ماجرای جداکردن بخشی از بلوچستان توسط انگلیسی ها

تحولاتي که در قاره اروپا روي داد، موجب کشيده شدن ميدان رقابت کشورهاي اروپايي به ديگر قاره‌ها به خصوص آسيا شد. يکي از سرزمينهايي که اهميت زيادي براي دولتهاي اروپايي داشت، هندوستان بود.

در جريان رقابت اروپاييها براي تسلط بر هندوستان، سرزمينهاي مجاور آن به عنوان معابر دسترسي بر آن سرزمين، اهميت خاصي يافت. يکي از اين نواحي بلوچستان بود. انگليسيها که توانسته بودند، دست ديگر رقيبان خود را از هندوستان کوتاه نمايند، تصميم گرفتند براي امنيت بخشيدن به سرحدات آن، منطقه حايلي در مرزهاي شمال غربي تشکيل دهند و از اين زمان سياست انگليس، در شرق ايران و بلوچستان آغاز شد.

با تأسيس حکومت قاجار، پادشاهان اين سلسله در تلاش بودند تسلط خود را بر مرزهاي شرقي کشور گسترش دهند. توجه دولت انگليس به بلوچستان به عنوان کمربند دفاعي جنوب غربي هند و از طرف ديگر نگاه متمرکز شاهان قاجار به بلوچستان موجب تقابل سياست آنان شد. در اين زمان ديپلماسي قوي انگلستان در برابر ديپلماسي ضعيف قاجار قرار گرفت. انگليسيها براي رسيدن به اهداف خود دست به هر اقدامي زدند و نقشه هاي گوناگوني را به اجرا در آوردند، تا اينکه در نهايت بلوچستان را به عنوان سپر دفاعي هندوستان از ايران جدا کردند.

هندوستان و رقابت کشورهاي اروپايي

سفر واسکودوگاما از کشور پرتغال در سال 1497 به هندوستان راه را براي ايجاد مستعمرات در اين سرزمين و ساير نواحي آسيا باز کرد (سپاهي، 1385: 57). بعد از تسلط پرتغاليها بر هند در سال 1662 دولت پرتغال جزيره بمبئي را به چارلز دوم پادشاه انگليس هديه کرد و او نيز اين جزيره را به کمپاني هند شرقي منتقل کرد (نيکبختي، 1368: 63).. امپراتوري بريتانياي کبير از نيمه قرن هفدهم به تدريج با زور و زر و خدعه هندوستان را از چنگ راجه هاي ايالت و امپراتوران مغول هند خارج کردند (بهزادي، 66:1368). بدين ترتيب انگليسيها، پرتغاليها را از گردونه رقابت خارج کرده خود بر اوضاع مسلط شدند.

در اواخر 1600 کمپاني هند شرقي به موجب فرمان ملکه اليزابت تاسيس گرديد. کمپاني به تدريج توانست نفوذش را در هندوستان گسترش دهد و از ديگر رقباي خود پيشه گيرد (سپاهي: 58). به دنبال ظهور انقلاب صنعتي در اروپا توليد کالا به مراتب بيشتر از احتياج بازارهاي اروپايي بود. علاوه بر اين مواد اوليه بسياري از کارخانه ها در اروپا وجود نداشت و کشورهاي اروپايي براي رفع اين نيازها، توجه بيشتري به سرزمينهاي ديگر نمودند (سپاهي: 58). يکي از اين سرزمينها که از قبل نيز مورد توجه کشورهاي اروپايي قرار گرفته بود، هندوستان بود. اين کشور با توجه به ويژگيهايي که داشت، مناسب‌ترين سرزمين براي استعمار بود.

اروپاي آن روز مي دانست که امپراتوري بريتانيا به هندوستان زنده است و اگر لندن مغز اين امپراتوري است، هند قلبي است که خون ثروت و رفاه و عظمت را در رگهاي بريتانيا جاري مي سازد. (بهزادي: 68). در چنين اوضاع و احوالي، انگليس که از سالهاي قبل بر هند مسلط شده بود و سعي در حفظ آن در مقابل رقيبان داشت، با رقابت ناپلئون که قصد داشت اين سرزمين را از دست آن کشور خارج کند مواجه شد (سپاهي:58).


انگليس و دفاع از هندوستان

بعد از آنکه ناپلئون در اروپا به پا خواست، تمام معادلات قدرت و سياست جهاني به هم خورد. ناپلئون انگليس را بيش از همه دشمن خود مي‌پنداشت چرا که تمام اتحاديه هاي نظامي عليه فرانسه توسط انگليس طراحي مي-شد. ناپلئون به خوبي دريافته بود که شاهرگ حياتي انگليس، هندوستان است. وي در جست و جوي راهي براي فتح هندوستان بود و چون انگلستان فرمانرواي درياها بود، او راهي نداشت جز اينکه از طريق خشکي بر هند حمله ور شود و اين راه به ناچار از ايران مي‌گذشت (بهزادي: 67). انگلستان خطر فرانسه را به خوبي دريافته بود. تصرف هندوستان از راه ايران، افغانستان، سند و پنجاب مکرر در تاريخ ثبت شده بود و انگليسيها مي دانستند که اگر ميدان را باز بگذارند، فرانسويها به راحتي هندوستان را فتح خواهند کرد.

خطر حمله ناپلئون باعث توجه دولت انگليس و کمپاني هند شرقي به مناطق همجوار هندوستان، يعني راههايي شد که احتمال حمله ناپلئون از آن طريق وجود داشت. يکي از آن سرزمينهاي همجوار هندوستان، بلوچستان بود و در نتيجه اين رقابتهاي دول رقيب، اين ناحيه مورد توجه استعمارگران قرار گرفت و رقابت آنها در اين منطقه تا جدا شدن قسمتي از بلوچستان ايران و قرار گرفتن آن در کمربند حفاظتي هند و حتي پس از آن ادامه يافت (سپاهي: 59).

بعد از مکاتبه دولتمردان ايران با ناپلئون و آمدن نمايندگان او به ايران ميرزا رضاخان قزويني مأموريت يافت پيماني با ناپلئون منعقد نمايد. بنابراين پيمان فين کنشتاين در 4 مه 1807/ 25 صفر 1222 بين دو کشور بسته شد. از جمله مفاد اين پيمان، قطع رابطه ايران با دولت انگليس و اعلام جنگ با آن کشور بود. ايران همچنين در اين پيمان متعهد شد که هرگاه امپراتوري فرانسه قصد نمايد از خشکي قشوني را براي يورش به هند بفرستد، هرگونه امکاناتي را براي آنان فراهم نمايد (مجموعه عهدنامه‌هاي تاريخي ايران از عهد هخامنشي تا عهد پهلوي،1350: 152-153).

با اعزام ژنرال گاردن از جانب ناپلئون به ايران حکومت بريتانيا در لندن وحشتزده شد و نمايندگاني را به دربار ايران مأموريت داد، از جمله اين نمايندگان سرجان مالکم بود که به خاطر رابطه‌ دوستي بين ايران و فرانسه، از جانب دولت ايران پذيرفته نشد (سپاهي: 60).

انگليس و بررسي سرزمينهاي همجوار هندوستان

خطر حمله ناپلئون از طريق ايران به هندوستان و پذيرفته نشدن مالکم سفير انگليس از جانب دولت ايران موجب شد کمپاني هند شرقي و دولت انگليس به شناسايي و بررسي سرزمينهاي همجوار هندوستان بپردازند. يکي از اين سرزمينها بلوچستان بود که اين زمان وارد تاريخ جديد خود شد (سپاهي:62). انگليس مي بايست هندوستان را حفظ مي کرد و معابر لشکرکشي کشورهاي اروپايي به هندوستان و مرزهاي دفاعي شبه قاره را در اختيار خود مي‌گرفت از طرفي روسيه نيز از آغاز قرن هيجدهم بر درياهاي گرم جنوب و بيش از همه بر استانبول چشم طمع دوخته بود. روسيه مي بايست معابر لشکرکشي به هندوستان را در اختيار خود مي داشت تا لندن را لااقل به تسليم استانبول وا دارد (بهزادي:70). اين عوامل سبب شد انگليس براي دفاع از هندوستان به شناسايي سرزمينهاي غربي آن بپردازد که بلوچستان يکي از آنان به شمار مي رفت.

پذيرفته نشدن جان مالکم در دومين مأموريتش به ايران در سال 1808/1221 او را در تصميمش براي شناسايي سرزمينهاي مجاور هندوستان مصمم کرد (سپاهي: 61). چندين افسر مستعد براي اين منظور همراه مالکم بودند. نخستين شخص سروان گرانت بود، وي مأموريت يافت درباره بلوچستان غربي تحقيقاتي انجام دهد و نتيجه را گزارش دهد (سپاهي: 61). هدف از مأموريت او اين بود که آيا نيروهاي نظامي کشورهاي اروپايي مي-توانند از طريق سواحل جنوب ايران به درون هندوستان رخنه کنند يا نه؟ گرانت اولين غربي بود که تمام سرزمينهاي بين خليج گواتر و جاسک را شناسايي کرد و راه ورود به بلوچستان را براي ديگر هموطنان خود کشيد (سپاهي: 63). انگليسيها از طريق هنديان آموزش ديده در فنون نقشه‌برداري که در لباس روحانيون مسلمان بودند و به طور کلي در هيئت سياح، تاجر، زاهد و درويش و ظاهر مي شدند(بهزادي: 70). و به شناسايي مرزهاي شرقي ايران مي‌پرداختند.

از ديگر مأموران سياسي و نظامي انگليس که براي شناسايي بلوچستان رهسپار اين ديار شدند، سروان چارلز کريستي و ستوان پاتينجر بودند که مأمور شدند از راه خشکي، قدرت طبيعي، اقتصادي و مناطق سوق الجيشي بلوچستان و بخش ديگري از ايران را بررسي کنند (سپاهي: 64). در نتيجه مسافرت پاتينجر و همکارش اطلاعات فراواني در مورد قبايل و سران آنها، شمار جنگجويان قبايل و اوضاع طبيعي بلوچستان به دست آمد که موجب آشنايي اروپاييان با اين بخش از ايران و راهگشاي مأموران انگليسي به هنگام تقسيم بلوچستان شد.

سياست ايجاد کمربند حايل

اهميت هندوستان براي امپراتوري انگليس به قدري بود که برخي سياستمداران بر اين عقيده بودند که امکان زيستن براي انگلستان بدون هندوستان وجود ندارد. لرد کرزن در اين باره مي‌نويسد: «زماني که هند شناخته شده است، سرورانش همواره صاحب اختيار نيمي از جهان بوده اند». (سپاهي: 66).

دولت انگلستان پس از 1815 و تجربه تلخ اتحاد فتحعلي شاه و ناپلئون در مي يابد که بر خلاف تصورات قبلي، ايران به عنوان خط دفاعي هندوستان چندان قابل اعتماد نيست و روسيه نيز مي توانست با عبور از شمال خراسان به خان نشينهاي آسياي مرکزي دست يابد. بنابراين، لندن و حکومت کمپاني در هندوستان بر آن شدند تا تلاش خود را در آسياي مرکزي به کار اندازند و ديوار دفاعي هند را از ايران به آسياي مرکزي تغيير دهند (بهزادي:172). به دنبال آن در دهه 1830/1250ق. در انگلستان اجماع فزاينده اي پديد آمد مبني بر اينکه، روسيه به زيان ايران، عثماني و آسياي مرکزي در حال توسعه بخشيدن به قلمرو خود مي‌باشد و از همين جا طرح «مسئله شرق» يا «بازي بزرگ» ريخته شد. در اين طرح، ايران به عنوان دولت حايل در برابر پيشروي و توسعه‌طلبي فزاينده روسيه به هندوستان از اهميت استراتژيکي خاصي برخوردار شد (فوران، 1378: 172).

در اين برهه زماني انگليس به دنبال سد دفاعي محکم و استواري مي گشت تا بتواند با خيال راحت‌تري به سلطه خود در هندوستان ادامه دهد. آنان سد دفاعي خود را در مناطق مرزي خاوري ايران يافتند که دولت مرکزي ايران سياست قاطعي براي تسلط کامل بر آن نداشت و اين همان چيزي بود که انگليسيها خواستار آن بودند چرا که به راحتي مي‌توانستند مناطق استراتژيک را از ايران جدا کرده به نقشه خود يعني ايجاد کمربند حايل دست يابند.

ايران و توجه به مرزهاي شرقي

با پايان يافتن جنگهاي ايران و روسيه، دولتمردان ايران تصميم گرفتند مرزهاي شرقي ايران را به نواحي اصلي آن گسترش دهند، اما انگليسيها تصور مي کردند که دولت ايران هر قدمي که به سمت هندوستان بر مي دارند به طور قاطع به اشاره دولت روس است (سپاهي:67). انگليس از اساس تفکر دولت و دربار ايران، درباره مرزهاي جنوب شرقي اش آگاه شده بود. ايران از آغاز سلطنت قاجاريه مرز طبيعي جنوب شرقي خود را، رود سند مي-دانست. عباس ميرزا در خلال گفت و گو هاي دوستانه و خصوصي با مأمورين انگليس بارها به اين مطلب اشاره کرده بود و محمد شاه نيز بر همين عقيده بود (بهزادي:95). در نتيجه انگليسيها درصدد ممانعت از پيشروي ايران به طرف شرق بر آمدند که اولين مورد آن مسئله‌ هرات و به دنبال آن جدايي بلوچستان بود که با تعيين حدود مرزي اين مناطق، هم خط دفاعي هندوستان را کامل کردند و هم به پيشروي ايران به سمت شرق براي هميشه پايان دادند.

بلوچستان در آغاز سلطنت ناصرالدين شاه

با آغاز سلطنت ناصرالدين شاه و توجه دولت مرکزي به بلوچستان سرداران و حاکمان نواحي مختلف اين ناحيه، داوطلبانه اطاعت خود را از دولت مرکزي اعلام نمودند (سپاهي:124). و اين بدان دليل است که اميرکبير صدراعظم ايران در آن زمان اهميت ويژه اي به بلوچستان مي‌داد و آن هم به خاطر آگاه بودن او از سياستهاي انگليس در ايران بود.

در اين دوران نيز شورشهايي در بلوچستان براي استقلال رخ داد اما با سياست مدبرانه اميرکبير بلوچها دوباره به اطاعت از ايران گردن نهادند (بهزادي:106). انگليسها از اين وضع نگران شدند، زيرا با گسترش مرزهاي شرقي ايران، ايران را به هند نزديکتر مي ديدند. با توجه به چنين اوضاعي، دولت انگليس در سال 1853/1270ق. به منظور جلوگيري از گسترش نفوذ بيشتر ايران در بلوچستان، مأموراني از سند به بلوچستان اعزام کرد. جاسوسان انگليسي مردم بلوچ را تحريک به شورش عليه دولت ايران کرده بودند (سپاهي.ص124). دولت انگليس در اين سالها سعي مي کرد با ايجاد جو بدبيني در ميان مردمان بلوچ آنها را به شورش عليه دولت مرکزي وا دارد اما اقدامات آنها در اين زمان نتيجه دلخواه را نداد و انگليسيها درصدد برآمدند تا به ترفندهاي ديگر متوسل شوند.

کشيدن خطوط تلگراف؛ زمينه‌ساز تقسيم بلوچستان

بعد از معاهده پاريس و استقلال افغانستان، مشکلات انگليسيها در هند، براي چند سال، آنها را از دخالت علني در بلوچستان بازداشت، اما شورش هند در سال 1857/1274ق. انگليسيها را در تقسيم بلوچستان مصمم کرد (سپاهي:130). انقلاب هندوستان و خطري که در آن مقطع تاريخي متوجه امپراتوري بريتانيا شد، آثار و نتايج عميقي در ايران به جاي گذاشت. از جمله مهمترين اين آثار ارتباط تلگرافي هندوستان با اروپا و با انگليس و در نتيجه کشيده شدن خطوط تلگراف در ايران بود (بهزادي:119). براي ايجاد خطوط تلگرافي در بلوچستان، مذاکرات توسط افسران انگليسي با دولت ايران شروع شد، اما اين مذاکرات با مخالفت و مقاومت شديد در ايران مواجه شد (سپاهي:130). اولياي ايران به هيچ عنوان نمي خواستند پاي مأموران انگليسي به نقاط دور افتاده مملکت، به خصوص نواحي جنوب به ويژه در ميان طوايف بلوچستان باز شود. انگليسيها سرهنگ اپستويک را براي حل اين مسئله به سمت سفارت تهران برگزيدند (بهزادي:120-119). سرانجام امتياز کشيدن خطوط در 24 جمادي‌الاخر 1279 / 17دسامبر 1862 با دولت ايران به امضا رسيد. در آن زمان صدارت ايران با امين‌الدوله بود که با انگليسيها رابطه صميمانه اي داشت.

انگليسيها در سال 1859/1275ق براي برقرار کردن رابطه مخابراتي مستقيم هند و اروپا يک رشته سيم بين اسکندريه و خليج فارس داير کردند. در سال 1278ق. دولت انگليس گلداسميت را به منظور انجام تحقيقاتي در زمينه چگونگي امتداد اين خط تلگراف در طول صحراي مکران مأمور کرد. در سال1280ق. کار کشيدن خط تلگراف تمام شد و آن خط را از کراچي به جاسک مربوط کردند (نيکبختي:64).

مأموران انگليسي به هنگام مطالعه، براي کشيدن خطوط تلگرافي پي بردند که کشيده شدن خطوط تلگراف زميني در بخشي از نواحي ساحلي ايران، براي کنترل و سرانجام جدايي اين نواحي مجاور، فرصت مناسبي مي-تواند باشد (سپاهي:130). بنابراين تحقيق و بررسي از اين نواحي بر عهده سر فردريک گلداسميت گذاشته شد.

انگليس و حفظ خطوط تلگرافي توسط سرداران بلوچ

با عبور سيم تلگراف از بلوچستان، دولت انگلستان گلداسميت را با چند افسر ديگر به بلوچستان فرستاد، اما آنها با مقاومت و مخالفت بلوچها مواجه شدند. افسران انگليسي به فرماندهي گلداسميت به اين نتيجه رسيدند که تنها از طريق کنار آمدن با سران طوايف و قبايل مي توانند بر حاکميت خويش در بلوچستان تداوم بخشند. به همين خاطر عمدهي سران، خانها و سردارهاي بلوچ را با دادن اسلحه و مختصري مقرري فريب دادند و به بهانه عبور خط تلگراف در هر محل تلفنخانه اي برپا کردند و پرچم انگليس را بر فراز آن برافراشتند (نيکبختي:66). بدين-سان انگليسيها در سرتاسر بلوچستان نفوذ کردند و از طريق محدود مقرري که به سرداران بلوچ مي دادند از آنها تعهد گرفتند تا از سيمهاي تلگرافي مراقبت نمايند.

در اين ميان عده اي ديگر از بلوچها که بهره اي نبرده بودند، دست به تحريکات زدند، در نتيجه سيمهاي تلگراف را قطع، و براي مأموران انگليسي مزاحمت ايجاد مي کردند و بعضي از کارکنان را کشته، برخي را اسير نمودند. اين پيشامدها سبب شد دولت انگليس از ايران بخواهد مرز بين ايران و هند تعيين شود. دولت ايران با اين تقاضا موافقت ننمود. گلداسميت بلوچها را تحريک نمود تا سر به شورش زنند. ناصرالدين شاه متوجه اين خطر شد که چنانچه رضايت انگليس را فراهم نکند، ممکن است بلوچستان را از ايران مجزا نمايد. در سال 1288ق. انگلستان عده اي سرباز هندي را به پنجگور فرستاد و خيال داشت تمامي بلوچستان را فتح کند. ناصرالدين شاه از اين نقشه باخبر شد و با سفير انگليس در تهران در اين باب مذاکره نمود (همت،101:1370). سفير انگليس اظهار کرد که اگر دولت ايران خواهان دوستي با دولت انگليس است، بايد خطوط مرزي بلوچستان را با مرز هند تعيين نمايد. ناصرالدين شاه نيز اين پيشنهاد را پذيرفت. از طرف ايران وزير خارجه ميرزا سعيدخان و آصف الدوله حاکم کرمان و چند نفر ديگر معلوم شدند. از طرف انگلستان گلداسميت و دو افسر مهندس تعيين گرديدند، اما نتيجه مطلوبي حاصل نشد. در اين جلسه قرار شد دولت انگليس سالي سه هزار تومان جهت محافظت از تيرها و سيستم تلگرافي که در قسمت بلوچستان واقع مي شد پرداخت نمايد و تعيين مرزها به ملاحظاتي، نامعلوم و مسکوت ماند (همت:102). در اين زمان انگليسيها با کاشتن تيرهاي تلگراف در گوشه گوشه ي بلوچستان و گسترش نفوذ خود دراين منطقه و در نهايت با تفرقه انداختن بين مردم بلوچستان کم کم به اهداف خود نزديکتر شدند.

توافق ايران با انگليس در تشکيل کميسيون مرزي

در سال 1862م. در ديوار دفاعي هندوستان، تنها منطقه اي که ترتيب قطعي براي آن، مطابق نقشه انگلستان داده نشده بود، منطقه بلوچستان بود. (بهزادي:121). در آن هنگام خان کلات قسمتهاي شرقي بلوچستان را تحت اداره يا نفوذ خود داشت. انگلستان درصدد بود بلوچستان را همچون افغانستان به صورت کشوري مستقل درآورد.

اولين کميسيون براي تعيين مرزهاي شرقي ايران، بين دولت ايران و خان کلات به حکميت انگلستان تشکيل گرديد، انگليسيها به ظاهر نقش حکم را بازي مي کردند اما در واقع مدعي آنها بودند و مطرح نمودن خان کلات بهانه اي بود براي جدايي بلوچستان از ايران. (سپاهي:144). بعد از شکست آقاخان محلاتي در مأموريتش براي جدايي بلوچستان، دولت انگليس بر آن شد که اين امر را توسط يکي از خوانين مقتدر محلي و با توسعه بخشيدن قلمرو او انجام دهد. مقتدرترين و مناسب ترين فرد براي اين منظور خان کلات بود (بهزادي:122). که انگليس آن را در سال 1854م. تحت الحمايه خود کرد و بعد آن را جزء امپراتوري هند در آورد. (غراب، 1364: 14-13).

ايجاد روابط سياسي بين دولت انگليس و خان کلات باعث شد که از اغتشاشات بلوچستان جلوگيري شود و مقام حکمراني خان کلات استحکام پيدا کند، اما لازم بود ترتيبهاي تازه اتخاذ شود که سرحدات غربي اين مملکت از تجاوزات مصون بماند و از دولت ايران که قريب بيست سال بود به سرحدات کلات تجاوز مي کرد جلوگيري شود، و در بين يک حد و حدودي معين گردد. (بهزادي:125). زماني که ابراهيم خان در اوايل دهه 1270ق. در حکومت بلوچستان مستقر شد دامنه فتوحات وي انگلستان را مضطرب کرد و به فکر چاره جويي انداخت (بهزادي:128). دولت انگليس مي پنداشت که در صورت عدم مداخله، ابراهيم خان تمامي حوزه حکومتي خان کلات را فتح خواهد کرد و مرزهاي شرقي ايران به هند نزديکتر مي شود. آنان درصدد برآمدند تا با تعيين حدود رسمي بين بلوچستان و کلات از پيشروي ابراهيم خان حاکم بلوچستان به سمت سرزمينهاي غربي هند جلوگيري کنند.
با شکايات متعدد دولت انگليس به دربار و دولت ايران، ايران تحت سرپرستي ميرزا حسين خان سپهسالار در سال 1871/1287ق. حاضر به تحديد رسمي مرزهاي ايران و کلات با حکميت دولت انگليس شد. سر فردريک گلداسميت به عنوان حکم انگليس تعيين گرديد (بهزادي:130). از طرف دولت ايران ميرزا معصوم خان انصاري به عنوان رئيس کميسيون مرزي انتخاب شد (سپاهي:149).
بر اساس موافقت‌نامه تعيين حدود مرزي کميسيونرها ي ياد شده آزادي خواهند داشت نقشه اي از متصرفات ايران در بلوچستان و متصرفات خان کلات با مرزهاي آن ترسيم کنند وآن را با خود به تهران بياورند، پس از آن مسئله با آگاهي دولت بريتانيا به گونه اي عادلانه تصميم گرفته مي شود. (سپاهي:156). نماينده ايران ميرزا معصوم خان در راه بازگشت به تهران به دولتمردان ايران مي‌نويسد: « ... اين مأمور انگليسي ]گلداسيمد [جز حمايت و تقويت خان کلات و تحصيل سند که کيج و تمپ و بليده و مند و کوهک و اسپندار و بلکه بيشتر سرباز و دشت باهو تعلق به خان معزي اليه دارد و خيال ديگري ندارد ...» (سپاهي:164). به طوري که از نامه ميرزا معصوم خان بر مي آيد، انگليسيها در نقشه خود قصد داشتند، نواحي تمپ، کيج، بليده، مند، کوهک و اسپندار و حتي نواحي سرباز و دشت باهو را از خاک ايران جدا و به خاک کلات بيفزايند.

تلاشهاي ميرزا معصوم خان براي قرار دادن کيج و مند در قلمرو ايران به جايي نرسيد ... (سپاهي:164). ناحيه ديگر که در اين زمان مورد اختلاف بين گلداسميت و ميرزا معصوم خان بود، ناحيه کوهک و اسپندار بود. (سپاهي:165- 164). اما با همه تلاشهاي سرداران بلوچ و ديگر مأموران ايراني در حفظ حقوق کشورمان، دولت ايران در اوت سال 1871م/ جمادي الآخر 1288ق. پذيرفت که نقشه ها و يافته هاي يکجانبه گلداسميت، مبناي صدور رأي نهايي قرار بگيرد ... (سپاهي:166).

بدين ترتيب مناطقي از بلوچستان ايران جدا و به خان کلات داده شد که حاکم بلوچستان و شاه ايران از اين امر ناراضي بودند. نارضايتيهاي حاکم بلوچستان و اقدام خودسرانه ي او براي تصرف نواحي از دست رفته، بعد از کميسيون مرزي اول، سبب شد زمينه‌هاي تشکيل کميسيون دوم مرزي نمايان شود.

اختلاف بر سر کوهک

هر چند دولت ايران نقشه گلداسميت را براي تعيين حدود مرزي از خليج گواتر تا جالق قبول نمود، اما اختلاف بر سر کوهک و بخشي از دره ماشکيد همچنان باقي ماند (سپاهي: 169). ابراهيم خان (حاکم بلوچستان) عصباني و ناراحت از اصل تشکيل کميسيون و تعيين رسمي سرحدات و به محض مراجعت هيئتهاي طرفين از بلوچستان خودسرانه به اشغال و تصرف کوهک پرداخت. (بهزادي:136). با تصرف کوهک توسط ابراهيم خان انگليسيها درصدد زير فشار گذاشتن دولت ايران به منظور دست کشيدن از کوهک بر آمدند.

وزير مختار انگليس در تهران، طي نامه اي به وزارت خارجه ايران، تقاضا کرده بود که با توجه به پذيرفتن نقشه گلداسميت توسط دولت ايران، مسئله کوهک حل و فصل شود. (سپاهي:171). با ادامه کنترل کوهک و اسپندک توسط دولت ايران، مأموران انگليسي به فکر افتادند اين مناطق را از دست ايران خارج نمايند. (سپاهي:173).

کميسيون مرزي دوم

به دنبال تعيين حدود و علامت‌گذاري بخش اول از مرزهاي بلوچستان، در سال1290ق. تامسن وزير مختار انگليس، طي نامه‌اي به ايران خواستار تعيين حدود مرزي ايران و کلات از جالق تا ملک سياه کوه شد. (سپاهي:204). يکي از مهمترين عواملي که سبب شد انگليسيها دو سال بعد از کميسيون مرزي اول، تقاضاي تشکيل کميسيون ديگري بنمايند، بدون شک ترس آنها از تصرف قسمتهايي بود که تعيين حدود نشده بود. ترس انگليسيها از آن بود که با تصرف کوهک توسط ابراهيم خان، حاکم بلوچستان امکان داشت کوهک و نواحي اطراف آن در قلمرو ايران داخل گردد. انگليسيها بعد از تصرف کوهک توسط ابراهيم خان به تلاشهاي خود براي استرداد اين ناحيه به خان کلات ادامه دادند.

در نامه اي که سفير انگليس به دولتمردان ايران نوشته بود، به خط مرزي گلداسميت استناد نموده بود. طبق اين نقشه، جالق و کله گان حدود مرزي ايران را تشکيل مي دادند. در ادامه تقاضا کرده بود که خط مرزي از جالق الي کوه ملک سياه در زمستان آينده تعيين شود (سپاهي:204). اما دولت ايران نواحي کوهک و ماشکيد را متعلق به خود مي دانست و با اين طرح مرزي جديد انگليس مخالف بودند.

بعد از آنکه سفارت انگليس با اصرار دولت ايران، بر تعلق کوهک و ماشکيد مواجه شد (سپاهي:206) و در اين مورد با دولت ايران به نتيجه نرسيد، دولت هند بريتانيا نيروهايي در سال 1312ق/ 1894در پنجگور در نزديکي ايران مستقر کرد و در واقع مي خواست، از راه تهديد نظامي دولت ايران را وادار به قبول درخواستهاي خود بنمايد (سپاهي:206-205). ابتدا به دليل اهميت استراتژيکي شاه حاضر به واگذاري ماشکيد نشد، در نتيجه تعيين حدود مرزي منتفي شد. بعد از سرکشيهاي برنامه ريزي شده توسط انگليسيها، از جانب سردارهاي بلوچ، شاه مجبور شد دستور تشکيل هيئتي براي تعيين حدود مرزي از جالق تا کوه ملک سياه را صادر نمايد.

قرارداد تعيين حدود مرز ايران و کلات از کوهک تا کوه ملک سياه در 9رجب 1313/ 26 دسامبر 1895 به امضاي صدراعظم ايران، امين‌السلطان و سفير انگليس در تهران رسيد و قرار شد طبق اين قرارداد، کميسيونر دولت انگليس به نمايندگي دولت تحت الحمايه کلات و نماينده ايران در دهم فوريه 1896 در کوهک حاضر شوند و کار تعيين حدود را شروع نمايند (سپاهي:212). سرحدات مزبور از قله مثلثاتي ملک سياه کوه شروع گرديده به طول متجاوز از 900 کيلومتر به سمت جنوب امتداد يافته به ساحل شمالي خليج گواتر خاتمه مي يابد. در تمام مسير تعداد 246 علامت مرزي گذاشته شد. (جهانباني،110:1338).

اولين ستون مرزي در شرق کوهک تعيين شد و به اين ترتيب کوهک به طور رسمي به ايران داده شد، اما نخلستانهاي ماشکيد جنوبي که شامل لادگشت نيز بود به حاکم خاران واگذار شد (سپاهي:214). يکي از مناطق مورد اختلاف در اين کميسيون مرزي، نخلستانهاي متعلق به طايفه ياراحمد زهي بود، که طبق حدود پيشنهادي در قلمرو خان کلات قرار گرفت، در حالي که اين طايفه در قلمرو خاک ايران زندگي مي کردند. در نهايت اين نخلستانها به ايران واگذار شد. (سپاهي:214).

با حل اين اختلاف، تحديد و علامت مرزي در 24 مارس1896 / 9 شوال 1313 پايان يافت و موافقت نامه اي به امضا رسيد در نتيجه کار اين کميسيون، حاکميت ايران بر مناطق چون کوهک، کناربست، اسفندک، و غرب رود ماشکيد که از مدتها قبل در تصرف ايران بودند، تأييد شد، ولي بخش عمده اي از ناحيه ماشکيد و از آن مهمتر ناحيه ميرجاوه و شهر آن و نقاط استراتژيک اين منطقه از ايران جدا شد. (سپاهي:215).

با جدايي اين مناطق از خاک ايران علاوه بر اينکه ديوار دفاعي هندوستان کامل شد، مقاصد سياسي انگليس و بهره‌برداري درازمدت استعمارگران را نيز براي ساليان دراز تأمين کرد به گونه اي که ما هم اکنون شاهد حوادث گوناگون در مرزهاي بلوچستان هستيم که همگي توسط انگليسيها از سالها پيش طراحي شده اند.

نتيجه‌ گيري

رقابت دولتهاي فرانسه و انگليس بر سر هندوستان، انگليسها را برآن داشت تا کنترل بلوچستان را که يکي از معابر دسترسي به هندوستان بود، به دست بگيرد. انگليسيها براي جدا کردن بلوچستان از ايران اقدامات گسترده‌اي براي شناسايي اين سرزمين انجام دادند. از جانب ديگر دولت ايران در تلاش بود تسلط خود را بر اين نواحي گسترش دهد. در دوره ناصرالدين شاه، دولت مرکزي تسلط و گسترش نفوذ خود را در بلوچستان و مرزهاي شرقي ايران افزايش داد.

اين حرکات سبب شد تا انگليس سرحدي براي جلوگيري از پيشروي ايران تعيين نمايد. انگليس بعد از کشيدن خطوط تلگرافي، درخواست تعيين حدود متصرفي دولت ايران را در بلوچستان نمود، اما با مخالفت دولت ايران مواجه شد. ناصرالدين شاه که قدرت مقاومت در برابر سياست انگليسيها را نداشت، تن به تشکيل کميسيونهاي مرزي مشترک داد. نتيجه کار اين کميسيونهاي مرزي، واگذاري بخشهاي وسيعي از بلوچستان و تشکيل بخشي از منطقه ي حايل براي هندوستان بود. همچنين انگليسيها از اين جدايي بلوچستان، مقاصد سياسي و استعمارگرانه درازمدت را در ساليان بعد در سر داشتند، به گونه اي که هم اکنون شاهد برخي ماجراها براي برهم زدن نظم سياسي منطقه هستيم و اين همان چيزي است که استعمار انگليس از ساليان پيش خواهان آن بوده است.