كارنامه شركت نفت انگلیس و ایران در دوره مشروطه

پس از آنكه نفت در مسجدسلیمان فوران كرد، مهم‌ترین اقدام كشیدن خطوط تلگراف و تلفن بود. خط تلگراف، مسجد سلیمان را به بندر خرمشهر مربوط می‌كرد، این عمل بدون اطلاع نمایندگان ایران در مجلس دوم و دولت انجام می‌گرفت. افتخار‌الواعظین از نواب وزیر امور خارجه پرسید چندی قبل خبر كشیدن سیم تلگراف از خرمشهر تا معادن نفت گزارش شده است. وزیر پست و تلگراف این خبر را تكذیب كرده و «فرمودند كه اقدامی در كشیدن سیم تلگراف نشده». اين نماينده می‌خواست از زبان نواب بشنود خبر فوق صحت دارد یا خیر؟ اما پاسخ درستی نشنید.

روز بیست و سوم شوال 1328 آقا شیخ غلامحسین هم از وزیر امور خارجه پرسید طبق قرارداد دارسی شركت نفت جنوب می‌بایست سالی دو هزار تومان بابت حق‌الامتیاز استحصال نفت بپردازد، سئوال این بود كه اساساً آیا تاكنون چیزی پرداخت شده است یا خیر؟ وزیر خارجه پاسخ داد این سئوال مربوط به وزارت فوائد عامه است. دو هزار تومان سالیانه هم باید به وزارت مزبور داده شود و آن وزارتخانه مبلغ را به وزارت مالیه برساند؛ اما: «در این خصوص معلوم شده است كه كمپانی نفت غفلت كرده است و این وجه را از قرار تحقیقاتی كه شده است تا به حال نداده است به وزارت فوائد عامه؛ و وزارت امور خارجه هم بنابر اظهارات وزارت فوائد عامه اقدامات كرده است و بالاخره كمپانی نفت راضی شده بود كه 11 هزار تومان از این بابت بدهد به وزارت مالیه، از قرار تحقیق و حسابی كه ما كرده‌ایم، تقریباً 18 هزار تومان باید بدهد، بواسطه اینكه 9 سال است كه سالی دو هزار تومان باید داده باشند و در این مدت، بواسطه هرج و مرج سابق یا كسی مطالبه نكرده است یا اگر مطالبه كرده‌اند نداده است، در هر حال دولت نگرفته است و حالا هيأت دولت درصدد گرفتن است و این بدیهی است كه دولت از حق خودش نخواهد گذشت و خواهد گرفت و با اینكه كمپانی هم از دادن حق دولت نباید مضایقه داشته باشد و البته این پول را تمام و كمال به دولت خواهد داد».  این طلب هم البته وصول نشد.

از این به بعد شرکت نفت انگلیس و ایران به صورتی آشکار در مسائل ایران دخالت می‌کرد و رقابت کمپانی‌های رقیب با آن، مسئله را بسیار بحرانی‌تر مي‌نمود. وقتی شوستر، ماژور استوكس را به عنوان فرمانده ژاندارمری برگزید، چارلز گرینوی از مدیران شركت نفت انگلیس و ایران به دیدار نورمن كه از مسئولين عالي‌رتبه وزارت خارجه بود رفت و اعلام داشت این اقدام مغایر مصالح بریتانیاست. او از ارتباط استوكس با افراطی‌ترین محافل مشروطه‌خواه ایران شاهد مثال آورد و اینكه او در جلسات انجمن‌های آنان شركت می‌كند: «او تقریباً همان قدر كه ضدروسی است، ضدانگلیسی است و از هر فرصتی برای تقبیح و تخطئه سیاست انگلیس در ایران بهره می‌گیرد، بخصوص در مورد مشكلاتی كه بر سر راه وام گرفتن ایران قرار داده است. پس در سمت جدید خود برای آسیب رساندن به موقع بریتانیای كبیر و نشر عقاید خود در میان ایرانیان هر‌گونه فرصتی خواهد داشت».  بدیهی است منظور گرینوی این بود که استوکس با محافلی مرتبط است که اینان هم به نوبه خود با محافلی دیگر در خارج ایران ارتباط دارند و این ارتباطات در درازمدت به زیان مصالح بریتانیاست. این گروه‌های خارجی شرکت‌های نفتی و مالی یهودی و فراملیتی بودند که به ارتباطات آنان با گروه‌های تندروي مشروطه به ویژه دمکرات‌ها اشارات فراوانی کردیم، گروه‌هایی که با دمکرات‌ها مرتبط بودند فقط به فکر منافع و سود آنی خود بودند و همان‌طور که توضیح دادیم، به مصالح ملی انگلستان هم چندان پای بند نبودند.

از سوی دیگر شوستر با كمپانی نفت استاندارد اویل آو نیوجرسی ارتباط داشت،  شوستر همان‌طور كه می‌دانیم اختیارات تامی در امور مالی ایران پیدا كرده بود و در كلیه امور مالی و پولی، خزانه، وضع مالیات‌ها و عواید دولتی دخالت می‌كرد. هیچ خرجی بدون اجازه او صورت نمی‌گرفت، تنظیم بودجه و نظارت بر اجرای آن، نظارت بر قرضها و امتیازات همه در حوزه اختیار او بود. بهانه دولت ایران از اعطای این همه اختیار این بود كه آمريكا خيلي دور است و نمی‌تواند علایق و منافع خاصی در ایران داشته باشد. عده‌ای آمريكا را بی‌طرف و وزنه‌ای در برابر روس و انگلیس می‌دیدند، با این وصف بر‌خلاف اظهار‌نظر ایوانف كه معتقد بود شوستر می‌خواست زمینه را برای سرمایه‌گذاری اقتصادی آمريكا در ایران فراهم آورد،  او نماینده بخش فراملیتی سرمایه‌داری جهانی در ایران بود. تكاپوی شوستر مورد حمایت رسمی دولت آمريكا نبود، زیرا آمريكا حداقل تا مقطع جنگ دوم جهانی در سرزمینی به قول آنها دورافتاده مثل ایران برای خود منافعي تصور نمی‌كرد. طبق دكترین جيمز مونروئه آمريكا هنوز از درون‌گرایی خاص خود خارج نشده بود و فقط در منطقة آمريكای جنوبی و لاتین اعمال نفوذ می‌كرد. حتی بعداً هم وقتی مسئله اولتیماتوم روسیه پیش آمد، دولت آمريكا از شوستر حمایت نكرد؛ زیرا شوستر نه نماینده دولت آمريكا بلكه نماینده كمپانی‌های فراملیتی بود كه تلاش می‌كرد با استقراض از منابع خصوصی و نيز با ایجاد زمینه برای گسترش فعالیت‌های نفتی به نفع شرکت‌های خصوصی و فراملیتی و البته احداث خطوط آهن به سرمایه مردم ایران و توسط این شرکت‌ها، راه ادغام ایران را در نظام سرمایه‌داری فراهم كند و در این راه پشتگرم به حمایت محافلی بود كه در این دفتر در مورد آنها توضیح دادیم.

درست در گیرودار دعوای اعتدال و انقلاب؛ در سال‌های 10-1909، هشتاد و نه هزار تن كالا از بندر خرمشهر برای شركت نفت انگلیس و ایران وارد شد. در همین سال 1700 تن كالا برای همین شركت وارد اهواز گردید.  ا‌ین قضیه به خودی خود نشان از اهمیت تجاری زاید‌الوصف خلیج فارس داشت. شركت‌های خصوصی نمی‌توانستند از این موقعیت استثنایی چشم پوشند. در این مقطع زمانی مواضع شوستر دقیقاً دفاع از منافع سرمایه‌های بخش خصوصی بود. این تلاش‌ها با تكاپوی رویال داچ شل برای رقابت با كمپانی دولتی انگلیس و ایران همزمان بود و نیز در نهایت با عقب‌نشینی شل و كمپانی نفت باكو و تراستهای آمريكایی در برابر رقیب قدرتمند انگلیسی همزمانی داشت. این پدیده نمی‌توانست مورد حمایت سرمایه‌های جهان وطنی اروپا باشد، در حقیقت تعارضی پابرجا بین منافع شركت نفت انگلیس و ایران با فعالیت‌های شوستر دیده می‌شد. بنابراین بیرون كردن او از ایران نمی‌توانست مورد رضایت ضمنی دولت انگلیس قرار نگرفته باشد.

از آن طرف نمایندگان دولت انگلستان در ایران تلاش‌های زيادي برای گزارش وضعیت اقتصادی ایران و چشم‌انداز نفت تهیه می‌كردند. یادداشت‌ها مستقیماً به حكومت هند، وزارت دریاداری و وزارت خارجه فرستاده می‌شد و البته بخش اندكی از آن بصورت خاطرات و سفرنامه برای آگاهی خوانندگان منتشر مي‌گرديد. همزمان با تكاپوی كمپانی‌های شل، نوبل و استاندارد ‌اویل از اواخر ماه آوریل 1909 مقامات دولت انگلیس تلاش‌های بی‌وقفه‌ای را آغاز كردند. این در حالی بود كه اكنون تا حدی مشخص شده بود آیا واقعاً در ایران نفت قابل ملاحظه‌ای وجود دارد یا خیر؟ با این وصف شركت نفت برمه حاضر نبود بیشتر از این به امید كشف نفت سرمایه خود را در ایران به خطر اندازد. اساساً این شرکت کلیه وجوه خود را که برای نفت ایران در نظر گرفته بود، به مصرف رسانده بود و چون نتیجه‌ای بدست نیامد، مديران آن شركت لازم دانستند بی‌درنگ كار خود را تعطیل نمایند و كارگران را مرخص كنند. اثاثیه غیرقابل استفاده را بفروشند و بقیه را كه مورد نیاز بود به انگلیس بفرستند و مهندسین شركت نفت برمه هم بلافاصله به لندن بازگردند.

رینولدز سرمهندس شركت دارسی از این پیشامد بسیار ناراحت بود، زیرا اطمینان داشت دیر یا زود نفت فوران خواهد كرد و از ذخایر ذی‌قیمت خوزستان استفاده خواهد شد. بلافاصله موضوع به سر پرسی كاكس اطلاع و توضیح داده شد اگر امروز منابع زرخیز خوزستان از دست برود «فردا یا آلمان‌ها یا یكی از كمپانی‌های وابسته به راكفلر از نفت این ناحیه منتفع خواهند شد». ویلسون ابراز شگفتی می‌كرد كه چگونه كمپانی نفت برمه حاضر شده است، به این آسانی از چنین امتیاز مهمی كه قسمتی از نقاط عمده ایران را دربر می‌گرفت، صرف‌نظر كند؟ او خشمگینانه پرسید، چرا شركت نفت برمه بدون هماهنگی با وزارت امور خارجه یا وزیر امور هندوستان و یا شخص سر پرسی كاكس چنین تصمیم غیرعاقلانه‌ای اتخاذ كرده است؟ او اولیای شركت نفت برمه را به دلیل تبار اسكاتلندیشان متهم به لئامت كرد و از كاكس خواست تا دیر نشده اقدامات فوری به عمل آید: «من از دست این آقایانی كه از مواهب الهی فقط به پول قناعت كرده و از عقل و شعور بهره‌ای نبرده‌اند به تنگ آمده‌ام».

اولیاء شركت نفت برمه، حتی برای یكبار برخلاف شرکت‌های فراملیتی از لندن به این‌ حدود مسافرت نكرده بودند، به همین دلیل دائماً از لندن بدون آشنایی به مشكلات منطقه دستورات متناقض صادر می‌كردند. سیاستمداران بزرگ و كارشناسان انگلیسی برعكس به اهمیت منطقه واقف بودند، مثلاً لرد كرزن در کتاب ایران و قضیه ایران كه حدود بيست سال پیش از اين تاريخ تدوین كرده بود، آینده درخشانی را برای خوزستان پیش‌بینی می‌كرد. او از سوابق فعالیت‌هایی كه قبلاً برای كشف نفت انجام گرفته بود اطلاع داشت، از كاكس هم انتظار می‌رفت هر‌گونه كه خود می‌داند اقدامات لازم و فوری به عمل آورد. 

در حقیقت روند حوادث بر اتخاذ هر نوع تصمیم‌گیری پیشی گرفت، چاه‌های نفت مسجدسلیمان فوران كرد و دور جدیدی در تاریخ سیاسی و اقتصادی ایران آغاز گردید. نخستین چیزی كه اذهان را به خود مشغول می‌داشت، مسئله لوله‌كشی از مسجدسلیمان به یكی از بنادر خلیج فارس بود، اطمینان وجود داشت، این كار پس از مذاكره با خوانین بختیاری و شیخ ‌خزعل خالی از اشكال خواهد بود. بزرگترین نگرانی این بود كه: «آیا شركت‌های بزرگ نفت آمريكا و هلند و همچنین روسیه تزاری در مقابل این فعالیت‌ها كه توأم با ورود یك رقیب سرسختی در صحنه معاملات نفتی است ساكت و صامت خواهند نشست؟ آیا در راه حصول پیروزی‌های نهایی مقامات انگلیسی موانع ایجاد نخواهند كرد؟ آیا شركت‌های ذی‌نفع برای اینكه در قسمت بهره‌برداری نفت منابع خوزستان هم نظارتی داشته باشند، به تلاش و تكاپو نخواهند افتاد؟ آیا شركت نفت برمه تمام هزینه‌های مورد نیاز این منطقه را تأمین خواهد كرد؟»  پاسخ سئوالات به این شكل داده شد كه وزارت دریاداری انگلیس رأساً ابتكار عمل را در دست گرفت و با كمك‌های بی‌دریغ چرچیل دولت بریتانیا سهام عمده شركت را از آن خود كرد.

در همین ایام دریاسالار سر ادوارد اسلید  «نسبت به تجارت در سواحل خلیج فارس اظهار علاقه می‌كرد»، ضمن اینكه عملیات شركت نفت را پیگیری می‌نمود. او نسبت به پیشرفت كارهای شركت نفت در آینده اظهار امیدواری می‌كرد و جالب اینكه در مورد اختلاف ایران و عثمانی بر سر مسئله شط‌العرب «علاقه فراوان نشان می‌داد».  حال چه ربطی بین مسئله عثمانی، تجارت اسلحه در خلیج فارس و مسئله نفت وجود دارد، امری است كه قطعاً بر نكته‌بینان پوشیده نیست، بالاخص آنگاه كه درمی‌یابیم موفقیت سرمایه‌های خارجی در منطقه، مرهون اختلاف‌افكنی و سیاست «تفرقه بینداز و حكومت كن» بوده است. با این سیاست هم ناامنی تولید می‌كردند و منطقه را بحرانی می‌ساختند و هم از طریق این بحران‌ها سرمایه‌گذاری مؤثر اقتصادی می‌كردند و در ضمن اسلحه خود را به فروش می‌رساندند. در همین چارچوب طرح احداث خط‌آهن مورد بحث قرار می‌گرفت. با توجه به نفوذ انگلیس در ایلات منطقه، مشكلی در این زمینه وجود نداشت، بالاخص فردی مثل خزعل كه «بهتر به اوضاع و احوال دنیا واقف می‌باشد و او همیشه مصالح دولت بریتانیا را در نظر گرفته و انگلیسی‌ها هم متقابلاً به او كمك می‌كنند». 

انحصار نفتی انگلیس در جنوب ایران در زمره دهشتناك‌ترین حادثه‌های تاریخ معاصر كشور محسوب می‌شود. جمعیت اسكان یافته و گاهی اوقات عشایر ناحیه، عمده‌ترین نیروی كاری غیرحرفه‌ای را تشكیل می‌دادند. در سال 1903 كه حفاری آغاز شده بود كارهای ساده و غیرحرفه‌ای به وسیله دهقانانی انجام می‌شد كه تحت امر عزیزخان بدیلیان بودند، همان‌ها حفاظت و نگهبانی از تأسیسات نفتی را هم بر‌عهده داشتند. این عناصر مفلوك حقوقی دریافت نمی‌كردند، بلكه به اجبار به كار گماشته شده بودند. هیچ حقی برای این دسته افراد در نظر گرفته نمی‌شد، بلكه فشارهای ایلی و عشیره‌ای آنها را ناگزیر به بیگاری می‌كرد.

انگلیسی‌ها با بی‌رحمی تمام از رشد نیروهای مولد در خوزستان جلوگیری می‌كردند. قسمت اعظم منطقه از نیروی كار تهی شد. مردم به دنبال كار در شركت نفت، آبادی‌های خود را ترك می‌كردند و ضربات اساسی بر پیكر تولید ملی وارد می‌شد. دهقانانی كه در باغات كار می‌كردند، راهی نواحی نفت‌خیز شدند، تا آغاز جنگ جهانی بختیاری‌ها و اعراب نیروی كار شرکت نفت را در آبادان، مسجدسلیمان، اهواز و خرمشهر تشكیل می‌دادند.  بسیاری از كارگران آبادان از مناطقی مثل اصفهان آمده بودند، اينها از دست خان‌ها و رؤسای ایلات خود كه با رفتار سفاكانه مانع از ادامه كشاورزی آنها می‌شدند، گروه گروه روانه مناطق نفت‌خیز می‌شدند. زمین‌ها به تصرف ملاكین درمی‌آمد و دهقانان روانه مناطق صنعتی می‌شدند.  

اكثریت قریب به اتفاق كشاورزان اطراف اصفهان فاقد زمین بودند. همین‌ها بیشترین نیروی غیر متخصص شركت نفت را تشكیل می‌دادند. بیش از هزار و پانصد تن از كارگران نفت از اصفهان و حوالي آمده بودند. انبوهی از مردم روستایی برای فروش نیروی كارشان به جنوب می‌رفتند و این بزرگترین مصیبت اجتماعی به حساب می‌آمد.