تفاوتهای دیپلماسی ایران و آمریکا
پیش از این از استراتژی جامع و ملی ایالات متحده در برابر خود سخن گفتیم و از فقدان استراتژی مشابه ایران به عنوان خلایی که باید هرچه سریعتر به وسیله تمامی عناصر، افکار و دستگاههای دخلی در سیاست خارجی جبران شود، یاد کردیم.
نکته مهم در این میان لزوم برخورداری از پیچیدگی در سیاست خارجی برای به کارگیری استراتژی ملی است که به نظر میرسد ما نه تنها از آن برخوردار نیستیم، بلکه بسیط و ساده بودن در روابط خارجی را به مثابه یک امتیاز اخلاقی و دینی قلمداد میکنیم.
با این تفاصیل، دیپلماسی بسیط و یکرویه ما چگونه میتواند، در برابر سیاست خارجی پیچیده و چندلایه آمریکا حریفی جدی باشد و امتیازهای مناسبی را در جدالهای دیپلماتیک به دست آورد.
دولت آمریکا در برابر ایران ـ که به لحاظ سیاسی، مذهبی، اقتصادی و اجتماعی، ساختاری به مراتب سادهتر از ایالات متحده دارد ـ سیاستی چندگانه و برخوردهایی دستهبندی شده و متفاوت را در پیش گرفته است. لکن ما در مقابل حکومت و جامعه پیچیده، متکثر و متنوع آمریکا، به یک سیاست رسمی و ساده بسنده کردهایم.
روابط خارجی کاخ سفید با ایران به سه حوزه کلی «اپوزیسیون»، «مردم» و «حکومت» تقسیم میشود که در هر سه حوزه نیز زیرمجموعههای متفاوتی به چشم میخورد.
به طور مثال در حوزه اپوزیسیون، آمریکاییها اپوزیسیون جمهوری اسلامی را به 4 بخش عمده نظامی، سلطنتطلب، جمهوریخواه و غیرفعال دستهبندی کرده و در برابر هر یک از آنها سیاست متفاوتی را انتخاب کرده و در مواقع خاص، از هر یک استفاده مورد نظر خویش را میبرند؛ در عین حال تمرکز اصلی خود را بر اپوزیسیون غیرفعال (ولی مخالف نظام) متمرکز کرده و سعی دارند، از میان این چهرههای ناشناخته و قابل پرورش که آسیبپذیری کمتری در برابر جامعه ایران دارند، عناصری را به عنوان آلترناتیو اصلی برای جمهوری اسلامی استفاده کنند.
در حوزه مردم و حکومت ایران نیز شاهد چنین تقسیمبندیهایی هستیم و گونههای مختلف اظهاراتی که به وسیله مقامات آمریکایی بیان میشود، هر یک ناظر بر مخاطبی خاص و برای دستیابی هدف معینی بیان میشود، هر چند سرانجام مجموع این رویکردهای متفاوت، خود تابع جهتگیری واحدی است.
اما ما در ایران ما از آمریکا تابوی ذهنی ساده و یکپارچه ساختهایم و به صورت کلی آن را نفی یا تأیید میکنیم و چشمان خود را بر همه پیچیدگیها، تفاوتها، تضادها و نقاط حساس این پیکره بزرگ فروبستهایم.
در یک نگاه گذرا میتوان گفت، آمریکا از چهار رکن اصلی تشکیل شده است؛ دولت، جناحهای سیاسی، نخبگان و مردم. هر یک از این بخشها نیز دارای اجزای متفاوتی هستند که یکسان انگاشتن کلیت آنها تنها به معنای خطا در رفتار دیپلماتیک تلقی میشود.
به طور مثال در میان جناحهای سیاسی آمریکا، از جریانات ضد صهیونیست ـ که سال گذشته تعدادی از سران آنها به ایران آمدند ـ گرفته تا جریانهای صد در صد ضدایرانی و متعلق به لابی صهیونیستی، به چشم میخورد. بسیاری از جناحهای سیاسی موجود آمریکا، مواضع متفاوتی را با دولت آمریکا و به ویژه گرایش ضدایرانی این دولت دارند. آیا باید از این لابی قدرتمند در متن جامعه آمریکا چشم پوشید؟
جدا از ایرانیان متنفذ غیراپوزیسیون در میان نخبگان و عناصر دانشگاهی ایالات متحده، چهرههای بسیاری هستند که با یک ارتباط سازماندهی شده و فرهنگی میتوان به وسیله آنان، تأثیر قابل توجهی بر افکار عمومی و نظریات دانشگاهی آمریکا برای تصحیح وجهه ایران و تقویت نفوذ خود در آمریکا بگذاریم اما از این امکان نیز تقریبا هیچ بهرهای نمیبریم.
حتی ارتباط با مردم آمریکا نیز فقط در مسابقات ورزشی و جشنوارههای فیلم که آنها نیز عمدتا منحصر به ابتکار طرف آمریکایی، بر پا شده تقریبا رهاورد قابل توجهی را برای ما به همراه نیاورده است.
واقعیت آن است که ما به سادگی بستر وسیع جامعه آمریکا را در اختیار اپوزیسیون نظام قرار دادهایم و رکورد و رخوت ما، تنها به بیرقیبی و آرامش اپوزیسیون در فعالیت خود در ایاالات متحده بر علیه جمهوری اسلامی منجر شده است.
نکته مهم در این میان، دریافت پیچیدگیها و تفاوتها در جامعه آمریکا است و اگر در حال حاضر مذاکره و رابطه دولت ایران و آمریکا را مجاز نمیدانیم، نباید به این معنا برداشت شود که کلیه فرصتها و امکانات موجود در جامعه و نخبگان آمریکا را از دست داده، منفعلانه شاهد اقدامات لابیهای صهیونیستی و اپوزیسیون برانداز در آمریکا باشیم.
در یک مواجهه منطقی و مقتدرانه با آمریکا، هر کدام از این فرصتها میتواند، به اهرمی تبدیل شود که بخشی از امکانات و فرصتهای جدید را برای ما فراهم کند.