ارنست پرون در دربار رضا شاه

ارنست پرون در دربار رضا شاه

برخي از منابع مدعي هستند كه رضاشاه از پرون نفرت خاصي داشته‌است.در اين نكته اتفاق نظر وجود دارد كه پرون در طول مدت حضور در دربار، از روابط با شاه براي توصيه‌هايي استفاده برده‌است. يكي از اين استفاده‌ها، تشويق محمدرضاي وليعهد به تغيير نظر رضاشاه در مورد محل تبعيد مصدق بوده‌است. در اوايل تابستان سال ۱۳۱۹، مصدق، به دستور رضاشاه دستگير و از تهران به زندان كثيفي در بيرجند منتقل شد. از آنجا كه سابقه چنين تبعيدهايي در دوره رضاشاه بخصوص در مورد نصرت الدوله، سيدحسن مدرس و عبدالحسين تيمورتاش، بوي خون مي‌داد، بسياري از افراد (از جمله اشرف پهلوي و فوزيه) واسطه شدند تا با ميانجيگري مصدق را رها كنند. ولي همه ناكام ماندند. در اين ميان پرون كه هم‌زمان در بيمارستاني تحت مديريت پسر مصدق، درحال درمان بود، موفق شد محمدرضا را متقاعد كند تا راسا نسبت به انتقال مصدق و تحت نظر گرفتنش در يك محل امن (ملك شخصي مصدق در احمدآباد) دستوري برخلاف دستور پدر پادشاهش صادر كند.
پرون و محمدرضا پهلوي
ثريا اسفندياري بختياري همسر دوم شاه، چنين تصويري از سالهاي آخر اقامت پرون در دربار و كاخ شاه ارائه مي‌دهد:«ارنست پرون زشت و نامطبوع است. چشمهايش نفرت انگيز است...... همجنس باز است...... مزور است..... نادرست.... ماكياول صفت..... شيطان صفت...... رمال..... غيبگو......» ثريا در اين كتاب عنوان نمود كه پرون و شاه هر روز صبح يكديگر را در اتاق شاه ملاقات مي‌كنند و پرون در اين ملاقات‌ها به دسيسه چيني عليه دشمنانش مي‌پردازد.
منوچهر فرمانفرمائيان، دوستي شاه و پرون را سطحي مي‌دانست. او معتقد بود كه شاه هيچگاه دوستان صميمي نداشته و فاصله خود را با پرون نيز حفظ مي‌كرده‌است.
حسين فردوست ماهيت ارتباط پرون با شاه را غير اخلاقي نمي‌دانست. وي دليل حضور پرون را در اتاق محمدرضا، خواندن رمان براي محمدرضا توسط پرون بيان كرده است. در عين حال فردوست لحن صحبت و نحوه رفتار پرون را با شاه، درخور مقام شاه نمي‌دانست.
در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي ايران، كتابي به بازار تهران عرضه شد به نام «ارنست پرون، شوهر شاهنشاه آريامهر» به قلم محمد پوركيان. نويسنده در اين كتاب بدون ارائه منبع موثق به وجود رابطهٔ جنسي ميان محمدرضا پهلوي و ارنست پرون پرداخته است .
وظايف پرون در دربار
پرون هيچگاه مسئوليت رسمي در دربار نداشت. يكي از وظايف پرون، انجام ماموريت‌هاي خصوصي براي شاه بوده‌است. پرون در طلاق شاه و فوزيه نيز نقش اساسي داشته‌است. اشرف پهلوي در خاطرات خود، به نقش پرون در برهم زدن رابطه وي با هوشنگ تيمورتاش به دستور برادرش اشاره كرده است. نمونه‌هاي ديگري از چنين نقشي را منوچهر فرمانفرمائيان در كتاب خون و نفت تشريح كرده. او نيز يكي از وظايف پرون را انجام چنين ماموريتهاي خصوصي‌ دانسته است.
فرمانفرمائيان همچنين گزارش كرده كه پرون در طول دوره ملي شدن صنعت نفت ايران، اطلاعاتي را در اين خصوص از دست اندركاران اين امر جمع آوري مي‌كرده‌است. گاهي پرون جهت شركت در لژهاي فراماسونري به خارج از كشور نيز اعزام مي‌شده‌است.
مرگ پرون
پرون در سال ۱۳۴۰ دور از كشورش سوئيس و دور از ايران، درگذشت. او كه بيمار بود براي معالجه به اروپا رفت و همانجا مرد. امروزه عملاً از ميان ديگر كساني كه ممكن است به جنبه‌هاي ديگر زندگي ارنست پرون واقف باشند، كسي زنده نمانده‌است. شاه در هيچيك از كتاب‌هاي خاطراتش، نامي از پرون نبرد.