انگليس و انقلاب مشروطه

انگليس و انقلاب مشروطه


‌در اواخر دهۀ 1890، وزارت خارجه لندن آلمان را تهديدي نسبت به تعادل قدرت در اروپا و نفوذ گستردۀ امپراطوري انگلستان در دنيا مي دانست. نگرانی از این تهدید انگلستان را وادار به تجدید نظر در دیپلماسی خود در ساير مناطق دنيا کرد و عاملی مهم در تصميم وزارت خارجه انگلستان برای بازنگری در زمینۀ رقابت با روسيه تزاری شد با آن که این تصمیم برخلاف نظر مقامات انگلیسی حکومت هند بود که تهديد روسیه را نسبت به امنیت هند جدّی می شمردند. هدف اصلي وزيرخارجه محافظه کار انگلیس لرد لنز داون (Lansdowne)، در اتخاذ این تصمیم جلب حسن تفاهم و دوستي روسيه بود و به همین قصد نیز ابتکار گفت و گو با آن دولت را به دست گرفت. این گفت و گوها در سال 1907، در دوران وزارت خارجۀ سر ادواردگري «Grey» به عقد یک توافق رسمی بین دو طرف انجامید. با پیدایش انقلاب مشروطه درايران ، انگلستان فعالانه در پي برقراري روابط دوستانه با روسيه بود و همۀ همّ خود را برای حل و فصل تعارضات يکصد سالۀ روسيه و انگلستان به ویژه در منطقه آسياي مرکزي و ايران به کار برد. در پی آغاز جنبش مشروطه خواهي در ايران، تمايل انگلستان براي همکاري با روسيه این دولت را در جبهۀ مقابل مليون و مشروطه خواهان ایران قرار داد، یعنی آناني که امید به حمایت انگلستان داشتند تا بتوانند از آن در خنثی کردن حمايت آشکار روسيه از حکومت مطلقۀ ايران بهره برند. پيرو انعقاد قرارداد انگلستان و روسيه درسال 1907، وزارت خارجه انگلستان سياست اغماض نسبت به دست درازي های دولت روسيه به مرزهاي شمالي ايران و تلاش آن دولت برای تضعیف و ناکام کردن جنبش مشروطه را، علی رغم اعتراض های گهگاه نایب السلطنه انگلیسی هندوستان، در پيش گرفت. از سال 1907 تا شعله ور شدن آتش جنگ جهانی اوّل، هدف عمدۀ سیاست انگلستان در ایران همکاری گسترده با روسیه تزاری حتِی در حد چشم پوشی از تجاوزهای گوناگون آن کشور به استقلال و تمامیت ارضی ایران از راه حضور نظامی اش در مناطق شمالی این کشور بود. در پیگیری این هدف وزارت خارجۀ انگلستان در سال 1911، به پشتیبانی از روسیه در سرکوب جنبش مشروطیت برخاست. پس از آغاز جنگ جهاني اول، انگلستان و روسيه اندک احترام صوري را که براي حاکميت ايران قائل بودند کنار گذاردند و به اتفاق به بهانۀ مقابله با گسترش فعالیت های آلمان و عثمانی علیه ملل متفق، به اشغال ايران دست يازيدند، هرچند که تهران بي طرفي خود را در جنگ رسماً اعلام کرده بود. پيروزي بلشويک ها در روسيه درسال 1917 به اتحاد روس و انگلستان، و به ویژه همکاری دیپلماتیک و نظامی این دو قدرت در ایران، پايان بخشید. با فسخ قرارداد 1907 از سوی بلشویک ها و ازسرگیری رقابت نظامي بين انگلستان و حکومت بلشويکی روسیه پس از پایان جنگ جهانی اوّل، انگلستان در پی آن بود تا از دو راه سیطرۀ انحصاری اش را بر ایران تضمین کند، یکی از راه تحمیل قرارداد 1919 و دیگري با پشتیبانی از کودتاي 1921 رضاخان و سيد ضياءالدين طباطبايي. از انقلاب مشروطه تا قرارداد انگلستان و روسيه در سال 1907 با دولت ليبرال ها در انگلستان مقارن بود. درانگلستان دولت محافظه کار آرتور بالفور (Balfour) قدرت را به دولت حزب ليبرال به رهبري کمبل بنرمن (Sir Henry Campbell-Bannerman) واگذار کرد. امّا، وزیر خارجۀ تازۀ انگلیس، سر ادوارد گری (Sir Edward Grey) همانقدر مصمم به خنثی کردن تهدید آلمان بود که همتای پیشینش، لنزداون. دشمنی گری نسبت به آلمان اندکی پس از انتصاب به مقام وزارت خارجه عمق بیشتری یافت. در ژانويه 1906، روابط آلمان و فرانسه، که متحد انگلستانِ بود، بر سر مراکش به تیرگی گرائید و در نتیجه انگلستان در آستانۀ جنگ با آلمان قرار گرفت. افزون براین، گري همانند لنزداون به ضرورت تفاهم و نزديکي با روسیه اعتقاد داشت و از آن جا که مايل نبود رویدادهای داخلی ایران خدشه ای بر روابط انگلستان و روسيه در اروپا وارد آورد مدام به نمايندگان خود در ايران دستور می داد که به هيچ وجه در تنش هاي سياسي در ايران مداخله نکنند و باعث تحريک روس ها نشوند. اما، در تابستان سال 1906، با اوج گرفتن تنش هاي سياسي در ايران انگلستان هم به عرصۀ کشمکش های داخلي ايران کشانده شد. مخالفان شاه، که همچنان به انگلستان به عنوان رقيب و دشمن قديمي روسيه می نگریستند، خواستار حمایت انگلستان بودند تا سدّی در برابر حمايت روس ها از حکومت قاجار شود. به ویژه، بر سر حمايت علني روسيه از مقاومت شاه در برابر خواست های مشروطه خواهان و با توجه به اوضاع نا مساعد ايران و مشکل رسیدن به تفاهم با روسيه، گِري تصميم گرفت در عین حفظ شبکه های ارتباط با مشروطه خواهان ایرانی از دخالت مستقيم در تحولات داخلی ایران و حمايت از خواسته هاي مخالفان دولت اجتناب ورزد. در ژوئیۀ 1906، گرانت داف (Evelyn Grant Duff) سفير انگليس در تماس با وزارت خارجه انگلستان پیشنهاد کرد که نسبت به برکناري نخست وزير وقت، عين الدوله، که يکي از خواست هاي اصلي مخالفان دولت در تهران بود، اقدام شود. امّا، این پیشنهاد داف مخالفت گِري و نفر دوم وزارت خارجه، چارلز هاردينگ (Charles Hardinge) را برانگیخت زیرا به اعتقاد آنان چنین اقدامی نشان دخالت صريح در امور ايران بود و بر سوء ظن و عناد روس هامی افزود. اين آخرين باري نبود که گِري تجزيه و تحليل داف از اوضاع سياسي ايران و رایزنی هایش به سفارت انگلستان را بي جا مي دانست. در 18 ژوئیۀ همین سال، دو تن از نمايندگان بازاریان مخالف حکومت به سفارت انگلستان در قلهک رفتند تا زمينه هاي بست نشستن را در سفارت بررسي کنند. پاسخ سفارت انگلیس به آنان پاسخی دوپهلو بود. امّا تعبیر آنان از پاسخ این بود که سفارت مانع تحصن آنان نخواهد شد. صبح روز بعد حدود 50 تن از تجّار و طلّاب وارد سفارت شدند. شمار بست نشینان در روزهای بعد به 858 تن افزایش یافت و در نهایت به 13000 نفر رسيد. گِرِي از استقبال گرم داف از بست نشینان خشمگين شد زیرا تحصّن آنان سفارت دولت تزاری را سخت نگران ساخته بود و به هرحال با سیاست بی طرفی دولت انگیس نسبت به مخالفان حکومت سازگار نبود. از همین رو، وی دستور داد که کارمندان سفارت در ایران از دخالت در این اختلافات پرهیز کنند و مقدمات بیرون رفتن مشروطه خواهان از سفارت را فراهم آورند. اين آخرين باري نبود که داف با استقبال خودسرانه از مخالفان دولت ایران مایۀ ناخشنودی گری می شد. رفتار برخی دیگر از اعضای سفارت انگلیس نیز گهگاه از حد دستورهائی که از وزارت خارجه انگلستان به آنان می رسید تجاوز می کرد. با این همه، گري رضايت داد تا داف به شاه هشدار دهد که علت اصلي بي اعتمادي مردم به حکومت، شخص صدر اعظم است. تصميم نهايي گري براي پیشنهاد عزل صدراعظم برای آن بود که بتواند با پایان دادن به بحران سياسي در ايران روابط انگلیس و روسيه با تنش بیشتری آلوده نشود. استقبال داف از بست نشینان در سفارت ناخواسته سبب شتاب انقلاب مشروطه شد. بست نشینان در سايۀ امن سفارت درخواست تازه ای، که همانا ایجاد یک حکومت مشروطه بود، بر درخواست های پیشین خود افزودند. در نتیجه، صدور فرمان عزل عين الدوله در 30 ژوئیه به پایان تحصن بست نشینان نینجامید. برخلاف تفکر رايج در بین ايرانيانی که رویدادهای درونی ایران را بیشتر پیامد تباني و توطئه دیگران مي دانند، و با همۀ شواهد در بارۀ برخی گفت و گوها بین مأموران سفارت و بست نشینان در بارۀ حکومت پارلمانی، واقعیت آن است که گرانت داف و همکاران او عامل اصلی و مبتکر نشاندن بذر اعتقاد به چنین حکومتی در اذهان بست نشینان نبودند. زمينه هاي گرایش به حکومت مشروطه در افکار روشنفکرانه در ايران به قرن نوزدهم باز می گردد. در اين قرن بود که شمائی از ساختار و لوازم استقرار یک حکومت مشروطه به اشکال مختلف در اذهان و اندیشه های اصلاح طلبان نقش بسته بود. در اواخر همین قرن شماری از انجمن ها به تبلیغ و دفاع از انواع گوناگون اصلاحات دموکراتیک در نظام استبدادی ایران پرداختند. در 5 اوت 1906، با صدور فرمان مظفرالدین شاه در باب تشکیل مجلس متحصنین از سفارت انگلستان بیرون رفتند، امّا، باهمین فرمان نهضت مشروطه وارد مرحلۀ تازه ای شد. دو دلي شاه در پذيرش قانون انتخابات به تنشی نوين در ايران انجامید و گروهي از سران مشروطه خواهان، علی رغم ناخشنودی و خشم گری، دوباره به سفارت انگلستان پناه بردند. شاه سرانجام در 13 سپتامبر بار دیگر به خواست مخالفان گردن نهاد و قانون انتخابات را توشیح کرد. درهمين زمان؛ درخواست وام ایران از دولت آلمان، پس از آن که انگلستان و روسيه هردو آن را رد کرده بودند بر نگرانی گري نسبت به دخالت آلمان در امور ايران افزود. علی رغم انکار مقامات دولتی آلمان، شایعه این بود که آلمان مشغول بررسی امکان ایجاد یک بانک آلمانی در ایران است گرچه طبق یکی از مواد قرارداد قرضۀ 1904 روسیه دولت ایران مجاز نبودکه، بدون موافقت سن پطرزبورگ، به استقراض از هیچ دولت دیگری اقدام کند. این شایعه، همراه با نگرانی های پیشین گری در مورد گسترش نفود آلمان در امپراطوری عثمانی، اعتقاد او را نسبت به تلاش های آلمان برای برهم زدن وضع موجود در خاور میانه و کارشکنی در گفت و گوهای انگلستان و روسیه عمیق تر کرد. برای منتفی ساختن قضیۀ وام دولت آلمان به ایران، گري مصمم شد دولت روسیه را- که به تنهائی توانائی پرداخت وام تازه ای به ایران نداشت- قانع کند با مشارکت انگلستان درخواست ایران را بپذیرد. امّا، يکي از نخستین گام هائی که مجلس نوبنیاد ایران برداشت رد پيشنهاد پرداخت وام انگلستان و روسيه به ایران و در عوض پذیرفتن طرح نافرجام استقراض داخلی از راه تأسیس بانک ملّی ایران بود. مخالفت مجلس با وام انگليس و روس نشان احساسات ناسیونالیستی و استقلال جوئی ايرانیان و گواهی بر رقابت و ستیز بر سر قدرت بين مجلس و دولتی بود که در همنوائی با دربار قواعد تازۀ نظام مشروطه را بر نمی تابید و حاضر نبود اختیار استفاده از قرضۀ خارجی را به مجلسیان واگذار کند. در اواخر همین سال، در همان هنگام که دگرگونی های سیاسی ایران وضع موجود را در یکی از کشورهائی که مورد گفت و گوهای بین روسیه و انگلستان بود تهدید می کرد، گري همچنان در پي ايجاد تفاهم با روسيه بود. در ژانویۀ 1907 با مرگ مظفرالدین شاه پسرش، محمدعلی میرزا با گرایشی آشکار به روسیه، بر تخت سلطنت نشست و در همان حال نمایندگان تندرو و آزادی خواه مجلس از آذربایجان به تهران رسیدند. این رویدادها به تعمیق شکاف و اختلاف بین مشروطه خواهان و استبدادطلبان انجامید و انتظارهای گري را نافرجام گذاشت. سرانجام در 31 اوت 1907 قرارداد روس و انگلستان بسته شد. امّا، این معاهده که مدت ها بر سر زبانها افتاده بود و در وزارت خارجه روسيه به امضاء رسيد خود منشاء پیدایش مشکلاتی تازه براي گري در ايران شد زیرا روسيه بر میزان هواداری خود از تلاش دربار استبدادي محمدعلی شاه برای سرکوب مشروطه خواهان افزود. از قرارداد 1907 انگليس و روس تا استبداد صغیر 1908 هدف اصلی معاهدۀ 1907 روس و انگلیس حل و رفع اختلاف های دو طرف در مور تبت، افغانستان و ايران بود. امّا اين قرارداد، که دولت انگلستان آن را ابزاري برای تحدید قدرت نظامی آلمان در اروپا و خنثی کردن مقاصد آن کشور در دنیا می دانست، به کمتر از انعقاد اتحادی رسمی بین این دو قدرت بزرگ بسنده می کرد، اگرچه روسيه و انگستان هرکدام به ترتيب در سال هاي 1894 و 1904 قرارداد همبستگي و مودت با فرانسه را امضاء کرده بودند. در این قرارداد ايران، که در اين زمان در بحبوحۀ انقلاب مشروطه به سر می برد، به سه منطقه تقسیم شده بود: منطقۀ شمال، شامل شهرهای بزرگ از جمله تهران، زیر نفوذ روسیه قرار داشت، منطقۀ جنوب شرقی همجوار هند در تسلّط انگلستان بود و منطقه میانی نیز به عنوان مرز و حائلی بین مناطق نفوذ دو قدرت بزرگ استعماری شناخته می شد. قرارداد 1907 بدون مشورت با ايران منعقد شده بود و دولت ايران تا 11 سپتامبر این سال خبری رسمی دربارۀ آن نداشت. نمايندۀ انگلیس در ايران، اسپرينگ رايس (Sir Cecil Spring-Rice)، که تا آن زمان خود از جزئيات قرار داد بي خبر بود، در 5 سپتامبر مأمور شد در یادداشتی بالبداهه مفاد آن را به اطلاع دولت ايران برساند. اين یادداشت به یکی از مواد قرارداد –که در متن اصلی اثری از آن وجود نداشت- اشاره می کرد که طبق آن دولت انگلستان متعهد می شد حاکمیت دولت ایران را به رسمیت شناسد و، همراه با دولت روسیه، از هرگونه دخالت در امور داخلی ایران احتراز کند. انگلیسی ها تلاش كردند یادداشت اسپيرينگ رايس، که از سوی نمایندۀ انگلیس در ایران تهیه شده بود به مثابه تعهد «رسمی» انگلستان براي پیشگیری از دخالت روسیه در ايران به شمار رود. يکي از پیامدهای معاهدۀ 1907 تحکیم همکاری آشکار دولت روسیه و نظام استبدادی قاجار علیه اصلاح طلبان و ملّيون ایران بود، گرچه محمد علی شاه این معاهده را هرگز به رسمیت نشناخت. از سوی دیگر، تقسیم ایران به مناطق نفوذ دو دولت بزرگ مخالفت شدید مشروطه خواهان ایران را برانگيخت. در انگلستان نیز ادوارد گری، وزیر خارجۀ انگلستان، آماج انتقادهای تند و گسترده قرار گرفت. منتقدان محافظه کار (و همنوایان لیبرال آن ها) که خود در دوران وزارت لنز داون مبتکر آغاز گفت و گو با روسيه شده بودند، قرارداد 1907 را ناتوان در پاسداری از منافع انگلستان در منطقه مي شمردند، به ویژه از آن رو که قلمرو انگلستان را تا مرزهاي جنوب غربی ايران گسترش نمي داد- منطقه اي که بستر بخش بزرگی از منافع تجاري و اقتصادي انگلستان بود. منتقدان گري در طیف چپ حزب لیبرال و نمايندگان حزب کارگر و گروهي از سوسياليست ها و دسته اي از ساير مخالفين و گروهي از نمايندگان ملیون ايرلندي پارلمان همگي قرارداد 1907 را طرد مي کردند و آن را ناقض حاکميت و استقلال دولت ايران مي دانستند. شرق شناس نام آور دانشگاه کمبريج، ادوارد براون، در عداد این گروه از مخالفان قرار داشت. به اعتقاد این منتقدان، معاهدۀ 1907 معرّف اتحّاد نفرت آور دولت انگلیس با حکومت استبدادی تزار روسیه و اقدامی تحریک آمیز و خصمانه علیه دولت آلمان بود که می توانست به شعله ور شدن جنگی بزرگ در اروپا منجر شود. انعقاد محرمانۀ چنين معاهده ای که مورد شور و تصویب پارلمان هم قرار نگرفته بود دستاویز ديگري به مخالفان سرسخت گري داد تا به محکوم کردن او و سیاست خارجی اش ادامه دهند. افزون براین، لرد كرزن، نايب‌السلطنه اسبق هند، که از هواداران سرسخت سیاست های استعماری انگلستان و عضو محافظه کار مجلس اعيان بود و شهرتی گسترده به عنوان یک مفسر معتبر امور ایران داشت، به مبارزه ای فردی علیه گری پرداخت و گرایش های استعمارگرانۀ خود درایران را زیر نقاب نگرانی از تجاوز روسیه به استقلال ایران پنهان می کرد. قرارداد روس و انگلیس و حمايت ضمني انگلستان از جبهه گیری متجاوزانۀ روسیه علیه مشروطه خواهان ایران خشم مردم بسیاری از کشورهای دیگر، از جمله ملیون و آزادی خواهان هندوستان را که پس از تجزیۀ بنگال در سال 1905 بر مقاومت های خود افزوده بودند برانگيخت. کنگرۀ ملي هند، که در سال 1906 خواستار استقلال هند در قالب امپراطوري انگليس شده بود، به اعتراض نسبت به نفي استقلال ايران برخاست. گروهي از ملي گرايان ستیزه جوی هند نیز که انقلاب مشروطه در ايران را نشان رستاخیز شرق در پیکاری جهاني عليه امپرياليسم می دانستند، به هواداری از انقلابیون ایرانی برخاستند و جنبش آنان را مقدمۀ دیگری براي انقلاب محتوم هند عليه انگلستان شمردند. در همین اوان، حکومت هندوستان تحولات ایران و آثار دگرگون ساز آن را بر «اتّحادیۀ مسلمانان هند» (All-India Muslim League) به دقّت پی گیری می کرد. اين اتحاديه، که در سال 1906 تأسيس شده و دراین زمان در مجموع هوادار ادامۀ سیطرۀ انگلستان بر شبه قارۀ هند بود، بارها از مقامات انگلیسی خواست که مانع دخالت های روسیه در ايران و عثمانی، تنها کشورهای مسلمان مستقل، شوند. جامعۀ کوچک، امّا متمکن و متنفّذ، زرتشتيان هند نیز بر سرنوشت مرز و بوم کهن خود تأسف می خوردند و در عین حال از این که انقلاب مشروطه حق شهروندی و مشارکت سیاسی را به زرتشتیان ایران داده است مسرور بودند. گری، تحت فشار گروههای مخالف سیاست خویش در انگلیس، ایرلند و به ویژه در هند، در مذاکرات خویش با وزارت خارجۀ روسیه گهگاه بر این ضرورت تأکید می کرد که، برای آرام کردن افکار عمومی بخصوص در هند، انگلستان باید خواستار تعدیل سياست روسيه در ايران شود. او به ویژه نگران احساسات مسلمانان حامی اتحاد مسلمانان هند و دیگر مسلمانان در هند بود که بالقوّه می توانستند در فرونشاندن آتش استقلال طلبی مردم هند یاور انگلستان باشند. ايرانيان مقيم هند، از جمله زرتشتیان، هریک به نوعی مشروطه خواهان را به ادامۀ پیکار در وطن تشویق می کردند. حد اقل یکبار، در آوریل 1909، در اوج تنش های انقلاب مشروطه، مقامات انگلیسی به بررسی گام هائی پرداختند که می توانست نشریۀ پرنفوذ حبل المتین را که در کلکته منتشر می شد از حمله به سیاست روسیه در ایران باز دارد. منتقدان محافظه کار گري در انگلستان، از جمله كرزن، نیز همچنان به سرزنش او به خاطر بی اعتنائی اش به منافع انگلیس در هند وجنوب ایران در عهدنامۀ 1907 ادامه می دادند. امّا، عوامل و روندهای دیگری کاهش منافع انگلستان در برخی از مناطق ایران را جبران می کردند از جمله: حفظ روابط دوستانۀ لندن با رؤساي متنفّذ قبايل گوناگون از جمله شيخ خزعل در محمّره (خرّمشهر کنونی)، که از سال 1897 در تلاش آن بود تا انگلیس را به حمایت از خودمختاری اش برانگیزد؛ ادامۀ روابط نزدیک انگلستان با سرآمدان سياسي ایران و اعضای خانواده سلطنتي، از جمله ظل السلطان والی اصفهان؛ معاملات تجاري با سران ایل بختياري؛ و استمرار فعالیت های جاسوسي انگلستان علیه روس ها در مرزهای شمالی ایران. کشف مخازن عظیم نفت در منطقه مسجد سليمان توسط شرکت انگليسي دارسي در سال 1908 به افزایش نفوذ انگلستان در منطقه بي طرف انجامید. از سال 1907 تا 1912 ايران جای ویژه ای در بحث ها و اختلاف نظرهای داخلی سیاست خارجۀ انگلستان داشت . در آن حد که گری دوبار تهدید به استعفا کرد. نخست در سال 1908 برای آرام کردن منتقدان تندروی حزب خودکه مخالف با سیاست نزدیکی با روسیه بودند و بار دوّم در سال 1912 هنگام گفت و گوی های محرمانه با همتای روسی اش، سرگي سازانو (Sergei Sazanov) زمانی که، در واکنش به رفتار وحشیانۀ روسیه در ایران، تظاهرات ضدگري در هند و در بريتانيا همراه با شعار «گری باید برود» به اوج خود رسيده بود. هواداری آشکار روسيه از فعاليت هاي محمدعليشاه علیه مشروط خواهان پس از عقد قرارداد 1907 سبب تیرگی هرچه بيشتر روابط بين انقلابيون و حکومت شد. در روز امضای این قرارداد، امین السلطان، نخست وزير ايران، به گلولۀ يکي از مجاهدین به قتل رسید. معیّرالدوله، جانشین او، نیز ظرف دوماه مجبور به استعفاء شد. پس از برقراري يک دورۀ کوتاه آرامش بين مجلس و شاه، کابينۀ تازه ای به نخست وزیری ابوالقاسم ناصرالملک که اصلاح طلبي معتدل و فارغ التحصيل آکسفورد بود، بر سر کار آمد. از دسامبر سال 1907 نشانه هاي تنشی تازه بین نیروهای دولتی و مشروطه خواهان نمایان شد. این تنش ها در 14 دسامبر به استعفای دستجمعی کابينۀ ناصرالملک انجامید. روز بعد شاه کابينه را فرا خواند و ناصرالملک را به زندان فرستاد که ظاهرا مقدمه ای برای انجام یک کودتای نافرجام بود. این رویدادها امیدها را برای مسالمت بین دو طرف از میان برد. با ميانجيگري سفارت انگلستان ناصرالملک آزاد شد و اجازه یافت از کشور خارج شود. متعاقب عقد قرارداد 1907، تماس های دیپلماتیک انگلستان با دولت ایران اغلب با حضور نمایندگان روسیه صورت می گرفت، گرچه گری و برخی از مقامات وزارت خارجۀ انگلیس ارتباط خصوصی خود را با شخصیت های سیاسی ایران حفظ کرده بودند، به ویژه با ناصرالملک و سردار اسعد بختیاری. از سوی دیگر، برخی از اعضای متمرّد سفارت انگلیس در ایران نیز به هواداری غیرمجاز خود از مشروطه خواهان، و طرفداران آنان در انگلیس که مخالف دخالت های روس و انگیس در ایران بودند، ادامه می دادند.

از کودتا تا فرار محمدعلي شاه
کودتاي محمدعلی شاه در 23 جمادي الاول (ژوئن 1908) در ايران و بمباران و تعطيل مجلس، با کمک افسران روسی نيروي قزاق شاه، معرّف گسترش دخالت های روسيه در ايران بود. نقش روسيه در این کودتا گری را واداشت تا نسبت به سياست سن پطرزبورگ در ايران بردباری بیشتری داشته باشد زیرا اگر نرمشی از خود نشان نمي داد روس ها به حسن نیت لندن تردید می کردند. در اوضاع نابسامان پس از کودتا، گروهي از سران مليون و انقلابيون مشروطه خواه که نگران جان و امنیت خود بودند از ايران گريختند و در اروپا مأمن گرفتند. جمعي از این پناهندگان به لندن پناه بردند و به یاری مخالفان سياست خارجي انگلستان در ایران خواست خود را برای بازگشائی مجلس و قطع دخالت روسيه و انگلستان در ايران مطرح کردند. در 8 سپتامبر، با پافشاري انگلستان، هيئتی مرکب از نمايندگان روسيه و انگلستان به شاه پيشنهاد کردند فرمان گشایش مجلس را صادر کند. انگيزۀ روسيه در ارائۀ چنين پيشنهادي نگرانی از امکان شکست نيروهاي دولتی در مقابله با انقلابیون بود. از همین رو، روسيه باز شدن مجلسی فاقد قدرت را نوعي مصالحه تلقي مي کرد که می توانست مانع انقراض سلطنت قاجار شود. امّا، انگيزه گري در این تقاضا ناشی از انتقادات روزافزون داخلی و يافتن راه حلی سريع براي مشکلات ايران بود زیرا مسئلۀ ایران انگلستان را از توجه به ساير امور مهمي که در اروپا در جريان بود باز می داشت و روابط نزدیک انگلستان و روسيه را به مخاطره می افکند. به علاوه، اميد این بود که چنین درخواست علني از شاه براي بازکردن مجلس در شورش مشروطه خواهان تبریز به رهبری ستّارخان و باقرخان وقفه ای ایجاد کند، و در عین حال با تضعیف نهضت مشروطه خواهی یکی از دستاویزهای مخالفان سیاست خارجی انگلیس در ایران را از میان بردارد. امّا، خواست مخالفان این بود که مجلس جديد بايد از نمایندگان پیشین آن تشکیل شود که اکثرشان یا مخفي شده بودند و يا در تبعيد به سر مي بردند و نیز قانون اساسي و متمم آن در تمامیت خود احیا و اجرا شود. در اوائل پائيز 1908، گروهي از پناهندگان سياسي ايران، شامل نمايندگان مجلس سابق، از آن جمله معاضدالسلطنه از بدو ورود به لندن مورد استقبال مخالفان سياست خارجی انگلستان قرار گرفتند. اين پناهندگان به ارائه و نشر تفاسیر و برداشت هاي خود از آنچه سبب کودتا در ايران شده بود پرداختند و دلائل و عواملی را که وزارت خارجه انگلستان از رویدادهای ایران عرضه می کرد به چالش می کشیدند. حضور آنان در انگلستان انگیزه ای برای تشکيل کمیتۀ ايران در لندن شد. اين کمیته با حمايت مخالفان سياست خارجی انگلستان در31 اکتبر 1908 گشوده شد و به کانون دیگری برای شکل گيري مخالفتی سازمان يافته با سياست گري در ايران تبدیل گشت. گروهي از محافظه کاران انگليسي که با حزب خود درمورد معاهدۀ 1907 روس و انگلیس مخالف بودند با شرکت در فعالیت های اين کمیته به مخالفان چپ گرای گري پيوستند. هدف های این کميته عبارت بود از تهییج افکار عمومي مردم انگلیس در حمايت از استقلال ايران و مخالفت با دخالت روسیه و انگلستان در امور داخلي آن؛ اعلام عفو مخالفان سیاسی؛ انتخابات آزاد براي مجلس و نظارت مجلس بر امور مالي کشور. فعالیت های منظم این کمیته در سال های بعد نقش اساسی در افشای تعدیات روس و انگلیس به استقلال و حق حاکمیت ایران و تحریک افکار عمومی به مخالفت با گری ایفا کرد. در انتقاد مستمر از گري، کمیته از همکاري مخفیانۀ شماری ازدیپلمات ها و مأموران انگليسي در ايران بهره مند بود، از جمله اسمارت (Walter A. Smart) ازدانشجویان سابق براون و استوکز(Claude B. Stokes)، رایزن نظامي انگلیس در سفارت آن کشور در تهران. خودداری محمدعلي شاه از بازگشائی مجلس، تصمیم روسیه به ادامۀ هواداری از نيروهاي استبدادی در جنگ داخلي ايران و شکستن محاصره تبريز به دستاویز نجات مردم آن شهر از قحطي و حمايت از اتباع خارجي مقيم تبريز، همگی مجاهدین را به مقاومت بیشتر تحریک کرد و در عین حال دامنۀ پیکار را به دیگر مناطق ایران از جمله گیلان، اصفهان کشاند و برخی از رهبران بختیاری را به انقلابيون پیوست. در ژانويه 1909 گري، که در نهان از دخالت نظامی روسیه در ایران هواداری می کرد، زیر بار انتقاد مخالفان داخلی اش اعلام کرد که انگلستان از پرداخت وام مشترک روسیه و انگلیس به دولت محمدعلی شاه، که سخت در تنگنای مالی بود، قبل از گشایش مجلس خودداری خواهد کرد. در 10 آوريل سال 1909، یک گردان از تفنگداران نيروهاي دريايي انگلستان براي سرکوب کردن مبارزيني که باعث اختلال در فعالیت های تجارتی انگلستان در منطقه شده بودند وارد بوشهر شدند. حضور اين نیروها در خاک ایران مشروطه خواهان را از آن بیمناک کرد که این تجاوز مقدمۀ تجزیۀ کامل ایران به دست نیروهای روس و انگلیس باشد. امّا، دیری نپائید که در 22 ماه مه نیروهای اشغالگر انگلیسی بوشهر را ترک کردند. مقارن با این رویدادها، در اواخر ماه آوریل نیروهای نظامی روسیه نیز وارد تبريز شدند. امّا، اشغال تبريز و متعاقب آن رفتار خشونت بار سربازان روسی با مجاهدین نتوانست به مقاومت نیروهای مشروطه خواه پایان دهد. در ماه ژوئن تفنگداران بختیاری از جنوب و انقلابیون گیلان از شمال به سوی تهران روان شدند. هر دو دولت روس و انگلیس به نیروهای انقلابی هشدار دادند که حرکت خود را متوقف کنند. امّا، بی اعتنا به این هشدار نیروی های مشروطه خواه در 14 ژوئیه 1909 وارد پایتخت شدند. در ظرف دوروز محمدعلی شاه سلطنت را به فرزند نوجوانش، احمد، واگذار کرد و به سفارت روسیه در تهران پناهنده شد

 مترجم : مهرنوش آريانپور