران، ص 247.
13. ايرانيان در ميان انگليسيها، صص 191 و 192.
14. تاريخ روابط خارجي ايران، صص 292 الي 294.
15. آباديان، حسين، ايران از سقوط مشروطه تا كودتاي سوم اسفند، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، صص 517 و 518.
16. همايون كاتوزيان، محمدعلي، دولت و جامعه در ايران ترجمه حسن افشار، نشر مركز، ص 125.
17. ايران از سقوط مشروطه تا كودتاي سوم اسفند، ص 520.
18. همايون كاتوزيان، محمدعلي، تضاد دولت و ملت، نظريه تاريخ و سياست در ايران، نشر ني، ص 318.
19. به روايت ايران بين دو انقلاب، ص 129.
20. ايران از سقوط مشروطه تا كودتاي سوم اسفند، صص 119 و 160.
21. نقيبزاده، احمد، جامعهشناسي بيطرفي و روانشناسي انزواگرايي در تاريخ ديپلماسي ايران، مركز اسناد و خدمات پژوهشي، ص 93.
22. همان، بخش فرايند نقض بيطرفي ايران در جنگ جهاني دوم.