ایران و آمریکا؛ نزاع وجودی
موضوع سخن درباره امنیت ملى ایران و تهدیدات امریکاست. امروزه بین امنیت ملى و امنیت عمومى و حتى امنیت جهانى تفکیک قائل نمىشوند، بلکه به طور کلى از امنیت صحبت مىشود. امنیت به یک مفهوم و پدیده سیالى تبدیل شده که اگر در سطح داخل یک کشور به هم بخورد مىتواند شرایط بین المللى را هم تحت تأثیر قرار دهد و بالعکس. در این جا این بحث مطرح است که آیا امنیت ملى یک کشور در داخل آن کشور و توسط کارگزاران و مردم آن کشور تعریف مىشود یا در خارج از مرزها و توسط ساختار حاکم بر نظام بین الملل. به عبارت فنىتر، سیاست خارجى یک کشور، که امنیت ملى هم بخشى از آن است، متغیر وابسته سیاستهاى داخلى آن کشور است یا متغیر وابسته ساختار حاکم بر نظام بین الملل؟
قبل از انقلاب، حاکمان ایران جواب این سؤال را به این شکل داده بودند که سیاست خارجى ایران و به تبع امنیت ملى ایران متغیر وابسته ساختار نظام بینالملل است. و نیروهاى داخل کشور نقشى غیر از پذیرش آن ندارند. در این مقطع، ساختار حاکم بر نظام بینالملل به سرکردگى امریکا و شوروى دو قطبى بود. این دو کشور ساختار ساز بودند و دیگر کشورها را بین خود تقسیم کرده بودند؛ بنابراین سیاست خارجى کشورها به این ساختار نظام بین الملل وابسته مىشد: یک سرى وابسته به بلوک شرق، و یک سرى هم وابسته به بلوک غرب، که ایران در بلوک غرب قرار داشت. جالب این که محمدرضا پهلوى در صحبتهاى خود آورده است که «ما با غرب اتحاد برقرار کردیم»، ولى تحلیلگران مسائل روابط بین الملل معتقدند این حرف محمدرضا درست نیست، چرا که اتحاد بدون شرط نیست. و طرفین هر یک شرایطى را لحاظ مىکنند که در صورت تأمین منافعشان، با هم اتحاد یا ائتلاف مىکنند یا هر استراتژى دیگرى که به نفع آنها باشد در پیش مىگیرند. در حالى که محمدرضا پهلوى بدون قید و شرط در خدمت آمریکا قرار گرفته بود و این سلطهپذیرى است نه اتحاد؛ از این رو در قبل از انقلاب اسلامى، سیاست خارجى و امنیت ملى ایران ذیل سیاست خارجى امریکا و امنیت ملى امریکا تعریف مىشد. به همین دلیل، دهه فجر و انقلاب اسلامى تولد مجدد ملت ایران است.
مىخواهم بحث را از گذشته شروع کنم که آیا امریکا همچنان سیاست خارجى و امنیت ملى ما را تعریف بکند یا اینکه خودمان مىخواهیم که کشور را اداره بکنیم. قبل از انقلاب پاسخ روشن بود که نه ما نمىتوانیم خودمان اداره کنیم، به طورى که رزم آرا در جریان ملى شدن صنعت نفت، در مجلس به نمایندگان گفت که ما ایرانىها یک لولهنگ هم نمىتوانیم بسازیم، چطور مىخواهید نفت را ملى کنید. بگذارید نفت دست انگلیسىها باشد، هر چى مىگویند گوش بکنید، این چه کارى است که شما مىکنید. حادثه دیگر، تبعید امام بود، امام چرا تبعید شد؟ چون علیه کاپیتولاسیون اعتراض کرد. کاپیتولاسیونى که تصویب شد این بود که «ما شما ایرانىها را و مقرراتتان را و قوانینتان را به رسمیت نمىشناسیم». این قوانین را نمىتوان درباره انسانهاى متمدن اجرا کرد. ما امریکایىها که به ایران مىآییم باید خارج از چارچوب نظام قضایى و حقوقى ایران باشیم؛ از این رو، هر خلافى که فردى امریکایى در ایران مرتکب شد باید به آمریکا فرستاده شود و قوه قضاییه امریکا محاکمهاش کند. آقاى گازیورسکى، یکى از کارشناسان دیپلماسى امریکا، در کتاب دیپلماسى آمریکا و شاه مىگوید که امریکا را این قانون در ایران بدبخت کرد. بحث کرده که چرا آمریکا از ایران بیرون رانده شد. گازیورسکى مىگوید که شما بیش از حد مىخواستید که ایرانىها را لگد کوب کنید. بعد مثال مىزند به کاپیتولاسیون و مىگوید شما از شاه چه خواسته بودید که به حرف شما گوش نکرده بود. پس براى چه گفتید که کاپیتولاسیون قانونى بشود. چیزى که ایرانىها در دوره رضا شاه آن را لغو کرده بودند و جشن گرفته بودند. گازیورسکى این نکته را تأکید مىکند که امریکا با تصویب کاپیتولاسیون مىخواست تسلط کامل خود بر ایران را به جهانیان اعلام کند و الّا این کار هیچ لزومى نداشت.
انقلاب اسلامى نقطهاى بود که ایرانیان مىخواستند بگویند ما هستیم، مىخواهیم به حساب بیاییم، مىخواهیم دولتمان را خودمان تشکیل بدهیم، مىخواهیم تصمیم گیرنده در امور ایران خودمان باشیم، منابعمان را خودمان مىخواهیم استخراج بکنیم، نمىخواهیم امریکا اینجا با کودتا دولت تشکیل بدهد، نخست وزیر ببرد و نخست وزیر دیگرى بیاورد. در طول دوران تاریخى ایران، دوره پهلوى از این لحاظ بدترین دوره بوده است. ما تا قبل از پهلوىها شاه داشتیم، ولى شاه متکى به قبیله خودش و نیروهاى ایرانى بود. اما رضاخان متکى به انگلیس بود. محمدرضا پهلوى هم شاه بود ولى نه با اتکا به نیروهاى داخلى، بلکه به قیمت زیر پا گذاشتن حیثیت وجودى ملت ایران، نادیده گرفتن ملت و حذف ملت ایران. این با آموزههاى اسلامى هم مخالف بود: «لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً».
انقلاب ما تولد مجدد ملت ایران را ثمر داد با رهبرى اسلام، امام و آموزههاى دینى؛ البته این که مىگوییم انقلاب اسلامى ضد سلطه، ضد استعمار و ضد استبداد بود، اینها همه چیزهایى است که در دین اسلام هم هست. یعنى دین ما، هم ضد استبداد است و هم ضد سلطه خارجى است. جاى این متغیرها بعد از انقلاب اسلامى تغییر کرد، یعنى ملت ایران تغییر داد. ملت ایران اعلام کرد که امنیت ملى و سیاست خارجى ما متغیر وابسته رفتار خود ماست نه متغیر وابسته سیاست امریکا و نه متغیر وابسته ساختار نظام بین الملل. ملت ایران به نوعى در مقابل آن سلطه ایستاد و وقتى در مقابل این سلطه مىایستید باید انتظار پاسخ آن را هم داشته باشید. یعنى وقتى که شما آمریکا را ازایران بیرون مىکنید و مىگویید که ما خودمان مىخواهیم مملکتمان را اداره کنیم و درباره نفت، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و روابط خارجىمان تصمیم بگیریم، آنها به مقابله برمىخیزند.
پس از انقلاب، اولین کارى که ایران کرد این بود که آرایش منطقهاى امریکا را به هم زد، نظمى که بر اساس دکترین نیکسون شکل گرفته بود و ایران نقش ژاندارم و حافظ منافع آمریکا را بر عهده گرفته بود. پیمان سنتو لغو شد. پیمان سنتو حلقه وصل پیمان ناتو به پیمان سیتو بود؛ چون ترکیه هم عضو ناتو و هم عضو سنتو بود. از طرف دیگر، پاکستان هم عضو سنتو و هم عضو سیتو بود. و این سیستم امنیتى را به آسیاى جنوب شرقى وصل مىکرد. در پىانقلاب اسلامى، آرایش امنیتى منطقه به هم خورد؛ از این رو امریکا در مقابل ما با همه قوا موضعگیرى کرد و دیگر قدرتهاى داراى حق وتو نیز از انقلاب حمایت نکردند. جنگ بر ایران تحمیل شد. با فروپاشى شوروى در سال 1992 تغییر اساسىاى در ساختار نظام بین الملل ایجاد شد. این تغییر باعث گردید که امریکا احساس کند یکه تاز است و آقاى بوش پدر سیاست «نظام نوین جهانى» را مطرح کرد. از جمله کارهاى دیگرشان، جمع کردن دانشمندان امریکایى در سالهاى 1998 تا 2001 براى طراحى استراتژى 25 ساله آمریکا بود.
مسألهاى که امروز در سیاست خارجىمان داریم و بر اساس آن مشى مىکنیم این است که این متغیرها را تعریف بکنیم. بحث را سه متغیره ببینیم؛ در شرایط انقلابى دو متغیره مىدیدیم، یعنى مىخواستیم که در نظام بین الملل تعیین کننده باشیم. سالها آنها براى ما تعیین تکلیف مىکردند حالا بر عکس؛ اما امروز شایسته است سه متغیره کار کنیم. نظام بین الملل یا ساختار حاکم بر نظام بین الملل تهدیدهایى را براى ما ایجاد مىکند، زیرا آمریکا با توجه به استراتژىاش، منافعش را اینطورى تعریف مىکند که همه کشورها، اقتدار و سیاست او را بپذیرند؛ یعنى آمریکا همچنان متغیر مستقل باشد و سیات خارجى کشورهاى دیگر متغیر وابسته سیاست خارجى آمریکا باشد. طبیعى است که این نمىتواند مورد قبول ما باشد، چون اگر این را بپذیریم، همان شرایط قبل از انقلاب و شرایطى است که برخى کشورها در دنیا و منطقه آن را پذیرفتهاند، بلکه بسیارى از کشورهاى قدرتمند هم آن را پذیرفتهاند. تحمل امریکایىها خیلى کم شده است، به طورى که حتى کمترین مخالفت کشور متحدش چون آلمان را هم تحمل نمىکند، به خصوص پس از حادثه یازده سپتامبر.
على رغم اینکه غربىها علیه اسلام تبلیغ کردند اما بعد از یازده سپتامبر قدرت در کشورهاى مسلمان یکى بعد از دیگرى دستِ اسلام گرایان افتد. ترکیه دست اسلام گرایان افتاده در انتخابات اخیر، بحرین اسلام گرایان پیروز شدند، در مراکش اسلام گرایان در انتخابات اخیر پیروز شدند، در انتخابات اخیر پاکستان اسلام گرایان ضد آمریکایى رأى آورده و پیروز شدند. در الجزایر هم در انتخابات اخیر شهردارىها جناح مسلمانها رأى آوردند. آقاى ژیل کیپل، محقق جنبشهاى اسلامى، بعد از یازده سپتامبر اعلام کرد که با این موضعگیرى آمریکا دیگر فاتحه اسلام سیاسى خوانده شد. با این حال شاهد یک اسلام سیاسى معقول هستیم که بنا را بر کار سیاسى و فرهنگى گذاشته است؛ یعنى همان نقطهاى که مىتواند به غرب ضربه بزند و زمینگیر کند. اقدام بر اساس متغیرهاى سه گانه اینگونه است که ما هم متغیر نظام بینالملل را در نظر بگیریم، هم متغیر سیاست خارجى و امنیت ملىمان و هم متغیر داخلى را، که ما مىخواهیم در این نظام بینالملل عمل بکنیم حال باید دید در نظام بین الملل چه فرصتهایى و چه تهدیدهایى داریم. در عرصه قدرت نظامى و قدرت اقتصادى فاصلهما با قدرتهاى بزرگ زیاد است و البته باید تلاشمان را بکنیم. اما عرصه فرهنگى و سیاسى، عرصه قدرت ماست، ما دینِ زندهاى داریم. که پیامهاى انسانى دارد؛ از عدالت جهانى، ظلم ستیزى، صلح جهانى، حقوق همه انسانها و آزادگى سخن مىگوید. هر چند غرب هم مدعى بعضى از این اهداف است، اما فضا براى کار وجود دارد، به ویژه اینترنت، ماهواره و سایر ابزارهاى رسانهاى امکاناتى را از این جهت در اختیار ما مىگذارد. بنابراین در وضعیت جدید شایسته است ما سه متغیره کار کنیم: متغیر نظام بین الملل را در نظر بگیریم و آسیبها و تهدیدهایش را شناسایى بکنیم. از سوى دیگر، مزیّتهاى نسبى خودمان را هم شناسایى بکنیم تا آنجا که وارد مىشویم مطمئن باشیم که چیزى به نفع ماست نه، اینکه به ما آسیب برسد.
به نظر مىرسد اشاره به استراتژى 25 ساله امریکا براى تکمیل بحث حاضر لازم باشد. یک هدف استراتژى مذکور این است که در 25 سال آینده تفوّق آمریکا در جهان حفظ بشود؛ البته ما هم در مقابل باید ببینیم چه کار مىتوانیم بکنیم. در چارچوب این استراتژى یک سرى توصیههایى دارند، از جمله این که باید فنآورى پیشرفته را در این 25 سال در اختیار داشته باشیم، مخصوصاً حوزه میکرو الکترومکانیک و حوزه بیوتکنولوژى و فن آورى زیستى باید در اختیار امریکا باشد. بحث استفاده از حشرات براى مقاصد نظامى را معتقدند که آمریکا باید پیگیرى کند. بحث تسلیحات کشتار جمعى را هم اینجا مطرح کردهاند که دست یابى به سلاح هستهاى سخت است؛ بنابراین کشورهاى جهان سومى به راحتى نمىتوانند به سلاحهاى هستهاى دست پیدا کنند؛ اما دستیابى به سلاحهاى میکروبى و شیمیایى آسان است. همچنین تولید سلاحهاى رادیولوژیکى آسان است؛ هر چند نسبت به تولید سلاحهاى میکروبى و شیمیایى سختتر است. یعنى به راحتى مىشود با ترکیب مواد منفجره متعارف و مواد رادیو اکتیو مثل پلوتونیوم سلاحى ساخت که از قدرت انفجارى بسیار بالایى برخوردار باشد. اینها اظهار کردهاند که جنگ افزارهاى بیوشیمیایى را هم راحت مىشود ساخت و جالبتر اینکه در همین گزارش اشاره کردهاند که نظارت سازمان ملل بر مسأله سلاحهاى شیمیایى و... هیچ فایدهاى ندارد؛ زیرا اگر بخواهند نظارت کنند، و سلاحهاى شیمیایى یک کشور را هم از بین ببرند، این کشور در زمان لزوم خیلى راحت مىتواند یک کارخانه سموم نباتى را در زمان کوتاهى به کارخانه تولید سلاح شیمیایى تبدیل کند. خطرى که در این گزارش براى آمریکا اعلام کردهاند این است که اسلام مبارز تهدید کننده منافع آمریکا در 25 سال آینده است، زیرا با توجه به حضور آمریکا در کشورهاى اسلامى، اسلامگرایان این حضور را حضور پر هزینهاى خواهند کرد و به شکلى هم مبارزه خواهند کرد که نتوانیم مقاومت بکنیم و آمادگى مقاومت در برابر آن را نداریم. لذا پیشنهادهایى را مطرح کردهاند که بحث حمله به عراق در این قسمت باید قرار بگیرد.
بعد از حادثه یازده سپتامبر اتفاقى که افتاده این است که ناامنى به داخل جامعه آمریکا نفوذ کرده است. بعد از آن کنترلها و بازرسىها را افزایش دادند. در فرودگاههاى آمریکا تورهاى بازرسى متعددى قرار داده شده است. اصول مربوط به دموکراسى و آزادى را - که این همه شعارش را مىدادند - زیر پا گذاشتند. دادگاههاى نظامى اختصاصى بدون تشریفات و بدون وکیل به دستور بوش براى بررسى اتهامات امنیتى غیر نظامیان تشکیل شد. تمامى احکام بدون فرجام خواهى اجرا مىشود مانند محاکماتى که در گوانتانامو انجام مىدهند. اعلام کردند براى کسى که در گوانتانامو زندانى مىشود، شکنجه مجاز است. همچنین از حمله اتمى به هفت کشور یاد کردند و به طور مشخص درباره ایران، بوش در نطق سالانه خودش موسوم به state of the union (بررسى وضعیت کشور آمریکا) در سال گذشته، ایران را محور شرارت اعلام کرد. همچنین ائتلاف اهریمنى را به کار برد و اتهامات دیگرى وارد کرد. آمریکا (وزارت دفاع آمریکا) یک قرارداد دویست میلیارد دلارى با شرکت لاکهید براى ساخت تسلیحات نظامى در ده سال آینده منعقد کرد که از جمله ساخت سه هزار هواپیماى جنگنده F53 در این قرارداد پیش بینى شده است. اینها براى جمهورى اسلامى اتهامات زیر را مىشمارند: 1. جمهورى اسلامى عامل تحقیر آمریکا شد؛ 2. منافع آمریکا را در منطقه به خطر انداخته است؛ 3. از فلسطینىها حمایت مىکند و با اسرائیل کنار نمىآید؛ 4. مولد سیاست ضدِ آمریکایى در جهان اسلام شده و مسلمانان دیگر هم از جمهورى اسلامى تقلید کردند. اشغال سفارتخانه آمریکا، اخراج آمریکایىها از لبنان، پیروزى در جنگ و حادثه طبس را یادآورى مىکنند که ما از سوى ایرانىها تحقیر شدیم. اما در همان گزارش 25 ساله گفتهاند که با ایران چکار باید کرد؟! پاسخى که دادهاند جنگ با ایران نیست.
محقق آمریکایى جان فوران در کتاب مقاومت شکننده (تاریح تحولات اجتماعى ایران، از صفویه تا سال 1370 شمسى) مىگوید: «من که تاریخ سیاى ایرانىها را بررسى کردم متوجه شدم که ایرانىها یک خصلتى دارند و آن این است که در مقابل دشمن که قرار مىگیرند همه با هم مىشوند!!» و به تعبیرى ائتلافات گسترده و فراگیر مىکنند. فوران مثال مىزند که در امتیاز تنباکو با یک فتوا همه آمدند، در مشروطه همه آمدند، در نهضت ملى نفت و در انقلاب اسلامى همه آمدند؛ امّا بعد از اینکه پیروز شدند هر کس یک مقصدى را نشان مىدهد و دنبال آن مىافتد و در نتیجه آن مقاومت اولیه مىشکند، چون روى هدف با هم توافق نمىکنند. مشروطه پیروز شد ولى بعد یکسرى گفتند مشروطهاى که ما برایش قیام کردیم مشروطه غربى بود، دیگرى مىگفت مشروعه بود و ما مىخواستیم به احکام دین عمل شود و... وى مىگوید در گذشته اینطورى بوده که بعد از پیروزى ایرانىها دچار اختلاف شدهاند. وقتى که دچار اختلاف شدند یک قدرت خارجى، خودش را به یکى از این گروهها نزدیک مىکرده، مثلاً در مشروطه، انگلستان اوّل در کنار مشروطه خواهان بود و روسیه دشمن مشروطه بود، چون در دربار قاجار نفوذ داشت، بعداً باتوافق این دو قدرت بر اسر تقسیم ایران، قرار داد 1907 را امضا کردند. و ایران به سه منطقه تقسیم گردید. بعد افراد نفوذى از اروپا و قفقاز را به سراغ مشروطه خواهان فرستادند تا اختلاف را تشدید کنند و مشروطه منحرف شد. فوران مىگوید در نهضت ملى نفت هم همینطور شد. کاشانى، مصدق و فداییان اسلام، همه با هم، نفت را ملى کردند و انگلیس را از ایران بیرون کردند. اما بحث آمریکا که شد گفتند آمریکا که کشور خوبى است، سابقه استعمارى ندارد، و اختلاف شروع شد. از یک طرف بین کاشانى و مصدق و از طرف دیگر حضور آمریکا و تقویت این حضور، و انگلیس دید که آمریکا دست بردار نیست و دارد تحریک مىکند. با امریکا بر سر تقسیم نفت ایران توفق کردند و با هم طرح کودتا را ریختند و امریکایىها اجرا کردند. از این طرف بین مصدق و کاشانى اختلاف افتاده و جدا شدهاند و نواب صفوى هم در زندان است. در نتیجه در کودتاى 28 مرداد 1332 کسى به صحنه نیامد، زیرا همه با هم قهر بودند. فوران - نکتهاش اینجاست - مىگوید اینها انقلاب اسلامى را انجام دادند. با هم شاه را بیرون کردند، توى دهن آمریکا زدند، توى دهن شوروى زدند و گفتند: ن
ه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى و تا سال 1370 هم که من این کتاب را مىنویسم این مقاومت هنوز نشکسته است؛ اما تنها راه آسیب زدن به ایرانىها این است: اگر بتوانید این مقاومت را بشکنید، تکه تکه شان کنید، دو تا سه تا گروهشان بکنید، بعد مىشود یک قدرت خارجى هم اینجا کمک بکند و....
در این استراتژى این مسأله آمده است که شرایط امروز ایران با شرایط دیروزش فرق دارد. در ایران دو دسته مسؤول داریم: «مسؤولان انتخابى و انتصابى». مردم ایران با آمریکایىها خوب هستند بر خلاف دولت ایران. ایران داراى شکافها و گسلهاى زیادى چون شکافهاى قومى، زبانى و مذهبى است. این شکافها زیاد است و باید روى اینها سرمایه گذارى بکنیم.
بنابراین در جمعبندى باید بگویم که تهدید آمریکا علیه ایران جدى است، زیرا ایران مىخواهد روى پاى خودش بایستد و آمریکا این را نمىخواهد. نظمى که آمریکا از آن طرفدارى مىکند، نظمى است که همه در قاعده هرم قدرت قرار بگیرند و از رأس اطاعت کنند و ما این را با انقلاب نشان دادیم که نمىخواهیم. بعد از 25 سال براى ما خسارت بزرگى است که بخواهیم به شرایط اول برگردیم، پس آمریکا و رویارویىاش با جهان اسلام و با ما جدى است؛ اما اینکه در قبال ایران به چه امید بستهاند، خودشان روى شرایط داخلى ایران کار مىکنند. از این رو رادیوى 24 ساعته را راه انداختند و بعضى کارهاى دیگر؛ امّا این تهدید روى ایجاد اختلاف تأکید دارد.
در این جا پیشنهادى که من دارم این است که ما از نظر شرعى یک حجّت داریم و آن حجّت رهبرى است. غیر از ولى فقیه حجت شرعى دیگرى نداریم. این حجت شرعى هم باید مورد توجه جناحها و هم آحاد مردم باشد. اگر این حجت شرعى را به عنوان محور حفظ بکنیم وحدت ما محفوظ است. اختلاف سلیقه اشکالى ندارد، اختلاف نظر اشکال ندارد، ولى اختلاف را به خصومت نباید تبدیل کرد. و باید همدیگر را تحمل بکنیم، در برابر هم، مدارا داشته باشیم حرفهاى یکدیگر را بشنویم، اما خصومت نکنیم. قرآن مىفرماید: «انّما المؤمنون إخوَةٌ». توهین به هم نکنیم، البته انتقاد با توهین فرق مىکند. بین اختلاف و خصومت فرق بگذاریم. اگر این نکات را که از نظر شرعى حجت رهبرى است و «وَ أعتَصِموا بِحبل اللَّه جمیعاً و لا تَفَرَّقوا» را و نیز این که اختلاف نظر پذیرفته شده ولى خصومت پذیرفته نیست را بپذیریم، این مسأله مىتواند منافع ملى ما را در دراز مدت هم حفظ بکند؛ البته من خوش بین هستم و ما تجربه خوبى را در این سالهاى انقلاب داشتهایم، چون مشکلات تاریخى به دلیل قرنها سلطه استبداد و دیکتاتورى و سلطنت و... داشتهایم و به صورت تاریخى بین اختلاف و خصومت فرق نمىگذاشتیم؛ اما حالا باید بین اختلاف و خصومت فرق گذاشت. یعنى فکر مىکردیم اگر شخصى با من اختلاف دارد، پس با من دشمن است. بین اینها از نظر روانى و ذهنى تفکیک نمىکردیم. خوب حالا، مىخواهیم تفکیک کنیم زمان مىبرد، ولى پیشرفت ما در این زمینه خوب بوده است. یعنى در سالهاى بعد از انقلاب با تمرینهایى که کردیم و با توجه به این که پیشرفت در این امور تدریجى و بطىء است، خوب بوده است. پس محوریت رهبرى، حفظ مردم و وحدت مردم، اعتماد مردم به نظام، توکل به خدا و انگیزههاى دینى، همه باعث مىشود که از نظر قدرت داخلى، پشتوانه نظام قوى شود و تا وقتى که چنین هست خدا با ماست و هر که خدا بااوست پیروز است.