دست پنهان سياست خارجي آمريكا

دست پنهان سياست خارجي آمريكا

(اسرائيل نمي تواند منافع امريكا را در منطقه خاور ميانه حفظ كند).اين جمله معنا و مفهوم اصلي مقاله دو استاد پر آوازه «جان مارشايمر» ازدانشگاه شيكاگو و «استيفان ولت» از دانشگاه هاروارد است كه طي آن نظرات جسورانه اي را درباره تأثير گروه فشار صهيونيست بر سياست خارجي ايالات متحده ابراز داشته اند. صراحت اين مقاله، ميان مقالات استادان دانشگاه هاي امريكا كم نظير است و شايد بي نظير هم باشد.
 اين مقاله چندي پيش در بسياري مجلات غربي منتشر شد و واكنش تند شماري نويسندگان يهودي الاصل را در پي داشت. آنان نويسندگان اين مقاله را به سامي ستيزي متهم كردند. نويسندگان در اين مقاله نقش مؤثر لابي صهيونيسم را در تنظيم سياست خارجي، به ويژه جنگ عراق و تأثير آنها بر دانشگاه ها،دانشگاهيان، رسانه ها و ترغيب مسئولان امريكايي به مقابله با ايران وسوريه به خوبي توضيح داده اند. از اين مقاله بر مي آيد كه سياست امريكادر فشار بر سوريه، ايران، حماس و حزب الله، عاملي اساسي به نام لابي صهيونيست فعال در امريكا دارد.از چند دهه پيش و به طور خاص از جنگ 1967 عرب ها و اسرائيل،رابطه با اسرائيل به مسئله اساسي سياست ايالات متحده در خاور ميانه تبديل شد كه خشم جهان عرب و اسلام را برانگيخت و نه تنها بر امنيت ايالات متحده كه بر امنيت همه جهان تأثير گذاشت.
چنين حالتي در تاريخ ايالات متحده بي نظير است ؛ اما چرا ايالات متحده مي خواهد، بر منافع خود و بسياري هم پيمانان خود، به بهاي بهبود منافع كشوري ديگر آسيب برساند؟ بسياري معتقدند كه منافع راهبردي مشترك يا ضرورت اخلاقي، موجب اين امر شده است ؛ اما هيچ يك از اين دو نمي تواند توجيه گرسطح بالاي كمك هاي مالي و ديپلماتيك ايالات متحده به اسرائيل باشد.گروه فشار صهيونيسم، چنان تأثيري بر سياست خارجي ايالات متحده دارد كه هيچ گروه فشار ديگري با آن برابري نمي كند، زيرا توانسته است سياستمداران اين كشور را به اين نكته اقناع كند كه منافع دو كشور، يكي است. كمك هاي مالي امريكا به اسرائيل، از سال 1973تاكنون فراتر از حجم تمام كمك مالي خارجي اين كشور به همه كشورهابوده است. اين كمك ها تا سال 2004 به ده ميليون دلار مي رسد. امريكاسالانه به هر يك از ساكنان اسرائيل پانصد دلار مي پردازد و اين مبلغ رابر خلاف كمك هايش به ديگر كشورها، به صورت يكجا تحويل مي دهد.دولت اسرائيل حق دارد اين مبلغ را هرگونه كه خواست ـ بي هيچ شرطي ـ استفاده كند و گاه از اين كمك ها در جهتي مخالف با منافع ايالات متحده بهره مي گيرد. امريكا از مسئله هسته اي اسرائيل چشم پوشي كرده و مي كند و به اين كشور اجازه آگاهي از پرونده هاي امنيتي اي رامي دهد كه هم پيمانانش در ناتو از آن اطلاع ندارند.
امريكا همواره اسرائيل را از حمايت ديپلماتيك خود در برابرقطعنامه هاي شوراي امنيت مبني بر محكوميت اسرائيل بهره مندساخته و از سال 1980 م تاكنون بيش از سي و دو قطعنامه اين شورا را درمحكوميت اين رژيم وتو كرده است ؛ البته اين رقم بيش از همه دفعاتي است كه كشورهاي عضو شوراي امنيت به طور اجمالي رأي داده اند.ايالات متحده تاكنون در برابر همه تلاش هاي كشورهاي عرب، براي طرح قضيه سلاح هاي هسته اي اسرائيل، به آژانس بين المللي انرژي هسته اي ايستادگي كرده است. در جريان جنگ 1973 نيز طرف اصلي گفت و گوي عرب ها براي توقف جنگ، ايالات متحده بود و همين وضع در توافقنامه اوسلو نيز جريان داشت و امريكايي ها در طول اين گفت وگوها، همواره جانب اسرائيل را گرفته اند؛ حتي برخي امريكايي ها اعتراف كرده اند كه در مذاكرات كمپ ديويد در سال 2000، امريكا وظيفه وكيل مدافع اسرائيل را بر عهده داشته است.
بار سنگين حمايت از اسرائيل
حمايت از اسرائيل موجب نا آرامي و پيچيدگي روابط ايالات متحده، باكشورهاي عرب شده و توقف استخراج نفت (شوك نفتي) 1973، يكي ازنتايج اين روابط است كه زيان هاي سهمگين بر اقتصاد غرب بر جاي نهاد.اسرائيل نمي تواند منافع ايالات متحده را در منطقه حفظ كند؛ براي مثال واشنگتن براي جلوگيري از انقلاب اسلامي ايران، اسرائيل را نقطه قابل اتكايي نيافت. جنگ اول خليج فارس (جنگ نفت) نيز نشان داد كه اسرائيل بار استراتژيك سنگيني است، زيرا ايالات متحده با استفاده ازپايگاه هاي نظامي اسرائيل، واكنش منفي كشورهاي هم پيمان درجنگ با عراق را برانگيخت و ناچار شد، به جاي استفاده از پايگاه هاي اسرائيل، موشك هاي پاتريوت را نصب كند. تا اسرائيل را كه مايل به مشاركت در آن جنگ ـ و نيز در اشغال عراق در سال 2003 ـ بود، مشاركت ندهد.
ايالات متحده كمك هايش را به اسرائيل چنين توجيه مي كند كه اين كشور در مبارزه با تروريسم كه خاستگاهش در كشورهاي عربي واسلامي است و نيز در مقابله با كشورهاي سركشي كه به اين جماعت هاكمك مي كنند وسعي در دست يابي به سلاح هاي كشتار جمعي دارند، همراه ايالات متحده است. در چنين اوضاعي، اسرائيل آزادي گسترده اي در رفتار با فلسطيني ها دارد و براي امضاي معاهده صلح، هيچ فشاري احساس نمي كند و به كشتار فلسطيني ها ادامه مي دهد و هركه را بخواهد دستگير ـ و صحنه را به گونه اي تصوير مي كند كه خودشان و امريكايي ها دشمن مشترك دارند؛ اما واقعيت اين است كه اسرائيل به بارگراني تبديل شده است. «تروريسم» جماعت واحدي نيست، بلكه جماعت هايي با گرايش هاي سياسي متعدد و متفاوت را شامل مي شود؛ براي مثال تروريسمي كه اسرائيل را تهديد مي كند، ايالات متحده را تهديد نمي كند، مگر زماني كه اين كشور به مقابله با آن برخيزد (مانند حزب الله لبنان در سال 1982).
وانگهي اقدامات فلسطيني ها، خشونت بي هدف ضد اسرائيل يا غرب نيست، بلكه واكنشي به اقدامات اسرائيل است كه باريكه غربي و غزه رابه اشغال خود در آورده است و يكي از عوامل مهم اقدامات خشونت باري كه ايالات متحده با آن رويا رو مي شود، رابطه اين كشور با اسرائيل است ؛همين امر پيروزي بر تروريسم را با مشكلي دو چندان مواجه ساخته است.كشورهاي سركش خاور ميانه، بر منافع ايالات متحده تأثيري ندارند، بلكه بر منافع اسرائيل تأثير منفي دارند، چنان كه حتي اگر اين كشورها به سلاح هسته اي دست يابند و جنگي درگيرد، با پاسخي پرهزينه مواجه مي شوند و دستيابي به اين سلاح از سوي گروه هاي تروريستي احتمالي بسيار بعيد است، زيرا شناختن منشأ آن دشوار نيست.وجود سلاح هسته اي در اسرائيل، بسياري از دولت ها را به تلاش براي دست يابي به اين توان وا داشته است.
اسرائيل در مقابل همه حمايت هاي ايالات متحده، رفتار يك هم پيمان را از خود نشان نمي دهد و همواره خواسته ها و توافقنامه هاي بين المللي (مانند توقف شهرك سازي ها و ممنوعيت ترور رهبران فلسطيني) را نقض مي كند؛ فن آوري هاي حساس نظامي را در اختيار رقباي ايالات متحده قرار داده است ؛ حتي اقدام به كارهاي جاسوسي بر ضد ايالات متحده مي كند كه ميان هيچ هم پيماناني اتفاق نمي افتد، مانند جاناتان بولارد كه اسرار زيادي از پرونده هاي سري دهه هشتاد قرن گذشته را به اسرائيل منتقل كرد يا لاري فرانكلين، كارمند پنتاگون كه اسرار نظامي وديپلماتيك فراواني را از طريق ايپاك به اسرائيل منتقل كرد؛ اماطرفداران اسرائيل دلائل ديگري را هم براي تأييد كمك به اسرائيل ذكرمي كنند؛ براي مثال مي گويند: اسرائيل كشوري ضعيف است كه در ميان دولت هاي قوي محاصره شده است يا اين كه اسرائيل دولتي دموكراتيك است يا اين بهانه كه يهوديان از جرايم تاريخي اي كه در حقشان رواداشته شده، رنجها ديده اند؛ از اين رو مستحق تعامل ويژه اي هستند ونيز معتقدند كه رفتار اسرائيل اخلاقي تر از رفتار دشمنانش است ؛ اما هيچ يك از اين دلائل و بهانه ها، در يك نگاه ژرف اقناع كننده به نظرنمي رسند.
اسرائيل در خطر نيست
اسرائيلي ها همواره خود را تجسم داود در برابر جالوت مي دانند؛ ولي عكس اين قضيه درست است. اسرائيلي ها اسلحه برتري در مقابل عرب ها داشته اند، چنان كه درجنگ 48 ـ 1947 ميان عرب ها و اسرائيل آشكار شد. در سال 1956 نيز به سرعت بر مصر پيروز شدند و در سال 1967 نيز بر مصر و سوريه برتري يافتند و اين همه به مدد سلاح هاي قوي تر بود. امروز هم اسرائيل قوي ترين كشور خاورميانه است ومعاهداتي با مصر و اردن دارد؛ عربستان سعودي نيز پيشنهاد توافقنامه صلح به آن داده است ؛ روسيه نيز به عراق و سوريه كمكي نخواهد كرد.عراق درگير جنگ بوده و هست و ايران هزاران كيلومتر از آن فاصله دارد. فلسطيني ها هم ضعيف هستند. بنابراين به لحاظ راهبردي، اسرائيل ازهمه كشورهاي منطقه قوي تر است و اگر كمك به ضعيفان ضروري باشد، بهتر است به دشمنان اسرائيل كمك شود. اگر اسرائيل دولتي دموكراتيك دارد، بسياري كشورهاي ديگر هم نظام هاي دموكراتيك دارند؛ ولي از كمك هاي ايالات متحده بهره اي ندارند؛ وانگهي ايالات متحده در گذشته برخي دولت هاي دموكراتيك راساقط كرده، ديكتاتورهايي را به حكومت بر آنها گمارده است كه منافع ايالات متحده را تأمين مي كنند.از اين گذشته، برخي ابعاد دموكراسي اسرائيل، با ارزش هاي امريكايي كه براساس آن همه شهروندان، صرف نظر از دين، نژاد و رنگ برابر شمرده مي شوند، تضاد دارد، زيرا اسرائيل به عنوان دولتي يهودي شكل گرفته و شهروندي قانوني در آن، تنها براساس رابطه نسب و خون تعريف شده، از اين رو يك ميليون و سي صد هزار عرب ساكن در آن به عنوان شهروند درجه دوم نگريسته مي شوند.
ستمديدگي يهوديان
بهانه سومي كه مطرح مي شود اينكه اسرائيل به سبب سختي ها وبدبختي هايي كه يهوديان، به ويژه در جريان نسل سوزي (هولوكاست) ادعايي متحمل شده اند، تشكيل شده است و تشكيل دولتي براي آنان،وضعشان را امن تر مي كند. اين ادعا زماني ابراز مي شود كه خود اينان،جنايات جديدي را در حق ملتي ديگر كه عموما بي گناه هستند، يعني ملت فلسطين مرتكب مي شوند. رهبران نخست اسرائيل نيز به اين نكته اعتراف كرده اند. بن گورين به گولدمان رئيس كنگره جهاني يهوديان گفته بود: اگر من يك رهبر عرب بودم، هيچ گاه با اسرائيل صلح نمي كردم و اين طبيعي است، زيرا ما سرزمينشان را گرفتيم. ما به اسرائيل (قديم) باز مي گرديم ؛ كشوري كه فقط دو هزار سال پيش وجود داشته است...
بارها رهبران اسرائيل، زبان به انكار موجوديت فلسطيني ها گشوده اند.اسحاق رابين هم پيشنهاد تشكيل دولتي با حاكميت مستقل را به آنان نداد و حتي پيشنهاد ايهود باراك كه گفته مي شود، پيشنهادي كريمانه است، در صورت تحقق، تنها اجازه شكل گيري اردوگاه هايي را تحت سيطره اسرائيل صادر مي كرد به هر روي تاريخ مصيبت بار يهوديان برايالات متحده ايجاب نمي كند در هر كاري به اسرائيل كمك كند.
شكستن استخوان فلسطيني ها
اسرائيل خود را صلح طلب و عرب ها را شرارت طلب معرفي مي كند؛ اماكيست كه نداند اين كشور هنگام تأسيس، مرتكب تصفيه نژادي واعدام هاي گسترده شد و پس از آن نيز اعمال آن وحشيانه و دور از تفوق اخلاقي بوده است ؛ براي مثال اسرائيل بين سال هاي 1949 و 1965 بين 2700 تا 5000 عرب را كه غالبشان غير مسلح بودند، به قتل رسانده است. ارتش اسرائيل صدها اسير مصري را در جنگ هاي 1949 و 1965كشته است و طي جنگ 1967، بين يكصد تا دويست هزار نفر ازفلسطيني ها را از سرزمينشان اخراج و 80 هزار نفر سوري را از اراضي جولان بيرون كرد. در جريان انتفاضه اول، اسرائيل عصايي را ميان ارتشيان خود توزيع كرد تا استخوان تظاهر كنندگان فلسطيني را با آن بشكنند. برخي سازمان ها بر آورد كرده اند كه حدود هفت هزار كودك فلسطيني كه 13 آنهازير ده سال هستند، براي مداواي زخم هايي كه در طي انتفاضه ديده اند، نيازمند درمان پزشكي هستند.
درباره انتفاضه دوم، حتي هاآرتص هم نوشت كه اسرائيل در طي انتفاضه دوم، كشتارهاي وحشتناكي به راه انداخت و ديگر براي فلسطيني ها راه ديگري براي واداشتن اسرائيل، به تن دادن به خواسته هايش جز استفاده از خشونت باقي نمانده بود و حتي خود ايهودباراك گفته است : (اگر من فلسطيني زاده شده بودم، به سازماني تروريستي مي پيوستم). اگر همگامي ايالات متحده با اسرائيل، نه انگيزه راهبردي دارد و نه انگيزه اخلاقي، پس حمايت و پشتيباني اش ازاين كشور را چگونه مي تواند تفسير كرد؟ تفسيرش ممكن نيست ؛ جز باگروه فشار (لابي) بي نظير (صهيونيستي) در ايالات متحده. منظور از گروه فشار (لابي) در اينجا مجموعه گروه ها، افراد و سازمان هاهستند كه فعالانه مي كوشند، سياست هاي ايالات متحده را به سوي منافع اسرائيل جهت دهند. منظور اين نيست كه اين لابي، مركز و رهبرمشخصي دارد و منظور همه يهوديان ساكن ايالات متحده نيست. يهوديان ساكن ايالات متحده، چندين سازمان مهم را تأسيس كرده اند كه بخشي از گروه هاي فشار هستند؛ مانند شوراي امور عمومي امريكايي اسرائيلي يا ايپاك و نيز كنگره رؤساي سازمان هاي بزرگ يهودي. اين دو سازمان، حامي حزب ليكود و سياست هاي توسعه طلبانه آن هستند.
نو مسيحي هاي (مسيحي هاي صهيونيست)
سازمان ايپاك، قدرتمندترين و پر آوازه ترين سازمان هاي صهيونيستي است. مجله فورچن در سال 1997، نظرسنجي اي را ميان اعضاي كنگره و كارمندان آن، درباره تأثير گذارترين سازمان ها انجام داد. نتيجه نشان مي داد كه ايپاك در سطح ايالات متحده، دومين سازمان تأثير گذار است. در سال 2005 نيز همين نتيجه تكرار شد. گروه فشار صهيونيست، به يهوديان محدود نمي شود و از مسيحيان صهيونيست و نو محافظه كاران نيز عضوگيري كرده است. اين گروه فشار، همانند هر گروه فشار ديگري است ؛ اما دو راهبرد متمايز دارد: يكي اينكه فشاري مؤثر و فوق العاده بر مسئولان اجرايي دولت و كنگره وارد مي آورد و دوم اينكه تلاش هاي طاقت فرسايي را براي مثبت نشان دادن چهره اسرائيل در افكار عمومي از خود نشان مي دهد. تأثير گروه فشار بر كنگره به اندازه اي است كه اجازه هيچ گونه انتقادي را به سياست اسرائيل نمي دهد؛ حتي متن بسياري از نطق هاي اعضاي كنگره را اعضاي ايپاك مي نويسند و به تدوين قوانين كمك مي كنند. بعدديگر تأثير اين گروه، آرا و كمك هاي يهوديان است. با اينكه يهوديان يك درصد ساكنان ايالات متحده را تشكيل مي دهند، كمك هاي مالي هنگفتي به نامزدهاي حزبي مي كنند.
نفوذ گروه فشار يهودي
از امور مهمي كه گروه فشار يهودي بدان اقدام مي كند، اطمينان يافتن از اين است كه منتقدان اسرائيل، مناصب مهمي در مؤسسات تصميم سازي در زمينه روابط خارجي به دست نياورند. اين اقدام، منتقدان اسرائيل را به حاميان آن تبديل مي كند. در دولت كلينتون كساني كه سياست ايالات متحده را در خاور ميانه تدوين مي كردند، ازحاميان اسرائيل بودند؛ مانند مارتين انديك كه پيش تر نايب رئيس ايپاك بود يا دنيس راس (فرستاده امريكا به خاور ميانه) يا هارون ميلر كه دوره اي در اسرائيل زندگي مي كرد؛ يادشدگان از نزديك ترين مشاوران كلينتون در كمپ ديويد بوده اند؛ از اين رو فلسطيني ها همواره در حين مذاكرات از آن شكايت دارند كه با دو گروه اسرائيلي كه يك گروه زيرپرچم اسرائيل و گروه ديگر زير پرچم ايالات متحده هستند، مذاكره مي كنند.
گروه فشار صهيونيست مي كوشد، سيطره خود را بر رسانه ها هم بگستراند. اريك الترمان روزنامه نگار امريكايي مي گويد: حدود شصت روزنامه نگار و تحليل گر برجسته را مي شناسد كه در حمايت از اسرائيل،هيچ ترديدي به خود راه نمي دهند و تنها پنج روزنامه نگار هستند كه جرأت انتقاد از اسرائيل را دارند.
بلند پروازي هاي گروه فشار
توقعات گروه فشار به تداوم حمايت ايالات متحده از اسرائيل و بر ضدفلسطيني ها محدود و منحصر نمي شود، بلكه خواهان كمك به اسرائيل در حدي است كه اين كشور، بزرگ ترين قدرت خاورميانه باشد. اين گروه فشار، با كمك اسرائيل و سازمان هاي اسرائيلي، در تكوين سياست ايالات متحده در برابر عراق، سوريه و ايران، و برنامه هاي كلان تغيير درجغرافياي خاورميانه تأثير داشته است. اين گروه براي اين كه اخباري كه به نفع اسرائيل نيست، منتشر شود، نگارش نامه ها و بر پايي تظاهرات راتنظيم مي كند و مؤسساتي را كه اخباري به زيان اسرائيل منتشرمي كنند، مورد هجوم قرار مي دهد. يكي از مديران CNN گفته است : دريك روز به سبب خبري كه پخش كرديم، شش هزار نامه الكترونيكي دريافت كرديم كه از خبر پخش شده شكايت داشتند.
از اقدامات اين گروه، نظارت بر محتواي دروس استادان ونوشته هايشان است. در سال 2002 دو تن از نو محافظه كاران، به نام هاي مارتين كرامر و دانيال لبيس، پايگاهي را در اينترنت ايجاد كردند كه درآن، پرونده استاداني را كه نسبت به حمايتشان از اسرائيل شك داشتند، قرار داده بودند و از دانشجويان مي خواستند كه گزارش هايي از اظهار نظراستادان و رفتارشان در ارتباط با اسرائيل بنويسند. اين اقدام واكنش استادان دانشگاه ها را بر انگيخت و آنان، مجبور به حذف پرونده هاشدند؛ ولي اين پايگاه همچنان برقرار است.
تأثير اين گروه چندان رعب آور است كه حتي اگر شخصي بگويد، گروه فشار (لابي)اسرائيلي در امريكا وجود دارد، خود را درمعرض خطر و اتهام به سامي ستيزي قرارداده است ؛ هر چند رسانه هاي اسرائيلي اشاره مي كنند كه خود ايالات متحده، لابي اسرائيل است.گروه فشار صهيونيستي و رژيم اسرائيل، از عوامل اصلي جنگ ايالات متحده با عراق بوده اند. بسياري معتقدند كه اين جنگ، جنگ نفت بوده است ؛ ولي اين ادعا دليلي واقعي ندارد، زيرا يكي از انگيزه هاي اين جنگ، تأمين امنيت بيشتر اسرائيل بوده است. طبق گفته فيليپ زليكو، عضوسابق شوراي مشورتي اطلاعات خارجي و مدير اجرايي كميسيون يازدهم سپتامبر ومشاور كنوني كاندوليزارايس، تهديد حقيقي از سوي عراق، نه متوجه ايالات متحده كه متوجه اسرائيل بود.
اسرائيل، محرك امريكا
پيش از هجوم تبليغاتي عليه عراق، روزنامه واشنگتن پست نوشت : اسرائيل، ايالات متحده را تشويق كرد كه در هجوم نظامي به عراق تأخير نكند. مسئولان اسرائيلي، گزارش هاي مختلفي درباره برنامه تسليحات كشتار جمعي عراق تدوين كردند. زماني كه بوش تصميم گرفت تا موافقت شوراي امنيت را جلب كند، اسرائيل عصباني شد وشيمون پرز در آن هنگام و پس از توافق عراق با ورود كارشناسان بين المللي گفت كه جنگ با صدام حسين ضروري است و اعزام كارشناسان به عراق فايده اي ندارد.
ايهود باراك نيز در نيويورك تايمز نوشت كه خطر اين است كه اقدامي نكنيم. نتانياهو نيز در وال استريت ژورنال، مقاله اي زير عنوان (براي ازبين بردن صدام) نوشت و طي آن گفت : (من از جانب اكثريت مردم اسرائيل سخن مي گويم كه حامي ضربه پيشگيرانه ضد صدام وفروپاشي نظام او هستند و چيزي كمتر از اين پذيرفته نيست).روزنامه هاآرتص هم نوشت : رهبران سياسي و فرماندهان نظامي دراسرائيل، مشتاق جنگي عليه عراق هستند. تصريحات مقامات رسمي اسرائيل به اندازه اي بود كه هم پيمانانشان در ايالات متحده از آنان خواستند، كمتر به اين موضوع بپردازند تا چنان تلقي نشود كه امريكا به نيابت از اسرائيل، اقدام به اين جنگ كرده است.
گروه فشار و سوريه و ايران
پس از سقوط عراق، اعضاي لابي صهيونيست در كنار اسرائيل، فشارخود را بر سوريه متمركز كردند و امريكا را به وارد آوردن فشار بر اين كشورترغيب كردند. پل ولفويتز تصريح كرد كه بايد نظام سياسي سوريه راتغيير داد. نيكلاس پرل نيز به روزنامه نگاران گفت : « پيامي دو كلمه اي مي خواهم به نظام هاي دشمن بدهم و آن اينكه شما به عراق ملحق خواهيد شد.»  نيويورك ديلي نوشت : سوريه حامي تروريسم نيز نيازمند تغيير است. برخي نو محافظه كاران هم نوشتند كه بشار اسد تهديدحقيقي ايالات متحده است. نو محافظه كاران هيچ فرصتي را براي ابرازضرورت تغيير نظام در ايران از دست نمي دهند. دستگاه سياسي امريكا،تمام تلاش خود را براي توقف برنامه هاي هسته اي ايران به كار گرفته است ؛ اما تاكنون موفقيتي نداشته است.
آينده لابي صهيونيست
پرسشي كه اكنون مطرح مي شود، اين است كه آيا كنترل قدرت لابي صهيونيست ممكن است ؟ پاسخ اين است كه پس از گرفتار آمدن درباتلاق عراق، بهتر است چنين چيزي اتفاق بيفتد. اكنون، به باز سازي سيماي ايالات متحده در جهان عرب و اسلام احساس نياز داريم ؛ به ويژه اين كه ايالات متحده پس از در گذشت عرفات مي تواند نقش مهم تري در صلح ميان فلسطين و اسرائيل ايفا كند. چكيده سخن اين كه رهبران امريكا مجال گسترده اي براي دور شدن از سياست هاي گروه فشار طرفدار اسرائيل ودر پيش گرفتن سياستي به نفع مصالح امريكا در خاورميانه دارند. اگرصلحي ميان فلسطين و اسرائيل تحقق يابد، به ترويج و گسترش دموكراسي در خاور ميانه كمك خواهد كرد.
اما چنين اتفاقي به اين زودي ها نخواهد افتاد، زيرا ايپاك و هم پيمانان امريكايي شان مخالفان و رقباي جدي اي ميان گروه هاي فشار ندارند وسياستمداران امريكايي هم به منابع مالي اين گروه چشم دارند و خود رااز فشارشان در امان مي دارند و رسانه ها هم كه با آنان همدل هستند. اما خطرهايي كه لابي صهيونيست براي ايالات متحده دارد: يكي اينكه خطر هجوم هاي تروريستي به امريكا و اروپا را بيشتر مي كند؛ تحقق صلح ميان فلسطين و اسرائيل را ناممكن مي كند و از اين طريق به گسترش اسلام گرايي افراطي در اروپا و آسيا كمك مي كند؛ سر و صدا وهياهوي لابي صهيونيست براي تغيير نظام در سوريه و ايران، ايالات متحده را در موضع تهاجمي نسبت به اين دو كشور قرار مي دهد و اين خود مصيبتي است ؛ مگر آنكه به عراق ديگري نياز داشته باشيم.
گذشته از اينها، قضيه اخلاقي اي هم مطرح است كه كمك ايالات متحده به اسرائيل در سركوب فلسطيني ها، اين كشور را شريك جنايات اسرائيل قرار داده و صدق دعوت به ترويج دموكراسي از سوي امريكا را باشك و ترديد مواجه مي كند و دعوت به رعايت حقوق بشر را از سوي امريكا منافقانه جلوه مي دهد . تأثير منفي لابي صهيونيست بر اسرائيل نيز از آن رو است كه موافقت واشنگتن با اشغال اراضي فلسطيني، فرصت هاي صلح و نجات جان بسياري اسرائيلي ها و پيشگيري از تندروي را از اسرائيل گرفته است. انكار حق مشروع فلسطيني ها، بر امنيت اسرائيل نيفزوده است ؛ چه بسا اگر لابي صهيونيسم ضعيف تر و ايالات متحده دور انديش تر بود، وضع اسرائيل بهتر از اين بود.