سازمان مجاهدین خلق در یک نگاه

سازمان مجاهدین خلق، حدود ۴۵ سال پیش، یعنی هنگامی که در ایران، رژیم شاهنشاهی حاکم بود، تشکیل شد. هر چند در آن زمان، رهبری انقلاب مردمی علیه رژیم شاهنشاهی، معتقد به مبارزه سیاسی و تظاهرات غیرمسلحانه علیه حکومت وقت بود، اما اعضای این سازمان اصرار داشتند که باید با تمسک به اسلحه و با اقداماتی از قبیل بمب گذاری و ترور به مقابله با رژیم شاهنشاهی محمدرضا پهلوی رفت.
   
در آن زمان که محکومیت اقدامات تروریستی مثل اکنون فراگیر نبود، سازمان در برنامه های رادیویی خودش به طور مداوم گزارش ترورها را به عنوان عملکرد خود اعلام می کرد و از طریق رادیو و بر اساس کدهای از پیش تعریف شده، دستورات لازم را به اعضایش در داخل کشور ارسال می داشت.
عصرایران - خبر خروج سازمان مجاهدین خلق از فهرست سازمان های تروریستی اروپا، موجی از شگفتی را در ایرانیانی پدید آورده است که هنوز خاطرات ترورهای سال های اول انقلاب و حملات خمپاره ای اواخر دهه هفتاد به تهران و برخی شهرها توسط اعضای این گروه را به یاد دارند به گونه ای می پرسند اگر این سازمان، تروریست نباشد، پس هیچ تروریستی در جهان وجود خارجی ندارد.
بسیاری از ایرانی ها، افراد زیادی را می شناسند که به ویژه در سالهای نخست استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران، در مسجد، ادارات و مغازه های خود به ضرب گلوله اعضای این سازمان به شهادت رسیدند.
در میان عامه مردم ایران، این سازمان، نه به عنوان سازمان "مجاهدین خلق" که به نام "سازمان منافقین" شناخته می شود.

● پیشینه تاریخی مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق، حدود ۴۵ سال پیش، یعنی هنگامی که در ایران، رژیم شاهنشاهی حاکم بود، تشکیل شد. هر چند در آن زمان، رهبری انقلاب مردمی علیه رژیم شاهنشاهی، معتقد به مبارزه سیاسی و تظاهرات غیرمسلحانه علیه حکومت وقت بود، اما اعضای این سازمان اصرار داشتند که باید با تمسک به اسلحه و با اقداماتی از قبیل بمب گذاری و ترور به مقابله با رژیم شاهنشاهی محمدرضا پهلوی رفت.
این، اولین وجه افتراق سازمان مجاهدین با سایر مخالفان رژیم شاه بود.
اعضای این سازمان که در بدو امر، از تقید به دین و مذهب سخن می گفتند و در میانه راه، با گرایش به "مارکسیسم" عملا صف خود را از مبارزات عمومی مردم مسلمان ایران جدا کردند (نقش "چکش" هنوز در آرم این سازمان وجود دارد) و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، بر خلاف رای ۹۸ درصدی مردم به جمهوری اسلامی، به مخالفت با آن پرداختند و البته در این مخالفت، همچنان بر دیدگاه مسلحانه شان اصرار داشتند.
بدین ترتیب و در حالی که ایرانی ها، جشن پیروزی انقلاب شان را گرفته بودند و در حال تشکیل ساختارهای نظام جدید سیاسی بودند، موج ترورها شروع شد به گونه ای که در تهران و بسیاری از شهرها، هر روز این سوال بین مردم تکرار می شد که "امروز چه کسی را زدند" و پاسخ های تکراری مانند اینکه "صبح، نانوای محله را کشتند یا پارچه فروش فلان خیابان را در مغازه اش با دو گلوله به شهادت رساندند و ...".
موج ترورها، البته به مردم عادی که محدود نماند و به زودی به مقامات سیاسی کشور رسید.
در آن سالها، مسوولان نظام نوپای ایران، هنوز دارای ساختار حفاظتی و امنیتی نبودند زیرا نظام در مراحل اولیه تاسیس بود و بسیاری از نهادهایش شکل نگرفته بود و به عنوان مثال هنوز وزارت اطلاعات نیز در کشور وجود نداشت.
بنابراین اعضای سازمان مجاهدین به راحتی توانستند رییس جمهور وقت (محمدعلی رجایی)، نخست وزیر وقت (محمد جواد باهنر)، رییس شورای عالی قضایی (سید محمد حسینی بهشتی) و حدود ۷۰ نفر از نمایندگان پارلمان و اعضای حزب جمهوری اسلامی را در چند اقدام تروریستی به شهادت برسانند.
امامان جمعه شهرهای ایران از جمله آیت الله مدنی، آیت الله دستغیب، آیت الله صدوقی نیز از اهداف تروریست ها بودند که بعدها به "شهدای محراب" معروف شدند.
همزمان با آغاز این ترورها، جمهوری اسلامی، تعقیب رهبران سازمان مجاهدین خلق را در دستور کار خود قرار داد و تعدادی از آنها را دستگیر کرد ولی رهبر اصلی این سازمان، مسعود رجوی، توانست با کمک فردی به نام سرهنگ معزی، که خلبان مخصوص شاه بود و هنوز در ایران زندگی می کرد، در یک عملیات مخفیانه از ایران بگریزد و به پاریس برود و در آنجا، رهبری اقدامات تروریستی نیروهای تحت امرش را پی بگیرد.
در آن زمان که محکومیت اقدامات تروریستی مثل اکنون فراگیر نبود، سازمان در برنامه های رادیویی خودش به طور مداوم گزارش ترورها را به عنوان عملکرد خود اعلام می کرد و از طریق رادیو و بر اساس کدهای از پیش تعریف شده، دستورات لازم را به اعضایش در داخل کشور ارسال می داشت.
در بحبوحه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز، سازمان مجاهدین خلق، با صدام، رییس جمهور مخلوع عراق، پیمان همکاری بست و در پی دیدار مسعود رجوی با صدام (در ۲۲ سال پیش) این سازمان عملا تبدیل به شاخه ای از استخبارات(سازمان اطلاعات و امنیت عراق) کرد که وظیفه جاسوسی از ایران و انجام اقدامات تروریستی را بر دوش گرفت.
ایرانی ها خوب به یاد دارند که بسیاری از تاسیسات شهری آنها، پس از آن هدف بمباران های هوایی عراق قرار گرفت که اعضای سازمان مجاهدین خلق، اطلاعات و نقشه های این تاسیسات را به بعثی ها می رساندند.
آنها همچنین مسوولیت بازجویی و شکنجه اسرای ایرانی در اردوگاه های صدام را بر عهده داشتند.
در پایان جنگ ایران و عراق در ۲۴ جولای ۱۹۸۸، سازمان مجاهدین، با پشتیبانی لجستیک رژیم صدام، با ۱۲۰ تانک، ۴۰۰ نفربر، ۱۰۰۰ کامیون و خودرو و ...، هزاران نفر از پرسنل مسلح خود را از مرزهای غربی (سرپل ذهاب) وارد ایران کرد. این نیروها با اشغال برخی مناطق مرزی و کشتار مردم آنها تا شهر مرزی "کرند" پیش رفتند و سپس در جاده اسلام آباد- کرند در تله نیروهای ایرانی افتادند و شکست سختی را متحمل شدند به گونه ای که تعداد کشته های نظامیان این سازمان ۲۰۰۰ نفر اعلام شد (خود سازمان به کشته شدن ۱۲۶۴ نفر از پرسنل نظامی اش اعتراف کرد). ایرانی ها این عملیات را "مرصاد" نام نهادند.
این بزرگترین ناکامی این سازمان در عملیات نظامی رودررو بود و بدین علت، بار دیگر آنها، رویه پیشین خود را در پیش گرفتند و به اقدامات تروریستی روی آوردند که از آن جمله می توان به حملات خمپاره ای آنها به مناطق مسکونی و دولتی در تهران و برخی نقاط دیگر اشاره کرد که تعدادی از شهروندان عادی به شهادت رسیدند.
سازمان مجاهدین در عراق و با مساعدت شخص صدام اقدام به تاسیس پادگان بزرگی در نزدیکی بغداد نمود که به شهر اشرف معروف است.
هم اکنون در این پادگان، حدود ۳۴۰۰ نفر از اعضای این سازمان حضور دارند که حدود ۹۰۰ نفرشان زن هستند. (زنان این سازمان مسلح اند و جزو کادر نظامی آن به شمار می روند کما اینکه در عملیات مرصاد، بخش بزرگی از مهاجمان را زنان مسلحی تشکیل می دادند که حتی مسوولیت راهبری تانک ها را نیز بر عهده داشتند.)
پادگان اشرف، محل استقرار سلاح ها ، آموزش ها و تمرینات نظامی اعضای این سازمان است و در قیام مردم جنوب عراق در سال ۱۹۹۱ پادگان اشرف، به عنوان یکی از مراکز عملیاتی اقدام کننده علیه مردم عراق در کنار ارتش و استخبارات رژیم صدام عمل می کرد و به همین دلیل، اکنون دولت عراق، برخی از رهبران این سازمان را به اتهام اقدام جنایتکارانه علیه مردم عراق تحت تعقیب دارد هر چند که به دلیل فشارهای آمریکا عملا نتوانسته است کاری در این باره انجام دهد.
در حال حاضر، آمریکا و اروپا به سازمان مجاهدین خلق به عنوان برگ برنده ای در تعامل با ایران می نگرند زیرا این گروه از یک سو، لابی هایی در اروپا دارد و از حمایت جریان های ضد ایرانی در اروپا بهره مند است و از سوی دیگر، تنها تشکل ضد جمهوری اسلامی است که تمام اعضای آن، آموزش نظامی دیده اند و بسیاری از آنها نیز دوره های جاسوسی و بمب گذاری و ترور را طی کرده اند و لذا می توانند به عنوان پیاده نظام طرح های ضد ایرانی در موارد لازم به کار گرفته شوند.
خروج نام سازمان مجاهدین خلق از فهرست سازمان های تروریستی اروپا نیز در همین راستا انجام می گیرد و به عنوان اهرمی برای فشار علیه ایران در پرونده هسته ای محسوب می شود. به علاوه در حالی که دولت عراق اعلام کرده است که درصدد اخراج آنها در این کشور به عنوان عناصر نامطلوب است، باقی ماندن اسم این سازمان در فهرست سازمان های تروریستی، کار پذیرش اعضای آن در کشورهای اروپایی را با مشکل مواجه می ساخت و لذا با حذف نام این سازمان از فهرست تروریست های جهان، این امکان برایشان مهیا می شود که این برگ برنده ها، را به نزد خود برند و در تعاملات آتی با ایران از آنها بهره برداری نمایند والا خود اروپایی ها نیز که سالها این سازمان را رسما تروریستی می شناختند، خود بهتر از هر کس دیگری بر تروریست بودن آنها آگاهند.
آنها، این بار نیز همانند همان سالهای گذشته، "ورق بازی" غربی ها هستند.