دو عملیات آژاکس و چکمه برای یک کودتا !

کودتای 28 مرداد 1332 از نقاط چالش برانگیز 60 سال اخیر تاریخ ایران  به شمار می آید که درباره  حضور نیروهای بیگانه و عوامل سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی غرب ، در پشت صحنه آن ، تاکنون اسناد و کتب و مقالات بسیاری انتشار یافته و  البته هنوز بسیاری از اسناد و مدارک پنهان مانده ، از جمله روزنامه نیویورک تایمز در سال 1992 فاش ساخت که اسناد مربوط به این واقعه در آرشیو سازمان CIA سوزانده و از بین برده شده است که این مطلب را یکی از مسئولین سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا تایید کرده و اظهار داشت که به دلیل کمبود جا در آرشیو آن سازمان ، مبادرت به چنین کاری کرده اند! این درحالی است که براساس قانون اسناد و مدارک سری در آمریکا ، این گونه اوراق بایستی پس از 30 سال در اختیار افکار عمومی قرار گیرد ، یعنی اسناد مربوط به کودتای 28 مرداد و دخالت دولت آمریکا و سازمان CIA در آن می بایست در سال 1983 در معرض نگاه عمومی جهانیان قرار می گرفت که تا سال 1992 با بهانه های مختلف ، به تعویق افتاد و در این سال هم اعلام شد که اسناد مذکور سوزانده شده است!! اگرچه براساس برخی افشاگری های صورت گرفته ، اخبار موثقی وجود دارد که این اسناد خوشبختانه سوزانده نشده و هنوز در آرشیوهای CIA و حتی سرویس های اطلاعاتی انگلیس یعنی MI5 و MI6 موجود هستند ، ولی همچنان از دید افکار عمومی دنیا پنهان مانده اند.
اما در طی این مدت ، افکار عمومی ، مورخین و جستجوگران اسناد تاریخی ، چندان هم دست خالی نمانده اند و افشای برخی خاطرات و سندهای مهم بیوگرافیک ، مکاتباتی و گزارشی از منابع اصلی کودتا و همچنین انتشار برخی کتب معتبر مانند خاطرات دانالد ویلبر ، خاطرات کرمیت روزولت و کتاب با اهمیت مارک گازیوروسکی و همچنین چاپ ناخودآگاه برخی اخبار و گزارشات خبری در روزنامه های معتبر مانند دیلی تلگراف ، عدم افشای اسناد منتشر نشده را تا حدودی جبران ساخته است.
بخشی از مطالب روشنگرانه فوق الذکر در قسمت 14 از سریال مستند "راز آرماگدون" (که در 26 قسمت تهیه شده بود و طی ماههای اردیبهشت و خرداد و تیرماه ، به طور روزانه از شبکه خبر سیما پخش شد ) تحت عنوان "کودتای 28 مرداد  1332" ارائه گردید که در اینجا برای نخستین بار متن آن برنامه (که به شکل نریشن و یا توسط راوی به سمع و نظر مخاطبان می رسید ) تقدیم می گردد ، بلکه باب های تازه ای برای بررسی وقایع منجر به کودتای 28 مرداد 1332 و حوادث پس از آن باز گردد.:
 
 در تاریخ معاصر ما ، کودتای 28 مرداد 1332 در نظر اغلب کارشناسان و مورخین و ناظران آگاه سیاسی ، یکی از سیاه ترین نقاط عمل استعمار و به خصوص امپریالیسم آمریکا در میهن ما به شمار آمده و می آید. این نکته حتی در میان روشنفکران و نویسندگان خارجی و به ویژه  آمریکایی مسئله غریبی به نظر نمی آید و کتب و مقالات متعدد و بسیاری درباره آن نوشته شده که معروفترینش کتاب "همه مردان شاه" نوشته استیون کینزر خبرنگار مشهور نیویورک تایمز است که در دوران کاری خود ، گزارش هایی را از بیش از 50 کشور در چهار قاره جهان برای این روزنامه ارسال نمود.
اما تقریبا اغلب منابعی که ماجرای کودتای 28 مرداد را روایت کرده و به زمینه ها و پس زمینه های آن پرداخته اند ، کلیت این جریان را با طرح کرمیت روزولت و سازمان سیا و شعبان بی مخ و اخیرا برادران رشیدیان محدود ساخته اند و از برخی چهره های اصلی و پشت پرده این حادثه ننگین در تاریخ ایران و جهان عمدا یا سهوا گذشته اند.
طبق اسنادی که در غرب هم منتشر گردیده ، در باره عوامل پنهان داخلی این کودتا ، بیشتر به شبکه برادران رشیدیان اشاره شده است ، تنها مارک گازیوروسکی (استاد علوم سیاسی دانشگاه لوییزیانای آمریکا که کتاب ها و مطالب متعددی درباره سیاست خارجی آمریکا و روابط این کشور با کشورهای جهان سوم دارد ) است که  در کتاب خود تحت عنوان "کودتای 28 مرداد "  به شبکه بدامن به عنوان مهمترین شبکه سازمان سیا در ایران اشاره کرده است . او که اهم پژوهش خود را براساس اسناد دست اول و مصاحبه با کارمندان  پیشین سازمان سیا مبتنی نموده ، سرپرستان این شبکه را دو ایرانی با نام های رمز نرن و سیلی می داند.
اما برخلاف تصور گازیوروسکی ، شبکه مجری برنامه بدامن ، یک شبکه آمریکایی نبود. پروژه بدامن یکی از نخستین پروژه هایی بود که در چارچوب همکاری اینتلیجنس سرویس و سازمان نوبنیاد سیا در آن زمان برمبنای امکانات غنی بومی MI6 و بودجه کلان سیا آغاز شد و مسئولیت اداره آن به عهده شاپور ریپورتر قرار گرفت که در همکاری با اسدالله علم اجرای پروژه را شروع کرد. دو ایرانی که در اسناد سیا با نام های رمز نرن و سیلی خوانده شده اند ، در واقع این دو نفر بودند و همین شبکه بود که در سال های پس از کودتا به عنوان مقتدرترین سازمان پنهانی در حیات سیاسی ایران اعمال نفوذ نمود و بسیاری از رقبای جاه طلب خود را ، اعم از سایر وابستگان به اینتلیجنس سرویس و یا عوامل  مستقل سیا مهار کرد  و به قدرتی بلامنازع تبدیل شد.راز دوام محمد رضا پهلوی در کشاکش تنازع مراکز قدرت در غرب در پیوند وی با همین شبکه بود که در نهایت توسط دست های نامریی و نیرومند امپراتوری جهانی صهیونیسم اداره می شد.
براساس آنچه گازیوروسکی می نویسد ، طبق اسناد موجود ، برادران رشیدیان در نوامبر 1951 برابر با آبان 1330 توسط MI6 در اختیار سیا قرار گرفتند تا نقش مهمی را در عملیات انگلیسی- آمریکایی کودتا ایفا کنند.
اما در واقع این شبکه روچیلد – ریپورتر بود که طرح کودتای 28 مرداد 1332 را ریخته و بوسیله عوامل مختلفش از جمله سازمان سیا و اینتلیجنت سرویس و شبکه های بدامن و رشیدیان اجرا کردند . نگاهی به وقایعی که طی سالهای 1327 تا 1332 اتفاق افتاد ، روشن می سازد که چرا کانونهای جهانی صهیونیسم ، علیرغم پایگاههایی که در سالهای پس از شهریور 1320 در ایران ایجاد کرده بودند ، در اوایل دهه 30 به این نتیجه می رسند که بایستی یک کودتا ، شرایط موجود را به سوی رهبری نیروهای تازه نفس آمریکایی بگرداند. وقایعی که طی سالهای اواخر دهه 20 اتفاق افتاد نشان از تقویت گسترده نیروهای مبارز مذهبی به رهبری آیت الله کاشانی در سطح جامعه ایران داشت. علاوه برآن ، محبوبیت فداییان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی ،  نفوذ اندیشه اسلام سیاسی در میان مردم  را به رخ می کشید و این نامطلوبترین وضعیت برای محافل استعماری و خصوصا کانون های صهیونیستی به شمار می آمد. حرکت آیت الله کاشانی و نواب صفوی در تشکل مردم علیه حاکمیت اسراییل در فلسطین که تا آن زمان در میان عموم نیروهای سیاسی جامعه بی نظیر بود ، زنگ خطری برای کانون های فوق به شمار می آمد. از همین رو ملاحظه می کنیم که پشت پرده کودتای 28 مرداد 1332 شبکه صهیونیستی روچیلد – شاپور ریپورتر قرار می گیرد که تا امروز کلیه اسناد و تبلیغات جهانی سعی در پنهان نگه داشتن این نقش عمل کرده است.
 تنها در تاریخ 25 مارس 1979 برابر 5 فروردین 1358 بود که نشریه انگلیسی ساندی تلگراف طی مقاله مفصلی برخی از ابعاد فعالیت های شاپور ریپورتر را افشاءکرد. در این مقاله ضمن اشاره به سوابق ریپورتر در حکومت شاه که به عنوان "رایزن عالیمقام شاه ایران" حضور داشته است، از نقش وی در کودتای 28 مرداد 1332 ، پرده بر می دارد. نشریه ساندی تلگراف می نویسد:"... او کسی است که روابط و همکاری نزدیک با سازمان های جاسوسی انگلستان و آمریکا داشته و از جمله عملیات او ، نقش مستقیم در کودتای سال 1953 (1332) و بازگردانیدن شاه به تاج و تخت می باشد... او در همان زمان همکاری نزدیک خود را با سازمان سیا آغاز کرد و مستقیما با عوامل این سازمان وارد مذاکره شد تا کودتایی را که در اثر آن شاه به قدرت بازگشت (یعنی همان کودتای 28 مرداد 1332) سازماندهی کند..."
اشاره نشریه ساندی تلگراف به نقش فراسازمانی شاپور ریپورتر که زمانی در اینتلیجنس سرویس است و زمان دیگر در CIA خود گویای ارتباطات نزدیک اطلاعاتی – امنیتی وی با کانون های جهانی صهیونیسم است که لرد ویکتور روچیلد در راس آنها قرار می گرفت و همچنان که پیش از این نیز گفته شد با سرشاپور  ریپورتر نیز رابطه نزدیکی داشت. انتشار مقاله ساندی تلگراف وابسته به جناح کارگر انگلیس را می توان به رقابت هایی که این حزب در آن زمان با محافظه کاران تحت نفوذ شبکه روچیلد ریپورتر داشت ، مربوط دانست.
پیتر رایت مامور ارشد MI6 در خاطراتش از تیم سه نفره لرد ویکتور روچیلد، سِر دیک وایت و سِر شاپور ریپورتر سخن گفته است. او می‌نویسد:"...ویکتور روچیلد با استفاده از دوستی‌اش با شاه ایران و اداره برخی از عوامل جاسوسی در خاورمیانه، که آن‌ها را بطور شخصی و برای دیک وایت کنترل می‌کرد... مانند سِر ریپورتر که رل تعیین‌کننده‌ای در عملیات خاورمیانه‌ای MI-6 در سال‌های دهه 1950 داشت، روابط خود را با دستگاه اطلاعاتی انگلستان حفظ می‌کرد... ..." در آرشیوهای ایرانی اسناد متعددی موجود است که رابطه نزدیک لرد ویکتور روچیلد، و همسرش (ترزا مایور)، و سِر دیک وایت (رئیس وقت MI-6) را با سِر شاپور ریپورتر و نیز رابطه صمیمانه آنان را با امیر اسدالله علم مسجل می‌سازد.
کریستوفر مونتاگ وودهاوس ، مسئول عملیات چکمه در MI6 (یادآوری می شود که عملیات کودتای 28 مرداد 1332 براساس نوشته های دانالد ویلبر آمریکایی که خود در کودتا نقش مهمی برعهده داشت ، "آژاکس" و از سوی اینتلیجنت سرویس انگلیس ، با عنوان "چکمه" خوانده شد) که در سالهای 1951 – 1952 در تهران بود و بعدها رییس انستیتوی سلطنتی امور بین المللی ، نماینده مجلس عوام از حزب محافظه کار و رییس موسسه انتشاراتی پنگوئن شد ، نیز در خاطراتش می نویسد:"...زینر (مامور MI6 در ایران)همچنین یک پارسی اهل بمبئی را که همشاگردی شاه بود ، به من معرفی کرد ، اگرچه در آن موقع او آدم مهمی نبود ولی بعدها بواسطه خدماتی که برای ما انجام داد ، به لقب سر شاپور ریپورتر مفتخر شد..."
اما سند قاطع دیگری درباره شاپور ریپورتر وجود دارد که نشان می دهد ، دلال اسلحه قلمداد کردن وی تا چه حد ساده انگاری به شمار می آید.
این سند گزارشی است با طبقه بندی "به کلی سرّی" (Top Secret) که شاپور ریپورتر رسماً از سوی سرویس اطلاعاتی بریتانیا (MI6) برای جان اف. کندی، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا)اندکی پس از پیروزی کندی در انتخابات (نوامبر 1960/ آبان 1339) و قبل از مراسم سوگند خوردن و انتقال رسمی منصب ریاست جمهوری (20 ژانویه 1961)( نگاشته است. بنابراین، سند بی تاریخ فوق به حوالی آذرماه 1339 تعلق دارد. در اینجا تنها به یک نکته مهم مندرج در آن اشاره می شود که به نقش شاپور در کودتای 28 مرداد مربوط است.
 
شاپور گزارش خود را چنین آغاز می کند:
"با کمال تواضع به عرض می رسانم مایه افتخار بزرگی است که از من خواسته شده تا از سوی سرویسم گزارش حاضر را درباره شاه به استحضار مقام آینده ریاست جمهوری برسانم.
نظرات من [درباره شاه] بر اساس بیش از 15 سال تجربه رابطه شخصی با شاه به عنوان افسر رابط دارای استوارنامه دائم از سوی سرویسم با شخص او و نیز بر بنیاد مشاهدات شخصی ام از سیر وقایع در ایران از زمان جنگ [دوّم جهانی] به عنوان افسر سرویسم شکل گرفته و بر این پایه مبتنی است."
عبارات فوق نشان می دهد که شاپور تا اواخر سال 1339 به مدت 15 سال افسر رابط سرویس اطلاعاتی بریتانیا با شاه بود. در واقع، این مأموریت از ژوئن 1947/ تیر 1326 و با بازگشت شاپور از هنگ کنگ آغاز شد.
شاپور در صفحه دوّم معرفی خود را اینگونه ادامه می دهد:
"...من در مقام کسی که در این دوران آشفته رئیس عملیات و افسر عملیاتی سرویسم در ایران بودم، القائاتی را که از آن زمان تاکنون از سوی برخی افراد "مطلع" عنوان می شود که گویا تنها "عملیات چکمه" بود که قدرت را از چنگ مصدق و همپالکی های کمونیست او خارج نمود، به شدت تکذیب می کنم. آنچه ما کردیم تنها فشردن ماشه احساسات مردم به پادشاه شان بود که به آن پیروزی همه جانبه انجامید. این اقدام بر بنیاد هیچ احساس دگرخواهانه دیگر شدنی نبود. در آنصورت، چنان که می دانیم و برای آینده ای قابل پیش بینی، فقدان ایرانی مستقل برای غرب فاجعه آفرین بود. همچنین باید متذکر شوم که آشفته بازار ایران دستپخت خود ما بود؛ اشراف نفتی لندن از دیدن تحولات زمانه کور بودند و برخی آقایان محترم در وزارت امور خارجه [آمریکا] سبکسرانه راه بازی با "ناسیونالیست ها" و جبهه آن ها را برگزیده بودند! کاردار بریتانیا [در تهران]، که "محبوب" مصدق بود، نظرات لاقیدانه خود را در زمینه گرایش های دمکراسی و لیبرالیسم در ایران داشت!  این دخالت های بیجا، ناخواسته و تحریک کننده راه اصلاحات واقعی را مسدود ساخته و راه آنارشیست ها، عوامفریبان و "روشنفکران کافه نشین" را هموار نموده بود..."
اما در 11 نوامبر 1969/ 19 آبان 1348 نشان طریقت امپراتوری بریتانیا (OBE) در کاخ باکینگهام به شاپور ریپورتر اعطا شد بی آن که جنجالی در پیرامون آن برانگیخته شود؛  و در 20 مارس 1973/ 29 اسفند 1351 شاپور نشان شهسوار فرمانده طریقت امپراتوری بریتانیا (KBE) را از ملکه الیزابت دوّم دریافت داشت.
چپمن پینچر، روزنامه نگار سرشناس و دوست مشترک لرد ویکتور روچیلد و شاپور ریپورتر که خود قبلاً عضو MI5 بود، این حادثه را پوشش خبری گسترده داد و مقاله او در دیلی اکسپرس شهرت فراوان برای شاپور به ارمغان آورد.متن مقاله به شرح زیر است:
 
"...افتخارات برای مرد محجوب شاه
کسی که میلیون ها به بریتانیا سود رسانید
نوشته چپمن پینچر
 
از میان تمامی کسانی که دیروز در کاخ باکینگهام از ملکه نشان دریافت کردند، کسی که افکار عمومی بریتانیا او را کمتر از همه می شناسد، کسی است که به آنها بیشترین خدمت را کرده است.
او سِِر شاپور ریپورتر است، یک شهروند انگلستان که مقیم تهران است و به خاطر خدماتش به منافع بریتانیا در ایران شوالیه شد. این خدمات خاموش سفارش هایی که صدها میلیون پوند ارزش دارد برای بریتانیا به ارمغان آورده به همراه تمامی مشاغلی که ملازم آن است و به نظر می رسد در آینده بیش از این خواهد بود.
سِِر شاپور، 52 ساله، مشاور چندین موسسه بزرگ بریتانیاست. او چنان محتاط است که نامی از این مشاوره ها نمی برد، ولی من حدس می زنم که او در تأمین سفارش های عظیم ایران برای دریافت هواپیماهای کنکورد، تجهیزات دریایی، هاورکرافت ها، موشک ها و سایر تجهیزات دفاعی نقش داشته است. زمانی که شاه در سال گذشته از تأسیسات دفاعی بریتانیا، به منظور مشاهده عملی هواپیماها و سلاح ها، دیدار کرد، سِِر شاپور در کنار او بود.
چگونگی شکل گیری این رابطه یکی از عجیب ترین نمونه هایی است که نشان می دهد تاریخ، درواقع، چگونه ساخته می شود: پس از جنگ اوّل جهانی، پدر او، که او نیز ریپورتر نام داشت زیرا یکی از اجداد او در بمبئی خبرنگار بود، مشاور شرقی هیئت نمایندگی بریتانیا در تهران بود. از لندن به ژنرال آیرونساید، فرمانده یکی از نیروهای نظامی بریتانیا در ایران، دستور داده شد که شاه حاکم بر ایران را برکنار کرده و یک حکمران جدید، که بتواند بیشتر و بهتر منافع ملی ایران را تجلی بخشد، بیابد. او [آیرونساید] برای مشاوره نزد آقای ریپورتر رفت. ریپورتر به او گفت تنها یک نفر را می شناسد که واجد کمال، عزم راسخ و توان ذهنی برای انجام این وظیفه است و این شخص رضاخان، یک افسر ایرانی در بریگاد قزاق، است.
آیرونساید بلافاصله به رضاخان علاقمند شد. او [رضا خان] به عضویت دولت منصوب و به زودی نخست وزیر شد. او در سال 1925 خود را شاه اعلام کرد و نام خانوادگی پهلوی را برگزید و اکنون پسرش است که [بر ایران] حکومت می کند.
این انتخاب تقریباً تصادفی برای ایران سرنوشت ساز بود؛ نه تنها به این دلیل که رضا خان به یک پادشاه مترقی بدل شد، بلکه از اینرو که پسر او نیز استعداد شگرفی برای رهبری از خود نشان داد. ایران به سبب همین استعداد [شاه]، از نظر اجتماعی و صنعتی با سرعتی بی سابقه در حال پیشرفت است و تجارت بریتانیا نقش مهمی در این فرآیند ایفا می کند.
سِِر شاپور، مانند شاه، برآن است که گسترش سریع دوستی و شراکت انگلیس و ایران در امور تجاری و دفاعی یکی از مهم ترین فرآیندها در پیشرفت سیاست بین المللی است. او به خاطر تلاش های پیشین در سال 1969 نشان OBE دریافت داشت ولی پیشینه خدمات او به بریتانیا بسیار قبل از این زمان است. او در زمان جنگ [جهانی دوّم] متخصص جنگ روانی ارتش بریتانیا در هند بود. در جریان بحران نفتی ایران در اوایل دهه 1950، زمانی که محمد مصدق منافع نفتی بریتانیا در ایران را ملّی کرد و روابط دیپلماتیک [دو کشور] به وخامت گرایید، به عنوان مشاور سیاسی در سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران خدمت می کرد! از آن زمان او به یکی از خارق العاده ترین شخصیت های بین المللی بدل شده که در عالی ترین سطوح فعالیت می کنند ولی شخصاً ترجیح می دهند در سایه باشند. او به زودی به تهران بازمی گردد، جایی که با حجب و فروتنی به همراه همسرش آسیه و دو فرزندش زندگی می کند..."
 
 به این مناسبت، سر دیک وایت، رئیس نامدار MI5 و MI6 که پیتر رایت او را «بزرگ ترین افسر ضدجاسوسی قرن بیستم»  و گرانت او را «برجسته ترین افسر ضداطلاعاتی بریتانیا در دوران پس از جنگ جهانی دوّم»  می خوانند، در نامه تبریک خود (مورخ اوّل ژانویه 1973) به شاپور از جمله چنین نوشت:
"...شاپور عزیزم
خالصانه ترین و گرم ترین تبریکات مرا بپذیر. این روز بزرگی برای هر دو شما و برای نام خانواده شماست و این است قدرشناسی از خدمات واقعی ... من برای همکاری مان ارج فراوان قائلم و نسبت به ارزش ایثار عظیم و ثبات قدم تو، در طول سال هایی که در امور بزرگ و خاموش خدمت کرده ای، واقف هستم..."
 
 
بعدها، پرویز راجی ، سفیر شاه در لندن ، در خاطراتش، ذیل وقایع پنجشنبه 20 آبان 1355، نوشت:
"...ناهار در سفارت با چاپمن پینچر. از مصاحبه‌ای که پنج سال پیش با اعلیحضرت کرده بود و ترتیب آن را لرد راتچایلد [ویکتور روچیلد] داده بود، سخن گفت. سر شاپور ریپورتر هم در مصاحبه حضور داشته. از نزدیکی شاه و ریپورتر و نقشی که پدر ریپورتر در به تخت نشاندن رضا شاه داشت، اظهار تعجب کرد. پینچر تمامی این مطالب را در مقاله‌ای که بعداً در دیلی اکسپرس چاپ شد، گنجانده بود و توافق قبلی اعلیحضرت را هم برای انتشار آن به دست آورده بود. از سخنان پینچر آزرده‌خاطر شدم. احساس تحقیر کردم. دلم می‌خواست کاری بکنم یا چیزی بگویم تا شاید اندکی از غرور ملّی‌ام را باز یابم. اما حقایق انکارناپذیرند و به هر حال اعلیحضرت اجازه انتشار آن‌ها را داده بود..."
 (پرویز راجی، در خدمت تخت طاووس: یادداشت‌های روزانه آخرین سفیر شاه در لندن، تهران: چاپ جدید، طرح نو، 1381، ص 55)