سخنراني دكتر غلامعلي حداد عادل ( رئيس كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي ) در مراسم اختتاميه همايش دوم ايران و استعمار انگليس
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور دوستان محترم سلام عرض میکنم و تشکر میکنم از برگزارکنندگان این همایش ایران و استعمار انگلیس که دومین همایش در باب این موضوع بود و امیدوارم برگزاری این سلسله همایشها نتیجهاش شناخت علمی استعمار در ایران باشد و این موضوع از سطح احساسات و عواطف و شعار با حفظ این جنبهاش نفوذ به محافل علمی و دانشگاهی و به عنوان یک رشتۀ علمی در ایران، پشتوانۀ احساسات تودههای مردم باشد. از نظر بنده گسترش مطالعات علمی در باب استعمار در ایران، چه استعمار انگلیس و چه استعمار دیگر قدرتها، امری منطقی است و طبیعی؛ برای اینکه انقلاب اسلامی ما حاصل واکنش طبیعی یک ملت است در برابر یک تاریخ طولانی از استعمار و استعمارگری. بنابراین جای تعجب نیست که اگر بعد از پیروزی چنین انقلابی، دانشگاهها و مؤسسات علمی، این سابقۀ طولانی را بشکافند و بشناسند. فایدۀ این قبیل همایشهای علمی میتواند این باشد که موضوع از صورت کلی خارج شود، بسط پیدا كند، عناصرش تفکیک شود و گسترۀ بحث آشکار و انواع دخالتهای استعماری انگلیس در ایران، در طول تاریخ 350 یا 200 سالۀ آن، شناخته شود؛ یعنی مطلب از اجمال به تفصیل درآمده و از ابهام به وضوح و از معرفت عادی به معرفت علمی ارتقاء پیدا كند. در همین یکی، دو همایش که برگزار شده، ما متوجۀ گستردگی بحث هستیم. من به بعضی از عناوین فرعیای كه ذیل موضوع استعمار انگلیس در ایران میگنجد، اشاره میکنم؛ صرفاً به عنوان یک فهرستی از مسائلی که میتواند در دانشگاهها و در مؤسسات مطالعات تاریخی مطرح باشد: یکی آوردن و بردن سلسلهها و سلطنتهاست. پادشاهان در درون سلسلهها و یا کل سلسلهها، این یکی از کارهای استعمار انگلیس در ایران بود. بنده چون موضوع صحـبتم مســئلۀ دیگری است، نمیخواهم مصادیق این عناوین را ذکر بکنم. مصادیق را شما در ذهن خودتان دنبال کنید. دوم، تحمیل جنگ بر کشور ما که حالا یکیاش جنگ دوم جهانی است، یکی همین جنگ تحمیلی بعد از انقلاب است و یکی جنگهای محلی – منطقهای مثل جنگهایی که در جنوب بر ملت ما، انگلیسها تحمیل کردند. يك بخش دیگر از دخالتهای استعماری انگلیس در ایران، جدا کردن بخشهايی از سرزمین ماست و دستکاریهایی که در خطوط مرزی ما کردهاند. باز يك فصل دیگری از کتاب «استعمار انگلیس در ایران» توطئه برای سرنگــونی و قتل رجال وطنخواه و خدمتگزار این کشور است. یک بخش دیگر حمایت از یاغیان محلی است در برابر حکومتهای مرکزی. فصل دیگر طرفداری از استبداد و فئودالیسم و دخالت جدی در عزل و نصب مسئولین کشور ما، از وزرا گرفته تا نمایندگان مجلس تا سفرا، این خودش یک داستان مفصل طولانی است. یک فصل دیگر تشکیل جمعیتهای مخفی و فراماسونری برای در اختیار گرفتن عناصری که آنها را بعداً منصوب بکنند در جاهایی که احتیاج دارند. یک فصل دیگر کودتاهایی است که اینها در داخل کشور ما صورت دادند، حالا مشخصاً کودتای 1299، کودتای 1332. یک داستان مفصل که خودش یک دایرةالمعارف مطلب است، داستان نفت است که بُعد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و همه چیز دارد و بالاخره همکاریهای انگلیسها با ساواک و همکاریهای اطلاعاتی – امنیتی و خیلی چیزهای دیگر. بنده قصدم از طرح این مسائل این است که وقتی مسائل باز شود، میبینیم یکی، دو تا نیست و هر کدامش هم مستقلاً احتیاج به تحقیق و گردآوری اسناد و نتیجهگیری دارد. اما نکتهای که بنده برای این صحبت انتخاب کردهام، خصوصاً روش استعماری انگلیس است. خب! طبیعی است که کشورها به اقتضاء فرهنگشان، به اقتضاء خصوصــیات خودشـان، تاریخشان، نوع قدرتشان، روشهای استعماریشان با هم فرق داشته باشند، مثلاً مسلّم است که در دوران قاجار روش استعماری روسیه با انگلیس یکی نبوده یا فرانسویها روش خاص خودشان را داشتند، گرچه همه هم سلطهگر و استعمارگر بودند. اما انگلستان برای خودش یک خصوصیاتی از حیث روش استعماری داشته که من میخواهم توجه حاضران این مجلس را به آن خصوصیات جلب کنم. به نظر بنده یکی از خصوصیات کار انگلیسها، اطلاعاتمدار بودن کارشان است در کشورهای هدف. انگلیسها اطلاعات دقیق گردآوری میکنند از شخصیتها و افراد مؤثر در کشورها و کاملاً آن افراد را میشناسند. نقطه ضعف آنها را میدانند، نقاط قوتشان را میدانند، خانوادهشان را میشناسند. شما اگر به آن مجموعۀ چهارده جلدیای که وزارت امور خارجۀ انگلستان دربارۀ رجال ایران در دورۀ قاجار منتشر کرده مراجعه کنید، صحت این ادعای بنده را تأیید میکنيد. من در سخنرانی همایش قبلی هم به این مجموعه اشاره کردهام. من این مجموعه را ورق زدم و بعضی از بخشهای آن را خواندهام. نسبت به بعضی از رجال که حساس بودهام، رفتم ببینم که انگلیسها چه چیزهایی دربارۀ اینها گردآوری کردهام. حیرتآور است تعداد افرادی که اینها در طول مثلاً چندده سال برايشان پرونده تشکیل دادند و جزئیاتی که راجع به آنها ذکر کردهاند. مسلّماً ما یک چنین مجموعۀ مدونی به این وسعت از رجال خودمان در اختیار نداریم، یا اگر داشته باشیم منتشر نشده، این یک جنبه «اطلاعاتمدار بودن». حالا این فقط راجع به اشخاص و افراد نیست، راجع به هر چیزی که احتیاج داشته باشند این کار را میکنند. خصوصیت دوم، کارشناسانه بودن کار استعماری آنهاست. اینها برای حضور و نفوذ در کشورها و پیشبرد کار خودشان، کارشناس تربیت میکنند. همین چند روز اخیر بود که من یک مقالهای خواندم دربارۀ یک شاعر، خبرنگار، ادیب و معاون کنسول انگلیس در اصفهان به نام بانتینگ «Basil Bunting» که سالها در ایران بوده، در زمان مصدق در ایران بوده و 1985 هم از دنیا رفته. مقالۀ مفصلی به زبان فارسی دربارۀ ایشان خواندم. جالب توجه است که این آدم نه تنها آنقدر به زبان فارسی مسلط بوده که مثلاً اشعار پیچیدۀ رودکی را به زبان انگلیسی، خیلی دقیق و شاعرانه ترجمه کرده بلکه با لهجههای عشایر ایران مثل بختیاریها و اصفهانیها و قشقاییها هم آشنا بوده؛ یعنی آنچنان راحت با این لهجهها صحبت میکرده که باعث تعجب خود ایرانیها بوده. این نکته که عرض میکنم کارشان کارشناسانه است، این یك نمونه آن است. نکتۀ سوم این است که کلاً انگلیسها به تاریخ و جامعهشناسی و مردمشناسی کشورهای هدف، توجه دارند و دیپلماتهايشان و جاسوسهايشان در این زمینه صاحب نظرند. یک نمونهاش خانم لمبتون «Ann Lambton» است. اصلاً اگر یک وقت، یک همایش در ایران برپا شود تحت عنوان استعمار انگلیس در ایران و این همایش فقط به معرفی خانم لمبتون اختصاص پیدا کند، اهل فن تعجب نمیکنند؛ یعنی یک خانمی بیش از 60 سال در ایران؛ شاید هم بیشتر؛ 70 سال بوده و مسلط بر اوضاع ایران بوده است. خانم لمبتون در زمان جنگ دوم جهانی، وقتی که چرچیل و استالین و روزولت به ایران میآیند، مترجم چرچیل بوده و بعداً هم در ایران کتاب نوشته راجع به شیوههای مالکیت زمین و خیلی چیزهای دیگر و کتابهای وي، کتابهای کلاسیک است و مورد رجوع اهل فن. از معلم انگلیسی بودن گرفته تا کارهای خیلی بزرگتر در ایران کرده است. همین دو، سه سال پیش لمبتون از دنیا رفت و در بعضی از مطبوعات کشـور ما هم دربارهاش مقالاتی نوشتند. کتاب لغت نوشته، دستور زبان نوشته، اصلاً آثار او، مأموریتهای او، مجامعی که در آنها عضویت داشته، جایگاهش نزد ایرانشناسان، کاملاً با ابعاد مختلف آشنا هستند اینها و یکی، دو تا نیستند این جور آدمها. یك خانمی هست به نام گرترود بل «Gertrude Bell»، این خانم اصلاً محور بوده در عراق، بعد از جدا شدن عراق از عثمانی، بعد از جنگ اول جهانی، خانم گرترود بل مرجع همۀ جاسوسهای خرده پا و سیاستمدارهای انگلوفیل «Anglophile» عراق بوده در منطقه، مثل یك عمۀ پیری در بغداد، خانهاش محل رفت و آمد بوده، رجال مختلف مثل نوری سعید اینها میآمدند از او دستور میگرفتند و این خانم حالا علاوه بر اینکه به زبان عربی مسلط بوده، به فارسی اینقدر مسلط بوده که ما یك ترجمۀ خوبی از حافظ به انگلیسی، به قلم گرترود بل داریم؛ یعنی این طور با فرهنگ و جامعهشناسی و مردمشناسی آشنا هستند. حالا این تاریخ و جامعهشناسی و مردمشناسی را من به عنوان علم گفتم.
جنبۀ چهارم؛ توجه دقیق دارند به فرهنگ مردم و مذهب و آداب و سنن؛ یعنی میشناسند و این را مهم میدانند و این ابزار کارشان است «استفادۀ از این فرهنگ و مذهب و آداب و سنن» یعنی بر این واقعیتها استوار میکنند کار خودشان را. نکتۀ پنجم این است که روش استعماری انگلیسها، یك روش قابل انعطافی است در سطح تاکتیک، استراتژیشان ثابت است «تأمین منافع و رعایت مصالح دولت فخیمه است» اما در سطح تاکتیک، اینها به اقتضاء کشورها، به اقتضاء زمان و مکان، انعطاف دارند. گاهی خودشان را به اندازۀ یک مو باریک میکنند تا از یک روزنی رد شوند. همین که رد شدند، باز دوباره به فشار ادامه میدهند؛ یعنی این قابلیت انعطاف از خصوصیات استعمار انگلیس است. نکتۀ ششم این است که روشهای استعماری انگلیس منحصراً بر اعمال زور متکی نیست؛ قدرت یکی از ابزارهای کارگاه استعماری انگلیس است، نه همۀ ابزار او. وقتی میخواهند یک پیچی را باز کنند، اول نمیروند آن آچار سنگین خیلی شکننده را بیاورند، حتی اگه بتوانند با دست باز کنند، با ابزار باز نمیکنند، نشد حالا یک کار دیگر. نکتۀ هفتم؛ استفاده از ظرفیتها و نهادها و شخصیتهای بومی و محلی و ملی است. تا جایی که بتوانند کار خودشان را به دست عناصر بومی و محلی انجام میدهند. بنده در مطالعات پراکندهای که داشتم توجه کردم که انگلیسها به محض اینکه ببینند میتوانند قدرت خودشان را، منافع خودشان را به دست یک عنصر محلی، مثلاً رئیس یک قبیله یا بزرگ یک عشیره یا یک خانی در یک جایی تأمین بکنند، بلافاصله با او کنار میآیند؛ پول میدهند، او را میخرند، پشتيبانی میکنند و بعد خیالشان راحت میشود. حالا شما به عنوان نمونه شرح حال عبدالحسین میرزا فرمانفرما را بخونید و ببینید که انگلیسها با فرمانفرما چه کردهاند، چه طور او را پشيتبانی کردند، چه طور تأیید کردند، چقدر پول دادند، چقدر نشان دادن، چه کار کردند و با این خانواده. یا در جنوب ایران، در مناطق بلوچستان «در بلوچستان ایران یا بلوچستان پاکستان» انگلیسها برای اینکه اطمینان پیدا بکنند از جلوگیری از نفوذ دیگران به هندوستان، ببینید چه طور با حکام محلی کنار آمدهاند. یا مثلاً در شمـال شــرق ایران، با خـانوادۀ شوکتالملک چه طور کنار آمدند. این روش آنها بوده در همه جای جهان اسلام و سرزمینهای استعماریشان. نکتۀ هشتم این است که با فرهنگها و آداب و رسوم مردم تا حد امکان مدارا میکنند، کنار میآیند و آنجایی که ضرورت ندارد، مخالفت با آداب و سنن و عواطف و احساسات مردم نمیکنند و مردم را بیجهت تحریک نمیکنند. یک زیرکی خاصی از این حیث دارند. و بالاخره نکتۀ نهم و آخرین نکتهای که من همین طور سردستی و با عجله یادداشت کردم از آنچه میدانستم این است که: اگر هیچ کدام این روشها نتیجه نداد، هیچ ابایی از استفاده از زور و قدرت و سلاح برای سرکوب مردم ندارند و خونینترین و گستردهترین جنگها را هم به راه میاندازند. اما این روش را وقتی اعمال میکنند که روشهای دیگر جواب ندهد؛ یعنی یک سلسله مراتبی دارند. برای اینکه این خصوصیات روش استعماری انگلیس شناخته شود، شما میتوانید روش استعماری انگلیس را با روش سلطهگری آمریکاییها مقایسه کنید. اصلاً آمریکاییها تصور میکنند چون ناوگان عظیم دارند، چون بمب اتم دارند، چون پول دارند، چون قدرت دارند، پس احتیاجی به این زیرکیها و این تدبیرها ندارند. یک برخورد خامی میکنند، مثل یک ورزشكاري که میآيد بازو میگیرد و ژست میگیرد در برابر افراد ضعیف، آمریکاییها همیـشه ظهورشــان، ظهور قدرتنمایانه است، اما انگلیسها این طور نیستند. شما میتوانید به عنوان نمونه نقش انگلیس را در این جنگ آمریکاییها با عراق بررسی کنید، اصلاً این میتواند موضوع یک پایاننامه باشد در رشتههای علوم سیاسی که یک دانشجویی از اول موضعگیریها و موذیگریهای - این دو تا در انگلیسیها خیلی نزدیـک است، موضــعگیــری و موذیگری- اینها را با لشگرکشی آمریکا به عراق مقايسه و بررسی کند. ما در آن هفتههایی که صحبت از هجوم آمریکا به عراق بود، در ایران با انگلیسها صحبت میکردیم -ما؛ یعنی وزارت خارجۀ ما- انگلیسها میدانید چی جواب میدادند؟ ما میگفتیم آخر این چه کاري استه که آمریکا میخواهد بکند؟ چه دلیلی دارد که یک کشوری بیايد مثلاً مثل آمریکا به عراق کوچک لشگرکشی کند؟ ما که مایل نبودیم این اتفاق بیفتد. ما میگفتیم که شما چرا کمک میکنید؟ انگليسها میگفتند ما داریم میآییم که نگذاریم آمریکاییها آنجا با ندانمکاری و عدم اطلاع ضرر بزنند به ملت عراق، ما اصلاً به این دلیل با آمریکاییها همراه شدیم که از خسارتهای بیشتر جلوگیری کنیم. بعد به ما میگفتند شما که میدانید آمریکاییها که عراق را نمیشناسند، ما عراق را میشناسیم، ما میدانیم که در عراق مثلاً سلسله مراتب اجتماعی چگونه است، شخصیتها چه كساني هستند، عشایر عراق مثلاً چه جورند، جنوب، شمال، چه جورند. ما داریم میآییم که در واقع به نفع ملت عراق سپر شویم جلوی افراطکاریهای آمریکاییها. وقتی هم که آمدند رفتند بصره سر چاههای نفت و منافع خودشان را تأمین کردند. از آنجا توطئه و برنامهریزی برای کارهای اطلاعاتی در ایران کردند و کاملاً با یک چنين روشهایی در جنگ عراق شرکت کردند. خود جنگ عراق اصلاً یک داستان طولانی است که میشود به عنوان یک نمونه انگلیس و آمریکا را با هم مقایسه کرد. یك نمونۀ بارز دیگری هر روز و هر شب قابل بررسی است، تفاوت برنامههای BBC با برنامههای صدای آمریکا؛ یعنی اگر یك کسی یك تحلیل محتوا بکند و یك روششناسی بکند از برنامههای BBC «شبکۀ ماهوارهای BBC» و آن را مقایسه کند با آمریکا یا با کشورهای دیگر، آن وقـت متوجـه میشود. شما میبینید که BBC برای جلب توجه میرود در اصفهان، در یک کارخانۀ تولید گز، آنجا یک برنامۀ جذاب زیبایی تهیه میکند که تلویزیون خود ما در ایران تا حالا از شیوۀ تولید گز چنین برنامهای تهیه نکرده و امثال این جور برنامهها. اینها را میگذارد، يك عدهای به هوای دیدن اینها مینشینند، آن وقت ممکن است در هفته دو تا، سه تا برنامه هم داشته باشد که از همۀ این زمینهسازیها بخواهد آن نتیجۀ مورد نظر خودش را بگیرد. من میروم به سمت پایان بحث خودم، چون باید از حضورتان مرخص شوم و بروم مجلس که ما کمیسیون داریم. این موضوع را صرفاً از آن جهت عرض کردم که به این روششناسی استعمار انگلیس توجه داشته باشید، حالا ممکن است در مطالعاتتان بر آن چه كه من گفتم یك چیزهایی هم اضافه بکنید یا از آن مطالبی که من عرض کردم یك چیزهایی را کم بکنید، این مهم نیست. مقصود اصلی من توجه شماست به سمت یک موضوع دیگری که فینفسه ارزش بررسی دارد و اگر شناخته نشود ممکن است ما همین امروز هم باز در یک دام و چالۀ دیگری بیفتیم، به دلیل اینکه روش حریف را نمیشناسیم، چون حریفی که این قدر قدرت انعطاف و قابلیت انعطاف دارد، با این سابقۀ طولانی استعمارگری، با این وسعت منطقۀ تحت نفوذ و استعمار خودش، امروز میآيد متناسب با شرایط جامعۀ ایران یك روشی انتخاب میکند که تا ما بخواهیم بفهميم، ممکن است صدمهاش را خورده باشیم. پس توجه به این روش، ضروری است. خب البته همۀ اینها وقتی ممکن و مؤثر است که درهای کشور به روی استعمارگرها باز باشد. خوشبختانه در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیس و آمریکا نتوانستهاند مثل گذشته آن ارتباطات خودشان را حفظ کنند. اگرچه الآن هم این ارتباطات برای انگلیس به صفر نرسیده؛ یعنی از آن رگ و ریشههای هزار فامیلی که انگلیسها با آنها تماس داشتند، هستند و اینها ارتباطات سنتی خودشان را با آنها حفظ کردند و روابط دوستانه دارند به طُرُق مختلف، حالا در اینجا، در لندن. اما خیلی محدودتر است نسبت به قبل از انقلاب. این خودش یک مانع اساسیای است که اینها نتوانند با نفوذ در همه قشرهاي اجتماعي کار خودشان را انجام بدهند. یک نکتۀ دیگر این است که امروز در ایران، تودهها نسبت به گذشته خیلی آگاهترند. تودههای مردم نمیتوانند چیز بنویسند، کتاب بنویسند، سخنرانی بکنند، اما آگاهند؛ یعنی ما نباید ملاکمان برای آگاهی تودهها این باشد که حالا آنها میتوانند ذهنشان را به صورت علمی نظم بدهند یا نه، ولی سطح آگاهی تودههای مردم در ایران نسبت به 32 سال پیش خیلی افزایش پیدا کرده و مخصوصاً نسل جوان. 100 سال پیش نسل جوان ما مرعوب تمدن غرب بود و اگر تقیزاده گفت ایرانی باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود، این حرف، حرف یک نفر نبود، این حرف مخاطب داشت که از زبان او درآمد. یك جامعهای که هر کس میخواست درس بخواند به احتمال 90 درصد خودباخته میشد در برابر تمدن غربی. امروز این طور نیست، امروز آنها هر کاری میکنند که در دانشگاهها یک جریان نیرومند قابل توجهی در مقابل انقلاب اسلامی ایجاد کنند، نمیتوانند و فراوانند جوانهایی که انتقاد جدیای نسبت به تمدن غرب دارند و در نتیجه مرعوب نیستند در مقابل تمدن غربی و این وضع مخصوص ایران تنها هم نیست، در تمام کشورهای اسلامی؛ یعنی تمام کشورهای اسلامی را مقایسه بکنید امروز با 100 سال پیش، میبینید در یک قرن حالت خودباختگی به خودشناسی و نگاه انتقادی به غرب مبدل شده. دیگر اینکه دستها را به علامت تسلیم بلند کنند و مجذوب و مرعوب و مفتون شوند، این گذشته، این نیست، هست، یك درصد کمی هست در کشورها، اما در مقایسه با 100 سال پیش نه. و نمونهاش هم همین انقلابهایی است که این روزها شاهد آنها هستیم. در همین ساعتی که ما اینجا در دانشگاه تهران همایشی برگزار میکنیم برای شناخت استعمار انگلیس در ایران، صدها هزار و میلیونها نفر از مردم کشورهای اسلامی و عربی، آنها هم مثل ما قرنها قربانی استعمار انگلیس بودهاند، در میدانهای تحریر و لؤلؤ و کجا و کجا و در کشورهای خودشان، در مقابل حکومتهایی که استعمار آمریکا و انگلیس بر آنها تحمیل کرده، ایستادهاند و روزی نیست که صدها نفر به شهادت نرسند، میبینيد مردم در لیبی زیر بمباران هوایی، تودۀ مردم در خیابانها زیر بمباران هوایی قرار دارند ولی به خانهها برنمیگردند و عقبنشینی نمیکنند و با فریاد الله اکبر و لاالهالاالله و با نماز خواندن در میدانها، حکایت از فرارسیدن یک دوران جدیدی میکنند. انشاءالله که ما هم بتوانیم در دوران جدید سهم بایستۀ خودمان را با این پیشتازی 32 سالهای که در این امر داریم، ایفا بکنیم. سپاسگزاری میکنم از همۀ شما و برايتان آرزوی موفقیت میکنم.
والسلام علیکم