نقض بي‌طرفي ايران؛ فرجام سلطه استعمار

نگ جهاني اول و مقيد نبودن قدرت‌هاي درگير در جنگ نسبت به آن، موقعيتي ضعيف از ايران به نمايش گذاشت كه به اقتضاي منافع قدرت‌هاي استعماري مي‌توانست آماج حملات قرار گيرد، اما امروز زمينه‌هاي داخلي آن تجاوزات از بين رفته است و ايران امروز موقعيتي در خور محاسبه و ملاحظه نزد قدرت‌هاي بزرگ يافته كه مانع از تكرار تجاوزات پيشين گرديده است. مقاله حاضر با اين نگرش موضع بي‌طرفي ايران را در جنگ جهاني اول بررسي كرده است.
جنگ جهاني اول، آتش‌افروزي كشورهاي اروپايي بود كه ديگر ملت‌ها را هم در برگرفت تا جنگ‌طلبان آسيب كمتري ببينند.[1] جنگ در ايران، كه تازه انقلاب مشروطه را پشت سر گذاشته بود، تحولاتي را باعث شد. ايران، با آنكه اعلام بي‌طرفي كرده بود، به اشغال نيروهاي متخاصم درآمد. اشغالگران همان‌هايي بودند كه امپراتوري عثماني را قطعه قطعه كردند و از آن فقط تركيه را بر جاي گذاشتند كه آرمان آن با قبل از جنگ 180 درجه تغيير يافته بود. ايران، كه فرسنگ‌ها از اروپا فاصله داشت، ناخواسته و به دليل موقعيت استراتژيكي عامل تعيين‌كننده جنگ محسوب شد. روسيه و انگلستان، با اين نيّت كه مانع از سنگيني كفه نامتعادل ترازوي قدرت به نفع دشمن خودشان شوند، رسما و آشكارا اصول بي‌طرفي را نقض نمودند و قواي خود را از شمال و جنوب به درون خاك ايران سرازير كردند و ضايعات و خسارات مالي فراوان و لطمات جاني بسياري را موجب شدند.
در نهايت با انقلاب كمونيستي در روسيه دولت شوراها ‌كوشيد با تكيه بر انديشه كمونيسم ايران را در مدار خود قرار دهد و بريتانيا، پير استعمار، با تاكيد بر خطر رشد بلشويسم سعي كرد از راه انعقاد قرارداد 1919، زمينه تحت‌الحمايگي ايران را فراهم آورد.[2] در همين زمان اعلاميه بالفور با اين نيت صادر شد كه جهان اسلام را با پديده جديدي مواجه سازد. با اين توطئه شوم ريشه‌اي براي تشكيل اسرائيل گذاشته شد. درواقع در كنار مرزبندي جديدي كه براي كشورهاي اسلامي تدارك مي‌ديدند تا كشورهاي منطقه طي ساليان دراز نتوانند اختلافات ناشي از آن را حل نمايند، مقدمات عامل تخريبي ديگري را هم در فلسطين فراهم ساختند. اين دولت‌ها به خوبي مي‌دانستند خاورميانه با تاسيس اسرائيل آرامش نخواهد داشت.[3]
داستان اعلام بي‌طرفي ايران و اشغال از شمال و جنوب در جنگ جهاني دوم به وسيله همان دو كشور متجاوز، شوروي و بريتانيا، تجديد شد. ارزش ارتباطي ايران براي سرنوشت جنگ تا به آن پايه بود كه به آن پل پيروزي نام دادند. صدمات ايران از جنگ جهاني دوم بيش از جنگ جهاني اول بود.[4]
چگونگي وقوع جنگ جهاني اول
با حادثه قتل وليعهد اتريش و اولتيماتوم توهين‌آميز اتريش و مجارستان به صربستان، در 28 ژوئيه 1914.م اتريش به صربستان اعلان جنگ داد و روز بعد بلگراد، مركز صربستان، را بمباران نمود. روسيه، كه خود را حامي اسلاوها مي‌دانست، درصدد برآمد با همكاري كشورهاي فرانسه، انگليس و ايتاليا از طريق مذاكرات سياسي راه‌حلي براي قضيه پيش‌آمده پيدا كند، اما نتيجه‌اي حاصل نشد.
آلمان در اين زمان مستعمرات بسياري داشت، بنابراين رقباي اروپايي نمي‌توانستند اين قدرت استعماري را ناديده بگيرند. اين كشور در 29 ژوئيه 1914.م اخطار تهديدآميزي به روسيه داد كه در 1 اوت 1914.م به اعلان جنگ تبديل شد، پس از آن در 3 اوت به فرانسه هم اعلان جنگ داد. ايتاليا، كه تا آن زمان جزء اتحاد مثلث بود، اعلام بي‌طرفي نمود. ژاپن در 23 اوت عليه آلمان و اتريش وارد جنگ شد. سال بعد ايتاليا و بلغارستان در صف كشورهاي متخاصم قرار گرفتند. در 1916.م با ورود پرتغال و روماني و حكومت موقت يونان در جرگه متفقين، جنگ سراسر اروپا را در بر گرفت و در سال 1917.م با ورود ايالات متحده امريكا و اكثر ممالك امريكاي مركزي و برزيل، از امريكاي جنوبي، و كشورهاي سيام و چين، از آسيا، و جمهوري ليبريا، از افريقا، جنگ عنوان جهاني پيدا كرد.[5]
ايران در بحبوحه جنگ جهاني اول
در سال 1914.م هنوز هشت سال از وقوع انقلاب مشروطيت نگذشته بود و ايران مي‌بايست پايه‌هاي نظم جديد را مستحكم كند، ولي با مسائلي مواجه شد كه قدرت‌هاي بزرگ آن دوره عليه آن تدارك ديده بودند. اين دولت‌ها، بلافاصله بعد از آغاز عصر مشروطيت، ايران را به دو منطقه نفوذ تقسيم كردند و باعث بسياري از بحرانهاي پس از پيروزي مشروطيت شدند. يك سال و اندي پس از انحلال مجلس شوراي ملي، با فتح تهران به دست مشروطه‌خواهان، محمدعلي‌شاه براي در امان ماندن از خطرهاي احتمالي به سفارت روس پناهنده شد و از آنجا از طريق پناهندگي به اين كشور، به خارج از كشور رفت. اما بحران‌ها و بحران‌آفريني‌ها همچنان ادامه داشت و تلاش شد مشروطيت در قالبي قرار گيرد كه اهداف ملت ايران از استقلال و آزادي تحقق پيدا نكند. همان‌طور كه در قانون اساسي و متمم آن آمده بود، مي‌بايست محور قوانين جاري كشور احكام اسلام مي‌بود. اين مساله بسيار مهمي بود كه طبعا مانع بسياري از مداخلات نارواي قدرت‌هاي بيگانه مي‌شد.
در آن روزگار جمعيت ايران حدود 9 ميليون نفر مي‌شد، اما اين سرزمين وسيع و بدون وسايل ارتباطي امكان نداشت يكپارچگي كامل خود را در شرايطي كه به وجود آورده بودند حفظ نمايد. در وضعيت حساس آن زمان احمدشاه به عنوان جانشين پدر تبعيدي، كه از سلطنت عزل شده بود، در مقام سلطنت قرار گرفت و پس از چند سال، در 27 شعبان 1332.ق با رسيدن به سن لازم تاج‌گذاري كرد و ميرزاحسن‌خان مستوفي‌الممالك رئيس‌الوزرا (نخست‌وزير) گشت، البته اين شخص خوشنام نزد حكومت مقبول بود و قبل از انقلاب مشروطيت و تا سال‌هاي بسياري بعد از آن، سران حكومت در مورد منصوب كردن او به مشاغل كليدي توافق داشتند؛ به گونه‌اي كه ده‌ها بار شغل وزارت، وكالت و نخست‌وزيري را عهده‌دار شد (بنا بر روش دوران قاجار، كه مشاغل به ارث از پدر به فرزند منتقل مي‌شد، وي در طفوليت و نوجواني هم در اموري مشغول به كار بود).
سرانجام بي‌طرفي ايران در جنگ جهاني اول
هنگامي كه در اوت 1914.م جنگ جهاني اول شروع شد، ايران وضع استثنايي داشت. پيش از آنكه ايران‌ بي‌طرفي خود را رسما اعلام كند قواي روسيه به بهانه‌هاي مختلف به خاك آن تجاوز كردند؛ به عبارت ديگر حدود پنج سال قبل از شروع جنگ جهاني، روسيه تزاري در جهت اجراي مقاصد شوم ناشي از قرارداد 1907 قواي خود را در آذربايجان مستقر ساخته بود و دولت همسايه ديگر ايران، يعني عثماني، هم به دليل بحران داخلي ايران و احساس ضعف حاكميت چشم طمع به آذربايجان داشت و با اينكه يك كميسيون مختلط مرزي تشكيل شد، و مرزهاي دو كشور را تحديد و تعيين ‌نمود، عثماني حضور قواي روسيه در آذربايجان را تهديدي براي خود تلقي كرد و به جاي متحد شدن با ايران، تمايلات جاه‌طلبانه و برتري‌جويانه خود را دنبال نمود. ضعف حكومت مركزي ايران اين فرصت را به روسيه و عثماني داده بود كه قواي خود را در حدود آذربايجان متمركز سازند و همين صف‌آرايي روسيه و عثماني در مرزهاي ايران مانعي بود در برابر بي‌طرفي ايران در جنگ جهاني اول.
طبق حقوق بين‌الملل، كشور بي‌طرف كشوري است كه در جنگ و درگيري بين دو يا چند كشور با هيچ‌كدام از طرفين جنگ سر و كاري نداشته باشد و اقدامي نكند كه يك طرف پيروز شود، تقويت گردد يا تضعيف شود. دولت بي‌طرف بايد رويكرد بي‌طرفانه و صلح‌طلبانه خود را در قبال دولت‌هاي درگير در جنگ نشان دهد. در جنگ جهاني اول دولت ايران مناسبات صلح‌جويانه‌اي با طرفين درگير داشت. اما حضور قواي اشغالگر روس ــ كه از قبل از شروع جنگ در ايران بودند ــ قابل بحث است و اين پرسش را مطرح مي‌سازد كه آيا اين اقدام روس‌ها مانع بي‌طرفي ايران بود؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه در آن زمان اين وضع نقض‌ بي‌طرفي از جانب ايران نبود، زيرا: اولا جنگ در اروپا بود، ثانيا اقدام مربوط به روس‌ها بود نه ايران. اما وقتي كه دولت عثماني رسما وارد جنگ شد و جنگ هم به مرزهاي ايران رسيد، وضع به گونه‌اي ديگر تفسير مي‌شد. قواي روسيه و عثماني در مرزهاي ايران عليه هم مي‌جنگيدند و در اين وضعيت وظيفه دولت ايران براي حفظ بي‌طرفي‌ اين بود كه بيگانگان جنگ‌طلب را از خاك خود خارج كند. تنها راهي كه براي كشور در اين خصوص وجود داشت راه مذاكرات ديپلماتيك بود، چرا كه دولت ايران نمي‌توانست با قدرت نظامي خود روس‌ها و عثماني‌ها را از ايران دور نمايد و از اين راه بي‌طرفي خود را تثبيت كند. دولت بر بي‌طرفي ايران اصرار داشت و حضور روس‌ها بدون موافقت ايران براي عثماني حقي ايجاد نمي‌كرد كه در ايران جنگ را شروع كند؛ همچنان كه روسيه حق نداشت كه در اين كشور بماند. به هر حال بايد حقوق ايران رعايت مي‌شد (حقوق و وظايف دولت بي‌طرف نسبت به دول متخاصم در كنوانسيون 13 لاهه 1907 مطرح و معين شده بود).[6]
در 10 ذيقعده 1332.ق رئيس‌الوزرا و وزيرخارجه ايران به دنبال اقدامات قبلي مجددا با عاصم‌بيك، نماينده عثماني، در مورد بي‌طرفي ايران مذاكره نمودند، اما وي جواب آن را به دستورالعمل اسلامبول موكول كرد. در همان روز وزراي مختار روسيه و انگليس با رئيس‌الوزرا و وزيرخارجه ايران مذاكرات طولاني داشتند و دولت ايران كتباً درخواست خود را به سفارت روس تسليم نمود.[7] اسناد وزارت‌خارجه ايران حاكي است دو روز بعد از مذاكرات فوق، وزارت‌خارجه، طي تلگراف‌هايي به سفارت‌خانه‌هاي ايران در اسلامبول، پترزبورگ و لندن، از آن‌ها تقاضا نمود با دولت‌هاي محل خدمت خود وارد مذاكره شوند و اقدامات مقتضي را در مورد بي‌طرفي ايران انجام دهند. با اين حال نيروهاي روسيه در ايران دستوري براي خروج نداشتند. در آن هنگام تعداد اين نيروها به ده‌هزار نفر مي‌رسيد و از زمان اولتيماتوم مربوط به اخراج شوستر به ايران وارد شده بودند و اقدامات ايران تا آن زمان براي خروج آن‌ها به جايي نرسيده بود. در همين زمان وزيرمختار روسيه طي يادداشتي اعلام نمود ايران قواي لازم را براي حفظ امنيت اتباع روس و ديگر كشورها ندارد و حضور اين نيروها لازم است و درواقع با اين يادداشت پاسخي منفي به درخواست ايران داد.
هميشه دولت‌هاي زورگو و متجاوز براي اشغال و حضور در سرزمين ديگران بهانه‌هايي دارند و مهم‌ترين بهانه حفظ جان و مال اتباع آن‌هاست. بسياري از موارد مرگ مشكوك يا حتي خودكشي يك تبعه خود را دليلي براي حضور قواي خود مي‌دانند و گاهي براي پيدا شدن چنين بهانه‌اي به صحنه‌سازي هم دست مي‌زنند. وقتي روسيه تزاري درباب حضور و استخدام شوستر امريكايي به ايران اولتيماتوم داد و مجلس با اولتيماتوم او مخالفت نمود، دولت ايران مجلس را تعطيل كرد و اولتيماتوم را پذيرفت، با اين حال قواي روسيه آذربايجان را اشغال كردند و با وجود اينكه شوستر اخراج شده بود، چند سال در اين منطقه باقي ماندند. اين اقدام روسيه تزاري آشكارا نشان مي‌داد كه استخدام شوستر امريكايي بهانه‌اي بيش نبوده است. در تاريخ مورد بحث هم در پي تقاضاهاي مكرر ايران سرانجام وزيرمختار روس در 14 ذيحجه 1332.ق/ 2 نوامبر 1914.م طي نامه‌اي همان بهانه‌ها را يادآور شد.[8] همه اين حوادث به اين دليل اتفاق مي‌افتاد كه بيگانگان ضعف را در قواي كشور احساس مي‌نمودند، بنابراين ايران مي‌بايست از حيث نظامي چنان قدرتمند مي‌بود كه بيگانگان طمعكار و زورگو بهانه‌اي براي تجاوز پيدا نكنند (اگر در آن زمان به اين دستور قرآني كه «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل» عمل مي‌شد، ايران به چنين وضعيتي دچار نمي‌گشت).
رئيس‌الوزراي وقت در جواب وزيرمختار روس نوشت: «اين واقعه به طوري كه بيان مي‌فرماييد، چون آذربايجان ميدان جنگ واقع خواهد شد و ممكن است شدايدي كه اهالي آن صفحه طي خواهند كرد به ساير نقاط ايران هم سرايت نمايد بيشتر موجب تاسف من است... .» روزنامه حقيقت چاپ اسلامبول مدعي است بي‌طرفي ايران واقعي نيست، بلكه اين ادعاي روس و انگليس است كه خود در درجه اول بي‌طرفي ايران را نقض كرده‌‌اند.[9] اين روزنامه نوشت: «ايرانيان به خوبي مي‌دانند كه شركت عثماني‌ها در اين جنگ فقط براي منافع عثماني نيست، بلكه براي استخلاص و استقلال ايران نيز مي‌باشد. علما و مجتهدين ايراني تماما به اعلان جهاد ملحق شده‌اند و حتي بعضي نيز عملا شركت نموده‌اند. ايراني‌ها در بسياري از موارد خواستار اخراج روس‌ها و انگليسي‌ها از ايران بوده‌اند و يگانه قوه منظم ايران، يعني كافه عشاير، نيز به اردوي عثماني پيوسته‌اند و با آن‌ها در ميدان جهاد مجاهده مي‌كنند. ترديدي نيست چنانچه حكومت مركزي نيز در حركات و افعال خود آزاد مي‌بود و اقتدار داشت بدون شك به روس و انگليس اعلان جنگ مي‌داد و رسما در مقابله با آن‌ها درگير مي‌شد، اما از آنجايي كه قوه و نيروي منظمي ندارد، از جهت مادي و معنوي از اجراي هرگونه حركتي معذور است تا جايي كه پايتختش نيز در تحت تسلط نيروهاي روسي است. پس آن‌هايي كه از بي‌طرفي ايران بحث مي‌كنند اول بايد خودشان آن بي‌طرفي را رعايت كنند؛ يعني دولت روس بايد اول قشون خود را از تبريز، خوي، سلماس، اروميه، اردبيل، رشت، تهران و مشهد خارج نموده، بعدا رعايت بي‌طرفي را از ديگران مطالبه نمايند. عثماني هيچ‌گاه به فكر خيال هجوم به ايران و اخلال در استقلال آن نيست، بلكه دولت و ملت عثماني مي‌خواهد ايران قوي و مستقل باشد و دو دولت همسايه مسلمان بايد دست به دست يكديگر بدهند و خود و اسلام را آزاد سازند. دخول نظاميان عثماني به آذربايجان تنها براي بيرون كردن روس‌ها از آنجا و احياي استقلال حقيقي ايران است. بديهي است چنانچه از اين طرف تهديدي برپا نمي‌شد، دخول به آذربايجان لزوم پيدا نمي‌كرد. ايرانيان نبايد فراموش كنند آن‌هايي كه مجتهد شما را به دار آويزان كردند امروز نقاط مهمه كشور شما را اشغال كرده‌اند، فردا اگر فرصت بيايند از ايران و ايراني اثري نخواهند گذاشت. دولت و ملت بايد با هم متحد و براي اسلاميت و دولت خودشان در اين مجاهده بزرگ عزم و ثبات كنند تا هم رضاي خدا و هم آينده خودشان تامين شود.»[10] در آن زمان، دولت مستوفي‌الممالك بدون اخذ امتيازي از طرفين مخاصمه در 12 ذيحجه 1332.ق/ نوامبر 1914.م طي فرماني با امضاي شاه رسما بي‌طرفي ايران را اعلام كرد،[11] و طي تلگراف‌هايي به كليه ماموران سياسي ايران در خارجه و به تمامي سفارت‌خانه‌هاي خارجي در ايران موضع بي‌طرفي در عين داشتن روابط حسنه با تمام دول را مخابره نمود. انگليسي‌ها هم كه ظاهرا با بي‌طرفي ايران موافق بودند طي يادداشتي رعايت آن را پذيرفتند!؟[12] اسناد موجود در بايگاني وزارت‌‌خارجه، كه تحقيقات جامعي در مورد آن‌ها انجام شده است، نشان مي‌دهد دول متخاصم برخلاف گفته‌هاي خود عمل كرده‌ و هيچ‌كدام به اعلام بي‌طرفي احترام نگذاشته‌اند.[13] شايد شرايط موجود آن‌ها را به اين تجاوزات راغب ساخته بود.
ايران داراي هيچ ارتش ملي مخصوص به خود نبود؛ گروه افسران معروف به تيپ قزاق را روسيه تشكيل داده بود، ژاندارمري متشكل از افسران سوئدي بود، عشاير مسلحي كه مي‌توانستند موثر باشند مستقيما تابع مقامات مركزي نبودند، نيروهاي پليس هم تعدادشان كم و از تجهيزات اندكي برخوردار بودند. روسيه و انگليس در بخش‌هاي مهمي از مناطق اقتصادي ويژه ايران داراي موقعيت‌هاي مهمي بودند. كنسولگري‌ها و هيات‌هاي ديپلماتيك آن‌ها با قدرت بسياري در سياست ايران، هم در مركز و هم در سطح محلي، مداخله مي‌كردند. آلماني‌ها و عثماني‌ها هم در ايران منفعل نبودند. كنسولگري ايران در بادكوبه به نقل از روزنامه قاسپي گزارشي به وزارت‌خارجه ايران فرستاده است كه فعاليت عثماني‌ها و آلمان‌ها را نشان مي‌دهد: آنقدر كه آلمان‌ها در تبليغات گناهكارند، عثماني‌ها نيستند. تحريكات آلماني‌ها در سر حد ايران و عثماني و درگيري‌هايي كه در آنجا رخ داده است نشان مي‌دهد كه از ابتداي جنگ مبلغ‌هاي آلماني، و عثماني‌هايي كه در ايران سكني دارند يا آن‌هايي كه از عثماني آمده‌اند همه اخبار كذب و بي‌اساسي مربوط به جنگ انتشار مي‌دهند و اغلب آلمان‌ها را پيروز نشان مي‌دهند. همه ماموران رسمي آلمان، خصوصا قنسول آلمان در تبريز و اروميه، كوشش مي‌كنند كه از قدرت آلمان گزافه‌گويي كنند و اتباع و قواي روس در شمال ايران را به هيجان آورند. قنسول روس سعي دارد تبليغات را خنثي كند. از جمله اين اخبار بي‌اساس اين است كه مي‌گويند: يك فرد جسور از اهالي قفقاز به بهانه گرفتن ويزا وارد قنسولگري آلمان شده و قنسول را با طپانچه تهديد ‌كرده، به طوري كه قنسول از ترس افتاده و بيهوش شده است و بعدا او را به مريضخانه امريكايي‌ها ‌برده‌اند. انتشار اين اخبار كذب اكراد عثماني را به قتل و غارت رعيت ايراني وادار نموده؛ چنان‌كه چندين‌بار بين اكراد و قزاق‌هاي ايراني جنگ شده و موجب قتل نفوس، ويراني، نهب و غارت اموال و مواشي گرديده است.[14]
انگليسي‌ها در نوامبر 1914.م به تدريج نواحي جنوبي ايران و بندر فاو و بصره را به اشغال درآوردند و با گسترش جنگ در مناطق جنوبي، بي‌طرفي ايران را آشكارا نقض كردند و در همين حال روس‌ها مرتبا به تجاوزات خود در آذربايجان ادامه مي‌دادند. وزارت امورخارجه به طور مداوم، در مورد نقض بي‌طرفي، با وزراي مختار روس و انگليس مذاكره مي‌كرد، ولي اين مذاكرات نتيجه مطلوبي در بر نداشت. وزيرمختار روسيه حتي هزينه‌هاي اردوكشي شعاع‌السلطنه را نيز به حساب ايران و جزء بدهي‌هاي اين دولت قلمداد مي‌كرد (ملاحظه نماييد مطلب چقدر مضحك است شعاع‌السلطنه به تحريك روس‌ها عليه ايران جنگ مي‌كرد، روسيه هزينه خيانت او را از ايران مي‌گرفت!). شعاع‌السلطنه سرانجام به اتفاق قواي روسيه در نزديكي مياندوآب از قواي عثماني شكست خورد و به تبريز عقب‌نشيني كرد و از آنجا به تفليس متواري شد و در همانجا درگذشت.[15]
توسعه فعاليت‌هاي انگليس و روسيه در ايران فعاليت ماموران آلماني را تشديد كرد. انگليسي‌ها در بوشهر و اهواز ماموران آلماني را بازداشت كردند، كه از اين ميان مي‌توان به واسموس و ليسترمان، كنسول آلمان در بوشهر، اشاره كرد، اما واسموس توانست از چنگ انگليسي‌ها بگريزد.
امتياز نفت جنوب ايران در دست انگلستان بود و از همين رو محافظت از مناطق نفتي براي اين كشور بسيار اهميت داشت. از سوي ديگر بريتانيا سعي مي‌كرد از سلطه عثماني بر شيوخ عرب منطقه جلوگيري نمايد تا بدين‌ترتيب مانع از خرابكاري آن‌ها در منطقه شود. با اين هدف انگلستان نيرويي دوازده‌هزار نفري در منطقه براي خود ترتيب داده بود، با اين حال طي جنگ خرابكاري‌هايي در لوله‌هاي نفتي انجام شد.
در حالي كه اقدامات بيگانه و حوادث جنگ يكي بعد از ديگري در شمال، غرب، و جنوب كشور بي‌طرفي ايران را نقض مي‌نمود، آلماني‌ها براي تحكيم مواضع خود و تقويت جناح طرفدار، روابط خود را با دموكرات‌ها و ملّيون ايران تقويت مي‌كردند و قصد داشتند با اين نفوذ دولت ايران را عليه روس و انگليس به جنگ وارد كنند. گفته مي‌شد تجاوزات عثماني در غرب كشور از نظر مردم ايران اهميت نداشت، زيرا آن‌ها عثماني را خصم انگليس و روس مي‌دانستند؛ مخصوصا روحانيت شيعه عراق حاضر به تحمل پيشرفت انگليسي‌‌ها نبودند و راه آن‌ها را سدّ كرده بودند.

اوضاع داخلي ايران در جنگ جهاني اول
اوضاع داخلي ايران وضع بحراني داشت، كابينه‌هاي ايران ثبات لازم را نداشتند و يكي پس از ديگري سقوط مي‌كردند؛ چنان‌كه بعد از مستوفي‌الممالك، كه بي‌طرفي ايران را اعلام داشته بود، به ترتيب در دوران جنگ كابينه ميرزاحسن‌خان مشيرالدوله، ميرزاجوادخان سعدالدوله و شاهزاده مجيدميرزاي عين‌الدوله زمام امور كشور را به دست لرزان خود گرفتند و هيچ‌كدام موفق نبودند كه بحران ناشي از جنگ جهاني اول را از سر بگذرانند و كشور را از مداخلات بارز و حضور قواي بيگانه نجات بخشند. عين‌الدوله، حاكم معروف دوران استبداد، در اين وضعيت و در زماني كه چندان از وقوع انقلاب مشروطيت نگذشته بود، كرسي صدارت را در غياب مجلس (كه به دليل جنگ تعطيل شده بود) به دست آورد. وي عبدالحسين‌‌ميرزا فرمانفرما را به وزارت داخله برگزيد و چون وي از سياست مقابله با عثماني تبعيت مي‌كرد، قواي مجتمع‌شده در كرمانشاه با يك ستون از قواي ژنرال عثماني، حسين رئوف بيك، كه با رفتاري تهديدآميز و وحشيانه به سوي كرمانشاه در حركت بودند، در نزديك كرند به مقابله برخاست. در اين درگيري خسارات فراواني به هر دو طرف (ايران و عثماني) وارد شد. عده‌اي اين واقعه را بر اثر همكاري سالارالدوله با سپاه عثماني تلقي كرده‌اند. سرانجام قواي رئوف‌بيك، فرمانده عثماني، طبق قراردادي به سرحد ايران و عثماني عقب‌نشيني كرد. اين حوادث باعث شد كابينه عين‌الدوله سقوط كند. پس از او مستوفي‌الممالك مجددا با اصرار احمدشاه رئيس‌الوزرا شد.
در اين دوران تغييرات مهمي در سياست داخلي و خارجي ايران روي داد با اين توضيح با فتوحات آلمان در اروپا و از بين رفتن دولت صربستان راه برلن به سوي شرق باز شد. آلمان‌ها اميد بسيار پيدا كردند كه با سرعت از طريق اسلامبول، بغداد و خليج فارس به ايران برسند. كميته‌اي از دموكرات‌ها، كه رياست آن را سيدحسن تقي‌زاده عهده‌دار بود، در آن زمان با آلمان‌ها به توافقاتي رسيد. احمدشاه هم، كه از تهديدات روس و انگليس ترس بسيار داشت (زيرا گفته بودند كه به جاي او شعاع‌السلطنه را به سلطنت مي‌رسانند) در باطن علاقه‌مند به پيروزي آلمان‌ها و عثماني‌ها بود. زماني كه انگليسي‌ها و روسها هم از اين تمايل شاه آگاه شدند سعي كردند مواضع خود را در ايران محكم‌تر كنند. اعزام نيروهاي تازه از طرف روسها و از طريق انزلي، رشت و قزوين به سوي تهران با همين هدف انجام شد.
از جانب ديگر قواي بريتانيا در فارس با مقاومت و ضربات تنگستاني‌ها مواجه شدند. در ديگر شهرها و از جمله اصفهان هم براي اتباع و ديپلمات‌هاي انگليس و روس اتفاقاتي روي داد. به علاوه آلمانها بر راه خانقين مسلط شدند.
نيروهاي ژاندارمري و افسران سوئدي هم از آلمان حمايت مي‌كردند. تمايل جوانان ايراني به آلمانها نيز ناشي از سوابق بسيار بد انگليس و روسيه در ايران بود. در دوران جنگ جهاني اول در ايران دو دولت شكل گرفت؛ دولتي كه مجبور شد به متفقين بپيوندد و به طرف مقابل اعلان جنگ دهد و در عين حال در اشغال روس و انگليس تا پايان جنگ بسر برد و دولت ديگري كه مليون و رجال سرشناس ايران آن را تشكيل دادند و حاضر به پيوستن به متفقين نبودند و درواقع دولت در تبعيد را شكل دادند. رياست اين دولت بر عهده نظام‌السلطنه مافي بود. آيت‌الله مدرس در اين دولت سمت وزارت داشت. تمايل اين دولت به عثماني بود و تلاش مي‌كرد كه انگليسي‌‌ها پيروز جنگ نباشند. اين دولت قواي مجهزي نداشت؛ مدتي از نيروي ژاندارمري بهره مي‌گرفت و بالاخره چون سران اين دولت تحت تعقيب قواي بيگانه بودند، از طريق كرمانشاه از ايران خارج گرديدند و در تمامي سال‌هاي باقي‌مانده از جنگ در خارج از ايران فعاليت كردند.
وضعيت ايران پس از جنگ جهاني اول
روسيه و بريتانيا كه در دوران جنگ جهاني اول بالاجبار ايران را از موضع بي‌طرفي خارج كرده بودند، پس از پايان يافتن آن نيز به شيوه‌هاي تجاوزكارانه همچنان مصالح ملت را ناديده گرفتند. روسيه با انقلاب اكتبر 1919 ظاهرا از امتيازات استعماري به طور موقت انصراف حاصل كرده و در تعقيب روس‌هاي سفيد بود و خود را حكومتي انقلابي مي‌دانست و ادعاي آزادي ملت‌ها را داشت. اما انگليس به دنبال آن مي‌گشت كه از فرصت جديد استفاده كند و كل ايران را با قرارداد 1919 تحت‌الحمايه خود سازد. به اين ترتيب در خاتمه جنگ وحدت‌نظر قبلي دو قدرت، كه در قرارداد 1907 آشكار شده بود، لااقل در فاصله دو جنگ جهاني به مقابله و تضاد تبديل شد. اما همين روسيه سوسياليست در شروع و اثناي جنگ جهاني دوم با همان انگليس سرمايه‌دار استعمارطلب در اشغال ايران به توافق رسيد. البته امروز حكايت جمهوري اسلامي حكايت ايران سال 1920 نيست. همان‌طور كه مسلمانان عراق امروز با عراق و انقلاب آن در 1920 تفاوت بسيار كرده‌اند.
ايران امروز
امروز مردم ايران با آگاهي و هوشياري و چنگ به ريسمان الهي آن چنان پرقدرت ايستاده‌اند كه نه تنها انگليس و روسيه، بلكه تمامي قدرت‌هايي كه در شوراي امنيت و خارج آن جمع شده‌اند نمي‌توانند حتي غني‌سازي اورانيوم را براي مدتي محدود متوقف نمايند. تمام توطئه‌ها و دسيسه‌هاي قدرت‌هاي بزرگ در 28 سال گذشته بلااثر ماند. امريكا از ابتداي پيروزي انقلاب با تمام قوا و امكانات و استفاده از همه عوامل بين‌المللي در مقام نابودي نظام اسلامي برآمده است، اما‌ امروز مردم پنج قاره جهان به خوبي وضع اين قدرت متجاوز را ارزيابي مي‌كنند. امريكا، كه نتوانست از طريق عراق و جنگ تحميلي هشت‌ساله به نتيجه برسد، در زمان حاكميت جمهوري‌خواهان، حكومت همسايگان ايران را در اختيار گرفت تا به نوعي محاصره مستقيم مبادرت نمايد؛ افغانستان و بعد عراق را هدف قرار داد؛ طالبان را كه دشمن ايران محسوب مي‌شدند، با تخريب و جنگ و آدمكشي در افغانستان ساقط كرد، اما اينك با افغانستان اسلامي مواجه شده است كه در آن، جايي براي امريكا نيست و ملت افغانستان هم جز راه دوستي با ملت ايران و مطالبه حقوق خود از استعمارگران نمي‌توانند مطالباتي داشته باشند. در عراق بعد از صدام اكثر شيعيان آزادشده از ريشه با ملت ايران هم‌داستان و همراه‌اند. اين دو نقطه‌اي بود كه امريكا در محاسبات خود براي تغيير قيافه خاورميانه در نظر گرفته بود، و اين‌ها همگي نشان‌دهنده اين است كه طرح‌هاي امريكا براي براندازي نظام جمهوري اسلامي در ايران ناكام مانده است.
پي‌نوشت‌ها
 [1]ــ اروپا از مدت‌ها قبل براي چنين جنگي خود را آماده كرده بود. قتل وليعهد اتريش بهانه‌اي بود كه به انبار باروت جرقه زد. اروپاي استعماري نمي‌توانست به اختلافات خود با مسالمت‌ پايان دهد. افزارهاي بسيار خطرناك جنگي در اين زمان پيدا شد؛ از جمله گاز شيميايي در انواع گوناگون كه در قسمت‌هايي از آن استفاده شد. بمباران‌هاي هوايي در اين جنگ تخريب‌هاي وسيعي به بار آورد. در جبهه غرب طي سه سال جنگ هيچ‌يك از دو طرف نتوانستند از خطوط سنگري خود بيش از چند مايل عقب يا جلو بروند. در جبهه شرق پيشروي اوليه روس‌ها در كارپات و پروس خاوري سرانجام به عمليات طولاني و دفاعي روسيه منجر شد و فقط در تابستان 1916.م قواي بروسيلوف به تهاجمي در اتريش دست زدند. متفقين غربي براي كمك به روسيه كوشيدند از درياي سياه راهي به اين كشور باز نمايند، اما در تلاش براي تسخير داردانل و گاليپولي شكست خوردند. در 1917.م انقلاب روسيه اين كشور را از صحنه جنگ دور ساخت. در جبهه بالكان صربستان اولين تهاجم اتريش را عقب زد، اما در برابر قواي مشترك آلمان، اتريش و بلغارستان شكست خورد. يك نيروي چندمليتي از راه سالونيك به خطوط بلغارستان رخنه كرد و در اكتبر 1918.م به دانوب رسيد. در جبهه ايتاليا خطوط دفاعي در طول رود ايزونتو در دو سال و نيم اول جنگ ثابت بود. در خارج از اروپا نبرد در فلسطين و بين‌النهرين ادامه يافت. مستعمرات افريقايي آلمان به تصرف متفقين درآمد و ژاپن مستعمرات آلمان در خاور دور را متصرف شد. در اقيانوس آرام و اقيانوس اطلس جنگ دريايي كوچكي با ناوگان آلماني روي داد. مهم‌ترين جنگ دريايي آلمان و انگلستان در ساحل ژوتلند بود. استفاده آلمان از زيردريايي سبب وارد آمدن تلفات سنگيني به نيروي دريايي بريتانيا شد. حملات هوايي نيز جنگ را از جبهه‌ها به داخل شهرها كشاند.
[2]ــ با انقلاب روسيه و تحول عظيم در اين كشور رقابتي كه بين روسيه تزاري و انگليس در ايران وجود داشت متوقف گرديد. انگليس مي‌خواست جاي روسيه را هم در ايران بگيرد. شوروي انقلابي اعلام كرد ديگر نمي‌خواهد به همسايگان زور بگويد و رويكردي استعماري داشته باشد. قرارداد 1919 بين انگليس و ايران بر همين مبنا تنظيم و امضا شد. با اين قرارداد امور نظامي، اداري، مالي ايران در دست انگليسي‌‌ها قرار مي‌گرفت؛ درواقع استقلالي براي كشور باقي نمي‌ماند. اين قرارداد با اعتراضات همه‌جانبه از داخل و خارج مواجه شد و امكان اجرا پيدا نكرد.
[3]ــ اعلاميه معروف بالفور در مورد فلسطين و امكان تشكيل يك دولت يهود در خاورميانه در دوران همين جنگ جهاني با برنامه تدارك ديده شد.
[4]ــ براي ملاحظه جزئيات بيشتر مربوط به جنگ جهاني اول و حوادثي كه در ايران اتفاق افتاد. رك: سيدجلال‌الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج1
[5]ــ جنگ بين‌المللي اول به صورت دهشتناك‌ترين جنگي كه تا آن زمان در تاريخ جهان سابقه نداشت شروع شد. اين جنگ به قوانين انسانيت و به حقوق بين‌المللي لطمات شديدي وارد ساخت. طي درگيري‌ها بعضي از مقررات بين‌المللي مثل احترام به سفرا و نمايندگان سياسي تا اندازه‌اي رعايت مي‌شد، طرفين جنگ به عهدنامه‌هاي ژنو مربوط به صليب سرخ و عهدنامه‌هاي لاهه 1899 خود را مقيد مي‌دانستند و ادعا مي‌كردند كه اصول جنگ را رعايت مي‌كنند، اما عملشان هرگز با ادعايشان تطبيق نداشت. اينان بدترين رفتار را با اسراي جنگي و مهم‌تر از آن با كشورهاي بي‌طرف داشتند. انگلستان و فرانسه درياهاي اطراف قلمرو خشكي خود را متقابلا منطقه جنگي اعلام نمودند و با مين‌گذاري، عبور و مرور كشورهاي بي‌طرف را با خطرهاي بسياري مواجه ساختند، حمل و نقل خوار و بار و كالا را براي دشمن خود ممنوع، و براي كشورهاي بي‌طرف مشكل نمودند، هرگز قواعد حقوق بين‌الملل را در محاصره دريايي مراعات نكردند. اقدامات خلاف اصول انسانيت و حقوق بين‌الملل به تدريج تشديد شد. ايالات متحده امريكا ابتدا دور از جنگ مانده بود و پيشرفت جنگ را آنچنان مي‌ديد كه امريكا را هم در بر گيرد. در 7 مه 1915.م كشتي انگليس لوزيتانيا غرق شد و در نتيجه بيش از هزار نفر سرنشينان آن غرق شدند كه اكثرشان امريكايي بودند، اين مساله و نيز ادامه فعاليت زيردريايي‌ها ــ كه منافع امريكا را به خطر انداخته بود ــ امريكا را وارد جنگ نمود.
[6]ــ كنوانسيون 13 لاهه اعلام داشته بود كه دولت بي‌طرف نبايد له و عليه يكي از طرفين مخاصمه موضع‌گيري كند. دولت بي‌طرف بايد محدوديت‌هاي تحميل‌شده از جانب طرفين مخاصمه را بپذيرد و تحمل نمايد و سرزمين خود را پايگاه تقويت يك طرف عليه طرف ديگر قرار ندهد. وظايف بي‌طرفي متوجه دولت بي‌طرف است و در مورد اتباع آن كشور صادق نيست. دولت بي‌طرف مكلف نيست احساسات و حتي اقدامات اتباع خود را كنترل كند. طرفين مخاصمه نيز بايد به تماميت ارضي و استقلال سياسي دولت بي‌طرف احترام گذارند. نقض حقوق و وظايف بي‌طرفي توسط هر يك از متخاصمان، از يك سو، و دولت بي‌طرف، از سوي ديگر، نقض حقوق بين‌الملل قلمداد مي‌شود و طرف صدمه‌ديده مي‌تواند به عكس‌العمل مناسب اقدام نمايد. رك:
A Manuel of International Low, Gorge sch wareenberger, London Stevens and sans limited, 1979, P. 93
[7]ــ اسناد بايگاني وزارت‌خارجه، مراسله شماره 2989/3167 مورخ 12 ذيقعده 1332
[8]ــ متن نامه وزيرمختار روس چنين است: «از پطروگراد به من امر تلگرافي رسيده است به دولت ايران اطلاع بدهم اگرچه عثماني‌ها به دو سه نقطه خاك روسيه حمله برده‌اند، اما رسما اعلان جنگ نشده و مذاكرات فيمابين پطروگراد و اسلامبول در جريان است، اما در صورت اعلان جنگ دولت روس مجبورا براي حفظ قفقاز، در حدود آذربايجان به بعضي عمليات نظامي اقدام خواهد كرد، اما از آنجا كه دولت روس قصدي بر ضد دولت ايران ندارد و در خيال توسعه خاك و ضميمه كردن آذربايجان به روسيه نيست، اولياي دولت ايران نبايد اين اقدامات را بر ضد خود تصور كنند و چون به من امر شده بود كه اين مطلب را فورا به اطلاع اولياي دولت برسانم اين است كه منتظر نشدم كه كتبا به استحضار دولت ايران برسانم.»
[9]ــ مقارن همين اوضاع و احوال روزنامه حقيقت چاپ اسلامبول طي مقاله‌اي با عنوان بي‌طرفي ايران نوشت: «دولتين روس و انگليس هنوز در باب بي‌طرفي ايران مذاكره و مباحثه مي‌كنند، گويا ايران يك دولت مستقل و بي‌طرف بوده و دخول عساكر عثماني از حدود آذربايجان حركتي برخلاف حقوق بين‌الملل بوده است... ايران بي‌طرف است!؟ در صورتي كه تمام آذربايجان زير پاي مذلت عساكر روسي است. ايران بي‌طرف است در صورتي كه مشهد رضا(ع) بمباران شده و حالا هم از حضور روسها در آنجا مضطرب است. ايران بي‌طرف است!؟ در صورتي كه سواحل ايران در خليج فارس فعلا تحت حاكميت انگليس است. ايران بي‌طرف است!؟ در حالي كه در 1907 روس و انگليس ايران را به منطقه نفوذ تقسيم كرده‌اند. همه چيز در دست روس و انگليس است و حكومت به يك قدم و يك حركت آزادانه‌اي مالك نيست و عبارت بي‌طرفي صورت ظاهري است. مثلا چهار سال قبل دولت ايران براي تنظيم ماليه خود با تصويب روس و انگليس مورگان نام، متخصص امريكايي، را جلب كرد. اتفاقا اين آدم صاحب وجدان شروع به كار كرد و نخواست آلت دست روس و انگليس بشود. امور ماليه ايران را به منفعت خود ايران شروع به اصلاح كرد. بلافاصله دولت روس عزل و طرد مورگان را طلب كرد كه بالاخره حكومت مجبور شد از اين آدم صادق صرف‌نظر نمايد.» همين روزنامه نوشت: «ايران را از داشتن هرگونه قواي منظم و مرتب محروم نمودند، به طوري كه امروزه دولت ايران... مالك هيچ‌گونه قوايي نمي‌باشد. شهرهاي مهم ايران از قبيل تبريز، خوي، سلماس، اروميه، رشت و مشهد تماما تحت اشغال نظامي روس‌ها‌ست و حتي چند دسته قشون بومي هم كه در تهران موجود است از طرف صاحب‌منصبان و كاماندوهاي روسي اداره مي‌شود. بنابراين اظهار روس‌ها درباب بي‌طرفي و استقلال ايران آيا بي‌حيايي نيست؟»
[10]ــ بعضي از مطالب روزنامه حقيقت، چاپ اسلامبول، واقعيت دارد، ولي تمام آن درست نيست؛ مثلا: در مورد تجاوزات روسيه واقع را مي‌گويد، ولي درباب عثماني مطالب آن با واقعيت مطابق نيست. موارد مزاحمت‌ عثماني در مرزهاي ايران و نسبت به اتباع آن بسيار زياد مي‌باشد و اين نشان‌دهنده نادرست بودن مطالب اين روزنامه است. جرايد چاپ دولت عثماني از وحدت با ايران سخن مي‌گفتند، ولي دولت عثماني، بر خلاف مطالب مطبوعات، هيچ‌گونه اقدامي در جهت نزديكي با ايران انجام نمي‌داد. در اوضاع و احوال آن زمان مركز خلافت ادعايي اسلامي، كه امپراتوري عثماني بود، با وضع حكومتي كه داشت و دور بودن از اجراي اصول اسلامي در داخل و پذيرفتن بعضي تحميلات خارجي، مثل كاپيتولاسيون و وسعت گرفتن آن، به تجزيه و سقوط محكوم بود؛ كما اينكه پس از مدتي چنين نتيجه‌اي حاصل شد و از آن ميان تركيه‌اي به وجود آمد كه رسما مكلف و موظف بود كه از اسلام جدا بماند.
[11]ــ متن فرمان بي‌طرفي ايران در جنگ جهاني اول به اين شرح اعلام شد: «نظر به اينكه در اين اوقات متاسفانه بين دول اروپ نائره جنگ مشتعل است و ممكن است اين محاربه به حدود مملكت ما نزديك شود و نظر به اينكه روابط وداديه ما بحمدالله با دول متخاصمه برقرار است، براي اينكه عموم اهالي از نيات مقدسه ما در حفظ و صيانت اين روابط حسنه نسبت به دول متحاربه مطلع باشند امروز مقرر مي‌فرماييم كه جناب اشراف رئيس‌الوزراء فرمان ملوكانه را به فرمانفرمايان و حكام و مامورين دولت ابلاغ دارند كه دولت ما در اين موقع مسلك بي‌طرفي را اتخاذ و روابط دوستانه خود را با دول متخاصمه كماكان حفظ و صيانت مي‌نمايد و بدين لحاظ مامورين دولت را بايد متوجه نمايند كه نبايد وجهاً من الوجوه براً و بحراً كمك به همراهي و يا ضديت با هر يك از دول متحاربه نموده و يا ادوات حربيه و يا اسلحه براي يكي از طرفين تدارك و يا حمل كنند و بايد از طرفداري با هر كدام از دول متخاصمه پرهيز و احتراز نموده مسلك بي‌طرفي دولت متبوعه خود را كاملا رعايت نمايند و در تكميل حفظ بي‌طرفي و صيانت روابط حسنه باز آنچه هيات دولت ما مصلحت دانند به عرض برسد در اجراي مقررات آن امر ملوكانه شرف صدور خواهد يافت.»
[12]ــ در نامه‌ سفارت انگليس به رئيس‌الوزراء چنين آمده است: «... احكامي كه از هندوستان به صاحب‌منصب فرمانده قشون انگليس داده شده مبتني بر اين است كه بايستي بي‌طرفي ايران به دقت مراعات شود. از رسانيدن اين خبر به جناب اشرف خيلي خرسند هستم و يقين دارم جناب اشرف هم با دوستدار هم‌عقيده خواهيد بود.»
[13]ــ در حالي كه حوادث در شمال، جنوب، و غرب كشور ادامه مي‌يافت و بي‌طرفي ايران را نقض مي‌كرد، وزارت‌خارجه در مراسله‌اي يكنواخت هيجده فقره گزارش كارگزاري‌هاي آذربايجان و كردستان را در رعايت نكردن بي‌طرفي براي نه سفارتخانه مقيم تهران و سفارت‌خانه‌هاي ايران در لاهه، لندن و بلژيك فرستاد و موارد خلافي را كه ماموران متخاصم مرتكب شده بودند يادآور شد: الف‌ــ تعرض دو نفر از اتباع روس به موسيو ليتن، قنسول آلمان در تبريز؛ ب‌ــ تعرض به موسيو فون هنديك، نايب سفارت آلمان در بانك استقراضي شعبه همدان، توسط يك نفر ارمني؛ ج‌ــ زخمي كردن تاجر آلماني در مشهد در حجره‌اش به وسيله سالدات روس كه به مرگ وي منجر شده است؛ دــ دستور قنسول روس در تبريز به قنسول آلمان مبني بر اينكه بهتر است اتباع آلمان از آذربايجان خارج شوند؛ هـ ــ موارد ديگري كه به اتباع آلمان و اتريش تعرض شده است.
در ادامه اين مراسله چنين آورده شده بود: آلماني‌ها هم مصمم شده‌اند عليه متفقين، مخصوصا بريتانيا، گروه‌هايي تشكيل بدهند. اينان برآن‌اند كه اهالي شرق ايران را برانگيزند تا منافع انگليس را در افغانستان و هندوستان در خطر قرار دهند، همچنين ايلات و عشاير جنوب از جمله دشتي‌ها، تنگستاني‌ها، دالكي‌ها، برازجاني‌ها، بويراحمدي‌ها و چاكوتاهي‌ها را عليه انگليسي‌ها بشورانند.
[14]ــ شعاع‌السلطنه، فرزند مظفرالدين‌شاه، در زمان سلطنت برادرش، محمدعلي شاه، حاكم فارس بود و چون محمدعلي‌شاه از سلطنت خلع، و به خارج تبعيد گرديد، وي با حمايت قواي روسيه و قوايي كه خود تدارك ديده بود به جنگ با نيروهاي دولت مركزي اقدام كرد، اما سرانجام شكست خورد. در جنگ جهاني اول و هنگامي كه روس‌ها بخشي از كشور را اشغال كرده بودند احمدشاه درصدد برآمد تهران را ترك كند. در تاريخ آمده است كه نيمه‌شب مستوفي‌، رئيس‌الوزرا، به حضور احمدشاه رسيد و چنين گزارش داد: «... به سفرا خاطرنشان گرديد شاه تصميم دارد اگر قشون وارد شود محل اقامت خود را در اصفهان تشكيل دهد، سفير انگليس گفت: چيز مهمي نيست، ما فردا شعاع‌السلطنه را براي امر سلطنت انتخاب مي‌نماييم.» ملاحظه نماييد وضع ايران را! وضع شاه را! و وضع مداخله انگليس را كه با صراحت در مورد تغيير و تبديل شاه سخن مي‌گويد.
[15]ــ دولت عثماني در آن زمان ظاهرا قدرت اسلامي آن عصر بود و خلافت اسلامي را عهده‌دار بود و به سهم خود تبليغاتي عليه روس و انگليس داشت چون در كنار آلمان‌ها قرار گرفته بود و محافل اجتماعي عثماني علاقه‌مند بودند كه ايران از بي‌طرفي منصرف شود و با كساني‌كه مركزيت اسلامي را هدف قرار داده‌اند وارد جنگ شود در اين زمان به علت توسعه درگيري‌ها آلماني‌ها مصمم بودند اقدامات خود را عليه متفقين وسعت بخشند و مخصوصا گروههايي را برانگيزند تا از شرق ايران به افغانستان و هندوستان اعزام گردند و آن مناطق را عليه انگليس‌ بشورانند همچنين درصدد برآمدند ايلات و عشاير جنوب ايران مثل دشتي‌ها، تنگستاني‌ها و ديگران را عليه انگليسي‌ها به اقدام وادار نمايند.