سوداگری‌های انگلیس در روابط با ایران

روابط تاریخی میان ایران وانگلستان از زمانی شروع شد که ابتدای آن از نیمه دوم قرن 13 میلادی مطابق با اواخر قرن نهم هجری قمری است. در آن ایام ایران تحت لوای ایلخانان مغول بود و ارغون شاه نواده هلاکوخان در آن حکومت می‌کرد. ادوارد اول نیز در آن زمان در انگلستان حکومت داشت که از تداوم جنگ‌های 200 ساله صلیبی با مسلمانان خسته شده بود و دنبال راه فراری بود تا بلکه بتواند راهی برای نابودی مسلمانان بیابد. تماس‌هایی که در این دوره برقرار شد به دلیل بعد مسافت راه به جایی نبرد تا آن‌که در دوره شاه تهماسب صفوی و با شروع عصر استعمار بار دیگر سر و کله انگلیسی‌ها پیدا شد. در سال 1562م‌/‌970هـ آنتونی جینکینسون فرستاده ملکه انگلیس که نامه‌ای از وی نیز به همراه داشت، به حضور شاه صفوی رسید؛ اما پس از این دیدار شاه تهماسب دستور داد تا دنبال وی خاک بریزند تا جای پای نجس وی تطهیر شود.
روابط ایران و انگلیس در دوره صفویه، روابطی متفاوت است، تا جایی که این روابط بر اساس احترام متقابل برقرار شده است، نیازهای دوجانبه به‌گونه‌ای است که از یک‌سو ایران به این رابطه نیاز دارد و از سوی دیگر انگلیسی‌ها تلاش می‌کنند به نحو احسن از موقعیت پیش آمده استفاده کنند.

اهداف انگلیسی‌ها در ایران
اصولا انگلیسی‌ها از حضور در ایران در دوره صفویه چند هدف عمده را دنبال می‌کردند که این اهداف در بقیه مناطق جهان هم صدق می‌کرد، اما مهم‌ترین نکته در این بود که آنها در ایران این اهداف را در عمل هم مورد امتحان قرار دادند. هدف اول را باید در تجارت و سوداگری جستجو کرد، انگلیسی‌ها پیش از تشکیل کمپانی هند شرقی خود، مردمانی سوداگر بودند و دنبال ایجاد راهکارهایی برای تجارت و کسب درآمد بودند، اما مساله دوم، رقابت‌های جهانی آنها بود. از یک‌سو آنها با کشورهایی مانند هلند، اسپانیا، پرتغال و فرانسه رقابت استعماری داشتند و از سوی دیگر نیز با عثمانی به عنوان قدرتمندترین کشور آن روز اروپا که توپ‌هایش دروازه‌های وین را به صدا درآورده بود، سر جنگ و ناسازگاری داشتند. سومین هدف مهم حضور انگلیسی‌ها در دربار صفوی را می‌توان در تبلیغ آیین مسیحیت ارزیابی کرد، به‌گونه‌ای که مانند دیگر کشورهای اروپایی معمولاً همراه هر یک از هیات‌های سیاسی و تجاری انگلیسی‌ که عازم ایران و دربار شاهی بود، یک گروه از مبلغان مسیحی را می‌شد ملاحظه کرد.
عموم رفتار انگلیسی‌ها در دوره 235 ساله سلطنت شاهان صفوی را می‌‌توان در این حوزه‌ها ارزیابی کرد و براساس آن به رفتارسنجی روابط 2 کشور پرداخت. عمده‌ترین مشکلی هم که در روابط 2 کشور وجود داشت، یکی بعد مسافت بود و دیگری بدقولی و بدعهدی انگلیسی‌ها در موارد متعدد بود.

اولین حضور
انگلیسی‌ها در 2 دوره متفاوت در ایران حضور پیدا کردند و موفق شدند تاثیرات مهمی از خود بر جای بگذارند، دوره اول مربوط به زمان شاه‌ تهماسب می‌شود و دوره دوم به زمان شاه عباس و این 2 دوره نقش مهمی در روابط 2 کشور دارد. این روابط در سایه رقابت‌ قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی فراز و نشیب و قابلیت تحلیل فراوانی دارد. از روزی که شاه تهماسب دستور داد تا پشت سر آنتونی جینکینسون نماینده شرکت مسکوی خاک بریزند ـ هنگام ملاقات با سفیر عثمانی ـ نشان داد در این رابطه باید موارد بسیاری را در نظر گرفت و او می‌خواهد به طرف عثمانی که با ایران سر جنگ دارد، بگوید برای کفار ارزشی قائل نیست، هر چند او توانست مقدمات سفر هیات تجاری بعدی را فراهم آورد. در سفر بعدی، شرکت مسکوی موفق شد فرمانی از شاه تهماسب بگیرد که به موجب آن کارگزاران شرکت می‌توانستند بدون دادن عوارض، کالاهای خود را به ایران وارد و ابریشم خام را از آنجا صادر کنند، اما به دلیل رقابت شدید دلال‌های عثمانی، ارمنی و ونیزی، انگلیس در زمینه تجارت با ایران موفقیت چندانی به دست نیاورد.

اوج روابط
روابط ایران و انگلیس در دوره شاه عباس صفوی به اوج خود رسید، دیپلماسی قدرتمند شاه صفوی، حضور شخصی وی در عرصه تجارت و اقتصاد، افزایش قدرت دولت مرکزی و بالاخره تلاش‌های شاه برای خارج کردن مناطق اشغالی ایران از تصرف عثمانی و اشغالگران پرتغالی، موقعیت مناسبی را فراهم کرد تا روابط اصفهان ـ لندن روزگار خوبی را پشت سر بگذارد.
انگلیس به‌منظور تحکیم مبانی تجاری خود در ایران، 2 تن از مستشاران نظامی خود را با نام‌های آنتولی شرلی (Antonie Sherlly) و رابرت شرلی (Robert Sherlly) با مقداری اسلحه سبک به خدمت شاه فرستاد. شاه‌عباس از این پیشامد برای نزدیکی به پادشاهان عیسوی استفاده کرد. ابتدا برای اعلام مراتب حق‌شناسی و اخلاص خود نسبت به این دو، آنتونی شرلی را با دستخطی از خود به دربار جیمز اول، پادشاه انگلستان فرستاد تا راه‌های گسترش تجارت میان 2 کشور را بررسی کنند. ایران تاکنون ابریشم خود را که کالای انحصاری در جهان بود، از طریق خاک عثمانی و به‌وسیله دلال‌های ترک، ارمنی و ونیزی به اروپا می‌فروخت.
در صورت انعقاد قرارداد تجاری با انگلیس می‌توانست از این زمان به بعد این کالای ارزشمند و پرمشتری را با کشتی‌های انگلیسی و از طریق خلیج‌فارس به اروپا بفرستد. در این صورت عمّال عثمانی از سود سرشاری محروم می‌شدند که از واسطگی تجارت ابریشم به‌دست می‌آوردند. انگلستان به دلیل استقلال دینی از کلیسای رم و نزدیکی ایران به هند و به‌عنوان بازیگر جدید در خلیج‌فارس به ایران نزدیک شد و این قدرت را به شاه عباس داد تا بتواند به نحو احسن از این موقعیت بهره‌برداری کند.

همکاری علیه دشمن مشترک
در مورد همکاری ایران و انگلیس در دوره شاه عباس در مناطق جنوبی باید این موضوع را مدنظر داشت که به‌‌رغم روابط حسنه ایران و اسپانیا، دولت مرکزی می‌بایست خاک اشغالی ایران را پس از 120 سال از اشغال اسپانیا و پرتغال خارج می‌کرد و در این مورد از رقابت‌های انگلیس با این دو کشور نهایت بهره‌برداری را کرد.
با تشدید رقابت‌های انگلیس و پرتغال در حوزه اقیانوس هند و نیز شکست نیروی دریایی اسپانیا در مقابل بریتانیا (نبرد آرمادای سال 1588م. در زمان فیلیپ دوم) و همچنین صلح شاه‌عباس با دولت عثمانی، دیگر زمان آن رسیده بود که ایران خود را از تسلط پرتغال برهاند. شاه‌عباس به امامقلی‌خان، بیگلربیگی فارس دستور داد با تمام قوا به سواحل خلیج‌فارس برود و کشتی‌های پرتغالی را توقیف کند. سپاه ایران ابتدا به راس‌الخیمه و قشم حمله و سپس جزیره هرمز را محاصره کرد.
اواخر سال 1029ق. ایران به انگلیسی‌ها پیشنهاد کرد علیه پرتغال متحد شوند. در سال بعد انگلیس به سواحل ایران رسید. بین ایران و هیات انگلیسی توافق شد که در صورت نبرد و پیروزی این تعهدات انجام شود: 1) غنائم جنگی به‌طور مساوی بین ایران و انگلیس تقسیم شود. 2) قلعه هرمز با تمام تجهیزات به انگلیس واگذار شود. 3)درآمد گمرکی بین ایران و انگلیس تقسیم شود. 4) هزینه جنگ نیز به‌طور مساوی تامین شود.
سرانجام در سال 1031ق. کشتی‌های انگلیس به طرف هرمز حرکت کردند و سپاه امامقلی نیز از خشکی حمله کرد. پرتغال تقاضای صلح کرد و بالاخره جزیره هرمز و قلعه از تصرف پرتغال آزاد شد. انگلیس، به جای پرتغال در قلعه هرمز پایگاه تجاری تاسیس کرد و تجارت خلیج‌فارس را در دست گرفت.
در واقع شاه‌عباس قصد داشت با دادن امتیازات سخاوتمندانه به انگلیس، سایر دولت‌های اروپایی را به نزدیکی به ایران در مقابل عثمانی تشویق کند که باز این سیاست هم موفقیت‌آمیز نبود. انگلیس تا آنجا ایران را مسلح کرد که آرزوهای شاه‌عباس را کنترل کند نه آنقدر که ایران به یک قدرت نظامی حتی در برابر عثمانی تبدیل شود.

روابط دیپلماتیک
در دوره شاه عباس، ایران دست به گسترش روابط دیپلماتیک خود با کشورهای اروپایی زد که تا آن زمان بی‌سابقه بود. او امیدوار بود بتواند از رهگذر اعزام سفر و نمایندگان دیپلماتیک به کشورهای اروپایی همکاری و همراهی آنها علیه عثمانی را به دست بیاورد، اما مشکل همیشگی ایران با اروپا بر همان بدقولی همیشگی آنها استوار بود و این موضوعی بود که بشدت ایرانی‌ها را رنج می‌داد. آنها از یک‌سو خواستار مبارزه با عثمانی در جبهه‌ای مشترک بودند و از سوی دیگر از خشم ارتش قدرتمند ترک‌ها واهمه داشتند.
در اولین اقدام از این دست، شاه عباس، نقدعلی بیک را به‌عنوان نخستین سفیر ایران روانه لندن کرد، ولی هیچ‌کدام از اقدامات شاه‌عباس حتی سفارت شرلی به نتیجه نرسید. شاه هیات دیگری را با هدایا تحت سرپرستی آنتولی شرلی و حسینعلی بیک روانه دربار دوک ونیز کرد. دوک اعلام کرد چون با هیات دیپلماتیک ترک مشغول مذاکره و انعقاد پیمان صلح است، از پذیرفتن هیات ایرانی معذور است. طبیعی بود، زیرا وقتی ونیز می‌توانست مشکل خود را با عثمانی، یعنی عامل اصلی بحران حل کند، دیگر نیازی به نزدیکی به ایران نداشت. هیات ایرانی عازم دربار پاپ و سپس دربار فیلیپ سوم شدند. امپراتور اسپانیا از پیشنهاد هیات ایرانی استقبال کرد و قرار شد خیلی ‌زود سفیرانی به اصفهان اعزام کند.
فیلیپ سوم هیاتی تحت رهبری آنتونیو دوگوآ برای احیا و تقویت روابط تجاری با ایران در خلیج‌فارس به اصفهان فرستاد. منتها شرط فیلیپ قطع هرگونه ارتباط ایران با انگلیس بود. یکی دیگر از پیشنهادهای امپراتور اجازه آزادی عمل و تبلیغ دین به کاتولیک‌ها بود. در مقابل، اسپانیا متعهد شد با ایران علیه عثمانی همکاری نظامی داشته باشد. شاه تمام پیشنهادها را به عشق شکست عثمانی و بیرون‌کردن ترکان از ایران پذیرفت، ولی پس از مدتی امپراتور نیز تصمیم گرفت برای برقراری صلح با عثمانی مذاکره کند.

روابط خسته

درگذشت شاه عباس، قدرت ایران را به تحلیل برد، اما این مساله به گونه‌ای نبود که بتواند روابط ایران با کشورهای اروپایی را کم کند، اما با خارج شدن بیش از اندازه ثروت از ایران ـ به دلیل عوض شدن مسیر تجارت ـ ایران از بعد اقتصادی ضعیف‌تر شد، کما این‌که با قدرتمندتر شدن درباریان و گسترش سیاست خالصه کردن مناطق مختلف کشور، درآمد دولت مرکزی بشدت پایین آمد. این سیاست باعث شد نارضایتی بسیاری در سراسر کشور به وجود آید، اما روابط ایران و انگلیس به صورت کند ادامه یافت. در این دوره هیات‌های مختلفی از سوی انگلیسی‌ها روانه ایران شدند ـ نیمه دوم قرن 17 تا پایان قدرت صفویه ـ اما هیچ‌کدام موفق نشدند امتیازات دوره شاه عباس را تکرار کنند.
قدرت گرفتن فرانسه تحت رهبری لوئی چهاردهم، دربار ایران را متوجه این کشور کرد و در دوره سلطنت شاه سلطان حسین او هیات‌های مختلفی را روانه این کشور کرد تا آموزش‌های مدرن دیده و به کشور برگردند، در همین زمان انگلیسی‌ها در شبه‌قاره قدرتی فراهم کرده بودند و دنبال گسترش قدرت خود به مرزهای ایران بودند و از این رو، نزدیکی ایران با فرانسه را برنتابیده و با تحریک میرویس قندهاری و پس از آن فرزندش محمود برای شورشی داخلی، یکی از مهم‌ترین عوامل سرنگونی سلسله صفویان را فراهم کردند. به این ترتیب انگلیسی‌ها اولین دوره از دخالت‌های مستمر تاریخی خود در ایران را شروع کردند.

منابع:
1- محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، ج1، اقبال، تهران 1367
2- نجفقلی حسام مفری، تاریخ روابط سیاسی ایران با دنیا، تهران،‌ علم، 1366
3- عبدالرضا هوشنگ ‌مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیرکبیر، 1369
4- احمد تاجبخش، ایران در زمان صفویه، تبریز، 1340 5- والتر هینس، تشکیل دولت ملی در ایران، ترجمه: کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، 1361.