تحليل تاريخي و جامعه شناختي استعمار در ايران - توجيه استعمار كهنه و نو چرا؟

 در ايران زمين همين سيطره استعماري انگليس به نابودي صنايع دستي و كارگاهي ايران انجاميد و ورود بي حساب و بدون عوارض گمركي منسوجات ساخت انگليس يعني فاستوني و كرپ به بازار ايران، شال كرماني و ترمه دوزي يزدي و پارچه هاي ابريشمي گيلان را به نابودي كشاند. وقتي زير بناي صنعتي و اقتصادي جامعه نابود و متوقف شود فقر و بيكاري موجب عقب ماندگي فرهنگي مي شود و آنچه بر سر ملل شرق و آفريقايي آمده است مويد اين قضيه است.

     سلطه استعمار بر ملل شرق و آفريقا سيل ثروت و مواد خام گران بها مثل طلا، نفت، كبالت، الماس، چوبهاي گرانبهاي معطر و صنعتي را كه احصاء و شمارش آن طولاني است به كشورهاي اروپايي سرازير كرد و در مدت كوتاهي آن كشورها را به عالي ترين مراحل تمدن و رفاه شهري و اجتماعي رساند و توسعه علم و صنعت را موجب شد و در نتيجه ادبيات و هنر و فرهنگ به رشد و شكوفايي رسيد و آن همه ساختمانهاي مجلل و بزرگ و زيبا نتيجه همان غارتگري ها است. في المثل هلند يك وجبي پانصد سال سرزمين وسيع و زرخيز اندونزي را در سيطره داشت و بلژيك قرنها كنگو را به غارت و چپاول گرفت و چه كشتارها كه به راه نيافتاد. داستان پانصد سال استعمار هند به وسيله انگليس خود مبحث مفصلي است كه مطالعه كتاب «استيلاي غرب بر هند» تاليف دكتر پانيكار و نگاهي به تاريخ جهان جواهر لعل نهرو مي تواند در تفهيم جريان استعمار و عواقب آن آموزنده باشد؛ به قول اديب پيشاوري: آن شميده بوستان لندن از بارسموم- از بهارستان هندوستان ضياء و شم گرفت.

     بدون ترديد ثروت و مواد خام رايگان و ارزان كشورهاي آفريقايي و آسيايي از عوامل تعيين كننده رشد سريع غرب در سده هاي نوزده و بيستم ميلادي است كه خود بحث مفصلي است اما داستان عبرت آور ايران در آن ايام چنين است:

     تا زمان فتحعلي شاه قاجار هنوز از يك دولت فئودالي مستقل مي توان سخن گفت كه در نهايت استبداد حكومت ايران را عهده دار است و بر ارثيه بجا مانده از نادر شاه و آغا محمد خان متكي است. قواي اين حكومت و دولت استبدادي بر اثر شكست از روسيه تزاري وعقب نشيني به حدود كوههاي قافلانكوه سرو ساماني به خود گرفت و در تركمانچاي به تاريخ 22 فوريه 1828 ميلادي مطابق پنجم شعبان 1243 هجري قمري بين ژنرال پا كسيه ويچ به نمايندگي از امپراطور روسيه تزاري و شاهزاده عباس ميرزا وليعهد به نمايندگي از دولت شاهنشاهي ايران قرار داد صلح امضاء شد و به موجب مواد آن، عهد نامه گلستان باطل و منسوخ شد و عهدنامه مذلت بار جديدي به نام تركمانچاي منعقد شد كه اصل استقلال ايران بر باد رفت و از آن تاريخ مي توان گفت كه به سرعت تمام مظاهر استقلال ملي در خطر انقراض قرار گرفت و دولتهاي بعد از آن كه از سلطنت محمد شاه پديد آمدند به استثناي حكومت و صدارت كوتاه مدت قائم مقام فراهاني و ميرزا تقي خان اميركبير همگي عاملين بي اراده روسيه تزاري و در مواردي عامل و خدمتگزار دولت بريتانيا بودند.

     برابر اين عهدنامه دولت ايران متعهد به جبران خسارت شد وعلاوه بر شهرهاي شمال، رود ارس كه به دولت روسيه واگذار شد، 10 كرور تومان رايج يا 20 ميليون مناط نقره به دولت تزاري پرداخت كرد و در مقابل اين غرامت سنگين برابر فصل هفتم اين عهدنامه دولت امپراطوري روسيه سلطنت را فقط در خانواده عباس ميرزا به رسميت شناخت و تعهد كرد: از امروز شخص حضرت عباس ميرزا را وارث و وليعهد دولت ايران شناخته و ايشان را از حين جلوس به تخت سلطنت سلطان حقه اين مملكت بدانند.(1)

     به دنبال اين قرارداد سلطنت در خانواد عباس ميرزا تثبيت شد و دولت امپراطوري روسيه تعهد به حفظ و استمرار آن كرد تا آنجا كه پس از فتح تهران به دست انقلابيون مشروطه و فرار و خلع محمد علي شاه همين ماده موجب شد كه سلطنت قاجاريه در ايران تضمين و تثبيت شود و فرزند خردسال محمد علي شاه به سلطنت بنشيند و نيابت سلطنت به ناصر الملك قره گوزلو تحصيلكرده اكسفورد و همكلاسي لرد كرزن واگذار شود. همين قرار داد استعماري موجب عقيم شدن نهضت مشروطه شد و اصل سلطنت در ايران ابقاء گرديد و پوسته اي از مشروطيت و دموكراسي پارلماني به روي آن كشيده شد. از طرفي قرارداد تركمانچاي داراي دو قسمت بود، يك قسمت سياسي و قسمت ديگري اقتصادي و حقوقي .

     به موجب قرار داد اقتصادي، دولت روسيه تزاري حق تجارت آزاد در تمام مناطق ايران را به دست آورد و علاوه بر آن حق قضاوت كنسولي (كاپيتولاسيون) به دولت روسيه واگذار شد و منشاء همه بدبختي هاي ملت ايران از همين قرار داد شروع شد و به دنبال اين قرار داد دولت انگليس هم براساس الزوم اصل كامله الوداد نظير همان امتيازات را به دست آورد كه دامنه اين جريان به عصر امتيازات ناصر الدين شاهي منتهي شد و به دنبال آن دو دولت روس و انگليس به امتيازات مهم اقتصادي دست يافتند كه بهره برداري از شيلات درياي خزر و راههاي شوسه شمال ايران و تاسيس بانك استقراضي روس و كشتيراني انحصاري درياي خزر و ايجاد و تملك ابنيه و قلاع و باغهاي متعدد و افتتاح كنسولگري در سرتاسر كشور و ايجاد و استقرار ساخلوي نظامي در آن و اعطاي حق پناهندگي به شاكيان و متمردين از دولت شاهنشاهي ايران و افراشتن پرچم بر سر در منازل رجال و اعيان تحت الحمايه از آن جمله بوده است.(2) 

     همين امتيازات براي دولت انگليس ايجاد شد و آن همه امتيازات سودآور كه منجر به غارت منابع ملي گرديد  سيطره دو دولت انگليس و روس را بر ايران مي رساند. جريان امتيازات اقتصادي دو دولت روس و انگليس كه از مبداء قرارداد تركمانچاي و شكست ايران شروع شد و در عصر ناصر الدين شاه به اوج خود رسيد تاريخ عبرت آموزي از مداخله جويي و سيطره استعمار است. حتي در مقابل پيروزي جنبش تنباكو عليه قراردادي «رژي» دولت ايران پس از لغو قرارداد«تنباكو» مكلف و متعهد به پرداخت غرامت به كمپاني شد و از بانك شاهنشاهي انگليس كه حق نشر انحصاري اسكناس و معاملات داخله ايران را به دست آورده بود، وام گرفت و در مقابل اخذ وام به منظور تاديه غرامت به كمپاني تنباكو، گمركات جنوب را در گرو وثيقه دولت انگليس قرار داد و فاتحه باقيمانده استقلال ملي هم خوانده شد.

     از اين تاريخ، رجال ايران راهي لندن، پاريس، پترزبورگ شدند و با مشاهده عظمت اين كشورها دانستند كه سخت عقب مانده اند و بدون ترس از ننگ و عار و در غياب اقتدار يك حكومت مقتدر ملي به آساني وابسته و امر بر دولتهاي اروپايي شدند و براي حفظ ضياع و عقار و قدرت ايلخاني و بزرگ مالكي و سلطه حكومت محلي و ايلي و عشيره خود، تحت الحمايه قدرت روس يا انگليس شدند. در اين ميان عده اي كه صاحب شخصيت بودند و احساس ديني و مليت و تعهد به مردم و وطن مي كردند در مقابل قدرت نمايي دو دولت روس و انگليس تمكين و اطاعت نكردند.

     قائم مقام فراهاني در تلاش بود كه عواقب سوء قرارداد تركمانچاي را محدود كند و از اجراي قرارداد بازرگاني تركمانچاي جلوگيري نمايد و از واگذاري حقوق مشابه به دولت انگليس جلوگيري كند و مقاومت نمايد و نتيجه آن مقاومتها و مخالفتها با سلطه انگليس و روس به قتل جانسوز آن مرد بزرگ تاريخ ايران و قتل عام خانواده و ايل و تبارش منجر شد و فقط تعداد كمي از اولاد و خانواده قائم مقام در پناه حضرت معصومه (س) توانستند جان بدر ببرند و در زمان صدارت مرحوم اميركبير از بست نشيني نجات يابند. مطالعه خاطرات وزير مختار انگليس در دربار محمد شاه قاجار عمق سلطه امپرياليسم را در حيات سياسي ايران معلوم مي كند، هر چند وزيركشي در سنت مطلقه پادشاهان ايران دفتري كهن دارد و فقط مربوط به دوران امپرياليسم نيست اما عصر امپرياليسم در ايران به ايجاد يك سلسله خاندانهاي وابسته منجر شد كه كارگزاري منافع آنرا تا سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به عهده گرفت و از مبداء قرار داد تركمانچاي تا سقوط سلطنت پهلوي استعمار در تنگاتنگ و اتحاد با استبداد قرار داشت؛ به عبارت ديگر از فرداي شكست ايران در مقابل سپاه روس، استقلال پيشين ايران نابود شد و شاه و سياستمداران دست نشانده در ايران پديد آمد؛ امري كه تا قبل از آن وجود نداشت.

     دولتهاي استعماري روس و انگليس قلدرهاي محلي را به سود خود به كار واداشتند و سلطه و قدرت محلي آنان را تضمين كردند و موضوع اعطاي لقب «سر» و نشان و حمايل «بند جوراب ملكه اليزابت» و فرامين تحت الحمايگي از همين مقوله است. بر ستم داخلي، ستم خارجي نيز افزوده شد و استبداد در سايه استعمار قرار گرفت. و بطور متحد عمل كرد و از آن تاريخ رجال و خاندان، عامل و كارگزار خارجي به وجود آمد و شخصيتهاي صاحب تقوي و وطن پرست مانند قائم مقام فراهاني(پدر و پسر) و ميرزا تقي خان اميركبير و دكتر محمد مصدق در مقابله با استعمار شكست خوردند قتل و حبس و شكست موهن و موحش اين رجال خدمتگذارملي در ايجاد روحيه اطاعت از قدرت خارجي بشدت موثر شد و بر سر كار آمدن و صدارت مادام العمر امثال ميرزا آقا خان نوري و ميرزا آغاسي و قوام السلطنه و هويداها ريشه در همين خصلت هاي اطاعت از قدرت خارجي دارد و نسلي از سياستمداران و وابسته به اجنبي به وجود آمد كه كلا تابع سفارتين بودند و هر روز بر تعداد اين وابستگان به سفارتخانه هاي خارجي بخصوص به دو سفارت روس و انگليس و بعدها به سفارت آمريكا افزوده شد.

     توسعه قدرت امپرياليسم و اخذ امتيازات اقتصادي، نظامي و سياسي موجب توسعه و تكثير عوامل اجرايي ايراني شد و بر دامنه استبداد دولتي افزوده گشت. كار توسعه امپرياليسم در ايران به آنجا رسيد كه دو دولت روس و انگليس كشور ايران را به دو منطقه نفوذ تحت عنوان قرار داد 1907 بين خود تقسيم كنند و حدود و ثغور آن را در نقشه مشخص و معين نمايند و در ادامه اين تقسيم بندي در قرار داد 1915 حتي منطقه بيطرف- كه سهم دولت ايران بود- از بين رفت (3) و اگر انقلاب اكتبر روسيه شوروي به قدرت نرسيده بود از استقلال مملكت جز نام، چيزي باقي       نمي ماند. پس از انقلاب 1917 روسيه سياست دولت انگليس در ايران يك تاز ميدان شد و جريان امور به طرح قرارداد 1919 توسط وثوق الدوله و نصرت الدوله كشيد كه با مخالفت گسترده روشنفكران ايراني مواجه شد و توسعه قدرت ملي در ايران كه ناشي از انقلاب اكتبر شوروي بود، استعمار انگليس را به عقب راند و به قول مصدق:

     من ازشما خواهش مي كنم كه اين عرايض مرا با كمال خيرخواهي تلقي بكنيد. من خير مملكت نظري ندارم قرارداد وثوق الدوله گذشت، اگر سياست شوروي نبود، اگر قرارداد 1920 ايران وشوروي نبود، اگر آن رفتار شوروي نبود، بنده قسم مي خورم كه قرارداد وثوق الدوله نقض نمي شد ممكن نبود نقض شود يك سياست ديگري آمد قرارداد وثوق الدوله را نقض كرد و من هميشه با كابينه وثوق الدوله مخالف بودم.(4)

     سلطه انحصاري استعمار انگليس بر ايران در سالهاي متمادي به ايجاد يك عده رجال و شخصيت هاي سياسي منجر شد كه حقيقتاً جانوران سياسي بودند و جز نفع شخصي و حفظ قدرت سياسي و مالي، دغدغه اي نداشتند. مجموعه اين رجال و شخصيت ها در محافل و لژهاي فراماسونري مجتمع شدند و تنها پس از پيروزي انقلاب اسلامي ملت ايران توانست از شر جهنمي و سيطره شيطاني آن رهايي يابد. سيطره اين لژهاي فراماسوني آن چنان بود كه عده زيادي از تحصيل كرده هاي ايراني از دانشگاههاي داخلي و خارجي به منظور دستيابي به مشاغل حساس اجتماعي و به دست آوردن نعم مادي و ثروت و قدرت متوجه آن لژها و محافل و كلوپ هاي آمريكايي نظير روتاري، زونتا، لايينز شدند كه خود رسته اي است مبسوط و متنوع از تاريخ حيات سياسي ايران و بايد موجب عبرت نسل جوان قرار گيرد.                  

     ادامه سلطه انگليس بر حيات سياسي ايران پس از جنگ جهاني دوم منجر به ورود قدرت امپرياليستي جديدي به نام ايالات متحده آمريكا شد. حضور قواي آمريكا درايران يك گروه از رجال و تحصيلكرده هاي ايراني را به دور قدرت جديد ايجاد كرد كه زمينه آن ازسالهاي 1300 شمسي و پس از كودتاي 1299 رضاخان ايجاد شده بود و مظهر آن قوام السلطنه بود. اين قدرت جديد كار سلطه بر ايران را در قالب هاي جديد و فرم هاي نو استعماري انجام داد. نحوه عمل امپرياليسم آمريكا از طريق كمكهاي نظامي و اقتصادي شروع شد و بر تسلط بر ارتش ادامه يافت تا آنجا كه فرماندهي قواي ژاندرمري ايران به ژنرال شوارتسكف آمريكايي رسيد و ارتش ايران تحت سرپرستي هيئت مستشاري نظامي ايالات متحده آمريكا قرارگرفت و هيچ فرمانده ارتشي بدون تصويب و تائيد مستشاران نظامي آمريكا حق اتخاذ تصميم نداشت و حتي شاه ايران از اين قاعده مستثني نبود، چنين سيطره و سلطه اي همراه با سلطه اقتصادي از طريق ايجاد موسسه «اصل 4 ترومن» و تحميل قرارداد يكجانبه موافقت نامه «وام و اجاره» كه اقتصاد ايران را از جهت نظام پولي و اقتصادي و معاملات خارجي با كشورهاي ديگر، تابع اراده و خط مشي ايالات متحده آمريكا مي كرد، آنچنان وحشتناك بود كه استقلال ايران را به حد يك دولت تحت الحمايه آمريكا تنزل داد، تا آن حد كه حتي دولت ايران اجازه نداشت معاملات مواد خام و حتي آهن قراضه با دولت شوروي كه همسايه ايران بود، انجام دهد و به كلي شريان اقتصادي ايران تا ساليان دراز از ناحيه شمال قطع شد وايجاد پيمانهاي نظامي در همين راستا بود. در چنين شرايطي يك گروه عظيمي از رجال و دولتمردان ايراني جيره خوار و غلامان قدرت جديد شدند. كار سلطه امپرياليسم آمريكا بر حيات سياسي ايران تا بدان حد گسترش يافت كه با كمترين زحمت به تصويب قرارداد تحت الحمايگي «كاپيتولاسيون» در حكومت حسنعلي منصور رسيد و رجال ايران حتي ملي گراها جرات مقابله با آن نداشتند و فقط تنها و تنها از ناحيه امام خميني، مرجع بزرگ و روحاني شيعه زمان ابراز مخالفت جدي شد و نطق تاريخي امام خميني در تاريخ مبارزات اجتماعي ايران بي نظير است و منشاء تحولات سياسي و اجتماعي شد كه خود مبحث جالبي است در مقابله با استعمار و امپرياليسم آمريكا.

     در چنان شرايط و فضاي سياسي دوران پهلوي قدرت استبدادي همراه و متحد با قدرت استعماري و امپرياليسم عمل مي كند و چنين است كه عامل اصلي عقب ماندگي ملت ايران سلطه خارجي است و چنين است كه رهايي كامل از اين سلطه خارجي متحد و همراه با سلطه استبداد كه دربار پهلوي مظهر آن بود، از عهده حكومت ملي مصدق بر وفق و مدار رعايت قانون و مقررات بورژوازي و ليبراليستي محال و غير ممكن بود و منجر به شكست نهضت ملي ايران شد و عامل خارجي در ايجاد چنين شكستهاي دهشت بار و عقيم ماندن مطالبات استقلال خواهانه، عامل اصلي و تعيين كننده است و اگر اين سلطه خارجي را همه جانبه در نظر آوريم و به قدرت و سيطره اي كه امپرياليسم بر نظام پولي و مالي و حمل و نقل بين المللي و سيطره بر درياها و اقيانوسها و بازارهاي جهاني دارد، توجه كنيم ابعاد آن مشخص مي شود و…. حتي صادر كردن نفت فوق العاده ارزان ملي شده ايران به قميت يك سوم قيمت جهاني تاثيري در ايجاد اشتياق براي سرمايه داران خارجي و شركتهاي نفتي نكرد و نفت ايران در انبار پر شد و دستگاه توليد و تصفيه و امور استخراج نفت ملي ايران متوقف شد و سلطه استعمار يعني اين هيولاي بين المللي بر نهضت ملي فائق آمد و در چنين حال و هوايي است كه رجال داخلي بر سر آستان سفارت خارجي مي سايند و عتيه بوس درگاه امپرياليسم     مي شوند و رجال ضد استعمار به زندان و حبس و تبعيد و اعدام و نابودي دچار مي شوند كه خود داستان عبرت آموزي است و آقاي دكتر صادق زيبا كلام چشمان خود را بر اين حوادث بسته است.

     آقا ي دكتر زيبا كلام توجه ندارد كه سلطه استعماري بر ايران تا روز قبل از خلع يد از شركت نفت توسط دكتر مصدق در حوزه مسكوني انگليس در آبادان به اين صورت بود كه ورود سگ ايراني به محوطه مسكوني و تفريحي انگليسيان ممنوع بود. و تابلوهاي بزرگي در همه اين مناطق وسيع به چشم مي خورد و ايراني حق ورود به مراكز و باشگاههاي انگليسي ها و مهمانخانه شركت نفت را نداشت و «آپارتايد» در يك كشور ظاهراً مستقل حكايت از سلطه عميق امپرياليسم مي كرد.

     عظمت انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني و جانبازي و اخلاص و شهادت طلبي ملت ايران براي اولين بار از مبداء قرارداد تركمانچاي تا 22 بهمن 1357 سيطره و ريشه استعمار و امپرياليسم را از ايران كند و همراه با آن همه موسسات و تاسيسات استعماري را كه در راس آن دربار پهلوي قرار داشت، براي هميشه تعطيل كرد و راه براي عظمت و بالندگي مجدد ملت ايران هموار گرديد و ملت ايران بايد اين موهبت بزرگ الهي را قدر بداند و پاس بدارد و نبايد با كمرنگ كردن جريان سلطه امپرياليسم و نفي آن، درجات اجتماعي ايران به اصل توطئه هاي مستمر و پي در پي استعمار تخم بي توجهي و بي اعتنايي كاشت.

     خوشبختانه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي اسناد و مدارك فراواني در اين باره منتشر شده است و براساس آن اسناد و مدارك و با استناد به خاطرات «سوليوان» و «پارسونز» سفراي آمريكا و انگليس كه در سال هاي اخير منتشر شده است مي توان به فرض قاطع اعلام كرد كه اولين و بزرگترين نعمت حاصل از انقلاب براي ملت ايران همين مسئله قطع نفوذ سياسي و سيطره اجتماعي محافل و كلوپهاي استعماري است كه به استقلال ملي منجر شده است تا قبل از انقلاب اسلامي، استقلال ايران در حد لفاظي و تعارف ديپلماتيك بود و مقدرات ايران زمين در سايه حكومت آريامهري به دو كشور آمريكا و انگليس وابسته بود. خاطرات اسد الله علم سند گويا و متقني است بر اين مدعا كه حتي در كوچك ترين تصميم گيري ها مي بايست از نظر و راي سفراي دو كشور بزرگ دوست و شوراهاي امنيتي آنها و رئيس جمهور و نخست وزير بريتانيا استعلام و استفسار شود و آخرين تصميم ها توسط سفير آمريكا و انگليس به شاه ابلاغ شود. حتي حد اربابي و سروري به آن اندازه بالا رفته بود كه «نيكسون» به شاه ايران اطلاع مي دهد كه در فلان قضيه هنوز اقدامي نشود تا از مسافرت چين مراجعت كند.

     صاحب اين قلم به همه علاقمندان به استقلال ايران تاكيد مي كند كه سه جلد خاطرات اسداله علم را بخوانند. مطالعه اين خاطرات كم نظير و اسناد و كتبي كه درباره نهضت ملي ايران و شكست ملي كردن نفت و پيروزي اوباشان و نظاميان درباري وكودتاچيان در اين سالها منتشر شده است عمق سلطه امپرياليسم را بر حيات سياسي ايران مشخص مي كند و از طرفي باعث توضيح و تبيين عظمت انقلاب اسلامي است كه با وجود چنين سلطه و استيلاي همه جانبه امپرياليسم، قيام ملت ايران به رهبري امام خميني (ره) منجر به قطع يد بيگانگان شد و پس از گذشت يكصد و پنچاه سال استقلال ملي ايران اعاده شد و اين كار باعظمت هنوز در مطبوعات ايران بخوبي نوشته نشده است و عامه مردم و جوانان نسل امروز از آن بي خبرند.

     به هر حال توجيه و كم اثر كردن استعمار و استعمار نو كاري است در راستاي اهداف امپرياليسم و تاكيد موكد و يك جانبه بر عوامل داخلي و بيرون كردن عامل خارجي از صحنه بحث ما مي تواند توجه ملت ايران را در مرحله كنوني از حيات اجتماعي نسبت به خطر امپرياليسم آمريكا بي اعتنا كند و از همين زاويه به استقلال ملي خدشه وارد شود. استعمار انگليس و آمريكا  غيرتمندترين فرزندان اين كشور را نابود ساختند كه شرح وتوصيف نام آن قهرمانان جاويد طولاني است و در اين فهرست مطول شهدايي از مذهبي و غير مذهبي و دگرانديش قرار دارد كه نام     باعظمت شان مايه مباهات هر ايراني است كه خواستار آنرا به تاريخ معاصر ايران حوالت مي دهيم.

     روشن است كه صاحب اين قلم با متهم ساختن استعمار انگليس و امپرياليسم آمريكا به هيچ وجه در صدد تبرئه خائنين وطني نيست. هيات حاكمه ايران كه متشكل از درباريان و ملاكان بزرگ و كلان سرمايه داران و بورژوازي كمپرادور تجاري و صنعتي و مالي و افسران عالي رتبه ارتش و سازمانهاي دولتي و روحانيون و وعاظ السلاطين بود، پايه طبقاتي داشت و به منظور حفظ امتيازات طبقاتي در مقابل اعتراض و قيام عمومي، قدرت امپرياليسم را به مدد خود گرفت و از همين زاويه اتحاد استبداد و استعمار در ايران و بسياري از ملل تحت استعمار شكل گرفت و ادامه يافت اين خائنان وطني فهرستي طولاني دارند و مي توان نامهاي بسياري از آنان را در اين مقاله مطول نوشت كه خوشبختانه در نزد بسياري از هموطنان معروف و مشهورند و در حافظه تاريخي ملت ايران ضبط شده و سينه به سينه نقل شده است.

     اين خائنان وطني فقط همراه و با مدد و كمك همه جانبه امپرياليسم و سازش رهبران احزاب ملي طرفدار دكتر مصدق كه در كابينه و دستگاه اداري او جاي گرفته بودند توانستند موجبات سقوط و ناكامي آن نهضت عظيم را فراهم كنند كه اگر عمري باقي باشد جريان شورش اوباشان و خائنين ايراني را در مرداد 1332 كه تحت پوشش و حمايت سفارت آمريكا بودند، در حد بضاعت خود شرح خواهم داد.

پانويسها:

1- تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس ج اول ص288 ناشر اقبال 1344

2-دولت انگليس هم در تهران هنگ توپخانه و گارد نظامي داشت و در واقعه قتل قائم مقام (بشرح خاطرات دكتر كمپل سفير انگليس) گارد توپخانه تحت حكم افسر انگليسي در حوالي كاخ سلطنتي مستقر شد و محمد شاه از اين بابت از سفير انگليس خرسند گرديد.

3-دايره المعارف سياسي دكتر محمود مصاحب، جلد 2، ص2032

4- كتاب«توازنه منفي» ج اول، كي استوان، نطق مصدق درباره شوروي