مؤلفه‌هاي استعمار فرانو

در ادامه سلسله يادداشتهاي مربوط به بحث استعمار فرانو، در اين نوشتار به مؤلفه‌هاي استعمار فرانو اشاره مي‌نماييم.
1- جهاني سازي در عرصه اقتصاد و فرهنگ:
منظور از جهاني سازي طراحي پروژه‌اي است كه برآيند آن حاكميت ارزشهاي غربي در دو عرصه فرهنگ و اقتصاد است. ابزار اين پروژه در عرصه فرهنگ قدرت رسانه‌اي و تبليغات و فرهنگ سازي با استفاده از روشهاي القاي مستقيم و غيرمستقيم است و در عرصه اقتصاد نيز گسترش فعاليت شركتهاي بزرگ چند مليتي، آزادسازي تجارت يا تجارت آزاد از طريق WTO(سازمان تجارت جهاني) از ابزار آن محسوب مي‌شوند.
در اين بخش براي نقاط مختلف جهان از نظر اقتصادي كاركرد مشخصي طراحي شده و از اين جهت با استعمار نوين شباهت دارد. به عنوان مثال خاورميانه همواره به عنوان توليد كننده انرژي و منطقه‌اي تجاري و آزاد كه بر شاهراه انتقال كالاها واقع است و بايد جريان ثابت نفت از آن به سمت غرب تضمين شود، تعريف مي‌گردد.
2- دموكراتيزه كردن كشورهاي جهان:
استعمار فرانو نمي‌خواهد كه نظام جهان، نظامي دموكراتيك شود به گونه‌اي كه همه اعضاي آن در اداره آن سهم مساوي داشته باشند. اين امر از نظر قدرتهاي بزرگ نه ميسر و نه مطلوب است. بلكه مقصود طراحي نظامهاي سياسي داخلي كشورها بر مبناي الگوي ليبرال دموكراسي است. از اين طريق در كشورهاي تحت استعمار، ساختاري به ظاهر مشروع و مردمي حاكم مي‌شود كه با شعارهاي حقوق بشري هماهنگي دارد، اما قدرتهاي استعماري با تكيه بر قدرت رسانه‌اي و تاثير گذار خود بر افكار عمومي مردم جهان، آنان را به سمت و سوي مورد نظر خود هدايت مي‌كنند. در نتيجه مردم در مناطق مختلف جهان به افراد مورد حمايت رسانه‌ها راي مي‌دهند و حكومتهايي را كه از خود جلوه‌هايي از استقلال را نشان مي‌دهند، يا در چارچوب نظام بين‌المللي مورد نظر اربابان رسانه‌ها نمي‌گنجند، سرنگون مي‌كنند. نمونه بارز آن انقلابهاي نارنجي و مخملي در اوكراين، گرجستان و قرقيزستان است.
در استعمارفرانو براي اجراي مؤلفه‌هاي فوق از ابزار زير استفاده مي‌شود:
الف: تبليغات فراگير جمعي: مانند آنچه كه آمريكا در هر دو جنگ خليج فارس به كار برد و از جنبه‌هاي اطلاعاتي جهان را تحت پوشش خود قرار داد.
ب: انگاره سازي و تصويرسازي سمعي و بصري و مكتوب، از طريق دشمن‌سازي و ارائه چهره‌اي خشن و وحشتناك از دشمن.
ج: به كار بردن واژه‌هايي با مفاهيم گسترده كه معنايي كلي و مبهم دارند، براي تحريك مردم و شكل‌دهي به افكار عمومي.
مانند دموكراسي، حقوق بشر، جامعه مدني كه در هر جامعه‌اي از آنها برداشت خاصي مي‌شود.
د: كنترل و تخدير مغزها با روشهاي اجتماعي بويژه ترويج مواد مخدر، مشروبات الكلي، فيلمهاي مستهجن و گسترش بيماري‌هاي رواني
ه: جمع‌آوري اطلاعات درباره زندگي روزمره شهروندان از يك سو براي كنترل آنها و از سوي ديگر براي تشخيص تمايلات و سليقه‌هاي آنان و سوق دادن اين تمايلات به سمت اهداف مورد نظر.
و: بشارت جامعه ايده‌آل و دولتي بر مبناي ارزشهاي ليبرال دموكراسي كه برطرف كننده همه مشكلات زندگي مردم است، بويژه در جوامعي كه به دليل ناكارآمدي دولت، مردم تحت فشارهاي ناشي از بيكاري، فساد و ناامني به سر مي‌برند.
ز: معرفي غرب به عنوان منجي مردم و اينكه تنها راه نجات ليبرال دموكراسي است. از ديد فوكوياما دنياي مدرن همان خير مطلق و دنياي غير مدرن همان شر مطلق مي‌باشد و در رويارويي ميان اين دو، دنياي مدرن است كه به پيروزي مي‌رسد و ليبرال دموكراسي به عنوان آرمانشهر مدرنيته جايگزين مدلهاي قبلي مي‌شود.
ح: نظامي‌گري: در استعمار فرانو استعمارگران براي پياده كردن ارزشهاي مبتني بر ليبرال دموكراسي و جهانشمولي «دموكراتيك گلوباليسم» و ارزشهاي آن، در صورت لزوم به صورت يكجانبه از زور و اجبار و قوه قهريه استفاده خواهند كرد. نومحافظه‌كاران دولت جرج بوش دوم، چنين روشي را پيش گرفته بودند.