رضاخان کاره اي نيست ؛ با انگليس طرفيم!

در عصر غيبت کبري ، که آن را بايد بحق دوران ابتلائات سخت بدانيم ، زمام شيعه به نايبان امام زمان ارواحنا فداه سپرده شده تا کشتي پيروان اهل بيت عليهم السلام را در مقاطع مختلف تاريخي ، به گونه اي هدايت کنند که با سلامت به صاحب اصلي آن تحويل شود.
يکي از سخت ترين و حساس ترين اين مقاطع تاريخي زماني بود که انگلستان براي بلعيدن ايران ، سلسله قاجار را منقرض ساخت و يکي از عوامل خود را به سلطنت رساند تا نشان دهد همه حمايت هايي که دردوران مشروطيت از آزاديخواهان به عمل مي آورد،براي استقرار ديکتاتوري مدرن رضاخاني بوده است و لاغير.
در اين روزگار، فقيه تيزبين ، مدبر و با کياستي به نام شيخ عبدالکريم حائري يزدي در آسمان شيعه طلوع کردکه بحق با حلم عظيم خود توانست امکان بهانه جويي را از ديکتاتور سلب کند و با آينده نگري ، بنايي را بنيان نهاد که موجد خدمات شايسته اي نه فقط براي ايران و تشيع که براي عالم اسلام و بلکه جهان انسانيت باشد و بي شک وقوع انقلاب اسلامي ايران نيز يکي از دستاوردهاي آن است.
در سالگرد ارتحال آن فقيه بزرگوار (17 ذيقعده) با ذکر خاطراتي ، که براي نخستين بار منتشر مي شود، به پاسداشت مقام آن عالم فرزانه مي نشينيم.
تاسيس حوزه علميه قم در ابتداي قرن جاري شمسي (حدود 1300ش = 1340 ق) به همت شادروان آيت الله حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي و همدلي و همکاري فقيهان وارسته اي چون ميرزا محمد ارباب و ميرزا ابوالقاسم قمي و...، از حرکتهاي مهم و تاريخسازي است که منشاء و مصدر وقوع جريانات بسيار مهمي در 80 سال اخير کشورمان نظير قيام 15خرداد 42 و انقلاب اسلامي 57 بوده است.
نهالي که حاج شيخ عبدالکريم با پي افکندن حوزه مرکزي قم در جوار حضرت معصومه ع نشاند، هر چند در روزگار سرد و سياهي که خود در آن مي زيست مجال رشد چنداني نيافت و حتي 6-5 سال پس از درگذشت وي ، برگ و بار آن از سموم خزان استبداد رضاخاني آسيب فراوان ديد، ولي چنان که خود وي بارها گفته و نويد داده بود، آن روزگار تلخ تر از زهر دير يا زود مي گذشت و فصل سبز شکفتن و بهره دهي اين نهال مقدس فرا مي رسيد.
تحليلگران رشته مديريت ، رجال مدير و مدبر را به سه دسته: فرمانده ، مدير و استراتژيست ، تقسيم مي کنند و ويژگي افراد استراتژيست را در قياس با فرمانده و مدير عمدتا در اين نکته مي دانند که وي با پيش بيني ، برنامه ريزي و اقدام براي آينده هاي دور، از مرز مسائل و مشکلات روزمره فراتر مي رود و در سکوي حال ، آينده دوردست را هدف مي گيرد و در واقع ، امکانات و اقتضائات روز را در خدمت مقاصد اساسي و بلند اصلاحي خويش درمي آورد.
در شرايطي که ديگران در گرداب مشکلات و حوادث روز دست و پا مي زنند، او نگاه به افق آينده دارد و براي بهبود کل^ي و اساسي قوم خويش چاره جويي و مقدمه چيني مي کند. مرحومان حاج شيخ فضل الله نوري ، حاج شيخ عبدالکريم حائري و امام خميني ، نمونه اي از اين گونه شخصيت هاي پيش بين و دورنگرند که به جاي درجازدن در ايستگاه حال و گرداب روزمرگي ، آينده اي دور را در نظر گرفته و جلوتر از زمان و اهل زمان خويش حرکت مي کنند.
شيخ فضل الله نوري ، با طرح و تصويب اصل دوم متمم قانون اساسي (مبني بر نظارت فائقه رسمي فقهاي تراز اول بر مصوبات مجلس شورا) حربه قانوني و محکمه پسندي به دست فقيهان مبارز پس از خويش نظير حاج آقا نورالله اصفهاني (در عصر رضاخان)، حاج آقا حسين قمي (در اوايل سلطنت محمدرضا) و امام خميني در دهه هاي 40 و 50داد که پرچم قيام و اعتراض را عليه رژيم جائر پهلوي برافرازند و به استناد اين اصل ، مشروعيت رژيم خودکامگي را، از اساس ، زير سوال برند (از ياد نبريم که دستگاه پهلوي در سال 1342شمسي تصميم گرفت امام خميني را اعدام کند، اما طرح مساله مصونيت قانوني ايشان از سوي مراجع تقليد وقت ، نظير مرحوم ميلاني ، به استناد اصل دوم متمم قانون اساسي ، اين توطئه ننگين را خنثي ساخت).
امام خميني نيز در روزگار زعامت مطلقه خود، با کارهايي چون نامه به گورباچف ، نشان داد که جلوتر از زمان حرکت مي کند و چونان ديده باني دقيق و هشيار، از تحولات دوردست غافل نيست و بالاخره بايد از مرحوم حاج شيخ عبدالکريم ياد کرد که ، هم با پي ريزي حوزه علميه قم در آستانه شروع يکي از سياه ترين فصول تاريخ کشورمان (دوران استقرار ديکتاتوري وابسته پهلوي) و حسن تدبير براي حفظ اين حوزه ، نشان داد که در بحبوحه بيداد خزان ، در انديشه بهار و تابستان بوده است.
طبعاکسي چون او، که خود را مسوول رشد و پرورش اين نهال جوان و حفظ آن از دستبرد گرازان ، مي شناخت ، ناگزير بود در جبهه هاي ديگر با حريف تيز چنگ وبهانه جوي مدارا کند و امواج زودگذر امامهيب سيلاب را، با تامل و تدبير، از سر بگذراند... حکايات متعدد تاريخي ، به روشني حاکي از آن است که آن مرد بزرگ ، اين کار سترگ را با شناخت و تحليلي دقيق از نياز زمان ، آغاز کرد و با پختگي تمام به انجام رساند و خود به کار خويش و نتايج مهم آتي آن کاملا توجه داشت. به پاره اي ازاين حکايتها توجه کنيد.


آينده ايران را شديدا تاريک مي بينم
مرحوم آيت الله سيد جمال الدين گلپايگاني (مرجع وارسته معروف) مي فرمود: با آقاي حاج شيخ (عبدالکريم حائري) در ترن سامرا همسفر بوديم که ايشان مي خواستند به ايران بيايند.
 

من به ايشان گفتم : شما از کساني هستيد که بعد از آيت الله آقاي ميرزا محمدتقي شيرازي مشار بالبنان هستيد {يعني چشمها به عنوان مرجع آينده جهان تشيع به سوي شماست}، چرا به ايران مي رويد؟
ايشان گفتند: من نمي خواهم مرجع بشوم مي خواهم بروم به ايران ، اگر از دستم برآيد خدمتي به اسلام و مسلمانان بکنم.
خورشيد آسمان فقاهت ومرجعيت ، علي کريمي جهرمي ، چاپ اول ، قم 1373، ص 28.
استاد عبدالحسين حائري (نوه دختري حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي و رئيس سابق کتابخانه مجلس شورا) اوايل تيرماه 74 در دفتر خود در کتابخانه مجلس شوراي اسلامي ، به مناسبت بحث راجع به مرحوم حاج شيخ عبدالکريم ، جريان زير را نقل کردند: پدرم مرحوم ميرزا احمد حائري مي گفت: در دوران اقامت مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري در اراک ، من خيلي معتقد و مصر بودم که حاج شيخ از ايران به عراق برگشته و به حوزه نجف برود (و اداره آنجا را به دست گيرد)، و با ايشان بر سر اين موضوع بحث داشتم).
در اين اثنا، نامه اي از مرحوم آيت الله ميرزا محمدتقي شيرازي (معروف به ميرزاي دوم ، رهبر انقلاب ضد استعماري 1920 عراق) به حاج شيخ رسيد که در آن آمده بود: عمر من ديگر به پايان خود نزديک شده و من در حال رفتنم.
بر شما (يعني حاج شيخ عبدالکريم) واجب است که به عراق تشريف بياوريد و حوزه اينجا را اداره کنيد. من از نامه ميرزا و تائکيد ايشان بر لزوم بازگشت حاج شيخ به عراق خوشحال شدم و اطمينان داشتم که حاج شيخ ، با علاقه و احترام بسياري که براي ميرزا قائل است ، صلاحديد و پيشنهاد ايشان را رد نخواهد کرد.
ولي ، بر خلاف انتظار، مدتي گذشت و هيچ گونه حرکتي از حاج شيخ محسوس نشد. روزي از ايشان پرسيدم : با نامه جناب ميرزا چه کرديد و چه پاسخي به ايشان داديد؟
حاج شيخ فرمود: به ايشان نوشتم که من افق آينده ايران را شديدا رو به تاريکي مي بينيم و وجودم در اينجا ضروري و به نظر من ، حتي لازم است شما هم به ايران بياييد....


من نهال مي نشانم ، ديگران بهره مي برند
مرحوم حائري ، به منظور حفظ حوزه علميه از دستبرد ديکتاتور، هوشمندانه خود را مجبور مي ديد که از هر حرکتي که به رژيم ديکتاتوري بهانه حمله و تجاوز به حوزه مي دهد، پرهيز کند.
آقاي اسماعيل بوستاني از کسبه محترم خيابان آذر قم در تاريخ 19/11/66 به نگارنده اظهار داشتند: مرحوم شيخ نعمت الله مهدوي قزويني (که امام جماعت مسجد عربستان بود و استخاره اش شهرتي داشت) 20 سال پيش از اين تاريخ ، در يکي از روزهايي که براي ما صحبت مي کردند، نقل کرد: ما و جمعي از آقايان حوزه ، از مرحوم حائري ، راجع به رويه ايشان در قبال دستگاه وقت ، سوال و احيانا به ايشان اشکال مي کرديم که چرا شما مثلا اقدام تند نمي کنيد؟
حاج شيخ عبدالکريم حائري با لحن شيرين يزدي خودشان فرمودند: آرام باشيد! من دارم نهال مي نشانم ديگران استفاده اش را خواهند برد.


نمي دانم با اين يکي چه کنم؟
رضاخان کاره اي نيست ؛ ما با انگليس روبه روييم مرحوم حائري ، اساسا، رضاخان را آلتي بي اراده در دستهاي امپراتوري بريتانيا مي ديد و مي دانست چنانچه موفق به سرنگوني او هم گردد، استعمار با قدرت فائقه اي که دارد يک رضاخان ديگر و شايد هم بدتر و خشن تر تراشيده و اهداف ضد اسلامي خود را با آهن و آتش پياده خواهد کرد.
از اين رو، مي کوشيد با صبر و مدارا، بهانه تجاوز و خشونت را از دشمن بگيرد و نقل مي کنند که ، با اين کار خويش ، رضاخان را خسته کرده و آن سلطان سفاک گفته بود، حساب همه علما را رسيدم ، اما اين يکي همچون استخواني در گلويم مانده و نمي دانم با اين يکي چه کنم.
استاد عبدالحسين حائري گفتند: آيت الله آقا سيد صدرالدين صدر (از مراجع تقليد سابق قم ، و پدر امام موسي صدر) براي پدرم ، در مجلسي که من نيز حاضر بودم ، چنين نقل کرد: در جريان دستگيري فجيع و اندوه بار حاج شيخ محمدتقي بافقي در حرم حضرت معصومه ع و حبس ايشان در زندان رضاخان ، مرحوم حاج شيخ عبدالکريم در سالاريه تشريف داشت (که آن ايام خارج از قم بود و مثل امروز جزو شهر نشده بود).
در اثر تعرض وحشيانه رضاخان به مرحوم بافقي در برابر چشم زوار، و حضور مهيب نظاميان در قم ، مردم آن شهر شديدا ترسيده و کوچه ها و خيابانها کاملا خلوت بود و به اصطلاح ملخ در خيابانها پر نمي زد.
حتي هرچه کردم درشکه اي براي رفتن به سالاريه بيابم ، پيدا نشد و ناچار شدم پياده به سالاريه بروم. باري ، به منزل حاج شيخ رفته و ماجراي برخورد هتاکانه رضاخان با آقاي بافقي را به عرض ايشان رساندم و گفتم: قضيه بدينجا کشيده است ، چه مي کنيد و چه مي خواهيد بکنيد؟
در آن مجلس ، غير از من و آقاي حاج شيخ ، فرد ديگري جز «کتيبه خضراء» حضور نداشت (مقصود آقاي صدر از کتيبه خضرائ، يکي از دستياران حاج شيخ بود). حاج شيخ فرمود: ما تنها با شخص رضاخان روبه رو نيستيم.
مشکل شخص او قابل حل است. ما با دربار انگلستان روبه رو هستيم و آنها مي خواهند اين اساس را برچينند و منتظرند ما هم يک اقدام تندي بکنيم و بهانه دستشان بيايد، فاتحه همه چيز را بخوانند.
مرحوم صدر مي فرمود: چندي بعد، از طرف رضاخان پيغامي به حاج شيخ رسيد که اعلي حضرت همايوني شديدا از حاج شيخ کدورت دارند، زيرا شنيده اند حاج شيخ چنين حرفي زده اند. (در صورتي که غير از من وحاج شيخ و فرد مزبور، کس ديگري در مجلس نبود!)
مقصود، نفوذ دستگاه جاسوسي رضاخان در ميان مردم ، وارتباط بسياري از افراد حتي در ميان نزديکان حاج شيخ به طرق گوناگون با دربار پهلوي بود که در نتيجه ، حاج شيخ با مشاهده آن اوضاع و شرايط، صلاح را در قيام و اقدام نمي ديد و مي دانست که به مجرد اولين حرکت ، به دست خود اين گونه افراد، نهضت از پا در خواهد آمد.